بنای عشق پا برجاست،چه با هجران،چه بی هجران
که هجران هم به جان تو ز عشق تو نمی کاهد
#راحم_تبریزی
@golchine_sher
کو مسیحایی که جانِ رفته را باز آورد،
در رگ خشک بشر خونی جنونساز آورد؟
مَردهای مُرده بسیارند حرفش را نزن
قتلگاهی کو که سرهای سرافراز آورد؟
حاج قاسم کو که با اعجاز نفسی مطمئن،
از میان صخرههای سخت، سرباز آورد؟
در سکوت دردناک و شرمناک منطقه
نازم آن حوثی که با خود موشکانداز آورد
بیشهها از نعره لبریزند و از غُرّش پُرند
شیر لبنان حمله بر گرگ دغلباز آورد
این همه موشک که در قعر زمین لب بستهاند
یک نفر باید که آنها را به آواز آورد
جرأتی دیوانه از جنس جنونی سرخ کو،
تا بدون دکمه موشک را به پرواز آورد؟
کو علمداری که اسرائیل را ذلت دهد
پرچم خون فلسطین را به اعزاز آورد؟
کو ابرمردی که پایان شب شیطان شود؟
کو ابالغوثی که دنیا را به آغاز آورد؟
کاش آن دست یداللهی که خیبر را شکست
باز با یک ضربه دنیا را به اعجاز آورد...
#ایوب_پرنداور
#عضوکانال
#امام_زمان_عج_مناجات
#شعر_پایداری؛ #طوفان_الاقصی
با نام و یاد #حاج_قاسم_سلیمانی
@golchine_sher
دلتنگی،یعنی
پرواز خیال در آسمان بیکرانگی عاشقی،
یعنی نگاه هایت،
چشم هایت،......
ودلتنگیم سرشار از نگفته ها است
که باید فقط به تو بگویم
مثلا بگویم
بودنت حواسم را پرت می کند
ونبودنت،
خیالم را....
بگویم
هرچه که کمتروکمترببینمت،
بیشتروبیشترمیخواهمت....
بگویم
باشی دوستت دارم
نباشی هم دوستت دارم ولی بیشتر.....
#علی_خانمحمدی_ابهری
#عضوکانال
@golchine_sher
گیسوی دلم شده رها در باران
تنها من و....اسرار و.... خدا....در باران
خواهم طلبید حاجتم را امشب
شاید که اثر کند دعا در باران
#مریم_جلال
@golchine_sher
از کنج لبت بوسه ی بسیار بریزان
از چشم خودت قهوه ی قاجار بریزان
از لحظه عاشق شدنم سیب چکیده
از سیب لبت باده ی بسیار بریزان
شب امده و پنجره ها چشم به راهند
دلتنگ منم شانه ی دیوار بریزان
باروت ترین شعله ی انبار شبانه
کبریت بکش لرزش هر بار بریزان
سنتور بزن چرخ بزن در قدم عشق
منصور شدم بر بدنم دار بریزان
مجنون تو عاقل نشود حضرت لیلا
پس باز دف و تنبک و گیتار بریزان
هی چرخ بزن چرخ بزن چرخ مکرر
با چرخش هر باره ات آوار بریزان
من مولوی ام شمس تویی قونیه اینجاست
از شور لبت داغی اشعار بریزان در گوش من یاغی دیوانه کسی گفت چون گفت که نه لب به لب اصرار بریزان
من عاشقم و متهمم عشق همینست
در محکمه ها پیش من انکار بریزان
شب آمده و باز دوباره منم و تو
یک بوسه بده قافیه تکرار بریزان
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
هر کسی را سرِ چیزی و تمنّای کسی ست
ما به غیر از تو نداریم تمنّای دگر
#سعدی
@golchine_sher
با تمام جنگل و دریا تبانی می کنم
عاقبت چشم تو را مازندرانی می کنم
صادراتم گوجه های سبز،یا چشمان توست
باشما مازندرانم را جهانی می کنم
هرچه بادا باد،ازچشمت بنوشم قطره ای
عینکم را پشت هم ته استکانی می کنم
سفره ای ازعشق چیدم پس بفرما خون دل
ازخودم یک عمر دارم میزبانی می کنم
گل اگر باگونه هایت مشکلی دارد هنوز
بین تو با او فقط پادرمیانی می کنم
بوسه هایم مثل گلهای بهاری می شوند
با دو گل هر روز از تو قدر دانی می کنم
#محمود_احمدی_کمرپشتی
@golchine_sher
در سایه ی تو قنوت میخواند دلم
شب آیهای از سکوت میخواند دلم
تا دید که در عشق تو گیر افتادم
هی سوره عنکبوت میخواند دلم
________________________________
باید تومور عذاب را بردارم
از روی دل اضطراب را بردارم
می خواهم از امروز خودم باشم و بس
از صورتم این نقاب را بردارم
#حسن_باقری
#عضوکانال
@golchine_sher
صبح آمده کوچه پر هیاهو شده است
هر پنجره لبریزِ تکاپو شده است
گلدان ِحیاط خانه مان گل داده
پروانه به فکرآب و جارو شده است!
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
#مژگان_عباسلو
@golchine_sher
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد
چشم کنعان نگران است خدايا مگذار
بوي پيراهن يوسف به زليخا برسد
ترسم اين نيست که او با لب خندان برود
ترسم اين است که او روز مبادا برسد
عقل ميگفت که سهم من و تو دلتنگي است
عشق فرمود: نبايد به مساوا برسد!
گفته بودم که تو را دوست ندارم ديگر
درد آنجا که عميق است به حاشا برسد
#احسان_افشاری
@golchine_sher
خون این قوم به آزادگی، جان خواهد داد
راه را این قدم سرخ، نشان خواهد داد
صبرکن، مادر ماتم زده ی آزادی!
دل ماتم زده را صبر، توان خواهد داد
آخر از دامن این حادثه، توفان خیزد
ظلم را صاعقه، از ریشه تکان خواهد داد
کودکی مانده از این فاجعه ی ویرانی
روزی از مأذنه ی «قدس» اذان خواهد داد
صبح خواهد شد و خورشید به این مظلومان
در همان لحظه ی موعود، امان خواهد داد
مرگ را دانه به دانه، ز زمین برچیده
رونق زندگی را پس، به جهان خواهد داد
جمع خواهد شد از این شهر، صف تاریکی
اندکی صبح به شب، گرچه زمان خواهد داد...!
#شریف_عظیمی
#عضوکانال
@golchine_sher
زندگی دارد مرا سر می کشد این روزها
در دلم فوجی کبوتر می کشد این روز ها
دیگران را غرق گلهای بهاری می کند
جور من را مهر و آذر می کشد این روز ها
ناخدایی می کند گاهی خدا با این دلم
می شود دستی که خنجر می کشد این روز ها
مانده ام با این همه جوری که بر ما می رود
هی دلم سمتش چرا پر می کشد این روز ها
می شوم آخر هوا خواه خدای دیگری
نقشه هایی دارد این سر می کشد این روز ها
#محمد_درّودی
#عضوکانال
@golchine_sher
پاکی ولی این جمله ام در خاطرت باشد:
جز من نباید هیچ چشمی زائرت باشد!
درچاپ های بعدی لبخند خود، بگذار
تنها نگاه مهربانم ناشرت باشد
باید که سر - هر بار- بسپارد به سنگ من
هرکس دراین کوچه بخواهد عابرت باشد!
ای عشق! غیر از من چه کس مانده که با اشکش
در فکر ِ محصول ِ زمین بایرت باشد؟
اصلاً نگاهی کن به تیمت! کیست همچون من
بازیکن ممتاز ِ حال ِ حاضرت باشد؟
از صفر دارد داستانت می شود آغاز
این فصل کافی نیست فصل آخِرت باشد !
" داماش" شد شعرم! کدامین چشمه در دنیا
عاشق تر از این می تواند شاعرت باشد؟!
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
@golchine_sher
چه رود و چشمه ای به به روان است
همیشه میزبانی مهرَبان است
عیان است و نیازی بر بیان نیست
بهشت کوچکم مازندران است
#نوروزرمضانی
#روز_مازندران_مبارک
@golchine_sher
دلم جغرافی جنگ است، ویران است در آتش
دلم باریکۀ غزّه است، سوزان است در آتش
دلم تقدیر زیتونیست افتاده به دست باد
دلم گیسوی معشوقی پریشان است در آتش
دلم طفلیست، طفلی ایستاده در غبار جنگ
چنان خواب عروسکها هراسان است در آتش...
چرا ای شعلههای دوزخی! از خود نمیپرسید؟
که این آیندۀ معصوم انسان است در آتش!
کجا فریاد باید زد تناقضهای غمگین را
یهودا هست در باغش! مسلمان است در آتش!
اگر چه گرم آتشبازی جنگی، نمیفهمی؟
که آه شعلۀ مظلوم پنهان است در آتش
هَلا ای هالۀ مهلک، هلاکت باد زودازود
از این اخمی که نامش خشم طوفان است در آتش
خودت با دست خود میسوزی از این شعلۀ تاریک
چنان بمبی که عمرش رو به پایان است در آتش
#جعفر_عباسی
#برای_مسلمانان_فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل
@golchine_sher
به وقت صبح قیامت، که سر ز خاک برآرم
به گفتوگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم
#سعدی
@golchine_sher
راز داری کن و از من گِله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بار سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن
به گناهی که نکردم به کسی باج مده
آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن
ترسم آسیب ببیند بدنت، دور خودت
این همه هرزه ی آلوده نظر جمع مکن
آخرین شاخه ی تو سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه به سر جمع مکن
تا برآمد نفسم جمع هوادارت سوخت
روبروی منِ دیوانه نفر جمع مکن
#کاظم_بهمنی
@golchine_sher
ما دل سپردهایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم
ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم دم زدنی در هوای هم
ما تاب خوردهایم که ما قد کشیدهایم
گهوارههای چابکمان دستهای هم
باری به پایبندی هم پیر میشویم
تا پیر میشوند درختان به پای هم
غم نیست نیستن که همه در تداومیم
چون ابتدای یک دگر از انتهای هم
تنها صداست آنچه در این راه ماندنی است
خوش باد زنده ماندنمان در صدای هم
#حسین_منزوی
@golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت؛ اما ندارمت
بر سینه می فشارمت؛ اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت؛ اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت؛ اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت؛ اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت؛ اما ندارمت
#سعید_بیابانکی
@golchine_sher
بیا که جلوه ندارد بهار، دور از تو
و حرف تازه ندارد هَزار، دور از تو
شب است و روح جهان در غبار تاریکی
شکسته آینۀ روزگار، دور از تو
دلم گرفته از این روزگار انسانکٌش
شدم به فتنۀ دیوان دچار، دور از تو
به باغ میروم و غنچه غنچه میگریم
مرا به بزم شکفتن چه کار؟ دور از تو
نشسته مردم چشمم به خون ز تنهایی
و ایستاده دلم در غبار، دور از تو
در این زمانه ولی ایستادهام عاشق
به شوق صبح ظهور، استوار؛ دور از تو
#رضا_اسماعیلی
#شعر_انتظار
@golchine_sher
بـاز هـم صبـح شـــد،
از پنجــره ی احسـاســـــم
نــورِ عِشـــقِ تُــــو،
بر این سینه ی مـن می تـابَد ...
#مجتبـی_خـوش_زبان
@golchine_sher
تو آن آتشفشانی که به دریا می کنی ماوا
به آتش می کشی اندیشه ی دریایی ما را
دگر از دشت های چشم تو چیزی نمی گویم
که بستر می شود این رود را تا مقصد دریا
یقین دارم فنون دلبری را خوب می دانی
اگر باقی بماند شیوی لبخند تو با ما
مرا با شوق با آواز با لبخند مهمان کن
زمانی که به رقص افتاده ام در جشن کولی ها
درخت آرزو باری نخواهد داد می دانم
بهارت را اگر لطفی نباشد با من تنها
خروش چشم هایت دشت را در خویش می بلعد
بیا ای سیل ویرانگر ببر آبادی ما را
#حسین_اصغری_سوادکوه
#عضوکانال
@golchine_sher
بخند...
آنقدر جانانه که
دل تمام ثانیهها شاد شود
این نهایت مهربانی توست
در حق دنیایی که در برابر
حجم غمهایمان کم آورده ...!!
#نرگسصرافیانطوفان
@golchine_sher