eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت... بس سالها مانوس بودی با شهادت مستانه آخر پر کشیدی تا شهادت از تو خدا پرسید وقتی حاجتت را گفتی: شهادت،یا شهادت،یا شهادت آخر مهیای شد برایت بالِ پرواز آخر اجابت شد دعایِ یا شهادت از بس شهید زندگی خویش بودی کم بود پاداشی تو را الا شهادت دریافتیم از خط خون عشق بازان باشد سرانجام بسیجی ها شهادت دلداده ی پیر سرافراز بسیجیم شاید شود روزی نصیب ما شهادت 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکشم بار به غیر از غمِ دوست من دلم تا به ابد منزلِ اوست... عالمِ از حالِ دلم غیر نبود هرکه جز یار به چشمم چو عدوست... به سکوتم نرسانم خللی سینه‌ام مخزنِ یک رازِ مگوست... از غمش جان و تنم آب شده استخوانم همه در قالبِ پوست... ضربانم شده تصنیفِ غمش شانه‌ام بارکشِ جام و سبوست... دل من پیشِ کسی مانده، دریغ جانم از فرطِ غمش بند به موست... نه ریا دارم و تزویر و دروغ دینِ من عاطفه و خلقِ نکوست... هر شبم چشم به در، در پیِ غم نکنم خوش دلِ خود جز غمِ دوست... ✓ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.18M
گنجشگ نیم،در طلب دانه بمیرم طاووسم وبا شوکت شاهانه بمیرم بیگانه زدنیایم و پرورده عشقم سخت است ،که در دامن بیگانه بمیرم سامان چوندارد. سر پر حادثه،بگذار چون سایه سر باشم و در شانه بمیرم چون دانه برفی، که شود محو به شیشه نزدیک،ولی دور وغریبانه بمیرم حالا که سرم، مست زبوییدن عشق است مستی به خدا پل زده، مستانه بمیرم دارایی من ،عشق وهمین یک دل پاک است شرطست که بی ثروت ویارانه بمیرم گر شرط وفادار شدن، دادن جان است آن به که به زیبایی پروانه بمیرم اسمم چو نشد ،درج به سامانه عشاق خارج زصف و نوبت و سامانه بمیرم گر معنی فرزانه شدن ،دوری از عشق است نامردم اگر عاقل وفرزانه بمیرم شعرم،غزلم،زنده به عشقم،که بمانم من نیستم آن واژه که در چانه بمیرم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دیروزدرجنگل فردا نگاه تو با‌ باران تبانی کرد اماخیس نشد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
میان جمعم و سرگرم داستان‌سازی کی‌ام؟ عروسک تنهای خیمه‌شب‌بازی به پای‌کوبی غمگین من نمی‌خندی اگر نگاه به ناچاری‌ام بیندازی من و تو از دغل پشت پرده باخبریم چقدر بازی و تا کی دروغ‌پردازی؟ اگر غلط نکنم مزد پاک‌چشمی ماست که می‌زنند به ما تهمت نظربازی شدیم «سرو» و به ما بی‌ثمر لقب دادند سرت بلند! بیا این هم از سرافرازی مگر نگفتمت ای دل به زندگی خو کن! کبوترا تو چرا با قفس نمی‌سازی؟ چه جای سعی! که فواره چون به اوج رسید به گریه گفت امان از بلندپروازی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در باغ طلای نابِ باران می ریخت عطرِخوش و دلگُشای باران می ریخت گُلشاخه ، درخت ، ذکرِحق میگُفتند اَلطافِ خدا، به شِکلِ باران می ریخت 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چه کسی می گوید سر بی گناه تا پای دار می رود اما بالا نه ...! فغان از این روزگار بی رحم یک مشت موش صحرایی نیمه شبی در فصل خرمالوهای کال آذوقه ی یک سال  کشاورز  را زیر سایه روشن آسمان به تاراج بردند... فردا همه ی گنجشک ها  را در انتهای  باغ  دار می زنند 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ماه و ستاره گر چه که در آسمان ماست بر شانه های سبز شما کهکشان ماست چشمان ماست گرم به خوابی که دیده اند با شب بگو سپید فلق پاسبان ماست رفته است خون سرخ تو بالای مأذنه گلبانگ های گریه ی مظلوم اذان ماست تو چین غیرتی وسط جبهه ی امید مرز تو روشن است عقیده کران ماست ما را برادرانه به یوسف امید داد پیراهنی که پاره شد اما از آن ماست نمرود وار آمده با منجنیق مکر صد آرش غیور ولی در کمان ماست حب الوطن برای تو یک سبک زندگی است لا تحسبن... نیست شعار ،آرمان ماست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم دولت در آن سرا و گشایش در آن در است یک قصه بیش نیست غم‌عشق وین عجب کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آتش دیوانگی سوزانده تن را، آنچنان که باد تا آن سوی دنیا می‌برَد خاکسترم را فصل پاییزم که هر شب رفتگر‌ها در خیابان می‌تکانند از لباسم برگ‌های آذرم را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
وقتی که دیدم آمدی با گل چمیدم آمدی بازم بهاری شد دلم هر سو فراری شد دلم گشتم ولی پیدا نشد هرگز دلم شیدا نشد صحرا به صحرا میروم دنبالِ دل هی میدوم هر کوچه را گُل میزنم فالی به هر قُل میزنم دلرا ملامت می کنم خودرا غُلامت می کنم بر دیده ام پا می نهی کی شیعه را وا ،می نهی ۱۴۰۳/۹/۹ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«عمر منی» به مختصر، چون که ز من نبود اثر زنده نمی شـــــدم اگر، از دم جـــان فــــزای تو گرچه تو دوری از برَم، همرهِ خویـش مـی برَم، شب همه شب به بستــرم، یاد تو را به جای تو! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمرند 📍@khobaneparsigoo
Hojat Ashrafzade-Ham Safar -musicdel.ir 128.mp3
2.95M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙 🎼‌ ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا به کی بغض دلم را این چنین وا می کنی هر کجا باشم تو میگردی وپیدا می کنی تا به کی رسوا مرا می خواهی وبی ادعا درد جان خسته را پس کی مدا وا می کنی در گلوی غصه هایم بغض کالی مانده است کی کجا این عقده ها را هم چو در یا می کنی رو به رویم جز غم و درد جدایی هیچ نیست رو به رویت نیستم تا کی تمنا می کنی حاصل جمع دلم منها شدن بود ای رفیق من به تنهایی شدم راضی چه با ما می کنی عکس هایم را گرفتی قاب کردی کو کجاست؟! شاید آن تاریخ را با عکس امضا می کنی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پژمرده کردی میوه‌های سرخِ رویم را خشکاندی آخر ای خزان! باغ هلویم را دور تو هی می‌گشتم و آواز می‌خواندم با زخمۀ غم  سرد کردی های‌وهویم را پیچیده بودم در پتوی انزوا دل را تاآنکه دزدیدی شب غفلت پتویم را بااینکه لب را کم برایت باز می‌کردم می‌گفتی اما دوست داری گفتگویم را دریای عشقی ریختم در کوزۀ جانت پر کردی از نامهربانی‌ها سبویم را از زخم‌ها و وصله‌های قلب من بگذر بگذار بر جای خودش باقی رفویم را اسم تو را می‌شویم از دیوار احساسم امشب ببین ای ماه ظالم! شستشویم را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چقدر غریبند خاطره‌هایِ پیش رو وقتی در ازدحام تنهایی به سر می‌کنم ت م ا مِ شب هایِ بی‌‌ستاره‌ام را ... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای دل، زعبیر عشق کَم گوی خود بو بَرَد آنکه یار باشد... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم بگذار دستت را به روی شانه‌ام باز از دست رفته بعد تو صبرم، قرارم! قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم وقتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد احساس می‌کردم تو را دیگر ندارم یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟ جان عزیزت روز و شب چشم‌انتظارم سر می‌گذارم روی خاکت باز امشب ای کاش سر از خاک دیگر برندارم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نه تو میمانی و نه اندوه به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد.. ‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 🌸 لب زد: _ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره، سریع بدون نگاه کردن بهش،باهاش دست دادم و اومدم بیرون،داشتم کفشامو می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود گفت: _یه خواهشی دارم کمی مکث کرد و گفت: _لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد دستام رو بند کفشام خشک شد، منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان،منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم .. در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم گفتم: _یعنی .. یعنی .. نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم... خودش سریع گفت: _یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه... محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن،دلم نمی خواست برم، من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش، وای نه، کاش خواهش نمیکردی عباس ...یعنی نمیبینمش دیگه،امکان نداره، من میبینمش، بازم میبینمش، من مگه چند وقته عباس رو دارم، اشکام به پشت چشمام رسیده بودن فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه، رومو برگردوندم، قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت، پشت بهش سریع گفتم: _خداحافظ عباس!! منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون، نمی خواستم اینجوری برم، نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم، نمی خواستم ... وای که چه بود، اونقد تلخ که حس میکردم مزه ی تلخی اش تا ابد باهام میمونه .. سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ...زیر لب فقط گفتم "دلم برات تنگ میشه " چشمامو کمی باز کردم، نور مستقیم می خورد تو چشمم، پرده ی اتاق رو کی کشیده بود، بلند شدم که کمرم درد گرفت، باز تو جانمازم خوابم برده بود، کل شب و به رفتن عباس فکر میکردم، نخوابیده بودم اما بعد نماز صبح نفهمیدم چجوری تو جانمازم خوابم برده بود، بلند شدم دست و صورتمو شستم، دنبال گوشیم میگشتم که ببینم عباس پیامی زنگی نزده، یادم اومد گوشیم هنوز تو کیفمه،از دیشب درش نیاورده بودم،کیفمو باز کردم و دستمو بردم داخلش که دستم خورد به چیز تقریبا گردی،  با تعجب گفتم این دیگه چیه تو کیفم، درش اوردم، چشمام چند لحظه روش ثابت موند وای این اینجا چیکار میکنه، نکنه دیشب …وای نکنه دیشب موقعی که وسایلای ریخته شدم تو اتاق عباس رو جمع میکردم اینم اومده بینشون، محکم با دست زدم رو پیشونیم، دویدم بیرون اتاق،  مامان تازه از خواب بیدار شده بود انگار.. سریع گفتم: _محمد کو؟؟؟؟ با تعحب نگام کرد و گفت: _چیشده؟ - مامان محمد کو، رفت؟؟؟؟ +اره یه ده دقیقه میشه رفته، جیشده حالا؟؟ سریع گفتم: _مامان زنگ بزنین آژانس؟؟ زود مامان .. زود، الان میره دویدم تو اتاق و هر چی دم دستم بود پوشیدم که مامان با نگرانی اومد تو اتاق و گفت: _چیشده معصومه؟؟ ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky