eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20هزار ویدیو
438 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های در این کانال، کاری کردند که از بالاتر است. آنها چنان و از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که ، و ، به مهمانی مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان هم جوان بودند. درباره آنها چیزی نمی گویم. سراسر این ، داستان کامی آنها بود. چه بسیار از که بخاطر نرسیدن به رسیدند. درباره بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان او بود. اما در کانال به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم ، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پاره پاره در انتهای کانال و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم ؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی : بارها به دوستانش گفته بود که ، ویژه ی در عالم هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم و در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: ، بی کفن و و بودند که به دیدار پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و 🥀 🕊🌹
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 به او گفتم : درس واجب تر است و در جوابم گفت : بعداً هم مي شود درس خواند . من به او گفتم : تو خيلي هستي و هنوز سال بيشتر نداري ، به جبهه مي روي چكار كني ؟ و او گفت : آيا مي گوئيد ؟ آيا نمي توانم براي رزمندگان اسلام هم ببرم و من در جوابش گفتم : تو مي تواني اين كار را بكني و او گفت : پس من مي روم و عازم جبهه ها شد . او دو ، سه بار به جبهه رفت و سرانجام در تاريخ 1360/10/28، هنگام برگزاري مراسم چهلمين روز برادرش ، به ما خبر دادند كه نيز در منطقه شوش بر اثر اصابت تركش به رسيده است . 🇮🇷🕊🇮🇷
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 پدر نقل می کند که : آمد و گفت : پدر می خواهم بروم گفتم : واجب تر است گفت : در آینده هم می شود خواند، اکنون لازم است بروم گفتم : تو چه کار می توانی انجام دهی ؟ تو خیلی کوچکی ، هنوز بیشتر نداری ! او ناراحت شد و گفت : می گویید من ؟ حتی نمی توانم برای رزمندگان ببرم که این چنین به من می زنید ؟ گفتم : چرا ! گفت : پس می روم سر انجام عازم جبهه شد نوجوان بود ولی روح بزرگی داشت . در تاریخ ۲۳/ ۷/ ۱۳۶۰ چون رهیده از خاکریز شهر با سرعت راهی پر فروغ شد . وقتی برادر بزرگتر محمد حسین در تاریخ ۱۸/ ۹/ ۱۳۶۰ در منطقه بستان به فیض عظیم نائل شد ، تصمیم گرفتند بدون این که وی از برادرش شود ، او را روانه نمایند . ... 🌹 💐🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های در این کانال، کاری کردند که از بالاتر است. آنها چنان و از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که ، و ، به مهمانی مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان هم جوان بودند. درباره آنها چیزی نمی گویم. سراسر این ، داستان کامی آنها بود. چه بسیار از که بخاطر نرسیدن به رسیدند. درباره بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان او بود. اما در کانال به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم ، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پاره پاره در انتهای کانال و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم ؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی : بارها به دوستانش گفته بود که ، ویژه ی در عالم هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم و در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: ، بی کفن و و بودند که به دیدار پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و 🥀 🕊🌹
🥀🏴🕊🌹🕊🏴🥀 بر آقایی که می دید به فرو می رفت ، می دید می ریخت ، و را می دید می کرد . جانسوز چهارمین اختر تابناک ولایت و امامت ، حضرت امام سجاد (ع) تسلیت باد . 🌹 🏴🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌴🌹 به گوشم رساندن که لب تشنه شده، وقتی تیر خورده بود از همرزمانش طلب میکند اما دوستانش به آب نمیدهند و میگویند الان نمیتونیم بهت بدیم چون برای بدنت ضرر داره و سریع میشی لحظاتی بعد تشنه به میرسد، این موضوع خیلی منو ناراحت کرده بود و با خودم میگفتم کاش به پسرم میدادن، تا اینکه یه شب تو خواب دیدم پایین کوه افتاده و من دارم میرم بهش بدم اما رو دیدم که عصا بدست ( آن بانو بودند ) رفت و به ، داد و برایم تکان میداد، منظورش این بود راحت به ، دادم، الان مطمئنم که به رسیده است. راوی: 🌹 🌴🌹
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 پدر نقل می کند که : آمد و گفت : پدر می خواهم بروم گفتم : واجب تر است گفت : در آینده هم می شود خواند، اکنون لازم است بروم گفتم : تو چه کار می توانی انجام دهی ؟ تو خیلی کوچکی ، هنوز بیشتر نداری ! او ناراحت شد و گفت : می گویید من ؟ حتی نمی توانم برای رزمندگان ببرم که این چنین به من می زنید ؟ گفتم : چرا ! گفت : پس می روم سر انجام عازم جبهه شد نوجوان بود ولی روح بزرگی داشت . در تاریخ ۲۳/ ۷/ ۱۳۶۰ چون رهیده از خاکریز شهر با سرعت راهی پر فروغ شد . وقتی برادر بزرگتر محمد حسین در تاریخ ۱۸/ ۹/ ۱۳۶۰ در منطقه بستان به فیض عظیم نائل شد ، تصمیم گرفتند بدون این که وی از برادرش شود ، او را روانه نمایند . ... 🌹 💐🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های در این کانال، کاری کردند که از بالاتر است. آنها چنان و از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که ، و ، به مهمانی مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان هم جوان بودند. درباره آنها چیزی نمی گویم. سراسر این ، داستان کامی آنها بود. چه بسیار از که بخاطر نرسیدن به رسیدند. درباره بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان او بود. اما در کانال به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم ، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پاره پاره در انتهای کانال و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم ؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی : بارها به دوستانش گفته بود که ، ویژه ی در عالم هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم و در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: ، بی کفن و و بودند که به دیدار پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و 🥀🕊🌹
🥀🏴🕊🌹🕊🏴🥀 بر آقایی که می دید به فرو می رفت ، می دید می ریخت ، و را می دید می کرد . جانسوز چهارمین اختر تابناک ولایت و امامت ، حضرت امام سجاد (ع) تسلیت باد . 🌹 🏴🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌴🌹 به گوشم رساندن که لب تشنه شده، وقتی تیر خورده بود از همرزمانش طلب میکند اما دوستانش به آب نمیدهند و میگویند الان نمیتونیم بهت بدیم چون برای بدنت ضرر داره و سریع میشی لحظاتی بعد تشنه به میرسد، این موضوع خیلی منو ناراحت کرده بود و با خودم میگفتم کاش به پسرم میدادن، تا اینکه یه شب تو خواب دیدم پایین کوه افتاده و من دارم میرم بهش بدم اما رو دیدم که عصا بدست ( آن بانو بودند ) رفت و به ، داد و برایم تکان میداد، منظورش این بود راحت به ، دادم، الان مطمئنم که به رسیده است. راوی: 🌹 🌴🌹
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 پدر نقل می کند که : آمد و گفت : پدر می خواهم بروم گفتم : واجب تر است گفت : در آینده هم می شود خواند، اکنون لازم است بروم گفتم : تو چه کار می توانی انجام دهی ؟ تو خیلی کوچکی ، هنوز بیشتر نداری ! او ناراحت شد و گفت : می گویید من ؟ حتی نمی توانم برای رزمندگان ببرم که این چنین به من می زنید ؟ گفتم : چرا ! گفت : پس می روم سر انجام عازم جبهه شد نوجوان بود ولی روح بزرگی داشت . در تاریخ ۲۳/ ۷/ ۱۳۶۰ چون رهیده از خاکریز شهر با سرعت راهی پر فروغ شد . وقتی برادر بزرگتر محمد حسین در تاریخ ۱۸/ ۹/ ۱۳۶۰ در منطقه بستان به فیض عظیم نائل شد ، تصمیم گرفتند بدون این که وی از برادرش شود ، او را روانه نمایند . ... 🌹 💐🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 باید باشی تا بدانی حرف‌های جا مانده در دلت را چطور لابه‌لای کاسه پر از گل رزهای پر پر بریزی و پشت سر در نیمه کوچه کنی. 🥀🌴🌹