eitaa logo
عقلانیت انقلاب اسلامی
1هزار دنبال‌کننده
558 عکس
182 ویدیو
53 فایل
انقلاب اسلامی به زعامت امام خمینی، محصول حکمت و عقلانیت اجتماعی متفکران انقلاب اسلامی است که نمونه‌ی آن کتاب‌های «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و شهید مطهری و «طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآن» اثر آیت الله خامنه‌ای است. @Taha_121
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 جامع بین معقول و مشهود و منقول 🔹 مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) جهان را بر اساس ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلَقَهُ﴾[1] تفسیر می ‌كند، قرآن را بر اساس ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾[2] تنظیم می ‌كند انسان را, تمدن انسان را, فرهنگ و مدنیت انسان را بر اساس ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾[3] تنظیم می ‌كند؛ چنین انسانی حكمت را جامع بین معقول و مشهود و منقول می ‌داند و خود می ‌شود جامع این امور. اگر جناب مولوی هنر را در مشاهده عالَم قیامت می‌ داند این بزرگوار مصداق آن است. اگر مولوی گفت: خود هنر دان دیدن آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دلّ علی النار الدخان[4] یعنی آن حكیمی كه عارف نیست او گپ می‌ زند، او كه برهان حكمت و برهان عدل اقامه می ‌كند تا بگوید دوزخی هست او گپ می ‌زند و آن ‌كه اینجا نشسته دوزخ را می ‌بیند و از برزخ می ‌گذرد او هنرمند است. 🔹 مستحضرید كه با مفاهیم محض با ذهنیات محض با انتزاعیات صِرف، با صغرا و كبرای محض هرگز انسان به واقعیت نمی‌ رسد، اگر بخواهد به واقعیت برسد همان است كه جناب سنایی گفت که «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش»، وقتی بخواهد از گوش به آغوش برسد و از علم به عین بیاید چاره جز این نیست كه انسان, هنرمندانه هجرت كند. یك حمله مردانه مستانه بكردیم ٭٭٭ تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم[5] 🔹 هنر در این است كه انسان مثل حكیم مفاهیم خوب را ارزیابی كند، بعد از مفهوم به مصداق هجرت كند و طوری كه در دیوان شمس آمده مردانه هجرت كند بگوید: یك حمله مردانه مستانه بكردیم ٭٭٭ تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم آن‌گاه می ‌تواند واقعیت را درك كند و اگر در فضای مفهوم ذهنی ماند، گرچه از حس و تجربه حسّی به در آمده ولی در گودال مفهوم، در گودال فلسفه و در گودال حكمت مفهومی مانده است؛ این شخص باید به تعبیر لطیف و ظریف جناب عطار در منطق ‌الطیر كه تعبیر فراز و فرود از اوست، از این فرودِ مفهومی به فراز شهودی برسد اینكه جناب مولوی گفت: آفت ادراك آن قال است و حال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال[6] همین است. ما مفاهیم نظری را با مفهوم بدیهی حل ‌كنیم، صفا و مروه ما همین است! و الفكر حركة الی المبادی ٭٭٭ و مِن مبادی الی المراد[7] ما از معنای نظری به معنای بدیهی, از معنای بدیهی به معنای نظری می ‌رسیم صفا و مروه ما در فضای ذهن و بین مفهومات ماست, مفهوم نظری را با مفهوم بدیهی می‌ خواهیم حل كنیم، حرف این بزرگوار این است اگر این كار را كردید: آفت ادراك آن قال است و حال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال 🔹 مفهوم خون است، مفهوم را باید با مصداق شست، فلسفه را با عرفان باید حل كرد و ذهن را با عین باید تطهیر كرد. حكمای بزرگوار كم نبودند كه به این مقام بار یافتند! برخی از اساتید علامه طباطبایی این‌چنین بودند، خود علامه طباطبایی این‌چنین بود كه از علم هجرت كرد به معلوم رسید، از ذهن هجرت كرد به عین رسید؛ این قوس نزول و صعودش از فضای ذهن به در آمد و به فضای خارج رسید كه امیدواریم حشر او با انبیا و اولیای الهی باشد، امام راحل از همین قبیل بود كه جامع بین معقول و مشهود و منقول بود آن آثار عرفانی امام را اگر كسی ببیند و بداند, چنین نظری را تأیید می ‌كند. [1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 7. [2] . سورهٴ زمر, آیهٴ 23. [3] . سورهٴ تین, آیهٴ 4. [4] . مثنوی معنوی, دفتر ششم، بخش 83. [5] . دیوان شمس تبریزی, غزل 1481. [6] . مثنوی معنوی, دفتر سوم, بخش 226. [7] . شرح المنظومه, ج1, ص57. 📚 پیام به کنگره هنر ـ بزرگداشت علامه طباطبایی تاریخ: 1392/03/07
moredi_0307 p2.pdf
192.4K
💠 متن 🔹 همایش ـ حكمت متعاليه و ملاصدرا ـ سالن اجلاس سران 🔹 تاریخ: 1378/03/02
moredi_0307 ss.mp3
8.84M
💠 صوت 🔹 همایش ـ حكمت متعاليه و ملاصدرا ـ سالن اجلاس سران 🔹 تاریخ: 1378/03/02
هدایت شده از تأملات
آغاز انحراف آقای منتظری (تفسیرهای جدید از مبانی انقلاب و تغییر منطق حجیت) ⚜تبیین 🔹برخی از افراد فکر می کنند انحراف آقای منتظری پس از افشای قضایای مهدی هاشمی معدوم بود؛ اما باید دقت کنیم ریشه این انحراف را باید در نگاه های تند انقلابی او در پیش از انقلاب و حمایت از مجاهدین خلق دانست. مواضع تند و تیز آقای منتظری در سالهای اولیه انقلاب در عین همکاری با پدران مجاهدین خلق یعنی نهضت آزادی زمینه زاویه گرفتن تدریجی و غیر آشکار فکری و عملی وی را فراهم کرد. 🔹این تغییر تدریجی در مباحث وی در باب ولایت فقیه و کتاب مشهور الدراسات فی ولایه الفقیه به صورت یک مبنای فکری و اجتهادی خود نمایی کرد البته وی درصد حمایت و تبیین نظری انقلاب و حاکمیت اسلامی و ارائه مبنایی جدید و مقبول از ولایت فقیه بود و به همین جهت این تفاوت مبنا، در دهه شصت چندان جدی تلقی نشد، در عین حال خیلی هم مورد اقبال انقلابیون قرار گرفت و به همین جهت این کتاب به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی شناخته شد و همگان به تعریف و تمجید آن پرداختند. 🔹 آقای منتظری در مباحث ولایت فقیه، برخلاف همه فقهای پیشین ، با هدف کارآمدی بیشتر دز مناسبات و معادلات اجتماعی و سیاسی، مبنای جدیدی را اتخاذ کرد که مبتنی بر ادبیات علوم سیاسی مدرن و مبتنی بر مفهوم است. 🔹 نظریه وکالت اگر چه ادبیات جدید و نوینی برای دفاع از انقلاب و ولایت فقیه تلقی شد و همه ها و از آن استقبال کردند و آقای منتظری را نظریه پرداز محوری معرفی کردند اما به تدریج مشخص شد که مبنای جدید، چندان هم که فکر می کردند به نفع انقلاب و تبیین ولایت فقیه ختم نشد و خود آقای منتظری براساس همین مبنا و دروس، به تقابل با ولی فقیه زمان و استاد خود یعنی حضرت امام خمینی رسید و مهمترین جریان مخالفت با انقلاب اسلامی، مکتب امام خمینی و ولایت فقیه در امتداد جریانهای مجاهدین خلق و نهضت آزادی را راهبری کرد. و بسیاری از مغرضان و مخالفان پشت نظریه و تلاشی مخفی شدند که در آغاز برای دفاع از انقلاب و ولایت فقیه طراحی شده بود. ⚜ عبرت 🔹 از این جریان می توان درس گرفت که هر تلاشی برای دفاع و تبیین انقلاب اسلامی و ولایت فقیه باید مبتنی بر دستگاه فکری عالمان و حکیمان و فقیهان تراز حوزه های علمیه باشد و ریشه در حکمت اسلامی و فقه جواهری حقیقی داشته باشد و هرگونه از این ادبیات علمی و روش فقاهتی هر چند با هدف تبیین و دفاع انقلاب و ولایت فقیه و برای توسعه اجتماعی و راهبری مناسبات و معادلات اجتماعی باشد می تواند در جهت خودش مدیریت شود و به خطر بزرگی برای انقلاب و حاکمیت دینی تبدیل شود. 🔹 امروز نیز برخی از جریانهای انقلابی و فعال در حوزه و دانشگاه در تلاشند با تغییر منطق حجیت و روش استنباط در فقه و حکمت اسلامی را از اساس تغییر دهند و منطق و روش دیگری را جانشین کنند هدف این افراد نیز طراحی دستگاه فکری جدید برای تفاهم اجتماعی و کارآمدی دین در مناسبات و معادلات اجتماعی است. که به نظر می رسد این جریانها نیز است که انقلابیون دهه شصت با آن مواجه شدند. ⚜نکته 🔹این به معنای مخالفت با تکامل روش فقاهت و حکمت و جلوگیری از هر گونه نواندیشی و اجتهاد روشمند نیست. بلکه نوآوری و اجتهاد همواره امر مطلوب و ضروری است به شرط آنکه در منطق حجیت و روش استدلال و استنباطی باشد که دو طول هزار و چهارصد سال گذشته توسط فقها و حکما تحت پرتو معارف قرآن و اهل بیت(ع) تدوین و تکامل یافته است. 🔹نوآوری های امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیت الله خامنه ای نمونه عالی و کاملی از نوآوری های عمیق و بزرگی است که موجب تکامل و تفاهم اجتماعی شد و دین را وارد مدیریت اجتماعی و دخیل در مناسبات و معادلات اجتماعی کرد بدون آنکه گرفتار تغییر مبنا و تعویض منطق حجیت و روش استنباط و عدول از حکمت اسلامی و فقه جواهری شود. سید مهدی موسوی @hodanandboshra
هدایت شده از تأملات
کدام اخباری گری خطرناک است؟ ⚜ نکته 🔹اخبار و احادیث اهل البیت (ع) یکی از ذخائر غنی و ارزشمند شیعه و گنجینه ای بسیار بزرگ و معدنی پایان ناپذیر از معارف است و همواره عالمان شیعه از صدر اسلام تا دوران معاصر اعم از محدثان، فقها و بسیاری از حکما بدان توجه داشته و از آن بهره ها گرفته و دانش ها تولید کرده اند. براین اساس به احادیث و روایات یک ضرورت معرفتی و عقلانی است و به این نوع از مراجعه ، گفته نمی شود. ⚜تبیین 🔹محققان تاریخ و حکیمان و فقیهانه براین اعتقادند که یکی از جریانهای فعال در دوران معاصر از صفویه تا انقلاب اسلامی، جریان به مثابه یک منطق و رویکرد معرفتی است. 🔹اخباری گری علیرغم خدماتی که در تبویب احادیث و دقت های معرفتی و تاریخی داشتند اما مانع بزرگی بر سر راه عقلانیت و اجتهاد بودند و موجب شدند که بیش از دو قرن جامعه اسلامی از پیشرفت فکری و اجتماعی و پرداختن عمیق به اصول و بنیانهای حیات طیبه بازماند و درگیر مسایل فرعی و جزئی و اختلافات مذهبی شود. در نهایت نیز موجب تضعیف دولت صفوی و بهانه دادن به محمود افغان برای حمله به ایران و تجاوز به ناموس شیعه شد. همچنین باطنی گرایی و خواب گذاری را از سوی آنها باب شد و نتیجه آن شیخیه و بابیه و ... در عرصه فکر و سیاست شد. 🔹 اخباری گری دارای دو شاخه است: ۱. اخباری گری خام ۲. اخباری گری پیچیده و روشمند. 🔹اخباری گری خام: در این رویکرد، افراد به اخبار نگاه ویژه ای دارند و معتقدند که عقل نمی تواند به مسائل انسان جواب قطعی و یقینی دهد چاره ای نداریم که به روایات مراجعه کنیم و با مطالعه روایات به نحو انبوه خوانی، برنامه زندگی خود را تنظیم کنیم و هر کجا هم روایتی نداریم یا سکوت کنیم و یا از باب استفاده نماییم. این یک کار عقلایی است و به منطق چندان پیچیده ای نیاز ندارد. این نوع از اخباری گری بسیار بسیط است و مورد توجه عوام متشرعه و مومنان است. و سابقه ای طولانی در تاریخ اسلام دارد و از زمان اهل بیت تا زمان ما نمونه هایی را می توان برای آن معرفی کرد. 🔹اخباری گری پیچیده: نوع دوم اخبارگری، اخباری گری پیچیده و روشمند است. این رویکرد با پرهیز از رویکردهای خام و بسیط به تولید منطق و روش برای دفاع از اخباریگری و نفی عقل روی می آورد. به اعتقاد این افراد، باید دستگاه نظری و منطق جدیدی تولید کرد تا بتوان اخبار را مرجع فهم قرار داد و به فهم نظام مند و شبکه ای اخبار دست یافت به نحوی که اشکالات حکما و مجتهدان را به قشری گری و ظاهرگرایی پنهان در اخباری گری را داد. 🔹در تاریخ اسلام اولین بار ابوالحسن اشعری با استفاده از افکار منزلی سابق خود، منطق و کلامی را برای دفاع از اهل حدیث فراهم کرد و بعدها با نقدهایی مواجه شد و نسخه دیگر آن را تیمیه فراهم کرد. 🔹در تاریخ تشیع، اولین کسی که سعی کرد دستگاه نظری منسجم و منطق نوین حجیت مطلق اخبار و نفی عقل اصولی و فلسفی را تولید کند بود. کتاب یک تلاش کاملا نظری و روشمند برای تولید منطق حجیت اخبار و نفس منطق حجیت اصولیان و حکما است. انصافا استرآبادی انسان بسیار خلاق، روشمند و پر دغدغه بود و در تولید منطق جدید خود بسیار زحمت کشید و موفق عمل کرد و توانست بسیاری از علما و محدثان را با خود همراه کند. 🔹در ابتدا اکثر علما و حوزویان ایشان را بسیار تجلیل کردند و نظریه منطق او را چندان خطری برای اجتهاد و حکمت تلقی نکردند و کسی هم نقد جدی به آثار وی نزد و همین امر سبب شد که آثار و افکار او با این توجیه که بسیار بر اخبار و فرهنگ تشیع تاکید دارد مورد اقبال و توجه قرار گیرد. 🔹اما این منطق جدید و رویکرد معرفتی که با هدف مقدس بسط اخبار و گسترش فرهنگ تشیع تولید شده بود و مورد استقبال و پیروی علما و روحانیت و بخصوص طلاب جوان و نوگرای آن زمان قرار گرفت دیری نپایید که موجب تضعیف جریان پر سابقه اجتهاد و فقاهت و همچنین حکمت و عقلانیت شد و دولت صفوی و جامعه اسلامی را از پیشرفت و اصلاح اشکالات بازداشت و در زمانه ای که دنیای غرب در حال ترقی و پیشرفت مادی و علمی بود، جامعه اسلامی در حال عقب گرد و پرداختن به فروعات و اختلافات مذهبی و سیاسی بود. ⚜ عبرت 🔹باید توجه کنیم که هرنوگرایی علمی و تجدید نظر در مبانی فکری و منطق حجیت و روش استنباط و اجتهاد از منابع دینی و روایات، لزوما امر ممدوح و ثمربخشی نخواهد بود بلکه در بسیاری ازموارد موجب سقف معرفت دینی و نظام اسلامی می شود چون پایه های جدید و منطق نوین از استحکام و قدرت لازم برای رفتن زیربار فرهنگ و تمدن اسلامی ندارد فرهنگ و تمدنی که در طول هزار و چهارصد پیش آرام آرام رشد کرده و منطق حجیت و اجتهاد خود را تولید کرده و بر منابع دینی ودانشهای بسیار مهم و متقنی همچون اصول، فقه، کلام، فلسفه و عرفان استوار است. @hodanandboshra
هدایت شده از تأملات
بادهای غربی در جریانهای دینی ⚜تبیین 🔹اندیشه و تفکر در هر دوره ای رنگ و بوی زمینه و زمانه را می گیرد. کنشگران علمی و فرهنگی مانند همه کنشگران اجتماعی نمی توانند به فضای اجتماعی و تحولات آن بی تفاوت باشند. 🔹زمانه ما، زمانه ای تحت سیطره و در معرض بادهای غربی است. بادهای که پس از ورود به جامعه طوفان ایجاد می کنند و همه چیز را زیر رو می کند و برخی از بنیانها و درختان را از بیخ و بن می کنَد. اصلا تمدن جدید غرب طوفانی پدید آمد و مثل طوفان می خواست همه چیز را دگرگون کند و تولید کند منطقی که بر سلطهء اراده و کارآمدی اجتماعی و اراده معطوف به قدرت تاکید دارد. 🔹هرجا که اراده و قدرت محور حیات انسان قرار گرفت و عقل و آگاهی را به عقب راند آنجا محل ورود بادهای غربی و تمایل به سمت دنیا و دوری از حکمت مشرقی و حیات متعالیه است. هر چند در غرب، دین و اشراق حذف نمی شود اما تحت سیطره و منطق معطوف به اراده و قدرتِ برامده از بادهای غربی زیرو رو می شود و رنگ جدید می گیرد و به اسارت مادیت و دنیامحوری در می آید و بودن آن به کارآمدی و کارکردهای مادی آن وابسته می شود. 🔹بادهای غربی، غرب را به جایی رسانده که براساس خودآگاهی مداوم تاریخی، توانسته ابزار و منطق نقد خود را نیز تولید کند و هر مخالفی را نیز جزئی از خود کند به نحوی که دستگاه فکری مخالفان و منتقدان را به سرعت در خود هضم می کند و برای مخالفان و معارضان جا و مکان تعیین می کند و در میدانی به بازی می گیرد که خود آن میدان را طراحی کرده است. غیریت سازی و بخشی از منطق معطوف به قدرت و دستگاه مهندسی اراده ها و کنترل عینیت است. 🔹قدرت و کارآمدی تکنیکال غرب در سلطه بر عالَم و آدم، آنقدر جذاب و پرفسون است که کمتر شخصی می تواند از هیمنه و سیطره آن خود را آزاد کند. از این رو بسیاری که عَلم مقابله و ستیز با آن را بر می افرازند از خود غرب تقلید می کنند و راه آن را کسب ابزار مهندسی و مکانیزم قدرت می دانند و از مشاهده حقیقت و تنظیم خود با واقعیت پرهیز می کنند و آن را منطقی کهنه و ناکارآمد می پندارند. همانگونه که هگل و مارکس از نفی و اصرار بر تاسیس داشتند. 🔹همه بادهای غربی به زیرو رو کردن مبانی و بنیانها می پردازند و در درجه اول به نفی بنیانها و منطق کهن یعنی منطق حقیقت و واقع نمایی ادراکات می پردازند و با نفی حقانیت عقل و حجیت ادراکات، بنیان های جدیدی را جستجو می کنند تا براساس دستگاه قدرت و سلطه بر طبیعت و جامعه و ابزار مدیریتِ توزیع و مصرف را تولید کند. البته نه برپایه حقیقت و واقعیت، بلکه برپایه اراده و ساخت واقعیت و به خدمت گفتن دین براساس تفسیرهای نوینِ اراده محور. 🔹 پروتستانتیسم مسیحی، تسهیل گر مدرنیته و سرمایه داری، مصداق بارز این بنیان برافکنی و کارآمدترین محصول بادهای غربی در تغییر مبانی و بنیانهای فکری و دینی انسان مسیحی بود. پروتستانتیسم در واقع تفسیری اراده گرایانه و نوین از مسیحیت برپایه منطق نوین حجیت و استدلال بود. همین تفسیر الهام بخش فیلسوفان بزرگ مدرنیته از دکارت، هابز، لاک و بارکلی، تا کانت و هگل برای فهم دین و دینداری شد. هر چند در اتفاقی طبیعی اما غیر پیش بینی شده، به تقلیل دین و حذف آن از مدیریت اجتماع شد. ⚜عبرت 🔹هرگاه اراده و قدرت محور حرکت انسان و تعیّن بخش آگاهی و معرفت شود و عقل و ادراکات انسان به حاشیه رانده شود پای مطلق باز می شود و حجیت ذاتی عقل و امکان دست یابی به حقیقت و یقین نفی می شود و نهایتا همه حقایق به تقلیل می یابد بخصوص حقایق دینی را می نامند حتی الهی بودن قرآن کریم را افسانه ای بیش نمی دانند. 🔹نسبی گرایی مهمترین، بزرگترین و خطرناکترین محصول بادهای غربی و مدرنیته است که اگر با هر عنوانی همچون ، ، ، و هر عنوان دیگری به جامعه و تفکری وارد شد شاید در کوتاه مدت، جذاب، جدید، کارآمد و توسعه یافته جلوه کند و خود را منطق ولایت دینی و سرپرستی دین و ابزار مهندسی توسعه اجتماعی جا بزند امادیری نخواهد پایید که به بهانه ای چون به عکس خود مبدل می شود و بساط دینداری را جمع می کند و توسعه سرمایه داری و دنیاطلبی رابسط می دهد. ⚜نکته 🔹حکما و اصولیان مسلمان بواسطه هدایت وحی، به خوبی از حقیقت اراده و توان قدرت مطلع بودند و آن را به عنوان یک حقیقت انسانی و تعیین کننده در عرض عقل و ادراک به رسمیت شناخته و بر تاثیرگذاری آن اذعان داشته اند. اما همواره سعی در حاکمیت عقل به عنوان بر گستره وجودی انسان و گسترش ولایت عقل بر اراده ها و حب ها و بغض ها داشته اند. انبیا الهی نیز برای برانگیختن و عقل و بازگشت انسانها به میثاق فطرت مبعوث شدند. (نهج البلاغه خطبه ۱) سید مهدی موسوی @hodanandboshra
فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن» ۱ در فلسفه هگل و مارکسیسم ⚜استاد شهید مطهری 🔹يکي از مباحث اساسي که در اين کتاب* مطرح شده بود، بحثي بود تحت عنوان «دو نوع فلسفه». مي‌‌‌‌‌گويد: تنها دو نوع فلسفه و دو نوع جهان‌‌‌‌‌بيني در جهان وجود داشته است: فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن»، و يا به تعبير ديگر فلسفه پندار (يعني فلسفه خردگرا) و فلسفه زندگي (يعني فلسفه طبيعت‌‌‌‌‌گرا). اين يک برداشتي است که اينها کرده‌‌‌‌‌اند. 🔹اينها دو برداشت غلط در مورد تقسيم فلسفه‌‌‌‌‌ها دارند: ✔️يک تقسيم غلط اينکه تمام فلسفه‌‌‌‌‌ها را به دو نوع ايده‌‌‌‌‌آليسم و ماترياليسم تقسيم مي‌‌‌‌‌کنند در صورتي که اين تقسيم از نظر ما درست نيست. چنين نيست که هر سيستم فلسفي يا قائل به اصالت ايده و ذهن باشد و يا قائل به اصالت ماده‌‌‌‌‌. ✔️ ديگرشان اين است که فلسفه‌‌‌‌‌ها را به دو نوع فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن» تقسيم مي‌‌‌‌‌کنند و در اين تقسيم «بودن» را در مقابل «شدن» قرار مي‌‌‌‌‌دهند. آيا نقطه مقابل «هستي»، «شدن» است يا «نيستي»؟ واضح است که در مقابل «هستي»، «نيستي» و در مقابل «شدن»، «نشدن» است. پس بايد بگويند فلسفه هستي و فلسفه نيستي يا فلسفه شدن و فلسفه نشدن. پس چرا «بودن» را در مقابل «شدن» قرار داده‌‌‌‌‌اند؟ اين، يک ريشه لغوي دارد و يک ريشه فلسفي. 🔹ريشه لغوي مطلب اين است که در استعمالات لفظي براي «بودن» کلمه «کان» و براي «شدن» کلمه «صار» را به کار مي‌‌‌‌‌برند؛ و ما «بودن» را به معناي مطلق هستي و وجود به کار مي‌‌‌‌‌بريم اما اينها تصور مي‌‌‌‌‌کنند که در ماده «بودن» مفهوم ثبات خوابيده است و در ماده «شدن» مفهوم حرکت و تدريج و زمان خوابيده است. از نظر اينها «بودن» به معناي يکنواخت بودن است. البته اين يک بحث لغوي است و ارزش چنداني ندارد که درباره آن بحث شود و ممکن است در هر زبان و در هر لغتي خصوصياتي مختص به خود داشته باشد، ولي بودن و شدن در فارسي و کون و صيرورت در عربي به اين معني که اينها به کار مي‌‌‌‌‌برند نيست. در خود ماده بودن و کون، مفهوم ثبات مندرج نيست و بودن به معناي يکنواخت بودن نيست بلکه بودن صرفاً در برابر نبودن است. حتي در ماده شدن و صيرورت هم مفهوم زمان و تدريج نخوابيده است و لذا ما در مورد امور دفعي هم کلمه شدن و صيرورت را به کار مي‌‌‌‌‌بريم. بله، در اصطلاح فلسفي، کلمه «صيرورت» در مورد معناي خاصي از تغيير که همان تغيير تدريجي است به کار مي‌‌‌‌‌رود و الا از نظر لغوي مفهوم زمان و تدريج در کلمه «صيرورت» اخذ نشده است. 🔹و اما ريشه فلسفي اين مطلب چيست؟ چرا برخي از فلسفه‌‌‌‌‌ها را فلسفه «بودن» و برخي از آنها را فلسفه «شدن» مي‌‌‌‌‌دانند؟ اصل مطلب اين است که مي‌‌‌‌‌خواهند بگويند بعضي از فلسفه‌‌‌‌‌ها هستي را تفسير مي‌‌‌‌‌کنند نه بر مبناي حرکت و بعضي هستي را تفسير مي‌‌‌‌‌کنند بر مبناي حرکت. حال بايد ديد که چرا اين مطلب را با مقابل قرار دادن دو کلمه «بودن» و «شدن» بيان مي‌‌‌‌‌کنند؟ اساس اين تعبير از است. کلمات پراکنده‌‌‌‌‌اي از هم در اين زمينه هست که او هم چنين سخني گفته است ولي سخن او به شکل فرضيه‌‌‌‌‌اي بوده است بدون اينکه مطلب را تجزيه و تحليل کرده و يا براي آن برهاني آورده باشد؛ همين‌‌‌‌‌قدر گفته است که «هيچ چيزي در جهان ثابت‌‌‌‌‌ نيست» و «هيچ کس در يک رودخانه دوبار آبتني نمي‌‌‌‌‌کند» و «جهان يک جريان است» و امثال اين تعبيرات شاعرانه و اديبانه. در دوره جديد، هگل بود که آمد و فلسفه‌‌‌‌‌هايي را که جهان را براساس تغيير و حرکت تفسير مي‌‌‌‌‌کنند «فلسفه شدن» ناميد و فلسفه‌‌‌‌‌هايي را که جهان را بر غير مبناي تغيير و حرکت توجيه مي‌‌‌‌‌کنند «فلسفه بودن» ناميد. * کتاب " مارکس و مارکسیسم " نوشته آندره پی‌یتر ، ترجمه شجاع‌ الدین ضیائیان - از انتشارات دانشگاه تهران ادامه دارد ... منبع: نقدی بر مارکسیسم . ص۱۸۳ _ ۱۸۵ @usul121 @hodanandboshra
فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن» ۲ در فلسفه هگل و مارکسیسم ⚜استاد شهید مطهری 🔹ريشه اين فکر و اين تقسيم‌‌‌‌‌بندي، يک طرز تفکر است بدون اينکه مسأله اصالت ماهيت و اصالت وجود برايشان مطرح باشد. ولي از آنجا که فکر ابتدائي هر کسي همان طرز تفکر اصالت ماهيتي است لذا اين سخن را هم بر آن مبنا گفته‌‌‌‌‌اند. اينها که مي‌‌‌‌‌گويند فلسفه حرکت فلسفه «بودن» نيست، از اين جهت است که تصور مي‌‌‌‌‌کنند که در حرکت نيستي دخالت دارد، يعني يک شئ در حالي که حرکت مي‌‌‌‌‌کند نيست مي‌‌‌‌‌شود، يعني «هستي» است که «نيستي» در متن هويتش ظاهر مي‌‌‌‌‌شود، پس «بود» ي است که «نبود» مي‌‌‌‌‌شود، ولي بودي نيست که نبود مطلق بشود بلکه بودي است که با نبود ترکيب شده است. هم مي‌‌‌‌‌گفت «هستي» اولين مقوله است ولي هستي را اگر بدون تعين در نظر بگيريم پوچ است، نيست و از اينجاست که نيستي در او راه پيدا مي‌‌‌‌‌کند؛ يعني اگر هستي را به طور مطلق در نظر بگيريم بدون اينکه چيزي را منضم کنيم يک مفهوم انتزاعي محض است و مساوي با نيستي است، پس هستي نيست و هستي نيستي است. در اينجا نيستي مانند يک امر واقعي عارض بر هستي مي‌‌‌‌‌شود و به تعبير هگل هستي خودش را انکار مي‌‌‌‌‌کند، نفي مي‌‌‌‌‌کند؛ و هستي‌‌‌‌‌اي که نيستي در او راه پيدا کند و بودني که نبودن در او راه پيدا کند مساوي است با «شدن». 🔹از اينجاست که گفته مي‌‌‌‌‌شود ما دو سيستم فلسفي داريم: سيستم فلسفي «بودن» و سيستم فلسفي «شدن»؛ و اينکه «شدن» در برابر «بودن» قرار گرفته است براي اين است که از نظر او «شدن» بودن محض نيست، بلکه بودن و نبودن است و چون «شدن» بودن محض نيست و نبودن در آن راه يافته است لذا فلسفه‌‌‌‌‌هاي مبتني بر حرکت را «فلسفه شدن» ناميده‌‌‌‌‌اند. 🔹اما براساس فلسفه ما، يعني بر مبناي فلسفه اصالت وجودي صدرالمتألّهين، وجود در حقيقت خودش منقسم مي‌‌‌‌‌شود به ثابت و سيال؛ يعني بخشي از وجود و هستي ثابت است و بخشي از آن سيال؛ هر دو هستي است، نه اينکه يکي «هستي» است و ديگري «هستي و نيستي». خود حرکت يک نحوه هستي است و اين مطلب در فلسفه‌‌‌‌‌ اصالت وجود بسيار روشن است. 🔹 ريشه فکرشان همان طرز فکر ابتدائي يعني طرز فکر است. پس اينکه فلسفه‌‌‌‌‌هاي جهان را به دو نوع تقسيم کرده‌‌‌‌‌اند: فلسفه‌‌‌‌‌هاي هستي و بودن و فلسفه‌‌‌‌‌هاي شدن، درست نيست و اگر هم فرضاً قبول کنيم که دو گروه فيلسوف وجود دارند که يک گروه قائل به ثباتند و گروه ديگر قائل به حرکت، چه دليلي دارد که اينها را قائل به «بودن» و آنها را قائل به «شدن» بدانيم؟ و چنانکه گفتيم اين تعبير از شروع شده است. چون او ماهيت حرکت را ترکيبي واقعي از بودن و نبودن مي‌‌‌‌‌داند و لذا از نظر او حرکت نمي‌‌‌‌‌تواند واقعاً از سنخ هستي باشد. 🔹 ولي در فلسفه ما چنين نيست، حرکت واقعاً سنخي از هستي است و در عين اينکه سراسر هستي است، از نظر ماهيت و مرتبه مرکب از هستي و نيستي است. منبع: نقدی بر مارکسیسم . ۱۸۵ _ ۱۸۷. @usul121 @hodanandboshra
نقدی بر مارکسیسم مولف: استاد شهید آیت الله مطهری از بهترین کتابهای نقد فلسفه مارکسیسم که به طور مبسوط به تحلیل انتقادی پرداخته است.
هدایت شده از تأملات
فلسفه شدن 🔹پس از نگارش یاداشت ، برخی از کاربران محترم راجع به اصطلاح ابهامات و پرسش هایی را مطرح کردند و درخواست داشتند توضیحی در باره آن و تاریخچه ارائه شود. به همین منظور متنی را از کتاب ارزشمند استاد شهید آیت الله مطهری انتخاب کرده و بازگذاری می شود. 🔹این اثر در دهه ۵۰ یعنی قریب به نیم قرن پیش نوشته شده است و بخوبی ریشه های تاریخی و مبانی را بررسی کرده و به تحلیل انتقادی آن پرداخته است. قبل از بازگذاری متن استاد مطهری چند نکته را خوب است توجه کنیم: ⚜مارکسیسم چیست؟ 🔹مارکسیسم مکتبی سیاسی و اجتماعی است که از تفکرات و نظریات کارل مارکس، فیلسوف و انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهم، بعدها توسط طرفدارانش به دست آمد؛ لذا مارکس تحت تاثیر افکار فیلسوفان آلمانی همچون و بود و خودش اصلا مارکسیست به معنای جدید آن نبوده است. فردریش انگلس نیز از شکل‌دهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بوده‌است و مارکسیست‌ها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق هستند.  مارکسیسم بعد از مارکس و انگلی به یک فلسفه و منطق جدید به الگوی جامع برای تحلیل جامعه و مدیریت اجتماعی تبدیل شد. 🔹مارکس می گوید تاریخ یک سیر جبری و قهری دارد که بر اساس صورت می گیرد و معتقد است که این تکامل نیز قهری است و اوضاع تاریخ هم قهرا تغییر می کند. سپس مارکس پیش بینی می کند که جامعه در یک مرحله معین تاریخ به طور جبری به سوسیالیسم گرایش پیدا می کند. او می گوید نقش انسان فقط در همین حد است که در مسیر سوسیالیسم قدم بردارد و نقش انسان ها را در بوجود آوردن سوسیالیسم بیش از نقش یک ماما در به دنیا آوردن بچه نیست. سوسیالیسم هم مانند به دنیا آمدن یک بچه در شرایط خاص تاریخی و به صورت جبری به وجود می آید. ⚜اجزاء اساسی مکتب مارکس 1. یک دیدگاه کلی درباره تاریخ بشر (فلسفه تاریخ) 2. کاربرد خاص این دیدگاه کلی، در مورد رژیم سرمایه داری(اقتصاد و سیاست) 3. یک پیش بینی در مورد وقوع اجتناب ناپذیر تغییرات اجتماعی، با تکیه به تضادهای این نظام (انقلاب) ⚜راز جذابیت مارکسیسم 🔹استاد شهید مطهری معتقدند یکی از جاذبه های بزرگ مکتب مارکس این است که پیروان آن معتقدند که می توان از این فلسفه به صورت یک استفاده کرد. در این راستا خود مارکس هم می گوید نیست، بلکه است. در حقیقت مارکس معتقد است فلسفه آن مقدار ارزش دارد که وسیله ای برای تغییر جهان باشد. چگونکی عملکرد فلسفه در زمینه تغییر، اینگونه تفسیر می شود که فلسفه باید بتواند اوضاع حاضر را تشریح کرده و آینده را پیش بینی و مراحل تحول یک جامعه را از هم اکنون پیشگویی کند. این فقط از عهده بر می آید نه منطق و فلسفه های بودن. 🔹در مطالب بعدی، متن استاد شهید مطهری را بخوانید: @hodanandboshra
هدایت شده از تأملات
شاهد از غیب رسید 🔹مدتی است که در یاداشت هایی خبر از تقویت جریان مخالف منطق، حکمت، فلسفه و اصول فقه با گرایش مختلف همچون ، مدرن ، ، و ... را در متن حوزه علمیه و جریانهای انقلابی و سیاسی با دوستان مطرح می کنیم. اما بسیاری با حیرت و تردید به این مطلب می نگریستند و اعتراضاتی هم می کردند. اما نامه اخیر جناب حجت الاسلام آقای محمدتقی سبحانی به مجمع عالی حکمت شاهدی روشن و صریح بر این نگرانی ها و جریان شناسی تاریخی بود. 🔹آقای سبحانی در نامه خود بر "شکل گیری و باروری مدرسه جدیدی در فلسفه اسلامی و شیعی" در "دوره جدید نهضت نوین شیعه" تاکید دارد و برای همین غرض و مدعا، را از بیخ و بن ۱. ، ۲. در تبیین پدیدارهای نوین و دستاوردهای نو آمد بشری، ۳. مبتنی بر های منسوخ شده علمی، ۴. در تنگنای روش قیاسی و برهانی، ۵. در یقین، ۶. در قصه پیچ در پیچ عین _ ذهن و مفاهیم ماهوی، ۷. در ، ۸. در درک پیچیدگی‌های دنیای مدرن، ۹. در پاسخگوئی به مهم‌ترین پرسش‌های اساسی بشر در تاریخ، ۱۰. با "جبرانگاری، ایدآلیسم، فردگرائی و کلی نگری، ثبات‌گرائی(ایستمندی) و نسبیت اخلاقی" و ۱۱. به از "آزادی‌اندیشی، مسئولیت‌آفرینی، رئالیسم، کل‌نگری، تکامل‌گرائی و اخلاق‌باوری" معرفی می کند. 🔹به نظر حقیر، این نامه یک جدی و اساسی به جریان حکمت و فلسفه اسلامی است که آنها را از فضای خوشبینی به فضای موجود و احساس قدرت و قوت خارج کند و به ایشان بفهماند که مسئله بسیار جدی و اساسی است و نقدهای این چنین از سوی کسی نوشته شده است که خود روزی مشغول به تحصیل کلام و فلسفه و عضوی از مجمع عالی بوده است. 🔹حیرت و تردید برآمده از فلسفه های مدرن و علوم اجتماعی و پرسش های جدید و گسترش و بسیار مهم، جدی، اساسی و گسترده است و بسیاری از دغدغه مندان حوزوی و غیر حوزوی را با خود درگیر ساخته است. امروز و و فعال در مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک مطالبه عمومی است که مقام معظم رهبری بارها بر آن تاکید و اصرار داشته اند و مجمع عالی را به طور خاص موظف به تلاش جهادی برای این مهم کرده اند اما متاسفانه اقدام جدی و درخور توجهی از سوی ایشان را شاهد نبودیم. و اگر تلاش هایی هم انجام شده است در عرصه گفتمان سازی و مدیریت افکار عمومی بسیار ناتوان و ناکارآمد بودند و به نوعی حکیمان و فیلسوفان ما با بدنه اجتماعی و جریانهای فعال کف جامعه قطع ارتباط کرده اند و در این میدان رقابت و گفتمان سازی، مخالفان فلسفه و حکمت موفق تر عمل کرده اند. آقای سبحانی به درستی نوشته است که "فلسفه اسلامی باید نسبت خود را با دانش‌های فرازین و فرودین کنونی روشن سازد و به وضوح بدین پرسش پاسخ گوید که در عصر جدید به دنبال برآوردن کدامین حاجت از حاجت‌های بشری است. به نظر می رسد که تا این پرسش، پاسخ مناسب نیابد، از مساهمت حکمت در تحول علوم انسانی و اسلامی به روشنی و راستی نمی توان سخن گفت." 🔹نقدهای آقای سبحانی، نقدهای یک نفر نیست بلکه این نامه به نمایندگی غیر رسمی از جریانها و مجموعه های متعددی است که امروز در حوزه و دانشگاه فعال هستند نوشته شده است و نقدهای مشترک آنها به فلسفه اسلامی تجمیع شده است. آقای سبحانی حرف دل مکتب معارفی مشهد، مکتب تفکیک، فرهنگستان علوم اسلامی، نواندیشان دینی، روشنفکران دینی، فردیدی ها، رئالیسم انتقادی، تاریخی_اندیشان، و ... را بسیار هوشمندانه بیان کرده است. هر چند این جریانها داری مبانی و رویکردهای مختلفی هستند اما همه آنها یک سلسله نقدهای مشترک و جدی به فلسفه و حکمت اسلامی دارند. 🔹حقیقتا باید از آقای سبحانی ممنون و سپاسگزار باشیم که صریح و بی پرده و بدون نفاق، آشکار و بی پروا حرف آخر (پایان فلسفه اسلامی) را اول زده است و مثل برخی از جریانها پشت صورتهای خاص و ... پنهان نشده است. 🔹چنانکه از قرآن و مکتب اهل بیت(ع) و سیره حکما و فلاسفه بزرگ یاد گرفته ایم و شهید مطهری متذکر شده اند که شک و تردید و پرسش و فلسفه است باید این اشکالات، پرسشها و نقطه نظرات را جدی تلقی کرد و پاسخ های حکیمانه و منطقی برای آنها تهیه کرد. هر جا هم که کم کاری شده است و به امتداد حکمت بی توجهی شده و آثار ارزشمندی تولید نشده است اعتراف کرد و برای و فلسفه و پاسخ به پرسش های معاصر انسان تلاش کرد. تا همچنان فلسفه و حکمت بتواند از مرزهای عقیدتی اسلام و انقلاب اسلامی حفاظت کند و در برابر مکاتب نسبی انگار غربی و ترجمه های اخباری گرایانه آنها که به دنبال بنیان افکنی حکمت اسلامی و تزلزل در منطق اجتهاد و فقاهت جواهری است بایستد و زمینه تولید علوم انسانی اسلامی را فراهم کند. سیدمهدی موسوی @hodanandboshra