eitaa logo
سیدالعلماء
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
697 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ایشان شاگرد بزرگانی مثل حضرات آیات شیخ عباس تهرانی، امام خمینی، علامه طباطبایی، بروجردی و... بودند. مرحوم امام در نامه‌های خود، از ایشان با عبارت "سیدالعلماء" یاد می‌کردند. ارتباط با ادمین @seydololama_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدالعلماء
🔺 درخواستی از امام رضا علیه‌السلام 🔹 در شرح حال حضرت علیه‌السلام مطلبی ذکر شده که بايد به آن توجه کرد. وقتی حضرت ولايت‌عهدی را به اجبار پذيرفت، به ايشان گفتند که شما نماز عيد را بخوانيد، اما حضرت فرمودند: قرار است که من اين کارها را نکنم و به کارهای مربوط به کاری نداشته باشم، ولی چون خيلی اصرار کردند، حضرت فرمودند: اگر من نماز عيد بخوانم، نماز عيدی که جدّم و جدّم می‌خواندند، من هم مثل آن‌ها نماز می‌خوانم. و ما بايد از حضرت درخواست کنيم که و دانش آموزی و بودنمان را آن‌طوری که خودشان می‌خواهند به ما ياد دهند و ما آن‌گونه باشيم. بايد به حضرت عرض کنيم: شما می‌فرمایید اگر من برای برپایی نماز عيد بروم، همان‌طوری می‌روم که جدّم می‌رفتند؛ ما هم می‌خواهیم اگر دانشجو هستيم، آن‌طوری باشيم که شما و جدّ شما هستيد و دوست داريد. اين مطلب را بايد از حضرت بخواهيم و حضرت در امر دانش آموزی سلیقه‌شان اين است که مثل خانواده‌ی ايشان و اطهار باشيم. خانواده‌ی ائمه‌ی اطهار دستورات و امور علمی را نشان داده‌اند. جدّ بزرگوارشان حضرت علیه‌السلام در حکمت ۱۳۹ (نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام) اين موضوع را مطرح فرموده‌اند که به هر کسی نبايد آموخت زيرا از دانش استفاده‌ی ابزاری در راه می‌کند بلکه بايد افرادی که لياقت شدن را دارند انتخاب کرد برای دانشجويی. حضرت در آن حکمت چنين می‌فرمایند: ها اِنَّ هاهُنا لَعِلماً جَمّاً، لَو اَصَبتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَی اَصَبتُ لَقِناً غَيرَ مَأمُون عَلَيهِ، مُستعمِلاً آلَةَ الدّين لِلدُّنيا، وَ مُستَظهِراً بِنِعَم اللهِ عَلَی عِبادِهِ، وَ بِحُجَجِهِ عَلَی اولِيائِهِ، اَؤ مُنقاداً لِحَمَلَةِ الحَقِّ، لابَصيرَةََ لَهُ فی اَحنائِهِ، ينقَدِحُ الشَّکُّ فی قَلبِهِ لِاَوَّلِ عارِض مِن شُبهَة. الا لاذا وَ لاذاکَ! اَؤ مَنهُوماً بِاللَّذَّةِ، سَلِسَ القِيادِ لِلشَّهوَةِ، اَؤ مُغرَماً بِالجَمع وَ الاِدِّخار، لَيسا مِن رُعاةِ الدّين فِی شیء اَقرَبُ شیء شَبَهاً بِهِما الاَنعامُ السّائِمَةُ! کَذلِکَ يموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِلِيهِ!. حضرت خطاب به ابن زياد می‌فرمایند: بدان‌که در سينه‌ی من دانش فراوانی انباشته است، ای کاش کسانی را می‌یافتم که می‌توانستند آن‌را بياموزند!، آری می‌یابم، اما مورد نمی‌باشند؛ را وسيله‌ی قرار داده و با خدا بر بندگان و با الهی بر دوستان خدا فخر می‌فروشند!. يا گروهی که حاملان حق می‌باشند اما ژرف انديشی لازم را در حقيقت ندارند، که با اولين شک و ترديد در دل‌شان ريشه می‌زند، پس نه آن‌ها و نه این‌ها سزاوار آموختن دانش‌های فراوان من نمی‌باشند. يا فرد ديگری که سخت در پی بوده و اختيار خود را به داده است، يا آن که در اندوزی می‌ورزد، هيچ کدام از آنان نمی‌توانند از دين پاسداری کنند و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند! و چنين است که دانش، با دانشمندان می‌میرد. بنابراين بايد افرادی را که در دانش نظر دارند، تعليم دهند نه افرادی که نظر ناپاک دارند و از فراگيری به دنبال علاقه‌مندی به گناه و کارهای دنيوی هستند و چنان‌چه اين افراد علم بياموزند به ضرر می‌شوند!. ۱۳۸۷.۴.۱۲ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم ملا هادی سبزواری؛ (۲۸ ۱۲۸۹ق) 🔺داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم ملا هادی سبزواری 🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان [ ] عصرهای جلسه‌ای داشتند كه ده، بيست نفر و چند ، مِن‌جمله شهيد و افرادی از اين قبيل می‌آمدند و ايشان بسيار مؤثری می‌فرمودند؛ مواعظ‌شان خيلی مؤثر بود، به‌طوری‌که در ما كه آن موقع بوديم خیلی اثر می‌گذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم می‌آمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمی‌شدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر می‌فرمودند. مثلاً يكی از مسائلی كه می‌فرمودند اين بود: وقتی وارد در دينی می‌شود از خواست‌های او اين است كه: خب، حالا ديگر ما يک يا يك بنويسيم يا يک پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتی‌كه اگر خوب كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و می‌خواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!. اين حرف‌ها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان مان خوب نمی‌رسید كه چگونه می‌شود انسان وارد يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد و ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به‌جا و به‌صلاح است يا این‌که هنوز زود است؟ آدمی كه ده پانزده سال در يا در فرهنگ بوده و کرده، نفسش همان نفسِ و بچگی اوست، خواست‌هایش هم همان خواست‌های کودکی است که به رنگ جديد در می‌آید؛ به رنگ و و شدن و كردن و از اين قبيل چيزها در می‌آید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، می‌بیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرف‌ها نشده چون او اين را نكرده است. مرحوم علامه معنی اين ورزش را برای ما این‌گونه نقل می‌فرمودند: مرحوم ملا هادی اعلی‌الله‌مقامه در ، حوزه‌ی علميه داشت و روزها در يا در يک جايی درس می‌گفتند. يک روز چند طلبه‌ی كرمانی که می‌خواستند به مقدس مشرَّف شوند، می‌گویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم. وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه می‌کردند و با تعجب اشاره می‌کردند و مثل این‌که يک چيز عجيبی دیده‌اند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا این‌ها این‌گونه حرکات را انجام می‌دهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوان‌ها پرسيدند: چه مسئله‌ای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت می‌کردید؟ گفتند: ما يک مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب مدرسه‌ای در هستيم، يک روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، می‌خواست که در مدرسه بماند، ولی اجازه‌ی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دست‌ها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جارو کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد. اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک می‌کند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همان‌جا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک می‌کرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای به او پيشنهاد کرد و او را خود نمود. حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ می‌بینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جارو كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل می‌کردند و می‌فرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزه‌ی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم. منظور اين است که اين‌جور ورزش‌ها و این‌گونه ها برای همه‌ی مخصوصاً در اين دوره لازم است. ۸۵٫۱۱٫۳۰ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🔹 کسانی‌که مسأله‌ی برای‌شان حل نشده، برای این است که مسأله را جوری برای‌شان طرح کرده‌اند که برای ذهن‌شان مشکل آمده. باید برای آن‌ها این‌طور مطرح شود که اصلاً توحید یک چیزی است که شما و تمامِ موجودات را زیر پر خودش می‌بلعد و جذب می‌کند و یک کهکشانی است که همه‌ی کهکشان‌ها را می‌گرداند. یک نیرویی است که همه‌ی نیروها را می‌کند و آن به آن، به آن‌ها نیرو می‌دهد. نیرودهنده‌ی نیروها، جاذبه‌دهنده‌ی به جاذبه‌ها، نفَس‌دهنده‌ی به نفس‌کش‌ها، دهنده‌ی به دانشمندها، یک همچین چیزی است. ما هیچ بودیم دیگر! همه‌ی ما می‌دانیم که چه ضعیفی در صلب یا در رحم بودیم؛ توحید یعنی نیرویی که با دست خود ما را آن به آن از چیزی به چیز دیگر منتقل کرده، از حالی به حالت دیگر منتقل کرده، گهواره و مادر و پدر و و و و همه‌ی این‌ها را به هم جوش داده، بالا آورده؛ شدم من، شدید شما. ما می‌خواهیم یک چنین موضوعی را مطرح کنیم، نه این‌که موجودی در یک جایی هست، خیلی بزرگ، خیلی مهربان، خیلی عظیم، کارهایی می‌کند، می‌کند، ما می‌خواهیم او را پیدا کنیم، با او آشنا بشویم؛ نه!، ما می‌خواهیم [نسبت به] آشناییِ اصل آشنایی‌هایی که وجودِ آشنا و آشنایی، همه از او هست، رفع از خودمان بکنیم. مثالش را بخواهند یک مثال خوبی پیدا کنند، پیدا نمی‌کنند، آخرش می‌گویند: ماهی‌ای که در اقیانوس می‌گردد و می‌چرخد، اگر به او بگویند یک چیزی به نام آب هست که همه‌ی ماهی‌ها در اویند، با او هستند، از او استفاده می‌کنند. خب می‌گوید: بروم بگردم ببینم در فلان اقیانوس پیدایش می‌کنم! از این طرف دنیا می‌رود به آن طرف و حال این‌که در تنفسش، در حرکتش، همه چیزش با آب است، اما نمی‌داند. مسأله‌ی شروع در توحید، شروع در رفع غفلت‌ها و اشتباهات است نه [شروع] در یک علومی. این اشتباهات که ما انباشته در کرده‌ایم، مانع این است که مسأله‌ی توحید برای ما حل بشود. ۸۵٫۱۰٫۲۱ ✅ مرحوم آیت الله سیدابراهیم خسروشاهی @seyedololama
📆 سال‌روز وفات مرحوم آیت الله شیخ حسن‌علی نخودکی اصفهانی؛ (۱۷ #شعبان ۱۳۶۱ ه‌ق) 🔺 محاسبه و تضرع به منظور نجات 🔹 راه #نجات و راه #تحصيل علم را به دست ما داده‌اند و فرموده‌اند كه در راه #بندگی بكوشيد. هر كسی مطابق وقت و توانايی و فهمش،‌ در شبانه‌روز برود يک گوشه‌ای حساب خودش را بكند، بگويد: من چند قدم در بندگی راه رفتم؟ چقدر عوضی رفتم؟ چقدر خواب بودم؟ چقدر بی‌هوش بودم؟ چه حرف‌هايی زدم كه نمی‌بايست می‌زدم؟ چه كارهايی كردم كه نمی‌بايست می‌كردم؟! اين‌ها را بررسی كند؛ با #استغفار و #توبه تلافی كند و رو به خدا بيايد كه: خدايا ما می‌خواهيم خودمان و #اجتماع را از دشمنی با تو، نافرمانی و كفران #نعمت تو نجات بدهيم. غرض‌مان از #دانش، از #علم، از تحصيلات، از #روحانيت اين است؛ دست مارا بگير. آن‌وقت ناله كند، يك ربع، ده دقيقه، يك ساعت، #سجده و #ركوع کند. ما چيزهايی می‌شنويم كه باورمان نمی‌آيد. می‌گويند: يكی از علما [ مرحوم آیت شیخ حسن‌علی #نخودکی اصفهانی]، در #مشهد مقدس بود. در پشت‌بام حرم به رکوع رفته و برف آمده بود و ايشان متوجه نشده بود، وقتی خادم آستان بالا آمده بود، ديد ايشان در ركوع زير برف مانده است! و واقعاً همين‌طور است. اگر در اين مسائل خدا به كسی #توفيق بدهد، برف و باران و غيره را متوجه نمی‌شود. ۷۶٫۷٫۲۰ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🔺 غربت‌زدایی از اسلام 🔹 #پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله: «إن الاسلام بدأ غريبا وسيعود غريبا»، [ #بح
⬆️ ص۲ کسی را در این بزم ساغر دهند که داروی بی‌هوشی‌اش در دهند منظور از پیمانه‌ای‌ست که اگر در قلب جا بگیرد، یک حالت مستی و از خود بیگانگی به انسان دست می‌دهد که در دیدگانش، طلا با کاه هیچ فرقی ندارند. برای این مستی باید با خدا مشغول شویم. در ، در حجره و… با خدا ببندیم که قدم در راه او برداریم، اگر تاکنون بنده‌ی خودمان بودیم، از این به بعد خواسته‌های‌مان را طبق خواسته‌های او کنیم. به این می‌گویند جراحی قلب و که در هیچ بیمارستانی و زیر تیغ هیچ پزشکی امکان‌پذیر نیست. کسی ره سوی گنج قارون نبُرد وگر بُرد، ره باز بیرون نبرد اصطلاحی است. در درون هر کدام از ما خدا چنین گنجی را قرار داده که هر کسی به آن پیدا کند، و پابست آن می‌شود. اگر را آب ببرد او را خواب می‌برد. اصحاب (علیهم‌السلام) در شب این‌چنین حالی داشتند و حتی با هم شوخی می‌کردند. اگر طالبی کین زمین طی کنی نخست اسب باز آمدن پی کنی معمولاً سوارکاران با اسب‌هایی به می‌روند که اگر نتوانستند در برابر مقاومت کنند، بتوانند سریعاً خود را از مهلکه دهند. ولی برای پیمودن این راه باید با یک راسخ و خدائی و جدیتی استوار، تمام راه‌های بازگشت از مسیر و متابعت از را به روی خود مسدود کنیم. تأمل در آئینه‌ی دل کنی صفائی به تدریج حاصل کنی ( ) با این حساب، ما در طول شبانه‌روز دو نوع تحصیل باید داشته باشیم: ۱) دروس رسمی که باید بخوانیم و امتحان دهیم. ۲) تحصیل . به حاصل می‌شود و این‌گونه نیست که همین‌که مشغول نفس شدیم، بتوانیم در مدت کوتاهی آن‌را تحصیل کنیم، بلکه شستشوی قلب، می‌خواهد، منتها نه ، بلکه ، بدین‌گونه که باید درب ورودی قلب را که هر لحظه توسط و و سایر اعضاء و جوارح تغذیه می‌شود، کنترل کرد که مبادا مثل حوضی که از راه‌های مختلف ممکن است لجن وارد آن شود، آلوده شویم. حتی اگر ما کفاف نداد و نتوانستیم این راه را به پایان برسانیم، از دنیا رفته‌ایم. ۸۸٫۸٫۳ ✅ مرحوم آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
📆 سال‌روز درگذشت مرحوم ملا هادی سبزواری؛ (۲۸ ۱۲۸۹ق) 🔺داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم ملا هادی سبزواری 🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان [ ] عصرهای جلسه‌ای داشتند كه ده، بيست نفر و چند ، مِن‌جمله شهيد و افرادی از اين قبيل می‌آمدند و ايشان بسيار مؤثری می‌فرمودند؛ مواعظ‌شان خيلی مؤثر بود، به‌طوری‌که در ما كه آن موقع بوديم خیلی اثر می‌گذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم می‌آمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمی‌شدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر می‌فرمودند. مثلاً يكی از مسائلی كه می‌فرمودند اين بود: وقتی وارد در دينی می‌شود از خواست‌های او اين است كه: خب، حالا ديگر ما يک يا يك بنويسيم يا يک پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتی‌كه اگر خوب كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و می‌خواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!. اين حرف‌ها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان مان خوب نمی‌رسید كه چگونه می‌شود انسان وارد يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد و ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به‌جا و به‌صلاح است يا این‌که هنوز زود است؟ آدمی كه ده پانزده سال در يا در فرهنگ بوده و کرده، نفسش همان نفسِ و بچگی اوست، خواست‌هایش هم همان خواست‌های کودکی است که به رنگ جديد در می‌آید؛ به رنگ و و شدن و كردن و از اين قبيل چيزها در می‌آید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، می‌بیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرف‌ها نشده چون او اين را نكرده است. مرحوم علامه معنی اين ورزش را برای ما این‌گونه نقل می‌فرمودند: مرحوم ملا هادی اعلی‌الله‌مقامه در ، حوزه‌ی علميه داشت و روزها در يا در يک جايی درس می‌گفتند. يک روز چند طلبه‌ی كرمانی که می‌خواستند به مقدس مشرَّف شوند، می‌گویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم. وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه می‌کردند و با تعجب اشاره می‌کردند و مثل این‌که يک چيز عجيبی دیده‌اند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا این‌ها این‌گونه حرکات را انجام می‌دهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوان‌ها پرسيدند: چه مسئله‌ای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت می‌کردید؟ گفتند: ما يک مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب مدرسه‌ای در هستيم، يک روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، می‌خواست که در مدرسه بماند، ولی اجازه‌ی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دست‌ها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جارو کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد. اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک می‌کند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همان‌جا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک می‌کرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای به او پيشنهاد کرد و او را خود نمود. حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ می‌بینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جارو كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل می‌کردند و می‌فرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزه‌ی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم. منظور اين است که اين‌جور ورزش‌ها و این‌گونه ها برای همه‌ی مخصوصاً در اين دوره لازم است. ۸۵٫۱۱٫۳۰ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
📆 به مناسبت بزرگداشت مرحوم ملا هادی سبزواری؛ 🔺داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم ملا هادی سبزواری 🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان [ ] عصرهای جلسه‌ای داشتند كه ده، بيست نفر و چند ، مِن‌جمله شهيد و افرادی از اين قبيل می‌آمدند و ايشان بسيار مؤثری می‌فرمودند؛ مواعظ‌شان خيلی مؤثر بود، به‌طوری‌که در ما كه آن موقع بوديم خیلی اثر می‌گذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم می‌آمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمی‌شدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر می‌فرمودند. مثلاً يكی از مسائلی كه می‌فرمودند اين بود: وقتی وارد در دينی می‌شود از خواست‌های او اين است كه: خب، حالا ديگر ما يک يا يك بنويسيم يا يک پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتی‌كه اگر خوب كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و می‌خواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!. اين حرف‌ها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان مان خوب نمی‌رسید كه چگونه می‌شود انسان وارد يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد و ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به‌جا و به‌صلاح است يا این‌که هنوز زود است؟ آدمی كه ده پانزده سال در يا در فرهنگ بوده و کرده، نفسش همان نفسِ و بچگی اوست، خواست‌هایش هم همان خواست‌های کودکی است که به رنگ جديد در می‌آید؛ به رنگ و و شدن و كردن و از اين قبيل چيزها در می‌آید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، می‌بیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرف‌ها نشده چون او اين را نكرده است. مرحوم علامه معنی اين ورزش را برای ما این‌گونه نقل می‌فرمودند: مرحوم ملا هادی اعلی‌الله‌مقامه در ، حوزه‌ی علميه داشت و روزها در يا در يک جايی درس می‌گفتند. يک روز چند طلبه‌ی كرمانی که می‌خواستند به مقدس مشرَّف شوند، می‌گویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم. وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه می‌کردند و با تعجب اشاره می‌کردند و مثل این‌که يک چيز عجيبی دیده‌اند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا این‌ها این‌گونه حرکات را انجام می‌دهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوان‌ها پرسيدند: چه مسئله‌ای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت می‌کردید؟ گفتند: ما يک مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب مدرسه‌ای در هستيم، يک روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، می‌خواست که در مدرسه بماند، ولی اجازه‌ی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دست‌ها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جارو کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد. اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک می‌کند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همان‌جا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک می‌کرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای به او پيشنهاد کرد و او را خود نمود. حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ می‌بینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جارو كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل می‌کردند و می‌فرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزه‌ی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم. منظور اين است که اين‌جور ورزش‌ها و این‌گونه ها برای همه‌ی مخصوصاً در اين دوره لازم است. ۸۵٫۱۱٫۳۰ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
‍ ‍ 🔺 داستانی عجیب از مبارزه با نفسِ حکیم الهی و عالم ربانی مرحوم "ملا هادی سبزواری" در سال‌روز درگذشت ایشان؛ (۲۸ ۱۲۸۹ق) 🔹 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان( ) عصرهای جلسه‌ای داشتند كه ده، بيست نفر و چند ، مِن جمله شهيد و افرادی از اين قبيل می‌آمدند و ايشان بسيار مؤثری می‌فرمودند؛ مواعظ‌شان خيلی مؤثر بود، به طوری‌که در ما كه آن موقع بوديم خیلی اثر می‌گذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم می‌آمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمی‌شدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر می‌فرمودند. مثلاً يكی از مسائلی كه می‌فرمودند اين بود: وقتی وارد در دينی می‌شود از خواست‌های او اين است كه خوب حالا ديگر ما يك يا يك بنويسيم يا يك پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتی‌كه اگر خوب كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و می‌خواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!. اين حرف‌ها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان خوب نمی‌رسید كه چگونه می‌شود انسان وارد يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد و و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به جا و به صلاح است يا این‌که هنوز زود است؟ آدمی كه ده پانزده سال در يا در فرهنگ بوده و کرده، نفسش همان نفسِ و بچگی اوست، خواست‌هایش هم همان خواست‌های کودکی است که به رنگ جديد در می‌آید؛ به رنگ و و شدن و كردن و از اين قبيل چيزها در می‌آید، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، می‌بیند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرف‌ها نشده چون او اين را نكرده است. مرحوم علامه معنی اين ورزش را برای ما این‌گونه نقل می‌فرمودند: مرحوم ملا هادی اعلی الله مقامه در ، حوزه‌ی علميه داشت و روزها در يا در يک جايی درس می‌گفتند. يك روز چند طلبه‌ی كرمانی که می‌خواستند به مقدس مشرَّف شوند، می‌گویند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم، وقتی آمدند و نشستند، دائم به هم نگاه می‌کردند و با تعجب اشاره می‌کردند و مثل این‌که يک چيز عجيبی دیده‌اند، برای سايرين سؤال پيش آمد که چرا این‌ها این‌گونه حرکات را انجام می‌دهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند، از آن جوان‌ها پرسيدند: چه مسئله‌ای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت می‌کردید؟ گفتند: ما يك مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب يك مدرسه‌ای در هستيم، يك روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت، می‌خواست که در مدرسه بماند، ولی اجازه‌ی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است، از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دست‌ها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جاروب کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد. اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک می‌کند، خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همان‌جا بود و واقعاً مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک می‌کرد. بعد هم که خادم ديد او واقعاً جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای به او پيشنهاد کرد و او را خود نمود. حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ می‌بینیم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جاروب كرد، ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم، شناختيم که ايشان همان شخص هستند. اين جريان را مرحوم علامه نقل می‌کردند و می‌فرمودند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزه‌ی كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم. منظور اين است که اين جور ورزش‌ها و این‌گونه برای همه‌ی مخصوصاً در اين دوره لازم است. ۸۵/۱۱/۳۰ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama