eitaa logo
یادداشت‌ها و تأملات
641 دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌ها و تأملات محمد #ولیانپور #طلبه | اهل #فرهنگ و #پژوهش و #رسانه | #روزنامه_نگار | جبهه #عدالتخواه ارتباط با من در ویراستی و فارس: virasty.com/valianpour farsnews.ir/Valianpour
مشاهده در ایتا
دانلود
ره‌آوردی برای امتداد زیارت ✍️ محمد ولیانپور (بخش 1/2) 1. هویت فرهنگی و معنوی شهر حول محور حضرت رضا(ع) شکل گرفته است؛ به گونه‌ای که واژه مقدس در پی نام این شهر تداعی‌کننده وجه قدسی و معنوی این قطعه از زمین است. حضور بیست میلیونی زوار حرم رضوی با انگیزه‌ای فرهنگی در کنار این هویت فرهنگی، به شکل‌گیری پایتختی معنوی برای ایران اسلامی با جمعیت انبوه ساکن و متغیر می‌انجامد که تحقق کامل آن، نیاز به بایسته‌هایی چند دارد. 2. و هویت فرهنگی، معنوی و زیارتی مشهد، نیاز به تحقق در همه لایه‌های «باور، ارزش، هنجار و نشانه» دارد و تلاش‌ها برای تبیین باورها و هنجارها بایستی به شکل‌گیری و تولید نمادها و محصولاتی از همان جنس بیانجامد تا پوسته رویین و مادی فرهنگ بتواند با قرار گرفتن در چرخه فرهنگ‌سازی به بازتولید باورها و هنجارها کمک کند. در این راستا به‌رغم فعالیت‌هایی که هرچند با شدت و ضعف در عرصه‌های بنیادی‌تر فرهنگ انجام می‌شود، عرصه تولید و نمادها در وضعیت مطلوبی به سر نمی‌برد و آن‌چه به صورت سنتی در محدوده شکل گرفته است نیز از این چهارچوب فراتر نمی‌رود. 3. یک محصول متناسب با فرهنگ و ویژگی‌های جغرافیایی یک منطقه و بر اساس نیاز به سوغات تبدیل می‌شود که این روندی طبیعی مبتنی بر گذر زمان را می‌طلبد. سوغات در صنایع فرهنگی، محصولی تجسم‌یافته و عینی است و یکتایی، شاخص بودن به عنوان سوغات، کارکرد و تعمیم از جمله ویژگی‌های آن است. سوغات فرهنگی علاوه بر این‌ها نیاز به تنوع، فخامت و قیمت مناسب نیز دارد. ویژگی‌هایی چون تحمل پیام (فرهنگی، معنوی و اقلیمی) و عدم مغایرت با روح و معنویت زیارت نیز کالاهای غفلت‌زا و تجملاتى را از دایره بحث خارج می‌کند. آن‌گاه که با زیارت و مفاهیم قدسی پیوند می‌خورد می‌تواند حلقه آخر فرهنگ‌سازی و عامل تعمیم فرهنگ زیارت و زندگی رضوی در طول زندگی زائران باشد؛ چرا که تنها وجه مادی سفر و زیارت است که پس از زیارت نیز زائر را هم‌راهی می‌کند. 4. قدردانى از خدمات دوستان و بستگان و همسایگان، جلوگیری از تحریک حسادت ، یادآوری، ‎احترام، پاس‌داشت مقصد و مسائلی از این دست را شاید بتوان در زمره حکمت‌های سوغات برشمرد. این سنت حسنه که امروز بخشی از هویت ایرانیان را تشکیل داده است در سیره و سنت پیشوایان نیز مورد توجه بوده است. رسول‌خدا(ص) بر سوغات پس از سفر (حتی یک تکه سنگ!) تأکید داشتند و خود نیز از زائران خانه خدا طلب خرما و آب زمزم می‌کرد و آب زمزم را به عنوان سوغات مى‏پذیرفت . امام صادق(ع) نیز سوغات پس از حج را جزئی از مؤونه حج می‌دانست تا جایی‌که پولى که صرف تهیه سوغات مى‏شود معادل همان مالى است که صرف اصلِ حج می‌شود. بدیهی است که بهترین هدیه و ره‌آورد آن است که به پیامی نیز قرین باشد؛ امری که علی(ع) نیز بدان اشاره داشته است. 5. مسائلی چون عدم تناسب سوغات فعلی با جایگاه معنوی مشهد، بی‌محتوایی و خنثی بودن سوغات فعلی در عین تبرک و ایجاد خاطره، ‌عدم کمک سوغات فعلی به تکمیل رسالت فرهنگی استمرار زیارت، تضاد سوغات موجود با فرهنگ ایرانی‌اسلامی (به ویژه در محصولات کودک و نوجوان) و... ضرورت توجه به سوغات فرهنگی را دوچندان می‌کند. تعریف و عرضه محصولات فرهنگی و نمادهای معنوی به عنوان سوغات فرهنگی مشهدالرضا(ع) در کنار سوغات محلی، می‌تواند این ظرفیت عظیم را در خدمت فرهنگ زیارت قرار دهد. 6. سوغات موجود را می‌توان به سوغات غیرفرهنگی (از جمله خشک‌بار و ادویه)، سوغات نسبتافرهنگی (مثل انگشتر و سجاده)، سوغات اکثرا ضدفرهنگی (چون پوشاک و محصولات وارداتی) تقسیم کرد. بخش اول نیاز به سامان‌دهی، بهینه‌سازی، و ترکیب با مؤلفه‌های فرهنگی دارد و سوغات نسبتا فرهنگی نیز طی فرایندی ارتقائی به سوغات مطلوب مبدل خواهد شد. مکانیزم‌های بازدارنده‌ای چون ممنوعیت فروش اجناس خارجی در محدوده اطراف حرم و تولید محصولات رقیب می‌تواند در برابر سوغات ضدفرهنگی کارآمد باشد. اما اندک محصولات کاملا فرهنگی و حاوی پیام حداکثری از قبیل کتاب، محصولات چندرسانه‌ای و حجمی تقریبا به سوغات تبدیل نشده است و مسیری طولانی‌تر را در پیش خواهد داشت. ادامه 👇 یادداشت‌ها و تأملات محمد ولیانپور @mvalianpour
ره‌آوردی برای امتداد زیارت ✍️ محمد ولیانپور (بخش 2/2) 7. دیدگاه‌ها در مورد قالب‌های محصول مناسب سوغات قدری متفاوت است؛ گروهی محصولات کاربردی با روی‌کرد فرهنگی را به دلیل نیاز زائر، تعمیم، پیام غیرمستقیم و دخالت در سبک زندگی بر سوغات خاص فرهنگی و تزئینی ترجیح می‌دهند و در مقابل عده‌ای نیز محصولات خاص فرهنگی، تزئینی و فاخر را به دلیل ملاحظات‌های عرفی، حفظ شأن مزور، دوام بالا و پیام حداکثری ارجح می‌دانند. برخی نیز با توجه به تنوع مخاطب هر دو را لازم دانسته و قائل به روی‌کرد تلفیقی در این باب هستند. 8. بازار گسترده و فزاینده تقاضا به استعداد بیش از 20 میلیون زائر و گردش‌گر با تنوع دینی، مذهبی و اعتقادی، ظرفیت هزاران زیارت‌گاه و مسجد به عنوان کانون‌های توجهات فرهنگی‌معنوی، برگزاری سالانه هزاران برنامه فرهنگی فرصتی بی‌بدیل برای عرضه محصولات فرهنگی مهیا کرده است. علاوه بر این، ظرفیت بالای نمادسازی در فرهنگ دینی و ملی، ظرفیت صنایع دستی مشهد برای تبدیل به سوغات فرهنگی مطلوب، انگیزه فرهنگی زائر، قابلیت تحول‌آفرینی فرهنگی در کشور، امکان صدور ارزش‌های مذهبی و انقلابی با توجه به حضور بیش از یک میلیون زوار خارجی و به‌ویژه عنصر برکت و نسبت با امام رضا(ع) از جمله ظرفیت‌های فرهنگی این حوزه است. 9. کارشناسان، توزیع را مسأله اصلی محصولات فرهنگی و طبعا و اولویت اول حمایت می‌دانند. کم‌بود ویترین عرضه به ویژه در اطراف حرم به دلیل هزینه بالای آن و جولان محصولات غیرفرهنگی و گاه ضدفرهنگی وارداتی، عرصه را بر توزیع محصولات فرهنگی تنگ کرده است. کم‌بود و ضعف در نمادسازی به ویژه در محصولات کودک (مخاطب عمده سوغات) و محصولات کاربردی خصوصا البسه (بیشترین حجم سوغات)، حساسیت‌های سلیقه‌ای و عرفی و عدم شفافیت در معیارهای مذهبی و افراط و تفریط در القای پیام در کنار مشکلات صنعتی‌سازی و تجاری‌سازی از دیگر مسائل اساسی این عرصه است. 10. غفلت از صنایع و در کشور و عدم کار پژوهشی و رسانه‌ای در این باب، تلقی حاشیه‌ای و هزینه‌ای از فرهنگ، بی‌توجهی به اثرگذاری، عدم اطلاع‌رسانی و حساسیت‌های عرفی از جمله موانع فرهنگی است که در کنار موانع نهادی چون عدم وجود متولی و فقدان هماهنگی دستگاه‌ها، سیاست‌های متعارض توسعه شهری و استانی و فقدان حمایت‌های جدی و شفاف دولتی در این زمینه سامان‌دهی سوغات فرهنگی را با چالش مواجه کرده است. بررسی‌ها نشان از فقر ساختار در حوزه صنایع فرهنگی و سوغات فرهنگی دارد و تقریبا هیچ بنیاد، صنف و اتحادیه تولید و عرضه، پژوهش‌گاه، خوشه صنعتی و ستاد محتوایی در این عرصه وجود ندارد. 11. در عرصه ساختاری، راهبردها و راهکارهایی چند به نظر می‌رسد؛ از جمله جانمایی صنایع فرهنگی در سند توسعه مشهد و خراسان‌رضوی، ایجاد نهادی برای صنایع فرهنگی (مثل بنیاد بازی‌های رایانه‌ای، نشر، سینما و...)، تأسیس صنف و اتحادیه تولید و عرضه محصولات فرهنگی، ایجاد خوشه صنایع فرهنگی، تأسیس پژوهش‌گاه فن‌آوری‌های فرهنگی و ایجاد اتاق فکر ترجیحا مردم‌نهاد. هم‌چنین تقویت اطلاع‌رسانی، طراحی بسته‌های سوغات، اولویت اردوها، سفرهای کاروانی و خانوادگی و تغییر روی‌کرد مدیریت فرهنگی از نهادمحور به محصول‌محور، در راستای فرهنگ‌سازی سوغات فرهنگی مؤثر خواد یود. 12. مشهد می‌تواند مرجع ملی و منطقه‌ای تولید محصولات فرهنگی، مرجع جهانی محصولات با موضوع ولایت، مرکز عرضه محصولات متنوع فرهنگی یا حتی مرکز طراحی و عرضه محصولات حجاب یا مدهای اسلامی و مانند آن باشد. این نگاه می‌تواند مفهوم سوغات و سوغات فرهنگی را متحول کند و موضوع‌محوری به‌جای محصول‌محوری در این بازار تجلی یابد؛ به گونه‌ای که زائر مشهدالرضا در بازار گسترده ای از محصولات فرهنگی، امکان انتخاب عناوین متنوعی از این محصولات را در موضوعاتی خاص به عنوان سوغات داشته باشد. 13. سوغات فرهنگی به تبع محصولات فرهنگی بحثی دامنه‌دار و بین‌بخشی است که نیاز به تعریف فرایندهای نوینی دارد. برای بسط موضوع، از بررسی مباحث مرتبط از جمله جوانب اقتصادی (صنعت، بازار، اصناف و...)، فن‌آوری، فرهنگی، هنری و مذهبی بی‌نیاز نخواهیم بود. تهدیدهایی نیز متوجه این مسیر است که غلبه نگاه انتفاعی بر فرهنگی، سوء‌استفاده و کاسب‌کاری، رانتیر شدن مؤسسات فرهنگی در اثر حمایت‌های اشتباه، تکراری شدن محصولات و اقدامات از جمله آن‌ها خواهد بود. منتشرشده در شماره 25 ویژه‌نامه رصد، ویژه اقتصاد زیارت (ویژه‌نامه تحلیلی دفتر پژوهش روزنامه خراسان)، اسفندماه 1392، ص32، با عنوان: «سوغات فرهنگی؛ امتداد زیارت» یادداشت‌ها و تأملات محمد ولیانپور @mvalianpour
حوزه ناشناخته ✍️ محمد ولیانپور ۱. «حوزه مادر نظام است»... این شاید واضح‌ترین توصیف از رابطه با باشد؛ توصیفی که هم وابستگی نظام اسلامی به حوزه علمیه را تداعی می‌کند، هم نقش حمایت و نصیحت والد نسبت به فرزند و هم دغدغه حوزه نسبت به سرنوشت مولودش. این هم مشخص است که نظام اسلامی دوران نوباوگی خود را می‌گذراند و نیازمند توجه و مراقبت بیشتری است؛ با این توصیف باید منتظر بالندگی این نظام بود تا چون خلفی صالح روی پای خود بایستد. اما آیا حوزه علمیه توانسته است چنین مسیر تکاملی روشنی را پیش پای نظام اسلامی ترسیم کند؟ 2. حوزه علمیه برای تأثیر گذاری بر نظام اسلامی، ناگزیر از توسعه کمی و کیفی است. یک حوزه ضعیف نمی‌تواند مولود فربه‌ای که ادعایی جهانی دارد را در مسیر نگاه دارد و با مدعیان متعددی که ادعای حاکمیت سیاسی دارند، دست و پنجه نرم کند. حوزه های علمیه در طول تاریخ در نسبت با جامعه و برای پاسخ گویی به نیازهای زمان شکل گرفته‌اند و بنابر مقتضای تاریخی خود و برای حفاظت هرچه بیشتر از جور حکام، حصاری از ابهام بر گرد خود تنیده‌اند. اما امروز چگونه می‌توان با این ابهام به توسعه حوزه پرداخت؟ 3. حوزه علمیه ناشناخته است؛ نهادی با پیشینه هزارساله که کم‌تر در بیرون از دیوارهایش نمود ساختاری داشته است. گرچه ارتباط تاریخی و دلبستگی متقابل روحانیت با مردم همیشه برقرار بوده است، اما همین مردم نیز آشنایی چندانی با درون نهاد حوزه ندارند و تصویر مبهمی از آغاز و فرجام ، درس‌ها و بحث‌های حوزه و نقش‌ها و وظایف متعدد روحانیت در ذهن دارند. هر نهادی برای توسعه ناگزیر به جذب نیروی انسانی کارآمد است؛ اما حوزه ناشناخته، چگونه می‌تواند برای مردم و نیروی انسانی آینده‌اش جذاب باشد؟ 4. حوزه ناشناخته، این نهاد مهم را از چشمان بازیگران صحنه علمی کشور دور کرده است. حوزه باید دیده شود تا بتواند بر صفحه پرنقش نقشه علمی کشور، اثری درخور بنگارد و وحدت ناگزیر حوزه و دانشگاه را در افق بالندگی نظام اسلامی، به دست خود ترسیم کند. افقی که در آن، حوزه علمیه نظامی هم‌عرض سایر نظام‌های آموزشی و ارزشی نیست؛ بلکه نظام آموزشی و ارزشی جامعه چیزی جز نظام مطلوب حوزه علمیه نخواهد بود و از سکولاریسم ساختاری در عرصه آموزش اثری نخواهد ماند. ۵. «دومین حوزه علمیه» شیعه است؛ اما «مزیت‌های نسبی» می‌توانند این حوزه را در عرصه‌هایی به «اولین حوزه علمیه» تبدیل کنند. بنابراین به جای تأکید بر نقش‌های عمومی حوزه‌های علمیه، می‌تواند بر داشته‌های تاریخی و بومی خود تکیه کند و از سرمایه‌هایی چون ادبیات، تبلیغ، زیارت، هم‌جواری با شرق و... به درستی بهره گیرد. «نگاه مرکزگرا به قم و تهران» است که حوزه علمیه خراسان را از مزیت‌ها بازمی‌دارد و به ابهامی مضاعف دچار می‌کند. 6. ظرفیت‌های منطقه‌ای حوزه علمیه خراسان همچنان ناشناخته است و برنامه خاصی برای زوار داخلی و خارجی، شرق دور و نزدیک و آسیای میانه به چشم نمی‌خورد. چرا با وجود چنین حوزه قدرت‌مندی در شرق کشور و امکان بازیگری منطقه‌ای، تشیع در کشورهای شرقی و همسایه خراسان همچنان در اقلیت مطلق است و فقدان استراتژی و برنامه‌های توسعه‌ای به پیش‌روی رقبای منطقه‌ای در منطقه و استان منجر شده است؟ ۷. حوزه علمیه خراسان «محدود» است و با وجود «تهدید» ذاتیِ موجود در محدودیت، فرصت‌های بی‌بدیلی برای تحول و پیشرفت دارد. تمرکز مدیریت و وفاق نسبی در بدنه حوزه خراسان، با وجود همه تهدیدانی که ممکن است داشته باشد، این حوزه را آماده پذیرش طرح‌های تحولی و پیشرو می‌کند. بدیهی است که این مهم بدون توجه به مطالعات میدانی و نظارت عمومی علما و فضلای فرهیخته این حوزه، فرجام خوبی نخواهد داشت. 8. ناشناخته بودن حوزه، فرصتی برای حل درونی مسائل آن است؛ اما از آن‌جا که «دین»، موضوع فعالیت حوزه و حوزویان است، تعدد و تنوع مسائل برون‌حوزوی ممکن است عمده نگاه حوزویان را به بیرون از حوزه معطوف کرده و از درون باز دارد. این غفت از مسائل درونی حوزه تهدیدی است که ممکن است به نهادینه شدن مسائل و مشکلات، در غیاب ناظران بیرونی بیانجامد. این امر عزم جدی برای تحلیل درونی مسائل و پیش‌بینی نهادی برای رصد مسائل حوزه را می‌طلبد. منتشرشده در شماره 26 ویژه‌نامه رصد، ویژه حوزه علمیه و نظام اسلامی (ویژه‌نامه تحلیلی دفتر پژوهش روزنامه خراسان)، فروردین‌ماه 1393، ص 4، یادداشت دبير یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
سهم خودروهای تک سرنشین در حمل‌ونقل عمومی چیست؟ ✍️ محمد ولیانپور آمارها می‌گویند دست‌کم یک میلیون خودرو در شهر وجود دارد و بیش از ٦٠ درصد مسافران نیز، را برای مسافرت به این شهر انتخاب می‌کنند. در لحظه، حدود ٨٠ هزار خودرو در معابر مشهد در حال تردد هستند که بیشتر در محورهای اصلی شهر متمرکز شده‌اند. دو روز پیش هم، معاون حمل‌ونقل و ترافیک ، میانگین سرنشین در هر خودرو شخصی را کمتر از دو نفر اعلام کرد و از تک‌سرنشین بودن بیشتر آن‌ها خبر داد. از سوی دیگر سال‌هاست که دولت و شهرداری‌ها، به‌حق و با هدف کاهش ، ترافیک و مصرف سوخت، بر طبل استفاده از وسایل می‌کوبند. اما سیاست ترویج حمل‌ونقل عمومی، چه تناسبی با پرداخت هزینه خدمات عمومی از سوی مردم و افزایش روزافزون قیمت آن دارد؟ باید گفت، بدون مشوق و مانع، ممکن نخواهد بود. تا وقتی استفاده از وسایل حمل‌ونقل عمومی با «صف» و «هزینه» و در نهایت «تأخیر» همراه باشد، مردم نیز، جز آن دسته از قشر جامعه که حق انتخابی ندارند، ترجیح خواهند داد عطای را به لقایش ببخشند و دست‌کم، آسایش شخصی را در استفاده از خودروی شخصی جستجو کنند. شهروندانی که تنها از حمل ونقل عمومی استفاده می‌کنند، علاوه بر هزینه خدمات، باید هزینه‌هایی چون میلیون‌ها ساعت اتلاف وقت در ترافیک و میلیاردها تومان هزینه‌های سربار حمل‌ونقل در شهر را نیز پرداخت کنند! مستضعفانی که باید در صدر اولویت‌های و دولت برای خدمت‌رسانی  باشند... اما واقعیت این است که دولت به تعهداتش در قبال حمل‌ونقل عمومی عمل نمی‌کند و هزینه‌های این بخش نیز رو به فزونی است. شهرداری مشهد با همه صرفه‌جویی‌هایی که در مدیریت شهری داشته است، و نمونه آن را امسال در طرح استقبال از بهار و المان‌های نوروزی مشاهده کرده‌ایم، در تنگنای شدید مالی قرار دارد. با وجود این به نظر می‌رسد سهم خودروهای شخصی در هزینه‌های اداره شهر نادیده گرفته شده است. اندک ، تکافوی لطمه‌های جبران‌ناپذیر این ارابه‌های آهنین را نمی‌کند و خسارت‌های ، آلودگی هوا و آشفتگی اجتماعی ناشی از آن محاسبه‌شدنی نیست! باید پرسید آیا انبوه خودروهای شخصی که سرتاسر خیابان‌های هسته مرکزی شهر را پر کرده‌اند، نباید هزینه این حضور را بپردازند؟ چرا خودروهای تک‌سرنشین نباید سهمی در هزینه حمل و نقل عمومی داشته باشند؟ آیا پرداخت عوارضی در حد یک پنجم بیمه‌نامه هر خودرو، نمی‌تواند مجموع هزینه‌های حمل‌ونقل عمومی را تأمین کند؟ با کمی تدبیر، شاید بتوان حمل‌ونقل عمومی رایگان یا دست‌کم ارزان‌تر را به مردم شهر هدیه کرد. منتشرشده در روزنامه شهرآرا، 22 اردیبهشت 1393، صفحه 14 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
پوپک خبرنگار و لبه‌‌ تیغ مقدس ✍️ محمد ولیانپور به‌معنای واقعی کلمه، یعنی «خبر نگاشتن»، ارزشمند و مقدس است؛ نه به این دلیل که شغل مقدسی است، بلکه هر شغلی آن‌جا که گره از کار مردم باز کند و بر سفره عیال آورد، خود مقدس است. اما در ورای حرفه و کار خبرنگاری، این خبرنگاری است که بدان تقدس می‌بخشد و خبرنگار را در جایگاه قدسی می‌نشاند. آن‌جا که خداوند نیز خود در جایگاه خبرنگاری می‌نشیند و خبر خلقت و پیش‌خبر قیامت و گزارش تفصیلی اقوام گذشته را روایت می‌کند. و قرآنی که خود مسمی به «نبأ» بوده و سرشار از اخبار و گزارشاتی از پیشینیان است که هیچ‌گاه هم بیات نمی‌شوند و امامانی که نسل‌اندرنسل از پدرانشان «خبر» داده‌اند و روایت حدیثی که آیینه‌وار، جز «اخبار و روایات» چیزی ندارند. و در نهایت، یا هدهدی که در قرآن، نمادی است برای ، هم‌‌او که «بدون درنگ» از میدانی «خبر یقین» می‌آورد که حتی خارج از دایره قدرت و احاطه «ملک سلیمان» است و دست‌اندازی رسانه بر پهنه‌ای ماورای قدرت حاکمان را به رخ می‌کشد. اما... همین تقدس است که پای خبرنگار را بر لغزش‌گاه و لبه تیغ می‌گذارد؛ چه چیزی را ببیند؟ کدام را نبیند؟ چه بنویسد؟ چقدر بنویسد؟ چگونه مصالح جامعه را ببیند و آن‌را، نه‌تنها به‌پای هوی، حتی به‌پای واقعیت هم فدا نکند؟ چگونه کینه از دل بزداید؟ چگونه انسان را فارغ از خوبی و بدی کردار و خوبی و بدی کردار را فارغ از انسان ببیند؟ چگونه رقابت رقیب، او را به ورطه بی‌عدالتی نغلتاند و حتی پای عدالت بر پلشتی دشمن نیز نلغزاند؟ این‌هاست که خبرنگاری را مقدس می‌کند؛ بیش از تقدسی که کار و نان حلال دارد؛ وگرنه جز این، پوپک قرآن نیز از حساب‌و‌کتاب سلیمان برحذر نیست! منتشرشده در روزنامه شهرآرا، 18 مردادماه 1393، صفحه 14 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
داغی که سرد نمی‌شود... ترمودینامیک عاشورا ✍️ محمد ولیانپور ١. گیرم خیلی داغ است و آخر ؛ اما ١٤٠٠ سال گذشته است دیگر! خیلی نگذشته از وقت سرد شدنش؟ قانون اول را هم که خوانده باشی، می‌دانی که ١٤٠٠ سال که هیچ؛ ١٤٠٠ ثانیه هم خیلی وقت است برای سردشدن و هم‌دمایی و غیرکربلا، و غیرعاشورا. چه می‌گویم! مگر غیرکربلا و غیرعاشورا هم داریم؟ ٢. کم داشته‌ایم جنگ و کشت‌وکشتار که میلیون‌ها انسان، زن و مرد و کودک را به فجیع‌ترین شکل به خاک و خون کشانده‌اند؟ داغ سرجمع ٧٢ میلیون کشته جنگ جهانیِ نیم‌قرن پیش بیشتر است یا ٧٢ نفرِ چهارده قرن پیش؟ داغ نیمی از جمعیت‌مان که در جنگ جهانی اول کشته شدند بیشتر است یا نیمِ مردانه ؟ ٣. گیرم این آدم‌ها که بر سرو سینه می‌زنند همه دیوانه‌اند و احساسی؛ اما کدام‌شان برای امواتشان، پدر و مادر و فرزندشان، به‌قدری که برای گریسته‌اند، گریسته‌اند؟! درشت گفتم! کدام‌شان اشکی را که برای خار مغیلان و پای طفلان و غربت خرابه ریخته‌اند، برای درد و رنج فرزندشان ریخته‌اند؟ آن را فقط شنیده‌اند؛ این را که دیده‌اند و می‌بینند! ٤. اصلا مگر جوان‌مردی و آب‌برآب ریختن هم گریه دارد؟ یا احلی‌من‌العسلِ نوجوانی که هنوز کام از زندگی نگرفته؟ یا وداع خواهر و برادر و بوسه بر بوسه‌گاه پدربزرگ؟ کدام‌مان برای تشنگی پاره تن‌مان اشک ریخته‌ایم؟ مگر خواندن همین چهارخط هم گریه دارد؟ چه رازی است در این داستان که عقل در آن وامانده است؟ ٥. «ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا»، از کشتن حسین، آتشی در قلوب مؤمنان افروخته می‌شود که تا ابد به سردی نمی‌گراید. گفته‌اند روایت است از پیامبر؛ اما از آن روایت‌هایی که ارشادی است، یعنی کلاه خودت را که قاضی کنی، می‌بینی خودت می‌دانستی و پیامبر هم محض محکم‌کاری گفته است. چه نیازی به آدرس و سند دارد؟ سندش همین چشم‌هایی که تا گریزی به کربلا می‌زنی، علقمه می‌شوند و قلب‌هایی که نمی‌تپند، حسین‌حسین می‌گویند... با هر عقیده و سلیقه و قیافه؛ حتی دین‌شان هم مهم نیست... تنها شرطش هم، ایمان است؛ به حقیقت. ٦. تا حالا کسی این را آزمایش کرده که چطور می‌شود حرارتی ١٤٠٠ سال باشد و سرد نشود؟ منبع انرژی‌اش کجاست؟ کسی با توجیهش کرده؟ همان قانونی که فقط تئوری‌اش کار می‌کند و وجود خارجی‌اش را احاله به عدم داده‌اند، مصداقی از این بهتر پیدا می‌کند؟ کیس خوبی نیست برای آزمایش؟ البته اگر اشک بگذارد و چشم‌ها تار نشوند... منتشرشده در روزنامه شهرآرا، 11 آبان‌ماه 1393، صفحه 9 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
هشدار! به این عکس ها نگاه نکنید! ✍️ محمد ولیانپور «هشدار! بعضی از عکس‌های منتشرشده در این مجموعه، ممکن است به‌خاطر نمایش خشونت شدید، برای شما آزاردهنده باشد...» این پیامی است که صاحبان رسانه‌های غربی در ابتدای گزارش‌های تصویری و فیلم‌های خود از مراسم ، به خورد مخاطب می‌دهند. اما مگر چه چیزی در ما وجود دارد که دیدن تصاویر آن، ممکن است مخاطب را وحشت‌زده کند؟ تفاوت نتایج جستجوی عبارت فارسی و عربی با عبارت لاتین آن (Ashura) نشان از حجم انبوه اطلاعات تحریف‌شده درباره عاشورا و شیعه در فضای مجازی دارد. جستجوی این عبارت در اینترنت، در کسری از ثانیه، هشت‌صد هزار صفحه را ردیف می‌کند که در صدر این صفحات، تصاویر «فستیوال عاشورا» با شعایر مجعولی چون ، تیغ‌زنی، پیاده‌روی بر روی آتش و مانند آن خودنمایی می‌کند. قمه‌زنی در تاریخ ایرانی و اسلامی سابقه چندانی ندارد؛ گویا این فرهنگ از شمال‌غرب و از میان ارتودکس‌های قفقاز وارد کشور شده است که ریشه‌های آن را به خرافات می‌رساند. قمه‌زنی در زمان صفویه توسط ترکان به‌تدریج وارد تشیع شد و در دوران قاجار جای خود را باز کرد. اما این خرافه چنان در میان برخی ریشه دوانده که ریشه‌های اصلی آن را از یاد برده است! قرن‌هاست که مسیحیان افراطی در سال‌روز به‌صلیب کشیدن حضرت مسیح، به فجیع‌ترین شکل‌های ممکن، خودآزاری می‌کنند؛ یعنی به‌خیال هم‌دردی با حضرت عیسی(ع)، تیغ بر بدن می‌زنند، میخ بر دست و پای خود می‌کوبند و بر صلیب کشیده می‌شوند! البته احاطه غرب کم‌تر مسلمانی را از چنین مراسمی در مسیحیت باخبر می‌کند! تمدن غرب در دهه‌های اخیر، فرزندان نامشروع زیادی را در دامن جهان اسلام گذاشته است؛ از القاعده گرفته تا داعش که نقطه اشتراک همه آن‌ها در ترویج است. با این‌که بسیاری از این موالید پس از چندی از کنترل آن‌ها خارج شده و بر خود آن‌ها شوریده‌اند، اما به‌نظر می‌رسد مولودی مثل قمه‌زنی، در طول دو قرن گذشته قابل کنترل و بی‌خطر بوده‌اند و شمشیر خودزنی را هیچ‌گاه متوجه دشمن نکرده است! بنابراین قابل فهم است که گاه‌وبیگاه رسانه‌های فارسی‌زبان غربی و حتی وهابی(!) در ویژه‌برنامه‌هایی درصدد حمایت از این بدعت برآیند و بر ضرورت بزرگ‌داشت قمه‌زنی به عنوان یک «آیین ایرانی‌اسلامی» تأکید کنند! منتشرشده در روزنامه شهرآرا، 15 آبان‌ماه 1393، صفحه 9 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
هویت پژوهش‌گری در حوزه علمیه ✍️ محمد ولیانپور و را می‌توان بخشی از فصل منطقی انسان و جزئی جداناشدنی از ناطقیت او به شمار آورد؛ با این نگاه انسان بما هو انسان، از آن رو که عاقل است و ناطق، در جستجوی نادانسته‌هاست و پژوهش‌گر خوانده می‌شود. تحقیق به معنای حق‌پژوهی نیز در جوهره وجود انسان قرار دارد؛ چه این‌که حرکتش پیوسته به سوی کمال و حقیقت است. از این‌رو همه حرکات و سکنات منطقی انسان جز پژوهندگی و تحقیق نیست و بدون آن، انسانیت او محل مناقشه خواهد بود. اما پژوهش را به معنای مصطلح آن، روندی هوشمندانه، هوشیارانه خلاقانه و روشمند دانسته‌اند برای یافتن نایافته‌ها و دانستن نادانسته‌ها و بازتفسیر نامفهوم‌ها. با این تعریف، دایره مفهوم قدری ضیق میشود و معنایی تخصصی می‌یابد. پژوهش به معنای اعم آن در حوزه علمیه نیز به تبع زمینه علمی و طبع انسانی و اسلامی علوم حوزوی، امری معمول به‌شمار می‌رود، اما وجوه حرفه‌ای و تخصصی آن نیازمند تأمل بیشتری است. گرچه کارکردهای ذاتی را به حکم آیه «نفر» می‌توان در تفقه و اندار، یعنی آموزش و تبلیغ خلاصه کرد، اما وابستگی این دو به پژوهش، محل تردید نیست. چه از حیث منابع آموزشی و چه از حیث روش‌های آموزشی و فرایند تحصیل، بر پایه پژوهش استوار است. به عنوان روش کهن آموزشی حوزه، نمادی از آموزش پژوهش‌محور است و امروز با ترویج این نوع از آموزش در همه سطوح مراکز علمی و آموزشی، از مدارس پیش‌دبستانی گرفته تا دوره های عالی دکتری، ضرورت بازگشت به این سنت کهن حوزوی در نیز بیشتر احساس می‌شود. نیز گرچه به توسعه افقی دین تعبیر می‌شود که لزوما عمیق نیست و چه‌بسا شامل ترویج مناسک، اعتقادات عمومی و اخلاق عمومی باشد، اما مبتنی بر تحقیق و پژوهش پیشین و مطالعات محتوایی و روشی درباره محتوای تبلیغ و روش اثرگذار آن خواهد بود. اما اگر تفقه و آموزش را به عنوان فرایند درونی حوزه و ترویج و توسعه دین را به عنوان موضوع و هدف حوزه علمیه، برون‌دادی برای این سیستم در نظر بگیریم، می‌توان نتایج توسعه‌ای را در دو بستر توسعه افقی و عمودی، یا سطحی و عمیق تصور کرد. تبلیغ، توسعه افقی یا توسعه برون‌زاست که مأموریت حوزه را در سطح جامعه گسترش می‌دهد و تحقیق، توسعه عمودی، عمقی یا درون‌زاست که مأموریت حوزه را در عمق و لایه‌های تخصصی‌تر گسترش می‌دهد. هر چند در یک نگاه مسأله‌محور، توسعه عمودی و تحقیقات، نهایتا در خدمت لایه‌های مختلف توسعه افقی، یعنی تبلیغ قرار می‌گیرد. بدین‌سان، پژوهش نیز هویتی مستقل می‌یابد که در پس‌زمینه همه فعالیت‌های حوزوی جریان دارد، زیربنای محصولات آن را تشکیل می‌دهد و کارکرد مستقلی در توسعه عملی و تولید علم خواهد داشت. به‌ویژه در عصری که با گسترش علوم، گریزی از تخصص، توسعه علمی و تولید علم نیست و ارتباطات، عرصه‌های رقابت صاحبان مکاتب را بیش از بیش به هم نزدیک کرده است. پژوهش در حوزه‌های علمیه همیشه در سایه کارکردهای آموزشی و ترویجی قرار داشته و گرچه چنین واقعیتی را می‌توان مثبت و نشانه رویکرد کاربردی حوزه‌های علمیه در طول تاریخ تلقی کرد، اما همین پرده‌نشینی باعث شده است تا پژوهش هیچ‌گاه هویت مستقلی نداشته باشد و گاه آن‌چنان که باید دیده نشود. این‌چنین است که نقش طلبه در حوزه علمیه، از تدریس و تدرّس و تبلیغ فراتر نمی‌رود و حتی صفت «محقق» نیز در محاورات حوزوی، تنها به مدرس یا خطیبی اطلاق می‌شود که مایه علمی بیشتری دارد و برای انجام درست کارکردهای درسی و تبلیغی به درستی از پژوهش استفاده می‌کند. با این نگاه، نقش مستقل طلبه ، کم‌تر به رسمیت شناخته می‌شود و با تسری آن به جامعه، مردمان نیز طلبه را فقط در قامت درس و تبلیغ می‌بینند و جایگاه اجتماعی او را تنها در این کسوت به رسمیت می‌شناسند. اما کارکردهای جدید حوزه و رسالت‌های عصری در پاسخ به مسائل نوپدید، به ویژه ورود به عرصه رقابتی تولید علم و تمدن‌سازی، اقتضائات دیگری دارد و تغییر نگاه به پژوهش و رسمیت‌بخشی به آن را به عنوان یکی از کارکردهای اصلی حوزه‌های علمیه، ضروری می‌سازد. بی‌شک ایجاد چنین نگاهی مستلزم فرهنگ‌سازی و تثبیت نقش محققانه طلبه و رسمیت‌بخشی به در حوزه و به بیان ساده‌تر، پذیرش در کنار طلبه مدرس، محصل و مبلغ است. منتشرشده در مجله کلید پژوهش، شماره ششم، صفحه 4 (سخن سردبیر)، اسفندماه 1393 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
رستاخیز مجازی در برابر رستاخیز فیلم دینی ✍️ محمد ولیانپور در روزهای گذشته، به یک‌باره درگیر فوجی از حملات به یک اکران‌نشده بوده‌اند؛ تا‌جایی‌که حتی تهدید به اعتراض خیابانی نیز در میان این صفحات دیده می‌شود. فضای اجتماعی ما هرچند یک‌بار، اسیر چنین موج‌های تبلیغاتی می‌شود و اکران «رستاخیز» در عید‌فطر، به‌جای محرم و صفر و در بحبوحه گفتگوهای هسته‌ای و ایجاد این موج تبلیغاتی، شائبه‌های سیاسی را تقویت می‌کند و تجربه نیز نشان داده چنین جریان‌سازی‌هایی به بیشتر دیده‌شدن فیلم می‌انجامد! اما سخن این مقال بر این سر نیست. «» که در زمان اکران جشنواره‌ای در فجر سال گذشته نیز انتقادها را البته در مقیاسی بسیار کوچک تجربه کرده بود، فیلمی عاشورایی است که البته در دام درام‌های زمینی نیز گرفتار شده و نتوانسته یا نخواسته است روایتی خالص از عاشورا ارائه دهد. ‌درویش فیلمش را با اصلاحاتی آماده گیشه کرده؛ اما باز هم نتوانسته است بسیاری از انتقادات را، به‌ویژه از‌سوی منتقدان فیلم‌نادیده(!) فروبنشاند. به هرحال فیلم، حاصل نگاه فیلم‌ساز است و نمی‌توان انتظار تغییر ماهوی آن را داشت. اما آن‌چه در این میان محل سؤال است، چرایی این هجمه به یک فیلم به‌ظاهر عاشورایی است. چرا انبوه فیلم‌های غیردینی، از گرفته تا گیشه‌پسند، از این هجمه‌ها در ‌امان می‌مانند؟ چرا فیلم‌های سیاه یا روایت‌گران مثلث‌ها و مربع‌های عشقی، مستحق این نوازش نیستند؟ آیا وجود نقد و اشکال در فیلمی با پی‌رنگ دینی و عاشورایی، مجوزی برای حمله به آن است؟ باید گفت چنین نقدها و اشکالاتی، البته با جنسی نسبتا متفاوت، در عمده ها و بسیاری سخنرانی‌ها نیز وجود دارد و کسی هم‌ به‌درستی، خواهان تعطیلی و تقطیع آن‌ها نمی‌شود؛ اما چرا نباید هم‌پای روضه بخوانند، هرچند با اشتباهاتشان؟ بدیهی است که اصلاح معضلات فرهنگی، از ‌جمله تحریفات مداحی و ضعف سینماگری دینی، فرایندی زمان‌بر است و توقف حرکت و تولید، به‌بهانه به‌فرجام رسیدن اصلاحات، غیرمنطقی است. بدون سال‌ها تجربه ساخت ، هرچند ضعیف و دارای اشکال، نمی‌توان به رشد چنین سینمایی امیدوار بود. از ‌این‌رو حرکت و خطا در این فرایند، البته در مسیر چارچوب‌های متقن، نه مشکوک و اختلافی، ناگزیر خواهد بود. طبیعی است که مداح و هنرمند در این چارچوب بتوانند بر لبه روایت‌های مشکوک تاریخی و گزاره‌های اختلافی حرکت کنند، نقاط تاریک را با داستان‌پردازی روشن کنند، زبان حال را با زبان قال درآمیزند و درام خود را شکل دهند. در این مقایسه، شکی در گستره دامنه اثر و رسانه‌های دیداری در عین تمرکز عددی آن نیست؛ ولی از ‌سوی دیگر باید پرسید چرا امروز به فقر مفاهیم دینی در این گستره تن داده‌ایم‌ و چرا این فقر هیچ‌گاه مورد اعتراض نبوده است؟ آیا جز این است که چنین حملاتی، هنرمند را همچنان که برخی فعالان این هجمه خواسته‌اند، از نزدیک‌شدن به حریم اهل‌بیت(ع) باز می‌دارد و به ورطه فیلم‌های آپارتمانی بی‌دردسر می‌کشاند؟ مراقب باشیم سینما را از آنچه هست، سکولارتر نکنیم! منتشرشده در روزنامه شهرآرا، 23 تیرماه 1394، صفحه 1 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
ادب مصالحه و فردای مذاکره ✍️ محمد ولیانپور روز سه‌شنبه، دوازده‌ سال مناقشه به پایان خود نزدیک شد و جمع‌بندی مذاکرات، در مسیر تصویب در کشورهای طرف مذاکره قرار گرفت. ‌هنوز برای ارزیابی محتوای و توزین داده‌ها و ستانده‌های آن قدری زود است؛ اما با تعهدی که در تیم هسته‌ای وجود دارد، می‌توان اطمینان کرد که بیشترین تلاش برای کسب حداکثری امتیازها در ‌برابر انجام کم‌ترین تعهدات صورت گرفته است و با اشراف و هدایت رهبر انقلاب، انتظار یک توافق خوب می‌رود. برآیند رویکرد مردم در انتخابات گذشته، خواست اکثریت مردم، هرچند با نسبتی شکننده، مبنی بر انجام بود. رهبر انقلاب نیز که تاکنون مهم‌ترین پایگاه حفاظت از نظام بوده‌اند، همان‌طور که انتظار می‌رفت، این خواسته را در چارچوب‌های عزت و منافع ملی به رسمیت شناختند و مجوز بالاترین سطح مذاکرات با طرف‌های غربی را به دولت جدید بخشیدند؛ چیزی که هیچ‌گاه در دولت‌های قبلی سابقه نداشت. از این‌رو تغییر رویکرد نظام به مذاکرات هسته‌ای، در چارچوب انعطاف ناشی از آرا در جمهوریت نظام، ذیل چارچوب‌های اسلامیت آن قابل تعریف است که این منظر، بلوغ دینی در تراز‌ کردن جمهوریت با اسلامیت و خواست مردم با قدرت مطلقه ولی‌فقیه را به‌نمایش می‌گذارد؛ موضوع مغفولی که به واکاوی بیشتری نیاز دارد. اما با همه این‌ها باید نگاهی واقعی به یک توافق با این مختصات داشت. واقعیت آن است که این توافق و جمع‌بندی، چنان‌که گفته شد، نوعی است؛ یعنی امتیازاتی‌ که بی‌شک جزئی از حقوق حقه مردم ما بوده، به خواست خودمان داده شده تا به بخش دیگری از حقوقمان‌ که ظالمانه آن‌ را دریغ کرده بودند، دست یابیم. این بدان معناست که نخواسته یا نتوانسته‌ایم همه این حقوق را یک‌جا داشته باشیم. البته در‌سوی دیگر میدان نیز زورگویان غربی نشسته‌اند که ‌حقی در این میان نداشته و ندارند؛ اما قرار است از بخشی از خواسته‌های ظالمانه‌شان عقب بنشینند. چنین توافقی فقط یک راهکار برای کاهش فشارها‌ یا به عبارتی بوده است تا حرکت عمومی مردم و کشور، به‌واسطه آسیب‌های ، دچار وقفه و مشکل نشود و از‌ سوی دیگر بتوان به ارزیابی میزان اعتمادپذیری طرف مقابل، برای تعاملات آتی پرداخت. بنابر آن‌چه گفته شد، ‌بلوغ مردم‌سالاری و دستیابی به راه‌حلی برای یک معضل طولانی، در کنار گشایش احتمالی اقتصاد و برآورده‌شدن خواسته بخش بزرگی از مردم، خوش‌حال‌کننده و فرصتی برای ابزار شادمانی از پایان ماراتن مذاکرات است و شادی‌های مردمی نیز از این زاویه قابل توجیه است؛ اما در مواجهه حقیقی با این توافق، باید ادب مصالحه را رعایت کرد، چراکه نه می‌توان پای‌ کوفت و نه باید عزا گرفت! ما نه آن‌چنان که برخی مدعی‌اند در این عرصه پیروز بوده‌ایم و نه آن‌چنان که برخی دیگر پنداشته‌اند، تن به شکست داده‌ایم! هیچ‌کس همیشه برنده نیست و به اقتضای مصلحت و موقعیت، باید تن به نرمش نیز داد؛ هرچند قهرمانانه... رسیدن به این خودآگاهی و اخلاق شکست و مصالحه است که می‌تواند این دو را نردبانی برای پیروزی کند. نباید در شکست و مصالحه باقی ماند و طعم پیروزی را از یاد برد. فردای توافق، باید آماده بود؛ برای «ادامه مبارزه با استکبار». منتشرشده در روزنامه شهرآرا، 25 تیرماه 1394، صفحه 1 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
پژوهش‌محوری در رقابتی نابرابر ✍️ محمد ولیانپور (بخش 1/2) آیا نهادی صرفا است؟ یا فراتر از آموزش باید ابعاد دیگر حیات روحانیت، از جمله و را نیز پشتیبانی کند؟ این شاید بنیادی‌ترین سؤالی است که در مسیر نهادینه شدن پژوهش در حوزه علمیه قرار دارد و هرچند در استاد بالادستی بدان اشاره شده، اما دست‌کم در ساختارهای رسمی نمود مشخصی نیافته است. نفس و وابستگی ذاتی آن به پژوهش، چنین مرزبندی دقیقی را با پژوهش، دست‌کم به معنای اعم و غیرحرفه‌ای آن برنمی‌تابد و اقتضائات عصری در گسترش دامنه علوم، شکسته شدن مرزهای دانش و توقف حل مسائل بر آموز‌های نیز به کم‌رنگ شدن هرچه بیشتر آن کمک کرده است. با این وجود و با وجود رویکرد فردی طلاب به تولید آثار پژوهشی، که در فراخوان‌های سالانه نیز نمودی نسبی دارد، پژوهش حتی از نوع آموزشی‌اش هنوز در فضای آموزشی حوزه چندان به رسمیت شناخته نمی‌شود و این واقعیت، گام‌های حرکت به سوی پژوهش‌محوری را به سستی می‌کشاند. شاید مهم‌ترین مانع ، باشد که استاد و طلبه را به‌جای وفاداری به محتوا، به متن کتاب متعهد می‌دارد. و این حتی در ارزیابی‌های آموزشی نیز نمود دارد؛ آن‌جا که بخش‌های عمده‌ای از آزمون شفاهی یا کتبی به اختصاصی می‌یابد. آموزش پژوهش‌محور را حتی گامی فراتر از می‌توان دانست که این نیز جز در برخی ، در سطوح حوزه چندان تجربه نشده است. آموزش استادمحور، دانش‌پژوه را به‌جای متن تعیین‌شده توسط نظام آموزشی، تابع متنی می‌کند که استاد معرفی کرده یا حتی با کنار گزاردن همه منابع موجود، خود به ارائه جزوه مکتوب با محتوای شفاهی می‌پردازد. گذشته از چنین مسائل بنیادین، رویکردهای مدیریت آموزش، چه در صف و چه در ستاد نیز کماکان «آموزش آموزش‌‌محور» را به نمایش می‌گذارد که نشانه تثبیت در این نظام آموزشی است. به هرحال درب برنامه‌ها و چارچوب‌های درسی، سال‌ها بر این پاشنه چرخیده و حجمی از باورها، هنجارها، قواعد و دستورالعمل‌ها را بر کرسی‌های تدریس حاکم کرده است. بدنه آموزشی نیز کار با چنین نظام نسبتا آماده‌ای را ساده‌تر از نظام مفهومی مطلوب‌تر و البته مبهم و ناآزموده پژوهش‌محور می یابند. چراکه آموزش و ارزیابی در نظام آموزشی حافظه‌محور، بسیار آسان و نتایج آن نیز شفاف‌تر و حتی در کوتاه‌مدت، به ظاهر مطلوب‌تر از پیچیده و قابل مناقشه و نتایج بطیء آموزش پژوهش‌محور است. برنامه‌های اقتضائی و مبهم پژوهشی، در برابر برنامه‌های آماده و آزموده آموزشی، پژوهش را در این رقابت نابرابر همیشه بازنده می‌کند و به زعم بسیاری از مدیران آموزشی، به امری مزاحم تحصیل تبدیل شده که تنها وقت طلبه را می‌گیرد و نتیجه‌ای ملموس و زودبازده، نظیر آن‌چه در کارنامه نمرات طلبه می‌توان دید، ندارد. برای عمده مدیران آموزشی که بنابر اقتضائات، شاید ناچارند تنها «حال» را ببینند و مدیران فرادستی که مدارس را با سنجه‌های موجود، یعنی معدل آموزشی بالا و پایین می‌کنند، همین واقعیت شفاف و زودبازده مهم است و حقایقی چون غیرکابردی بودن آموزش، ماندگاری پایین دانسته‌ها، راندمان پایین فراگیری، عقیم شدن خلاقیت‌ها و زمین‌گیر کردن دانش‌پژوهان خلاق در این نوع آموزش، در آینه مبهم آینده رنگ می‌بازد... ادامه 👇 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour
پژوهش‌محوری در رقابتی نابرابر ✍️ محمد ولیانپور (بخش 2/2) از سوی دیگر نیروی انسانی آموزش، یعنی اساتید سنتی حوزه در فرایندی درون‌زا تربیت شده و بدون واسطه به تزریق می‌شوند؛ اما نیروی انسانی پژوهش، نظیر مشاوران و مدرسان مهارت‌های پژوهشی، خودبنیاد و یا با تکیه بر آموزش‌های دانشگاهی تربیت می‌شوند که در این عرصه، گاه با مقاومت فضای سنتی حوزه نیز باید دست و پنجه نرم کنند. هم‌چنین اتکای پژوهش‌ها بر پژوهش فردی، حتی در مرحله آموزش، پژوهش را به امری فردی تبدیل کرده که مدارس علمیه و مدیران آموزشی را از تولی آن برکنار می‌دارد و چنین امری را به عزم و حزم طلبه حوالت می‌دهد. در گذشته رجوع به نمونه‌های موفقی چون استاد شهید مطهری این‌گونه نشان می‌داد که طلبه نباید به سیستم آموزشی اکتفا کند و خود باید به فکر خویش باشد و مهارت‌های مورد نیاز را بیاموزد و با علم بیامیزد؛ اما با گسترش هرچه بیشتر سیستم آموزشی حوزه و تحت برنامه آوردن طلاب، دیگر جای چندانی برای این نظریه باقی نمی‌ماند؛ چراکه حجم برنامه‌های آموزشی در مدارس و اشباع وقت مفید طلبه به‌ویژه در که طلاب علاوه بر برنامه رسمی ملزم به گذراندن دروس تخصصی نیز هستند، جایی برای «حواشی» باقی نمی‌گذارد. در این وضعیت حتی برنامه‌های رسمی پژوهشی نیز در کنار برنامه‌های آموزشی دیرپای حوزه مجالی برای بروز و ظهور نمی‌یابند. این در حالی است که سن پویایی طلبه در حال گذر است و با پای نهادن به سن ثمردهی، تازه باید به فکر کسب بیفتد. به نظر می رسد بدون همراهی هم‌دلانه نهاد آموزش و پژوهش و به رسمیت شناختن ساحتی پژوهشی برای آموزش، پژوهش‌محوری میسر نخواهد شد. این امر امروز که حتی دبستان‌ها و کودکستان‌ها به سوی آموزش پژوهش‌محور گام برمی‌دارند، نه به عنوان یک ترجیح و توصیه، بلکه به عنوان یک ضرورت نمود می‌یابد؛ به‌ویژه که تاریخ حوزه خود گواه پیشتازی در آموزش و پژوهش بوده است و پژوهش‌محوری، چیزی جز بازگشت به سنت دیرپای حوزوی نیست. منتشرشده در مجله کلید پژوهش، شماره هفتم، صفحه 4 (سخن سردبیر)، شهریورماه 1394 یادداشت‌ها و تأملات محمد @mvalianpour