هرگز مؤمنانی که بدون عذر از جهاد بازنشستند با آنان که به مال و جان در راه خدا جهاد کنند یکسان نخواهند بود، خدا مجاهدان (فداکار) به مال و جان را بر بازنشستگان (از جهاد) بلندی و برتری بخشیده و همه (اهل ایمان) را وعده پاداش نیکو فرموده، و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است.
نساء،۹۵
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما انتقام خون شهیدان مان را از دولتهای عربستان و امارات خواهیم گرفت...
#حادثه_تروریستی_زاهدان
#یاران_خرازی
#پاسداران_شهید
@javane_enghelaby
آقای بروجردی! برجام تصمیم نظام نبود، تحمیل به نظام بود؛ درست عین حکمیت... 👇
امیرالمومنین ع جنگ را برده بود. در دقیقه 90 برخی شعار تعامل سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است. علی ع را به پای میز "مذاکره" کشاندند و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند. هر چه علی ع گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند کسی گوش نکرد که نکرد. تازه حاضر نشدند مالک را که نماینده علی ع بود به مذاکره بفرستند. گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است. سرآخر پایشان را در یک کفش کردند که الا و بلا باید ابوموسی اشعری برای مذاکره برود. علی ع گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم. آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست. علی ع گفت من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که ازین مذاکرات دارید نمیرسید. گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد. علی گفت باشد مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد. مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد
تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود.علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است... ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت: شما توهم توطئه دارید، عمروعاص مودب و باهوش است. اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم. روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت شد. در مذاکرات محرمانه با هم non paper البته به طور شفاهی امضا کرده بودند که هر دو علی ع و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند. در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی. ابوموسی خندید و بالای منبر رفت و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم. بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد. عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی ع را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم! ابوموسی خشکش زده بود.اما علی ع از همان ابتدا خوشبین نبود. اینچنین معاویه جنگ باخته را با مذاکره برد...
#برجام
#بی_کفایتی
@javane_enghelaby
#برگ4⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
ترکان خاتون به سرعت خود را به تالار کاخ رساند. صدای خزعل را می شنید که مزعل را صدا می کرد. وارد تالار شد. خزعل با دیدن ترکان خاتون به طرف او رفت. پرسید:
"مادرم کجاست؟"
ترکان خاتون گفت:
"با مزعل به شکار رفته."
خزعل گفت:
"شما هم خبر دارید؟"
"نه!"
"پس به مزعل بگو جنازه مرا روی اسب بگذارد و به شاه تحویل دهد."
خزعل چنان مطمئن و قاطع این را گفت که ترکان خاتون فکر کرد حتما باید چاره ای برای خزعل بیاندیشد، وگرنه حوادث تلخی اتفاق خواهد افتاد. خزعل به تندی خارج شد. مطرود آرام به ترکان خاتون نزدیک شد و گفت:
"بانو نباید اجازه بدهید تخم کینه میان دو برادر رشد کند."
ترکان خاتون با غیظ رو به مطرود کرد:
"تخم کینه را تو کاشتی حرام لقمه، اگر به من بود که..."
مطرود گفت:
"هرکاری می کردید، شاه پی گیر حکم می شد...حالا هم دیر نشده، باید راه حل مشکل را پیدا کنیم، همان طور که مشکل شیخ محمد را حل کردید!"
ترکان خاتون لختی سکوت کرد. بعد گفت:
"مستر ویلسون؟"
"بله بانو! مستر ویلسون منتظر است به مناسبت حکمرانی شیخ مزعل، برای ضیافت شام دعوتش کنید."
ترکان خاتون گفت:
"همین امشب ضیافت به پا می کنیم. از مزعل هم می خواهیم، حکم شاه را تا بعد از ضیافت به تعویق بیاندازد."
دو مستخدم دیس غذا را آوردند و وارد اتاق غذا خوری شدند. ویلسون، ترکان خاتون، مزعل و خزعل و مطرود دور میز مشغول خوردن شام بودند. مستخدمان دیس های پلو با قلیه ماهی و آش ابودردا را روی میر گذاشتند. ویلسون گفت:
"اوم...خیلی خوشمزه است، من باید یک روز آشپز شما را قرض بگیرم."
و خندید. ترکان خاتون هم خندید و گفت:
"شنیده بودم که رجال بریتانیای کبیر، گاماس گاماس جلو می آیند و تا مطبخ کاخ هم نفوذ می کنند."
ویلسون گفت:
"این از مهمان نوازی شماست که برای رجال بریتاتیا تا مطبخ هم راه باز می کنید."
همه خندیدند، به جز خزعل که گفت:
"در مقابل این مهمان نوازی، متاسفانه قدر دانی نمی بینم."
ویلسون این بار نخندید. گفت:
"شما یک ضرب المثل دارید که می گوید،تا بچه گریه نکند، مادر به اش شیر نمی دهد."
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صفحه بسته خواهد شد...
#اسرائیل_بیست_وپنج_سال_آینده_را_نخواهد_دید
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): مسئولان، دوست و دشمن را بشناسند و فریب نخورند؛ دشمن گاهی دندان نشان میدهد، گاهی مشت و گاهی لبخند میزند؛ اینها فرقی ندارند و لبخند آنها هم از سر دشمنی است.
#اللهم_احفظ_امامنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ5⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
مزعل دلخور گفت:
"اما بنی کعب طفل نیست که گریه کند."
مطرود گفت:
"منظور شیخ مزعل این است که..."
مزعل با تندی به مطرود نگاه کرد:
"خودم می توانم منظورم را بگویم!"
ترکان خاتون باید وارد گفتگو می شد تا بحث بیخ پیدا نکند. خندید.
"حالا به خاطر آشپز کاخ به جان هم نیافتیم. غرض مزاح بود."
ویلسون که لقمه بزرگی در دهان داشت، گفت:
"وقتی شما وارد اصل مطلب می شوید، من خیلی راحت ترم تا با گوشه و کنایه بخواهیم حرف بزنیم."
مطرود سریع گفت:
"بفرمایید! مشکل حل سد. نگفتم با مشورت با مستر ویلسون، می توانیم همه مشکلات را حل کنیم؟!"
ویلسون گفت:
"البته نیمی از مشکلات را."
خزعل پرسید:
"نیم دیگرش چیست؟"
ویلسون نگاهی به مزعل انداخت و گفت:
"این مشکل در عین سادگی کمی پیچیده است، کاش به جای ترکان خاتون، شیخ مزعل این درخواست را می کرد."
مزعل گفت:
"فکر نمی کنم در اصل قضیه تفاوتی باشد."
ویلسون گفت:
"تفاوتش در این است که من هم راحت تر می توانم از شیخ المشایخ تقاضا کنم."
مزعل کمی نگران شد. پرسید:
"تقاضای چی؟"
"آزادی کشتی رانی در کارون جنوبی"
همه از این پیشنهاد شگفت زده شدند، بجز مطرود که لبخند زد. مزعل دست از غذا کشید و بلند شد.
"امکان ندارد!"
ویلسون یک لحظه هم دست از خوردن بر نداشت. گفت:
"یعنی جان برادرتان، ارزش این تقاضا را ندارد؟"
مزعل نگاهی به خزعل انداخت و در مانده از سالن بیرون رفت. خزعل خشمگین از رفتار مزعل بشقاب خود را پس زد. ویلسون رو به ترکان خاتون پرسید:
"واقعا تقاضای من غیر ممکن است؟"
ترکان خاتون پیشاز آن که به مخالفت با در خواست ویلسون فکر کند، به راه حلی برای راضی کردن مزعل می اندیشید.
"در شرایطی که طوایف بزرگ از حویزه تا شوش و زرگان و خفاجیه، هنوز با شیخ الشیوخ بیعت نکرده اند، این تقاضا حکم تجاوز به حقوق این بلاد را دارد."
ویلسون حالا قاشق غذا را زمین گذاشت و با دستمال لبش را تمیز کرد و گفت:...
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با همین فرمون پیش بریم، توپ که گرون بشه میگن ورزش سرطان زاست 😉
@javane_enghelaby
و [ما] در هيچ شهرى هشداردهنده اى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ايد كافريم و گفتند ما دارايى و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
سبأ، ۳۴و ۳۵
#اشرافی_گری
@javane_enghelaby
«بسیجی خامنهای بودن، از سرباز خمینی بودن سختتر است و صد البته شیرینی بیشتری هم دارد...
ما نه امام را دیدیم، نه شهدا را؛ با این حال هم پای امام ماندهایم. هم میخواهیم شهید شویم، به این فکر میکنم این شانهها تا به کی تحمل این بار مسؤولیت را خواهند داشت؟ و این قلب تا به کی خون دل خواهد خورد؟
میدانی؟ غربت بسیجیهای خامنهای را تنها آغوش مهدی (عج) تسکین خواهد بود...»
پیام شهید محمد حسین حدادیان به دوستش 😔
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): آتش به اختیار یعنی جوان ها و گروه های مؤمن هرکاری که بریشان میسر است انجام دهند. دشمن ضعیف است...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ6⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
"قصد من فقط رونق ناصری و بازرگانی داخله خوزستان است."
مطرود سخن ویلسون را تکمیل کرد.
"قطعا مستر ویلسون قصد ندارد جهاز جنگی وارد کاروان کنند."
ویلسون گفت:
"منظور فقط کشتی های تجاری و کالاهای بازرگانیست."
خزعل رو به ترکان خاتون کرد و گفت:
"اگر مستر ویلسون این قید را در قرار داد متعهد بشوند، خوب، از نظر من بلا مانع است."
ترکان خاتون لحظه ای فکر کرد. هنوز مطمئن نبود که این قید مزعل را راضی کند.
" شما چند روز مهلت بدهید."
ویلسون با خنده گفت:
"شما ضرب المثل دیگر دارید که می گوید، عجله کار شیطان است."
ترکان خاتون آرام به سمت اتاق مطرود رفت و در زد. اما صدایی نشنید. دوباره در زد. بعد آرام در را باز کرد. صدای مطرود را از پشت سر شنید که به طرف او می آمد.
"بانو! اگر امری بود، می فرمودید بنده خدمت می رسیدم."
ترکان خاتون جا خورد.
"کشیک می کشیدی؟ شیطان!"
وداخل شد و مطرود هم به دنبالش رفت و چاپلوسانه گفت:
"من به همین دلیل توی کاخ هستم تا گزندی به خاندان شیخ مرحوم نرسد."
ترکان خاتون یک باره برگشت و روبروی مطرود ایستاد و خیره نگاهش کرد. مطرود هم در طول سالیان نشان داده بود که نگاه ترکان خاتون را بیشتر می فهمد تا زبانش را. فهمید که ترکان خاتون چیزی از او می خواهد و حالا مطرود باید دل بانو را به دست آورد. ترکان خاتون می دانست که در نهایت باید به گرانفروشی مطرود بدهد، اما تحقیر او کمی آرامش می کرد. مطرود گفت:
"چی باعث شده که بانوی محمره را این طور هراسناک ببینم؟"
ترکان خاتون دندان به هم فشرد و گفت:
"من نه در سرزمین های عثمانی و نه در ایران، رذل تر از تو کسی را نمی شناسم. الان هم شک ندارم که آتش این فتنه از گور تو بلند می شود."
مطرود موذیانه گفت:
"کدام فتنه بانو!؟"
"خزعل و مزعل روز گاری برای هم جان می دادند و حال نزدیک است تا تشنه جان هم بشوند."
"زیر خاک باشم و آن روز را نبینم!"
"تا فردا به تو مهلت می دهم تا چاره ای پیدا کنی."
ترکان خاتون دست در لیفه کرد و کیسه ای زر بیرون آورد و گفت:
"این هم انعامت."
مطرود کیسه را نگرفت. لبخندی کاسبکارانه زد و کمی عقب رفت و گفت:
"پسران شیخ جابر برای من که مطرود زمین و آسمان هستم، بیشتر از این ها ارزش دارند، چه رسد به ترکان خاتون که می خواهند سیاست همه خوزستان را در پس پرده داشته باشند."
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برجام سایه جنگ را برداشت اما از سر ما نه، از سر آمریکا...
نباید اجازه دهیم مثل قضیه برجام نفوذی ها از fatf لقمه بگیرند و در دهان دشمنان بگذارند. ما تا جان در بدن داریم نخواهیم گذاشت چنین اتفاقی در کشور بیفتد...
#نفوذ
#برجام
#fatf
#بی_کفایتی
@javane_enghelaby
هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.
بقره، ۱۲۰
#fatf
#لایحه_استعماری
#ذلت
#خودتحریمی
@javan_enghelaby
ده روزی مانده بود به عیدنوروز۹۶. آمد که جایی سراغ نداری در وقتهای تعطیلاتی بایستم کار کنم؟
گفتم : " اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد . "
خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق میدهد؛ بیمه میکند یا نه و ساعت کاریاش به چه شکل است.
اولین سوالش این بود :
سرِ ظهر میذاره برم نماز اولوقت بخونم؟
خاطره ای از شهید مدافع حرم محسن حججی
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
جهانگیری: عدهای حسود در کشور به دنبال زمین زدن ثروتمندان هستند!
کور شه چشمای ورقلمبیده تون که نمیتونید حقوق آب باریکه مسئولین مردمی رو ببینید! حالا چی شده مگه که انقدر شلوغش می کنید؟ یکم حقوق نجومی گرفتن دیگه. حالا هواپیماشونم پله برقی داره طوری نیست که! جشن تولد تو کاخ سعدآبادم که چیز مهمی نیست خودتون مگه جشن تولد نمیگیرید؟! به جای حسودی کردن برید خداروشکر کنید نان هست بخورید، برجام را خدا آورد...
به مسئولین چه ربطی داره که گوشت گرون شده؟ میخواستید پراید رو قاچاق نکنید. اصلا خودتون بمالید، همینه که هست!
تا وقتی چشم ملت موقع رأی دادن بسته باشه و انقلابیون وظیفه بصیرت افزایی شون رو درست انجام ندن، همین آش است و همین کاسه...
#دولت
#گرانی
#جهانگیری
#بی_کفایتی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): من میگویم الان ما در نشاط چهل سالگی و آمادگی و قدرت لازم برای حرکت به طرف جلو هستیم، امکانات داریم، ظرفیت داریم، این مشکلاتی که وجود دارد، همهاش قابل رفع است.
گرانی قابل رفع است. کاهش ارزش ریال قابل رفع است. مشکل مسائل تولید داخلی قابل رفع است. اینها همهاش قابل رفع است. یک مقداری صبر، یک مقداری تدبیر، یک مقداری اتحاد و اتفاق، یک مقداری جدیّت در حرکت.
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ7⃣1⃣
#کتابخوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
ترکان دریافت که مطرود، زرنگ از آن است که ارزش کار خود را نشناسد. گفت:
"به جای موعظه، بگو چه می خواهی؟"
"جسارتا، مسئولیت جمع آوری مالیات محمره!"
ترکان عصبانی شد. گفت:
"تو رذل تر از آنی هستی که فکر می کردم."
"خدا را شکر که محبت بانوی محمره، حتی شامل اراذل هم می شود."
ترکان گفت:
"مزعل آن قدر از پیشنهاد مستر ویلسون عصبانیست که حتی به من هم اجازه مداخله نداده."
مطرود با همان رذالتی که ترکان خاتون انتظار داشت، لبخندی زد و گفت:
"جلب رضایت شیخ مزعل با حقیر، شما آسوده باشید!"
ترکان کمی آرام شد. بعد با احتیاط بیرون رفت. به جلو در که رسید، مطرود او را صدا زد:
"بانو!"
ترکان ایستاد و سر برگرداند. مطرود گفت:
"تحفه را فراموش کردید."
ترکان خاتون با خشم کیسه را به سوی او پرت کرد. مطرود کیسه را گرفت و بوسید.
"سکه های ترکان خاتون، برکت کیسه رعیت است!"
مطرود در اتاق ویلسون نشسته بود و قهوه می نوشید. ویلسون در اتاق قدم می زد و می اندیشید. گاهی به مطرود نگاه می کرد و می کوشید تا چشم هایش مقصودش را در یابد. اما چشم های مطرود، چنان مات و بت بود که جز مرگ هیچ چیز در آن دیده نمی شد.
ویلسون پرسید:
"این پیشنهاد توست، یا شیخ مزعل؟"
مطرود جرعه ای قهوه نوشید و گفت:
"قبل از گفتگو با شیخ مزعل، توافق با شماواجب است!"
"چه نفعی برای تو دارد؟"
"دوستی با مستر ویلسون."
"و دیگر؟"
مطرود لحظه ای فکر کرد. بعد جرعه دیگری قهوه نوشید و گفت:
"از هر کشتی، یک به ده شیخ مزعل بدهید و یک به صد به مطرود."
ویلسون لبخندی زد و پرسید:
"از آن ها چقدر گرفته ای تا مرا راضی کنی؟"
"به روح پدرم هیچ!"
"توی روح پدر دروغگو!...من موافقم، اما سهم تو فقط تا یک سال میلادی است، نه بیشتر!"
مطرود که انتظار نداشت ویلسون همین را قبول کند، بلند شد و ذوق زده بیرون رفت.
"یک سال هم عمر زیادی است، روزگار هزار چرخ می خورد."
پایان شب سوم.
@javane_enghelaby
شاعرم؛ مثل همیشه، با قلم، در می زنم
در بهشتم؛ چون قلم، در وصف مادر می زنم
هر شب قدرم، پُر از تقدیر صبحی روشن است
تا دم از آن نامِ با قرآن برابر می زنم
مومنم؛ ایمان من، از شوق تسبیحات توست
من به یاد تو، دم از الله اکبر می زنم
تا شنیدم، مادرم دریای پاکی، مثل توست
بیشتر دارم به اعماقِ دلم، سر می زنم
تا به دست آرم دلت را، از نجف دُر میخرم
نقش دُر را مثل دل، با نام حیدر می زنم
از لحد پر میکشم، تا می رسی دامن کشان
یاعلی گویان، قدم بر خاک محشر می زنم
من بهشتی هم که باشم، قصر میخواهم چه کار
می روم چادر کنار حوض کوثر می زنم
عاشق ساداتم و همراه فرزندان تو
طعنه بر احوال نافرجام ابتر می زنم
تا شبستان حرم، با فاطمیون میروم
سربلندم کرد، سربندی که بر سر می زنم
مثل تو، حتی اگر تنها، به میدان می روم
مثل تو، حتی میان کوچه، سنگر می زنم
ناله ی دلتنگی ام را، آه مادر! سالهاست
می روم قم، در میان صحن دختر می زنم
شاعرم، این است فرقم با یتیم و با اسیر
من فقیری با وقارم، با قلم، در میزنم...
قاسم صرافان
میلاد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و روز مادر مبارک 🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️
@javane_enghelaby
ظریف استعفا کرد! درست زمانیکه باید برای عملکرد نادرستش پاسخگو می بود، زمانیکه باید با اسد دیدار می کرد و خواب را از چشم آمریکا و متحدانش می ربود، زمانیکه باید می ایستاد پای تضمین امضای کری و وعده های اروپا و زمانیکه باید بخاطر اعتماد اشتباهش به شیطان بزرگ تاوان میداد...
ظریف استعفا داد! و این یعنی شکست دیپلماسی یهویی، یعنی تکرار سناریوی هر کار بخوایم میکنیم و آخرش استعفا میدیم، یعنی خندیدن به ریش مردم درد کشیده، یعنی کشورت را محکوم کنی به پولشویی و ساز سازش با اسرائیل را کوک کنی بدون عذرخواهی و پاسخ در بروی و یعنی اعتراف به هدر دادن وقت و انرژی و امکانات برای هیچ...
آقای ظریف! استعفا اشتباهاتتان را نمی شوید، شما در ذهن ما تا ابد منفعل ترین و مسامح ترین وزیر امور خارجه که با لبخند هایش برنامه هسته ای کشور را نابود کرد باقی خواهید ماند...
#ظریف
#دیپلماسی_لبخند
#استعفا
#فرار_روبه_جلو
@javane_enghelaby