[#صبحتون_شهدایی🕊]
•{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}•
شهید حسینمحرابی:
هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد،
و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به
مولایم امام حسین(علیه السلام) خواهم کرد
و او را دعا میکنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت
حق تعالی قرار گیرد.
⸢تاریخ: جمعه ۹/۲۵ 🗓⸥
⸢ذکر روز :«صلوات+و عجل فرجهم»📿⸥
🌼 •
میدونستی شهید دهقان...
علاقه زیادی به آیت الله امامی کاشانی ریاست مدرسه عالی شهید مطهری داشت، و اولین هدیهای که از آیت الله کاشانی گرفت، عبا بود. خیلی آن را میبوسید و با آن نماز میخواند.
سه دایی محمدرضا روحانی هستند او علاقه زیادی به روحانیون داشت و احساس وظیفه نسبت به فرمایشات رهبری داشت.❤️
نقلاز: مادربزرگوارشهید
✍🏻| پ.ن: کاش ماهم نسبت به فرمایشات حضرت آقا، بیشتر توجه کنیم و پیروی ازشون رو وظیفه خودمون بدونیم.🌱
و بیشتراز قبل احترام روحانیون رو نگه داریم
اونها هم انسان هستن و حقی دارن در این جامعه...
#حضرت_برادر_گلم
#ستارگان_زمین🌟
📝📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸢#حضرت_برادر_گلم|•🌿⸥
میدونستی شهید دهقان ...
با خواهرش زیاد مزار شهدا میرفتند.یکبار که
با خواهرش رفته بودند سر مزار شهید جهانآرا
گل ها رو پرپر میکرد و تزئین میکرد مهدیه خانم
داشت ازش فیلم میگرفت، شهید برگشت گفت
این فیلم ها رو بعد شهادتم پخش کن.همه خیال
کردنند شوخی میکند ولی انگار جدی بود ...
˹🖇|
『💌| #مکتب_حاج_قاسم』
تا قرعۀ پرواز سلیمانی شد
بغض آمد و دنیای پریشانی شد
غم نیست به لطف رهبرم سیدعلی😌
زیرا که علم به دست قاآنی شد🍃
🕯شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
<💐>
چایت را من شیرین می کنم.mp3
3.37M
🎧| #پادکست
📚| #کتابچایترامنشیرینمیکنم
کتاب چایت را من شیرین میکنم در قالب داستانی جذاب از زندگی دختری ایرانی که از کودکی به همراه خانوادهاش در آلمان زندگی میکند به بیان زیباییهای اسلام و ایمان و قدرت و صلابت ایران و ایرانی و پاسداران واقعی پرداخته شده است.
❖┄┅┄┅┄┅┄┅┄•
❖┄┅┄┅┄┅┄┅┄•
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
بزرگترین مردمان درایمان ویقین مردمانی در آخرالزمانند کہ پیامبرشان را ندیدہ اند و امامشان هم از دیدگانشان پنہان است و بہ سیاهی روی سفیدی قرآن ایمان آوردہ اند .
📚 کمال الدین
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#پیامکی_از_بهشت 💐
شما را توصيه مي كنم که به ياد خداوند متعال باشید و توجه به عالم قبر و قيامت داشته باشيد .
انسان نبايد در پيشگاه خداوند خود را به چيزهايي كه اصلاً ارزش ندارد وابسته كند ، انسان مقامي بالاتر از اين امور مادي دنيا دارد كه نبايد سرگرم اينها بشود و به قول امام عزيزمان ما بايد تقوي را پيشه خود كنيم و توجه به عالم آخرت داشته باشيم .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #اصغر_حبیب_الهی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🕊 🌹🌴
🌴💐🌼🌸🌼💐🌴
#سلام_امام_زمانم
گفتند ڪہ
جمعه یارمان مےآید
آن منجے روزگارمان مے آید
هر جمعه…
گلے در دل ما مے شڪفد
یعنے ڪہ بمان بهارمان مےآید
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
#اَللّهُمَّ_عَجـِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
💐 💐🌺
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_هشتم 🍁توي محل همه #شاه
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری بر زندگی
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
#قسمت_نهم
🍁 دیگه حالا #شاهرخ جوانی بود که نسبت به نوجوانی درشت تر و برومندتر شده بود و گاهی با دوستاش به کاباره میرفت . کاباره پل کارون ، بالاتر از چهار راه جمهوري ، نرســيده به چهــار راه امير اکرم بود . هميشــه هم چهار يا پنج نفر به دنبال #شــاهرخ بودند . هميشه هم او رفقا را مهمان مي کرد . صاحب آنجا شخصي به نام ناصر جهود از يهوديان قديمي تهران بود .
🍁 يک روز بعد از اينکه کار ما تمام شد ، ناصر جهود من را صدا کرد و خيلي آهسته گفت : اين جواني که هيکل درشتي داره اسمش چيه؟! چيکاره است ؟! گفتم : #شــاهرخ رومي گي ؟ اين پسر ورزشــکار و قهرمان گنده لات محل خودشونه ، خيليها ازش حساب ميبرن ، اما آدم مهربون وخوبيه . گفت : صداش کن بياد اينجا .
🍁 #شاهرخ را صدا کردم ، گفتم : برو ببين چيکارت داره ! آمــد کنار ميــز ناصر ، روبــروي او نشســت . بعد بــا صداي کلفتــي گفت : فرمايش ؟! ناصر جهود گفت : يه پيشــنهاد برات دارم . از فردا شما هر روز مياي کاباره پل کارون ، هر چي ميخواي به حســاب من ميخوري ، روزي هفتاد تومن هم بهت ميدم ، فقط کاري که انجام ميدي اينه که مواظب اينجا باشي .
#ادامه_دارد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_نهم 🍁 دیگه حالا #شاهر
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری بر زندگی
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
#قسمت_دهم
🍁 #شاهرخ سرش را جلو آورد . با تعجب پرسيد : يعني چيکار کنم ؟!!! ناصر ادامه داد : بعضيها ميان اينجا و بعد از اينکه ميخورن ، همه چي رو به هم ميريزن . اينها کاســبي من رو خراب ميکنن ، کارگرهاي من هم زن هستن و از پــس اونها برنمييان .
🍁 من يکي مثل تو رو احتياج دارم که اين جور آدمها رو بندازه بيرون . #شاهرخ سرش را پائين گرفت و کمي فکر کرد . بعد هم گفت : قبول . از فردا هم هر روز تو کاباره پل کارون کنار ميز اول نشســته بود . هيکل درشت ، موهاي فر خورده و بلند ، يقه باز و دستمال يزدي او را از بقيه جدا کرده بود .
🍁 يک بــار براي ديدنش به آنجا رفتم .
مشــغول صحبت وخنــده بوديم که ديدم جوان آراســته اي وارد شد . بعد از اينکه حســابي خورد ، از حال خودش خارج شد و داد و هوار کرد . #شاهرخ بلند شد و با يک دست ، مثل پر کاه او را بلند کرد و به بيرون انداخت . بعد با حسرت گفت : ميبيني ، اينها َجووناي مملكت ما هستند !
#ادامه_دارد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹🕊🕊🌺🕊🕊🌹
#شهید
#شهادت
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
بسم ربِ الشهید
اولِ کار یک روایت بگویم از شخصی
قالَ رزمنده ای که جامانده :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
به خداوندیِ خدا سوگند
به زمینی که آفریده قسم
زیر این آسمانِ چرخِ کبود
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
بچه بازی که نیست دادنِ جان
جگری همچو شیر میخواهد
منِ بی عرضه ادعا دارم
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
نیمه شب/مستند/روایتِ فتح
آلیاژِ صدای آوینی !
با همان لحن خاص میفرمود :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
به دوکوهه رسیدم و گشتم
روی دیوار یادگاری بود
خیره شد چشم من به این جمله :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
حرف من را مجیدِ پازوکی
در تفحص نشاند و بر کرسی
روی مین پیکرش تلاوت کرد :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
دستغیب و سعیدِ طوقانی
مدنی و حسینِ فهمیده
نه به سن کم است نه ریشِ سفید
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
سابقه جای خود ! خمینی (ره) گفت :
که ملاک حال فعلیِ فرد است
طیب و شاهرخ نمونه ی آن ؛
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
به اسیری که آمده گفتند :
ای مهاجر بگو ز احوالت
با دلی خون و چشم گریان گفت :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
سر قبری خبرنگاری گفت :
اکبرت رفت ؛ خودت که جانبازی !
پدر آن #شهید پاسخ داد :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
بین فرزندهای یک خانه
هر گلی دارد عطری و اما !
مادرِ یک #شهید میداند
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
چشم فرزند یک #شهید افتاد
جلوی مدرسه به باباها !
بهر تسکین درد خود میگفت :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
دشت سمسور و محسنِ سیفی
دهلران دست احمد گلبان
حاجیان رفت تا بگوید که :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
خنده های محمدِ عبدی
در کفن آتشی به جانها زد
معنیِ رفتنش فقط این بود :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
شهرک غرب/فتنه گر/خودرو
یک بسیجی کف زمین له شد
سال هشتاد و هشت فهمیدیم
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
روح پاک علی خلیلی شاد
خون ز رگهای غیرتش پاشید
غرق خون مثل مرد ثابت کرد
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
کاروان مدافعان حرم ؛
چشم امیدِ من بسوی شماست
آه ؛ یادم نبود این نکته :
#هر_کسی
#لایق_شهادت
#نیست
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🕊
🌴🌺💐🍀💐🌺🌴
#مهدی_جان
ای ڪاش ڪسے برای آقا تب داشت
یادے ز امـام منتـظـر بر لـب داشت
قـرباڹ غریبـیات شـوم مهـدے جان
اے کاش که صاحب الزماڹ زینب داشت
#بیا_تا_جوانم
#بده_رخ_نشانم
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج)
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴 🍀🌺
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀
#مثل_شهدا
#رئیس_جمهور_مکتبی
#شهید_والامقام
#محمدعلی_رجائی
هر وقت من را میبینید سر من فریاد بکشید که برای #مستضعفان چه کردهای؟
شما اگر میخواهید به من خدمت کنید، گاهگاهی یادم آورید که من همان «محمدعلی رجائی» فرزند عبدالصمد اهل قزوینم که قبلا #دوره_گردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را به یادم بیاورید و درکنار گوشم زمزمه نمائید که این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزندهتر است.
شما باید هر وقت من را میبینید، بپرسید چه میکنی؟ و حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه و همچون اعضای یک خانواده، که برای #مستضعفان چه کردهای؟
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#تلنگر
#تفکر
🥀 🌷🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#مادرانه
#مادران_شهدا
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#احمدرضا_احدی
یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت : یکی از دوستانم بود .
پرسیدم : چکار داشت؟!
گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد .
گفتم : چی؟؟
گفت : می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول ؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
راوی :
#مادر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🌴
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐
#امام_زمان_عج_و_شهداء
#شهید_والامقام
#احمدعلی_نیری
یک بار با بچه ها ی مسجد و احمد آقا به زیارت قم و جمکران رفتیم. بعد از اقامه ی نماز، به ما گفتن برای خرید یک ساعت وقت دارید. ما راه افتادیم به سمت مغازه ها، یکدفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیایان شروع به حرکت کرد! به یکی از رفقام گفتم: «احمد کجا می رود؟!» دنبالش راه افتادیم. آهسته شروع به تعقیبش کردیم. آن زمان مثل حالا نبود، حیاط آن بسیار کوچک و تاریک بود. احمد جایی رفت که اطرافش خیلی تاریک شد.
احمد متوجه شد دنبالش داریم می رویم. به ما گفت: «کار خوبی نکردید برگردید.» گفتیم: «نمی شه ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم می آییم.» دو دفعه دیگه هم اصرار کرد برگردید. ولی ما همان جواب قبلی را دادیم. بعد نگاهش را به صورت ما انداخت و گفت: «طاقتش را دارید؟ می توانید با من بیایید!؟» ما که از همه ی احوالات احمد بی خبر بودیم گفتیم: «طاقت چی رو؟ مگه کجا می خوای بری؟»
نفسی کشید و گفت: «دارم میرم دست بوسی مولا.» باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شل شد . ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: «اگه دوست دارید بیایید بسم الله.» نمی دانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود. با ترس و لرز برگشتیم. ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید. چهره اش برافروخته بود با کسی حرف نمی زد و سرجایش نشست. از آن روز سعی کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم. بار دیگر شبیه همین ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد.
📚کتاب عارفانه، صفحه ۸۸ اای ۹۰
جهت سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان_عج و شادی روح #شهداء و #امام_شهداء
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🍀💐
← خودتان را برای ظهور امام زمان روحی
لڪ فدا ،
← و جنگ با ڪفار بہ خصوص اسرائیل
آماده ڪنید ۰۰۰
← ڪہ آن روز خیلی نزدیڪ است .
🌼 #شهید_محسن_حججی
🦋🦋
یک عمر برای آرامش ما لحظه ای چشم برهم نگذاشتی
اما چه بیرحمانه زمانی که همه ی ما چشم روی هم گذاشته و در خواب آرام به سر میبردیم تو را از ما گرفتند...
به وقت شهادت #حاج_قاسم
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
✍فرمــودن: این قلم و صــدایی کـه پخــش میـشود خیلی زیباست ... متن ها را چه کسی مینویسد؟؟ همــه سکــو
به عقب بنگرید و خدا را شکر کنید،
به جلو بنگرید و به خدا اعتماد کنید،
او درهایی را می بندد که هیچکس قادر به گشودنش نیست، و درهایی را باز می کند که هیچکس قادر به بستنش نیست...
وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرًا
الاحزاب/۲۷
#قرآن_بخوانیم 🍃
زمان هایی که با شهید حسناوی بودم، گاهی اوقات می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی برنمی گشت.
یکبار در بازار کربلا داشتیم غذا میخوردیم که شخصی آمد و گفت من گرسنه هستم، جواد هم همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود، بدون کم و کاستی برای آن شخص نیز سفارش داد!
بهش گفتم آخه تو از کجا می دونی که فیلم بازی نمی کنه؟!
جواد گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم، او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟!
خدا کریمه و به کرَمش می بخشه، نه لیاقت ما
من در اون لحظه، تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت...
شهید جواد علی حسناوی🕊🌹
هر سوالی که سوال نیست ‼️
گاهی خدا در قرآن سوال میکنه که:
بلکه خجالت بکشیم ...
بلکه تفکر کنیم ...
بلکه بیدارشیم...
مثل این آیات👇
گفتارتان را پنهان کنید یا آشکار، فرقی نمیکند، او به آنچه در سینه هاست آگاه است، آیا کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالیکه او باریک بین و آگاه است
مُلک۱۳/۱۴
#قرآن_بخوانیم 🍃
‼️|وصیتی تکاندهنده |‼️
اگر به واسطه خونم حقی بر گردن
دیگران داشته باشم به خدای کعبه
قسم ؛از مردان بیغیرت و زنان بیحیا
نمیگذرم...!
#شهید_امیر_حاج_امینی
وقتی کوثرش از خواب بیدار می شد و بی قراری می کرد، بغلش می کرد و بلند می شد و می ایستاد
بعد دور اتاق راه می رفت و آروم آروم همین طور که تکونش میداد تکرار می کرد:
علی، علی، علی، علی...
گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی علیه السلام رو تکرار می کرد و کوثر دوباره می خوابید...
#شهید_محمودرضا_بیضائی🕊🌹