eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر و شجر برای علی گریه می کند تیغ و سپر برای علی گریه می کند محراب کنج مسجد کوفه کشید آه مرغ سحر برای علی گریه می کند مرغابیان سرشک فشاندند از پی اش قلابِ در برای علی گریه می کند جبریل نوحه خواند که ای وای قَد قُتِل بشکسته پر برای علی گریه می کند آمد ز راه، فاطمه با ضجه های او دیوار و در برای علی گریه می کند شش ماهه محسن است در آغوش فاطمه دارد پسر برای علی گریه می کند پیغمبر است آمده همراه انبیاء خیرالبشر برای علی گریه می کند صحرا و چاه و کوه و در و دشت و نخل ها هر خشک و تر برای علی گریه می کند حکم قضا بر آل علی گشته تیغ و زهر حتی قَدَر برای علی گریه می کند گشت است کعبه سخت عزادارِ مولِدش رکن و حجَر برای علی گریه می کند با هر یتیم چشم «رئوفی» تمام عمر یاد پدر برای علی گریه می کند @nohe_sonnati
عالم و آدم کند گریه برای علی حیف که در خاک رفت قد رسای علی نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی‌قرار حیف که خاموش شد صوت دعای علی گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام تا که عدالت زند بوسه به پای علی زندگی بی‌علی سخت‌تر از مردن است کاش که ما می‌شدیم کشته به جای علی دامن محرابِ خون گشته بر او قتلگاه مسجد کوفه شده کرب و بلای علی تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند گر ببرد کودکی شیر برای علی مسجدیان یک طرف جمله گشایید صف تا که یتیمان نهند سر به سرای علی پیر فقیری زند بر سر و بر سینه‌اش طفل یتیمی شده نوحه سرای علی بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین قسمت قاتل شده سهم غذای علی می‌دمد از سنگ‌ها نالۀ «یا سیدی» می‌چکد از نخل‌ها اشک عزای علی ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی @nohe_sonnati
امشب علی مرتضی، عازم به عقبا می شود با چهره ی غرقِ به خون، مهمان زهرا می شود امشب غریبانه رود، جسمش به روی شانه ها مظلومی آن مقتدا، بنگر که امضا می شود امشب یتیمی غرقِ غم، دارد فغان با چشم تر حال علی را خونجگر، پرسان و جویا می شود امشب ز هجر مرتضی، در موجی از اشک عزا زینب پر از فریاد غم، از داغ بابا می شود امشب اگر ظلمت سرا، می گردد ای یاران جهان پنهان به زیر خاک ها، رخسار مولا می شود امشب رود سوی جنان، مولای حق جویان علی چشمان فرزندان او، از اشک دریا می شود امشب ز داغ مرتضی، آوای واویلا رسد کرب و بلای دیگری، در کوفه برپا می شود امشب ز هر ویرانه ای، گردد بلند آوای غم یعنی که هر بیچاره ای، مشغول نجوا می شود امشب ز شعر «یاسر» و اشک روان از دیده اش بر کودکان بی پدر، عرضِ تسلّا می شود @nohe_sonnati
حیدر امام ما و حیدر امام قنبر قنبر غلام حیدر، ما هم غلام قنبر خدمت به مرتضی را لایق نبود هرکس مرغ سعادت اما پر زد به بام قنبر او احترام دارد از احترام مولا ما احترام داریم از احترام قنبر هرکس به رتبه ی خود جایی مقام دارد او زیر پای حیدر ما زیر گام قنبر از شیعیان زهرا، زن ها به فضه معروف از شیعیان مولا، مردان به نام قنبر وقتی سلام حیدر در شهر بی جواب است می شد دل علی شاد از یک سلام قنبر القصه ما کجا و درک مقام مولا مائیم و آرزوی درک مقام قنبر @nohe_sonnati
علی ای میر پهلوان عرب زیر تیغت سر یلان عرب ای در خیبر از تو کنده شده! وز تو لات و هبل فکنده شده! خصم شد هر که کردگار تو را بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را ای مناجاتی شبانه! علی! ای نماز تو عاشقانه! علی! آن­ چنانی که تیر وقت دعا کشد از پا برون طبیب، تو را نیز در وقت سجده بر سر تو می ­زند تیغ خصم کافر تو شانه­ های تو، آه! قامت تو آن ستون­ های استقامت تو بار اندوه عالمی می ­برد دل تو غصه ­ی جهان می­ خورد شب که می ­شد تو بودی و غم تو -عالم رنج و راز – عالم تو تا که پنهان ز خلق زیر گلیم ببری شام کودکان یتیم علی! ای پرّ و بال هم­قفسان! خود پر از درد و دردمند کسان! ای درِ شهر علم مصطفوی! عَلَم سبز حلم مرتضوی! ای علی! ای تو را هنوز فغان، در دل چاه­ های کوفه نهان حق که دیوار کعبه منشق کرد هم تو را طفل دامن حق کرد کعبه در ظاهر ابتدای تو بود کوفه در ظاهر انتهای تو بود تو ولی، بی زمان و هنگامی هم بی­آغاز و هم بی­انجامی بودی و آسمان نبود هنوز هم زمین، هم زمان نبود هنوز گر به شوقت نیافرید خدا از چه کرد این جهان پدید خدا @nohe_sonnati
دوبیتی بر قبله ی آفتاب می ریخت تراب با چشم پر از گلاب می ریخت تراب امشب چه گذشت بر دل خون حسن بر روی ابوتراب می ریخت تراب @nohe_sonnati
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش دلا بسوز که مولا تمام شد کارش سریع‌تر بدنش را به خاک بسپارید که در بهشت، علی وعده کرده با یارش زمینیان غمیگین، آسمانیان خوشحال که بیقرار دلی می‌رسد به دلدارش برای دیدن دست کبود فاطمه‌اش به عرش رفته یدالله دست حق یارش خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه خدا کند برود ابر از شب تارش دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش خلاصه باز علی جان دهد اگر آید دوباره فاطمهٔ زخمی‌اش به دیدارش علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت چه کوفه‌ای که تمامی نداشت آزارش چه کوفه‌ای که دوباره کشاند زینب را نه بین مجلس تفسیر بین انظارش رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک که رفت دختر غیرت میان بازارش گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را امان ز مردم نامرد بی کس و کارش @nohe_sonnati
تو را با کینه و آزار کشتند تو را تکرار در تکرار کشتند نه دیروز و نه امروز است، عمریست تو را مردم هزاران بار کشتند تو را در مسجد کوفه نه، بابا تو را بین در و دیوار کشتند تو را با تیزی شمشیرشان نه تو را با تیزی مسمار کشتند تو را در کوفه در مسجد ولیکن مرا در کوفه در انظار کشتند مرا دروازه ی ساعات بابا مرا در شام در بازار کشتند @nohe_sonnati
گفته ام زینب ببوسد حنجرت را بی گمان زیر خنجر بوسه خواهر به دردت می خورد کربلا چون می روی با خود عبایم را ببر وقت برگرداندن اکبر به دردت می خورد بی سبب مادر به زینب کهنه پیراهن نداد بی کفن، پیراهن مادر به دردت می خورد در رکوع عشق در گودال هم انفاق کن پس نگین سرخ پیغمبر به دردت می خورد زینبم همراه خود تو چند تا معجر ببر در هجوم سنگ ها معجر به دردت می خورد دخترم تو پا به پای من مریز اشک روان روزگاری این دو چشم تر به دردت می خورد @nohe_sonnati
بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها خرما و نان کوفه زمین مانده یا علی ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی حالا که می روی دل من را نظاره کن رحمی به قلب سوخته ی پر شراره کن زردی صورت تو نشان از جدایی است حرف دلم دوباره امان از جدایی است مرهم که بر شکاف سرت بی جواب شد دنیا دوباره بر سر زینب خراب شد خیبر گشا چرا ز زمین پا نمی شود؟ چشمت_امید زندگی ام_وا نمی شود میلی به زندگی به دلت نیست واضح است این بی قراری ات پدر از چیست؟ واضح است از زخم تیغ زخم دلت بیشتر شده ست چشمت به یاد یاس شکسته ست تر شده ست زخم سرت کشیده دلم را مدینه و... دیوار و آتش و در و مسمار و سینه و... شد زنده یاد ضلع شکسته برابرم ذکرم کنار تو شده ای وای مادرم سیلیِ کوچه بال و پرت را شکسته است شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است کوه کمر شکسته ی بشکوه یا علی ای داغدار کوثر مجروح یا علی کمتر به فکر نان یتیمان کوفه باش بابا دوباره جانِ یتیمان کوفه، باش قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد در عزم رفتنت غم من هم اثر نکرد حالا که می روی به من از کربلا بگو از کاف و ها و یا و از آن ماجرا بگو با من که غرق عشق حسینم، از او بگو از تیغ های تشنه به خون گلو بگو از بوسه های من به رگ گردنش بگو از پاره پاره ریخته های تنش بگو از کهنه پیرهن بگو و غارتش پدر از لحظه های آخر و از غربتش پدر رنگت چرا عوض شده ای غیرت حرم؟ وقتی که حرف می زنی از داغ معجرم من را ببین که سوخته از بی قراری ام حالا که می روی به چه کس می سپاری ام؟ @nohe_sonnati
خوشحال از این که عاقبت حاجت روا می شد با هر قدم برداشتن از غم رها می شد دستش به دوش ماه و دوش آفتابش بود این بار دوم بود محتاج عصا می شد چه حاجتی بالاتر از دیدار زهرا داشت آری چه توفیقی نصیب مرتضی می شد دست یداللهی او هر وقت می لرزید گویا ستون عرش اعلی جابجا می شد لحظه به لحظه چشم هایش تار تر می دید با خواب تازه چشم هایش آشنا می شد تنها برای خاطر زینب نمی افتاد مانند روز دفن زهرا بود تا می شد خیلی سفارش کرد بر عباس زینب را دِینی که مولا داشت بر گردن ادا می شد مانند روز آخر زهرا وصیت کرد از کربلا می گفت و حجره کربلا می شد طفلان دعا کردند شاید او شفا گیرد  این بار اول بود در کوچه دعا می شد مردی که تا دیشب به ناحق غرق تهمت بود امشب میان کوچه ها بابا صدا می شد از بسترش گویا شمیم یاس می آمد هر چند دیر امشب ولی حاجت روا می شد @nohe_sonnati
آن قدَر ضعف گرفته همه ی پیکر را نتوانم که کنم باز دو چشم تر را ای حسینم دم آخر بنشین در برمن با تو خواهم که بگویم سخن آخر را اهل کوفه به علی اکبر تو حسّاسند قصدشان است بگیرند ز تو اکبر را سر من هست به دامان تو امّا پسرم تو روی خاک گذاری دم آخر سر را می رسد بهر تماشای تو وقتی زینب دور کن از وسط هلهله ها خواهر را بال و پر کنده شوی بسمل من، مرکب ها می کشانند روی خاک، گل پرپر را خواهی ار لطف الهی بشود شامل تو شائقا بوسه بزن دست پدر مادر را @nohe_sonnati
آن شب غمش لرزه به ارکان فلک می زد فزت و رب الکعبه آتش بر ملک می زد کعبه شب میلادش از یک سو ترک برداشت این بار انگار از هزاران سو ترک می زد گویا برای زخم های کهنه اش می خواست عمری اگر هر شب فقط لب بر نمک می زد گویا برایش نخلها هم گریه می کردند با چاه نخلستان اگر حرف از فدک می زد بر قاتلان همسرش هر روز بر می خورد آری خدا این گونه صبرش را محک می زد آری علی را در میان کوچه ها کشتند روزی که قنفذ داشت زهرا را کتک می زد @nohe_sonnati
ای کوفه چه ساکت و خموشی خاموشی و سخت در خروشی ای مسجد کوفه کو امامت محراب علی سرت سلامت ای پیر مریض کو طبیبت ای منبر کوفه کو خطیبت سجادۀ لاله گون مولا انداخته گل زخون مولا امروز که آبرو گرفتی از خون علی وضو گرفتی ای زندگی ات تمام تاریخ مظلوم ترین امام تاریخ ای کل وجود تربت تو شهر تو دیار غربت تو هر ظلم که بود با دلت شد تا تیغ سقیفه قاتلت شد ای عقل نخست هر که هستی تو کشتۀ جهل مردمستی با آن همه حُسن نیت خویش دیدی ستم از رعیت خویش کو مالک اشترت علی جان سلمان و ابوذرت علی جان هر جا که نشانه از غم توست صد دجلۀ اشک هم کم توست با آن که شکافت فرق پاکت خون ریخت به روی تابناکت زخمیت به زخمۀ جگر بود کز زخم سرت کشنده تر بود مشتاق رخ حبیب بودی بی فاطمه ات غریب بودی بشکافت چو فرق نازنینت شمشیر گریست بر جبینت خون تو روانه از جبین بود پاداش محبت تو این بود؟ ای زخم تو زخم آفرینش بگریسته بر تو چشم بینش ای خاک نشین آسمانی ای عرش مکان لا مکانی ای قلب نماز سینه چاکت ای سجده نهاده سر به خاکت ارکان دعا شکست بی تو تکبیر به خون نشست بی تو تو منتظر وصال یاری در بستر مرگ بی قراری اطفال یتیم داغدارند امشب همه چون تو بی قرارند خون گشته روانه در عزایت از چشم یتیم بی غذایت با قتل تو آه آه کوفه خیزد ز درون چاه کوفه زخم تو به فرق مرهمت بود پایانگر دورۀ غمت بود از "فزت برب" توست معلوم راحت شدی ای امام مظلوم آیینۀ دل، شکستۀ توست محراب، به خون نشستۀ توست تا هست به سینه ها غم تو تقدیم تو اشک "میثم" تو @nohe_sonnati
دوبیتی جاری به تن زمان چو روح است علی در موج بلا ناجی نوح است علی حلاّل تمام مشکلاتش خواندند شک نیست که مفتاح فتوح است علی ▪️ قرآن ز علی مدح به هر آیه کند آن آیه ،جمال خویش پیرایه کند تا ذره ای از مهر علی در دلِ ماست قرآن همه جا بر سرِ ما سایه کند ▪️ ظلم است به سوی ظلمت از نور شدن در دایره ی گناه محصور شدن هر چند شفاعتش به ما نزدیک است انصاف نباشد از علی دور شدن ▪️ حق چون به وجود از عدم آورد مرا در دوستیِ فاطمه پرورد مرا چون دید نمک گیر غمِ فاطمه ام مهمان،سرِ سفره ی علی کرد مرا ▪️ ماه است و به هر آینه دیدن دارد مهرش ز دو کون برگزیدن دارد احمد که به معراج شده میداند وصف علی از خدا شنیدن دارد @nohe_sonnati
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند به آنچه در حق من می‌کند خوشم اما خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند کسی که جانب بیگانه را نگه دارد نمی‌شود که نگاهی به آشنا نکند به خانه زادی او کعبه می‌کند اقرار دل شکسته علی را چرا صدا نکند؟ کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد اگر اشاره به دست گره‌گشا نکند سزد به حضرت او منصب ید اللّهی که غیر او گره از کار خلق وا نکند مرا حواله به لعل لب مسیح مده که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند خدا کند که قَدَر اَندر این لیالی قَدْر مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند چه لذتی است ندانم به زخم شمشیرت که کشتۀ تو دمی فکر خونبها نکند @nohe_sonnati
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد وقتی تو را بابای من دنیا ندارد رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد رفتی برای زینب تو خستگی ماند دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد خونت نوشته گوشه محراب مسجد این کوه طور عاشقی موسی ندارد دنیا پدر جان تا خود روز قیامت مانند تو گریه کن زهرا ندارد رفتی و از این شهر بردی مهربانی کوفه برای ماندن ما جا ندارد رفتی خیال دشمن تو گشت راحت در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد فکری به حال روزگار دخترت کند در روزهایی که حرم سقا ندارد @nohe_sonnati
علی آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب شب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سر الله است شب شنفته ست مناجات علی جوشش چشمه‌ی عشق ازلی قلعه بانی که به قصر افلاک سر دهد ناله‌ی زندانیِ خاک اشکباری که چو شمع بیدار می‌فشاند زر و می گرید زار دردمندی که چو لب بگشاید در و دیوار به زنهار آید کلماتی چو دُر آویزه‌ی گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت ناشناسی که به تاریکی شب می‌برد شام یتیمان عرب پادشاهی که به شب بُرقَع پوش می‌کشد بار گدایان بر دوش تا نشد پردگی آن سر جَلی نشد افشا که علی بود علی شاهبازی که به بال و پر راز می‌کند در ابدیت پرواز عشقبازی که هم آغوش خطر خُفت در خوابگه پیغمبر آن دم صبح قیامت تأثیر حلقه‌ی در شد از او دامنگیر دست در دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما مگذر شال شه وا شد و دامن به گرو زینب‌اش دست به دامان که مرو شال می‌بست و ندایی مبهم که کمربند شهادت محکم پیشوایی که ز شوق دیدار می‌کند قاتل خود را بیدار ماه محراب عبودیت حق سر به محراب عبادت مُنشَق می‌زند پس لب او کاسه‌ی شیر می‌کند چشم اشارت به اسیر چه اسیری که همان قاتل اوست تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟ شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی در جهانی همه شور و همه شر ها عَلِیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر @nohe_sonnati
دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد  یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد  دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود  امن یجیب ورد لبان زینبت بود  دیشب ملائک هم گریبان می دریدند فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند  بر دوش من بگذار بار محنتت را  دیدم به چشم خود تمام غربتت را  هر شب سراغ چاه رفتی گریه کردی  یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی  میدانم از هجران مادر پیر گشتی  اما مگر از زندگانی سیر گشتی؟ فکری به حال کاسه های شیر کردی؟ فکری به حال کوفه ی دلگیر کردی؟ بابا مرو مانوس غم ها میشوم من  با رفتنت تنهای تنها میشوم من  رحمی کن آخر بر یتیمان پریشان  جان حسن قدری تحمل کن پدرجان  با دختر خود کمتر از این سر به سر کن  از رفتنت بابا بیا صرف نظر کن  با این وصیت ها نده دیگر عذابم  جان حسین دیگر نکن خانه خرابم  ام المصائب هستم و ام البکایم  تو هم شبیه مادرم گفتی برایم  بر روی چشم هستم هوادار حسینت  هستم همیشه مونس و یار حسینت  بابا خیالت جمع هستم تکیه گاهش  هستم شریک درد و داغ و سوز و آهش  دیگر نگو از خاطرات همسر خود  از خلعت و بقچه نگو با دختر خود  بس کن پدرجان چون دگر طاقت ندارم  باشد-کفن در زیر پایت می گذارم  حرف از کفن گفتی و دلشوره گرفتم  از پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم  گفتی حسین و کربلا ای داد بی داد  گفتی حسین و بوریا ای داد بی داد بابا حسین من کفن دارد ندارد  حتی کفن نه پیرهن دارد ندارد @nohe_sonnati
چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را الهی این برادرها همیشه محضرش باشند کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را @nohe_sonnati
مرهم نزن دوباره، خونِ روی سرم را زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود خانه به خانه بردم، این بار محترم را یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را زهرا میان بستر، رویش کبود بوده بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد رویش نشد بگوید بردار زیورم را طبق روال مادر، روضه فقط حسین است رفتم به کربلایت، پایان منبرم را از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم گودال را بگویم یا غارت حرم را اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب در بین کوفه تنها نگذار دخترم را حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد زینب اگر بگوید، بردند معجرم را @nohe_sonnati
ای زینبم نمانده رمق در تنم ولی در کربلا کنار تن او چه می کنی یک زخم را تحمل دیدن نداشتی بینی به قتلگه بدن او چه می کنی عمامه ام نشسته به خون، می روی ز حال بینی اگر تو پیرهن او چه می کنی لرزید دست و پای من از ضعف دخترم در وقت دست و پا زدن او چه می کنی اشکم برای غربت مظلوم کربلاست هنگام زیر و رو شدن او چه می کنی این جا به حال من همگی گریه می کنید خنده کنند بر سخن او چه می کنی @nohe_sonnati
باز داغِ سینه بی اندازه شد بارِ دیگر کُهنه زخمی تازه شد شب رسید و بامِ كوفه تار شد باز دردی آشنا تكرار شد گرچه شب بود و فلک در خواب بود سینه‌هایی تا سحر بی تاب بود آه فصلِ زخم‌ها آغاز گشت نیمه‌شب آرام دَربی باز گشت میچکد خون از دلی افروخته باز شد در مثلِ دربِ سوخته رختِ مشكی را به تن پوشید و رفت سنگِ غُسلی را حسن بوسید و رفت گریه‌ای بر سینه خنجر می زند باز هم عباس بر سر می زند چشمِ زینب در قَفا مبهوت بود بر سرِ دوشِ دو تَن تابوت بود می‌كِشد آه از جگر از بی كسی می‌رود تابوتی از دِلواپسی روضه‌هایش مانده اما در گلو می‌رود بابایِ زینب پیشِ رو بس كه زد خود را، نوایَش زخم شد چشم‌ها و گونه‌هایش زخم شد با دلی پُر خون و زار و آتشین ناله زد بر شانه‌ی ام‌البنین دردِ تشییعِ جنازه دیدنیست رویِ سنگی خونِ تازه دیدنیست @nohe_sonnati
شب شد و بین کوچه ها پرنده پر نمی زند کسی به غیر بی کسی حلقه به در نمی زند تو رفتی آه غمت به آتشم کشیده است در دل من روضه تو به جز شرر نمی زند بعد تو گریه میشود روزی دخترت پدر به شام گریه های من سپیده سر نمی زند خفته یتیم کوفه در کوچۀ انتظار تو نمی خورد نان و به جز حرف پدر نمی زند ز اشک هر شب تو هر درخت کوفه سبز  بود بدون تو شکوفه ای به برگ بر نمی زند تو رفتی و پس از تو ای سوخته دل آه کسی شعله به چاه کوفه از آتش در نمی زند تو رفتی و اهالی خرابه ها گریستند که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند @nohe_sonnati
دشمنان تو در این شهر زیادند علی چقدر داغ به قلب تو نهادند علی مزد خوبی تو را تا بدهند منتظرِ.... مقدم قافله‌ی زین العبادند علی سنگ در دست گرفتند به زینب بزنند مرد و زن بر در دروازه ستادند علی آن یتیمان که تو نان شب‌شان می دادی نان و خرما به یتیمان تو دادند علی دختران تو که امروز عزیز شهرند دست بسته به برِ ابن‌زیاد اند علی این همه بهر شما کاسه شیر آوردند جرعه ای آب به شش ماهه ندادند علی @nohe_sonnati