🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_والامقام
#دکتر_بهشتی
کارهای خانه تقسیم شده بود
یڪ روز خانم
یڪ روز بچه ها
یڪ روز هم خودش
هر روز یکی ظرفها را می شست
میگفت: زن وظیفه ای برای کارکردن ندارد؛ کار خانه هم زنانه و مردانه ندارد
هرماه بخشی از حقوقش را اختصاص داده بود برای خانم.
میگفتــ «مال شماستــ ،هرطور دوستـــ دارید برای خودتان خرجش کنید؛ ولی ببخشید که کم استــ، همینقدر در توانم بود...»
مرتبـــ گوشزد میکرد :
«#خانه_داری در #اسلام جزو وظایف زن نیست!
در#حقیقت ، اگر زن هم کارِخانه میکند وهم #تربیتــ و تعلیم بچه ها را انجام میدهد از لطف فوق العاده اوستـــ»
آمده بودند درِ خانه که یک مقام سیاسی خارجی درخواست ملاقات با شما را کرده؛ گفته بود:
«#قول داده ام به فرزندم دیکته بگویم! جمعه های من متعلق به #خانواده استـــ!»
نرفته بود!!!
📚 منبع : کتاب صد دقیقه تا بهشت
#اسلام_زیباست
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🌴🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_دکتر_بهشتی
کارهای خانه تقسیم شده بود.
یڪ روز خانم
یڪ روز بچه ها
یڪ روز هم خودش
هر روز یکی ظرفها را می شست
می گفت : زن وظیفه ای برای کارکردن ندارد؛ کار خانه هم زنانه و مردانه ندارد
هرماه بخشی از حقوقش را اختصاص داده بود برای خانم.
می گفت « مال شماست ،هرطور دوست دارید برای خودتان خرجش کنید؛ ولی ببخشید که کم استــ، همینقدر در توانم بود...»
مرتبـــ گوشزد میکرد :
« #خانه_داری در #اسلام جزو وظایف زن نیست!
در #حقیقت ، اگر زن هم کارِخانه میکند و هم #تربیتــ و تعلیم بچه ها را انجام می دهد از لطف فوق العاده اوست»
آمده بودند درِ خانه که یک مقام سیاسی خارجی درخواست ملاقات با شما را کرده؛ گفته بود:
« #قول داده ام به فرزندم دیکته بگویم! جمعه های من متعلق به #خانواده است !»
نرفته بود!!!
📚منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت
#اسلام_زیباست
🌹 🌹
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
یک روز جمعه رفتم گلستان #شهدا نزدیکی های قبر #شهید_خرازی که رسیدیم ، خنده ام گرفت .
دیدم یکی آن جا نشسته است .
با خودم گفتم این طرف از ما اهل حال تره !
سرش راپایین انداخته ، ذکر می گوید و اشک می ریزد .
مرا که دید کنار #شهید_خرازی را نشان داد گفت ، این جا را میبینی ؟!
جای خوبی است ! خدا قسمت کنه
خندیدم و به شوخی گفتم شما #شهید بشوید ، ما توی همین یک ذره جا از #خجالت در می آییم .
چشمانش #برق زد و گفت #قول دادی !
راوی :
#دوست_شهید
🌷 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_دکتر_بهشتی
کارهای خانه تقسیم شده بود.
یڪ روز خانم
یڪ روز بچه ها
یڪ روز هم خودش
هر روز یکی ظرفها را می شست
می گفت : زن وظیفه ای برای کارکردن ندارد؛ کار خانه هم زنانه و مردانه ندارد
هرماه بخشی از حقوقش را اختصاص داده بود برای خانم.
می گفت « مال شماست ،هرطور دوست دارید برای خودتان خرجش کنید؛ ولی ببخشید که کم استــ، همینقدر در توانم بود...»
مرتبـــ گوشزد میکرد :
« #خانه_داری در #اسلام جزو وظایف زن نیست!
در #حقیقت ، اگر زن هم کارِخانه میکند و هم #تربیتــ و تعلیم بچه ها را انجام می دهد از لطف فوق العاده اوست»
آمده بودند درِ خانه که یک مقام سیاسی خارجی درخواست ملاقات با شما را کرده؛ گفته بود:
« #قول داده ام به فرزندم دیکته بگویم! جمعه های من متعلق به #خانواده است !»
نرفته بود!!!
📚منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت
#اسلام_زیباست
🌹 🌹
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹
#شهدا
#ولایت_فقیه
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
بهش گفتم : از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه میزنی ، برام بگو .
راستش آن اوایل تا میدیدمش ، مدام به #رهبر ، بد و بیراه میگفتم .
او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد .
آن روز گفت : گفتنی نیست ، باید #راهش رو بری تا #بشناسیش !
چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد : اونوقت #محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی #آقا .
بعد از #شهادتش ، خواهرم زنگ زد گفت : داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای .
پیش خودم گفتم : حتماً باید از پشت میله ها ببینمش .
باورم نمی شد #نمازم رو پشت سر #رهبر بخوانم ، نه از پشت میله ها ، به فاصله یک و نیم متری .
#عزت از این بالاتر که #دست مجروح #رهبر را بگیری و ببوسی و #دستت را در #دست سالمش فشار بدهد و بفرمایند :
#عاقبت_بخیر بشی !
همانجا به #محسن گفتم : تو #قول دادی و به #قولت عمل کردی ، منم #عوض شدم ؛ ولی هوام رو داشته باش #عوضی نشم .
📚 برگرفته از کتاب #سربلند
روایت هایی از زندگی
#شهید_محسن_حججی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
سلامتی نائب بر حق
#امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🌴🥀
به مادر قول داده بود بر میگردد…
چشم مادر که به استخوانهای بی جمجمه افتاد
لبخند تلخی زد و گفت:
بچهم سرش میرفت ولی قولش نمیرفت…
#مادر_شهید #صداقت #قول
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹
#شهدا
#ولایت_فقیه
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
بهش گفتم : از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه میزنی ، برام بگو .
راستش آن اوایل تا میدیدمش ، مدام به #رهبر ، بد و بیراه میگفتم .
او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد .
آن روز گفت : گفتنی نیست ، باید #راهش رو بری تا #بشناسیش !
چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد : اونوقت #محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی #آقا .
بعد از #شهادتش ، خواهرم زنگ زد گفت : داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای .
پیش خودم گفتم : حتماً باید از پشت میله ها ببینمش .
باورم نمی شد #نمازم رو پشت سر #رهبر بخوانم ، نه از پشت میله ها ، به فاصله یک و نیم متری .
#عزت از این بالاتر که #دست مجروح #رهبر را بگیری و ببوسی و #دستت را در #دست سالمش فشار بدهد و بفرمایند :
#عاقبت_بخیر بشی !
همانجا به #محسن گفتم : تو #قول دادی و به #قولت عمل کردی ، منم #عوض شدم ؛ ولی هوام رو داشته باش #عوضی نشم .
📚 برگرفته از کتاب #سربلند
روایت هایی از زندگی
#شهید_محسن_حججی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
سلامتی نائب بر حق
#امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🌴🥀