#امام_حسین🌹
#شب_جمعه
#شب_عاشورا
مادری گفت " بُنیَّ " غزلی ریخت بهم
و ردیف " سَر " اولاد علی ریخت بهم
خواهری که قد و بالای برادرهایش
همۀ دلخوشی اش بود، ولی ریخت بهم
گذر نحس سه شعبه که به دریا افتاد
ساحل چشم و دو ابروی یلی ریخت بهم
نیزه ای آمد و پهلوی اذان گوی حرم
وسط جلوۀ " خیر العملی " ریخت بهم
زهر این حادثه آنقدر مذاقش تلخ است🍂
طعم شیرینی " احلی عسلی " ریخت بهم
حنجری کوچک و " آنجا که عرب تیر انداخت "
بار معنایی ضرب المثلی ریخت بهم
بدنی ریخت بهم، پیرُهنی ریخت بهم
مــادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بــهم
@marsieha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 واقعة کربلاء باختصار باللغة العربیة الفصحی
عظّم الله أجورکم
@arabiforall
دوستان عزیز
جهت اطلاع بیشتر از اشعار و مقتل عربی بر روی گزینه زیر بزنید 👇👇
#عصر_عاشورا
#شام_غریبان
#گودی_قتلگاه
🚩 سه پاداش خدای متعال به سیدالشهدا (علیهالسلام)
🔻امام محمدباقر علیهالسلام:
اِنَّ اللهَ تعالی عَوَّضَ الحسینَ عَلیهالسلام مِن قَتلهِ أَنْ جَعَلَ إلامامةَ فی ذُرِّیَّتِه وَالشِّفاءَ فی تُربَتِهِ و اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبره.
◼️ خداوند متعال در برابر شهادت امام حسین(ع) سه چیز به او مرحمت فرمود:
امامت را در نسل او،
شفا را در تربت او و
اجابت دعا را در کنار مرقدش قرار داد.
📚 بحارالأنوار، ج ٤٤، ص ٢٢١
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل بیتاب اومده چشم پر از آب اومده
دوستان عزیز
جهت اطلاع بیشتر از اشعار و مقتل عربی بر روی گزینه زیر بزنید 👇👇
#کوفه
#امام_حسین
#گودی_قتلگاه
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید
دست بر حنجرهات زد...، جگرم تیر کشید
روی تل بود که دیدم نفسم میگیرد
روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید
اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک
دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید
در همان لحظه که او شاهرگت را میزد
حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید
ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت
ناگهانتر همهی دوروبرم تیر کشید
ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد
خیمهها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید
دور هر خیمه که میسوخت دویدم اما
نیزهها خوردم و از نو کمرم تیر کشید
خوب شد بچهی ششماههی خود را بردی
پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید
دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و
صورت نیلیاش از درد و ورم، تیر کشید
مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_
مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید
پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست
باز انگار که فرق پدرم تیر کشید
اسب تا سینهی آقا پسرت را له کرد
آن طرف سینهی آقا پسرم تیر کشید
شش برادر همه بر روی زمین افتادند
اینچنین سینهی خیرالبشرم تیر کشید
خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر
نیزهها خوردم و پای سفرم تیر کشید
چه بگویم که کجای جگرم می سوزد
چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید
ایوب پرنداور
#امام_حسین
تویی دریای بی پهنای خِلقَت..، ما نَمَت هستیم
تو بیش از ظرفیتهای وجودی، ما کمَت هستیم
ملالی نیست..، ما را حبس کن در پیلهی داغت
که این پروانهبودن را بدهکار غمَت هستیم
به جز "گریه" گدای خانهات خرجی نمیخواهد
دو سکه اشک هم کافیاست..، لنگِ دِرهَمَت هستیم
به قربان کف پایَت! قدم بر چشم ما بگذار
فراتت را رها کن تشنهلب! ما زمزمَت هستیم
اگرچه اشک ما مَشکی برایَت پُر نخواهد کرد
اقلاً دلخوشیم از اینکه گاهی مَرهمَت هستیم
تمام آسمانها تکّهای از بیرقات هستند
به هرجا میرویم انگار زیر پرچمَت هستیم
خوشامدگوییِ هر گریهکُن با حضرت زهراست
به مادر جان بگو: دلتنگ خیرمقدمَت هستیم
به دلچسبیِ آه سینهزنهای تو آهی نیست
بُخار استکانِ چاییِ تازهدمَت هستیم
فقط کافیست تا لب تر کنی..، پای تو میمیریم
به قول لاتهای با مُرُوَّت: آدمَت هستیم!
**
دم مغرب..، سنانِ مست رفت و ساربان آمد...
همه دلواپس انگشتِ زیر خاتمَت هستیم
نفهمیدیم آخر..،یک حصیر کهنه کافی بود؟!...
کماکان فکرِ طرز جمع جسم دَرهمَت هستیم
#امام_حسین
#روز_یازدهم
#مقتل
تنها به روی خاک مانده، سر نمانده
چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده
جسم جوانان بنی هاشم به خاک است
لشکر نمانده، ساقی لشکر نمانده
با احتساب آتش خیمه یقیناً
چیزی برای دفن از اکبر نمانده
با احتساب نعلهای تازه حتماً
چیزی هم از قنداقهی اصغر نمانده
زیباترین پروانه در گودال مانده
پروانهای که در تن او پر نمانده
مادر کنار پیکرش روضه گرفته
نایی برای گریهاش دیگر نمانده
تقصیر قلب سنگ نیزه دارها شد
حالا کنار او اگر خواهر نمانده
آقا رسید و دید از نزدیک انگار
انگشت آقا نیست، انگشتر نمانده!
گفتند با گریه که آقا جز حصیری
چیزی برای دفن این بی سر نمانده
پیچید پیکر را میان بوریا و
فرمود آقا: چیزی از پیکر نمانده
با احتساب ضربههای آخر شمر
حتماً دگر چیزی از این حنجر نمانده
وحید محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | مراحل درخواست گذرنامه زیارتی از طریق اپلیکیشن پُلیسِ مَن
🚩زائران اربعین می توانند از طریق اپلیکیشن «پُلیسِ مَن» فرایند ثبت و درخواست گذرنامه زیارتی با اعتبار ۵ ساله و هزینه ۵۰ هزار تومان را انجام دهند. صدور گذرنامه زیارتی از زمان درخواست تا تحویل به متقاضی در درب منزل ۳ تا ۵ روز کاری زمان میبرد.
#امام_حسین
#شام
🔷🔷🔷سارَ القَومُ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ونِسائِهِ وَالأَسرى مِن رِجالِهِ، فَلَمّا قَرُبوا مِن دِمَشقَ دَنَت امُّ كُلثومٍ مِنَ الشِّمرِ وكانَ مِن جُملَتِهِم فَقالَت: لي إلَيكَ حاجَةٌ. فَقالَ: وما حاجَتُكِ؟
قالَت: إذا دَخَلتَ بِنَا البَلَدَ فَاحمِلنا في دَربٍ قَليلِ النَّظّارَةِ، وتَقَدَّم إلَيهِم أن يُخرِجوا هذِهِ الرُّؤوسَ مِن بَينِ المَحامِلِ ويُنَحّونا عَنها، فَقَد خُزينا مِن كَثرَةِ النَّظَرِ إلَينا ونَحنُ في هذِهِ الحالِ.
فَأَمَرَ في جَوابِ سُؤالِها أن تُجعَلَ الرُّؤوسُ عَلَى الرِّماحِ في أوساطِ المَحامِلِ بَغيا مِنهُ وكُفرا وسَلَكَ بِهِم بَينَ النَّظّارَةِ عَلى تِلكَ الصِّفَةِ، حَتّى أتى بِهِم إلى بابِ دِمَشقَ، فَوَقَفوا عَلى دَرَجِ بابِ المَسجِدِ الجامِعِ حَيثُ يُقامُ السَّبيُ.
🔶🔶🔶سر حسين عليه السلام و نيز زنانش و مردان اسير خاندان را حركت دادند و چون به دمشق رسيدند، امّكلثوم به شمر كه از افراد آن گروه بود نزديك شد و به او گفت: درخواستى از تو دارم.
گفت: درخواستت چيست؟
گفت: هنگامى كه ما را به شهر در آوردى، ما را از دروازهاى ببر كه تماشاگر كمترى دارد و به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند كه از كثرتِ نگاههايشان به ما، در اين حال، خوار شده ايم.
شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست او فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگاه مىدارند، ايستادند.
📚بحار الأنوار ، ج ۴۵ ص ۱۲۷
#امام_حسین
#شام
🔷🔷🔷واتِيَ بِحَرَمِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى ادخِلوا مَدينَةَ دِمَشقَ مِن بابٍ يُقالُ لَهُ: بابُ توماءَ، ثُمَّ اتِيَ بِهِم حَتّى وَقَفوا عَلى دَرَجِ بابِ المَسجدِ حَيثُ يُقامُ السَّبيُ.
🔶🔶🔶حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را آوردند تا از دروازهاى به نام «توما» وارد دمشق كردند و سپس آنها را آوردند تا بر راهپلّه درِ مسجد، آن جا كه اسيران را نگاه مىدارند، ايستادند.
📚مقتل الحسين خوارزمي ج ۲ ص۶۱
🟢 منبر را ترک نکن!
🔹من در سال ۱۳۴۰ که دو سه ماه بود آقای بروجردی فوت کرده بودند (ایشان در ماه شوّال فوت کردند) در مثل همین ایام که چند روزی به محرم بیشتر نمانده بود، ایشان را خواب دیدم (حال آن خواب کیفیتی دارد و به تفصیل است) و خودم معنی این خواب را نفهمیدم.
🔸شخصی بود به نام آقای حاج آقا احمد که قمی بود و فوت کرد. او عجیب تعبیر خواب میکرد. حتی خود مرحوم آقای بروجردی گاهی که خوابهایی میدیدند حاج آقا احمد را برای تعبیر میخواستند. من به آقای حاج آقا احمد تلفن کردم و تعبیر خواب را خواستم.
🔹من حقیقتش وجهش را نفهمیدم که او از کجای آن خوابی که من دیده بودم اینجور فهمید. (آن وقتها من منبر نمیرفتم؛ مدتی بود منبر را ترک کرده بودم.) گفت معنی این خواب این است که منبر را ترک نکن! یعنی - حال تعبیر او چه بود یادم نیست - نوکری امام حسین(ع) را به کلی رها نکن!
🔸من دیگر به همان تعبیری که او کرد ترتیب اثر دادم.
📗استاد مطهری، آشنایی با قرآن، جلد۶، ص ۲۲۶ (با اندک تلخیص)
eitaa.com/motahari_ir
#حضرت_زینب
#امام_حسین
#شام
از روی نیزه بر منِ غمگین نظارهای
حرفی، کنایهای، سخنی یا اشارهای
پلکی بزن که حال حرم روبهراه نیست
کافیست بزم سوختگان را شرارهای
سوسو بزن به سوی من، ای سوی دیدهام!
در آسمان بهجز تو ندارم ستارهای
دستم نمیرسد به سر نیزهات اگر
در دست زینب است گریبانِ پارهای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوبارهای
با هر تکانِ نیزه، تکان میخورد سَرَت
جانا به گوش نیزه مگر گوشوارهای؟!
پیشانیات شکست که پیشانیام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظارهای
جایش به روی صورت من درد میگرفت
میخورد تا که بر رُخ تو سنگِ خارهای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چارهای
کتاب_سیاه_پوشی_در_سوگ_ائمه_نور_@Naghde_elhad.pdf
5.98M
📚 سیاه پوشی در سوگ ائمه نور
✏️ نویسنده: علی ابوالحسنی (منذر)
📣 زبان: فارسی
تسنیم، بزرگترین کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 تا حالا روضه خوانی این شکلی👆
دیده بودید؟
🏴 مرحوم آیه الله احمد سیبویه ۲۰سال امام جماعت حرم حضرت ابالفضل(ع)بود.
حالات وخصائص عجیبی داشت
در ۱۰۰ سالگی مثل یک نوجوان روضه میخوند وگریه میکرد
موقع روضه می آمد لابلای جمعیت میگشت گریه کن ها رو شکارمیکرد یعنی میرفت زانو به زانوش براش روضه میخوند
بدون میکروفن صدای رسائی داشت.
یه روز توی قم بود اومد توی محراب زانو به زانوی آیه الله بهجت شد.
وسط روضه یاد جوانی کرد گفت شیخ محمدتقی یادته جوانی شبهای محرم بین الحرمین تا صبح دوتائی میخوندیم وسینه میزدیم؟
این عارف فرزانه میگفت
شیخ حسین سامرائی بمن گفت:
شبی در سرداب سامرا تنهائی گرم اشک و روضه زینب کبری(س) بودم ناگهان متوجه شدم آقائی پشت سرم نشسته که از هیبتش توان برگشتن ندارم او با زمزمه های من سخت گریه میکرد مقداری بعد از روضه که گذشت فرمود:
شیخ حسین به شیعیانم بگوئید خدا را به عمه جانم زینب قسم بدهند و برای فرجم دعا کنند
سپس من توانی در خود احساس کردم برگشتم ولی دیگرکسی راندیدم.
روحش شاد
#صاحب_الامر🌻🌹
#ماه_محرم
ای واسط فیض دو سرا آجَرَکَالله
وی حجّت حق؛ صاحب عزا آجرکالله
با نالهی زهراست عجین سوز صدایت
همنالهی اُمّالنُّجَبا آجرکالله
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای منتقم خون خدا آجرکالله
اذنی بده تا گریهکن جدّ تو باشم
هرجا که شود روضه بهپا آجرکالله
ما روضه گرفتیم قدمرنجه نمایی
تا جلوه کنی بر دل ما آجرکالله
ما هرچه که داریم از آن گوشهی چشم است
تو روی مگردان ز گدا آجرکالله
راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است
کی میشوی از شیعه رضا؟ آجرکالله
با اشک بشوئیم دل از زنگ معاصی
باشیم سرِ خوان ولا آجرکالله
ای بانی هرسالهی روضه مددی تا
در روضه بیابیم تو را آجرکالله
بر عاشق جاماندهی ارباب عطا کن
یک تذکرهی کرب و بلا آجرکالله
احسان محسنی فر
#صاحب_الامر🌻🌹
#امام_حسین
#شام
يا اين دل شكستهی ما را صبور كن
يا که به خاطر دل زينب ظهور كن
ای ماه پرفروغ بنیهاشمی، بتاب!
اين جادههای شبزده را غرق نور كن
ماندهست چند کوچه به پایان انتظار؟
ما را برای همرهی خود غیور کن
با كولهبار غربت و اندوه خود بيا
از كوچههای سينهزنیمان عبور كن
امشب بيا كه روضهبخوانی برايمان
دل را پر از تلاطم و لبریز شور کن
يا چند صفحه مقتل كربوبلا بخوان
يا روضههای شام بلا را مرور كن
هم از طلوع ماه روی نیزهها بگو
هم يادی از مصيبت و داغ تنور كن
یوسف رحیمی
➖خاطرهی قابل تأملی که دختر امام حسین علیه السلام از یکی از غارتگران برای پسرش تعریف کرد
🛑...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحسين [الْحَسَنِ] عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: «دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَيْنَا الْفُسْطَاطَ وَ أَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَ فِي رِجْلِي خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَ هُوَ يَبْكِي. فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ؟ فَقَالَ: كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ. فَقُلْتُ: لَا تَسْلُبْنِي. قَالَ: أَخَافُ أَنْ يَجِيءَ غَيْرِي، فَيَأْخُذَهُ.» قَالَتْ: «وَ انْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلَاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.»
🔰عبدالله بن حسین از مادرش فاطمه، دختر امام حسین (علیهماالسلام) نقل کرده است:
«غارتگران به خیمه ما هجوم آوردند، درحالیکه من دختر کوچکی بودم که دو خلخال از طلا به پایم بود. مردی آن دو خلخال را از پایم شکست تا ببرد و در همانحال گریه میکرد.
گفتم: چه چیز تو را به گریه واداشته است، ای دشمن خدا؟
گفت: چهطور گریه نکنم، درحالیکه دختر رسول خدا را غارت میکنم.
گفتم: (خب) مرا غارت نکن.
گفت: میترسم دیگری بیاید و آن را ببرد.»
آنگاه مادرم گفت:
«هرچه در خیمهها بود را با زور چپاول کردند، حتی روپوشها(چادرها)یمان را نیز از دوشمان کشیدند.»
📚الأمالي (للصدوق)، ص۱۶۴
@mirasehadisi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا امام رضا علیه السلام در جایی نشسته بودند، فرمودند:
ما از اعمال شما خبر داریم...
یک نفر اونجا بود توی دلش گفت:
مگه میشه من تو خونهام یک گناهی یا ثوابی میکنم آقا امام رضا علیه السلام از کجا خبر دارند...؟!
آقا فرمودند...
☑️ @drrafiei_ir
#امام_حسین
هر دم ز آه حسرت تو آه میکشم
با مقتل شهادت تو آه میکشم
در آرزوی یک سحر کربلای تو
در حسرت زیارت تو آه میکشم
اصلاً سلام من به امید جواب توست
با شوق یک اجابت تو، آه میکشم
ای رحمت وسیع خدایی، نگاه کن
در آرزوی رحمت تو آه میکشم
قربان آیه آیهی لبهای زخمیات
دائم برای غربت تو آه میکشم
با یاد ساربان و عقیق یمانیات
با لحظههای غارت تو آه میکشم
با یاد خیزران و لب چوب خوردهات
با آن همه مصیبت تو آه میکشم
وحید محمدی
#حضرت_رقیه
بابا نبودی بعد تو بال و پرم ریخت
آتش گرفتم سوختم برگ و برم ریخت
بابای خوبم تا تو بودی خیمه هم بود
تا چشم بستی دشمنت سوی حرم ریخت
عمه صدا می زد همه بیرون بیایید
جا ماندم و آتش به روی چادرم ریخت
بابا، عمو، داداش، عموزاده، کجایید؟
مشتی حسود بد دهن دور و برم ریخت
چشمم، سرم، دستم، کف پاها و پهلوم ...
بابا سپاهِ درد روی پیکرم ریخت
موهای من بابا یکی هست و یکی نیست
ازبس که دست و سنگ و آتش بر سرم ریخت
هم گوشواره هم النگوی مرا برد
میخواست معجر را برد موی مرا برد
با سر رسیدی پس چرا پیکر نداری؟
تو هم که جای سالمی در سر نداری!
این موی آشفته چرا شانه نخورده؟
بابا بمیرم من مگر دختر نداری؟
مثل خودم خیلی مصیبت ها کشیدی
اما تو مَردی و غم معجر نداری
قرآن نخوان بر روی نیزه، می زنندت
بنشین به زانویم اگر منبر نداری
هربارکه رفتی سفر چیزی خریدی
بابا از آن سوغات ها دیگر نداری؟
(داوود رحیمی)
#حضرت_رقیه
دیگر بس است زحمت عمه نمیدهم
حتی شده است منت دیوار می کشم
بابا تحمل نفسم مشکلم شده
از پهلویی که خورده زمین کار می کشم
#حضرت_رقیه
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کو؟
سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟
بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی
حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟
از من نمی پرسی چه شد این چند روزه؟
از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو؟
آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود
قربان قرآن خواندن تو، حنجرت کو؟
لب های من مثـل لبت دارد ترک ها
با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟
کاری ندارم که چه شد موی سر من
اما بگو بـابـای من موی ســرت کو؟
می گفت عمه با عمامه رفته بودی
حـالا بگو عمـامه ی پیغمبــرت کو؟
بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری!
من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟
این چند روزه هر کسی سوی من آمد
فریاد می زد خارجی پس زیورت کو؟
بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست
خیلی دلم تنگش شده، پس اصغرت کو؟
آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک
حوریه ای دیدم شبیـه مادرت، کو (که او)
با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت
می گفت ای دردانه ی من، معجرت کو ؟
دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد
من را ببــر، گــر چه کبــوتر پر ندارد
مصطفی هاشمی نسب
#حضرت_رقیه
بر نيزه ها از دور مي ديدم سرت را
بابا تو هم ديدي دو چشم دخترت را؟
چشمانم از داغ تو شد باغ شقايق
در خون رها وقتي که ديدم پيکرت را
اي کاش جاي آن همه شمشير و نيزه
يک بار مي شد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتي به ما از گوشواره
همراه خود بردي چرا انگشترت را
با ضرب سيلي تا که افتادم ز ناقه
ديدم کبودي هاي چشم مادرت را
يک روز بودم ياس باغ آرزويت
حالا بيا با خود ببر نيلوفرت را
یوسف رحیمی
#حضرت_رقیه
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
🖋احسان محسنیفر