eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز ما به مدح علی می شود شروع هوهوی صبح باد صبا مدح حيدر است صبحتون بخیر و برکت بحق علی«ع» @golchine_sher
درخت «باور» من برگ و بار و سایه ندارد «دروغ» هرچه که باشد اساس و پایه ندارد چه باوری‌ست که چون«کوزه‌ شکسته» در آتش برای شعله شدن هم خمیرمایه ندارد چنین که یافته ام دشمن حقیقی خود را دلم به غیر «خود» از هیچ‌کس گلایه ندارد به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمری‌ست کتابی ام که به غیر از عذاب آیه ندارد برای صحبت آیینه‌ها به سنگ بیندیش صریح باش، که دل طاقت کنایه ندارد @golchine_sher
ببند پنجره‌ها را، ببند درها را به گوش من نرسان آخرین خبرها را که سقف ریخته را ترس باد و زلزله نیست که زخم‌خورده‌ی دست رفیق را گله نیست مرا ببین و به دنیا امیدوار نباش برای رفتن این شب در انتظار نباش مرا ببین، دهن و کاسه‌های زهر منم دل شکسته‌ی تنها چراغ شهر منم به دستمال تکان داده‌های پشت سرت به « در کنار تو هستیم‌» های دور و برت به هر امید که پیراهن صبوری شد به آنچه معنی دلواپسی و دوری شد به غیرتت که گره کرده مشت‌هایش را به دشمنت که به‌پاکرده است آتش را به نام اول و آخر، به کاغذ و کلمه به دوستت، به شریکت، به هیچکس؛ به همه به چشم‌ها و لب و گوش اعتماد نکن به حرف‌های در آغوش اعتماد نکن به روی ماه تو این خال‌وخط نمی‌ماند در این دیار کسی عاشقت نمی‌ماند بیا به بوسه، به آغاز راه برگردیم به اشتباه‌ترین اشتباه برگردیم به من بچسب زمستان پیش‌روی بدی‌ست مرا بخواه که این دوست داشتن ابدی‌ست به دستمال من از اشک‌ها ادامه نده مرا بگیر در آغوش یا ادامه نده ... @golchine_sher
حضرت_زهرا_س_شهادت🖤 نام زهرا است که بر روی زبان است هنوز داغ من تازه‌ترین داغ جوان است هنوز... آمدی دست عنایت به جهان آیه‌ی نور نبض دستان تو بر کل جهان است هنوز... از غم هجر تو این آه...که در سینه‌ی من! شده یک آتش جان سوز، فغان است هنوز... گاه بین در و دیوار سخن می‌گویم! زخم پهلو چقدر بار گران است هنوز... در عطش سوختم و ناله‌ی من چاه شنید! چاه از ناله‌ی من دل نگران است هنوز... بعد تو بلبل غم بر در این خانه نشست! بال و پر ریخته و تعزیه خوان است هنوز... بی تو این خانه سرای غم و اندوه من است! زینبم دیده‌ی تر مرثیه خوان است هنوز... بی تو کارم شده چون شمع فقط سوختن است! گفتن نام تو آرامش جان است هنوز... جان به لب می‌رسد از عشق تو ای یاس کبود فصل من بعد نگاهِ تو خزان است هنوز... نیستی غربت تو خانه نشینم کرده! هر چه گفتند به من زخم زبان است هنوز... سوختم در غم این حادثه آن شب که تو را نیمه شب بُردم و تاریخ بیان است هنوز... آمدم تا که تو را خاک کنم دست گرفت! اشک بر دیده‌ی دست آب روان است هنوز... همه‌ی شعر مرا غربت و اندوه پر است! داغ زهرا است که در سینه و جان است هنوز... اشک می‌ریزم و این حسرت عالم سوز است! تربت فاطمه بی‌نام و نشان است هنوز... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشسته پوست می گیرد در ایوان پرتقالش را به آرامی نسیمی می نوازد نازِ شالش را کمی فهمیده احساس مرا  چینی احساسش که می دزدد نجیبانه نگاه بی مثالش  را رعیت زاده ام ، او دخترِ خانِ دِهِ بالا چه زیباتر نموده غنچه لبهاش خالش را جواب خان مشخص بود ، چون بیگانه با عشق و نمی فهمید جز باغ و زر و سیم و ریالش را گذشته کاشکی تکرار میشد آرزو دارم که گیرم بلکه با دیوان حافظ باز فالش را خیالی نیست غم ها را ، همین اندازه خوشحالم که می گیرم به آغوشم همه شبها خیالش را @golchine_sher               
شهادت حضرت زهرا تو بغض واژه‌های گلوگیری، لبریزی از ترانه‌ی تنهایی ای شعر بیقرار که می ماند،نامت بر آستانه‌ی تنهایی پهلو گرفت کشتی فریادت، در موجی از هجوم هیاهوها ای دامنت همیشه‌ی اقیانوس، ای وسعت کرانه‌ی تنهایی آن روز سرشکسته‌تر از پاییز، طوفان خشم و جهل تو را کوبید گلدان حرمتت که تَرَک برداشت، پژمرده شد جوانه‌ی تنهایی بعد از تو ای کتاب سراسر نور، ای برگ‌برگ خاطره‌ی دیروز از دفتر زمانه چه خواهد دید، این بیت عاشقانه‌ی تنهایی این یادگار خسته‌ی دوران‌ها،این دست‌های بسته‌تر از تاریخ این کوچه‌گردِ بارِ زمان بر دوش، این تا ابد روانه‌ی تنهایی اصلا عجیب نیست اگر بر خاک، از تو نشانِ سنگ مزاری نیست مانده‌ست از ورای زمان تا حال، تابوت تو به شانه‌ی تنهایی این بیت‌های خسته زمین می خورد، بی اهتزاز پرچم یا زهرا از یُمنِ نام سبز تو روییده‌ست، این شعر، این نشانه‌ی تنهایی @golchine_sher
اقلیم درد غزه، روزی هم خزان تو بهاری می شود جمعه ای پایان این اندوه و زاری می­ شود سرو قامت مانده ای، درهجمه های شوم کفر سربلند اسلام، از این بردباری می­ شود مسجدُالأقصی شهادت می­ دهد داغِ تو را آه تو بر قلب صهیون زخمِ کاری می­ شود بی گمان صبح رهایی عصر انسانیت است! آسمانت، سهم پرواز قناری می­ شود می رسد پایان غمهای تو ای اقلیم درد فصل زیتون برلبانت خنده جاری می شود هرچه می کوبندَت اما استواری، عنقریب حال و روزِ نخل­های تو بهاری می­ شود @golchine_sher
دنبالِ شهری هستم مانند خودمان زمستانش مانندِ ماست پاییزش، آرامشش و جنونش مانندِ ماست و تندرها و خیزابهایش. دنبالِ شهری به رنگِ چشمانِ توام به رنگِ اندوههای من! دنبالِ شهری درانتهای جهان هستم جایی که کسی را نمی شناسیم و کسی مارا نمی شناسد. بارانهایش غرقمان می کند و برفش مارا می سوزانَد. دنبالِ کوچه های تنگی هستم که ما را می بلعد، دنبالِ قایقی ماجراجو که شبی مارا می گیرد و پس نمی دهد! دنبالِ گوشه ای در رستورانی هستم که به گفتگوی ما گوش می دهد، دنبالِ باده ای ناب که پیش ازآنکه آن را بنوشیم ما را می نوشد! دنبالِ شعری هستم که لابلای انارها جا گذاشتم. از کتاب «عشقِ تو پرنده ای سبزاست!» @golchine_sher
از تو سکوت مانده و از من صدای تو چیزی بگو که من بنویسم به جای تو حرفی که خالی‌ام کند از سال‌ها سکوت حسی که باز پُر کُندَم از هوای تو این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است تا صبح راه می‌روم و پا به پای تو... در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌کنم بیدار می‌کنند مرا دست‌های تو هِی شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم حس می‌کنم کنارمی و آه... جای تو... این شعر را رها کن و نشنیده‌ام بگیر بگذار در سکوت بمیرم برای تو... @golchine_sher
سرسام می گیرم در این جنجال بی منطق سر می روم از سستی و اهمال بی منطق تنها نشستن بین این سرهای بی پیکر محروم می گردانَدم این حال بی منطق یک استکان از چشمهای خود بنوشانم تا سر کشم خورشید را از فال بی منطق سیبِ رسیدن هایمان لنگ اند اما من هی بال در می آورم هی کالِ بی منطق سِحر است یا جادو نمی دانم، ولی صد بار لعنت به ترکیب لبِ رمال بی منطق هرشب خیالت را به خوابم می فرستی و نفرین و صد نفرین به این ارسال بی منطق خواب مرا دیوانه ی خود می‌کنی ،تا کی سخت است هر شب تا سحر اخلال بی منطق چون مار می پیچم به خود از درد تنهایی هی نیش دارم می خورم از لالِ بی منطق @golchine_sher
در وصف تو بسیار سرودیم و ندیدی یک عمر غزلخوان تو بودیم و ندیدی با دیدنت ای خاطره‌ی خوش، همگان را از خاطره‌ی خویش زدودیم و ندیدی ای دل‌زده از سردی آغوش زمانه‌! ما این‌ همه آغوش گشودیم و ندیدی موهای تو شعرند و همین چند غزل را از دفتر شعر تو ربودیم و ندیدی چون گَرد که پنهان شده از گردش چشمت هستیم و نمی‌بینی، بودیم و ندیدی @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در گوشه ی یک اتاق مِنبر دارم تصویر به آتش زدن در دارم هر سال به یاد فاطمه در خانه مرثیه ی جمع و جور مادر دارم @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهایی کافه ی من است روزانه دو سه باری به آنجا سر می زنم روبروی خودم می نشینم و قهوه می نوشم. @golchine_sher
اساس گردش منظومه‌ی جهان زهرا چراغ روشن کانون آسمان زهرا بهشت جلوه‌ای از مهر کوثرانه‌ی اوست بهار سبز دلش برتر از جِنان زهرا وفا و صبر مجسّم ، پناه امن علی شکوه عشق خدا، سِرّ جاودان زهرا زنی فراتر و برتر ز هاجر و مریم علیمه، عارفه، مرضیّه‌ی زمان زهرا زکیه،ساجده،کوثر،شفیعه،زاهده،نور شفاست واژه‌ی نامش به هر زبان زهرا زنی شبیه کسی نه، فقط شبیه خودش که هست در دو جهان سرور زنان زهرا نسیم مهر و محبت، بهار عاطفه اوست نماد عفت و دریای بیکران زهرا ثنای فاطمه رمز رهایی از غمهاست در این زمانه‌ی پر ماجرا، امان زهرا ‌ مزار مخفی بانو میان قلب همه‌ست سلامِ شیعه بر آن ماهِ بی نشان زهرا @golchine_sher
زبان حال (ع) یادش بخیر همنفس من بهار بود امید بود، زندگیم برقرار بود پهلو نمی گرفت اگر کشتی ام، هنوز طوفان مشکلات برایم غبار بود در می زدم که فاطمه در وا کند، فقط این صبر بی بدیل ترین انتظار بود بانوی خون جگر شده ام در تمام عمر از من تمام خواسته اش یک انار بود خاکستری شدست جهان بی حضور او زهرا دلیل روشنیِ روزگار بود در بین کوچه آینه ام را زمین زدند کی چشم های فاطمه اینگونه تار بود حالا برای فاطمه تابوت میشود چوبی که گاهواره محسن قرار بود... @golchine_sher
درخت «باور» من برگ و بار و سایه ندارد «دروغ» هرچه که باشد اساس و پایه ندارد چه باوری‌ست که چون«کوزه‌ شکسته» در آتش برای شعله شدن هم خمیرمایه ندارد چنین که یافته ام دشمن حقیقی خود را دلم به غیر «خود» از هیچ‌کس گلایه ندارد به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمری‌ست کتابی ام که به غیر از عذاب آیه ندارد برای صحبت آیینه‌ها به سنگ بیندیش صریح باش، که دل طاقت کنایه ندارد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز این دل، بی قرار روضهٔ مادر شده باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده باز هم آتش به جان ما رسیده از دری کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده فاطمیه شد ، مرور خاطرات درد و داغ علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک روضه خوان مادر و تنهایی حیدر شده بین آتش سوخت زهرا تا علی مانَد فقط اینچنین کوثر فدای ساقی کوثر شده ای علی، مظلوم عالم جان فدای غربتت بعد زهرا خود بگو از غنچهٔ پرپر شده غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلوم تر نیست در عالم، غمت از هر غم افزون تر شده کی به پایان می رسد شبهای بی مهتاب تو وعده ی دیدارتان درعالم دیگر شده دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه لطفت امید من شرمنده در محشر شده @golchine_sher
هم رویِ دست و پای گل و خار می نشست هم رویِ قد و قـــامتِ دیـــوار می نشست با قلب ِکوچکش، دل ِخیلی بزرگ داشت با آنکه خواب رفته و بیدار؛ می نشست اندازه ی زمین و زمان، حرفِ خوب داشت جایی که سقف بر سرت آوار، می نشست اهلِ گلایه کـــردن و دوز و کلک نبود هر چند با اهـــالی بـــازار مــــی نشست! بــا کوچک و بـــزرگ بــــلد بـــود دلبـــری با هر بهـانه ای کم و بسیار ، می نشست چشم مرا به دیــــدنِ دنیا بــــزرگ کرد وقتی بروی چشمِ تَـــرم، تار می نشست! آنقدر مهربان و عزیز و صــــبور بود چون کودکی که تشنه ی دیدار می نشست این یارِ مهربان که به شیرین زبانی اش معروف گشته بود و به تکرار می نشست این یارِمهربانِ گل اسمش کتاب بود یادش بخیر، رویِ لب یار می نشست روز کتاب و کتابخوانی @nabzeghalam @golchine_sher
با اینکه بار بست، خدا را چه دیده‌ای فرصت هنوز هست، خدا را چه دیده‌ای شاید به بازگشتن خود دلخوشم کند با یک تکان دست! خدا را چه دیده‌ای بی‌رحم! داستان مرا نیز گوش کن شاید دلت شکست، خدا را چه دیده‌ای هرچند می‌رود، بروم چای دم کنم شاید کمی نشست...خدا را چه دیده‌ای @golchine_sher
ای وای مادر دیوار و در شد مقتل بانوی کوثر آتش به در افتاد یا در قلب حیدر؟ حیدر زمین افتاد و زهرا بال بگشود کی می شود این قصه‌ی پردرد باور؟ خیبر شکن باشی و دستت بسته باشد ساقی کوثر باشی و بشکست ساغر وقتی سقیفه گشت تفسیر خلافت دین محمد ماند در دستان کافر شد مرتضی محکوم و زهرا شد قصاصش در محکمی که کافران بودند داور پهلوی زهرا هیچ، دین را نیم کردند آنان که عمری مشق کرده با پیمبر پهلوی زهرا شد کمان و چهره نیلی از عرش آمد ضجه‌ی ای وای مادر @golchine_sher