eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 در زندان عراقی های بعثی یه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم .. این چطور بود.. به این صورت که یه بود رو می بردن توی این روی می نشودن ، و می بستن ، یه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی ک بالای این ، آهنی بود که قشنگ میومد روی ، دو رشته وصل می شد به . رو میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این وارد می شد ، بدن شروع می کرد و رعشه گرفتن . در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این ناخودآگاه تا چند ماه می شد تا این سلول های مغز خودشون رو بازیابی کنن طول میکشید . اوضاع و احوالی می شد . حال خیلی می شد . طوری که نمی شد براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی بالا سرشون می نشستیم و زار زار می کردیم . حاج آقا می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:. دل تو دلم نبود ، خدایا چه میخاد به سرم بیاد . خیلی بودم . تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه کردم ، نه زدم ، نه کردم ، نه زدم ، نه و نه ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل بشن . تا اینکه منو بردن توی اون و نشوندن روی . دست و پام رو . دیدید وقتی انسان خیلی ازش اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد . هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای رو خوندن . بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای که رسیدم ، اونا رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به ، فکم به همدیگه می خورد . تمام توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای رو به پایان ببرم . صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه . نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این رو تموم کنم ، اما تموم کردن من همانا و کردن بوسیله ی عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، عراقی اومد رو از برداشت ، حالا منتظره که من بازی در بیارم ، بشم بشم ، اما من نشدم ، خیلی براشون آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این رو می دید می شد. با این وضع قرار شد ، دوباره این رو به من بدن ، این یکی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم به فرق سرم ، برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو و من رو می خوندم و بار دیگه رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل داشت می شد ، دیگه با اون که داشتم فقط چشمام کمی باز بود . اومدن رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این روی این شخص نداره ، اومدن و حواله و می کردن . با و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه . می گفت اون لحظه من پاهای جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به کردن ، اما این ، ترس نبود ، نا امیدی نبود ، امید بود و تشکر از ، به می گفتم نمی دونم کجای عالم برای من کردی نمی دونم کجای برای من اون بالا آوردی ، برای من_دعا کردی ، 🕊 🕊🌴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 گذری بر زندگی و ایران‌زمین ، پیشتر تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های عراق را از انداخته بود و طرح‌های وی موجب گشت تا 350 میلیون تنی عراق به صفر برسد ، از این رو دشمن بعثی عمیقی از او در سینه داشت. به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با ، به و وضع به رسید. این را دو ماشین بستند و با حرکت دو ماشین برخلاف جهت در واقع او را کردند ، به طوری که نیمی از در قبرستان محافظیه و نیمی در قبرستان موصل عراق مدفون شد .!! سرانجام در سال 81 پس از 22 سال باقی مانده ، به مام میهن بازگشت و در تهران و در کنار دیگر همرزمان آرام گرفت . 🥀🌹🕊
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷 ‍ یک روز جمعه رفتم گلستان نزدیکی های قبر که رسیدیم ، خنده ام گرفت . دیدم یکی آن جا نشسته است . با خودم گفتم این طرف از ما اهل حال تره ! سرش راپایین انداخته ، ذکر می گوید و اشک می ریزد . مرا که دید کنار را نشان داد گفت ، این جا را میبینی ؟! جای خوبی است ! خدا قسمت کنه خندیدم و به شوخی گفتم شما بشوید ، ما توی همین یک ذره جا از در می آییم . چشمانش زد و گفت دادی ! راوی : 🌷 🕊🥀