eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
663 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت تمام سوی دو چشمم پس از برادر رفت به جای آن همه تیری که بر تنت آمد لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت صدای حرمله می آمد و نوای رباب کنار نیزه طفلش زهوش مادر رفت حرم در آتش دختر نفس نفس میزد نگاه ها پی غارت به سمت دختر رفت محمدی
چنان طفلی که گم کرده ست بابا و هراسان است دلم این روزها آواره ات با چشم گریان است نمی دانم که این دوری بلا یا امتحان باشد هر آنچه هست زخمش بر جگر چندیست مهمان است بلا پشت بلا می آید و دفع بلا خواهد کمی خون کن ز خون ما گمان کن عید قربان است زحال عاشق جامانده معلوم است این ایام که داغ اربعین تو به دل داغی دوچندان است اگر چه داغداریم از غم هجران ولی ما را هر آن چیزی که مولا می پسندی ، تا ابد آن است بگیر از ما سراغی ای حسین حالا که جا ماندیم ببین که قلب عاشقهات پشت مرز مهران است حرم یادش بخیر و آن هیاهو ، آن شلوغیها ولی حالا ببین با یادشان دلها پریشان است میان راه مشایه چه خوش صوت هلابیکم هلابیکم هلابیکم که اینجا باغ رضوان است نرفت از یاد ما ، ما را کنار خویش جا دادی نرفت از یاد ما رعیت به زیر دین سلطان است  زما بگذر قسم بر زخم پای طفل جا مانده که این حر خطا کرده ز کار خود پشیمان است همیشه اربعین بودیم پایین پا و شش گوشه ولی حالا به جای وصل بر دل داغ هجران است ادب کردی تو جمع عاشقانت را به هجرانت نگفتی مزه ی شیرین وصلت زیر دندان است ؟ فکیفَ اصبرُ ای شاه بر داغ فراق تو که از داغ فراقت بر لب عشاق تو جان است میسر تا شود تا باز هم صحن تو را بینم هنوزم دیده ام بر دست سلطان خراسان است به کوری دو چشم دشمنان حضرت ارباب عراق و مردمانش نایب عشاق ایران است نباشد خالی از زائر همیشه راه مشایه نجف تا کربلا لبریز از روح شهیدان است ز تاب و تب نمی افتد تب و تاب حسینی ها که این آتش فروزان است و این سرچشمه جوشان است نشد تا اربعین امسال هم پای ضریح تو بخوانم روضه ی لبهای خشکی را که عطشان است حسین جان چشم تو روشن که زینب میرسد از راه ولی قامت خمیده ، موسپید و پای لرزان است چنین گفتا برادر سوختم از داغ این غصه سرت بر نیزه ها و پیکرت بین بیابان است تمام قافله غیر از رقیه آمده با من که آن شیرین زبانت خفته بین خاک ویران است رباب است و خروش و خسته حالی و دلی سوزان که با یاد علیِ اصغرش در دشت حیران است سکینه می کند زاری کنار تربت سقا عزادار تن صدپاره ی آن ماه تابان است خدا لعنت کند آن را که چوب خیزرانت زد نفهمید این لب و دندان تو قاری قرآن است می آید عاقبت آه ای حسینم منتقم از ره همانی که به خشکی جهانی فصل باران است شهریاری
«شکوائیه با سه زبان فارسی ، ترکی و عربی به مناسبت فراق زیارت اربعین» نَشکو اِلَیک سَیِدَنا مِن مُفارَقه نَشکو اِلَیک مِن اَثَرِ نارِ بارقه نَشکو اِلَیک یابنَ نَبی یابنَ مُصطَفی مِن کِثرة المَوانِعِ مِن هِجر کربَلا مولا ز جور دَهر به تو شکوه می‌کنیم نه من ، تمام شهر به تو شکوه می‌کنیم آتش گرفته‌ایم حسین جان چه آتشی آیا بُود که دست به دلهای ما کشی؟ دستی که تا به سینه‌ی زینب گذاشتی با شکوه قهر و ، با غم دل کرد آشتی ای بر فراز نیزه سرت سر تر از همه ای در فضیلت و عظمت برتر از همه ای تربتت شفای مریضانِ بی طبیب نَشکو اِلَیک یابنَ حَبیب ایهالحَبیب جابر کجاست بشنود این سوز و آه را؟! با خود کند شماره ستونهای راه را ما در هوای کرب و بلا راه می‌رویم با پای سر به بارگهِ شاه می‌رویم چشم انتظار لطف شما مانده‌ایم ما از دست ما بگیر ، که جا مانده‌ایم ما جا مانده از قطارِ شهیدانِ معتبر جا مانده از مواکبِ نورانی سفر آری سفر ، سفر به دیار حماسه ها از موقِفِ نجف، حرکت سوی کربلا ما شکوه می‌کنیم ، چرا راه بسته شد؟! تنها نه قلب ما، دلِ زینب شکسته شد زینب هنوز منتظر پا پیاده هاست این پا پیادگی شرف خانواده هاست ما سر سپرده‌ی درِ این خانواده ایم با خانواده نوکرِ این خانواده ایم از دستِ خویشتن ، زِ دلم شکوه می‌کنم از دست دل نه، از عملم شکوه می‌کنم دل با شماست، نفس ولی می‌دهد فریب وای از فریب کاریِ این نفس، ای غریب نَشکو اِلَیک مِن فِتَنِ عَصر و الزَمان الغوث یابنَ فاطمه، الغوث و الامان بالی به ما بده به هوای تو پر زنیم حالی به ما بده که صمیمانه در زنیم هر سال اربعین دلِ ما روبراه بود ره بسته شد، دلیل کدامین گناه بود؟ خاکم به سر، ز ما نکند قهر کرده‌ای یا این قبیله را مگر از یاد برده‌ای نَشکو اِلَیک یابنَ شَهید، ایهالشهید سن بیل آنان جانی بیزی گل ائتمه نا امید میندیر نجات کشتی‌سینه قوی ما غرق اولاخ قویما اسیر توطئه‌ی غرب و شرق اولاخ نَشکو اِلَیک یابنَ علی یابنَ فاطمه دریا کیمی دوشوب بو اورکلر تلاطمه بیز اربعین زیارتیوین مشتری‌سیوخ بیچاره یوخ عنایتوین مشتری‌سیوخ بیز ایستریخ حرم توزی قونسون بو اوزلره بلکه بصیرت آرتیرا خونبار گوزلره بیز ایستریخ حرمده اورک داغلیاخ سنه زینب دیلیجه نوحه دیاخ آغلیاخ سنه کلامی زنجانی
یادش بخیر خستگی بین‌جاده ها تنها میان خیل عظیم پیاده ها امروز هم که دورم و در آرزوی او چون یک سبو شکسته ام از هجر باده ها پیچیده بود گرچه مسیر وصال او آسان نمود طی طریقش به ساده ها او زاده وصال دو دریای عشق بود رفتند سوی مرقد او عشق زاده ها این روسیاه نیست فدای تو یا حسین هستند تا حبیب و زُهیر و جُناده ها بگذار تا که طعنه زنندم به جرم عشق دل مُرده ها و سنگ دلان، دل نداده ها من هرچه هست منت آن یار می کِشم۰۰۰ بیش از همیشه حسرت دیدار می کِشم... محمدی
هرچند همیشه، کربلا را خواندم از خیلِ عظیمِ زائران جاماندم یک عمر به شوقِ دیدن خوابِ حرم این جسمِ غریبِ خویش را خواباندم در حسرتِ روی کربلا می‌گریم آن‌قدر که چشمِ خویش را خشکاندم با قافله‌ی حسین در خواب و خیال همراه شدم، سرودِ غربت خواندم ریزه‌خورِ خوان کربلا بودم و حیف با معصیت و گناه خود را راندم امسال دوباره نامِ من "زائر" نیست خسران زده‌ام! حسین برگرداندم یک روز قدم قدم کنارِ جابر در راهِ حرم...، خوش است ما را آن دم حسین قربان
نخواهم رفت تا محشر پی غیر شما اصلا به بیماری خوشم دردم بده اما شفا اصلا چه راحت دل سپردم بر ضریحت بی خبر بودم که عشق آسان نماید اولش در انتها اصلا قسم دادم خدا را هشت بار از عمق قلبم چون خدا هم رد کند مارا سریع الارتضا اصلا خدا را شکر از آن ابتدا نقاشی ام بد بود! کشیدم درد دوری از مسیر عشق،پا اصلا گره در کار نوکر کور شد مانند چشمانش ولی رد خور ندارد کارها با مجتبی اصلا بسوزان نوکرت را هر طریقی دوست میداری به هر چیز امتحانم کن ولی با کربلا اصلا تمام روضه ها را هم اگر هضمش کنم آخر سرت را حنجرت را شاید اما نعل ها اصلا...
🕳️صلی الله علیک یا اباعبدالله 🕳️ همه دیدند که یک شیشه ی صبر افتاده همه دیدند که زینب سر قبر افتاده چشم او در اثر حادثه کم سو شده است کمرش خم شده و دست به زانو شده است بیت بیت دل او از هم پاشیده شده صورتش در اثر لطمه خراشیده شده گفت برخیز که من زینب مجروح توام چند روزیست که محو لب مجروح توام این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت این رباب است که این گونه دلش ویران است در پی قبر علی اصغر خود حیران است گر چه من در اثر حادثه کم می بینم ولی انگار دراین دشت علم می بینم دارد انگار علمدار تو برمی گردد مشک بر دوش ببین یار تو برمی گردد خوب می شد اگر او چند قدم می آمد خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین راستی دختر تو...دختر تو...شرمنده زجر...سیلی...رخ نیلی...سرتو شرمنده وای از دختر و از یوسف بازار شدن وای از مردم نا اهل و خریدار شدن سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خونی # مجید تال
🕳️صلی الله علیک یااباعبدالله 🕳️ اربعین آمدم از سفر و جز غمم احوال نبود این چهل روز کم از غصه ی چل سال نبود با سرت بودم و فکر بدن ات می کُشتم کاش آنروز نمی دیدم و پامال نبود دم دروازه ی ساعات عجب بزمی بود کاشکی دور و برم اینهمه جنجال نبود پیر شد زینبت از بس به سرت سنگ زدند ورنه این خواهرت آنقدر کهنسال نبود چوب را زد به لبت یاد لبت افتادم هیچ کس فکر من و گریه اطفال نبود خیره شد سمت سکینه ، نفس ام بند آمد این یکی فکر بدی داشت....نه خلخال نبود.. خسته ات می کنم اما ز سفر برگشتم چه بگویم خبر از زینب و اجلال نبود جای شکر است که برگشتم و دیدم امروز بدن کوفته ات گوشه گودال نبود # مهدی صفی یاری
آورده هرم آه بلا بر سرم حسین بنشانده بر مزار تو خاکسترم حسین آهسته گویمت که علمدار نشنود کن یک نظر که خواهر بی معجرم حسین دستی برون بیار ؛ تو دستی بکش ببین مجموع خط کوفی بر پیکرم حسین از گوشوار و معجر و خلخال ها مپرس چیزی نمانده در بر اهل حرم حسین هرجا که دست صاعقه رنگ طمع گرفت کردم سپر برای تو برگ و برم حسین این رد ریسمان اسیری به دست من ارث و هویتی است که از حیدرم حسین با نوحه های حنجره زخمی ام هنوز بر سینه می زند زغمت مادرم حسین شکر خدا شکسته سرم، سرشکسته، نه!! خواهر شدم فدای سر تو سرم حسین نقش بر آب زحمت زینب شده حسین شرمنده از امانتی دخترم حسین
بعد از تو ، من هماره اذیت شدم حسین با داغِ بیشمـــــاره اذیت شدم حسین شام دهــم که سوخت خیامِ مخدرات در آتش و شــــراره اذیت شدم حسین یک لشگـــــرِ حرامی و زنهــای بی پنـاه زینب نداشت چاره ، اذیت شدم حسین دیدم کـــه می دوَند پیِ دختـــران تو دنبـال گــوشـواره ، اذیت شدم حسین در قتلگاه ، شمــر سرم داد می کشیــد می زد مرا دوباره ، اذیت شدم حسین بــاتــازیــانه کــرد جدا خواهـر تو را... از جسم پاره پاره ، اذیت شدم حسین دیدم رباب نیمه‌‌ی شب حرف می زند با رأس شیر خواره ، اذیت شدم حسین دیدم که دختران تو خوابیده تا سحر بر روی سنگِ خاره ، اذیت شدم حسین بازار شام ، کوی یهودی ، در ازدحام با اینهمه نظاره ، اذیت شدم حسین در مجلس یزید میــــان حرامیــــان من بالباس پاره ، اذیت شدم حسین آن مرد نانجیب کنار سرت نمود بر دخترت اشاره ، اذیت شدم حسین
به هر خاکی ، که دل سر زد ، بهشت است تمام "رفت یا آمد" بهشت است نجف تا کربلا تنها مسیری است که آنجا " مبدا و مقصد " بهشت است
سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید درای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبهٔ دل با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری‌ست که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانهٔ پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید... اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور در این صحرا، صدای اصغر آید مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید ولی ای عمه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید، در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید»
امید آخر دل های بی قرار حسین مرا هزار امید است و هر هزار حسین به کوه امنیت و بندگی رسید سریع به کشتی توهرآن کس که شدسوار حسین تویی که شان نزول تبارک الهی خدا به خلقت تو کرده افتخار حسین خدا به طالع ما مهر نوکری زده است به غیر نوکریت نیست کار و بار حسین غلام و نوکر و مداح و شاعر و خادم گذاشتی سر ما اسم مستعار حسین گناهکارم و در بین خلق محترمم غلامی تو به من داده اعتبار حسین ازاین محبت واین عشق واین حسینیه ها هزار شکر که لایمکن الفرار حسین اگرحبیب به عشقت دوبارجان داده ست هزار جان بده تا من هزار بار حسین
آنچه از من خواستی با کاروان آورده‌ام یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‌ام از در و دیوار عالم فتنه می‌بارید و من بی‌پناهان را بدین دارالامان آورده‌ام اندر این ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست کاروان را تا بدین‌جا با فغان آورده‌ام تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‌ام قصهٔ ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده‌ام دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود از برایت دامنی اشک روان آورده‌ام تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم یک نیستان ناله و آه و فغان آورده‌ام تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو در کف خود از برایت نقد جان آورده‌ام تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد گوشه‌ای از درد دل را بر زبان آورده‌ام
از فراق من و دلدار چهل روز گذشت از شب آخر دیدار چهل روز گذشت از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را من شدم قافله سالار چهل روز گذشت از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت از شب شام غریبان که زمین می افتاد پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت من شدم بی کس و بی یار چهل روز گذشت از غروبی که دو تا دخترکانت مردند پشت یک بوته ای از خار چهل روز گذشت وای بر من ، ز شب غارت معجرهامان دور از چشم علمدار چهل روز گذشت از جسارت به من و هلهله ی نامردان وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت از قد خم شده و موی سپیدم پیداست چه بر این سینه ی خونبار چهل روز گذشت من که یک روز جدا از تو شدم ، پژمردم باورم نیست که این بار چهل روز گذشت تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت
دل ما دلشدگان وقف غم توست حسین خانه ی مادری ما حرم توست حسین همه مدیون نفس های تو هستیم فقط نفسی هست اگر از کرم توست حسین من اگر هیچ نلرزد دلم از طوفان ها تکیه ام شانه ی سبز علم توست حسین سربلندم که فقط پیش تو سر خم کردم هستم آزاده و این لطف کم توست حسین من حبیبت نشدم کاش ظهیرت باشم جان من پیش کشی بر قدم توست حسین بعد پیراهن خونین تو ای لاله ترین "پرچم سرخ نشان حرم توست حسین" سوره ی یوسف زهرا چه مقطع شده ای کمر عشق خم از قد خم توست حسین
دلــــم تنگ است ، دلتنگ حـرم هستــــم خدا داند که می داند چه حالی دارم آقاجان ، که می داند؟ بلی ، آلـــــــوده هستـــم جای من کرببلایت نیست ولی ارباب جرم بنــده را بخشـــــــوده می خواند اگـــر فـــرزند خوبی هم نبـــودم که نبـــودم، لیک پـــدر فــــــرزند بد را هم ز پیش خـــــود نمی راند خلاصه باتمــــامِ روسیـــــــــــــــاهی دوستت دارم که می داند چگونه دوستت دارم ، که می داند؟
ای امام و‌ای امیر اربعین یابن الحسن ای علمدار مسیر اربعین یابن الحسن میزبان و سفره دار اربعین یابن الحسن بهترین لبیک بر هل من معین یابن الحسن اربعین یعنی همان تجدید بیعت با شما عشق با پای پیاده از نجف تا کربلا اربعین یعنی قدم بگذاشتن در راه نور انتظار منجی و آمادگی بهر ظهور گرکنی امضا دوباره سمت جاده می روم اربعین، کرببلا، پای پیاده می روم نیست در این راه باکی، عاشقت سر می دهد روزیِ این راه را زهرای اطهر می دهد گرچه عبدی روسیاهم‌ دست من را هم بگیر پرگناهم بی پناهم دست من را هم بگیر خوب و بد در هم بخر ما را عزیز فاطمه کربلا با هم ببر ما را عزیز فاطمه گربیایم جان خود را را نذر رویت می کنم کو‌به کو،‌ موکب به موکب، جستجویت می کنم ای تمام عشق بر هجران رویت مبتلا در پی روی تو هستم از نجف تا کربلا میهمانت می شوم با اشک جاری از دو عین بر لبم جاریست ذکر «یا لثارات الحسین» اربعین می آید و جوشد سبوی کربلا بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا کربلا و‌مادری که ناله ها می زد حسین از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین
از درک بشر جداست ماشاالله چون‌ مشتریش خداست ماشاالله خاک حرم کعبه حرام است به ما خاک حرمش شفاست ماشاالله بیچاره کسانی که ندارند اورا ارباب حسین ماست ماشاالله فرمود که زیر قبه شاه شهید.. حاجات همه رواست ماشاالله کشتی حسین از ازل بر آب است او ناجی انبیاست ماشاالله سنگ از درو دیوار ببارد هرروز بزم غم او به پاست ماشاالله دست کرمش پر است شکرا لله دورش چقدر گداست ماشاالله تکلیف دلم میان عباس و حسین یک بام و دوتا هواست ماشاالله مارا دم مرگ در بغل میگیرد آنقدر که با وفاست ماشاالله در لشکر اربعینی او هستیم فرمانده کربلاست ماشاالله با این همه زخم باز زیباست حسین زلفش روی نی رهاست ماشاالله
آمدم! زانو زدم گریان؛ کنار پیکرت تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت ردّی از خونِ تو بر خاک و هنوز افتاده است؛ نیزه هایی سرشکسته...سنگ ها...دور و برت مانده حسرت بر دلم ایکاش برمیداشتم از قفایت نیز چندین بوسه مثلِ حنجرت میسپردی کاش با دستِ خودت دستِ رباب... تا نمی افتاد دستِ دیگری انگشترت آتشی در سینه دارم بس که هنگام وداع حالت بغض ِ حسن(ع) را داشت بغض ِ آخرت خواهری کردم برایت؟ یا که نه؟! روز دهم سعی کردم که نباشم از سیاهی لشکرت راستی دروازهٔ ساعات خیلی بد گذشت بیشتر آنجا که رقصیدند پیش ِ خواهرت‌ شد سرازیر از نگاهم اشک، تا جریان گرفت- قطره اشکی بر ستونِ نیزه از چشم ترت هیچ از حال پسرهایم نپرسیدم، تو هم شک ندارم که نمیگیری سراغ از دخترت!
چشم‌ هایت به همه گفت بیا الّا من باز شد حاجت یک عدّه روا الّا من مادرت داده براتِ همه را میدانم کرده در حقّ همه خلق دعا؛ الّا من باز هم برگ ‌براتم به کناری افتاد وعده گاه همه شد کرب و بلا الّا من دستِ من خالی و از پیش نگاهم رفتند از نجف تا به حرم٬ خیلِ گدا الّا من دردم این بود که زائر شوم و خیلی ها با دعای تو گرفتند شفا الّا من بارها گریه کنان از کرمت پرسیدم؛ حرمت داشت برای همه جا... الّا من؟! من به جا ماندن از این قافله عادت دارم بطلب! عیب ندارد همه را... الّا من!
▪️نوحه به سبک همه جا کربلا▪️ اي برادر ببين خسته و دلغمين آمده خواهرت بعد يك اربعين ياحسين خيز و از جا اخا كه زشام بلا تن زخم و كبود شده سوغات ما ياحسين شد به لب جان من آه سوزان من ميزدي دست وپا پيش چشمان من ياحسين آمده خواهرت از سفر در برت غرق خون ديدمت واشده حنجرت ياحسين خسته ام از جفا چه بگويم تو را دخترت مانده در كنج ويرانه ها
ما سر نهاده ایم روی زانوی فراق با روح زخم خورده و قلبی پر اشتیاق بغضی که مانده بین گلو اشک کال ماست ابر شکست خورده‌ی در حسرت عراق این طفل ناخلف که دم در نشسته را من مطمئن شدم پدرش کرده بود عاق اما همینکه ما در این خانه آمدیم از لطف فاطمه ست، نه از روی اتفاق هرگز نمانده تابش خورشید پشت ابر هرگز نمانده روشنیِ ماه در مُحاق پرواز میکنیم که مارا بغل کنی تکثیر می شویم در آیینه‌ی رواق با فطرسیم در همه ی شهر هم مسیر در موکبیم با خودِ جبریل هم اتاق هرکس رفیق توست ، یقیناً رفیق ماست با هرکه غیر توست نداریم انطباق فتوای عالمان دروغین به قتل توست علامه‌ های صاحب عمامه‌ی نفاق آه از هزار و نهصد و پنجاه رد خون نازل شده به جسم تو آیات انشقاق
امید به زخمی نشاند بر جگر پاره‌پاره‌ام با این‌همه به فکر وصالی دوباره‌ام هرکس که دید حالِ مرا گریه‌اش گرفت بیچاره‌ من! هنوز به دنبالِ چاره‌ام....
چه شد عزیز دلم بینمان فراق افتاد ... و آن چه را که نمی باید اتفاق افتاد ... چقدرغنچه نرگس که یک به یک پژمرد چقدر میخـک و مـریم ، کـف اتاق افتاد نیامدی و رسید "اربــعین" و جا ماندم دلم هـوای تو کرد و دوباره طاق افتاد میان مـا و نجـف ، راه سبـز ِ مشـّایه پیاده رفتن ِ تا ، "کــربلا" فراق افتاد شب زیارتـی ِ جـدّتان ، هـمین هـفته اگـر گـذار شمــا ، در ره عــراق افتـاد ... تورا به عّمه سه ساله ، که از پدر جا ماند تورا به صورت ماهش که در محاق افتاد همین که اذن دخول از لب تو جاری شد همینکه چشم قشنگت بر آن رواق افتاد... بخوان "زیـارت عـشق" و سلام ما برسان بگو که این دل عاشـق به اشتیـاق افتاد الله قناعتیان
نام تو زینتِ هر زمزمه یابنَ الزهرا میدهیمَت قسمِ فاطمه یابنَ الزهرا یابنَ مظلوم! قسم بر غمِ زهرا برگرد شرمساریم ز روی تو ، ز صحرا برگرد یک مُحرم ز غمت خانه تکانی کردیم گریه بر جدِّ غریبت همگانی کردیم کارِ ما، نالۀ یابن الحسنِ تنها نیست آنکه یک عمر شعاریست، یقین از ما نیست ما که از کشتۀ بی غسل و کفن میگوئیم با مخاطب ز دلِ روضه سخن میگوئیم ما اگر نامه نوشتیم بیا، با خون بود همچو زهرا ز فدک، صورتمان گلگون بود ما گرفتار حسینیم، خدا شاهدِ ماست تا ابد یارِ حسینیم، خدا شاهدِ ماست کِی دگر مسلمِ دوران سرِ بازار شود «نگذاریم دگر واقعه تکرار شود» مَردِ میدان عمل، پای ولی می‌ماند در رکابِ سپهِ سید علی می‌ماند پشت بر راه امام و شهدا باشد، ننگ نهَراسیم ز تهدید و ز تحریم و ز جنگ ما سخن را ز لسان شهدا میگوئیم «نَـه» به هر لایحۀ بی سر و پا میگوئیم با شما دوست و با دشمن تان در حربیم آگه از بَد دلی و توطئه های غربیم مُزدِ ما را سفر کرب و بلا خواهد داد اربعین پاسخِ هر توطئه را خواهد داد تا که در راهِ حرم، با قدَمت همراهیم کِی چنان کور دلان از رَهتان گمراهیم ما ز تو ، غیر ترا هیچ نخواهیم بیا جز توَلای شما هیچ نخواهیم بیا ژولیده
اشک است همدم دلِ هجران‌کشیده‌ها آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده‌ها روزی اشک ما همه در چشم‌های توست ای ناله‌دارِ تنگِ غروب و سپیده‌ها تو ناز کن لیلی خیمه‌نشینِ عشق نازِ تو می‌کشند گریبان‌دریده‌ها می‌گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت مائیم و اشک حسرتی و این شنیده‌ها آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر چشم‌انتظار تو همه قامت‌خمیده‌ها ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا ما را دعا کنی وسط برگزیده‌ها تا می‌شویم لحظه‌ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده‌ها ره وا کنید قافله‌سالار می‌رسد زینب برای دیدن دلدار می‌رسد نعمتی
کنون که بال زدم در دیار شیدایی مسلم است برایم تو نیز اینجایی چه کربلاست که وقتی خداست زائر آن تو در معیت اجداد خویش می آیی تو و حرم، سفر اربعین، شب جمعه برای هر کسی امشب شبی ست رویایی به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر تو را طلب کند این دیده های دریایی کجا سیاه، به تن کرده ای غریبانه کجا به سینه خود می زنی به تنهایی اگرچه فاطمه در بین قتلگاست ولی دلم گواست تو امشب کنار سقایی بیابانی
باز هم اربعین رسیده بیا باز هم از تو بی‌خبر ماندم عاشقانت زیارتت کردند من ولی باز پشت در ماندم روز و شب غبطه می‌خورم آقا به کسانی که با تو مأنوسند عاشق و بی‌قرار و بی‌تابند دست و پای تو را که می‌بوسند دیدن تو به من نمی‌آید تو کجا و نگاه هر جایی من اگر آن‌چه خواستی باشم تو سراغم به خواب می‌آیی؟ نکند عاق کرده‌ای من را نکند صبرتان سر آمده است گر عتابم کنید حق دارید هر گناهی ز من بر آمده است خواستم تا ببینمت در خواب به نگاهم اجازه داده نشد خواستم تا به کربلا بروم با رفیقان خود پیاده، نشد! بین آن کاروان و جمعیت چه کسی با تو هم‌قدم شده است؟ خوش به حال کسی که با گریه با شما راهی حرم شده است در حرم روضه‌خوان خودت هستی روضه‌ی کاروان جان بر لب بین روضه بلند می‌گویی: به فدای تو عمه‌جان زینب... تا رسیدند در دو راهی عشق ساربان گفت که کجا برویم؟ پاسخی آمد از حریم حسین همه گفتند کربلا برویم تا رسیدند لحظه‌ای ماندند در سکوتی که چهره‌ها شد مات زد به سینه غریب بی‌کفنم باز شد بغض عمه‌ی سادات به زمین خورد از سر محمل تیر غم‌ها به قلب بانو رفت با ادب نیت زیارت کرد سوی یارش به روی زانو رفت خواست تا درد دل کند اما مگر این گریه‌ها امان می‌داد یک نگاهی به دور خود انداخت سر خود را فقط تکان می‌داد السلام علیک یا مظلوم السلام علیک یا عطشان السلام علیک یا بن علی السلام علیک یا عریان ای برادر نمی‌برم از یاد که چگونه به خاک افتادی زیر گرمای آفتاب آن روز با لب تشنه، خسته، جان دادی ای برادر نرفته از نظرم اکبرت را که ارباً اربا شد بعد عباس میر لشکر تو پای دشمن به خیمه‌ها وا شد به خدا ای عزیز لب‌تشنه داغ یک قطره آب کشته مرا بین این گریه‌های اهل حرم گریه‌های رباب کشته مرا غرق گریه رباب می‌گوید که دل پاره پاره را بردند با سه‌شعبه به روی دست پدر طفلک شیرخواره را بردند پسرم با خیال تو هر شب دست بر سینه می‌فشارم من گرچه ماندم خجالتت آن‌روز ولی امروز شیر دارم من گریه را کم کنید دخترها کمی آرام اصغرم خواب است گل نازم علی علی لا لا مادرت چهل شب است بی‌تاب است شکریان
بر پای خسته میدهد تاب و توان تا کربلا موکب به موکب میرود با زائران تا کربلا با گریه حسرت میخورم بر آنکه هر سال اربعین شد همقدم با حضرتِ صاحب-زمان(عج) تا کربلا بر پرچم سبزش نوشته یا لَثارات الحُسین(ع) چون از عمو عباس ِ(ع) خود دارد نشان تا کربلا یاد علی اکبر(ع) می افتد تا که می بیند جوان بیتاب؛ گریه میکند با هر اذان تا کربلا تا بر گلوی طفل شش ماهه می افتد چشم او با اشک؛ خیره میشود بر آسمان تا کربلا یادِ رقیه(س)، یادِ آن دردانۂ بی آب و نان بر دست های کودکان داده ست نان تا کربلا هر لحظه یادِ شام حالش میشود آشوب تر از داغ عمّه زینبش(س) شد روضه خوان تا کربلا از داغ تلّ و مقتل و گودال دارد میرود- غرق عطش با هروله بر سر زنان تا کربلا بر خاک می نشیند و می خوانَد از خدّالتریب با هر فرازِ «ناحیه» داده ست جان تا کربلا! عاطفی