سیدالعلماء
🔺 درخواستی از امام رضا علیهالسلام
🔹 در شرح حال حضرت #رضا علیهالسلام مطلبی ذکر شده که بايد به آن توجه کرد.
وقتی حضرت ولايتعهدی #مأمون را به اجبار پذيرفت، به ايشان گفتند که شما نماز عيد #فطر را بخوانيد، اما حضرت فرمودند: قرار است که من اين کارها را نکنم و به کارهای مربوط به #دولت کاری نداشته باشم، ولی چون خيلی اصرار کردند، حضرت فرمودند: اگر من نماز عيد بخوانم، نماز عيدی که جدّم #پيامبر و جدّم #امیرالمؤمنین میخواندند، من هم مثل آنها نماز میخوانم.
و ما بايد از حضرت درخواست کنيم که #تحصيلات و دانش آموزی و #دانشجو بودنمان را آنطوری که خودشان میخواهند به ما ياد دهند و ما آنگونه باشيم.
بايد به حضرت عرض کنيم: شما میفرمایید اگر من برای برپایی نماز عيد بروم، همانطوری میروم که جدّم میرفتند؛ ما هم میخواهیم اگر دانشجو هستيم، آنطوری باشيم که شما و جدّ شما هستيد و دوست داريد. اين مطلب را بايد از حضرت بخواهيم و حضرت در امر دانش آموزی سلیقهشان اين است که مثل خانوادهی ايشان و #ائمه اطهار باشيم.
خانوادهی ائمهی اطهار دستورات #تعليم و #تعلم امور علمی را نشان دادهاند. جدّ بزرگوارشان حضرت #علی علیهالسلام در حکمت ۱۳۹ #نهج_البلاغه (نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام) اين موضوع را مطرح فرمودهاند که به هر کسی نبايد #دانش آموخت زيرا از دانش استفادهی ابزاری در راه #گناه میکند بلکه بايد افرادی که لياقت #دانش_آموز شدن را دارند انتخاب کرد برای دانشجويی.
حضرت در آن حکمت چنين میفرمایند:
ها اِنَّ هاهُنا لَعِلماً جَمّاً، لَو اَصَبتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَی اَصَبتُ لَقِناً غَيرَ مَأمُون عَلَيهِ، مُستعمِلاً آلَةَ الدّين لِلدُّنيا، وَ مُستَظهِراً بِنِعَم اللهِ عَلَی عِبادِهِ، وَ بِحُجَجِهِ عَلَی اولِيائِهِ،
اَؤ مُنقاداً لِحَمَلَةِ الحَقِّ، لابَصيرَةََ لَهُ فی اَحنائِهِ، ينقَدِحُ الشَّکُّ فی قَلبِهِ لِاَوَّلِ عارِض مِن شُبهَة.
الا لاذا وَ لاذاکَ!
اَؤ مَنهُوماً بِاللَّذَّةِ، سَلِسَ القِيادِ لِلشَّهوَةِ، اَؤ مُغرَماً بِالجَمع وَ الاِدِّخار، لَيسا مِن رُعاةِ الدّين فِی شیء اَقرَبُ شیء شَبَهاً بِهِما الاَنعامُ السّائِمَةُ! کَذلِکَ يموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِلِيهِ!.
حضرت خطاب به #کميل ابن زياد میفرمایند: بدانکه در سينهی من دانش فراوانی انباشته است، ای کاش کسانی را مییافتم که میتوانستند آنرا بياموزند!، آری #تيزهوشانی مییابم، اما مورد #اعتماد نمیباشند؛ #دين را وسيلهی #دنيا قرار داده و با #نعمتهای خدا بر بندگان و با #برهانهای الهی بر دوستان خدا فخر میفروشند!.
يا گروهی که #تسليم حاملان حق میباشند اما ژرف انديشی لازم را در #شناخت حقيقت ندارند، که با اولين #شبههای شک و ترديد در دلشان ريشه میزند،
پس نه آنها و نه اینها سزاوار آموختن دانشهای فراوان من نمیباشند.
يا فرد ديگری که سخت در پی #لذت بوده و اختيار خود را به #شهوت داده است، يا آن که در #ثروت اندوزی #حرص میورزد، هيچ کدام از آنان نمیتوانند از دين پاسداری کنند و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند!
و چنين است که دانش، با #مرگ دانشمندان میمیرد.
بنابراين #معلمين بايد افرادی را که در #تحصيل دانش نظر #پاک دارند، تعليم دهند نه افرادی که نظر ناپاک دارند و از فراگيری #علم به دنبال علاقهمندی به گناه و کارهای دنيوی هستند و چنانچه اين افراد علم بياموزند به ضرر #مملکت میشوند!.
۱۳۸۷.۴.۱۲
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
سیدالعلماء
📆 سالروز درگذشت مرحوم ملا هادی سبزواری؛ (۲۸ #ذی_الحجه ۱۲۸۹ق)
🔺داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم ملا هادی سبزواری
🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه #فيضيه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان [ #مرحوم_امام] عصرهای #جمعه جلسهای داشتند كه ده، بيست نفر #بازاری و چند #طلبه، مِنجمله شهيد #مطهری و افرادی از اين قبيل میآمدند و ايشان #مواعظ بسيار مؤثری میفرمودند؛ مواعظشان خيلی مؤثر بود، بهطوریکه در ما كه آن موقع #جوان بوديم خیلی اثر میگذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم میآمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمیشدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر میفرمودند.
مثلاً يكی از مسائلی كه میفرمودند اين بود: وقتی #انسان وارد در #علوم دينی میشود از خواستهای #نفسانی او اين است كه: خب، حالا ديگر ما يک #كتاب يا يك #مقاله بنويسيم يا يک #مجله پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتیكه اگر خوب #دقت كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و میخواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!.
اين حرفها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان #عقل مان خوب نمیرسید كه چگونه میشود انسان وارد #حوزه يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد #فرهنگ و #دانشکده ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً بهجا و بهصلاح است يا اینکه هنوز زود است؟
آدمی كه ده پانزده سال در #مدرسه يا در فرهنگ بوده و #تحصيل کرده، نفسش همان نفسِ #كودكی و بچگی اوست، خواستهایش هم همان خواستهای کودکی است که به رنگ جديد در میآید؛ به رنگ #طلبگی و #دانشجويی و #استاد شدن و #سخنرانی كردن و از اين قبيل چيزها در میآید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، میبیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرفها نشده چون او اين #ورزش را نكرده است.
مرحوم علامه #طباطبایی معنی اين ورزش را برای ما اینگونه نقل میفرمودند: مرحوم ملا هادی #سبزواری اعلیاللهمقامه در #سبزوار، حوزهی علميه داشت و روزها در #مسجد يا در يک جايی درس میگفتند. يک روز چند طلبهی كرمانی که میخواستند به #مشهد مقدس مشرَّف شوند، میگویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم. وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه میکردند و با تعجب اشاره میکردند و مثل اینکه يک چيز عجيبی دیدهاند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا اینها اینگونه حرکات را انجام میدهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوانها پرسيدند: چه مسئلهای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت میکردید؟ گفتند: ما يک مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب مدرسهای در #كرمان هستيم، يک روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، میخواست که در مدرسه بماند، ولی اجازهی #شرعی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق #خادم و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دستها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جارو کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد.
اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک میکند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همانجا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک میکرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای #ازدواج به او پيشنهاد کرد و او را #داماد خود نمود.
حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ میبینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جارو كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل میکردند و میفرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزهی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم.
منظور اين است که اينجور ورزشها و اینگونه #خودسازی ها برای همهی #مردم مخصوصاً در اين دوره لازم است.
۸۵٫۱۱٫۳۰
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
سیدالعلماء
#خداشناسی
🔹 کسانیکه مسألهی #توحید برایشان حل نشده، برای این است که مسأله را جوری برایشان طرح کردهاند که برای ذهنشان مشکل آمده. باید برای آنها اینطور مطرح شود که اصلاً توحید یک چیزی است که شما و تمامِ موجودات را زیر پر خودش میبلعد و جذب میکند و یک کهکشانی است که همهی کهکشانها را میگرداند. یک نیرویی است که همهی نیروها را #ایجاد میکند و آن به آن، به آنها نیرو میدهد. نیرودهندهی نیروها، جاذبهدهندهی به جاذبهها، نفَسدهندهی به نفسکشها، #دانش دهندهی به دانشمندها، یک همچین چیزی است.
ما هیچ بودیم دیگر! همهی ما میدانیم که چه #موجود ضعیفی در صلب #پدر یا در رحم #مادر بودیم؛ توحید یعنی نیرویی که با دست #رحمت خود ما را آن به آن از چیزی به چیز دیگر منتقل کرده، از حالی به حالت دیگر منتقل کرده، گهواره و مادر و پدر و #نفس و #فکر و #عقل و همهی اینها را به هم جوش داده، بالا آورده؛ شدم من، شدید شما. ما میخواهیم یک چنین موضوعی را مطرح کنیم، نه اینکه موجودی در یک جایی هست، خیلی بزرگ، خیلی مهربان، خیلی عظیم، کارهایی میکند، #خلق میکند، ما میخواهیم او را پیدا کنیم، با او آشنا بشویم؛ نه!، ما میخواهیم [نسبت به] آشناییِ اصل آشناییهایی که وجودِ آشنا و آشنایی، همه از او هست، رفع #غفلت از خودمان بکنیم.
مثالش را بخواهند یک مثال خوبی پیدا کنند، پیدا نمیکنند، آخرش میگویند: ماهیای که در اقیانوس میگردد و میچرخد، اگر به او بگویند یک چیزی به نام آب هست که همهی ماهیها در اویند، با او هستند، از او استفاده میکنند. خب میگوید: بروم بگردم ببینم در فلان اقیانوس پیدایش میکنم! از این طرف دنیا میرود به آن طرف و حال اینکه در تنفسش، در حرکتش، همه چیزش با آب است، اما نمیداند.
مسألهی شروع در توحید، شروع در رفع غفلتها و اشتباهات است نه [شروع] در #تحصیل یک علومی. این اشتباهات که ما انباشته در #ذهن کردهایم، مانع این است که مسألهی توحید برای ما حل بشود.
۸۵٫۱۰٫۲۱
✅ مرحوم آیت الله سیدابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
📆 سالروز وفات مرحوم آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی؛ (۱۷ #شعبان ۱۳۶۱ هق)
🔺 محاسبه و تضرع به منظور نجات
🔹 راه #نجات و راه #تحصيل علم را به دست ما دادهاند و فرمودهاند كه در راه #بندگی بكوشيد.
هر كسی مطابق وقت و توانايی و فهمش، در شبانهروز برود يک گوشهای حساب خودش را بكند، بگويد: من چند قدم در بندگی راه رفتم؟ چقدر عوضی رفتم؟ چقدر خواب بودم؟ چقدر بیهوش بودم؟ چه حرفهايی زدم كه نمیبايست میزدم؟ چه كارهايی كردم كه نمیبايست میكردم؟! اينها را بررسی كند؛ با #استغفار و #توبه تلافی كند و رو به خدا بيايد كه: خدايا ما میخواهيم خودمان و #اجتماع را از دشمنی با تو، نافرمانی و كفران #نعمت تو نجات بدهيم. غرضمان از #دانش، از #علم، از تحصيلات، از #روحانيت اين است؛ دست مارا بگير. آنوقت ناله كند، يك ربع، ده دقيقه، يك ساعت، #سجده و #ركوع کند.
ما چيزهايی میشنويم كه باورمان نمیآيد. میگويند: يكی از علما [ مرحوم آیت شیخ حسنعلی #نخودکی اصفهانی]، در #مشهد مقدس بود. در پشتبام حرم به رکوع رفته و برف آمده بود و ايشان متوجه نشده بود، وقتی خادم آستان بالا آمده بود، ديد ايشان در ركوع زير برف مانده است! و واقعاً همينطور است. اگر در اين مسائل خدا به كسی #توفيق بدهد، برف و باران و غيره را متوجه نمیشود.
۷۶٫۷٫۲۰
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
سیدالعلماء
🔺 غربتزدایی از اسلام 🔹 #پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله: «إن الاسلام بدأ غريبا وسيعود غريبا»، [ #بح
⬆️
ص۲
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
منظور از #ساغر پیمانهایست که اگر در قلب جا بگیرد، یک حالت مستی و از خود بیگانگی به انسان دست میدهد که در دیدگانش، طلا با کاه هیچ فرقی ندارند. برای #تحصیل این مستی باید با خدا مشغول #معامله شویم. در #خلوت، در حجره و… با خدا #عهد ببندیم که قدم در راه #بندگی او برداریم، اگر تاکنون بندهی #نفس خودمان بودیم، از این به بعد خواستههایمان را طبق خواستههای او #برنامهریزی کنیم. به این میگویند جراحی قلب و #روح که در هیچ بیمارستانی و زیر تیغ هیچ پزشکی امکانپذیر نیست.
کسی ره سوی گنج قارون نبُرد
وگر بُرد، ره باز بیرون نبرد
#گنج_قارون اصطلاحی #عرفانی است. در درون هر کدام از ما خدا چنین گنجی را قرار داده که هر کسی به آن #توجه پیدا کند، #اسیر و پابست آن میشود. اگر #دنیا را آب ببرد او را خواب میبرد. اصحاب #سیدالشهداء (علیهمالسلام) در شب #عاشورا اینچنین حالی داشتند و حتی با هم شوخی میکردند.
اگر طالبی کین زمین طی کنی
نخست اسب باز آمدن پی کنی
معمولاً سوارکاران با اسبهایی به #جنگ میروند که اگر نتوانستند در برابر #دشمن مقاومت کنند، بتوانند سریعاً خود را از مهلکه #نجات دهند. ولی برای پیمودن این راه باید با یک #عزم راسخ و #نیت خدائی و جدیتی استوار، تمام راههای بازگشت از مسیر #حق و متابعت از #هوای_نفس را به روی خود مسدود کنیم.
تأمل در آئینهی دل کنی
صفائی به تدریج حاصل کنی
( #سعدی )
با این حساب، ما در طول شبانهروز دو نوع تحصیل باید داشته باشیم:
۱) دروس رسمی #حوزه که باید بخوانیم و امتحان دهیم.
۲) تحصیل #انسانیت. #صفای_باطنی به #تدریج حاصل میشود و اینگونه نیست که همینکه مشغول #اصلاح نفس شدیم، بتوانیم در مدت کوتاهی آنرا تحصیل کنیم، بلکه شستشوی قلب، #ریاضت میخواهد، منتها نه #ریاضت_هندی، بلکه #ریاضت_اسلامی، بدینگونه که باید درب ورودی قلب را که هر لحظه توسط #چشم و #گوش و سایر اعضاء و جوارح تغذیه میشود، کنترل کرد که مبادا مثل حوضی که از راههای مختلف ممکن است لجن وارد آن شود، آلوده شویم. حتی اگر #عمر ما کفاف نداد و نتوانستیم این راه را به پایان برسانیم، #شهید از دنیا رفتهایم.
۸۸٫۸٫۳
✅ مرحوم آیتالله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
سیدالعلماء
📆 سالروز درگذشت مرحوم ملا هادی سبزواری؛ (۲۸ #ذی_الحجه ۱۲۸۹ق)
🔺داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم ملا هادی سبزواری
🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه #فيضيه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان [ #مرحوم_امام] عصرهای #جمعه جلسهای داشتند كه ده، بيست نفر #بازاری و چند #طلبه، مِنجمله شهيد #مطهری و افرادی از اين قبيل میآمدند و ايشان #مواعظ بسيار مؤثری میفرمودند؛ مواعظشان خيلی مؤثر بود، بهطوریکه در ما كه آن موقع #جوان بوديم خیلی اثر میگذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم میآمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمیشدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر میفرمودند.
مثلاً يكی از مسائلی كه میفرمودند اين بود: وقتی #انسان وارد در #علوم دينی میشود از خواستهای #نفسانی او اين است كه: خب، حالا ديگر ما يک #كتاب يا يك #مقاله بنويسيم يا يک #مجله پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتیكه اگر خوب #دقت كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و میخواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!.
اين حرفها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان #عقل مان خوب نمیرسید كه چگونه میشود انسان وارد #حوزه يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد #فرهنگ و #دانشکده ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً بهجا و بهصلاح است يا اینکه هنوز زود است؟
آدمی كه ده پانزده سال در #مدرسه يا در فرهنگ بوده و #تحصيل کرده، نفسش همان نفسِ #كودكی و بچگی اوست، خواستهایش هم همان خواستهای کودکی است که به رنگ جديد در میآید؛ به رنگ #طلبگی و #دانشجويی و #استاد شدن و #سخنرانی كردن و از اين قبيل چيزها در میآید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، میبیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرفها نشده چون او اين #ورزش را نكرده است.
مرحوم علامه #طباطبایی معنی اين ورزش را برای ما اینگونه نقل میفرمودند: مرحوم ملا هادی #سبزواری اعلیاللهمقامه در #سبزوار، حوزهی علميه داشت و روزها در #مسجد يا در يک جايی درس میگفتند. يک روز چند طلبهی كرمانی که میخواستند به #مشهد مقدس مشرَّف شوند، میگویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم. وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه میکردند و با تعجب اشاره میکردند و مثل اینکه يک چيز عجيبی دیدهاند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا اینها اینگونه حرکات را انجام میدهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوانها پرسيدند: چه مسئلهای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت میکردید؟ گفتند: ما يک مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب مدرسهای در #كرمان هستيم، يک روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، میخواست که در مدرسه بماند، ولی اجازهی #شرعی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق #خادم و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دستها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جارو کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد.
اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک میکند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همانجا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک میکرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای #ازدواج به او پيشنهاد کرد و او را #داماد خود نمود.
حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ میبینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جارو كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل میکردند و میفرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزهی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم.
منظور اين است که اينجور ورزشها و اینگونه #خودسازی ها برای همهی #مردم مخصوصاً در اين دوره لازم است.
۸۵٫۱۱٫۳۰
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
سیدالعلماء
📆 به مناسبت بزرگداشت مرحوم ملا هادی سبزواری؛
🔺داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم ملا هادی سبزواری
🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه #فيضيه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان [ #مرحوم_امام] عصرهای #جمعه جلسهای داشتند كه ده، بيست نفر #بازاری و چند #طلبه، مِنجمله شهيد #مطهری و افرادی از اين قبيل میآمدند و ايشان #مواعظ بسيار مؤثری میفرمودند؛ مواعظشان خيلی مؤثر بود، بهطوریکه در ما كه آن موقع #جوان بوديم خیلی اثر میگذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم میآمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمیشدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر میفرمودند.
مثلاً يكی از مسائلی كه میفرمودند اين بود: وقتی #انسان وارد در #علوم دينی میشود از خواستهای #نفسانی او اين است كه: خب، حالا ديگر ما يک #كتاب يا يك #مقاله بنويسيم يا يک #مجله پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتیكه اگر خوب #دقت كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و میخواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!.
اين حرفها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان #عقل مان خوب نمیرسید كه چگونه میشود انسان وارد #حوزه يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد #فرهنگ و #دانشکده ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً بهجا و بهصلاح است يا اینکه هنوز زود است؟
آدمی كه ده پانزده سال در #مدرسه يا در فرهنگ بوده و #تحصيل کرده، نفسش همان نفسِ #كودكی و بچگی اوست، خواستهایش هم همان خواستهای کودکی است که به رنگ جديد در میآید؛ به رنگ #طلبگی و #دانشجويی و #استاد شدن و #سخنرانی كردن و از اين قبيل چيزها در میآید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، میبیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرفها نشده چون او اين #ورزش را نكرده است.
مرحوم علامه #طباطبایی معنی اين ورزش را برای ما اینگونه نقل میفرمودند: مرحوم ملا هادی #سبزواری اعلیاللهمقامه در #سبزوار، حوزهی علميه داشت و روزها در #مسجد يا در يک جايی درس میگفتند. يک روز چند طلبهی كرمانی که میخواستند به #مشهد مقدس مشرَّف شوند، میگویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم. وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه میکردند و با تعجب اشاره میکردند و مثل اینکه يک چيز عجيبی دیدهاند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا اینها اینگونه حرکات را انجام میدهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوانها پرسيدند: چه مسئلهای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت میکردید؟ گفتند: ما يک مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب مدرسهای در #كرمان هستيم، يک روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، میخواست که در مدرسه بماند، ولی اجازهی #شرعی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق #خادم و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دستها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جارو کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد.
اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک میکند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همانجا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک میکرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای #ازدواج به او پيشنهاد کرد و او را #داماد خود نمود.
حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ میبینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جارو كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل میکردند و میفرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزهی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم.
منظور اين است که اينجور ورزشها و اینگونه #خودسازی ها برای همهی #مردم مخصوصاً در اين دوره لازم است.
۸۵٫۱۱٫۳۰
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
سیدالعلماء
🔺 داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم "ملا هادی سبزواری" در سالروز درگذشت ایشان؛ (۲۸ #ذی_الحجه ۱۲۸۹ق)
🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه #فيضيه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان( #مرحوم_امام ) عصرهای #جمعه جلسهای داشتند كه ده، بيست نفر #بازاری و چند #طلبه، مِن جمله شهيد #مطهری و افرادی از اين قبيل میآمدند و ايشان #مواعظ بسيار مؤثری میفرمودند؛ مواعظشان خيلی مؤثر بود، به طوریکه در ما كه آن موقع #جوان بوديم خیلی اثر میگذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم میآمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمیشدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر میفرمودند.
مثلاً يكی از مسائلی كه میفرمودند اين بود: وقتی #انسان وارد در #علوم دينی میشود از خواستهای #نفسانی او اين است كه خوب حالا ديگر ما يك #كتاب يا يك #مقاله بنويسيم يا يك #مجله پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتیكه اگر خوب #دقت كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و میخواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!.
اين حرفها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان #عقلمان خوب نمیرسید كه چگونه میشود انسان وارد #حوزه يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد #فرهنگ و #دانشکدهها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به جا و به صلاح است يا اینکه هنوز زود است؟
آدمی كه ده پانزده سال در #مدرسه يا در فرهنگ بوده و #تحصيل کرده، نفسش همان نفسِ #كودكی و بچگی اوست، خواستهایش هم همان خواستهای کودکی است که به رنگ جديد در میآید؛ به رنگ #طلبگی و #دانشجويی و #استاد شدن و #سخنرانی كردن و از اين قبيل چيزها در میآید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، میبیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرفها نشده چون او اين #ورزش را نكرده است.
مرحوم علامه #طباطبایی معنی اين ورزش را برای ما اینگونه نقل میفرمودند: مرحوم ملا هادی #سبزواری اعلی الله مقامه در #سبزوار، حوزهی علميه داشت و روزها در #مسجد يا در يک جايی درس میگفتند. يك روز چند طلبهی كرمانی که میخواستند به #مشهد مقدس مشرَّف شوند، میگویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم، وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه میکردند و با تعجب اشاره میکردند و مثل اینکه يک چيز عجيبی دیدهاند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا اینها اینگونه حرکات را انجام میدهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوانها پرسيدند: چه مسئلهای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت میکردید؟ گفتند: ما يك مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب يك مدرسهای در #كرمان هستيم، يك روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، میخواست که در مدرسه بماند، ولی اجازهی #شرعی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق #خادم و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دستها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جاروب کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد.
اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک میکند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همانجا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک میکرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای #ازدواج به او پيشنهاد کرد و او را #داماد خود نمود.
حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ میبینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جاروب كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل میکردند و میفرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزهی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم.
منظور اين است که اين جور ورزشها و اینگونه #خودسازیها برای همهی #مردم مخصوصاً در اين دوره لازم است.
۸۵/۱۱/۳۰
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama