□○دعای «یا مَن تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ المَکَارِهِ...»○□
□دعای توحیدی عمیقی که هنگام مشکلات خوانده میشود.
□کفعمى در کتاب «مصباح» دعایى نقل کرده و فرموده است: سیّد ابن طاووس این دعا را براى ایمن شدن از ستم سلطان و نزول بلا و چیرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دل تنگى ذکر کرده، و آن از دعاهاى صحیفه سجّادیه است، پس هرگاه از زیان آنچه ذکر شد در هراس بودى آن را بخوان.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش سوم ● ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش چهارم
● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند
در نتيجه طهارت قلب عبارت مى شود از طهارت نفس آدمى در اعتقاد و اراده اش ، و زايل شدن پليدى در اين دو جهت ، يعنى جهت اعتقاد و اراده و برگشت آن به اين است كه قلب در آنچه كه از معارف حقه درك مى كند ثبات داشته باشد، و دستخوش تمايلات سوء نگردد، يعنى دچار شك نشود. بين حق و باطل نوسان نكند، و نيز علاوه بر ثباتش در مرحله درك و اعتقاد، در مرحله عمل هم كه لازمه علم است بر حق ثبات داشته و به سوى هواى نفس متمايل نگردد، و ميثاق علم را نقض نكند، و اين همان رسوخ در علم است .
چون خداى سبحان راسخين در علم را جز اين توصيف نكرده ، كه راه يافته گانى ثابت بر علم و ايمان خويشند، و دلهايشان از راه حق به سوى ابتغاء فتنه منحرف نمى شود، پس معلوم شد اين مطهرين همان راسخين در علمند.
و ليكن در عين حال نبايد نتيجه اى را كه اين بيان دست مى دهد اشتباه گرفت ، چون آن مقدارى كه با اين ثابت مى شود همين است كه مطهرين ، علم به تاءويل دارند، و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند، چون تطهير دلهاشان مستند به خدا است ، و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيز واقع نمى شود.
لازمه تطهيرشان اين است نه اينكه بگوييم راسخين در علم بدان جهت كه راسخ در علمند داناى به تأويلند، و رسوخ در علم سبب علم به تأويل است ، چون اين معنا را بگردن آيه نمى توان گذاشت ، بلكه ، چه بسا از سياق آيه بفهميم كه راسخين در علم جاهل به تأويلند، چون مى گويند: ((آمنا به كل من عند ربنا)) يعنى ما به قرآن ايمان داريم همه اش از نزد پروردگار ما است چه بفهميم و چه نفهميم ، علاوه بر اينكه ما مى بينيم قرآن كريم مردانى از اهل كتاب را به صفت رسوخ در علم ، و شكر در برابر ايمان و عمل صالح توصيف كرده ، فرموده : ((لكن الراسخون فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك ، و ما انزل من قبلك )) و با اين كلام خود اثبات نكرده كه در نتيجه رسوخ در علم داناى به تأويل هم هستند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 86
و همچنين آيه شريفه اى كه مى فرمايد: ((لا يمسه الا المطهرون )) اثبات نمى كند كه مطهرون همه تأويل كتاب را مى دانند و هيچ تأويلى براى آنان مجهول نيست ، و در هيچ وقت به آن جاهل نيستند بلكه از اين معانى ساكت است ، تنها اثبات مى كند كه فى الجمله تماسى با كتاب يعنى با لوح محفوظ دارند اما چند و چون آن احتياج بدليل جداگانه دارد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□«شاهد» و «مشهود» در قرآن چیست؟□
#د_سوره_مبارکه_بروج میخوانیم:«وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ»، اما منظور از شاهد و مشهود چیست؟
#علامه_طباطبایی میفرمایند که بیش از(۳۰) قول اینجا بیان شده است اما در روایت نکتهای واردشده است که به بیانی بهترین معنا برای خود آیه محسوب میشود. این روایت به داستانی اشاره دارد و شخص راوی نقل میکند من روزی در زمان حضرت امیر (علیه السلام) در مسجدالنبی حضور پیدا کردم و نزد گروهی که مشغول درس و بحث بودند نشستم و از ایشان سؤال کردم مراد از شاهد و مشهود در سوره مبارکه چیست؟
□گروه اول اینطور بیان کردند که شاهد به معنای #روز_جمعه است زیرا در روز جمعه مردم به نماز و عبادت و امثال اینها میپردازند، و مراد از مشهود همان #روز_عرفه است زیرا مردم در روز عرفه آنجا حضور پیدا میکنند.
□راوی میگوید از گروه دیگری معنای این دو کلمه را پرسیدم، آنان بیان داشتند که مقصود از شاهد روز جمعه است و مراد از مشهود #یوم_النحر (عید قربان در منی) میباشد. سپس راوی میگوید در اطراف مسجد قدم میزدم تا رسیدم به جوانی که همانند قرص ماه میدرخشید و او امام حسن (علیه السلام) بود، از ایشان معنای این دو کلمه شاهد و مشهود را پرسیدم.
گفت:شاهد، محمد رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، و مشهود #روز_قيامت است ، مگر كلام خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: «يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا» و در آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را شاهد و مبشر و نذير ناميده ، و نيز مگر نشنيده اى كه مى فرمايد: «ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود»، و در آن روز قيامت را روز مشهود مى خواند.
□○ترجمه تفسير الميزان،ج۲۰، ص۴۲۴○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه ☑️قسمت7⃣ □همانطور که قرآن دفعتاً بر پیغمبر صلی الله علیه و آ
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه
☑️قسمت8⃣
□هر سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مطلق است. این شگفت انگیز نیست؟! مقیدی است که هر حرف او مطلق است! او نسبت به ذات حق متعال مقید است اما مقیدی است که مطلق را در خودش جا داده است، مطلقی که همان خُلق عظیم است و آن را در خودش ظاهر کرده است؛ حالا هرچه بگوید، آن سخن، مطلق است. چون او مطلق را در خودش جا داده است، همهی مقیدات از او فیض میگیرند. او پدر همه است لذا قرآن هم فرمود: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب/۴۰). محمد پدر یکی از مردان شما نیست بلکه او پدر روحانی همه است. چرا؟ چون خاتم است. چرا خاتم المرسلین نگفت؟ چون نبی نسبت به رسول عام است. هر رسولی نبی هست اما هر نبی رسول نیست لذا در دل خاتم النبیین، خاتم المرسلین نیز هست. پدر جسمی شما همین پدران شما و حضرت آدم ابوالبشر است اما او پدرِ روحانی است؛ همین پدر جسمانی، وجود و هستی و حقیقت خود را از او گرفته است. در انتهای این آیه نیز علم مطلق و خُلق اعظم پیغمبر را به رُخ میکشد: وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا.
□خاتَم مقام جمع است. کل ماسوی الله را محیط است. خاتَم یعنی کل ماسوی الله. ما هم خاتِم داریم و هم خاتَم. خاتِم یعنی ختم کننده. خاتَم یعنی نگین انگشتری. در گذشته وقتی نامه را مینوشتند و آن را میبستند، پایین نامه را مهر میکردند که یعنی نوشته ما تمام شد. َخَاتَمَ النَّبِيِّينَ یعنی او نبوت را مهر کرده است. او هم خاتِم است و هم خاتَم. هم اول است و هم آخر. آوردهاند که حضرت ختمی مرتبت هرگاه وارد مجلسی میشد در انتهای مجلس مینشست. چرا؟ چون همه چیز در عالَم منتهی به اوست. حالا هر چیزی در عالَم منتهی به پیغمبر است پس بدایت او نیز به پیغمبر است؛ بِکُم فَتَحَ الله وَ بِکُم یَختِم. لذا میگوید که او، پدر روحانی شماست.
□فرمود: آدَمُ وَمِنْ دُونِهِ تَحْتَ لِوائِي. آدم و هرچیزی غیر آدم (از قبیل ملائکه و...) زیر پرچم من هستند. خیلی حرف عمیقی است... مقام حضرت ختمی مرتبت بسیار ویژه است. درست است که اهل بیت علیهم السلام در مقام نورانیت یکی هستند اما بدانید که این آقا اول است، خدا این آقا را به عنوان خاتم انتخاب کرده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام که شوخی ندارد! او با آن عظمت میگوید إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ! پیغمبر ما علی ساز است... اگر هم میگوییم ولایت امیرالمؤمنین، این ولایت، ظهور باطن حضرت ختمی مرتبت است. پیغمبر خواست باطن خود را به همه نشان دهد تا همه بدانند این هیکل ظاهری، یک باطنی هم دارد منتها مردم باطنش را نمیدیدند. پیغمبر ما علی تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین را آورد تا باطن خود را نشان دهد. این ۱۳ نفر کسانی هستند که توانستهاند همانگونه بشوند که خُلق اعظم پیغمبر بود لذا علی همان خُلق عظیم است...
#ح_م
□تربیت آمریکایی!□
□جوانكى را ديدم كه به سبك فلان مجله مى گويد كه من كمبود محبت دارم و كسى را مى خواهم كه به من محبت كند.
و باز به سبك همان مى گفت كه كسى مرا درك نكرده، كسى مرا درك نمى كند!
□خنديدم در حالى كه در درونم طوفانى بود. آرام گفتم برادر تو هنوز ظرفيت خودت را درك نكرده اى.
تو خودت را درك نكرده اى و گرنه محتاج درك ديگران نبودى.
و گفتم: كسى كه با اين همه محبت از خدا، كمبود محبت دارد،
كسى كه محبت خدا او را پر نكرده، ديگر محبت چه كسى او را سرشار مى كند؟!
□بيچاره تو كه درياى محبت را احساس نكرده اى، با قطره هاى به منت آلودهى اين زن و فرزند و پدر و مادر چه مى كنى؟
□ما نمى دانيم كه حرفهامان به كجا مى خورد و همين طور تقليد زده مى گوييم، كمبود محبت داريم. ما كمبود محبت نداريم. ما محبت را نمى شناسيم و جلوههاى گوناگون آن را نمى فهميم.
□خيال مى كنيم مرگ پدر، مريضى مادر، تنهايى و بى كسى و خوارى و ذلت، دليل بر كمبود محبت است.
همينها بزرگترين محبت هاست كه مى سازد، كه بارور مى كند.
مگر آمده ايم كه با پدر بزرگ باشيم و دست مادر را بر صورت خود احساس كنيم. و مگر اين كمبودها خودش سرشار كننده نيست؟
□ما هنوز نمى خواهيم از اين تربيت آمريكايى صرف نظر كنيم.
□ما نمى خواهيم ارزش عقده ها را بفهميم؛
عقده هايى كه اگر با شناخت و آگاهى تو تركيب شوند و اگر با رهبرى تو هدايت شوند، بزرگترين حركتها را به دنبال مى آورند.
□ما نصف راه را رفته ايم كه سرشاريم، نصف ديگرش را بايد با آگاهى ها و شناخت هايى از خودمان و از دنيا تأمين مى كرديم.
□ما خيال مى كنيم كه آمده ايم تا خانه بسازيم، بزمى بسازيم و همين كه خانه مان راخراب مى كنند و بزممان رابه هم مى زنند ناله مى كنيم و بانگ برمى داريم كه مسلمانى نيست، كه خدا نيست.
□بى خبر! بى خبر! آنها مى خواهند تو را بسازند
و تو را آورده اند كه بسازند و اين است كه بزمت را مى سوزانند، كه خانه ات را خراب مى كنند، كه محبوب هايت را مى شكنند، كه مگر برخيزى.
□خرابت مى كنند، تا آب شوى. ديوارهايت را مى ريزند تا به وسعت برسى.
□و اين است كه تو بايد خودت بخواهى و طلب كنى و اگر نخواهى و كردند، شكر كنى و يا لااقل صبر داشته باشى كه بارور شوى،
نه آنكه جزع بزنى و فرياد، كه فرياد خريدارى ندارد و در زير اين گنبد كبود، بازارى ندارد، كه
□دنيا با درد همراه است و با غم مخلوط و با رنج پيچيده...
□○استاد علی صفایی حائری
کتاب صراط، صفحه ۱۲۱○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۳)●■ ■این قسمت را اهل
□●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند
روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۴)●□
□رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با این حال، بین اصحاب در مسجد حاضر شدند و فرمودند: مرا روی منبر بگذارید! حضرت بهسختی بالای منبر رفتند و بعد خطبهای را خطاب به مسلمین ایراد کردند. خطبه جملات نسبتاً طولانییی دارد. حضرت نکتههای فراوانی را در آن خطبه بیان کردند. نزدیک بودنِ مرگ خودشان را به آگاهی مردم رساندند و فرمودند: دیگر باید برای مواجه شدن با واقعهی مرگ و رحلت من، آماده شوید. بعد هم سفارش ثقلین را به اصحاب فرمودند. فرمودند: من شما را ترک میکنم؛ امّا دو چیز بسیار گرانبها و گرانسنگ را در بین شما میگذارم؛ کتاب خدا و عترت و اهلبیتم. بعد در مورد قرآنکریم و اهلبیت بزرگوارشان به اصحاب سفارش کردند. آنگاه در پایان فرمایشاتشان فرمودند: اگر هرکدام از شما از من طلبی دارد یا من وعده و قولی به او دادهام که هنوز عمل نکردهام، اعلام کند که من آن طلب را به او بدهم، حقّ او را ادا کنم یا وعدهی خودم را در حقّ او به جا بیاورم. کسی چیزی نگفت.
□پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با همان حالت از منبر پایین آوردند و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به خانهی اُمّسلمه رفتند.
البتّه در پی آن، عایشه مشغول فعّالیّت شد؛ با تکتک همسران پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم صحبت کرد و به هر نحو بود، رضایت آنها را گرفت که حاضر شوند رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به خانهی عایشه بیایند؛ او نقشهی بسیار سیاه و تاریکی را در سر میپروراند و میخواست پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار خودش و تحتکنترل خودش باشند. بههرحال، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را به حجرهی عایشه بردند. فردای آن روز یعنی چهار روز قبل از رحلت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ؛ روز پنجشنبه، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم اُسامه، پسر زیدبنحارثه [را به مرز رُم فرستاد]؛ زیدبنحارثه غلام رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بود. این غلام، پسر رئیس قبیلهای بود که خانوادهی او آمدند که به هرقیمت شده، زید را از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بخرند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من اختیار را به خود زید واگذار میکنم؛ اگر دوست دارد با شما برگردد، من او را آزاد میکنم با شما بیاید. زیدبنحارثه گفت: نه؛ یا رسولالله! به هیچ قیمتی من شما را تنها نخواهم گذاشت؛ رها نخواهم کرد. حاضر نشد با پدر و مادرش به قبیلهاش برگردد و پیش رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ماند؛ که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم زیدبنحارثه را آزاد کردند و پسرخواندهی خودشان کردند؛ شد پسرخواندهی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ؛ زیدبنحارثه دوسال قبل در جنگ موته، یکی از سه فرماندهی جنگ موته بود که در جبههی جنگ به شهادت رسید. در سنّ جوانی هم بود؛ منتها مدیر و لایق و فرماندهی توانمندی بود.
□علیایّحال، حالا تقریباً بعد از دو سال، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم پسر زیدبن حارثه، اسامةبن زید، را احضار کردند. در این روزهای آخر عمر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، همانطور که قبلاً هم به مناسبتهایی اشاره کردهام، ظهور قدرت عظیم اسلامی که رو به گسترش بود، دو ابرقدرت مجاور؛ یعنی ایران و رُم را بهشدّت خشمگین کرده بود و آنها خودشان را آماده کرده بودند که بیایند و ریشهی این مشکل را بکَنند؛ لذا دولت رُم، برای این کار بهشدّت تجهیز شده بود. در داخل سرزمین رُم هم بعضاً افراد به اسلام رو میآوردند و حکومت رُم آنها را شکنجه میکرد؛ حتّی فرماندار یکی از مناطق مسلمان شد، امپراطور رُم دستور داد او را اعدام کردند. علیایّحال شکنجهها و اعدامها در داخل سرزمین رُم، متوجّه مسلمانها بود و تعرّضاتی هم که در مرز آغاز شده بود، آنها هم مزاحم سرزمینهای اسلامی بود. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آلخ و سلم، اسامةبنزید را در روز پنجشنبه، چهار روز قبل از رحلتشان، احضار کردند و فرمودند: سپاهی از اصحاب آماده کن! و من تو را فرماندهی این سپاه قرار میدهم؛ و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم تمام چهرههای سرشناس مهاجر و انصار را در داخل این سپاه قرار دادند
ادامه دارد..
□●استاد مهدی طيب (١٦ اسفند ٨٦)●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۳)●■ ■پس از جنگ نهران هم درست است که تعداد زیادی از خوارج باقی
□○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۴)○□
#ویژگی_یاران_امام_مجتبی علیه السلام
□یاران امام مجتبی علیه السلام در دوران خلافتشان چه کسانی هستند؛ دوران خلافتی که سپس هم با قرارداد ترک مخاصمه خاتمه پیدا کرد.
□عدّه ی اندکی شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ که اکنون شیعیان امام مجتبی علیه السلام شده اند و در محضر امام مجتبی علیه السلام هستند. تعدادشان هم بسیار اندک است.
□گروه دیگر از لشکریان امام مجتبی #خوارج نهروانند؛ همان کسانی که پدر امام مجتبی علیه السلام را به شهادت رساندند؛ امثال شمربن ذی الجوشنی که در واقعه ی کربلا هم دیدید چه کرد! این خوارج نهروان جزء لشکریان امام مجتبی علیه السلام هستند!
□یک گروه هم انسان های طمّاعی که دنیاپرستند و به راحتی می توان آنها خرید. کوفه از این گونه انسان ها زیاد دارد. اشخاصی که خودشان را خیلی ارزان می فروشند. تواریخ و مقاتل نقل کرده اند، بعد از واقعه ی کربلا، وقتی آمدند جنازه ها را جمع کنند، هنگامی که جیب های جنازه های سربازهای سپاه عمر سعد را می گشتند، حواله ی یک من جو پیدا می کردند؛ یعنی حواله ی یک من جو گرفتند و آمدند امام حسین علیه السلام، پسر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کشتند! چقدر انسان باید دنی و کم همّت باشد! با حواله ی یک من جو، دین، قیامت و همه چیزشان را فروخته بودند و بعد هم در میدان جنگ به دَرَک واصل شده بودند. به هر حال این طور مردم هم در شهر کوفه کم نیستند.
□یک عدّه افراد هم هستند که انسان های شکّاک، اشخاصی که باور و اعتقاد محکم و ثباتی در خطّ ولایت امام مجتبی علیه السلام ندارند. امروز یک تفکّر دارند و فردا یک تفکّر. هر حرف به آنها می رسد، آنها را مردّد می کند و عزم راسخی ندارند.
□عدّه ی دیگری از لشکریان امام مجتبی علیه السلام هم پیروان رؤسای قبایل خود هستند. این خلق و خو هنوز هم در عرب وجود دارد؛ که برای رئیس قبیله جایگاه فوق العاده ای قائلند و اطاعت و فرمانبری فوق العاده ای دارند. آنجا زندگی عشیره ای و قبیله ای حاکم است؛ لذا کافی بود شما رئیس قبیله ای را بخرید؛ تمام افراد آن قبیله در آن خط حرکت می کردند. افرادی نبودند که رأی مستقلّی برای خودشان داشته باشند.
□سپاه امام مجتبی علیه السلام مرکّب از اینگونه اشخاص است. سپاه به شدّت بی انضباطی است. طبیعتاً سپاهی که بخشی از آنها شیعیانند؛ بخشی خوارجند؛ بخش دیگری اموی ها هستند و یک بخش از آنها رشوه خوارهایی هستند که با پول خودشان را می فروشند؛ سپاهی که در آن نظم، انسجام و انضباط وجود ندارد، که برای جنگیدن قوی نیست.
□از طرف دیگر هم جنگ های پیاپی یی که در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام پیش آمده بود، آنها را خسته کرده بود. ببینید برخی از افرادی که جنگ می کردند، به امید غنایم جنگ می کردند. در جنگ بین مسلمان ها که غنیمت گیری نبود. در جنگ با مشرکین، چرا؛ غنایم جنگی بدست می آمد و غنایم بین رزمنده ها تقسیم می شد؛ امّا در این جنگ ها، مثل جنگ صفّین، نهروان و جمل غنایمی نبود که تقسیم شود؛ لذا انگیزه ی مالی و مادی یی هم در سپاهیان امام مجتبی علیه السلام نبود؛ که بگوییم بروند بجنگند چیز دنیایی گیرشان بیاید. اشخاص لایق و برجسته هم در اطراف امام مجتبی علیه السلام نمانده بودند؛ سردارانی مثل #مالک_اشتر و یاران رشید و مقاومی مثل #میثم نبودند. همه ی آنها رفته بودند. اگر هم بودند؛ تک و توک و از دست حکومت متواری بودند. دیگر کسی نمانده بود. افرادی مثل #مقداد و #سلمان نبودند. دور امام مجتبی علیه السلام خیلی خالی بود.
باز امیرالمؤمنین علیه السلام تعدادی یار برجسته داشتند. امام مجتبی علیه السلام در سپاهشان هیچ کس را نداشتند.
ادامه دارد...
□استاد مهدی طیب□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○ #علامه_حسن_زاده_آملی
#مگرشمامربی_نداشتید؟○□
□راجع به هیچ موجود، جاندار ، صحرایی، دریایی، پرنده و رونده، هیچ موجودی را خداوند درباره اش اینطوری که راجع به جنابعالی انسان فرمود: « فتبارک الله احسن الخالقین»
چرا به این صورت محشور شده اید؟
« ألم یأتِکُم فیها نذیر »؟
مگر شما مربی نداشتید؟ مسجد نداشتید؟ حسینیه نداشتید؟ منبر نداشتید؟ آخوند محل نداشتید؟
حواست جمع باشد آقا.
ما دلمان برای شما می سوزد.
آقاجان
عزیز من
آقای من
خانوم عزیز
برادر عزیز
خواهر عزیز
فرزند مهربان
قدر روحانیون اصیلتان را بدانید.
چه بسیار
چه بسیار
دیروز هم بود؛ امروز هم هست؛
ممکن است یک آدم دزدی هم در بیاید در این لباس، فراوان.
کافی را که باز می کنید، می بینید امام امیرالمؤمنین، قربان دلشان، اینها چه دردی، اینها چه چیزها؟ چه ناراحتی؟
بعد می بینید که آقاجان، حضرت وصی، سید الأوصیا امام امیرالمؤمنین، دل دیگر به درد آمده، دل به درد می آید دیگر.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
شما در روی زمین چه کسانی را می خواهید، از روحانیون اصیلتان نسبت به خودتان دلسوزتر پیدا کنید؟
روحانیون اصیل از پدر و مادر به شما مهربان ترند.
روحانی اصیل
درس خوانده
زحمت کشیده
درد دین دارد؛
دلسوز به حال اجتماع است؛
پدر امت است؛
خودش را فدای خلق خدا می کند؛
مسؤولیت دارد؛
و باید هم این کار را بکند؛
باید این کار را بکند.
مگر برای نان در آوردن
برای نان در آوردن؟
روحانی ای که برای دنیا زنجیر می زند این که روحانی نیست که.
مگر راه کم است؟
مگر کار کم است؟
مگر شما اینهمه کارهای گوناگون ندارید مشروع؟
و نان هم درمی آورید. خب این هم باید نان در بیاورد.
نعوذ بالله که منبر و محراب برای درهم و دینار باشد، برای دنیا باشد، برای هوا و هوس نفسانی باشد.
جناب امیرالمؤمنین در کافی،
روایت در کافی،
نفرین می کند،
امیرالمومنین نفرین می کند،
چون این بلاها سر خودشان آمد دیگر؛
نفرین می کند کسانی را که این آرم نبوت را در بر دارند و این آرم نبوت را تور اغراض شهوانی و نفسانی و دنیوی شان قرار می دهند.
نفرین می کند امیرالمؤمنین.
معاویه در همین لباس بود.
عمروعاص در همین لباس بود.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش چهارم ● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند در نتيجه طه
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش پنجم
●5- چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟
يكى از اعتراضاتى كه بر قرآن كريم وارد كرده اند، اين است كه قرآن مشتمل است بر آياتى متشابه ، با اينكه شما مسلمين ادعا داريد كه تكاليف خلق تا روز قيامت در قرآن هست ، و نيز مى گوييد: قرآن قول فصل است ، يعنى كلامى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد، در حالى كه ما مى بينيم هم مذاهب باطل به آيات آن تمسك مى جويند و هم آن مذهبى كه در واقع حق است ، و اين نيست مگر به خاطر تشابه بعضى از آيات آن ، و اين قابل انكار نيست ، كه اگر همه آياتش روشن و واضح بود و اين متشابه ات را نداشت قطعا غرضى كه از فرستادن قرآن منظور بود، بهتر و زودتر به دست مى آمد، و ماده اختلاف و انحرافى نمى ماند، و اگر هم اختلافى مى شد زودتر آنرا قطع مى كرد.
بعضى از مفسرين از اين ايراد به وجوهى پاسخ داده اند، كه بعضى از آن پاسخ ها بسيار سست و بى پايه است ، مثل اينكه گفته اند: وجود متشابهات در قرآن ، باعث مى شود كه مسلمين در بدست آوردن حق و جستجوى آن رنج بيشترى برده ، و در نتيجه اجر بيشترى بدست آورند.
و يا گفته اند اگر همه قرآن صريح و روشن بود و مذهب حق را واضح و آشكار معرفى مى كرد دارندگان ساير مذاهب (بخاطر تعصبى كه نسبت به مذهب خود دارند) از قرآن متنفر شده ، و اصلا توجهى به آن نمى كردند تا ببينند چه مى گويد. و هر گاه كه مشتمل بر سخنانى متشابه و دو پهلو گرديده ، باعث شده كه مخالفين به طمع اينكه آن آيات را دليل مذهب خود بگيرند نزديك ، بيايند، و در قرآن غور و بررسى كنند، و در نتيجه بفهمند كه مذهب خودشان باطل است ، و به مذهب حق پى ببرند.
و يا گفته اند قرآن در صورت در بر داشتن آيات متشابه ، باعث مى شود كه نيروى فكرى مسلمين در اثر دقت در مطالب آن ، ورزيده شود و بتدريج از ظلمت تقل يد در آمده و به نور تفكر و اجتهاد برسند، و اين معنا در تمام شئون زندگى برايشان عادت شود كه همواره نيروى عقل خود را به كار اندازند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 87
و يا گفته اند قرآن با دارا بودن آيات متشابه ، باعث شده است كه مسلمين از راههاى مختلفى به تأويل دست يابند، و به همين منظور در فنون مختلف علمى از قبيل علم ((لغت )) ((صرف ))، ((نحو)) و ((اصول فقه )) متخصص گردند.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○نکته ای معرفت آموز از علامه طباطبایی○□
□علامه حسینی طهرانی از شاگردان سلوکی و علمی علامه طباطبایی، در کتاب «لمعات الحسین» حدیثی را از حضرت امام حسین علیهالسلام نقل میکند و در قولی دیگر در تفسیر آن چنین به بیان علامه طباطبایی استشهاد میکند:
از جمله فرمودههای حضرت سید الشهداء أباعبدالله الحسین(علیه السلام) است که روزى به عنوان خطبه براى اصحاب خود ایراد نمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللَهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلَّا لِیَعْرِفُوهُ؛ فَإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، وَ استَغنَوا بعِبادَتهِ عَن عِبَادَة ما سِواهُ.
فَقالَ رَجلٌ: یابنَ رسولِ اللَهِ! مَا مَعرِفَة اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقالَ: مَعرِفَة أَهلِ کُلِّ زَمَانٍ، إمامَهُ الَّذِى یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ.
«اى مردم! به درستی که خداوند خلق خود را نیافرید، مگر از براى آنکه به او معرفت و شناسایى پیدا کنند. پس زمانی که او را بشناسند، در مقام بندگى و عبودیت او بر مىآیند؛ و به واسطه عبادت و بندگى او از عبادت و بندگى غیر او از جمیع ما سِوى مُستغنى مىشوند.
در این حال مردى گفت: اى پسر رسول خدا! معرفت خداوند عز و جل چیست؟
حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروى کنند.»
□علامه طهرانی میگوید: روزی به استاد خود، علامه طباطبایی گفتم: چگونه میتوان به مغز و مراد این حدیث شریف حضرت سید الشهداء(علیه السلام) رسید؟
□علامه طباطبایی پاسخ گفت:
تنها راه منحصر به فردِ وصول به معرفت امام علیهالسلام و #ادراک_مقام_ولایت مطلقه حضرات معصومین علیهمالسلام، عرفان است و بس!
@mohamad_hosein_tabatabaei
□هرکس مجموعهٔ کردار و نیات خود است ، و جمیع اعمال و نیاتش بذرهائی است که در خود می افشاند و خود همان بذرها می شود ، و اخلاق وی ملکات ذاتش و صفات لازمش می گردند و همیشه با آن ها محشور است ، و آن ها او می شوند و او آنها.
□○استاد علامه حسن زاده آملی
نصوص الحکم بر فصوص الحکم ، فص ۴۰ ، صفحه ۲۲۹○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۷ ■ثارالله یعنی چه؟ علامه شعرانی در دمع السجون در باب یازدهم نق
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۱۸
□قیامت روزی است که يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا (مزمل/۱۷)؛ روزی است که کودکان را پیر میکند. همین اتفاق در کربلا افتاد. حضرت رقیه در کربلا پیر شد البته حضرت زینب سلام الله علیها نیز پیر شدند. در روایت است که در صبح عاشورا، یک موی سپید در سر ایشان نبود و عصر عاشورا نیز یک موی سیاه. این که در کربلا بر حضرات اهلبیت علیهمالسلام چه گذشت را نمیدانیم. عدهای از بزرگان معتقدند که تأویل آیه يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا حضرت رقیه بنت الحسین است.
○از تــجلی هــای آن ســـرو سهی
○خواست تا زینب کند قالب تهی
□قَالَ سَیّد الکُونَین: حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ. اجمال مطالب گذشته پیرامون این حدیث شریف این است که ذات حق متعال به واسطهی تجلّی اعظمش در عالم ظهور میکند. مخلوقات عالم این ظرفیت را ندارند که ذات حق متعال را تجلی بدهند بلکه حتما نیاز به یک واسطه است. چون ذات حق متعال بی منتها است، بسیط است، فرد و احد و واحد است، ترکیب در او راه ندارد و چون واحد و احد است، از او جز احد صادر نمیشود؛ أَلْوَاحِدُ لَا يَصْدِرُ عَنْهُ إِلاّ الْوَاحِد. این واحدی که خدا او را خلق کرده است، اول از حیث زمانی نیست. در لامکان و لازمان، اولیّت و آخریّت به آن معنایی که در اذهان ما است وجود ندارد. امام زینالعابدین علیهالسلام میفرماید: الْحَمْدُ لِلّهِ الْأَوّلِ بِلَا أَوّلٍ كَانَ قَبْلَهُ.
○لا مکــانی کـــه بُوَد نـــور خــدا
○ماضی و مستقبل و حالش کجا
□آنجا دیگر ماضی و مستقبل و اول و آخر ندارد. هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ؛ اولی که هم اول است و هم آخر و هم ظاهر و باطن، آخری که هم ظاهر است و هم باطن و هم اول! ازلی و ابدی است و زمان بر او راه ندارد. حق متعال بی منتهاست. حق متعال صمد است و همهی هستی را از خودش پر کرده است. این ذات احدی بسیط است و ترکیب در او راه ندارد. این ذات تجلی کرده است که تجلی اعظم اش از ازل تا ابد است، همواره در عالَم هست. قدیمی هم نیست که بگوییم روزی تجلی کرده و نشسته است و تماشا میکند بلکه آن به آن در تجلی است. خداوند آن به آن ظهور و جلوهگری دارد و این تجلی اعظم بر همهی خلق حجت است و هست و هست و هست و تا و اما و اگر و الی هم ندارد.
□حقیقت انسان کامل، این تجلی اعظم است. انسان میتواند تا سر حد این تجلی اعظم جلو برود. بالاتر از آنجا دیگر خداست و بالاتر از آن نمیشود. خدا واجب بالذات است و ما واجب بالغیر. آن تجلی اعظم نیز استقلال ندارد. هرچه هست از آنِ حق متعال است اما خدا به واسطه او مخلوقاتش را خلق میکند و به خلایق رزق میدهد. این نور واحد (نور اهلبیت علیهم السلام) اول چیزی است که خدا خلق کرده است. این حضرات ۱۴۰۰ سال پیش به دنیا آمدهاند اما چنان سعهی وجودی پیدا کردند و چنان ترقی کردند که به آن مقام تجلی اعظم رسیدند. وقتی که رسیدند دیگر لازمانی و لامکانی شدند لذا میتوانند همه حقایق را به خودشان نسبت دهند.
#ح_م
□..حقیقت خلوت ترک همه ی محسوسات و مألوفات جسمانی و قطع خاطرات وهمانی و خیالی است وگرنه اگر در خانه ی خالی باشد ، ولی قوّه ی وهم و خیال وی در کار باشند ، پس او هنوز در جدایی است نه در خلوت.
□آنکه فرمود باید خاطرات قوه ی وهم و خیال منقطع شود ، یعنی باید این دو قوه تحت نظر عقل در آیند و مطابق بافرمان متوحّدانه ی او عمل نمایند که کلب معلم او باشند ، در غیر اینصورت ، کلب هراش را مانند که بهترین وقت پارس کردن آنها و به زحمت انداختن انسان ، همان وقتی است که شخص در خانه ی خالی قرار می گیرد در حالیکه غرض حاصله از خلوت ، باید اعراض از امور بدنیه و اتصال به مجردات نوریه باشد و بر همین اتصال است که لذات انسانی و الهی و ملکوتی مترتب می باشد.
□●شرح قصیده ی ینبوع الحیوة|ص۱۵۹
استاد صمدی آملی●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۴)●□ □رسولالله صلی ا
□○فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند
روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۵)○□
□کتابهای اهلسنّت هم این ماجرا را نقل کردهاند؛ من بهعنوان نمونه، یکی را برایتان میخوانم. کتابهای فراوانِ اهلسنّت این ماجرا را نقل کردهاند؛ تاریخ طبری و طبقات اِبنسعد نقل کردهاند؛ سیرههای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم همهشان نقل کردهاند. از جمله ابنابیالحدید معتزلی سنّی، در شرح نهجالبلاغهای که تألیف کرده، نقل میکند:
□لَمّا مَرَضَ رَسولُالله مَرَضَ الْمَوْت دَعا اُسامَةِبْنِزِیْدبنِحارِثَه ، وقتی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به بیمارییی مبتلا شد، بیمارییی که در اثر آن از دنیا رفتند، اُسامه پسر زیدبنحارثه را احضار کرد. فَقالَ السِر اِلی مَقتَلِ اَبیک فَاوتِع هُمُ الخَیل فَقَد وَلَّیتُکَ عَلی هذا الجَیش. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، به اسامةبن زید فرمودند: به جبههای که پدر تو در آن شهید شد برو و لشگری را آماده کن و من تو را فرماندهی این لشگر قرار دادم. پدر اسامه، زیدبن حارثه، دو سال قبل در جنگ موته، در همان جبههی جنگ با رُم، به شهادت رسید. ابنابیالحدید ادامه میدهد و میگوید: فَلَم یَبْقَع اَحَدٌ مِنْ وُجُوهِ مُهاجِرینَ وَ الْاَنْصار اِلاّ کانَ فی ذلِکَ الجَیْش مِنْهُم اَبوبَکْر وَ عُمَر، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم احدی از چهره های سرشناس مهاجر و انصار را باقی نمی گذارد، مگر اینکه آنها را در داخل این سپاه قرار می دهد و دستور می دهد همراه با این سپاه، به جبهه ی جنگ با رُم بروید؛ از جمله ی این چهره های سرشناس، ابوبکر و عمر بودند.
□بعد نقل می کند: فَتَکَلَّمَ قَومٌ وَ قالوا یُستَعمَل هذا الغلام علی جُملَةِ مُهاجِرینَ وَ الْاَنْصار؟! گروهی شروع کردن به نق زدن؛ که این گروه هم معلوم است که چه کسانی این گروه، همان افرادی هستند، همانهایی هستند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را خواندند و می دانند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در آستانه ی رحلت هستند، در غدیرخم هم حدود هفتادروز قبل، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، علیّ بن ابی طالب علیه السلام را بهعنوان جانشین خودشان و زمامدار حکومت اسلامی پس از خودشان، معرّفی و نصب کرده است و اینها هم که بههیچوجه تصمیم ندارند اجازه بدهند قدرت به علی علیه السلام برسد؛ حتّی پیمان نامه ای نوشتند و همه آن پیمان را امضاء کردند و آن پیماننامه را در کعبه قرار دادند که بههیچقیمت نگذاریم این کار انجام شود؛ حالا این افراد می فهمند که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم چه کار می کند.
□همه ی چهره های سرشناس مهاجر و انصار را که قرار گذاشتند که نگذارند قدرت به علیّ بن ابی طالب علیه السلام برسد و ممکن است مدّعی حکومت شوند، را دارند داخل سپاه اُسامه قرار می دهد و فرسنگها دورتر از مدینه میفرستد؛ تا بعد از اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم طیّ سه، چهار روز آینده از دنیا خواهند رفت، کسی نباشد که مزاحم انتقالِ قدرت به علیّ بن ابی طالب علیه السلام باشد؛ این یک نکته.
ادامه دارد..
□○استاد مهدی طيب (١٦ اسفند ٨٦)○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۴)○□ #ویژگی_یاران_امام_مجتبی علیه السلام □یاران امام مجتبی علی
□○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۵)○□
⁉️ □فرماندهان سپاه امام مجتبی علیه السلام چه کسانی هستند؟ خیلی عجیب است. طبیعی است امام مجتبی علیه السلام در این سپاه به کسی اعتماد نمی کنند. حضرت سراغ چه کسی رفته اند؟ سراغ پسرعموی پدریشان، عُبید الله بن عبّاس رفته اند. این عُبید الله بن عبّاس چه کسی است؟ پدر دو شهید است. بُسرِ بنِ اَرطاط که مأمور معاویه بود، دو پسر عُبید الله بن عبّاس را کشت. بنابراین عبیدالله بن عبّاس غیر از نسبت فامیلی یی که با امام مجتبی علیه السلام دارد، با معاویه کینه ی خونی هم دارد. معاویه دو تا پسر او را کشته است. این شخص پدر شهید است و بُسرِ بنِ اَرطاط منصب او را غصب کرد. قائدتاً او نباید خودش را بفروشد. امام مجتبی علیه السلام او را فرمانده ی سپاه کردند و همراه سپاه هشت هزار نفره ای در شهر "مسکن"، به او گفتند: برو مقرّ فرماندهی ات را آنجا قرار بده و برای رفتن به جنگ با معاویه آماده شو. صبح شد. مردم منتظر شدند فرمانده ی لشکر بیاید؛ تا اقتدا کنند و نماز را بخوانند. اذان صبح را گفتند؛ خبری نشد. نیم ساعت گذشت؛ خبری نشد. یک ساعت گذشت؛ خبری نشد. مردم دیدند ای داد بی داد! نماز قضا می شود! لشکریان نماز صبحشان را خواندند. آمدند دنبال اینکه چه شد و چه بلایی به سر فرمانده آمد؟ داخل خیمه اش آمدند؛ دیدند هیچ خبری نیست. نیمه شب مأمور معاویه آمده است، این پدر شهید را که خون دو پسرش را خود معاویه ریخته بود؛ خود معاویه او را با یک میلیون درهم خرید و او به امام مجتبی عليهالسلام خیانت کرد. خیلی عجیب است! فامیل امام مجتبی علیه السلام هست؛ شیعه ی امام مجتبی علیه السلام هست؛ فرزندکشتگی هم با معاویه دارد؛ امّا خودش را می فروشد!
☑️امام مجتبی علیه السلام در لشکرشان چه کسی را دارند؟
□یا کِندی؛ امام مجتبی علیه السلام کِندی را فرمانده کردند. گفتند برو در "انبار" و مقرّ فرماندهی ات را در آنجا مستقر کن. چهار هزار سپاهی هم در اختیار او قرار دادند. برای کِندی هم همین ماجرا تکرار شد. او هم با نصف این پول، یعنی با پانصد هزار درهم، شبانه خودش را به معاویه فروخت و رفت خود را در اختیار لشکر معاویه قرار داد.
این سپاهی است که امام مجتبی علیه السلام دارند.
□بعد هم مأمورها و عناصر ستون پنجم معاویه داخل سپاه امام مجتبی علیه السلام هر روز شایعه ی جدیدی پخش می کنند؛ که لشکر را سست کنند. شایعه ی اینکه امام مجتبی علیه السلام صلح با معاویه را پذیرفته اند و اصلاً جنگ منتفی است. این عزم نبرد را سست می کند. یا زمانی که خبر خیانت عبیدالله بن عبّاس شایع شد، روحیه ای در لشکر باقی نماند. به یک عدّه هم معاویه وعده ی مقام می داد؛ که اگر دور امام مجتبی علیه السلام را خالی کنید و قدرت دست من بیفتد، به شما مقاماتی می دهم. طبیعتاً این لشکر، لشکری نیست که امام مجتبی علیه السلام بتوانند با آن به جنگ بروند. این لشکر امام مجتبی علیه السلام است.
☑️اکنون ببینیم لشکر معاویه چگونه لشکری است؟
□ویژگی های معاویه و لشکریان او
یک سپاه فرمان بردار مطیع. معاویه با مشکلاتی که در سپاه امام مجتبی علیه السلام است؛ یعنی اختلافاتی که وجود دارد؛ که یک عدّه شیعه اند؛ عدّه ای خوارجند؛ عدّه ی دیگری امویند و یک عدّه خودفروشند؛ اصلاً با این مشکلات روبرو نیست. اسلام از زبان معاویه به این مردم معرّفی شده است و همان اسلام اموی است و همه ی آنها هم کاملاً به معاویه خوش بینند. فرق است بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه. معاویه قیافه ی کاملاً مقدّس مآبی بین مردم دارد. عرق خوری ها و فسق و فجورش را هم در کاخش انجام می دهد؛ امّا صورت ظاهر خودش را انسان بسیار متشرّعی نشان می دهد و خلیفه ی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم معرّفی کرده است. یک سپاه مطیع! مردم شام هم انسان های بسیار بی-شعور! یعنی زیرکی و ذکاوتی را که فریب کاری های معاویه را تشخیص دهند، اصلاً ندارند.
ادامه دارد...
□(استاد مهدی طیب)□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش پنجم ●5- چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟ يكى از اعتراضاتى
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش ششم1⃣
● بررسى سه جوابى كه به پرسش فوق داده شده و قابل بررسى است
اينها پاسخهاى بيهوده اى است كه به اشكال ذكر شده ، داده اند، كه با كمترين نظر و دقت ، بيهودگى آن براى هركسى روشن مى شود، و آنچه كه شايستگى براى ايراد و بحث دارد جوابهاى سه گانه زير است :
اول اينكه : كسى بگويد: خداى تعالى قرآن را مشتمل بر متشابهات كرد تا دلهاى مؤمنين را بيازمايد، و درجات تسليم آنان را معين سازد، و معلوم شود چه كسى تسليم گفتار خدا و مؤمن به گفته او است ، چه اينكه گفته او را بفهمد يا نفهمد، و چه كسى تنها تسليم آياتى است كه برايش قابل درك است ، زيرا اگر همه آيات قرآن صريح و روشن بود ايمان آوردن به آن جنبه خضوع در برابر خدا و تسليم در برابر رسولان خدا نمى داشت .
ولى اين پاسخ درستى نيست ، براى اينكه خضوع يك نوع انفعال و تاثر قلبى است ، كه در فرد ضعيف ، آنجا كه در برابر فرد قوى قرار مى گيرد پيدا مى شود، و انسان در برابر چيزى خاضع مى شود كه يا به عظمت آن پى برده باشد، و يا عظمت آن ، درك او را عاجز ساخته باشد، نظير قدرت و عظمت غير متناهيه خداى سبحان ، و ساير صفاتش ، كه وقتى عقل با آنها روبرو مى شود عقب نشينى مى كند، زيرا احساس مى كند كه از احاطه به آنها عاجز است .
و اما چيزهايى كه عقل آدمى اصلا آنها را درك نمى كند، و تنها باعث فريب خوردن آنان مى شود، يعنى باعث مى شود كه خيال كنند آنها را مى فهمند برخورد با اينگونه امور خضوع آور نيست ، و خضوع درآنها معنا ندارد، مانند آيات متشابهى كه عقل در فهم آن سرگردان است ، و خيال مى كند آنرا مى فهمد در حالى كه نمى فهمد.
وجه دوم اينكه : گفته اند قرآن بدين جهت در بر دارنده آيات متشابه است كه تا عقل را به بحث و تفحص وا دارد و به اين وسيله عقلها ورزيده و زنده گردند، بديهى است كه اگر سر و كار عقول تنها با مطالب روشن باشد، و عامل فكر در آن مطالب بكار نيفتد، عقل مهمل و مهمل تر گشته و در آخر بوته مرده اى مى شود، و حال آنكه عقل عزيزترين قواى انسانى است ، كه بايد با ورزش دادن تربيتش كرد.
اين وجه هم چنگى به دل نمى زند براى اينكه خداى تعالى آنقدر آيات آفاقى (در طبيعت ) و انفسى (در بدن انسان ) خلق كرده كه اگر انسانهاى امروز و فردا و ميليونها سال ديگر در آن دقت كنند به آخرين اسرارش نمى رسند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 88
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
#آیت_الله_بهجت
□در خلوتمان با خدا، تضرّعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف «عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ» -اینها را بخوانیم- از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را، با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از او؛ از رضای او دور نرویم.
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○اگر مىخواهى نور اسفهبديّه را ببینی برخيز!○□
#علامه_طباطبایی(ره):
□«از مرحوم آقا سيداحمد كربلائى رضواناللهعليه كه از شاگردان معروف و مبرّز مرحوم آخوند بودهاند نقل است كه فرمودهاند: «روزى در جائى استراحت كرده بودم، كسى مرا بيدار كرد و گفت:
اگر مىخواهى نور اسفهبديّه را تماشا كنى از جاى برخيز.
□وقتى چشم گشودم ديدم نورى بىحدّ و اندازه، مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته است»».
□... به تعبیر علامه (ره) «اين همان مرحله تجلّى نفس است كه بدين صورت و به كيفيّت نور غير محدود مشاهده مىشود».
□مشاهده این مقام، از بالاترین مقامات مکتب معرفةالنفس است. آنچنان که آیةالله سیدمحمدحسین طهرانی(ره) در وقت نقل این مطلب از مرحوم علامه طباطبایی(ره) مینویسد: «اللهم ارزقنا»
□○مقدمه توحید علمی و عینی علامه سیدمحمدحسین طهرانی(ره)٬ بهعلاوه رسائل○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □حضرت می فرمایند: من می خواهم با اسما ذاتی ات مودّب بشوم ن
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□اگر می فرمود: «بسم الله المنتقم»، این قرآن، بالذات نمی شد، قرآن بالعرض می شد. چون الله منتقم، وصف بالعرض در مقام فعل است، ولی فرمود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم» معلوم می شود، موضوع اصلی قرآن کریم مربوط به ذات اقدس الهی و اسمای ذاتی حق متعال است.(۸۴)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □اگر می فرمود: «بسم الله المنتقم»، این قرآن، بالذات نمی شد
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□به خصوص وقتی «الله» با «رحمن»، با «رحیم»، موضوع شد، حالا پیرامون این موضوع بحث می کنیم؛ این «الله»، «الله» ای است که ستایش مخصوص می خواهد. پس بنابراین «اَلحَمدُ»، مطلقا متعلّق به اوست. امّا به چه جهت متعلّق به اوست؟ حمدِ همه متعلّق به اوست. هر کسی که حمدی می گوید متعلّق به اوست. هر زبانی تا بگوید: «شکر»، «ممنون» از آن اوست(۸۵)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □به خصوص وقتی «الله» با «رحمن»، با «رحیم»، موضوع شد، حالا
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□«الحمدلله»، الف و لامی که بر سر حمد در آمده برای بیان جنس حمد است. پس «الحمد» به نحو مطلق از آن اوست. حضرت استاد علامه حسن زاده آملی روحی فداه در این باره می فرمایند(۸۶)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □«الحمدلله»، الف و لامی که بر سر حمد در آمده برای بیان جنس
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□«کلمات مفرده ی مُحلّای به الف و لام در زبان عرب برای استغراق جنس و استیعاب جنس و توفّی و استیفای جنس است. مثلا «الحمدللّه» مفادش این است که ذات حمد و جنس حمد و حقیقت حمد بدون خروج یک فرد آن ، مر ذات خدای سبحان راست»(۸۷)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □«کلمات مفرده ی مُحلّای به الف و لام در زبان عرب برای استغ
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□چرا متعلّق به اوست؟ چون « رَبِّ العالَمین» است. چون ربّ همه هست. بلکه هر موجودی، حمد کرد در تحت تدبیر، حمد کرد، وقتی در تحت تدبیر، حمد کرد، در حقیقت حمد از مربوب نیست، از ربّ است، حمد از مالوه نیست بلکه برای اله است، در حقیقت از آن خودش است. به این جهت است، بعضی از ائمه در ادعیه به محضر حق متعال عرضه می دارند که، «بارالها، تو خودت، خودت را حمد کن» یا بعضی از بزرگان ظرافت به کار می آورند مثل جناب ابن ترکه در شرح «تمهیدالقواعد» و یا مثل جامی در شرح شان بر کتاب نحوی ابن حاجب می گوید : «الحمدلولیّه» وقتی می گویند: «الحمد»، مال اوست. گویا سوال می شود: کدام حمد؟ بعضی در پاسخ می گویند: «آن حمدی که خودت، خودت را میکنی، آن حمد مال تو است». و برخی میگویند: «ما که از عهده ی حمد تو بر نمی آییم.آن حمدی که ولیّت میکند مال تو است»(۸۸)
@mohamad_hosein_tabatabaei
به دلیل ربط موضوعی و هم اتمام این مبحث از بیانات جناب استاد صمدی حفظه الله مطالبشون یکجا ارسال شد ، ان شاءالله عمری باشه از جلسات بعد مبحث ( ادب مع الله ) محضر دوستان فهیم ارائه میشه✋
🏴شهادت جانسوز حضرت امام حسن بن علی العسکری علهیما السلام را به محضر مبارک فرزند ایشان، حضرت امام عصر، مولانا حجة ابن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و تمامی شیعیان و محبان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام تسلیت عرض میکنیم.
■●صلوات جناب محی الدین ابن عربی بر حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه●■
■صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِن أرضِهِ و سَمائِهِ علی البَحرِ الزّاخِرِ، زَینِ المَفاخِرِ، الشّاهِدِ لأربابِ الشُّهودِ، الحُجَّةِ علی ذَوی الجُحُودِ، مُعَرِّفِ حُدُودِ حقائِقِ الرَّبانیَّةِ، مُنَوِّعِ أجناسِ العالَمِ السُّبحانیّة، عَنقاء قاف القِدَم، العالی عَن مَرقاة الهِمَمِ، وِعاءِ الأمانةِ، مُحیط الإمامةِ، مَطلَع الأنوارِ المُصطَفَوی، الحَسَن بن علیِّ العَسکری، علیه صلوات الله المَلِکِ الأکْبَر
@mohamad_hosein_tabatabaei