#پ_وصالی
(مامان #امیرعلی ۱سال و ۷ ماهه، و یه دختر خانوم توراهی)
کل دنیا رو سرم خراب شده بود!
اصلا چند روز غذا نمیخوردم.😥
کارم شده بود نگاه کردن به امیرعلی و زار زار گریه کردن که من دارم به این بچه ظلم میکنم.
چرا باید تو ۱۱ ماهگی این طفل معصوم من باردار بشم...😞
من بچهی دوم میخواستم، نه که نخوام!
ولی نه به این زودی...
نمیتونستم با این جریان کنار بیام.
حتی شبا خواب نوزادی امیرعلی رو میدیدم و اون کولیک وحشتنااااک و با ترس میپریدم از خواب.😫
تا اینکه دکتر گفت جنین در آستانهی سقطه.
دلم هرررری ریخت پایین. یه حسی تو دلم داد زد نه!!
همهش انگار حاصل ناشکری بود که کردم.
همهی وجودم پر از پشیمونی شد.
اشکام امونمو برید.
برگشتم ب سمت خدا،
خدایا غلط کردم،
خدایا میخوامش،
خدایا تیکهی وجودمو بهم پس بده،
نمیخوام از دستش بدم،
ببخش دخالت کردم تو کارت،
ببخش اگه ناشکری کردم،
و چندین باااار آزمایش و سونوهای مختلف.
دکتر بعد چند روز گفت جنین به طرز معجزه آسایی قلبش تشکیل شده و حالش خوبه.
شکر کردم خدا رو🤲🏻
میدونین چیه؟!
گاهی آدم برای شکر نعمت باید در آستانهی از دست دادن اون نعمت قرار بگیره تا قدرشو بدونه.
حالا که دخترم تا چند روز دیگه به دنیامون پا میذاره با خودم میگم:
درسته که من آمادگی و برنامه برای حضور بچهی دوم نداشتم (چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی)
و حتی تا مدتها بارداریمو از همه پنهون کردم که مورد شماتت طرز فکر افراد قرار نگیرم،
ولی الان افتخار میکنم که مادر دو تا فرشتهام که قراره بهترین دوست و همدم هم باشن.🧡
سختی زندگی که کم نمیشه، اگه باردار نبودم زندگی شاید از یه طرف دیگه بهم سخت میگرفت.
مثلاً شاید امیرعلی شیطونتر بود و بیشتر نیاز به مراقبت داشت.
یا شاید بیشتر مریض میشد و هزار تا شاید دیگه.
یاد گرفتم که شاکر باشم.
بیشتر حواسم هست کجام الان.
ایمان دارم که تموم صداها شنیده میشن و بیپاسخ نمیمونن. چه شکر نعمت و چه کفر نعمت!
خدایا چه بسیار کفر نعمتهایی که کردم و تو از سر لطف و مهربونی و حکمتت نعمت رو از من دریغ نکردی.
خدایا چه قدرررر زیادن ناشکریهای ما و چندین برابرش بازم بارش الطاف شماست.
💛الحمدالله رب العالمین💛
#ان_مع_العسر_یسری
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
عید سعید فطر مبارک.🌷
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
خداوندا!
از غیبت ولیّ عصرمان،کثرت دشمنان، دشواری فتنه ها و بزرگی بلایمان به تو پناه می بریم...
إِلَهِي! عَظُمَ الْبَلاَءُ ...
أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَهِ؟!
كجاست آن مهيّا گشته براي ريشه كن كردن ستمكاران
أَيْنَ قَاصِمُ شَوْكَهِ الْمُعْتَدِينَ؟!
كجاست درهم شكننده شوكت متجاوزان
أَيْنَ مُعِزُّ الأَْوْلِيَاءِ وَ مُذِلُّ الأَْعْدَاءِ؟!
كجاست عزّت بخش دوستان و خواركننده دشمنان
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
(مامان #رضا ۶.۵ساله، #طاها ۵.۵ساله، #محمد ۳ساله، #زهرا ۲۰روزه)
_ساعت چنده؟🤔
_نزدیک۵
_وقتش شد؟
نه جانم، هنوز مونده...
_الان چقد مونده؟😕
حدود یه ساعت
_الان چی؟
خیلی ذوق داشت تو نماز عید فطر امسال شرکت کنه
بچهم روزه اولی بوده🤩
(البته کله گنجشکی😉)
باباش که از خستگی غش کردهبود...
بااینکه شب تا صبح در حال رسیدگی به نوزادم بودم اما به خاطر شادی دل بزرگِ پسرکم، زیرانداز و جانماز رو دادم دستش، بچهها رو سپردم همسرجان و...
دلم نیومد زهرا رو بذارم خونه!👶🏻
شاید برگشتمون طول بکشه و شیر بخواد...
یواشکی زهرا رو هم زدیم به بغل و راه افتادیم...
هییییچ صدای تکبیری نمیاد!
کلی مادر پسری پیادهروی کردیم😍
و از اینور اونور سوال کردیم و بالاخره یکی گفت
مسجدالنبی(ص)!
برید شاید هنوز نخوندهباشن...
من که نمیشناختم! ولی یه خانومی با دیدن نوزاد تو بغلم گفت بیا با ما...❤️
خلاصه با ماشینشون ما رو هم بردند مسجد النبی(ص)
اما نماز رو خوندهبودند بااینکه ساعت تازه ۸ شدهبود😔
_بازم میخونن؟
_نه!
یه نگاه به چشمای منتظر رضا جانم انداختم.🥺
_اشکال نداره تا همینجاشم خدا کلی به خاطر این قدمهای تو به فرشتههاش پز داده!👦🏻
یه خانومی که مثل ما دیررسیدهبود با دیدن زهرا تو بغلم گفت:
_از ابعادش معلومه تازه دنیا اومده!
_بله🥰
و شروع کرد به دعا کردن واسه بچه هام!❤️
حاجآقا که مرد سالخوردهای بود و خطبهخوانی توانش رو گرفتهبود درخواست ما رو رد کرد!
اما یه آقایی که همراه حاجآقا بود با دیدن زهرا توی بغلم گفت بیایید براتون میخونم❤️
خلاصه خانمها و چندتا آقا به صف شدیم و الحمدلله قسمتمون شد.🤲🏻
و رضا هم بسسسسیار راضی!❤️
دوتا خانم که نمازشون رو خوندهبودند پشت صف ما هنوز نشستهبودند و با اشاره به زهرا به همدیگه گفتن وایسیم شاید وسط نمازش بچه گریه کنه آرومش کنیم❤️
بماند که همه احساس کردیم این نماز رو خدا به برکت قدمهای رضا و حضور زهرا روزی ما کرد و بعد نماز نگاههای گرم و دلنشینی به سمت بچهها روانه بود❤️
یادمه وقتی فقط رضا رو داشتم و مسجد میرفتم بیشتر خانوما به اعتراض میگفتن
آخه مسجد که جای بچه نیست!😳
مترو سوار میشدیم
کسی جاشو به ما نمیداد!😣
توی صف نون هم!😑
و...
زمان تولد طاها کمی مهربانانهتر❤️
زمان تولد محمد مهربانانهتر❤️❤️
بااین اوصاف...
به نظر من که اینطور میاد👇🏻
جامعه رو به رشده!😃
تجربه شما چی میگه؟!
#روزنوشت_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۳ سال و ۲ ماهه، و #حسین ۴.۵ ماهه)
نزدیک ظهر بود.
حسین گریه میکرد؛ خوابش میاومد و باید میخوابوندمش...😴
محمدم که خیلییی کم صبحونه خورده بود، گریه میکرد و میگفت غذا بده، بعدش بریم پارک!!🤷🏻♀️
برای ناهار، سیبزمینی و تخممرغ آبپز گذاشتهبودم که با سس و خیارشور، به عنوان سالاد الویه بخوریم.😋
اما هنوز پوستشونو نکنده. بودم و آماده نبودن...
صدای گریهی بچهها تو هم پیچیده بود...😣
دلم میخواست لحظاتی جای آرومی باشم، بدون سروصدا...🤯
- هنوز هم غذاشو من باید دهنش بذارم...
سه سالش گذشته، ولی هنوز بلد نیست غذا بخوره.
- آخه وقتی میذارم به عهدهی خودش، دو سه لقمه میخوره و میره. تازه اگه غذای مورد علاقهش باشه!
نمیبینی وزنش کمه...😔
- شاید بهتر باشه بعضی موقعا بذارم به عهدهی خودش. یه مدت کم میخوره، ولی بعدش یاد میگیره...🤔
تازه میتونم بذارم اولشو خودش بخوره و آخرش خودم بدم تا سیر بشه.🤗
صدای درهم پیچیدهی گریهی بچهها، منو از افکارم بیرون آورد.
یه دونه تخممرغ دادم محمد تا پوستشو بکنه تا آماده شه برای خوردن. محمد که مشغول شد، رفتم سراغ حسین تا بخوابونمش.👶🏻
هندزفری رو هم گذاشتم تا صوت دورهی مطالعاتیمو، گوش کنم.
حسین که خوابید توجهم به محمد جلب شد.
بخشی از پوست تخممرغها رو جدا میکرد و از همونجا شروع میکرد به خوردن😂
سیبزمینیها رم دادم دستش تا مشغول باشه.😁
پ.ن۱: اینکه ببینی بچهها ازت مستقل شدن و خیلی کاری به کارت ندارن😅، نعمت خیلی بزرگیه. غذاخوردن، لباس پوشیدن، یا بازی کردن!
عکس دوم، بازیایه که خود محمد با مداد رنگیا اختراع کرد؛ درحالیکه من داشتم این روزنوشت رو مینوشتم! مربع مربع درست کرد و بعدم از روشون رد میشد، طوری که پاهاش توی مربعا بیفته.🤩
پ.ن۲: بعد غذا که دو تا بچهها خوابیدن، منم یکم خوابیدم.🧕🏻
بعدِ بیدار شدن، اول سعی کردم یکم از سکوت لذت ببرم😁، بعد کامپیوتر رو روشن کردم و مشغول انجام پروژهم شدم.😉
پ.ن۳: هنوز تو مستقل لباس پوشیدن محمد موفق نشدم!!
با اینکه بلده، ولی نمیخواد قبول کنه!
راهکاری دارید؟😉
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_زینی_وند
(مامان #معصومه ۵ساله و #امیرحسن ۲.۵ماهه)
یادمه قدیما وقتی بچهای به میز و فرش و... میخورد و دردش میگرفت، دور و بریها چند تا ضربه به آلت جرم میزدند😁 و میگفتند: أه میز (فرش) بد!
تا دل بچه خنک شه.😰
اما یهو چند سال پیش همهی کانالها و پیچها پر شد که نهههه این کار باعث میشه بچه مسئولیتپذیر نشه و آسیب میرسونه.
یکی نبود بگه ما که با اون سیستم بزرگ شدیم، مسئولیت کارای نکردهمون هم به عهده گرفتیم و هیچیمون هم نشده.😅
خلاصه چند باری که معصوم زمین خورد، قیافهی مادر همه چیز دون به خودم میگرفتم و میگفتم: تقصیر خودت بود مامان، بیشتر دقت کن.🤨
گذشت و یه روز یه اتفاق مشابه برام افتاد و وسط درد و آخ، معصوم اومد کنارم و گفت: تقصیر خودت بود.
و من تازه دوزاریم افتاد که چقدر تو اون موقعیتها جملهم اشتباه بوده و چقدر شنیدن این حرف درد داره.🤦🏻♀️😥
و از اون موقع تا چیزیش میشد از تکنیک همدلی استفاده میکردم و خودمو جای اون میذاشتم و میخواستم ببینم اون الان به شنیدن چه کلماتی نیاز داره و وقتی دردش میگرفت، سریع میرفتم کنارش و میگفتم: آخی خوبی مامان؟🤗
و نگم براتون که توی ویار و بدحالیم وقتی میاومد کنارم و میپرسید: بهتری مامان؟
چقققدر حالم بهشت میشد.😍
از اون موقع به بار کلماتم بیشتر دقت میکنم که ببینم با هر کلمهم چه پیامی دارم به کودکم میدم، چون بچهها حواس جمعتر از چیزی هستند که ما فکرشو میکنیم.😉
#مادران_شریف_ایران_زمین
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
اگر هنوز نمیدونید چی شد که #مادران_شریف_ایران_زمین شکل گرفت، مصاحبه اخیر یکی از دوستان ما با خبرگزاری فارس رو اینجا بخونید👇👇
http://fna.ir/1d2zu
👈 همه ما برای مادری ارزش بسیار زیادی قائل هستیم و نه تنها آن را کار کمی نمیدانیم بلکه اصلا مادری را کار آسانی هم نمیدانیم.
به خصوص مادری برای چند فرزند!
این مادر برای آنکه بتواند مادر خوبی برای فرزندانش باشد لازم است که خودش را هم تقویت کند.
رشد فردی داشته باشد تا احساس بطالت نکند.
خلاصه کلام نشان دادن یک مادری پویا روح حاکم بر فعالیتهای ما در صفحه مادران شریف است.👌
#مادران_شریف_ایران_زمین
#مصاحبه
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام✋🏻
با یه کلیپ کاربردی و پر از ایدههای خلاقانه موافقید؟!
خانوادهی فیلدز رو که یادتونه؟!
ده دوازده تا بچه داشتن و تو یه خونه ۲۳۰ متری زندگی میکردن!
حتما برای شما هم جالبه بدونید که با چه تکنیکهایی تونستن این همه بچه رو تو چهار تا اتاق جا بدن؟!
و با در نظر گرفتن این نکته که تو فرهنگشون چیزی به اسم تشک انداختن و خوابیدن رو زمین ندارن! و هر بچه تخت جداگانه داره!🤔
راستی ابعاد اتاق رو به فوت میگه، یعنی هر اتاق حدودا ده متر مربعه.
#مادران_شریف_ایران_زمین
#کلیپ
#ترجمه
#زیرنویس
#ا_باغانی
#پ_عارفی
#م_کاظم
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
سلام عزیزان💛
با کمک شما خانوادهی خوب مادران شریف ایران زمین و با همکاری مجموعهی جهادی مهر فرشتهها میخوایم گرهای از زندگی خانوادههایی که مشکل مالی دارند، باز کنیم.
در این زمینهها:
👈🏻تهیهی بستههای ارزاق و لوازمالتحریر برای خانوادههای چندفرزندی
👈🏻توانمندسازی، آموزش و کمک به کارآفرینی این خانوادهها
👈🏻حمایت از مادران باردار در زمینهی سلامت و تغذیه
👈🏻کمک به نجات جان جنینهایی که ممکنه به خاطر مسائل مالی، سقط عمدی بشن.
کمکهای هرچند کوچیک ما در کنار هم، میتونه گرههای بزرگی رو باز کنه و ما رو مشمول دعای خیر این خانوادهها و بچه هاشون قرار بده.
میتونید به راحتی از طریق لینک زیر یا شماره کارت مبالغ خودتون رو هدیه کنید:
🔸لینک پرداخت مستقیم:
https://idpay.ir/madaransharif
🔸شماره کارت:
۶۰۳۷۹۹۸۱۷۷۳۲۳۰۶۹
(به نام پگاه بهروزی)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_منظمی
(مامان علی آقای ۳ سال و نیمه و فاطمه خانم ۲سال و ۴ ماهه)
آذر ماه ۳ سال پیش بود که راهی هلند شدیم...
از روز اول منتظر بودم ۶ ماه بعد برگردیم که مدام ۶ ماه به ۶ ماه اول اضافه میشد😉🙄
تا اینکه یک روز خیلی ناگهانی قرار شد دو هفته بعد اون ۶ ماه به پایان برسه😅
۲ هفته سخت و پرمشغله گذشت ...
بستن ساک 🤯
دل کندن از وسایلی که جا برای بردنشون نداشتیم😪
بدو بدو و تمیز کردن خونه برای تحویل به شرکت...
سخت ترین مرحله، سفر یک شبانه روزی بود...😰
۱۳ ساعت در فرودگاه و هواپیما با دوتا کوچولو و ۹ تا ساک و کوله پشتی🤒
بقیهاش هم سوار ماشین تا شهرستان...
از چند روز قبل از سفر خوابهام نا آرام بود و کابوس میدیدم...
دم رفتن هم حالم خوب نبود...
دوست عزیزی بهم گفت؛ ذکر بگو...
بگو؛
اللهم قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعِيدَ
وَسَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسِيرَ الشَّدِيدَ
خدایا دور را بر ما نزدیک کن،
و دشوار و سخت را بر ما آسان گردان
(مناجات المریدین)
همونطور که مشغول آخرین جمع و جور کردنها بودم زمزمه میکردم و ذکر میگفتم.
حالم بهتر شد...
۲۴ ساعت گذشت...
با چالشهای مخصوص خودش...
گریه و بهانه بچه برای ماسک بچهگونه که دست یه بچه دیگه دیدن...🤯
بهانهگیری علی آقا به خاطر مانیتور نداشتن هواپیما 😒
هواپیمایی که به جای ناهار بهمون نون و پنیر داد😐
گرسنگی وسط دو پرواز وقتی خوراکی هامون تموم شده بود...😋
سر شدن دست مامان و بابا به خاطر حمل ۴۰ کیلو بار (نفری ۲۰ کیلو) از اینور فرودگاه به اونور از این هواپیما به اون هواپیما 🤪
خستگی و فرسودگی این راه طولانی...
وسط همهی این سختیها که برای بیشترشون هم کاری از دستم برنمیاومد 🤷♀️ فقط همون ذکر رو تکرار میکردم و از خدا کمک میخواستم...
در نهایت بیشتر چیزهایی که نگرانشون بودم پیش نیومد...🤗
و خیلی آسون تر از چیزی که فکر میکردم گذشت...🤩
و فکر کردم که چرا همیشه قبل از هرچیز، از خدا کمک نمیخوام و بیشتر دعا نمیکنم؟
و باز هم فرازی از مناجات مریدین شرمنده تر و امیدوارترم کرد.
فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلِينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ،
ای کسی که به رو آورندگان به خویش، رو آورد
وَبِالْغافِلِينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحِيمٌ رَؤُوفٌ
و به غفلت ورزان از یادش، دلسوز و مهربان است
رسیدیم وطن
خدایا شکرت
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_بهروزی(مامان محمد چهار سال و نیمه و علی ۲سال و پنج ماهه)
جلسهی مجازیمون تموم شدهبود.
بچهها بهونه میگرفتن و طولانی شدن جلسه خستهشون کردهبود.
دوربینها رو روشن کردیم تا همدیگه رو ببینن.🧕🏻🙃
ارتباط که تصویری شد، بچهها خوشحال شدن. محمد هم که مخاطب مفت پیدا کردهبود، نیم ساعتی قصهی امام علی تعریف کرد براشون!
بقیه با هیجان و دقت وافری گوش میکردن تا ببینن چی میشه تهش😆
و من دلم به حال اون طفل معصومها میسوخت که چقدر سعی میکردن بفهمن چی به چیه؟
و محمد با اعتماد به نفس بالا آسمون رو به ریسمون میبافت!😅
یه مهد مجازی رایگان با مدیریت محمدآقا😎
محمد هنوز أدَ بَدَ میکرد که قصه گفتن رو براش شروع کردیم. طبق توصیهی کارشناس تربیتی، با قصههای امیرالمومنین شروع کردیم.
اصرار نداشتیم که همه چی رو متوجه بشه، ولی تا جای ممکن کلمات و عبارات ساده استفاده میکردیم.
هرچی تکلمش پیشرفت میکرد، تو قصهها بیشتر همراهی میکرد، سوال میپرسید و بعد تو بازیهاش قصههای امام علی رو اجرا میکرد.🤩
جالبه که علی هم خیلی زود با قصههای اهل بیت آشنا شد، ولی توسط داداشش، نه ما!
و حالا پای ثابت بازیاشون اینه که یکی امام علی بشه و یکی عمربنعبدود و نمایش جنگ خندق رو بازی کنن.☺️
پن۱: مبحث شخصیتِ محوری از آقای عباسی ولدی نکات کاربردی زیادی دربارهی قصهگویی داره👌🏻هنوز کتابش چاپ نشده ولی صوتها و پیدیافهاش موجوده. قصهگویی برای قرار دادن اهل بیت در محور زندگی بچهها، ریزهکاریهایی داره که بهتره طبق نظر کارشناس اجرا کنیم.
لینک کانال شخصیتِ محوری در پیامرسان بله:
https://ble.ir/mehvari
پن۲: ناگفته نماند، از وقتی خاله فاطمه رو پیدا کردم و چند تا از قصههاشون رو شنیدم، بخشی از بار قصهگویی از دوشم برداشتهشد.🤗 محمد با سبک ایشون خیلی ارتباط میگیره و خودش هم با درست کردن کاردستی، قصه میگه برا خودش و داداشش.
خدا به خاله فاطمه خیر بده انشاالله🌹
https://instagram.com/fateme_sadattt?utm_medium=copy_link
پن۳: تجربه مهد مجازی هم خیلی خوب بود و بعدش چند باری تکرار شد این ماجرا 😊 تو این روزهای کرونایی، با سرگرم کردن بچهها هرچند به شکل مجازی و فقط چند دقیقه، میتونیم کمک بزرگی به مامانها بکنیم.👌🏻
#مادران_شریف_ایران_زمین
#روزنوشت_های_مادری
#مهدمجازی
#مهدخانگی
#قصه
#اهل_بیت
#شخصیت_محوری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#از_لابهلای_کتابها
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
رحلت پدر انقلاب اسلامی، امام خمینی (رحمة الله علیه) تسلیت باد.
فاتحه و صلواتی نثار روح مهربانشان کنیم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_اول
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
آخرین روز اسفند سال ۶۵، تو یکی از توابع مشهد به دنیا اومدم.
فرزند اول خانواده بودم. بعدتر مامان و بابام، یه آبجی و یه داداش برام آوردن و شدیم سه تا.😄🥰
دیپلم طراحی لباس گرفتم و دو ترمی هم دانشگاه رو تجربه کردم، اما چون راهش خیلی دور بود، ادامه ندادم.
ما هرسال تو یکی از روزای شهریور ماه، یه مراسم شلهپزون داشتیم🤩😋 و جمعیت زیادی میاومدن خونهمون.
تو شلهپزون سال ۸۶ که داشتم ۲۱ ساله میشدم، خانوادهی همسرم با من آشنا شدن و چندی بعد مراسم خواستگاری داشتیم.😅
اون موقع همسرم، راننده آژانس بودن؛ یه پیکان داشتن که برای پدرشون بود و به گفتهی خودشون، کلا پونصد هزارتومان پسانداز داشتن.
بعد از چند روز که صحبتها تموم شد و خانوادهها به نتیجه رسیده بودن، تو حرم امام رضا (علیهالسلام) و روز میلاد ایشون، عقد کردیم.🧡
و تو یه تالار کوچیک با یه نوع غذا، جشن عقدمونو برگزار کردیم.
سال ۸۸ زندگی مشترکمون تو یه خونهی نقلی چهل متری، شروع شد.
دو سال بعد توفیق یه زیارت کربلا پیدا کردیم و چندماه بعدش متوجه شدم باردارم.💛
محمدطاها آبان سال ۹۱ به دنیا اومد.
از همون اول تولد تا چهارماهگی کولیک شدید داشت و هیچ دارویی کولیکش رو بهتر نمیکرد.😣
از طرفی روزهای سرد زمستون هم بود و به خاطر سرمای هوا، از خونه بیرون نمیرفتم.
همسرم وارد کار آزاد شده بودن و از ۶ صبح تا ۱۱ شب سرکار بودن و نمیتونستن کمکم کنن.
و اینا باعث شد یه مقداری افسردگی بگیرم.
واقعا روزهای سختی بود.😩
ولی با همراهی مامان و خواهرم به خیر گذشت.🧡
بعدِ از شیر گرفتن پسرم، احساس کردم دوست دارم یک نوزاد داشته باشم.😁
و خدا تو سه سال و نیمگی پسرم، دخترم رو بهمون هدیه داد.😍
خداروشکر زایمانم خیلییی راحتتر از اولی بود.
(فکر کنم یه علتشم فعالیت زیادی بود که تو بارداریم، به خاطر از پوشک گرفتن پسرم داشتم😅)
چهار پنج ماه اول، پسرم به خاطر اومدن نینی جدید، به شدت عصبی و پرخاشگر شده بود.
هرچند سعی میکردم بیشتر براش وقت بذارم، ولی...😔
تا اینکه کم کم شیرینکاریهای دخترم شروع شد.😄
و پسرم باور کرد که قرار نیست آبجی برای همیشه نوزاد بمونه😂 و بالاخره بزرگ میشه و باهاش بازی میکنه.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
قَالَ الصادق (علیهالسلام):
لَا يَصْلُحُ الْمُؤْمِنُ إِلَّا عَلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ التَّفَقُّهِ فِي الدِّينِ وَ حُسْنِ التَّقْدِيرِ فِي الْمَعِيشَةِ وَ الصَّبْرِ عَلَى النَّائِبَةِ.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
مؤمن جز به سه خصلت نیک نشود: فهم عمیق در دین، اندازهدارى نیکو در زندگانى و بردبارى بر ناگوارى.
(تحفالعقول، ص۳۵۸)
قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست...
شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) را تسلیت میگوییم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_دوم
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
همیشه عاشق خیاطی و نقاشی روی پارچه و لباس بودم و دوست داشتم خودم لباسهای رنگارنگ برای بچههام بدوزم.
از اونجایی که رشتهم هم طراحی لباس بود، فوتوفن کار رو یاد گرفته بودم.
تو زمان عقد، برام خودم لباسهای مجلسی میدوختم و الان بیشتر لباسهای کمد کار خودمه.👌🏻😉
دخترم که یک ساله شد، وقتم آزادتر شد و دوباره تونستم رو کاری که دوست داشتم وقت بذارم.
الان تعدادی از لباسهای خودم و همسرم و بچهها رو میدوزم و این از لحاظ اقتصادی، برامون، خیلی به صرفه میشه.
گاهی هم روی لباسهایی که دوختم، طراحی میکنم.😇
مثلاً جلیقهای که عکسش رو میبینید، با رنگ اکریلیک مخصوص پارچه، نقاشی کردم.😊
پالتو رو هم با یک پنجم قیمت خودم دوخت.😉
دخترم که ۳ ساله شد، وقتم خیلی بیشتر شد؛ چون خواهر و برادر با هم بازی میکردن و کار زیادی با من نداشتن.
دخترم هر روز میگفت باید ده تا خواهر و ده تا برادر براش بیارم.😐😳
این بار خدا جواب دعاهای دخترم رو داد و من خیلی زود بچهی سوم رو باردارشدم.😄
البته با مشکلاتی از قبیل قند بارداری و تیرویید.
از ماه چهارم بارداری کرونا اومد و من غربالگری وسونوها رو نرفتم؛ فقط برای آزمایشهای قند و تیرویید میرفتم که به لطف خدا و با تلاشهای دکترم، یک ماه مونده به زایمان هر دو تاش برطرف شدن.🤲🏻
با چلهی زیارت عاشورا و سوره انشقاق خداروشکر پسرم شهریور ۹۹ خیلی راحت دنیا اومد.😍
دخترم با اینکه خودش دوست داشت بچهی کوچیک داشته باشیم، چون پسر بود و خواهر دار نشده بود، خیلی ناراحت شد.
این مسئله هم با هدیهای از طرف نوزاد تا حدودی حل شد.😊
پسر بزرگم که تو زمان بارداری کلاس اول بود، از ۱۵ شهریور دوباره راهی مدرسه شد، برای کلاس دوم.🥳
مدرسهها که باز شد، دوباره بهانههای دخترم شروع شد که چرا من مدرسه نمیرم و چرا من کتاب ندارم...
منم هر دوشون رو کنار خودم مینشوندم و میگفتم بیا میخوام دیکته بگم، بنویسید.😊
الانم که فصل امتحاناته و باید برای درسهاشون، فیلم بگیریم که اونم یه پروسهایه.😂
باید یه وقتی باشه که کوچولومون خواب باشه یا دخترم ببرتش تو اتاق باهاش بازی کنه که بتونیم فیلممون رو بگیریم.😁
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام به همراهان عزیز مادران شریف✋🏻🌸
پایه هستین به کمک هم یه حرکت مادرانهی انتخاباتی بزنیم؟😉
اهل دلا😍
قلم به دستای جمع کجایین؟✏️
متنهای مادرانه - انتخاباتی - کوتاه و طنز 🤔 تا فردا شب به آیدی زیر ارسال کنید:
@zeinabpazooki
ما متنها رو بررسی میکنیم و بهترینهاش رو پوستر میکنیم و به کمک شما نشر میدیم.✉️
در واقع
متن از شما👌🏻
پوستر از ما😁
حالا چه جور متنی؟
همین جوری که نمونهش رو تو تصویر میبنید، بریم عکس بعدی...🚶♂
خب عکسها رو دیدین؟ نظرتون چیه؟😁
فقط یادتون نره! متنها کوتاه و طنز باشن.👌🏻
قبل از دست به قلم شدن، محورهای زیر رو که برای کمک به نوشتن شما لیست شده ببینید:
(متنها برای نقد محورهای الف و تایید محورهای ب باشه)
1⃣ بعضیا میگن رای نمیدیم چون:
۱. همهشون مثل هم هستن تفاوتی ایجاد نمیشه.
۲. ۴۰ سال گذشته کشور به هیچی نرسیده.
۳. میخوایم اعتراضمون رو نشون بدیم.
۴. نتیجهی انتخابات دست خودشونه.
۵. یه رای من اثری نداره.
۶. رئیس جمهور کارهای نیست.
۷. مشکلات حل شدنی نیست.
2⃣ بعضیام میگن مشکلات حل شدنیه اگه:
۱. نگاهمون به توان داخلی باشه.
۲. برای انتخابمون تحقیق کنیم.
۳. ویژگیهای رئیس جمهور مشکلگشا رو بشناسیم.