#آخرین_دیدار
.
.
🔶 صبح روز دوشنبه #چهاردهم_تیرماه_۱۳۶۱ ، #سید_محسن_موسوی، کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در #لبنان ، به پادگان زبدانی آمد و خواستار ملاقات با #حاج_احمد شد. موسوی به #متوسلیان گفت: «نیروهای #فالانژ و #اسرائیلی ها ، سفارتمان را #محاصره کرده اند و اگر داخل سفارت شوند، همۀ #اسناد_محرمانه #دیپلماتیک به دستشان میافتد. باید سریع برویم و منهدم شان کنیم.» #متوسلیان بلافاصله آمادۀ رفتن شد. گروهی از نیروها از او خواستند تا این #مأموریت را به آنها واگذار کند؛ امّا #متوسلیان با لحنی ملایم گفت: «نه #برادر ها! خودم باید بروم. شماها آماده باشید که هرچه زودتر برگردید تهران.»
🌹
🌹
📷 صبح روز ۱۴ تیر ۱۳۶۱ - عکس مربوط به آخرین سخنرانی #سردار رشید اسلام ، #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان در جمع کادرهای قوای محمّد رسول الله (ص) در پادگان زَبِدانی #سوریه
↘
↘
📔 با تلخیص از کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحات ۷۹۶ و ۷۹۷
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
#آخرین_عکس
.
.
.
🔶 #متوسلیان پس از نشستن در داخل مرسدسِ ۲۸۰ سفارت، نگاهی به #همت و جمع همرزمان باوفای خود کرد، سر به پشتی صندلی خودرو نهاد و در سکوت، پلک های خود را برهم فشرد. داخل خودرو، علاوه بر #متوسلیان ، #تقی_رستگار_مقدم ، #سید_محسن_موسوی - کاردار سفارت ایران در #لبنان - و #کاظم_اخوان - #عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران - هم نشسته بودند. چهار همسفر آمادۀ حرکت شدند و نیروها با تکان دادن دست با آنها #خداحافظی کردند. همین که خودروی حامل #متوسلیان از نظر محو شد، گویی همۀ سنگینی دنیا بر سر #همت خراب شد. #بغض ، راه گلویش را بست و او را به کنجی کشاند. #همت برای ساعت های متمادی در محوطۀ پادگان قدم زد و گاه و بی گاه به دروازۀ ورودی چشم می دوخت. تا به آن روز، هیچ کس او را تا بدین لحظه، #آشفته و #دلواپس ندیده بود.
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔶 آنچه درپي مي آيد، گوشه اي است بس ناچيز از خاطره «حاج عباس شَمَص»، كه در آخرين ساعات قبل از #اسارت، با آنها همكلام بوده است. این خاطرات حاصل حضور چند سالۀ برادر مجاهد و پرتلاش #حمید_داودآبادی - صاحب تصویر سمت راست - در مناطق اشغالی ، #لبنان و #سوریه می باشد. با هم می شنویم :
💘
💘
🔵 از وقتي كه آن چهار نفر آمده اند، دلشوره عجيبي دارم .اولش از آمدنشان خيلي خوشحال شدم، ولي هنگامي كه شنيدم ميخواهند به بيروت بروند، حالت عجيبي بهم دست داده است. يكي دوباربيشتر با #حاج_احمد برخورد نداشته ام، ولي با جذابيتي كه او دارد، ناخواسته در دلم محبت خاصي نسبت به او مي يابم. چهره مصمم و با ابهتي دارد. اصلاً ترس و هراس در وجودش راه ندارد. اگر جلويش بگويند انجام اين كار خطر دارد، تبسمي ميكند و خيلي جدي ميگويد:«خب خطر دارد كه دارد.» همين. به همين سادگي.
⚫ همه درخانه #سيد_عباس_موسوي (دبيركل سابق حزب االله لبنان كه چند سال بعد در يك عمليات تروريستي، توسط هليكوپترهاي اسرائيلي، به همراه زن و فرزند خردسالش به شهادت رسيد.) جمع ميشويم. خانه سيد درطبقه سوم يكي از كوچه هاي #بعلبك، در سينه كش تپه قرار دارد. وقتي #حاج_احمد ميگويد كه عازم بيروت هستند، چهره همه دگرگون ميشود. شوخي نيست. بيروت تحت اشغال صهيونيست هاست. آن مناطقي هم كه به اصطلاح در دست آنها نيست، زير نظر
نيروهاي #فالانژيست مسيحي است. #حاج_احمد را به كناري ميكشم. بدجوري هول كرده ام. وقتي ميخواهم سعي كنم كاملاً فارسي صحبت كنم، زبانم گير ميكند. اصرارش ميكنم، وضعيت #بيروت را كه براي او شرح ميدهم، خودش بهتر از من با وضعيت آنجا آشناست. ميگويد «به دليل مسدود
بودن راه اصلي #بعلبك به #بيروت، قصد دارند از جاده #طرابلس، از طرف #شمال و منطقه #جونيه وارد
#بيروت شوند. برايش توضيح ميدهم كه كل آن منطقه مسيحي نشين و تحت سلطه حزب كتائب ماروني هاست. ولي او فقط تبسمي تحويلم ميدهد. عزمشان را جزم كرده اند كه بروند. #حاجي ميگويد كه بايد براي كسب اطلاعات هرچه بيشتراز وضعيت #بيروت، وارد آنجا شوند. ميروند كه لباسهايشان را عوض كنند و با ظاهري عادي و شخصي حركت كنند.
🔸
🔸
◻ به سراغ #سيد_عباس_موسوی ( صاحب تصویر سمت راست ) مي روم و از او مي خواهم كه جلوي آنها را بگيرد. خواستۀ او هم كاري از پيش نمي برد. #حاج_احمد خيلي در كارش #جدي است . براي او حرف از خطر زدن #مسخره است. همينطور ايستاده ام و نگاهش مي كنم.سعي مي كنم وقتي چشمم به چشمش ميافتد، قيافه ام را ناراحتِ ناراحت نشان بدهم و بفهمانم كه خواهش ميكنم نرويد #خطر دارد بابا، خطر. مي روند پايين . حوزه علميه خواهران كه در طبقه پايين قرار دارد،تعطيل است . لباسهايي را كه
برايشان فراهم مي شود، به آنجا مي برند تا بپوشند، و مي پوشند. دقايقي بعد برميگردند بالا.
ايستاده ام كنار سيد عباس، دوباره به او مي گويم: «سيد شما يك كاري بكنيد.» ولي حاج_احمد با
همان #جديت ميگويد: «مثلاً چه كاري؟ ما ديگر عازم هستيم،خداحافظ.»
◼ دستم را كه به طرفش دراز مي كنم، سريع دست مي دهد. دستش را مي فشارم . ناگهان چشمم ميافتد
به پاهاي #حاج_احمد، يكدفعه خنده ام ميگيرد، #حاجي تعجب مي كند، رد نگاهم را مي گيرد كه ميافتد روي پوتين هاي مشكي كه در پاهايش خودنمايي مي كنند. سعي ميكنم بخندم. دست برشانه اش مي زنم، به اين اميد كه خودماني تر شويم. به او مي گويم: «باز هم ميگويم نرويد، ولي حالا
كه مي خواهيد برويد، آخر پوتين نظامي كه با لباس شخصي جور درنمي آيد.» خودش هم خنده اش مي گيرد. مي پرسد كه «بايد چه كار كنم» . يكي از بچه ها را مي فرستم كه يك جفت كفش كتاني اسپرت مي آورد. حاجي پوتين هايش رادرمي آورد و كفشها را مي پوشد. به پايش مي خورد. بندهايش را
#محكم مي كند وپاهايش را مي كوبد زمين.
◻ مي روم جلو كه #خداحافظي كنم. دست هايم را بر شانه هايش مي گذارم . #بغض گلويم را مي گيرد. براي آخرين بار مي گويم: «بازهم مي گويم نرويد، ولي حالا كه داريد مي رويد، خدا پشت وپناهتان، خيلي مواظب باشيد...به اين «دركها» نميشود اطمينان كرد.» و مي روند. دو سه ماشين #پاترول كه نيروهاي
مسلح #الدرك داخل آن هستند، آنها را اسكورت ميكنند. ديگر از نظرها دورمي شوند.
... ادامه در پست بعدی ⏪
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌸🌹🌷🌸🌹🌷🌸🌹🌷🌸🌹🌷
#حاجی_دیگر_برنمی_گردد
.
.
🔷 #عباس_برقی از فرماندهان یگان ذوالفقار #تیپ_27 با اشاره به آشفتگی عجیب #همت در آن روز می گوید :
...
..
.
...ساعت ها از رفتن #حاج_احمد و همراهانش می گذشت و ما هیچ خبری از آنها نداشتیم. ترسیده بودم. فکری ناراحت کننده آزارم می داد. هرچه فکر می کردم، نمی دانستم علّت اینهمه #نگرانی و هراس چیست. یکدفعه موضوع تازه ای تمام ذهنم را #اشغال کرد. از همان جا به یاد صحبت های #حاج_احمد افتادم. صحبت های آن شب، مثل پتکی محکم بر سرم می کوبید. با ترس و لرز پیش #حاج_همت رفتم. #حاجی از بس به #جاده #خیره شده بود، نگاهش پر از #خستگی بود. با نگرانی گفتم: «برادر #همت چیزی می خواهم بگویم ولی نمیدانم چطور بگویم!» #حاج_همت بدون اینکه نگاهم کند، گفت: «چیه #برقی ؟ چی میخوای بگی؟» #حاج_همت که از طرز صحبت کردن من #نگران شده بود، با #کنجکاوی پرسید: «چی میخوای بگی؟ خبری از #حاج_احمد شنیدی؟ » از گفتن آنچه که می دانستم، اکراه داشتم. با توجه به صحبت های چند شب پیش، این فکر برایم تداعی شد که #حاج_احمد ، یا #اسیر شده یا #شهید .گفتم: «راستش را بخواهی، #حاج_احمد دیگر برنمی گردد.» #حاج_همت با شنیدن این جمله، مثل اینکه از خواب عمیقی بیدار شده باشد، نگاهی به من کرد و پرسید: «چرا این حرف را می زنی؟» ناچار تمام آنچه را که #حاج_احمد در آن شب در منزلش مبنی بر خبردادن یک برادر #سپاهی از پیروزی در #فتح_المبین و #بیتالمقدس و اعزام به #لبنان و پایان یافتن کارش در آنجا تعریف کرده بود، گفتم. رنگ #حاج_همت پرید و حالش دگرگون شد. ساکت نگاهش می کردم که یکدفعه با #غیظ ، نگاهی به من کرد و گفت: « #برقی ، الهی #لال بشی، این حرف چیه که میزنی؟!»
این را که گفت، با #عصبانيت از من رو گرداند و به سمتی رفت. #حاج_همت که دور شد، لرزیدن شانه هایش را دیدم.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۹۷ و ۷۹۸ ( با تلخیص)
https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
#زندگینامه_شهدا
- ولادت : ۱۳۳۴ در یکی از محله های جنوب تهران
- تحصیلات: سوم راهنمایی و ترک تحصیل به علت وضع اقتصادی
- آغاز مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی
- عضویت در #سپاه در یکم تیر ۱۳۵۸
- فرماندهی گردان ۶ سپاه منطقه ۱۰ تهران به علت لیاقت و مدیریت
- شرکت در عملیات های غرب و جنوب با همین سمت
- فرماندهی گردان #بلال #لشکر_۲۷ در مرحلۀ دوم و سوم عملیات #الی_بیت_المقدس و وارد کردن ضربات جبران ناپذیر به پیکرۀ ماشین جنگی رژیم بعث
- اعزام به لبنان در معیت سردار #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
- همچنین بازگشت از مأموریت #لبنان و انتصاب به عنوان فرمانده گردان #مقداد در #لشکر_۲۷
- شرکت در عملیات #رمضان ، #مسلم ، #زین_العابدین با همین سِمَت
- شرکت در عملیات #والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک به عنوان معاون فرماندهی تیپ یکم #عمار
- انتصاب به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات در #لشکر۱۰_سیدالشهدا بعد از عملیات #والفجر_یک تا سال ۶۴
- استعفا از #سپاه در سال ۶۴ و راهی شدن به عملیات #والفجر_هشت به صورت #بسیجی_گمنام
- #شهادت در عملیات #کربلای_یک (آزادسازی مهران) در تیرماه ۶۵ با لباس #بسیجی
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#شهدا
#شهیدان
#شهید
#دفاع_مقدس
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
#شهید_علی_اکبر_حاجی_پور
🍃
🍃.🍃
🍃.🍃.🍃
#سالروز_شهادت
❣
❣
🔲 خلاصه ای از #زندگینامه_شهید :
.
سال ۱۳۳۰ در #آذرشهر #تبریز دیده به جهان گشود. در پی خاتمۀ تحصیلات متوسطه به سال ۱۳۵۰ به استخدام ارتش درآمد. پس از طی دوران آموزشی به عنوان درجه دار کادر، مأمور به خدمت در لشکر گارد شد. با اوج گیری مبارزات مردمی در آذر سال ۱۳۵۷ ، خود را از ارتش بازخرید کرد و به #صفوت_ملت پیوست.
پس از پیروزی #انقلاب_اسلامی ، #حاجی_پور در مرداد سال ۱۳۵۸ به عضویت #سپاه_پاسداران تهران درآمد و به هنگام غائله آفرینی عناصر ضدانقلاب در #کردستان ، روانۀ جبهه های رزم با شبه نظامیان مزدور رژیم بعث شد. در پی تهاجم ارتش عراق به خاک ایران، به تهران بازگشت و بلافاصله روانۀ جبهه های #خوزستان شد. در نبردهای دشت آزادگان، خصوصاً در جریان دفاع از #سوسنگرد ، او از زمرۀ نیروهای مؤثر این جبهه بود. در پی تشکیل #تیپ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در اسفند ۱۳۶۰ به جمع نیروهای این تیپ ملحق شد و #احمد_متوسلیان که تحت تأثیر وی قرار گرفته بود، رسماً او را به سمت #فرماندهی_گردان_عمار_یاسر منصوب کرد.
#حاجی_پور و #گردان_عمار در نبردهای #فتح_المبین و #الی_بیت_المقدس حضوری موفق داشتند. در مرحلهی اول عملیات الی #بیت_المقدس به شدت مجروح شد.
در پی تجاوز #اسرائیل به #لبنان ، او نیز از جمله #فرماندهان_شاخص نیروهای اعزامی ایران در قالب #قوای_محمد_رسول_الله (ص) بود. وی طی مدت حضور در مناطق عملیاتی #سوریه و #لبنان ،به همراه #حاج_احمد_متوسلیان ، کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی، قاسم دهقان و چند تن دیگر، یک رشته #مأموریت_شناسایی موفق از #مواضع_ارتش_اسرائیل در مناطق #بقاع و #جولان انجام داد.
پس از #اسارت #متوسلیان ، حاجی پور نیز به همراه دیگر یاران خود به ایران بازگشت و با سمت #فرمانده_گردان_عمار_تیپ_۲۷ جهت شرکت در مرحلهی سوم #عملیات_رمضان ، عازم #جبهه_جنوب گردید. در همین مرحله از نبرد، به شدت مجروح شد؛ امّا پس از چند روز از بیمارستان گریخت و بار دیگر در #خط_مقدم حضور یافت و با سمت #فرمانده یکی از محورهای عملیاتی #تیپ۲۷ انجام وظیفه کرد.
در پی ارتقای #تیپ۲۷ به سطح #لشکر ، پس از نبردهای #والفجر_مقدماتی و #والفجر_۱ ، به دستور #همت ، رسماً به #فرماندهی_تیپ_یکم_عمار از #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) منصوب شد. سرانجام در ۱۴ آبان سال ۱۳۶۲ طی مرحلۀ سوم عملیات کوهستانی #والفجر_۴ ، بر اثر اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به #شهادت رسید.
📚 با اندکی تلخیص از کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@yousof_e_moghavemat
🍃 #شهید_قاسم_دهقان
🍁
🍂
💗 شهیدی که ۱۷ شهریور ماه هم سالروز تولد #انقلابی اش بود و هم سالروز شهادتش شد.
↘
↘
...صبح روز ۱۷ شهریور از لویزان فرستادنش داخل شهر برای سرکوب مردم.وقتی اوضاع را در میدان ژاله می بیند، به همراه دو تا از دوستانش با اسلحه فرار می کنند. #ساواک خانه شان را محاصره می کند و پس از درگیری، با تنی زخمی دستگیر شده و شکنجۀ فراوانی می شود. #حکم_اعدام هم برایش بُریده بودند امّا به لطف خدا و با پیروزی #انقلاب نجات پیدا می کند.بعد از انقلاب، وارد #کمیته بعد #سپاه شده و با تشکیل #تیپ_۲۷ ، گردان #ابوذر را راه اندازی می کند. در #فتح_المبین و #بیت_المقدس هم کاملاً حضور دارد و به همراه #حاج_احمد_متوسلیان و سایر نیروها به #لبنان می رود. پس از بازگشت از #لبنان ، به دستور #حاج_همت ، فرماندهی گردان #مالک_اشتر را عهده دار می شود و در #والفجر_یک حسابی خوش می درخشد و سرانجام روز ۱۷ شهریور ۱۳۷۴ در حین ساخت فیلم توسط همچون #شهید_سید_مرتضی_آوینی ، روی_مین رفته و به #شهادت می رسد.
🍃
🍁🍃
#شادی_روح_شهدا_صلوات
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
ماجرای جالب گفتوگوی شهید محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگویم. عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط #اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
گفت: «به اونها بگو ما #همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از #لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از #عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما #مبارزه_با_صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، #مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»
زندگینامه #شهید_محمدحسین_محمدخانی
Eitta.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
❂◆◈○•--------------------
❂○° تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) به همت شهید بروجردی °○❂
💠 #محمد_بروجردی چه در #کردستان و چه در جنگ منشأ اثر بود. انصافا تا زمان حیات ایشان اگر بخواهم یک نفر اصلی را نام ببرم که در آزادسازی کردستان نقش بزرگی عهده دار بوده است، #محمد_بروجردی است که نقش فرماندهی داشت. برای عملیات #فتح_المبین هم کسی که حاضر شد و موافقت کرد #حاج_احمد_متوسلیان و بچه های سپاه #مریوان را از کردستان به جبهه جنوب بیاورد و تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) را بنیان گذاری کند، محمد بروجردی بود. بنیان گذار تیپ محمد رسول الله (ص) آقای بروجردی بود. ما برای عملیات فتح المبين در بهمن ماه سال ۶۰ به #کرمانشاه رفتیم. من و آقا محسن به آنجا رفتیم و بروجردی، #ناصر_کاظمی و فرماندهان دیگر هم بودند. آقا محسن مطرح کرد که ما می خواهیم عملیات بزرگی در غرب رودخانه #کرخه انجام دهیم ولی یگان کم داریم و آمدیم از اینجا نیرو ببریم. شما یک تیپ تشکیل بدهید.
🔸 #ناصر_کاظمی گفت شما به دلیل جنگ در جنوب همه پاسدارها را دارید می برید و بسیجی ها هم به جنوب می آیند. ما برای کردستان نه پاسدار داریم و نه بسیجی، تازه می خواهید از اینجا یک چیزی هم بردارید و ببرید! ایشان با ناراحتی از جلسه بلند شد و بیرون رفت ولی بروجردی بزرگوار خاطرم هست به ریش های طلایی رنگش دست کشید و گفت امام جنگ را مسئله اصلی می دانند. چشم، من خودم میآیم و نیروها را هم می آورم. ماشین و سلاح هم می آورم و از شما هم هیچ چیز نمی خواهم. فقط یک حکم به من بدهید. خودش رفت بچه های #مریوان و #احمد_متوسلیان و #قجهای را به جنوب آورد و تیپ را تشکیل داد. #همت و اینها توی #پاوه بودند و بعدا آمدند. شماره تیپ ها را من و #حسن_باقری معین می کردیم. گفتیم شماره تیپ شما ۲۷ است ولی اسمش را خودتان انتخاب کنید. #حاج_احمد_متوسلیان دستش را به هم مالید و گفت من می خواهم اسمی انتخاب کنم که هر کس این اسم را ببرد، صلوات بفرستد. نام تیپ را محمد رسول الله (ص) گذاشت. ما هم گفتیم شما تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) هستید. بنابراین بروجردی خودش آمد در عملیات #فتح_المبين در فروردین سال ۶۱ شرکت کرد.
🔹آقای بروجردی واقعا مطيع امام بود. اوايل درگیری های کردستان من رسما در سخنرانیهایم برای پاسدارها، علیه #بنیصدر موضع گیری می کردم. بروجردی یکی دو بار به من تذکر داد و گفت چون امام حکم فرمانده کل قوا را به ایشان تفویض کرده و منصوب امام است، شما علیه ایشان حرف نزن. من و بروجردی از قبل انقلاب با همدیگر دوست بودیم و هر دویمان مسلح بودیم. گفتم آقا محمد من ایشان را در فرانسه دیدم و می دانم چه آدم.. است. گفت نمی خواهد دانسته هایت را به پاسدارها منتقل بکنی. این طور آدمی بود. میگفت چون حکم امام را دارد نباید عليه او صحبت کرد. درباره شهید بروجردی اگر چندین کتاب بنویسند یا فیلم بسازند، جا دارد. واقعا یک شخصیت اسوه برای همه مجاهدین اسلام در #لبنان و #عراق و #سوریه بود. الگوی یک انسان مطلوب و سرداری مجاهد بود. ما یک چیزی از #مالک_اشتر شنیده ایم. اگر من بخواهم لقبی به ایشان بدهم، واقعا یک مالک اشتر برای امام بزرگوار بود.
📚 تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سیدیحیی رحیم صفوی - جلد اول "از سنندج تا خرمشهر"
Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🍃 #شهدای_خیبر 🌸
✅
🔶
هفتم اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
#سالروز #شهادت سردار دلاور و رشید سپاه اسلام
مسئول محور #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در عملیات #خیبر
#شهید_مرتضی_سلمان_طرقی ( نفر سوم از راست، تسبیح به دست)🌹
.
.
ولادت ۱۳۳۵ ، #تهران
دارای هوش و ذکاوت فوق العاده
اخذ دیپلم نقشه کشی ساختمان با نمرات عالی در سال ۱۳۵۵
تقوا، دین مداری و ولایتی بودن در همان اوایل نوجوانی
شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم فاسد شاه
انجام خدمت در پادگان هوابرد شیراز و یادگیری چتربازی
فرار از پادگان به دستور امام و دوباره بازگشت به پادگان جهت پاکسازی پادگان از عوامل خودفروخته
عضویت در #سپاه سال ۱۳۵۸
مسئولیت حفاظت از «زندان اوین» به خاطر بروز رشادت ها
عزیمت به کردستان و فعالیت مؤثر در سنندج و بوکان در مبارزه با گروهک ها و عوامل ضد انقلاب دموکرات و کومله
اعزام به جبهه با شروع جنگ تحمیلی
مبارزه با منافقین در سال ۱۳۶۰ در تهران
ازدواج در سال ۱۳۶۰ با دختری پاک و نجیب
مسئولیت فرماندهی یکی از گردانها در #عملیات_بیت_المقدس از طرف #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
عزیمت به #لبنان در خرداد ۱۳۶۱ به همراه «قوای محمد رسول الله (ص)» و آموزش چشمگیر چهار ماهه و تشکیل بسیج مردمی حزب الله لبنان
ریاست ستاد #تیپ_سیدالشهداء پس از بازگشت از لبنان
مسئولیت محور عملیاتی در عملیات های «والفجر مقدماتی» و «والفجر ۴»
نمایش اوج ایثار و فداکاری در #عملیات_خیبر به عنوان مسئول محور عملیاتی
#شهادت : هفتم اسفند ۱۳۶۲ در همین عملیات در #جزیره_مجنون ✅
.
.
.
#شهدای_اسفند
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدا
#شهیدان
#لشکر۲۷
#لشکر_۲۷
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#دفاع_مقدس
#به_یاد_شهدا #یاد_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌸 #شهدای_خیبر 🍃
✅
🔶
۴ اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت سردار عزیز و دلاور سپاه اسلام
فرمانده سرافراز #گردان_مالک_اشتر از #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#جاویدالاثر #شهید_محمدرضا_کارور 🌷
.
.
ولادت ۱۳۳۶ ، #فیروزکوه
کمک کار پدر در امر حرفۀ نجاری
هجرت به #ورامین به علت نبود امکانات تحصیلی و آموزشی
انجام کار و ادامۀ تحصیل با آگاهی به اوضاع اجتماعی پیرامون خود
هجرت به #شهر_ری به تنهایی جهت کار
تکثیر و پخش اعلامیه های #امام در شبها
فرار از خدمت و ترک خانه و کاشانه به علت عهد بسته شده مبنی بر اینکه به هیچ قیمتی حتی برای یک ساعت به رژیم طاغوت خدمت نکند.
حضور فعال در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی
اخذ دیپلم ریاضی در سال ۱۳۵۷
عضویت در #سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی بعد از شروع جنگ تحمیلی
فرماندهی #گردان_مقداد
مسئولیت طرح و برنامه #تیپ_۲۷
عزیمت به #لبنان به همراه «قوای محمد رسول الله ص» به فرماندهی #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان در خرداد ۱۳۶۱
فرماندهی #گردان_مالک_اشتر
#شهادت : #عملیات_خیبر ، #جزیره_مجنون پس از رشادت ها و حماسه آفرینی های بسیار 🌹
🔸
🔶
🔸
#شهدای_اسفند
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدا
#شهیدان
#لشکر۲۷
#لشکر_۲۷
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#دفاع_مقدس
#به_یاد_شهدا #یاد_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🚀🚁🚒🚐🚑💣💣
◾️اشغال لبنان توسط اسرائیل
در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۶۱ ، #اسرائیل به بهانه های واهی و با استفاده از حالت مشغول به جنگ بودنِ عراق و ایران و نگرانی بخشی از دولت های عرب از پیروزی ایران [در جبهۀ خرمشهر]، از هوا، زمین و دریا به کشور مظلوم و گرفتار #لبنان حمله کرد و تا بیروت پیش رفت... بعداً معلوم شد که یکی از اهدافِ آن [تهاجم]، کم کردن فشار ایران به عراق و نجات رژیم بعث عراق و گرفتار کردن #سوریه است که [در جنگ]، حامی ایران و مخالف بعث عراق بود.
طبیعی بود که در ایران، موجی از درخواست حمایت از فلسطین و مردم لبنان به وجود آید و بسیاری از رزمندگان، خواستار حضور در جبهه های جهاد مستقیم با #دشمن_صهیونیستی بشوند و شدند و [ حُکّام ] بعث عراق از این فرصت که #اسرائیل برایشان خلق کرده بود، استفاده کنند و پیشنهاد مُتارکه جنگ و اجازه عبور ایران از خاک عراق به سوی مرزهای #اسرائیل را بدهند.
وقت زیادی از «شورای عالی دفاع» و فرماندهان و مسئولین سیاسی، صرف بحث روی این موضوع می شد و جمعی از کارشناسان ما هم، برای بررسی وضع جبهه های #لبنان و #اسرائیل ، به منطقه رفتند.
مرحوم هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش، نهاد تصمیم گیرنده جهت اعزام نیرو به سوریه را «شورای عالی دفاع» معرفی می کند و در مورد چند و چون این واقعه می نویسد:
«...آقای رئیسجمهور [ آیت الله خامنه ای ] در یک تماس تلفنی، مسئلۀ بحران #لبنان را مطرح کردند. از جهاد سازندگی اطلاع دادند که مایلند بخشی از کمک های انسانی را در #لبنان به عهده بگیرند.
عصر «شورای عالی دفاع» در محل دفتر امام جلسه داشت. هیئت [اعزامی] ما [ متشکل از صیاد شیرازی، محسن رضایی، محسن رفیق دوست و تنی چند از مسئولین اطلاعات و عملیات قرارگاه مرکزی کربلا ] از #سوریه برگشته و در جلسه شرکت داشتند. گزارش دادند که #اسرائیل بر اکثر نقاط جنوب #لبنان مسلّط شده است و #سوریه نمی تواند [در آن مناطق] وارد جنگ شود. [اعضای این هیئت] با فلسطینیها ملاقات نکرده بودند. تصمیم گرفتیم که کمکی به #لبنان بشود. ترکیه حاضر نیست که از مسیر هوایی کشور او خیلی استفاده شود و با عبور یک هواپیمای حامل کمک در هر روز، موافق است.»
این تصمیم در حالی گرفته شد که عناصر واحد اطلاعات #تیپ_27 هنوز در #شلمچه حضور داشتند و سرگرم کار شناسایی از منطقه بودند.
👈 ادامه دارد...
📚 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی #همپای_صاعقه ، صفحات ۷۷۳ و ۷۷۴
@yousof_e_moghavemat
✈✈✈✈✈✈✈✈✈✈
⚫️ وسایل تیپ را جمع کنید؛ باید برویم لبنان...
◻️ عباس برقی از همرزمان صمیمی و باوفای #حاج_احمد_متوسلیان می گوید:
...برادرهای ما گرم کار شناسایی بودند که پیامی از #حاج_احمد به دستمان رسید. #حاجی در این پیام، خیلی کوتاه و صریح نوشته بود؛ تصمیم گرفته شده که ما برای #جنگ_با_اسرائیل ٬ عازم #لبنان بشویم. سریع وسایل و تجهیزات تیپ را جمع کنید و بیایید تهران، پادگان امام حسین علیه السلام.
بلافاصله ظرف دو - سه روز، کلیۀ تجهیزات و وسایل تیپ را جمع کردیم و عازم پادگان امام حسین (ع) شدیم.
هنگامی که به تهران رسیدیم، در پادگان امام حسین (ع) باخبر شدیم که #حاج_احمد به اتفاق #حاج_همت و یک تعداد دیگر از برادران تیپ، برای اقدامات اولیه به #لبنان رفته اند و به زودی برای اعزام ما به آنجا، به ایران باز خواهند گشت.»
سعید قاسمی؛ مسئول واحد اطلاعات #تیپ_27 نیز در این باره می گوید:
«...طبق دستور #حاج_احمد داشتیم توی جبهۀ شلمچه در اطراف کانال پرورش ماهی، کار شناسایی را انجام می دادیم که سردار عزیزمان #حاج_حسین_همدانی آمد و دستور شفاهی #احمد_متوسلیان را به ما ابلاغ کرد.
دستور این بود: ظرف مدت ۲۴ ساعت، کلیۀ وسایل و تجهیزات خودتان را جمع آوری کنید. می خواهیم برویم #لبنان .
با تعجب به «حاج حسین همدانی» گفتیم: حاجی، چی داری میگی؟ نکنه داری با ما شوخی می کنی!؟
ایشان خیلی جدی گفتند: #احمد تأکید کرده ظرف ۲۴ ساعت، کلیۀ تجهیزات تیپ را همراه بچه ها جمع کنید و به سرعت به تهران انتقال دهید.
واقعاً ما توی پوست خودمان نمی گنجیدیم؛ جنگ ما یک پله خودش را بالاتر کشیده و #جهاد ما وارد فاز جهانی شده بود. خلاصه به سرعت نیروها و امکانات تیپ را جمع آوری کردیم و خودمان را به تهران رساندیم و رفتیم پادگان امام حسین (ع)؛ مقصدی که #حاج_احمد برای ما در نظر گرفته بود.»
👈 ادامه دارد...
📙 #همپای_صاعقه ، صفحات ۷۷۴ و ۷۷۵
@yousof_e_moghavemat
📣📢🔈🔉🔊
#ایران_آتش_بیار_معرکه_شده_است
🔸 دولت #اسرائیل به محض پخش ورود نیروهای ایرانی به دمشق، تدابیر بی سابقه ای اتخاذ کرد. #متوسلیان در این باره می گوید:
... بلافاصله بعد از ورود اولین هواپیمای حامل نیروهای ما به آنجا، #اسرائیل اعلام آتش بس یک طرفه کرد و این اولین گام بود برای اینکه دست به عقب نشینی تاکتیکی بزند و این امر هم در اینجا پیش آمد که نیروهای وابسته به #اسرائیل در خاک #لبنان مثل #فالانژیست_ها و نیروهای مربوط به سرگرد «سعد حداد» و حتی #اسرائیل در برنامۀ رادیویی شان بخش فارسی دایر کردند و عجب اینکه بخش فارسی این رادیوها بلافاصله بعد از ورود نیروهای ایرانی، شروع به کار کرد. #صهیونیست_ها و مزدوران شان در تبلیغات رادیویی به ما گفتند: شما ایرانی ها چرا آتش بیار معرکه شده اید؟ شما برای اشغال #لبنان آمده اید!!!
عجیب اینکه در عرف #صهیونیست های متجاوز و اشغالگر، ما اشغالگر محسوب می شدیم و آنها، #اسرائیلی_ها ، حامی مردم...
🔹 اعزام قوای محمد رسول الله (ص) به #سوریه ، در ۳ مرحله انجام گرفت. در مرحلهی اول، #متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها عازم شدند. در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران، در دمشق، زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن، مرحلهی دوم اعزام انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به کمک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، راهی #سوریه شدند که سرپرستی مجموعۀ سوم را #محمد_ابراهیم_همت بر عهده داشت.
⬅️ ادامه دارد...
📙 #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۷۹
@yousof_e_moghavemat
🌹🌺🌸🌷❤️🛩🕌
#راه_قدس_از_کربلا_می_گذرد
◻️ همزمان، امام خمینی به مسئولین سیاسی و نظامی کشور تفهیم فرمود که اقدام #اسرائیل مبنی بر حمله به #سوریه و #لبنان ، دسیسه ای بوده تا ایران را از مسئلۀ اصلیش، یعنی جنگ با رژیم جنگ افروز صدّام باز دارد؛ از این رو با اعلام اینکه «راه قدس از کربلا می گذرد»، سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. «علی صیاد شیرازی»، فرماندۀ نیروی زمینی ارتش در این خصوص می گوید:
«...[ روز شنبه، پنجم تیرماه ۱۳۶۱ ] رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در آنجا چه کرده ایم و باید چه بکنیم. حضرت امام، به گزارش ها گوش دادند و بعد یکباره فرمودند: «این نیروهایی که برده اید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، من مسئولیتش را قبول نمی کنم. بگویید سریع برگردند.»
من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیماً از امام نشنیده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم.
فرمودند: بگویید سریع برگردند.
ما اصلاً تعجب کردیم که چطور شد؟ به سرعت رفتیم برای اجرای دستور.
🔹 در آن زمان هنوز تعدادی از نیروهای کادر #تیپ_27 در پادگان امام حسین (ع) #سپاه تهران حضور داشتند و بی صبرانه منتظر بودند تا راهی #سوریه شوند. #متوسلیان به منظور سرکشی از این کادرها وارد پادگان امام حسین (ع) شد.
👈 ادامه دارد...
📚 از کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحات ۷۹۱ و ۷۹۲
@yousof_e_moghavemat
✈️✈️✈️✈️✈️✈️✈️✈️✈️
#همه_نیروها_برگردند
🔶 [ با کارشکنی سوری ها ] و در پی آن، اخذ تصمیم توسط «شورای عالی دفاع» مبنی بر بازگشت قوای محمد رسول الله (ص) از #سوریه ، بعدازظهر روز چهارشنبه ۹ تیرماه ۱۳۶۱ ، فرماندهی کل #سپاه که در قرارگاه مرکزی کربلا حضور داشت، طیِ تلفنگرامی، دستور مراجعت هرچه سریع تر #تیپ_۲۷ به ایران را به داود کریمی؛ فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران ابلاغ کرد. متن دستور بدین شرح است:
بسمه تعالی
تلفنگرام
ارجحیت: آنی
شماره: ۷۲-۶۹۳
تاریخ: ۱۳۶۱/۴/۹
از: فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا ( سپاه )
به: فرماندهی سپاه منطقه ۱۰ تهران
با توجه به رهنمود های امام بزرگوارمان در مورد سرعت دادن به [روند] پایان جنگ تحمیلی، خواهشمند است دستور دهید که #تیپ_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) تا پایان روز ۱۵ تیرماه سال جاری در منطقه جنوب حضور یابد.
بدیهی است معاون تیپ و ارکان ستادی یگان، مخصوصاً عناصر اطلاعات - عملیات و تدارکات، تا روز ۱۲ تیرماه بایستی در قرارگاه مرکزی کربلا حضور پیدا کنند.
انشاءالله خداوند #زیارت_کربلا و شکست صدّامیان را نزدیک فرماید.
قرارگاه مرکزی کربلا
فرماندهی کل سپاه برادر محسن رضایی
⚪️ به دنبال ابلاغ دستور فرماندهی کل سپاه، روند بازگشت نیروهای اعزامی به ایران آغاز شد و جمع کثیری از نیروهای #بسیجی طی چند پرواز از دمشق به تهران انتقال یافتند. اکنون تنها کادرهای ستادی و عملیاتی #تیپ_۲۷ در #سوریه و بخشی از بُقاع #لبنان حضور داشتند و #متوسلیان به اتفاق #همت ، درصدد تدوین جدول زمان بندی شده، برای مراجعت تدریجی آنها به ایران بودند.
👈 ادامه دارد...
📚 با اندکی تصرف از کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۹۵ و ۷۹۶
@yousof_e_moghavemat
📑 #معرفی_کتاب 📚
📄
📃
«...وارد سفارت خانه که شدم، دیدم #حاج_احمد ، #سید_محسن_موسوی ، #تقی_رستگار_مقدم و #کاظم_اخوان در آنجا نشسته اند. محتشمی پور تا مرا دید، گفت: «این آقای #متوسلیان تصمیم دارد به لبنان برود.» من خطاب به #حاج_احمد گفتم: «ببین احمد! اگر سید محسن به لبنان برود، رفتن او، توجیه #دیپلماتیک دارد؛ چون که او کاردار ایران در بیروت است و یکی از وظایفش مراقبت از سفارت ایران است و از مصونیت سیاسی برخوردار است. امّا تو، #حاج_احمد_متوسلیان هستی؛ یک مقام نظامی ارشد ایرانی. قطعاً حضورت در کشور جنگ زدۀ لبنان خطر دارد.» #حاجی گفت: «در هر حال، من تصمیم گرفته ام به #لبنان بروم.»
در جوابش گفتم: « #حاج_احمد ، اینجا فرماندۀ تو کیست؟» با خنده گفت: «شما هستید.» گفتم: «اگر من به عنوان فرمانده، به تو دستور بدهم که نرو، شما چه می کنی؟»
گفت: «آن قدر سر به سرت می گذارم تا راضی شوی من بروم. فقط خواهش می کنم، دستور به نرفتن نده. می خواهم بروم اوضاع حومۀ جنوبی #شیعه نشین بیروت را بررسی کنم، ببینم چه باید بکنیم.»
گفتم: «خب، تو می توانی این کار را با ۳-۲ نفر نیروی اطلاعاتی هم انجام بدهی.» همین طور که داشتم با او صحبت می کردم، با #تسبیح خودم استخاره ای هم گرفتم که دیدم جواب استخاره «بد» آمد.
تا بد آمد، احمد فهمید و وسط تسبیح انداختن، دست مرا گرفت و گفت: «به تسبیح نگاه نکن حاج محسن! من تصمیم دارم بروم و می روم.»
دیدم اصرار بیشتر از این، بی فایده است. این شد که از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و حتّی برای سلامتیش در این سفر، دعا خواندم.
آن روز؛ به منزلۀ آخرین دیدار من با این مرد خدا بود. #احمد به سمت #بیروت رفت و دیگر خبر موثقی از او به دست ما نرسید که نرسید.» 💌
.
.
👤 از کتاب ارزشمند و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار ، صفحات ۲۰۱ و ۲۰۲ ، به نقل از محسن رفیق دوست✅
.
.
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسليان_را_آزاد_كنيد
#حاجی_متوسلیان
#freemotevaselian
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💠 ماجرای جالب گفتوگوی #شهید_محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگویم. عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط #اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
گفت: «به اونها بگو ما #همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از #لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از #عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما #مبارزه_با_صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، #مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
📚 کتاب «عمار حلب»📚
زندگینامه #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🕊🕊 #چهار_پرستوی_مهاجر 🕊🕊
✔
🌸
⁉️ چه کسی پاسخگوست؟! ⁉️
بعد از ۳۶ سال
درباره چهار گروگان مظلوم ایرانی در #لبنان
کسی که قریب ۲۰ سال پرونده دستش بوده، یک برگ به هیچکدام از کمیته های پیگیری نداده است!
چندین کمیته پیگیری در ریاست جمهوری، مجلس شورا و ان. جی. او با هزینه ای بالای ۲۱ میلیارد تومان تشکیل شده است، ولی تا امروز هیچ گزارشی ارائه نداده اند!
هیچ دستگاه و مقامی از هیچکس درباره عملکردش، در این رابطه بازخواست نکرده است!
تا امروز
یک برگ پرونده در پلیس #لبنان وجود ندارد!
یک برگ پرونده در دستگاه قضایی #لبنان وجود ندارد!
یک برگ پرونده در پلیس بین الملل اینترپل وجود ندارد!
یک برگ پرونده در #سفارت_ایران_در_بیروت وجود ندارد!
در وزارت خارجه ایران...
در دستگاه قضایی ایران ... و تا دل بعضی ها بخواهد، اسامی و اخبار ساختگی:
یک لبنانی که...
یک یونانی که...
یک فلسطینی که...
💘
🍁
💘
انتظار چیز خوبی است، ولی . . .
۳۷ سال بس نیست؟!!!
#برای_آزادی_اسرا_دعا_کنید
#اللهم_فک_کل_اسیر
#دفاع_مقدس
💠 @yousof_e_moghavemat 💠
🔹 کاظم اخوان، عکاس، خبرنگار، رزمنده و معاون عملیات ستاد جنگ های نامنظم
▫️او در آغاز جنگ همگام و همدوش شهید دکتر #چمران در خوزستان حضور داشت و لحظات ناب صحنه های نبرد را به تصویر کشید
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
📷 عکاس و خبرنگاری که معاون اطلاعات شد
🔺 #کاظم_اخوان، دست پرورده مکتب شهید #چمران و جزو مدرسه معرفتی ایشان بود و از خطرات راه نمی ترسید و علیرغم این که خیلی از دوستانش به او گفتند که سفر خطرناکی را انتخاب کرده و می خواستند او را از رفتن پشیمان کنند، کاظم قبول کرد که با #حاج_احمد و یاران دیگر همراه شود. در آن زمان شرایط سختی در #لبنان بود و #بیروت در محاصره اسرائیلی های غاصب قرار داشت و راه های مختلف بسته شده بود اما کاظم، هدفی مقدس را دنبال می کرد و داوطلبانه به این سفر رفت.
🔸کاظم در حدود یک سال و نیم در جبهه زندگی کرد و همه عشقش آن جا بود و در 3 جنگ نامنظم در کنار شهید #چمران شرکت داشت. من هم مدتی در همان ستاد جنگ های نامنظم و در زمان محاصره سوسنگرد بودم. کاظم در جنگ معاون اطلاعات عملیات در ستاد جنگ های نامنظم بود و کار عکاسی هم می کرد و اصلا با تشویق های دکتر چمران به عرصه عکاسی ورود پیدا کرد. کاظم در عملیات #الی_بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر با #حاج_احمد_متوسلیان بود و به نظرم آغاز آشنایی آن ها از آن دوران بود.
(راوی: همکار کاظم اخوان)
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
خاطره هایی از #شهیدجهادعمادمغنیه 💎
ماه رمضان بود #جهاد نيمه شب تماس گرفت با من وگفت كه اماده شم و به چندنفر ديگه از دوستامون كه از افراد مورد اعتماد #جهاد بودن بگم حاضرشن ميخوايم بريم جايي 🙃
ساعت نزديك ٢:٣٠،٣ صبح بود در محلي كه قرار گذاشته بوديم همه جمع شديم همه نگاه ها به دهان #جهاد بود تا بازشه و بگه كه چرا مارو اينجا جمع كرده
#جهاد بعد از چند دقيقه گفت : بچه ها سوار شین ماهم بدون اينكه چيزي بپرسيم سوار شديم 😐
در راه كسي حرف نزد و چيزي از او نپرسيد.
ديديم درِ خونه اي ايستاد كه از ظاهر كوچه معلوم بود افراد ساكن در اينجا وضع خوبي ندارن😔
از ماشين پياده شد وماهم همين طور نگاهش ميكرديم ،بسته اي از صندوق عقب ماشين دراورد و به من داد وگفت برو در اون خونه و اين رو بده وبيا.
گفتم #جهاد اين چيه؟!
گفت : كمي خوراكيه برو…
چند قدم كه رفتم برگشتم وبا تعجب نگاهش كردم ،او هم مرا نگاه كرد ويك لبخند زد 😍
وگفت راه برو ديگه….
رفتم سمت در ودر را زدم كسي اومد جلوي در وبدون اينكه از من سوال کنه بسته رو گرفت وتشكر كرد و رفت داخل خونه 😐❤️
اون لحظه بود كه فهميدم #جهاد قبلا هم اينكار رو ميكرده و براي اونا چيزي ميفرستاده و ما بيخبر بوديم😅
اون لحظه بود كه فهميدم خودش براي اينكه ممكن بود كسي بشناستش نيومد بسته رو بده
حتي تا قبل از #شهادتش چند نفر خيلي اندك كه بهش خيلي نزديك بودن از خانواده اش اين رو ميدونستن و اونم فقط بخاطر اينكه ماه رمضان كه ديروقت از خونه مي اومد بيرون و دير هم برميگشت اون خبردار باشن و نگرانش نشن☺️
بعد از #شهادتش بود كه همه فهميدن اون #شهيد_جهاد_عماد_مغنیه بوده 💔
مصاحبه با يكي از دوستان وهمرزمان شهيد
♥ #شهیدجهادعمادمغنیه
#حزب_الله
#لبنان
✌️فرمانده ضربتی و ارشد حزب الله لبنان ✌️
@yousof_e_moghavemat
مردم #لبنان درد شما درد ماست، ما ایرانیها کنار شما هستیم...
أشعب البناني ألمكم هو ألمنا، نحن الإيرانيون بجانبكم
#من_قلبی_سلام_لبیروت 🇱🇧🖤
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر #شجاعت
در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای انقلاب
سبزِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد!
اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود.
لحظه ای آرام نبود.همیشه در تکاپو برای مفید بودن؛ برای پریدن
پای در غائله #کردستان نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند۱
همپای #جهانآرا در #خرمشهر میگشت و شناسایی میکرد
سپس در #بازی_دراز جانشین فرمانده عملیات شد.
دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد
ردپای #علیرضا در جای جای جبهه و جنگ دیده میشود
عملیاتهای زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند.
فتحالمبین،الی #بیت_المقدس و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند
حتی خاکِ #لبنان طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در #والفجر۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید
والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود
وقتش رسیده بود تا #حاج_عمران سکوی پروازش شود
پرواز کرد به سوی #آسمان
بعضیها متولد میشوند برای جاودانگی ،برای #شهادت
میلادت مبارک جاودانه در تاریخ
🌹به مناسبت سالروز تولد شهید #علیرضا_موحد_دانش
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
📅تاریخ تولد: ۲۷ شهریور ۱۳۳۷
📅تاریخ شهادت: ۱۳ مرداد ۱۳۶۲. حاج عمران
🥀محل دفن:بهشت زهرا. قطعه۲۴
#سالروز_ولادت
#بیست_و_هفتم_شهریور_1337
#شهید_علیرضا_موحد_دانش
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📙 #معرفی_کتاب 📚 عنوان کتاب: #در_هاله_ای_از_غبار ( سرگذشت نامۀ سردار بی نشان #حاج_احمد_متوسلیان -
📑 #معرفی_کتاب 📚
📄
📃
«...وارد سفارت خانه که شدم، دیدم #حاج_احمد ، #سید_محسن_موسوی ، #تقی_رستگار_مقدم و #کاظم_اخوان در آنجا نشسته اند. محتشمی پور تا مرا دید، گفت: «این آقای #متوسلیان تصمیم دارد به لبنان برود.» من خطاب به #حاج_احمد گفتم: «ببین احمد! اگر سید محسن به لبنان برود، رفتن او، توجیه #دیپلماتیک دارد؛ چون که او کاردار ایران در بیروت است و یکی از وظایفش مراقبت از سفارت ایران است و از مصونیت سیاسی برخوردار است. امّا تو، #حاج_احمد_متوسلیان هستی؛ یک مقام نظامی ارشد ایرانی. قطعاً حضورت در کشور جنگ زدۀ لبنان خطر دارد.» #حاجی گفت: «در هر حال، من تصمیم گرفته ام به #لبنان بروم.»
در جوابش گفتم: « #حاج_احمد ، اینجا فرماندۀ تو کیست؟» با خنده گفت: «شما هستید.» گفتم: «اگر من به عنوان فرمانده، به تو دستور بدهم که نرو، شما چه می کنی؟»
گفت: «آن قدر سر به سرت می گذارم تا راضی شوی من بروم. فقط خواهش می کنم، دستور به نرفتن نده. می خواهم بروم اوضاع حومۀ جنوبی #شیعه نشین بیروت را بررسی کنم، ببینم چه باید بکنیم.»
گفتم: «خب، تو می توانی این کار را با ۳-۲ نفر نیروی اطلاعاتی هم انجام بدهی.» همین طور که داشتم با او صحبت می کردم، با #تسبیح خودم استخاره ای هم گرفتم که دیدم جواب استخاره «بد» آمد.
تا بد آمد، احمد فهمید و وسط تسبیح انداختن، دست مرا گرفت و گفت: «به تسبیح نگاه نکن حاج محسن! من تصمیم دارم بروم و می روم.»
دیدم اصرار بیشتر از این، بی فایده است. این شد که از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و حتّی برای سلامتیش در این سفر، دعا خواندم.
آن روز؛ به منزلۀ آخرین دیدار من با این مرد خدا بود. #احمد به سمت #بیروت رفت و دیگر خبر موثقی از او به دست ما نرسید که نرسید.» 💌
.
.
👤 از کتاب ارزشمند و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار ، صفحات ۲۰۱ و ۲۰۲ ، به نقل از محسن رفیق دوست✅
.
.
#احمد_متوسلیان
#احمد_متوسليان_را_آزاد_كنيد
#حاجی_متوسلیان
#freemotevaselian
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
۱۶ سال بیشتر نداشت که #مادر شد
و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود...
احمد قد کشید و بزرگ شد
و حالا از مادر اجازه #رزم مےخواست...
این #شیرزن_لبنانی با جنگ بیگانه نبود
#لبنان سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید...
اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد...
پسر رفت و مادر به چشم خود مےدید که
پسرش، دوستش، هم بازی اش، پاره تنش
دارد مےرود
اما سر بلند کرد و گفت:
#جوان_رشیدم_فدای_عمه_سادات
#پسرم_فدای_مهدی_عج
راوی یکی از بستگان شهید
#سلام_بدر_الدین مادر شهید
#شهید_احمد_محمد_مشلب
#حزب_الله
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مستند #بادهای_شمالی
⬅️ ناگفتههای جنگ 33 روزهی #رژیم_صهیونیستی علیه #لبنان؛ آن چه این مستند را از ارزش فوقالعادهای برخوردار میکند تکیهبر منابع رسانهای #رژیم_اشغالگر_قدس است.
#حزب_الله
#جنگ_33_روزه
#قدس_خرمشهر_دیگر_میشود
@yousof_e_moghavemat
📷 عکاس و خبرنگاری که معاون اطلاعات شد
🔺 #کاظم_اخوان، دست پرورده مکتب شهید #چمران بود و از خطرات راه نمی ترسید.او حدود یک سال و نیم در جبهه بود و همه عشقش آنجا بود و در سه جنگ نامنظم در کنار #شهید_چمران شرکت داشت. من هم مدتی در همان ستاد جنگ های نامنظم و در زمان محاصره سوسنگرد بودم. کاظم در جنگ، معاون اطلاعات عملیات در بود و همواره دوربین در دست داشت و لحظات ناب صحنه های نبرد را به تصویر می کشید📷
کاظم در عملیات #الی_بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر با #حاج_احمد_متوسلیان بود و به نظرم آغاز آشنایی آن ها از آن دوران آغاز شد.
در جریان اعزام قوای محمدرسول الله (ص) به لبنان، او علیرغم اینکه بسیاری از دوستانش به او گفتند که سفر خطرناکی را انتخاب کرده و می خواستند وی را از رفتن پشیمان کنند، ولی قبول کرد که با #حاج_احمد و یارانش همراه شود. در آن زمان شرایط سختی در #لبنان بود و #بیروت در محاصره اسرائیلی های غاصب قرار داشت و راه های مختلف بسته شده بود اما کاظم، هدفی مقدس را دنبال می کرد و داوطلبانه به این سفر رفت.
(راوی: همکار کاظم اخوان در خبرگزاری جمهوری اسلامی)
#دفاع_مقدس
#اللهم_فک_کل_اسیر
@yousof_e_moghavemat
🌸 #شهدای_خیبر 🍃
۴ اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت سردار عزیز و دلاور سپاه اسلام
فرمانده سرافراز #گردان_مالک_اشتر از لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#جاویدالاثر شهید_محمدرضا_کارور
ولادت ۱۳۳۶ ، #فیروزکوه
کمک کار پدر در امر حرفۀ نجاری
هجرت به #ورامین به علت نبود امکانات تحصیلی و آموزشی
انجام کار و ادامۀ تحصیل با آگاهی به اوضاع اجتماعی پیرامون خود
هجرت به #شهر_ری به تنهایی جهت کار
تکثیر و پخش اعلامیه های #امام در شبها
فرار از خدمت و ترک خانه و کاشانه به علت عهد بسته شده مبنی بر اینکه به هیچ قیمتی حتی برای یک ساعت به رژیم طاغوت خدمت نکند.
حضور فعال در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی
اخذ دیپلم ریاضی در سال ۱۳۵۷
عضویت در سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی بعد از شروع جنگ تحمیلی
فرماندهی #گردان_مقداد
مسئولیت طرح و برنامه #تیپ_۲۷
عزیمت به #لبنان به همراه «قوای محمد رسول الله ص» به فرماندهی جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان در خرداد ۱۳۶۱
فرماندهی #گردان_مالک_اشتر
#شهادت : #عملیات_خیبر ، #جزیره_مجنون پس از رشادت ها و حماسه آفرینی های بسیار
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_الله
#شهدای_اسفند_۴۰۱
@yousof_e_moghavemat
🍃 #شهدای_خیبر 🌸
✅
🔶
هفتم اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
#سالروز #شهادت سردار دلاور و رشید سپاه اسلام
مسئول محور #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در عملیات #خیبر
#شهید_مرتضی_سلمان_طرقی ( نفر سوم از راست، تسبیح به دست)🌹
.
.
ولادت ۱۳۳۵ ، #تهران
دارای هوش و ذکاوت فوق العاده
اخذ دیپلم نقشه کشی ساختمان با نمرات عالی در سال ۱۳۵۵
تقوا، دین مداری و ولایتی بودن در همان اوایل نوجوانی
شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم فاسد شاه
انجام خدمت در پادگان هوابرد شیراز و یادگیری چتربازی
فرار از پادگان به دستور امام و دوباره بازگشت به پادگان جهت پاکسازی پادگان از عوامل خودفروخته
عضویت در #سپاه سال ۱۳۵۸
مسئولیت حفاظت از «زندان اوین» به خاطر بروز رشادت ها
عزیمت به کردستان و فعالیت مؤثر در سنندج و بوکان در مبارزه با گروهک ها و عوامل ضد انقلاب دموکرات و کومله
اعزام به جبهه با شروع جنگ تحمیلی
مبارزه با منافقین در سال ۱۳۶۰ در تهران
ازدواج در سال ۱۳۶۰ با دختری پاک و نجیب
مسئولیت فرماندهی یکی از گردانها در #عملیات_بیت_المقدس از طرف #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
عزیمت به #لبنان در خرداد ۱۳۶۱ به همراه «قوای محمد رسول الله (ص)» و آموزش چشمگیر چهار ماهه و تشکیل بسیج مردمی حزب الله لبنان
ریاست ستاد #تیپ_سیدالشهداء پس از بازگشت از لبنان
مسئولیت محور عملیاتی در عملیات های «والفجر مقدماتی» و «والفجر ۴»
نمایش اوج ایثار و فداکاری در #عملیات_خیبر به عنوان مسئول محور عملیاتی
#شهادت : هفتم اسفند ۱۳۶۲ در همین عملیات در #جزیره_مجنون ✅
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@yousof_e_moghavemat