#امام_صادق_شهادت
باز از دعای مادر نام آشنای ما
امشب بساط روضه به پا شد برای ما
خون گریه می کنند تمام ستاره ها
همراه چشم های زمین ، پا به پای ما
از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند
تا که نمک زنند به زخم عزای ما
یک پیرمرد پای پیاده ! چه روضه ای !
خاکی به سر کنید از این ماجرای ما
شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟
این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما
#وحید_محمدی
#امام_صادق_شهادت
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد
یا رب این شعله چرا ول کن این طایفه نیست؟!
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد
سجده اش خورد به هم بس که تکانش دادند
سر سجاده خود با دل مضطر افتاد
با عصا هم بدود باز زمین می افتد
بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد
پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟
پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد
تا زمین خورد صدا زد ز جگر وا اماه
پشت در یاد زمین خوردن مادر افتاد
مادرش خورد زمین خورد زمین خورد زمین
جلوی چشم علی فاطمه با سر افتاد
فضه امد کمکش ورنه مصیبت میشد
فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد
گریه غربت زن قاتل شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد
آخر روضه ما حرف حسین است حسین
دشنه با حنجر خشکیده ی او در افتاد
ولی الله به یک ضربه تنش برگشته
گذر شمر به این ناحیه اخر افتاد
کینه اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید
انقدر زد روی تل یکسره خواهر افتاد
بانوک چکمه تنش این سو وآن سو می شد
بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد
آنکه درسجده فقط پای خدا می افتاد
وقت قتل علی اکبر شد و بدتر افتاد
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_صادق_شهادت
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
هواي شعر براي بقيع دلگير است
نفس كشيدن بين غبارها سخت است
سرودن از حرم بي مزارها سخت است
چگونه شعر بگويد دلي كه مي گيرد
الا بقيع! چرا شاعرت نمي ميرد
قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم
ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم
كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشيانه داشته است
چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است
دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است
بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست
در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست
بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش
به راحتي بنشيند ميان ايوانش
ولي بقيع، بهشتي ست با چهار مزار
بقيع مژده سالي ست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبر غريب از چهارده معصوم
فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام
به يك سلام شوي زائر چهار امام
ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمق دل ديده اي كه پُر ابر است
به مادري كه بدون حرم نه بي قبر است
اگر سلام تو آتش به سينه ات افروخت
از آن دري ست كه روزي ميان آتش سوخت
مرا ببخش! نمي خواهم آتشت بزنم
چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم
ز هرُم شعله ي در ياس را كه پژمردند
در آن هجوم علي را به ريسمان بردند
ميان تلخي آن صحنه ي غبارآلود
شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود
از آن غروب غم انگير چند سال گذشت
كه باز خاطره ي كوچه از خيال گذشت
مدينه همدم اندوه دودمان علي ست
و باز شاهد مردي ز خاندان علي ست...
...كه باز آمده آتش در آستانه ي او
هزار شكر كه محسن نداشت خانه ي او
رسيده اند كه از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت مي شود اي واي
بزرگ طايفه در كوچه مي دود اي واي
كسي نگفت مگر پيرمرد بردن داشت؟!
تن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟!
ميان گريه ي آرام او بلند نخند
به دست بي رمقش لااقل طناب مبند
ميان سينه ي او روضه ي مدينه به پاست
طنين روضه اش از واي مادرش پيداست
عزيز فاطمه را بي اراده مي بردند
همه سواره و او را پياده مي بردند
دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب
دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب
اگرچه رفت ولي قامتش خميده نبود
به ني مقابل چشمش سر بريده نبود
اگرچه رفت ولي سلسله به شانه نداشت
به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت
#محمدعلی_بيابانی#امام_صادق_شهادت
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
هواي شعر براي بقيع دلگير است
نفس كشيدن بين غبارها سخت است
سرودن از حرم بي مزارها سخت است
چگونه شعر بگويد دلي كه مي گيرد
الا بقيع! چرا شاعرت نمي ميرد
قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم
ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم
كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشيانه داشته است
چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است
دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است
بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست
در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست
بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش
به راحتي بنشيند ميان ايوانش
ولي بقيع، بهشتي ست با چهار مزار
بقيع مژده سالي ست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبر غريب از چهارده معصوم
فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام
به يك سلام شوي زائر چهار امام
ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمق دل ديده اي كه پُر ابر است
به مادري كه بدون حرم نه بي قبر است
اگر سلام تو آتش به سينه ات افروخت
از آن دري ست كه روزي ميان آتش سوخت
مرا ببخش! نمي خواهم آتشت بزنم
چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم
ز هرُم شعله ي در ياس را كه پژمردند
در آن هجوم علي را به ريسمان بردند
ميان تلخي آن صحنه ي غبارآلود
شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود
از آن غروب غم انگير چند سال گذشت
كه باز خاطره ي كوچه از خيال گذشت
مدينه همدم اندوه دودمان علي ست
و باز شاهد مردي ز خاندان علي ست...
...كه باز آمده آتش در آستانه ي او
هزار شكر كه محسن نداشت خانه ي او
رسيده اند كه از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت مي شود اي واي
بزرگ طايفه در كوچه مي دود اي واي
كسي نگفت مگر پيرمرد بردن داشت؟!
تن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟!
ميان گريه ي آرام او بلند نخند
به دست بي رمقش لااقل طناب مبند
ميان سينه ي او روضه ي مدينه به پاست
طنين روضه اش از واي مادرش پيداست
عزيز فاطمه را بي اراده مي بردند
همه سواره و او را پياده مي بردند
دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب
دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب
اگرچه رفت ولي قامتش خميده نبود
به ني مقابل چشمش سر بريده نبود
اگرچه رفت ولي سلسله به شانه نداشت
به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت
#محمدعلی_بيابانی
غزلی تقدیم به امام صادق علیه السلام
************************
در سینه اش دریایی از علم و فقاهت داشت/
در چشمهایش چشمه های فضل و حکمت داشت/
منبر که می رفت از لبش آیینه می بارید/
از بس که در گفتار شیوایش صداقت داشت /
از یا الهی یا ربش صدق و صفا می ریخت/
چون صادقانه با خدای خود رفاقت داشت/
فرزند صدیقه یقینا می شود صادق /
مانند زهرا در عبادت صدقِ نیت داشت /
تقدیر این شد مذهب ما جعفری باشد/
در آسمان ها شیعه با این نام شهرت داشت/
حتی نگاهش عالم دین پرورش می داد/
در دیدگانش بس که انوار هدایت داشت/
می سازد از هارونِ مکی ها خلیل الله/
عشق امامی که بر آتش هم ولایت داشت/
قلب زراره معدن اسرار هستی بود /
از بس درون خود از این آقا روایت داشت/
آوای یا زهرا نمی افتاد از لب هاش/
از مادر خود خاطراتی غرق غربت داشت/
وقتی صدا زد مادرش را بین آن آتش/
شعله حیا کرد و از او قصد حمایت داشت/...
شرمنده بود از حیدری که سوخت زهرایش/
این بار جان مقتدایش را سلامت داشت /
هم یاد زهرا بود ، هم گریان زینب بود/
یک عمر بر روی لبش ذکر مصیبت داشت/
پای پیاده جانب کرب و بلا می رفت /
بی حد و اندازه به سر شوق زیارت داشت/
وقتی پیاده در پی مرکب قدم می زد /
در هر قدم در سینه اش داغ اسارت داشت/
خدمت به منجی جهان را آرزو می کرد
او انتظارِ انقلابِ مهدویت داشت/
********************
اشعار رضا یزدی اصل
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله
ششمین سید و سالار اباعبدالله
همه با دیدن تو یاد حسین افتادند
ای حسینیه سیار اباعبدالله
ما حسینی شدگان ِ نفس گرم توایم
به تو هستیم بدهکار اباعبدالله
کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند
اربعین لشکر زوار اباعبدالله
در و دیوار مدینه ز غم بی کسیت
می زند تا به ابد زار اباعبدالله
مادری بودی و کوبید در ِ بیت ِ تو را
آتش آن در و دیوار اباعبدالله
یعنی از آن همه شاگر در آن شب آقا
یک نفر با تو نشد یار اباعبدالله ؟!
تا که بستند دو دستان تو را شد زنده
غربت حیدر کرار اباعبدالله
تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ
وای از این همه تکرار اباعبدالله
این چه سری است که شد ذکر لبت وا اماه
با زمین خوردنت هر بار اباعبدالله
سر ِ پیری گذر ِ تو به چه جاها افتاد
وای از آن همه آزار اباعبدالله
هر چه هم بر سرت آمد دم آخر ز عطش
چشم های تو نشد تار اباعبدالله
خواهر تو نشد ای شاه برای پسرت
در دل شعله پرستار اباعبدالله
کفنت خار بیابان نشد و بی تو نرفت
دخترت بر سر بازار اباعبدالله
#محمد_حسین_رحیمیان
*شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد*
آسمان امشب مگر خالی ز ماه و اختر است
کاینچنین تاریک و خامش بزم چرخ اخضر است
پرتوِ ماه و فروغ اختران و نور شمس...
گویی از روز ازل در چاه ظلمت اندر است
بر تن داماد کیوان از چه نیلی جامه شد؟
وز چه بر فرق عروس زهره مِشکین معجر است
جای گل، اندر گلستان خار جانفرسا بُوَد
جای بلبل، ناله و آوای زاغ منکر است
هر طرف بانگ و نوایی جانگزا آید به گوش
گوییا روز قیامت شد که بر پا محشر است
هر طرف غمدیدهای بر سرزنان با اشک و آه
از فراق دلبر جانان به جانش آذر است
دل پریشان، دیده گریان، سینه سوزان، مو کنان
جمله ابنای بشر دیدم به کوی و معبر است
شیعیان از مرد و زن در شهر و برزن، نوحهگر
هر یکی بر خاک غم افتاده خاکش بر سر است
در همین اندیشه بودم کز چه طوفانی الیم
کشتی آمال ما در بحر غم غوطهور است
ناگهان آمد ندا از ساحت قدّوسیان :
کای گروه شیعیان! قتل امام جعفر است
صادق آل محمّد (ص) مظهر احکام دین
کز وجودش مذهب ثانی عشَر مستظهر است
(شمس قمّی) در غم منجی دین احمدی...
نوحهگر هم جنّ و انس و حضرت پیغمبر است
*شادروان سید علیرضا شمس قمی*
ترکیب بند مدح امام جعفر صادق علیه السلام
************************
به جهان آمده ام بنده ی خالق باشم
طالبِ عشقِ خدا گردم و عاشق باشم
آمدم هر چه خدا خواست موافق باشم
و خدا خواست که در مذهبِ صادق باشم
روز و شب شکرِ خدا می کنم از اقبالم
شیعه ی حضرت صادق شده ام خوشحالم
السلام ای پسرِ فاطمه ای صادقِ حق
به تو داده است خدا علم و کمالِ مطلق
مذهب از توست اگر این همه دارد رونق
تو نباشی به خدا شیعه ندارد بیرق
اثرِ علمِ تو سر تا سرِ دنیا رفته
پرچمِ شیعه روی دستِ تو بالا رفته
همه ی علمِ جهان قطره ای از دانش تو
خرجِ آسایشِ اسلام شد آسایش تو
خیرها گشته نهان در دلِ هر خواهش تو
شیعه دارد همه جا گوش به فرمایش تو
شیعه آن نیست که در زندگی اش عارِ شماست
شیعه آن است که هم زینت و هم یارِ شماست
شیعه چشمش همه جا هست به فرمان امام
می کند جانِ خودش را سپرِ جان امام
می خورد نان ، فقط از سفره ی احسان امام
گنج شیعه است روایاتِ فراوان امام
صادقِ آلِ نبی ، با تو صداقت داریم
شکر حق این همه ما از تو روایت داریم
به زمین داده بها گوهرِ قال الصادق
فیض ها می رسد از محضرِ قال الصادق
شد هدایت گر ما منبرِ قال الصادق
شیعه ایمن شده در سنگرِ قال الصادق
پسرِ فاطمه ای صادقِ نیکو گفتار
شد احادیث شما نورِ بِحارُ الانوار
جان به قربانِ روایاتِ پر از مضمونت
هست کانونِ تشیّع به دلِ کانونت
شیعه باشد به خدا تا به ابد مدیونت
کاش باشیم همه وقتِ عمل ، هارونت...
تا که جان را به ولای تو زره پوش کنیم
سخنت را همه بی چون و چرا گوش کنیم
یاد دادی تو به ما طرزِ عبادت ها را
شیعه دارد ز تو آدابِ زیارت ها را
از تو داریم همین ذکر مصیبت ها را
تو نگه داشته ای پرچمِ هیئت ها را
کنیه ات مثل حسین است اباعبدالله
خانه ی قلب تو شد وقفِ غمِ ثارالله
گرچه دیدی تو زِ منصورِ سیه دل آزار
گرچه افتاد به کاشانه ی تو شعله ی نار
گرچه پشتِ درخانه ز دلت رفت قرار
شکر حق سینه ی تو خرد نشد با مسمار
مادرت پشت درِ خانه اش از پای نشست
چه بگویم ؟ ، نوک مسمار از او سینه شکست
**************************
رضا یزدی اصل
مدح و مرثیه امام صادق علیه السلام
ای صادق اهلبیت عصمت
ای گَنج علوم بی نهایت
ای روی تو آفتاب دانش
ای چشم وچراغ اهل بینش
ای از تو تمام وسعت علم
بر دوش تو بود رایت علم
هر کرسی فقه از مبانی
باشد زعلوم تو جهانی
ای د ر سخنت کلام قرآن
وی در نفست تمام قرآن
ای دانش و علم تو فرا گیر
قرآن شده از لب تو تفسیر
ای نطق خدات در تکلم
ایمان ز تو یافته تجسم
شاگرد علوم تو هزاران
بو حمزه و حایر ابن حیان
ای بحر معارت خروشان
ای چشمه حکمت تو جوشان
از توست حدیث ها مفصّل
از قول روات واز مفضّل
جاری سخن حق از کلامت
علم است مقامش از مقامت
مذهب ز تو اقتدار دارد
قرآن به افتخار دارد
دین از نفست حیات دارد
گر حیّ علی الصلات دارد
افسوس که شد خزان بهارت
زهرا شده است داغدارت
منصور شکست حرمتت را
تاریخ نوشت غربتت را
با زهر جفای دشمنانت
افتاد شرر به جسم و جانت
آه از دل شیعه شد بر افلاک
تا سر و قد تو رفت در خاک
جسم تو به احترام بردند
بر خاک تن ترا سپردند
اما بدنت نبود صد چاک
جسم تو نماند بر روی خاک
نیزه نزدند پیکرت را
سیلی نزدند دخترت را
اعضای تو ای رئیس مذهب
پا مال نشد زسم مرکب
گل زخم نداشت پیکر تو
لب تشنه جدا نشد سر تو
حاج محمد نعیمی قم
شد خزان دسته گل باغ پیمبر
بار دیگر تازه شد داغ پیمبر
در مدینه گشته پرپر
لاله ای از باغ کوثر
وا اماما وا اماما
فاطمه خون شد دل شیخ الائمه
قاتلت شد قاتل شیخ الائمه
حضرت صادق فدا شد
شهر یثرب کربلا شد
@
می رسد بر آسمانها و عوالم
بوی غم از کوچه های ال هاشم
شهر یثرب عم گرفته
فاطمه ماتم گرفته
@
بردل هر شیعه دشمن آتش افروخت
در مدینه بار دیگر خانه ای سوخت
در شرر آن خانه می سوخت
بال هر پروانه می سوخت
@
از دل خود آه مظلومی بر اود
بین آتش یاد زهرا مادرش کرد
یاد داغ مادر افتاد
یاد دیوار و در افتاد
❤ یا حضرت شیخ آلائمه مددی ❤
ای چشمه ی جود و سخا شیخ آلائمه
وی بر دو عالم رهنما شیخ آلائمه
بر پیروانت زنده کردی تا قیامت
این دین ختم الانبیا شیخ آلائمه
هرجا که راه رستگاری و نجات است
باشد روایات شما شیخ آلائمه
بی شک برای شیعیان، دنیا و محشر
نوشانده ای آب بقا شیخ آلائمه
باشد غباری از همان قبر شریفت
درد دو عالم را دوا شیخ آلائمه
بر ما محبان، چه کرم ها که نکردی
که راه ماست راه خدا شیخ آلائمه
زین رو نماز اول وقت است مقدم
بر سایر اعمال ما شیخ الائمه
با گوشه چشمی برده ای این جمع ما را
مشهد، نجف یا کربلا شیخ الائمه
ما را نمودی زائر صحن و سرا ها
دادی به ما اذن عزا شیخ آلائمه
صحن نجف تا کربلا در اربعین ها
باشد چه غوغایی بپا شیخ آلائمه
در حیرتم با اینهمه جود و کرامت
دیدی مدام از چه بلا شیخ آلائمه
یک روز هم در شهر خود راحت نبودی
زان مردم دور از خدا شیخ الائمه
دنیا پرستان و لعینان مدینه
کردند چه آشوبی بپا شیخ الائمه !!
اما شما با خالق منان همیشه
بودی غمین گرم ثنا شیخ الائمه
تا آنکه ملعونان در آن شهر پیمبر
آتش زدند بیت شما شیخ آلائمه
در نیمه شب که آمدند دور از خدا ها
بودید سرگرم دعا شیخ آلائمه
ناگه زدند آتش بر آن بیت شریفت
چون خانه ی خیرالنسا شیخ الائمه
درحال نجوا و دعا ناگه کشیدند
سجاده ات از زیر پا شیخ الائمه
تا که زمین خوردی و دستانت ببستند
بودی بیاد مرتضی(ع) شیخ آلائمه
شکر خدا دیگر نبود طفلی که بیند
آتش گرفته آن ردا شیخ آلائمه
در شهر یثرب داغ زهرا(س) ، یاد کوچه
تکرار شد آن ماجرا شیخ آلائمه
با دست بسته پابرهنه چونکه رفتی
چون زینب(س) و شام بلا شیخ آلائمه
بارها زمین خوردی به آن کهولت سن
یک تن نبود یار شما شیخ آلائمه
با اینهمه ظلم و جفاهایی که دیدی
بودی به ذات حق رضا شیخ آلائمه
صد شکر، نبی آمد به یاری ات ز رحمت
در قصر منصور دغا شیخ آلائمه
گرچه شدی مسموم کین در شهر غربت
جسمت نشد در بوریا شیخ آلائمه
اما حسین ابن علی(ع) جد غریبت
عطشان، سرش کردند جدا شیخ آلائمه
جسمش به زیر نیزه ها و تیر و شمشیر
بوده به گودال بلا شیخ آلائمه
هم خیمههای آل عصمت سوخت از کین
هم شد سرا بر نیزه ها شیخ الائمه
جای یتیمان حسین(ع) شاه شهیدان
شد کوفه و ویرانسرا شیخ آلائمه
زینب(س) کجا و ناقه ی عریان و طعنه !!!
وای از غم شام بلا شیخ الائمه
حق حسین(ع) و زینب(س) و حق ابالفضل(ع)
ما را رسان در کربلا شیخ آلائمه
چون *حاج* *قاسم* و *ابومهدی* فدا کن
در راه زینب(س)، جان ما شیخ آلائمه
گر جان ما سازی فدا دیگر چه باکی؟!
از قبر و حشر و هم جزا شیخ الائمه
🎤 مهدی فراهانی 🎤
#امام_صادق_شهادت
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها
شاگردهايشان همه در رختخواب ها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم
بالاى تخت قائله اى بود، واى من
پيش رباب حرمله اى بود، واى من
زينب ميان سلسله اى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه بازهم
#محمد_جواد_پرچمی
#امام_صادق_شهادت
ازمهر؛ آسمان مدینه اثر نداشت
من سفره ام کباب؛ به غیر از جگر نداشت
(ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم )
جز داغ دل نصیب ؛ جگر بیشتر نداشت
بردند اگر به بزم عدو نیمه شب مرا
آن جا یزید و؛چوب تر وتشت زر نداشت
از کودکان لرزه به پیکر فتاده ام
یک تن؛ امید دیدن روی پدر نداشت
گویی مدینه رسم شده ؛ خانه سوختن
سهمی دگر ؛زمادر خود این پسر نداشت
غم نیست خانه ام اگر آتش گرفت ؛شکر
گر خانه سوخت ؛فاطمه ای در پشت در نداشت
#علی_انسانی
#امام_صادق_شهادت
کسی که حکم ولا از خود پیمبر داشت
دلی شبیه بهشت خدا معطر داشت
کسی که نور نگاهش زلال باران بود
میان قاب دوچشمش همیشه کوثر داشت
کسیکه نیمه ی شب حرمتش شکسته شد و
دلی شکسته و چشمی زغصه ها تر داشت
سه بار دشمن او قصد جان او را کرد
ولی ز ترس پیمبر از او نظر بر داشت
زمان سوختن درب خانه اش تنها
نفس نفس روی لبها نوای مادر داشت
دل خودش به کنار حرم سرایش سوخت
ز داغ اینکه در آن خانه چند دختر داشت
در آن کشاکش و در بین آن همه آتش
دلی به یاد غم کربلا چه مضطر داشت
به یاد ساعت آخر میان قربان گاه
که شمر آمد و قصد بریدن سر داشت
و باز پیش دو چشمان او مجسم شد
کسی که نیت حمله به سمت معجرداشت
#محمد_حسن_بیات_لو
#امام_صادق_شهادت
از كار غربتت گرهاي وا نميكند
اين شهر ، با دل تو مدارا نميكند
اين شهر ، زخم بيكسيات را...عزيز من
جز با دواي زهر مداوا نميكند
اين شهر ، در ميان خودش جز همين بقيع
يك جاي امن بهر تو پيدا نميكند
اينجا اگر كسي به سوي خانهات رود
در را به غير ضرب لگد وا نميكند
اين شهر ، شهرِ شعله و هيزم به دستهاست
با آل فاطمه به جز اين تا نميكند
ابن ِربيع ِ پست چه آورده بر سرت؟
شرم و حيا ز سِنّ تو گويا نميكند
بالاي اسب در پيِ خود ميكشاندت
رحمي به قامتِ خَمَت امّا نميكند
تا ميخوري زمين به تو لبخند ميزند
اصلاً رعايت رَمَقت را نميكند
زخم زبانش از لب شمشير بدتر است
يك ذرّه احترام به زهرا نميكند
#علی_صالحی
#امام_صادق_شهادت
داور مدارِ شیعه ؛ روَد سوی داورش
آتش زده ست زهر ؛سراپای پیکرش
آن زهر ؛گوشت های بدن آب کرده است
چیزی نمانده از بدن او؛ به جز سرش
عمری غریب بود ؛ولی ؛ وقت احتضار
اهل واعیال اوهمه اطراف بسترش
واکردپلک از هم وگفت ازنماز وبست
آخرکلام گفت به ساعات آخرش
می کرداگر که لب تر و می گفت تشنه ام
بودند جام آب به کف در برابرش
سوزم به تشنه ای که به ظهر ی در آفتاب
یک نم نداد آب کسی؛غیر خنجرش
#علی_انسانی
#یا_جعفر_بن_محمد_الصادق
همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست
که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_صادق_شهادت
مولای من سلام خدا هدیه محضرت
گلبوسه ی ملايکة الله بر درت
یا صادق الائمه که قران ناطقی
عالم فدای آن نفس روح پرورت
تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم
زانو زنند خیل ملک پای منبرت
بر کرسی خطابه لبت چونکه باز شد
باغ بهشت مصطفوی شد معطرت
از تو گرفت درس بصیرت ابوبصیر
صدها زراره کاتب و اندیشه گسترت
سرچشمه ی زلال حقیقت کلام توست
شد جرعه نوش ، علم و فضیلت ز کوثرت
معراج توست علم و در آن سیر نور شد
هفت آسمان عالم معنا مسخرت
تنها جهاد ، عرصه ی شمشیر و تیغ نیست
روز ازل جهاد سخن شد مقدّرت
در دست تو کتاب خدا بود ذوالفقار
فقه و اصول ، نیزه و شمشیر دیگرت
مدیون توست مکتب شیعه الی الأبد
در این جهاد ، لطف خدا بود یاورت
دشمن که بست دست یداللهی تو را
رد شد تمام خاطره ها از برابرت
رفتی سرِ برهنه و پای پیاده لیک
سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت
در طول عمر ، داغ فدک با دل تو بود
می زد حدیث حادثه زخم مکررت
باشد برای اهل ولا ، جلوه ی حضور
در گوشه ی بقیع ، مزار مطهرت
گاهی نگاه کن به دل بیقرار من
دست «کمیل » دامن تو ، جان مادرت
#کمیل_کاشانی
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
آن فرقه ای که تیشه به نخل فدک زدند
صبر رئیس مذهب ما را محک زدند
اورا زخانه نیمه شب برد خصم دون
از کوچه ای که مادر اورا کتک زدند
#امام_صادق_شهادت
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت
شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت
می رفت که خاموش شود مشعل توحید
اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت
برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش
آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت
در محضر او این همه شاگرد عجب نیست
بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت!
چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست
جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت
هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد
تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت
از صبح بپرسید که صادق به چه معناست
با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت
#مهدی_جهاندار
#امام_صادق_شهادت
خورشید تاریک است پیش روی صادق
محراب اهل آسمان ابروی صادق
جبریل زانو میزند پهلوی صادق
عالِم شده هرکس گذشت از کوی صادق
پیداست اسرار عوالم از نگاهش
پلکی زند میریزد عالِم از نگاهش
از کفر، مردم را گرفت و باخدا کرد
قفل مسائل را برای خلق وا کرد
با تیغ علم غیب خود غوغا به پا کرد
ظلم بنی عباسیان را برملا کرد
علمش حجاب جهل ها را پاره کرده
صادق بنی عباس را بیچاره کرده
در راه حق گرچه کشیده زحمتش را
اما ندانستند قدر و قیمتش را
دشمن شکسته پیش مردم حرمتش را
با ناسزا دادند مزد خدمتش را
در کوچه های شهر یوسف را کشیدند
این گرگ ها پیراهن او را دریدند
میسوخت در آتش پر شیخ الائمه
از بسکه زد بر پیکر شیخ الائمه
عمامه افتاد از سر شیخ الائمه
حرمت شکست از مادر شیخ الائمه
مردی که در محشر دو عالم را شفیع است
ناراحت از نامردی ابن ربیع است
آتش گرفته رشته های دامنش را
ابن ربیع پست لرزانده تنش را
در بین مردم میکشد پیراهنش را
با ریسمان بستند دست و گردنش را
همسایه ها اینبار هم کاری نکردند
یعنی ولی الله را یاری نکردند
او صبح صادق بود و در دست شب افتاد
خیس عرق شد، عرش در تاب و تب افتاد
صدبار تا بغداد پشت مرکب افتاد
در راه چندین بار یاد زینب افتاد
چه بر سرش آورده اند ایام پیری
زیر لبش میگفت ای وای از اسیری
آن لحظه که شمشیر بر رویش کشیدند
خشم رسول الله را با چشم دیدند
با اینکه ناله های زهرا را شنیدند
در کربلا اما سر از جدش بریدند
در کربلا جد غریبش تیر میخورد
بر بوسه های مصطفی شمشیر میخورد
#آرش_براری
#امام_صادق_شهادت
آتش به جان دلبر جانانه می زنند
با شعله ای که بر در این خانه می زنند
پیر و جوان که فرق ندارد برایشان
در میزنند و بعد چه جانانه می زنند
آتش نکرد افاقه و شمع غریب را
در پیش چشم مضطر پروانه می زنند
اینجا به هر روش که شده میزنند خلق
ضربه جدا و طعنه جداگانه می زنند
باشد بزن ولی نه سر کوچه بین خلق
یک سرشناس را که به هرجا نمی زنند
اینجا مدینه است طبیعی است هر کسی
تا زد برای حق علی چانه می زنند
افتاد یاد داغ عمویش که عده ای
دارند غنچه را دم گلخانه می زنند
جایی که بار شیشه پناهنده شد به سنگ
از دست مردمی که وقیحانه می زنند
مسمار هم حساب علی را نکرد پاک
اینجا فقط به نیت بیعانه می زنند
#علی_اکبر_نازک_کار
#امام_صادق_شهادت
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود
که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت
و تا همیشه دگر بیمراد میمانند
چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت
به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش
هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت
چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد
چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت
به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید
چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت
سخن به محضرش این است ای حقیقت علم
ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم
کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود
که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود
هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست
حریم مدرسههایی که رزمگاهت بود
گواه گفتهام این نخلها که همچو علی
شب مدینه پر از بغضِ سربهچاهت بود
نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم
که بین خانه فقط شعلهها پناهت بود
چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو
که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود
چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح
به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود
برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود
و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود
#جواد_محمدزمانی
#شهادت_امام_صادق
دارد ميان هيئت خود گريه ميكند
با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند
با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند
دارد براي غربت خود گريه ميكند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ريختند
يك عده بي هوا وسط خانه ريختند
اموالِ خانه را وسط خانه ريختند
جمع ِحسودها وسط خانه ريختند
بين نماز بود و مجالش نداده اند
حتي امان به اهل و عيالش نداده اند
بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است
ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است
تنها ميان درد سر و يادِ مادر است
افتاده است پشت در و يادِ مادر است
شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد
بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد
اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلين خويش را به خدا بر نداشته
شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند
در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند
اين غُصه را به نام مدينه سند زدند
بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند
در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دويده خميده شده،بي رمق شده
اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده
گيرم خميده در بر انظار رفته است
پاي برهنه از سر بازار رفته است
گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است
شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است
در زير چكمه ها بدنش پا نخورده است
#محمد_جواد_پرچمی
#امام_صادق_شهادت
#دودمه
از سرِ شانه عبایش را زمین انداختند
پشتِ مرکب میدود
پیرمرد است و عصایش را زمین انداختند
پشت مرکب میدود
#حسن_لطفی
#امام_صادق_شهادت
خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد
سر می برد، ولیک به خون جگر برد
آنجا که هیچ لب به حمایت نگشت باز
مظلوم، داوری به برِ دادگر برد
بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک
اینگونه ارث مادر خود را پسر برد
مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب
از نزد چند کودک لرزان پدر برد
کردند دست خویش به سوی خدا بلند
تا بابشان ز دست عدو جان به در برد
دیگر امید آمدن من کسی نداشت
یک تن نبود در بر آنان خبر برد
ای دادگر خدای غیور، این روا مدار
تا نام پاک مادر ما، بی پدر برد
#علی_انسانی
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
پرورده ی دامن شقایق هستیم
از خیل بلا کشان عاشق هستیم
قرآن محمدی ﮐﺘﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﺎﺳﺖ
در مکتب شیعیان صادق هستیم
#کمیل_کاشانی
#امام_صادق_شهادت
دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه
منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه
اسلام ناب جعفری سرمایه ی ماست
جانم فدای نهضت شیخ الائمه
شاگردهای مکتبش روزی گرفتند
از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه
هرکس نمازش را سبک دارد بداند
بی بهره است از رحمت شیخ الائمه
کونوا لنا زینا...” ولی ای وای بر من
یک عمر گشتم زحمت شیخ الائمه
با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است
آقا شدم با عزت شیخ الائمه
یک روز دسته” می برم در کوچه هایش
تحت لوای `هیئت شیخ الائمه”
وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم
از دردها و غربت شیخ الائمه
دیروز حیدر دست بسته... بی عمامه...
امروز آمد نوبت شیخ الائمه
پای برهنه پشت مرکب ها دویدن...
...برده توان و طاقت شیخ الائمه
بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست
کردند هتک حرمت شیخ الائمه
صاحب عزای روضه های کربلا بود
در روضه خم شد قامت شیخ الائمه
شکر خدا که دخترش اینجا ندیده
در بین مقتل غارت شیخ الائمه
شکر خدا که اهل بیتش را نبردند
بازی نشد با غیرت شیخ الائمه...
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
او گریه به غصه های مادر می کرد
وقتی که نظر به آتش در می کرد
از خانه چو دست بسته او را بردند
یاد از غم تنهایی حیدر می کرد
#محمد_مبشری
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
گلزار بقیع مدفنی را کم داشت
در هجر امام شیعیان ماتم داشت
می ریخت ز تابوت امام صادق
خاکی که مدینه بر سر عالم داشت
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
مائیم و هدایت امام صادق
مدیون روایت امام صادق
ای کاش که در مدینه بودیم همه
در روز شهادت امام صادق
#سید_مجتبی_شجاع