.
مقتل وارد کردن اهلبیت علیهم السلام به #مجلس_یزید لعنت الله علیه
اسیران آل محمد (ص) را در حالی که به ریسمانی بسته بودند وارد مجلس یزید کردند امام سجاد علیه السلام فرمود: ای یزید اگر رسول خدا (ص) ما را در این حال ببیند به گمان تو چه خواهد کرد؟
یزید دستور داد آن ریسمان را بریدند.
زینب کبری سلام الله علیها وقتی که سر بریده برادر را در جلو یزید دید دست برد و از شدت مصیبت گریبان خود را پاره کرد و با صدای جگرسوز فریاد زد:
یا حُسَیناهُ یا حَبِیبَ رَسُولِ اللهِ یَابنَ مَکَّهَ وَ مِنی، یَابنَ فاطِمَهَ الزَّهراءِ سَیِّدَهِ النِّساءِ، یَابنَ بِنتِ المُصطَفی!
وای حسین جان ای حبیب رسول خدا (ص) ای فرزند مکه و منی ای پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها سرور زنان ای پسر دختر محمد مصطفی (ص).
از آه جانکاه زینب کبری سلام الله علیها همه اهل مجلس به گریه افتادند:
گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر
یزید سنگدل چوب خیزران خود را طلبید و در برابر اهلبیت حسین علیه السلام با آن چوب بر دندان های امام حسین علیه السلام می زد.
ابوبرزه اسلمی در مجلس حاضر بود صدا زد: وای بر تو ای یزید آیا چوب بر دندان های حسین پسر دختر پیامبر (ص) می زنی؟ گواهی می دهم که من پیامبر (ص) را دیدم دندان های ثنایای آن حضرت و برادرش حسن علیه السلام را می بوسید و می فرمود:
اَنتما سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنَّهِ
شما دو آقای جوانان اهل بهشت هستید.
یزید از گفتار او خشمگین شد و دستور داد او را بیرون کنید او را کشان کشان از مجلس بیرون بردند.
یزید همچنان بر لب و دندان امام حسین علیه السلام می زد و افتخار می کرد و7 نیشخند می زد و این اشعار را (که ابن زبعری در جنگ احد گفته بود متمثل شده و) می خواند:
لَیتَ اَشیاخی بِبَدرٍ شَهِدوُا
جَزَعَ الخَزرَجُ مِن وَقعِ الاَسَلِ
فَاَهَلُّوا وَ استَهَلُّوا فَرَحاً
ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لاتَثَل
قَد قَتَلنَا القَومَ مِن ساداتِهِم
وَعَدلناهُ بِبَدرٍ فَاعتَدَل
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحیٌ نَزَل
لَستُ مِن خُندفٍ اِن لَم اَنتَقِم
مِن بَنِی اَحمَدِ ما کانَ فَعَلَ
ای کاش پیران قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند زاری کردن قبیله خزرج را بر اثر زدن نیزه (در جنگ احد) می دیدند.
پس از شادی فریاد می زدندو میگفتند: ای یزید دستت شل مباد.
بزرگان آنها را کشتیم و این را بجای (تلافی کشته های خود در جنگ) بدر کردم پس سر به سر شد.
قبیله هاشم با سلطنت بازی کردند نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد. من از دودمان خُندف نیستم اگر از آل محمد (ص) انتقام نگیرم. (1)
عصمت کبرای حق مطلع صبح جهان
زینب شوریده دل مظهر غیب وعیان
چونکه بدست یزید دید یکی خیزران
گفت: چه خواهی دگر از دل ما بی کسان
این سر پر خاک وخون ز راه دور آمده
موسی عمران من ز کوه طور آمده
چوب مزن ای یزید بر لب و دندان او
به پیش چشمان من در دم طفلان او
بر رخ فشاند اشگ و به تن جامه پاره کرد
وانگه به سوی زاده سیفان اشاره کرد
گفتا لبی که می زنیش چوب خیزران
دیدم که بوسه ختم رسل بی شماره کرد
گلزار چهره ای که پر از خاک و خون شده
شمس و قمر ز نور رخش استناره کرد
گشته کبود بر اثر تشنگی لبش
نبود روا کبود ز چوبش دوباره کرد
خواهی اگر که چوب زنی پیش ما مزن
بنگر سکینه بر سر بابش نظاره کرد
📚منابع:
1- بحار ج 45 ص133
نفس المهموم ص252
#مقتل_شام
#مصایب_کوفه_و_شام
#مجلس_یزید
#مقتل #شام
.
.
🏴 الشام الشام الشام، شماره 4️⃣
🔗 اسارت اهلبیت علیهمالسلام در شام از سختترین مصائبی بود که بر آنها روا شد که ذکر وقایع آن اشک هر انسانی را در میآورد.
✍🏻 وقتى يزيد با چوبدستى بر دندانهاى حسين علیهالسلام زد و اشعار حصين بن حمام را خواند، همه حاضران او را نكوهش كردند و ترك گفتند. ابو برزه اسلمى كه در آنجا حضور داشت گفت: چوبدستىات را بردار، من بارها ديدم كه رسول خدا دندانهايش را مىبوسد.
ای یزید بدان كه تو در روز قيامت مىآيى در حالى كه شفاعتكننده تو ابن زياد است و حسين علیهالسلام در حالى مىآيد كه محمّد صلیاللهعلیهوآله از او شفاعت مىكند.
📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج۶، ص۱۲۷.
................
مقتل #مصائب_شام -پناه بردن فاطمه و سکینه به زینب سلام الله علیهما
از وقایع مجلس یزید اینکه:
وقتی فاطمه و سکینه دو دختر امام حسین علیه السلام نگاه کردند و دیدند: یزید بر لب و دندان امام حسین علیه السلام چوب خیزران می زند صدای گریه بلند کردند بطوری که از گریه آنها زنهای یزید و دختران معاویه به گریه افتادند سرانجام این دو خواهر دلسوخته نتوانستند تاب بیاورند به عمه خود زینب سلام الله علیها پناه بردند و گفتند:
یا عَمَّتاهُ اِنَّ یَزیِداً یَنِکتُ ثَنایا اَبِینا بِقَضیِبِهِ
عمه جان! یزید با چوبدستی خود دندان های پیشین پدرمان را می زند
زینب سلام الله علیها برخاست و گریبان خود را پاره کرد و به زبان حال چنین گفت:
اَتَضرِبُها شَلَّت یَمیِنُکَ اِنَّها
وُجُوهٌ لِوَجهِ اللهِ طالَ سُجُودُها
آیا چوب می زنی دستت شل گردد این سر و صورت از چهره هایی است که سالهای طولانی برای خدا سجده کرده است. (1)
📚منابع:
1- معالی السبطین ج 2 ص 156
-به روایت کبریت الاحمر ص 253 در این هنگام حضرت زینب سلام الله علیها خطبه خواند.
#مقتل_مصایب_کوفه_و_شام
#مجلس_یزید
#مقتل #شام
.
.
#حضرت_زینب سلام_الله_علیها
به دوش نیزه جهانِ منی در آن بالا
حسین ، روح و روانِ منی در آن بالا
اگر چه شام برای اسیر نا امن ست
چه بیم ، تا تو امان منی در آن بالا
نگاه کردنِ بر تو نماز می خواهد
سر بریده ، اذان منی در آن بالا
به هر که گفت حسینت کجاست ، با دستم
نشان دهم که نشان منی در آن بالا
به پای خویش نرفتم به هیچ بازاری
بهانه ای و توان منی در آن بالا
برای خوردن سنگ اینقدَر تلاش نکن
هنوز حافظ جان منی در آن بالا
به روی تل ، نگران تو بودم آن لحظه
و حال تو نگران منی در آن بالا
✅حامد آقایی- محرم۱۴۰۲ ✍
#زبانحال_حضرت_زینب_سلام_الله
#اسارت #شام
#حیاتنا_الحسین 👉شعار امسال #اربعین
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
کیفیت ورود اسرا به شام طبق زیارت ناحیه مقدسه 😭
.
#مجلس_یزید
✍
کیفیت ورود اسرای #کربلا به #شام و مجلس یزید
المزار الكبير ـ في زِيارَةِ النّاحِيَةِ ـ : رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُكَ ، وسُبِيَ أهلُكَ كَالعَبيدِ ، وصُفِّدوا فِي الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ ، يُساقونَ فِي البَراري وَالفَلَواتِ ، أيديهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ ، يُطافُ بِهِم فِي الأَسواقِ. المزار الكبير : ص ٥٠٥ ، مصباح الزائر : ص ٢٣٣ ، بحار الأنوار : ج ١٠١ ص ٢٤١ و ص ٣٢٢ .
ترجمه: در «زيارت ناحيه مقدّسه» ـ : سرت را بر نيزه كردند و خانواده ات را مانند بندگان، اسير نمودند و با زنجير آهنين، به بند كشيدند و بر روى مَركب هاى بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نيم روزى، صورت هاشان را مى سوزانْد. آنان را در دشت ها و صحراها مى راندند و دستانشان را به گردن هايشان بسته بودند و آنها را در بازارها مى چرخاندند.
قرب الإسناد عن عبد اللّه بن ميمون عن جعفر بن محمد عن أبيه [الباقر] عليهماالسلام: لَمّا قُدِمَ عَلى يَزيدَ بِذَرارِيِّ الحُسَينِ، اُدخِلَ بِهِنَّ نَهارا مَكشوفاتٍ وُجوهُهُنَّ ، فَقالَ أهلُ الشَّامِ الجُفاةُ : ما رَأَينا سَبيا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟
فَقالَت سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ : نَحنُ سَبايا آلِ مُحَمَّدٍ . قرب الإسناد : ص ٢٦ ح ٨٨ ، الأمالي للصدوق : ص ٢٣٠ ح ٢٤٢ ، روضة الواعظين : ص ٢١٠ كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ١٥٥ و ص ١٦٩ ح ١٥ .
ترجمه: قرب الإسناد ـ به نقل از عبد اللّه بن ميمون از امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام ـ: هنگامى كه خاندان حسين عليه السلام را بر يزيد وارد كردند روز بود و صورت هاى آنان باز بود. شاميان جفاكار گفتند: ما اسيرانى نيكوتر از اينها نديده ايم. شما كيستيد؟! سكينه دختر حسين عليه السلام گفت : ما اسيران خاندان محمّديم.
..............
⚫️ جاثلیق نصرانی رو به سر بریده امام حسین (ع) شهادت داد؛
در مقتل ابومخنف آمده:
جاثليق نصرانی گفت: يا يزيد اين سر بريده از كيست؟
گفت: سر يك خارجی است كه در زمين عراق بر ما خروج كرده كشته شد.
پرسيد: نامش چيست؟
گفت: حسين بن علی.
پرسيد مادرش كيست؟
گفت: فاطمه زهرا دختر پيغمبر صلی الله عليه و آله
پرسيد: برای چه پسر دختر پيغمبر شما مستوجب قتل شده؟
يزيد پليد گفت: اهل عراق نامهها به وی نوشته و او را طلبيدند تا خليفه و امام زمان خود سازند عامل من ابنزياد وی را كشت سر او را برای من فرستاد.
جاثليق گفت پس تقصيرش چه بوده اهل عراق او را خواستند و تكليف پسر پيغمبر كه كارش هدايت است آمدن بود وی را بی گناه كشتهايد اكنون يا يزيد اين سر را حالا از جلوی روی خود بردار و جسارت به اين سر مطهر مكن و الا خدا تو را هلاک خواهد نمود زيرا الآن در ميان عبادتگاه خود بودم كه صدای رجفه شديدی شنيدم نگاه به آسمان كردم ديدم مردی با صورت رخشان احسن من الشمس از آفتاب درخشان تر به زير آمد و مردمان نورانی صورت همراه او بسيار بودند كه به زير آمدند. من از يكی از آنها پرسيدم كه اين بزرگوار كيست گفت خاتم پيغمبران و مهتر بهتر رسولان و اين مردان نورانی پيغمبرانند از آدم صفی الله گرفته تا عيسی روح الله به جهت تعزيت پيغمبر خاتم آمدهاند.
يزيد از اين سخنان جاثليق به غضب درآمد و گفت: وای بر تو! آمدهای مرا از اضغاث و احلام خود خبر دهی به خدا اينقدر به شكم و پشتت می زنم تا بميری.
جاثليق گفت: چقدر بی حيایی!
من آمدهام به تو بگويم با پسر پيغمبر خود ظلم مكن، تو مرا تهديد میكنی؟!يزيد رو كرد به غلامان خود و گفت: بگيريد اين پير ترسا را !
غلامان آمدند گريبان جاثليق را گرفتند و شروع كردند با تازيانه بر سر و صورت آن بيچاره زدن بقدری كه زار و ناتوان شد پس جاثليق رو كرد به سر بريده امام حسين عليهالسلام گفت يا اباعبدالله در نزد جدت محمد مصطفی صلی الله عليه و آله شهادت بده كه من شهادت دادم به وحدانيت خدا و اقرار كردم به رسالت جدت محمد مصطفی صلی الله عليه و آله و شهادت میدهم كه پدرت علی عليهالسلام اميرمؤمنان بود.
يزيد از اين كلام جاثليق كه گفت: پدرت علی اميرالمؤمنين بود به غضب درآمد و گفت بزنيد.
دوباره شروع كردند آن بيچاره را تازيانه زدن كه تمام اعضايش را درهم شكستند پس جاثليق رو كرد به يزيد و گفت بزن به خدا قسم كه می بينم رسول خدا را پيش روی من ايستاده پيراهنی از نور و تاجی از طلا مرصع در دست دارد می فرمايد اين قميص نور و اين تاج زرين مال تست كه بيایی و بپوشی و در بهشت رفيق من باشی به جهت آنكه به اهل بيت من محبت كردی و در راه پسرم زجر كشيدی.
ساعتی نگذشت كه جاثليق تازه مسلمان جان داد و از آلام راحت شد.
📚منبع
از مدینه تا مدینه، تاج لنگرودی، ص۹۲۴
#امام_حسین
#مصائب_اباعبدالله
#خروج_از_کربلا
.
.
✔️فیش منبر کوتاه
📜عنوان: فاتح #شام
یکی از کارهای نیمه تمام امیرالمومنین فتح شام بود. در جنگ صفین، مالک اشتر تا یک قدمی خیمۀ معاویه رسید اما کار به سرانجام نرسید.
شام، جای بود که معاویه و جریان بنی امیه، بغض اهل بیت را تئوریز کرده بودند و در دل مردم شام قرار داده بودند.
شام محل اجتماع مبغضین و مخالفین امیرالمومنین بود. شام تبعیدگاه محبین اهل بیت علیهمالسلام بود.
بعد شما امروز می بینید که در شام ورق برگشته، سالها پیش اولین بار که در حرم حضرت زینب س پا گذاشتم جوانی سوری را در حرم دیدم که به دنبال من می آمد، از او پرسیدم شغلت چیست؟ کارتی را نشان داد و گفت من یکی از اساتید طلاب اهل سنت هستم اما هر روز به زیارت زینب کبری س به حومه شهر می آیم.
آیا این اتفاق ساده است؟ آیا این تغییر معجزه نیست؟ شهری یکپارچه دشمن اهل بیت علیهمالسلام الان به اینجا رسیده که دوستدار اهل بیت باشند؟
آنجا بود که من تازه این معجزه زینب کبری س را با چشم خودم دیدم که به یزید فرمود یزید به خدا سوگند تو نمی توانی ذکر ما اهل بیت علیهمالسلام را نابود کنی.
زینب کبری علیهاالسلام از شام ناتوانی یزید را در محو و نابودی ذکر اهل بیت ع کلید زد.
وسط دشمنان اهل بیت علیهمالسلام یک علم برافراشته شد به نام حضرت رقیه س، اگر امیرالمومنین نتوانست شام را فتح کند، دختر علی با بدن تازیانه خوردۀ رقیه شام را فتح کرد. در واقع فاتح شام رقیه هست.
فتح شام به این سادگی نبود، دشمن خوب طراحی کرده بود، اهل بیت علیهمالسلام را برد خرابه تا برای آیندگان مستندسازی کند که سند ذلت زینب و اهل بیت حسین علیهالسلام خرابۀ شام هست. هر کسی آمد به شام بپرسد این خرابه کجاست؟ رقیه خرابه را حرم کرد، تمام معادلات دشمن را برهم زد.
برخی تردید می کنند درباره قبر مطهر حضرت رقیه سلاماللهعلیها دنبال دلیل و نشانه برای این مزار می گردند.
کدام دلیل روشن تر از این که وسط پایتخت دشمن، علم حسین برافراشته شده است.
گاهی در آرزوهای ما هست که کاخ سفید را تبدیل به حسینیه کنیم. چقدر دور از ذهن هست. یعنی علم حسینی را وسط خیمه دشمن بزنی؟ این کار نشدنی را رقیه انجام داد.
چه معجزۀ بالاتر از این چه دلیلی بالاتر از این که در وسط شهر شام، شما فاتحانه بایستی و حرمی به نام دختر حسین علیهاالسلام بزنی او فاتح شام هست، و او نشان داد که زینب کبری س راست گفت که یزید تو نمی توانی ذکر ما اهل بیت را نابود کنی.
ای علم افراشته بر سر ایوان عشق، پرچمت تا ابد بالاست.
#ماه_صفر
#حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#پنجم_صفر
.
وقایع تاریخی کاروان اسرا شهر شام، شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها .mp3
6.63M
وقایع تاریخی حرکت کاروان اسرا، شهر #شام، شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
استاد بندانی نیشابوری
#سخنرانی
#اسارت
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_رقیه
#استاد_بندانی_نیشابوری
.
#راس_الحسین
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
مقتل ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود:
ما را از دروازهای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محملها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند.
شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیهم السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه میدارند، نگاه داشت!!(۶۱)
در بعضی از نقلها آمده است که:
اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.
۱- مشهور بر سر زبانها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس میباشد.
۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیهالسلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیهالسلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده میشود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کردهاند، صحت این مطلب را تأیید میکند.
۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫ همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیهالسلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیهالسلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.
(ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹).
و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است. و از این نقل چنین استفاده میشود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.
✅منابع:
🔹۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشتهاند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
🔹۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین میکرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کردهاند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
🔹۶۱- الملهوف ۷۳.
#مقتل_مصایب_کوفه_و_شام
#کوفه #شام
#اسارت
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله
.
🩸 گوشهای از مجلس یزید لعین 🩸
📎 #شام | #مجلس_یزید | #اسرا
📎 #حضرت_امکلثوم سلامالله علیها
🥀 حسین علیهالسلام زمانى که کشته شد، آب خواست، ولى به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشیدنى بهشتى، سیراب ساخت.
🥀 او را آنچنان سر بُریدند و خانوادهاش را به #اسارت بردند و در حالى با مَرکبهاى بدون جهاز و پالان حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى که سرِ حسین علیهالسلام، در میانشان بر بالاى نیزه بود.
🥀 هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مىگریست، نگهبانان او را با تازیانه مىزدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان صف کشیده بودند و به آنان جسارت میکردند تا این که بر درِ کاخ یزید،گ متوقّف شدند.
🥀 یزید، دستور داد تا سر حسین علیهالسلام را بر در بیاویزند، در حالى که خانواده امام علیهالسلام در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.
🥀 آنان، همچنان ماندند، در حالى که سر حسین علیهالسلام در میان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم سلامالله علیها، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیهالسلام را دید و گریست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلىالله علیه و آله بود) این سرِ حبیب تو حسین علیهالسلام است که آویزان شده است. سپس گریست.
🥀 یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت آن مخدره زد که به تمامى صورت او آسیب زد، اما در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.
📕 بستانالواعظین، صفحه ۲۶۳
.
.
#شام
#اسارت
🩸 #امام_سجاد صلواتالله علیه و پیرمرد شامی 🩸
🥀 اولین سخن حضرت سجاد علیهالسلام بعد از #اسارت، در شهر #شام آن هنگامى بود که اسرا روى پلههاى مسجد #دمشق ایستاده بودند.
🥀 پیرمردى از اهالى شام نزد آنها آمد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و هلاک کرد. شهرها و روستاها را از آسیب مردان شما آرامش برقرار ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط گردانید.
🥀 سیدالساجدین علیهالسلام به آن پیرمرد گفت: آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: بلى! فرمود: آیا این آیه را مىشناسى: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى» بگو اى پیامبر! در مقابل ابلاغ رسالت، مزدى از شما نخواستم مگر اینکه خویشانم را دوستبدارید؟
گفت: آرى خواندهام.
🥀 امام علیه السلام فرمود: اى پیرمرد! ما همان «قربى» هستیم. سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کردهاى که خداى سبحان فرموده است: «و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى» و بدانید هر چیزى که به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و از آن خویشاوندان اوست؟
گفت: بلى! امام فرمود: اى پیرمرد ما همان «ذى القربى» هستیم!
🥀 امام بار دیگر پرسید: آیا این آیه را تلاوت کردهاى: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» همانا خدا مىخواهد آلودگى را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند؟!
پیرمرد پاسخ داد: آرى این آیه را هم خواندهام. حضرت سجاد علیهالسلام فرمود: اى پیرمرد! ما همان اهلبیتى هستیم که خداوند آیه تطهیر را مخصوص ما قرار داد.
🥀 پیرمرد ساکت شد و از سخنانى که گفته بود، شرمنده و پشیمان شد و با تعجب پرسید: شما را به خدا! شما همانهائید؟!
🥀 سپس على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: بدون هیچ شکى به خدا ما همانها هستیم و به حق جدمان سوگند، ما همانهائیم!
🥀 با سخنان امام سجاد علیهالسلام پیرمرد منقلب شد، شروع به گریه کرد، عمامهاش را به زمین انداخت، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد، اعم از جن و انس، بیزارم. سپس به امام زینالعابدین علیه السلام عرض کرد: آیا راهى براى توبه من هست؟!
🥀 امام فرمود: بله! اگر بازگردى، خداوند توبه تو را مىپذیرد و تو با ما خواهى بود. پیرمرد گفت: من توبه مىکنم!
🥀 هنگامى که خبر گفتگوى امام علیهالسلام و پیرمرد به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت رساندند.
📕 بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۲۹
.
.
#دروازه_ساعات
🏴 الشام الشام الشام
اسارت اهلبیت علیهمالسلام در شام از سختترین مصائبی بود که بر آنها روا شد که ذکر وقایع آن اشک هر انسانی را در میآورد.
✍🏻 ام كلثوم نزد شمر رفت و فرمود: از تو تقاضايى دارم.
گفت: چه تقاضايى؟
فرمود: چون ما را وارد شهر كردى، به دروازهاى ببرى كه تماشاگر كمترى داشته باشد و به آنان [مأموران] بگو كه سرها را از ميان كجاوهها بيرون ببرند و از ما دور كنند؛ زيرا از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم.
شمر در پاسخ تقاضاى او دستور داد سرها را بر نيزه كرده و در وسط كجاوهها ببرند و در چنين وضعيتى آنان را در ميان مردم بگردانند. تا آنكه به دروازه دمشق رسيدند و بر پلّههاى مسجد جامع همان جايى كه اسيران را نگه مىداشتند، ايستادند.
📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج6، ص99.
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
......
✍🏻 ابن سعد نقل میکند: آنان (اسرای کربلا) را درحالى كه با ريسمان بسته شده بودند، بر یزید وارد كردند. چون در مقابلش ايستادند، على بن الحسين علیهالسلام به او فرمود: اى يزيد تو را به خدا سوگند، درباره رسول خدا چه گمان دارى؟ اگر ما را چنين بسته به ريسمان مىديد، آيا دلش بر ما نمىسوخت؟ پس يزيد فرمان داد ريسمان را قطع كردند و آثار شكست در وى پديدار شد.
📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج۶، ص۱۴۴.
.........
✍🏻 راوی نقل می کند: در شام یزید فرزندان پيامبر را همانند اسيران ترك و روم بر پلكان مسجد نگه داشت. سپس آنان را در خرابهای جاى داد كه نه از گرما حفظشان مىكرد و نه از سرما؛ به طورى كه صورتهايشان پوست انداخت و رنگهايشان تغيير كرد.
📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج۶، ص۲۴۳.
.............
🏴 الشام 6️⃣
✍🏻 قطب راوندى میگويد: چون رئيس يهود بر يزيد وارد شد، گفت: اين سر كيست؟
گفت: سر يك شورشى است.
گفت: او كيست؟
گفت: حسين (علیهالسلام).
گفت: پسر چه كسى است؟
گفت: پسر على(علیهالسلام).
گفت: مادرش كسيت؟
گفت: فاطمه (علیهاالسلام).
گفت: فاطمه(علیهاالسلام) كيست؟
گفت: دختر محمد (صلیاللهعلیهوآله).
گفت: پيغمبرتان؟!
گفت: آرى.
گفت: خداوند به شما پاداش خير ندهد! ديروز پيامبرتان بود و امروز پسر دخترش را كشتيد؟ واى بر تو، ميان من و داود (علیهالسلام) هفتاد و چند پدر فاصله هست. باز هم هر وقت يهوديان مرا مىبينند، تعظيم مىكنند. آن گاه بر روى طشت خم شد و سر را بوسيد و گفت: گواهى مىدهم كه خدايى جز اللّه نيست و اين كه جدّ تو رسول خدا است و بيرون رفت. پس يزيد فرمان به قتل وى داد.
📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج۶، ص۱۷۸.
#شام
.............
🔆 سریال متنی وقایع اسارت در شام، قسمت 3️⃣
✍🏻 سهل بن سعد میگوید: به سوى بيت المقدس، روانه شدم و به شام رفتم. ديدم كه پارچه و پرده و ديبا آويختهاند و شاد و خوشحالاند و زنانى هم پيش آنان، دف و طبل مىزنند. با خود گفتم: شايد شاميان، عيدى دارند كه آن را نمىشناسيم.
ديدم مردمى سخن مىگويند. گفتم: اى مردم! آيا شما در شام، عيدى داريد كه ما آن را نمىشناسيم؟! گفتند: اى پيرمرد ! تو را غريبه مىبينيم؟ گفتم : من سهل بن سعد هستم . پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را ديدهام و از او حديث شنيدهام.
گفتند: اى سهل! آيا تعجب نمىكنى كه آسمان، خون نمىبارد و زمين، ساكنانش را فرو نمىبرد؟ گفتم: چرا اين گونه شود؟
گفتند: اين ، سر حسين (علیهالسلام) از خاندان پيامبر خدا است كه آن را از سرزمين عراق به شام هديه مىبرند و اكنون مىرسد.
گفتم : شگفتا! سر حسين (علیهالسلام) را هديه مىبرند و مردم، خوشحالى مىكنند؟!
📚 ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام، دارالحدیث، ج8، ص247.
.
Roze_Shab-Jome_Mirzamohamadi_50.mp3
13.25M
🏴 #شام #اسارت
🔊 گرچه منم سياهي لشگر پر شکوه تو
تا تو نگاه ميکني، کار سپاه ميکنم
منظر چشم من بود، نقشه کربلاي تو
سير نميشوم از آن، هر چه نگاه ميکنم
◼️ ذکرتوسل #شب_جمعه
روضه #مجلس_یزید لعنت الله علیه
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
.
#زمزمه
#مناجات_با_حضرت_زینب
#حضرت_زینب سلام_الله_علیها
۱۱۹۸
ندارم تاب
ز هجر روی تو من ندارم خواب
دو دیده از دوریت بود پر آب
ندارم تاب
امشب شب جمعه
دانم کربلایی
هم گوشه گودال
هم پایین پایی
میخونی
السلام علی الشیب الخضیب
السلام علی الخد التریب
چه خاکی بریزم به سر از
واژهی علی البدن السلیب
میخونی
از حسین و جای پای شمر
خونی شده چکمههای شمر
بگو از محاسنی که بود
توی مشت و پنجههای شمر
****
خرابم من
چو گیسوی تو به پیچ وتابم من
شبیه تو بین آفِتابم من
کبابم من
هم تنگی گودال
مونده یادِ زینب
هم پیکر پامال
مونده یادِ زینب
از یادم
نمیره تورو چه بد زدن
نامردا تورو بی حد زدن
مثل مادرِ در پشتِ در
به تن تو با لگد زدن
میبینی
روی سینمه پیراهنت
خونیه لباس بدنت
از پیراهنت معلومه که
چی اومده به روز تنت
****
کجا هستی
گمونم که زیر دست و پا هستی
هنوز شاید زیر مرکبا هستی
کجا هستی
پا کشیدی رو خاک
کُشتی خواهرت رو
مُردم تا که دیدم
زیر حنجرت رو
میلرزید
روی تل، تموم پیکرم
دستمو گذاشتم رو سرم
با خنده دیدم جدا میکرد
سرتو رو پای مادرم
دیدی که
من عقب عقب رفتم حرم
هنوزم نمیشه باورم
من به تو نکرده پشت ولی
پشت و رو شدی برابرم
****
#محمود_اسدی_شائق
ایام #وفات_حضرت_زینب
#شب_جمعه
...........................
.
#حضرت_زینب
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
دنیای بی تو نداره تعریفی
دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام
روم نشد حتی به یک نفر بگم
چی به روز ما آورده شهر #شام
کوچه بازار و دیدم ولی حسین
دلم از بزم شراب شون پره
اونی که خیزرون و زد به لبت
قیامت چوب گناشو می خوره
با چشام دیدم که پژمرده شدی
زیر دست و پای شمر ، لاله ی من
قرار این نبود که از پیشم بری
رفیق پنجاه و چند ساله ی من
کربلا کاری ازم بر نیومد
تا که زخم بدن تو خوب بشه
حالا گریه می کنیم من و رباب
تا که زخمای تن تو خوب بشه
بعد تو روی خوشی رو ندیدم
بعد تو غم یه قدم عقب نرفت
هیچکی مثل من تو سختی کشیدن
راه صد ساله رو تو یه شب نرفت
#شهریار_سنجری ✍
.👇