🧬 یک تلاش از سوی مدافعان #نوظهورگرایی (#emergentism) برای تبیین رابطه ذهن - بدن این بوده که تأثیر و علیت ویژگیهای ذهنی بر ویژگیهای فیزیکی را از تصویر علیت بالا به پایین خارج کنند. در توضیح ایشان، علیت ذهن بر بدن، چیزی است که باید «علیت سیستماتیک» نامیده شود.
🧬 این نسخه از نوظهورگرایی، مدل لایهلایه هستی که به سلسله مراتب مجزای لایهها تقسیم میشود را نیز رد میکند. جهان در این نگاه، بمثابه سلسله مراتبی از لایهها شامل اتمها، مولکولها، سلولها و ... نیست. بلکه جهان، تودرتو و در هم تنیده است و اینطور نیست که ویژگیهای ذهنی در لایهای بالاتر از ویژگیهای بیولوژیکی و نوروشیمیایی قرار گرفته باشند.
🧬 در نگرش سیستمها حد مرز مشخصی برای جدا کردن لایه فیزیک از لایه شیمی و ایندو از لایه زیستشناسی وجود ندارد؛ بلکه طبق این دیدگاه، در همان جایگاهی که قواعد و پدیدههای فیزیکی وجود دارند، میتوان قواعد و پدیدههای شیمیایی و زیستشناختی و ... را نیز سراغ گرفت.
در این صورت نگرانیای از نقض اصل بستار علل فیزیکی (physical clousure)، وجود نخواهد داشت؛ چرا که پدیدههای ذهنی در همان جهان فیزیکی حضور دارند و البته طبق قواعد حاکم بر خودشان، تأثیر علی میگذارند.
🧬 علاوه بر این، ویژگیهای ذهنی کاملاً بوسیله ویژگیهای نوروشیمیایی حالات مغزی تعین (determination) نمییابند، محقق (realization) نمیشوند، یا با آنها اینهمان نیستند. بلکه – هماهنگ با نظر اکثر فیزیکالیستها در باب محتوای حالات التفاتی - ویژگیهای ذهنی کاملاً وسیع و برونگرا لحاظ میشوند.
🧬 در چنین سیستمهایی، فعل و انفعالات و اتصالات پیچیده بین ذهن و بدن، و ذهن و محیط اجتماعی، بنحوی برونگرایانه (و نه صرفاً در ساختار نورونی و درونی)، تحقق مییابند و بسته به اینکه سیستم مذکور در چه زمان و مکانی واقع شود، ویژگیهای ذهنی – براساس شرایط محیطی و بیرونی – میتوانند کاملاً متفاوت باشند؛ حتی اگر وضعیت نورونی و درونی شخص، یکسان باقی مانده باشد.
🧬 هرچند به نظر میرسد این توضیحات نیز نکته قابل ملاحظهای در حل مسئله بیان نمیدارد. اینکه از سطوح و لایهها به سیستمها نقل مکان کنیم و مرتب به درجات خاصی از پیچیدگی اشاره کنیم که در گامهای بعدی تحقیقات علوم #زیست_شناسی و #علوم_شناختی روشن خواهند شد، یا بطریقی چندمجهولی و بتدریج، در تاریخ تکاملی سیستمها محقق شده، معضل شناخته شده #علیت_ذهنی را حل نمیکند؛ معضلی که بعنوان یکی از اساسیترین اشکالات فیزیکالیستها علیه #دوئالیسم دکارتی مطرح شد و همچنان نیز به قدرت خویش باقیست.
🧬 بلکه بنظر میرسد همچنان جای این پرسش فیزیکالیستی باقی است که پدیدههای ذهنی دارای قواعد خاص خودشان، چطور با پدیدههای فیزیکی دارای قواعد خاص، تعامل علی برقرار میکنند که مثلاً #تعین_علی_مضاعف: overdetermination (عاملیت موازی دو علت فیزیکی و ذهنی برای یک معلول فیزیکی) رخ نمیدهد و منحصراً پدیده ذهنی، علیت دارد؟
@PhilMind
🐦 با الهام از مقاله معروف تامس نیگل ("حس و حال خفاش بودن، چگونه است") میتوان گفت فرض کنید یک خفاش و یک قرقی وارد جنگلی یکسان میشوند و از لابلای درختان انبوه آن عبور میکنند. رفتار و مواجهه هر دو پرنده با موانع جنگل، به شیوهای تقریبا مشابه اتفاق میافتد؛ آنها سعی میکنند بدون برخورد به درختان، عرض جنگل را از نزدیکترین مسیر طی کنند و از آن خارج شوند. در این مثال، کارکرد هر دو سیستم جانوری در محیط واحد، تقریباً یکسان است.
🐦 ولی با توجه به یافتههای تجربی میدانیم که حس درونی و #تجربه_پدیداری خفاش باید علیالقاعده با حس و تجربه قرقی، تفاوت اساسی داشته باشد؛ چرا که قرقی – مثل عمده جانداران – از طریق #ادراک_بصری، محیط پیرامون را میبیند و بر این اساس، رفتارهای خود را تنظیم میکند. اما خفاش فاقد بینایی است و محیط اطرافش را از طریق ارسال پالس و دریافت تکانههای صوتی و ارزیابی شدت و کیفیت این اصوات، درک میکند.
🐦 قرقی دارد درختان و سایر موانع پیرامونش را میبیند و تصاویر آنها را دریافت میکند، اما خفاش سایز و شکل این موانع را از طریق ادراک شنوایی، تشخیص میدهد. طبیعتاً حس درونی و منظر سابجکتیو در ادراک بصری، تفاوت قابل توجهی نسبت به ادراک شنوایی دارد.
🐦 بر مبنای دیدگاه #کارکردگرایی، آنچه در #ادراک_حسی (#perception) خفاش و قرقی میبینیم، تفاوت چندانی با هم ندارند و کارکردها تقریباً یکسانند. اما #آگاهی_پدیداری و تجربه درونی آنها قاعدتاً تفاوتی اساسی با هم دارند.
🐦 امروزه ما در #علوم_شناختی و #نوروساینس، جنبههای مختلفی از سیستم ادراک حسی خفاش را میشناسیم و جزئیات فرکانسهای صوتی و سیستم ارسال و دریافت پالسها و نواحی فعال مغز او در این مواقع را میتوانیم تشریح کنیم. ولی تمام این یافتهها – هرچقدر هم که پیشرفت کنند – همچنان از دستیابی به منظر اولشخص و حس درونی خفاش در هنگام ادراک محیط، ناتوان است؛ بلکه آن تجربه پدیداری، ورای دسترسی مفهومی و کارکردهای شناختی است.
🐦 مدلهای محاسباتی در تولید و ساخت #هوش_مصنوعی نیز با همین رویکرد کاردکردگرایانه، حداکثر تا تمایزگذاریها و شبیهسازیهای رفتاری پیش میروند و از ادراک و بازسازی آگاهی پدیداری باز میمانند.
@PhilMind
⏰ این پرسش مکرر مطرح میشود که در #فلسفه_اسلامی، بحثی متناظر با مفهوم آگاهی (#consciousness) وجود دارد و آیا از این مفهوم در استدلالهای مربوط به چیستی نفس، استفاده شده است؟
⏰ مفهوم #آگاهی (و به ویژه #آگاهی_پدیداری: Phenomenal Consciousness) در #فلسفه_ذهن معاصر، به تجربیات درونی ارجاع میدهد؛ یعنی به همان کیفیات سابجکتیو که بصورت مثلا غم و شادی و خشم و درد و لذت و ... تجربه میشوند. آگاهی بدین معنا چالش اصلی و مسئله دشوار #فیزیکالیسم معاصر قلمداد میشود و انواع تئوریها به منظور تبیین فیزیکی آن ارائه و مخدوش شده است.
⏰ در #علم_النفس فلسفه اسلامی اما عمده تمرکزها و استدلالها پیرامون #تجرد_نفس، بر محور مفهوم علم و بعضاً #ادراک_حسی میچرخد. ادراک حسی هم از جنبه اطلاع مفهومی از محتوا و نه از جنبه #کیفیت_پدیداری آن. مثلا ادراک بصری دریا (یا تصویر هر ابژه عظیم الابعاد) از این جهت مورد بحث قرار میگیرد که آیا دریافت آن صرفا توسط چشم و مغز امکانپذیر است یا نه. استدلالی که بر ابعاد محتوای ادراک حسی و مشخصههای اطلاعاتی آن تکیه دارد و نه بر کیفیت پدیداری (مثلا لذت یا ترس) حاصل از ادراک آن.
یا مثلاً استدلالهایی که بر تجرد علم تکیه میکنند، عمدتا بر امکان یا عدم امکان تحقق محتوای علم در مغز یا هر پایگاه فیزیکی دیگر تمرکز دارند.
⏰ این قبیل استدلالها در واقع محتوای التفاتی را برجسته میکنند. #حالات_التفاتی - که نزدیکترین آنها به مفهوم علم، حالاتی مانند تفکر و باور در فلسفه ذهن هستند - البته جزو مسائل دشوار فیزیکالیستی بحساب میآیند و برخی فیلسوفان معاصر، طبیعیسازی #حیث_التفاتی (#Intentionality) را در کنار طبیعیسازی #تجربه_پدیداری، دو مسئله اصلی فیزیکالیسم میدانند.
ولی به هرحال مسئله آگاهی پدیداری از مسئله حیث التفاتی جداست و آنچه در ادبیات معاصر #فلسفه_تحلیلی با توافقی گسترده به عنوان مسئله محوری تلقی شده و موضوع انواع استدلالها درباره ماهیت ذهن قرار گرفته، همین مسئله آگاهی و کیفیات پدیداریست. (بازنمودگرایان سعی میکنند آگاهی پدیداری را به حیث التفاتی تقلیل بدهند و از این طریق، راه حلی برای #مسئله_دشوار آگاهی ارائه دهند)
⏰ آنچه در نظر فیلسوفان مسلمان اما - از فارابی و #ابن_سینا گرفته تا #ملاصدرا - مهم مینمود، علم به معنای حیث التفاتی بود و اساسا آگاهی پدیداری در مباحث ایشان پیرامون نفس، جایگاه خاصی نداشته است. اینان حتی در شمارش #قوای_نفس نیز از مراتب مادون (قوای حاسه) گرفته تا قوه عاقله، جایگاهی برای قوای متناظر با تجربه #کیفیات_پدیداری در نظر نگرفتهاند.
اینکه استدلالهای سنتی فیلسوفان مسلمان در باب تجرد نفس تا چه اندازه میتواند صائب و نافذ باشد، بحثی مجزا و مفصل میطلبد. ولی در هر حال باید توجه داشت که موضوع بحث در این قبیل استدلالها عمدتا حیث التفاتیست و نه تجربه پدیداری.
⏰ سنت فلسفی اسکولاستیک در جهان غرب نیز به تبع رویکرد فوق، بر ماهیت علم و ادراک تکیه کرده و حتی #دکارت هم برای استدلال به نفع ذهن غیر فیزیکی، انواع تفکر را محور بحث و استدلال قرار داده است.
شیفت مباحث از محتوای التفاتی/بازنمودی به کیفیت پدیداری، تا حد زیادی متأثر از یافتههای جدید #علوم_شناختی در نیمه دوم قرن بیستم و تاکیدات مختلف بر هیجانات و احساسات و ... بود که مسئلهای متفاوت از تبیین محتوای اطلاعاتی را پیش میکشید.
⏰ هرچند این شیفت مهم توجهات هنوز در #هوش_مصنوعی اتفاق نیفتاده و عمده مهندسان AI به تبع تورینگ و چشماندازهای اواسط قرن بیستم، همچنان بدنبال تولید #ماشین_تفکرکننده یا روباتهای بدنمند هستند. بماند که در همین هدف نیز به #مدلهای_محاسباتی و تمایزناپذیری رفتاری و کارکردی اکتفا میکنند. رویکردهای نوین درباره ساخت #آگاهی_مصنوعی به تازگی از زیر آوار التفاتگرایی در هوش مصنوعی سر برآوردهاند؛ البته اگر همینها نیز از آفات مدلسازیهای بازنمودگرا در امان بمانند.
@PhilMind
21.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ مایکل گرازیانو - استاد #نوروساینس و روانشناسی دانشگاه پرینستون - در این گفتگو از دیدگاه #حذف_گرایی دفاع میکند👆
❇️ طبق نظر حذفگرایان (#دنیل_دنت و گرازیانو و ...)، اساسا تجربه پدیداری وجود واقعی ندارد و توهمی بیش نیست. آنچه واقعا بعنوان آگاهی وجود دارد، همین جنبههای اطلاعاتی و کارکردی است؛ یعنی دریافت و #پردازش_اطلاعات و خروجیهای زبانی و رفتاری مرتبط با آن. لذا بحث درباره جنبه سابجکتیو و تجربه درونی را باید کنار گذاشت.
❇️ از این منظر #هوش_مصنوعی هم دارای آگاهیست و میتوان بزودی به آپلودکردن #مغز و #آگاهی انسانها در کامپیوتر هم رسید. نه بدین معنا که روباتها و کامپیوترها #تجربه_پدیداری دارند یا خواهند داشت؛ بلکه بدین معنا که خود ما هم چنین چیزی نداریم و آگاهی (#consciousness) را باید در حد مطلع بودن (#awareness) فروکاست؛ در حد پردازش اطلاعات و دسترسیپذیری و گزارشپذیری و هدایت رفتار و ...؛ به بیان گرازیانو، در حد توجه و توصیفات این توجه.
❇️ دیدگاه حذفگرایی البته اقبال چندانی در میان فیلسوفان ندارد؛ چراکه مبتنی بر انکار امر شهودی و همگانیست. ضمن اینکه توهمیبودن پدیده سابجکتیو، بسیار چالش برانگیز مینماید. توهم در مورد ادراک امر آبجکتیو از لحاظ مثلا تطبیق محتوای ادراک با دنیای خارج، سنجیده میشود. اما توهم بمعنای عدم تطابق محتوای تجربه درونی با جهان سابجکتیو عجیب است.
و اینکه آیا توهم #حالات_پدیداری مختلف، خودش یک حالت ذهنی پدیداری نیست؟
@PhilMind
📜پیشهمایش بینالمللی فلسفهٔ ذهن
📣 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی،
انجمن مغز و فلسفهٔ ذهن برگزار میکند
🔥مسابقهٔ ذهن: علم و فلسفه🔥
📚علاقهمندان لازم است آثار خود را در وبسایت ویرگول بارگذاری کرده و سپس فرم درخواست شرکت در مسابقه را پر
کنند. آثار پس از بررسی اولیه توسط «انتشارات مغز و فلسفه ذهن»، در آدرس blog.mindphilosa.ir منتشر شده و در مسابقه شرکت داده میشوند.
🔶اطلاعات تکمیلی دربارهٔ نحوهٔ شرکت در مسابقه بهزودی در کانال انجمن اعلام خواهد شد.
محدودیتی در تعداد و انواع آثار ارسالی وجود ندارد.
@Mindphilosa (تلگرام)
📣 پیش همایش بین المللی فلسفه ذهن
🔔 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی،
انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علومپزشکی شهید بهشتی برگزار میکند:
🔥مدرسه تابستانه فلسفه ذهن ۱۴۰۲
💥این رویداد با تدریس اساتید شناخته شدهٔ این حوزه امسال به مدت ۴ روز از ۳۰ مرداد تا ۲ شهریور در دانشگاه علومپزشکی شهید بهشتی برگزار میشود.
⭐️ مبلغ ثبتنام: ۱۰۰ هزار تومان
🌕 به دلیل محدودیت در تعداد، جهت ثبت نام در رویداد لازم است که علاقهمندان از طریق فرم زیر اطلاعات خود را جهت بررسی ارسال نمایند:
https://forms.gle/p5uQZ1nt5vDQVjG67
✅ اطلاعرسانیهای بیشتر از طریق کانالهای اطلاع رسانی ستاد علوم شناختی، سایت و کانال فلسفه ذهن، و انجمن مغز و فلسفه ذهن انجام خواهد شد.
www.cogc.ir
@PhilMind / www.philmind.ir
@Mindphilosa / www.mindphilosa.ir
4_5904316920772956400_1_1.mp3
22.05M
🔖 صوت جلسه آشنایی با فلسفهٔ #هوش_مصنوعی👆👆
🎙 دکتر مهدی همازاده
⏰ زمان: سهشنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب
📌 «انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه ادیانومذاهب» با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران» و «انجمن علمی فلسفه دانشگاه اصفهان»
@PhilMind
📌 در ادبیات #فلسفه_ذهن معمولاً دو ویژگی اصلی برای تمایز میان حالات ذهنی و حالات بدنی ذکر میشود: #حیث_التفاتی #intentionality و #آگاهی #consciousness.
حیث التفاتی بمعنای دربارهگی (aboutness) است. یعنی برخی از حالات ذهنی درباره چیزی هستند؛ مثلاً این عبارت را در نظر بگیرید: «علی باور دارد که آسمان آبی است». عبارت «آسمان آبی است» یک گزاره است. باور هم یک حالت ذهنی و معطوف به این گزاره است (یا به این گزاره التفات دارد).
📌 برنتانو شاید اوّلین فیلسوفی باشد که معتقد است آنچه میان حالات ذهنی و حالات بدنی افتراق میدهد، همین خصوصیت دربارهگی یا حیث التفاتی حالات ذهنی است (Brentano,1874, Psychology from an Empirical Standpoint, p.8).
برنتانو واژه “Intentional inexistence” را استفاده ميكند؛ يعني فرد میتواند باور به چیزی داشته باشد که وجود ندارد یا درباره چیزهایی فکر کند که وجود ندارند. به عبارت دیگر باورهای ما میتوانند درباره گزارههایی باشند که کاذب باشند. بدین دلیل برنتانو ویژگی التفاتی بودن حالات ذهنی را مشخصه ذهن میداند.
📌 بدنبال برنتانو، برخی فیلسوفان ذهن مانند تیم کرین #ویژگی_بازنمودی (representational) حالات ذهنی را همان التفاتیبودن #حالات_ذهنی در نظر میگیرند (Crane, 2001, Elements of Mind, Ch.1).
حالات ذهنی وقتی معطوف به چیزی باشند، در واقع آن چیز را بازنمایی میکنند. بازنمایی یعنی حکایت از چیزی کردن یا نمایش دادن چیزی.
مثلاً باور به این جمله را در نظر بگیرید: «ارسطو مبدع منطق بود». اگر ارسطو مبدع بوده باشد، پس این جمله صادق است و بازنماییکننده واقعیتی در جهان. و اگر این جمله غلط باشد، پس واقعیت را درست بازنمایی نمیکند.
📌 با اینحال به نظر برخی فیلسوفان - برخلاف تعمیم برنتانو - تمام حالات ذهنی خصوصیت التفاتی ندارند. از دید ایشان احساسات و عواطف، ویژگی دیگری دارند که مشخصه این حالات است که همان کوالیاست: #ویژگی_پدیداری سابجکتیو یک حالت ذهنی که هرکسی بیواسطه و مستقیم، این کیفیت حالات ذهنی را تجربه میکند.
📌 اما فیلسوفان طرفدار #بازنمودگرایی (repesentationalism) قائل به تعمیم حیث التفاتی به تمام حالات ذهنی (از جمله #حالات_پدیداری شامل احساسات و عواطف و ...) هستند. به نظر این دسته از فیلسوفان ذهن، حالات پدیداری نیز یک ویژگی از جهان خارج یا از بدن ما را بازنمایی میکنند.
مثلاً در ادراک شنوایی موسیقی مرغ سحر، یکسری ویژگیهای فیزیکی از جنس امواج صوتی در محیط برای ما بازنمایی میشود و احساس خاص سابجکتیو که از شنیدن این موسیقی برای ما پدیدار میشود، در واقع ویژگی بازنمایی کنندۀ همان ویژگیهای فیزیکی صوتی است. یا کوالیای درد زانو مثلاً همان ویژگی بازنمایی کنندۀ آسیب بافتی در زانوی من است.
📌 درواقع بازنمودگرایان، آگاهی پدیداری یا کوالیا را به حیث التفاتی تحویل میبرند و تمام حالات ذهنی را حالاتی التفاتی میدانند که چیزی را بازنمایی میکنند. در نتیجه به نظر ایشان، حل مسئله حیث التفاتی (به هر طریق)، به حل #مسئله_دشوار آگاهی نیز خواهد انجامید.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📙 کتاب "اراده آزاد و چالشهای علمی و فلسفی معاصر" به مهمترین مسائل کنونی پیش روی اراده آزاد/اختیار از منظر علمی و فلسفی میپردازد.
📗 فصول اول و دوم، به چالش دیرپای ویژگی آزادی اراده و #تعین_گرایی میپردازند. این مسئله به اجمال چنین است که ویژگی آزادی اراده که در آن ما خود را در مقام تصمیم آزاد مییابیم، چگونه با جهانی متعین که در آن تنها یک سلسله از رویدادها قابلیت تحقق دارد قابل جمع است.
📕 کتاب در فصل سوم بر چالش میان عدم تعینگرایی و ویژگی #عاملیت_ارادی تمرکز میکند و در فصل چهارم و پنجم، دو چالش برآمده از علم جدید در برابر ویژگی عاملیت ارادی را محور قرار میدهد: چالش اخیر برخاسته از #علوم_اعصاب و روانشناسی تجربی، و چالش "#بستارفیزیکی و #علیت_ذهنی" در برابر ویژگی عاملیت ارادی.
فصل ششم نیز با تبیین ویژگیهای کنشگری انسان، چالش میان نظریه استاندارد کنش و ویژگی سوم #اراده_آزاد، یعنی عاملیت شخص کنشگر و در واقع خودتعینبخشی او را موضوع بحث قرار میدهد.
📒 این کتاب با دبیری علمی دکتر نیما نریمانی و زیر نظر دکتر سید حسن حسینی از سوی نشر پارسیک و در ۲۷۰ صفحه منتشر شده است.
@PhilMind
فلسفه ذهن
📣 پیش همایش بین المللی فلسفه ذهن 🔔 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی، انجمن مغز و فلسفه
برنامه مدرسه تابستانی فلسفه ذهن؛
انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
تئوری علّی محتوا ۱
🚨جری فودور در نظریه علّی محتوا یا «تئوری وابستگی نامتقارن» (asymmetric dependence) سعی دارد با استفاده از ارتباط علّی مصداق خارجی با نماد آن مصداق در ذهن، #دربارگی این نماد راجع به آن مصداق (که همان معنای نماد هم است) را توضیح دهد.
🚨تلاش فودور از آنجا که به #فیزیکالیسم تعهد دارد، معطوف به این است که محتوا و معناداری #حالات_التفاتی را به مفاهیم و حقایق فیزیکی تقلیل دهد؛ بگونهای که در تبیین #حیث_التفاتی، مجدداً از واژگان و مفاهیم التفاتی و معنایی بهره نبرده باشد. #طبیعی_سازی معنا در واقع تلاشی است برای تصویرکردن فرآیندی که تبیین میکند چگونه اُبژههای [بیرونیِ] تفکر با نمادهای آن در زبان فکر (LOT)، جفت میشوند و در نتیجه، این نمادها دارای آن محتوا و درباره آن اُبژهی بیرونی خواهند بود؟
وی صراحتاً این اقدام را به منظور سد یکی از مهمترین مسیرهای استدلال به سود #دوئالیسم (و هرگونه تجردگرایی) انجام میدهد.
🚨فودور اعتقاد به یک سیستم #بازنمایی درونی دارد که با زبان تفکر کار میکند و یک ارگانیسم در هریک از گرایشات گزارهای (باور، میل، تردید، ...)، با این سیستم درونی، رابطهای محاسباتی برقرار میکند. این سیستم بازنمایی درونی، باید محتوایی شبه گزارهای داشته باشد. مثلاً اگر گرایش گزارهای من عبارت است از: "باور" به اینکه "باران میبارد"، یا "میل" به اینکه "باران ببارد"، محتوای سیستم بازنمایی درونی، "باریدن باران" خواهد بود. و انواع مختلفی از گرایشات (باور و میل و آرزو و تردید و ...)، از طریق انحاء مختلف رابطه محاسباتی ارگانیسم با این سیستم بازنمایی درونی، شکل میگیرد.
🚨بنابراین طبق دیدگاه فودور، در سیستم بازنمایی درونی، مثلاً محتوای "باریدن باران" را در قالب نمادهای زبان تفکر (یا همان زبان ذهن) داریم که بر حسب نوع ارتباط ما با این سیستم بازنمایی، میتواند باور به این محتوا یا میل به این محتوا یا آرزوی این محتوا یا ... در ما ایجاد شود.
🚨در سنت #فلسفه_اسلامی، محتوا و دربارگی فکر، در چارچوب #اتحاد_عالم_و_معلوم تبیین میشود؛ چه آنکه اصل محتوا از قبیل ادراک حضوری است؛ حتی اگر معلوم بالعرض، حصولی باشد و نه حضوری. به هر حال در موارد #علم_حصولی نیز، معلوم بالذات، از سنخ #علم_حضوری و حاصل اتحاد جوهر نفس شناسا با مرتبه وجودی مجرد اُبژه خواهد بود و مواجهه با مرتبه مادی آن (در کنار سایر شرایط ادراک حصولی)، زمینهساز اتحاد درست (یا اشتباه) نفس مدرِک با آن مرتبه وجودی مجردِ معلوم و در نتیجه درک درست (یا اشتباه) اُبژه میباشد. (ر.ک: #ملاصدرا، 1430ه.ق، اسفار اربعه، ج3، صص264-247)
روشن است که این راه حل، تا چه اندازه مبتنی بر پذیرش #تجرد_نفس و حتی تجرد معلوم بالذات است.
🚨فودور در ابتدای تئوری خویش، این سؤال را مطرح میکند که "چه چیزی، کانتکست را با بازنماییهای ذهنی تنظیم میکند؟ مثلاً اگر در زبان محاوره، لفظ یا نماد water را برای بیان H2O بکار میبرند، چنین وضعیتی در زبان ذهن نیز برای نمادهای این زبان باید برقرار باشد." و سپس برای پاسخ به این پرسش، مینویسد: "من فکر میکنم داستان علیت، یک مسیر امیدبخش برای طبیعیسازی هر محتوایی در تئوری بازنمایی ذهن پدید میآورد" (Fodor, 1989, psychosemantics, pp.97-98.)
ادامه دارد ...
@PhilMind
🔻#محاسبات_شناختی - بعنوان یکی از رویکردهای معاصر در #هوش_مصنوعی - شامل روباتیک شناختی، روباتیک توسعهیافته، سیستمهای محاسبه خودآگاه و ... است.
🔻#روباتیک در روزهای اول پیدایش، با مسئله «چگونگی انجام عملکردها» پیوند میخورد و غالباً زیرمجموعه رشته مهندسی مکانیک قرار داده میشد. در سالیان اخیر اما تأکید بر روی انتخاب عملکرد رفته است؛ یعنی «تصمیمگیری» درباره اینکه «چه عملی انجام گیرد».
🔻روباتیک توسعهیافته نیز - که بسیار به روباتیک شناختی مربوط است - #یادگیری_ماشین و روانشناسی توسعهیافته را با هم تلفیق میکند. ایده این تحقیقات، توانمندسازی روباتها برای «یادگیری» مستمر است. چنین یادگیریای باید روباتهای شناختی را برای عملکرد در محیطی بسیار پیچیده و بسیار دینامیک با احتمالاتی فراوان، توانمند سازد.
🔻رون برچمن (Ron Brachman) در توضیح مطلب میگوید: «یک سیستم شناختی واقعی باید بتواند تبیین کند که در حال انجام چه کاری بوده و چرا؟ این به قدر کافی خردمندانه خواهد بود اگر "بداند" چه زمانی در حال فروافتادن در یک بنبست است و چه زمانی نیاز به درخواست اطلاعاتی دارد که از طریق استدلال بیشتر، قابل دستیابی نیست. با بهکارگیری چنین ظرفیتهایی قدرت مقابلهای بلوغآمیز با شرایط پیشبینی نشده را داراست».
🔻چالش عمیق در این تعاریف و رویکردها اما پسوند «شناختی» است که همچون صفتی رایج و مدشده، برای طیف وسیع و بیمرزی از پدیدهها و خصوصیات بکار میرود.
آیا «تصمیمگیری» (در #روباتیک_شناختی)، «یادگیری» (در #روباتیک_توسعه_یافته)، و «دانستن» (در توضیح برچمن) دارای جنبهای سابجکتیو و پدیداری هم هست یا صرفاً در قالب یکسری رفتارها و خروجیهای قابل مشاهده از منظر سومشخص سنجیده و تعریف میشوند؟
آنچه عملا در حوزه فنی هوش مصنوعی جریان دارد و حتی محققان و مهندسان این حوزه بر آن اصرار دارند، در همین حد است.
🔻اگر ماشین بتواند از بین چند گزینه عملکرد در شرایط s1، گزینه درست را به معرض نمایش بگذارد، واجد «تصمیمگیری» دانسته میشود.
و اگر عملکرد درست در محیطهای بسیار پیچیده دینامیکی (با احتمالات فراوان) را به اجرا درآورد، متصف به «یادگیری مستمر» خواهد شد.
و خروجیهای محاسباتی و رفتاری در راستای دریافت اطلاعات بیشتر و پرهیز از گیرافتادن در بنبست، به معنای «دانستن» ماشین نسبت به شرایط مختلف مواجهه تلقی میشود.
🔻اما تمام این حالات شناختی (تصمیمگیری، دانستن، یادگیری، ...) علاوه بر جنبههای کارکردی و رفتاری، دارای یک جنبه درونی هم هستند که از منظر اولشخص فاعل شناسا تجربه میشود. روباتیک شناختی با تمام هیجان و کاربردهایی که دارد، اما عمیقاً مبتنی بر رویکرد تورینگی (تمایزناپذیری رفتاری و زبانی) است که ماشین "تفکرکننده" را در حد ماشین "عملکننده مشابه انسان خردمند" تقلیل میدهد. فارغ از اینکه چنین اعمالی آیا مبتنی بر جهان پدیداری تفکر و تجربه سابجکتیو آن هم هست یا نه؟ آیا مشابهت با عامل انسانی از منظر پدیداری و درونی هم برقرار است؟
🔻استدلالهای مختلف فلسفی (مانند استدلال اتاق چینی از جان سرل) نشان دادند که متد تمایزناپذیری رفتاری، علیالاصول و فینفسه نمیتواند دربردارنده چنین جنبهای باشد.
بدین ترتیب چه بسا استعمال پسوند «شناختی» برای این روباتها کمی سخاوتمندانه و بلکه اسرافآمیز به نظر میرسد (هرچند که این روزها در مورد بسیاری پدیدهها و پروژهها و رویکردها رواج دارد).
🔺کما اینکه خود «هوش» هم از این منظر دچار یک تقلیل بزرگ پدیدارشناختی بوده است. البته مادام که هوش مصنوعی را چیزی شبیه این تعریف کنیم، انتظار بیشتری هم نباید داشت: «یک حوزه تخصصی برای ساخت مصنوعاتی با توانایی نمایش رفتارهای تحت کنترل در محیطهای مختلف و دورههای زمانی پایدار» (برینگسجورد، 2014)
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📒ویراست سوم کتاب ذهن پدیدارشناسانه به قلم گالاگر و زهاوی در سال ۲۰۲۱ و در ۲۵۷ صفحه توسط انتشارات راتلج به چاپ رسیده است.
📘نویسندگان در این کتاب با تکیه بر سنت #پدیدارشناسی - به معنای رویکرد #هوسرل و #هایدگر و #مرلوپونتی و ... در #فلسفه_قاره_ای - به دنبال تبیین ماهیت ذهن و نحوه عملکرد آن هستند.
📗این کتاب هرچند پرسشهای معروف فلسفی در باب ذهن را پیگیری میکند، اما درآمیخته با یافتههای تجربی در #نوروساینس و #روانشناسی_شناختی و ... است و منبع قابل توجهی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی بر پایه سنت قارهای فراهم آورده است.
📕ذهن پدیدارشناسانه که تاکنون به ۸ زبان ترجمه شده، دارای ۱۰ فصل است.
در فصل ۱و۲ مقدمهای در باب فلسفه ذهن و علوم شناختی و روشهای پدیدارشناسانه آمده است. فصل ۳ نیز بر #آگاهی و #خودآگاهی تمرکز دارد.
📔فصل ۴ زمان- آگاهی و ساختار خُرد آگاهی و خودآگاهی را محور بحث قرار میدهد و فصل ۵ به #حیث_التفاتی و بازنمایی ذهنی میپردازد. نویسندگان در تمام این تاملات بر رویکرد پدیدارشناسی و #برونگرایی تکیه دارند.
📓فصل ۶ با موضوع #ادراک_حسی و فصل ۷ با موضوع #بدنمندی، مسائل مهم پیرامون این دو موضوع را بررسی میکنند. فصل ۸ نیز عاملیت را با رویکرد پدیدارشناسی میکاود. خود، شخصیت و #اذهان_دیگر هم موضوعات فصول ۹و۱۰ کتاباند.
@PhilMind
🔸 جان سرل اعتقاد دارد در سالهای اخیر، پیشرفتهای زیادی درباره رابطه ابتناء (#سوپرونینس) بین ویژگیها صورت گرفته است. معنای ادعای ابتناء در #فلسفه_ذهن این است که #حالات_ذهنی بطور کامل به حالات نوروفیزیولوژیک متناظرشان وابسته هستند؛ بدینترتیب که هر تغییر در حالات ذهنی، ضرورتاً با یک تغییر در حالات نوروفیزیولوژیک متناظر، درگیر خواهد بود. مثلاً اگر من از حالت ذهنی «تشنه بودن» به حالت ذهنی «نه چندان تشنه بودن»، تغییر وضعیت بدهم، باید تغییراتی در حالات مغزی من که متناظر با این تغییرات ذهنی من است، اتفاق افتاده باشد.
🔹 سرل تأکید دارد که این نوع از ابتناء، ابتناء علّی است. بحثهای ابتدایی درباره رابطه ابتناء که در #فلسفه_اخلاق مطرح شد، از سنخ ابتناء علّی نبود. در نوشتههای ابتدایی مور (1922) و هِر (1952)، ایده این بود که ویژگیهای اخلاقی بر ویژگیهای طبیعی مبتنی میشوند. بدین معنا که اگر چیزی نیکتر از دیگری است، باید بواسطه خصیصهای طبیعی (رفتاری) باشد که آن را نیکتر گردانیده است.
اما این مفهوم از ابتناء اخلاقی، یک مفهوم علّی نیست؛ یعنی خصیصهای که یک چیز را نیکتر میسازد، علّت نیکترشدن آن نیست؛ بلکه نیکی آن را برمیسازد و تشکیل میدهد (Constitute). ولی در مورد ابتناء ذهن بر مغز، پدیده نورونی، علّت پدیده ذهنی است.
🔸 بنابراین حداقل دو تصویر از ابتناء وجود دارد: مفهوم تشکیلدهنده (Constitutive) و مفهوم علّی. سرل اعتقاد دارد که فقط مفهوم علّی برای ابتناء ذهن - بدن مهم است. این در حالی است که جیگون کیم اعتقاد دارد ما نباید ارتباط بین رویدادهای نورونی و رویدادهای ذهنی مبتنیشده بر آنها را از نوع ارتباط علّی تصور کنیم. ضمن اینکه او ادعا میکند رویدادهای ذهنی مبتنیشده، هیچ شأن علّی جدا از ابتناء آن بر رویدادهای نوروبیولوژیکی – که نقش علّی کاملاً مستقیم دارند – نخواهند داشت.
🔹 سرل با هر دو ادعای کیم مخالف است. با توجه به آنچه درباره مغز میدانیم، بنظر سرل واضح میرسد که ماکروپدیده ذهنی، کاملاً معلول میکروپدیده سطح پایینتر است. بعلاوه، این واقعیت که خصیصه ذهنی بر خصیصه نورونی مبتنی میشود، بهیچ وجه تأثیر علّی آن را تقلیل نمیدهد. همانطور که جامدیت پیستون، بنحو علّی بر ساختار مولکولیاش مبتنی میشود؛ اما این مطلب، جامدیت را شبهپدیدار (فاقدتأثیرگذاری علّی) نمیگرداند. به همینترتیب ابتناء علّی سردرد من بر میکرو رویدادهای موجود در مغزم، درد را شبهپدیدار نمیسازد. (See: Searl, 2008, "Reductionism and Irreducibility of Consciousness", pp.78-79)
@PhilMind
روح حیوانی یا #روح_بخاری در #فلسفه_اسلامی و از جمله در نظر #ملاصدرا، واسطه اتصال بین نفس غیرفیزیکی و بدن مادی است که ارتباط بین این دو سطح غیر همسنخ را ممکن میسازد. روح حیوانی دارای ماهیتی میانه (نه مادی تام و نه مجرد تام) تعریف شده و البته اعتقاد به آن را میتوان تا زمان فیلسوفان یونان باستان ردگیری کرد و #دکارت نیز در تبیینهای خود از آن بهره گرفته است.
صدرالمتالهین در بیان ضرورت نیاز به روح بخاری مینویسد:
«جوهر نفس از آنجا که از جنس ملکوت و عالَم نورانی محض است، در بدن غلیظ مادّی جرمانی تصرف نمیکند تا بگوییم از ترکیب آنها یک نوع طبیعی واحد تشکیل میشود، مگر آنکه واسطهای بین این دو واقع شود که همان جوهر لطیف است و اطباء آن را روح [حیوانی] مینامند».
البته او از آنجا که همچنان ارتباط علّی میان روح حیوانی (بعنوان یک سطح دارای جسمانیت و ابعاد و البته بدون جرم) با دو سطح مجرد تام و ماده تام را مبهم میبیند، دو واسطه دیگر در دو سوی بالا (ارتباط با نفس مجرد) و پایین (ارتباط با بدن مادّی) در نظر میگیرد: "جسم مثالی" برای تعامل روح بخاری با نفس ناطقه، و "خون لطیف" برای تعامل روح حیوانی با بدن مادی. (اسفار اربعه، 1368، ج۹، صص۷۶-۷۵)
صدرا روح حیوانی را در واقع یک نوع «جرم لطیف روحانی» قلمداد میکند که ورای این «جسم غلیظ ظلمانی» واقع شده و لطافت و وساطت آن بین ماده و مجرد، گونهای اسباب برای قوای نفس پدید آورده تا در اعضاء بدن سریان یابند. در واقع قوای نفس در وهله اول به این جرم لطیف بخاری تعلق مییابد و بواسطه آن در وهله ثانی، در اعضاء بدن منتشر میشود. (همان، ج۴، صص۱۵۲-۱۵۱)
وی همچنین در مفاتیح الغیب، تأثیر علّی نفس بر مغز را بواسطه روح حیوانی معرفی میکند که "بوسیله رشتههای عصبی از مغز در سایر اعضاء بدن جاری میشود". (مفاتیح الغیب، 1363، ص27)
مهمترین دلیلی که صدرا بر وجود روح بخاری ارائه میدهد این است که اگر قطع رشتههای عصبی یک عضو اتفاق بیفتد، آن عضو هم چه بسا فاقد حس و حرکت شود. وی این مسئله را به معنای نفوذ و سریان روح بخاری – بعنوان یک جرم لطیف حار - از طریق رشتههای اعصاب در تمامی اعضاء بدن میداند که به دلیل شدت لطافت، توانسته در شبکه عصبها نفوذ یابد. (ن.ک: اسفار اربعه، ج۹، ص۷۶)
میدانیم که امروزه با یافتههای #نوروساینس، علت و بستر ارتباط رشتههای عصبی با مغز و نحوه تأثیرگذاری آنها مشخص شده و تصورات و استدلالهای فوق را ابطال کرده است.
اما صرفنظر از نقض فرضیه روح بخاری در علوم جدید، چنین تصویری نمیتواند یک تبیین اقناعکننده برای نحوه ارتباط نفس غیرفیزیکی و بدن مادی فراهم آورد. چراکه همچنان ارتباط علّی بین جوهر غیر مکانمند فاقد ابعاد و ... با یک واسطه دارای ابعاد و جسمانیت لطیف، با چالش از سوی #فیزیکالیسم مواجه خواهد بود.
بلکه تعریف یک جرم لطیف واسطه که هم بخشی از خصوصیات مادی و هم بخشی از خصوصیات مجرّد را داشته باشد، بر ابهامات میافزاید. آیا مکان و مکانمندی را باید دارای طیف و درجات مختلف از شدت و ضعف بدانیم که در تمامی مراتب مادی تا مجرد حضور دارد، یا اینکه بالاخره زمانمندی و مکانمندی در نقطهای به پایان میرسد و موجود فراتر از آن، به تجرید کامل میرسد؟
اگر شقّ دوم صحیح است - که در ظاهر بسیاری عبارات صدرا و سایر فیلسوفان اسلامی نیز همینگونه آمده است - همچنان پرسش از قوانین و چگونگی اتصال علّی دو طرف این مرز، وجود خواهد داشت.
در مورد تأثیر و تأثر جرم لطیف (روح بخاری) از و بر جرم غلیظ (بدن مادی) هم پرسشهایی مشابه رخ مینماید و اینکه چطور یک نیروی علّی از جرم لطیف (بدون وزن) به / از جرم غلیظ منتقل میشود، خود ابهامی مجزا درست میکند.
@PhilMind
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♠️ کریستوف کوخ در کنفرانس سال ۱۹۹۸ با دیوید چالمرز شرط بسته بود که طی ۲۵ سال آینده، پرسش از تبیین تجربی #آگاهی حل خواهد شد.
حال کوخ پس از گذشت ۲۵ سال قبول دارد که شکست خورده، اما شرطبندی را برای ۲۵ سال دیگر (تا سال ۲۰۴۸) تکرار میکند.
♣️ تکه کلام دانشمندانی که وعده تبیین علمی و تجربی آگاهی را در آیندهی #علوم_اعصاب میدهند، بر پیشرفتهای روزافزون این علم و جوانی و نوپایی آن تکیه دارد.
مسئله اما بر سر #متدولوژی این علم است و نه پیشرفت تکنیکهای آن.
♦️دانش تجربی بطور عام و #نوروساینس بطور خاص، از منظر سومشخص به مطالعه موضوعات میپردازند؛ حتی اگر این موضوع از سنخ سابجکتیو و منظر اولشخص باشد.
آنچه از متد نوروساینس برمیآید، مطالعه و شناسایی ساختارهای نوروفیزیولوژیک از یکسو، و کارکردهای این ساختار از سوی دیگر است.
♥️ ما در این دانش مدام به همبستههای عصبی حالات مختلف آگاهانه پی میبریم، کارکردهای هر ناحیه مغز و هر همبسته نورونی را دقیقتر بررسی میکنیم، و ساختار بیوشیمیایی سیستم عصبی را بهتر و بیشتر میشناسیم.
اینها - با تمام فوایدی که برای بشریت دارند - اما هیچکدام به کار تبیین جنبه اولشخص و تجربه سابجکتیو نمیآیند.
📣 در واقع #شکاف_تبیینی بین یافتههای علوم اعصاب شناختی از یکسو، و #تجربه_پدیداری از سوی دیگر بنحوی علیالاصول (و نه فقط فعلا) برقرار است. بنظر میرسد برای رسیدن به علم تجربی آگاهی - اگر چنین علمی ممکن باشد - نیازمند متدولوژی متفاوتی هستیم که چیزی بیش از ساختارها و کارکردها در اختیار ما بگذارد و اصول پلزننده بین منظر سومشخص و اولشخص را برقرار سازد.
@PhilMind
🚩 تفاوت مهمی که بین #نوروساینس و شیمی وجود دارد اینست که ما در علم شیمی همچنان درباره ابژههای بیرونی (مانند آرایش مولکولی آب که مثال زدید) تحقیق میکنیم. متدولوژی شیمی – و بطور کلی تمام #علوم_تجربی - با مطالعه چنین موضوعاتی سازگار است. اما موضوع بحث در #علم_آگاهی، تجربیات درونی و سابجکتیو ماست.
🚩 دادههای #علوم_اعصاب از منظر سومشخص به بررسی رفتار و فرآیندهای مغز و کارکردهای #سیستم_عصبی و ... میپردازد. این دادههای نوروفیزیولوژیک البته مواد مورد علاقه #روانشناسی_شناختی و #علوم_اعصاب_شناختی را فراهم میکند که برای بسیاری اهداف کاربردی، مفید و ارزشمند است؛ ولی مسئله اینست که با دادههای اوّلشخص مربوط به تجربیات درونی سیستمهای آگاه همسنخ نیست. چطور میتوان از دادههای سومشخص که تبیینکننده ساختارها و کارکردهای سیستم هستند، به تبیین و توضیح چگونگی تجربیات درونی و دادههای اوّلشخص پدیداری رسید؟
🚩 نکته اینست که بما هو داده، دادههای اوّلشخص قابل تقلیل به دادههای سومشخص نیستند و بالعکس. اگر فقط دادههای سومشخص را تبیین کنیم، همهچیز را تبیین نکردهایم.
البته این بدان معنا نیست که دادههای اوّلشخص و سومشخص هیچ ربطی با هم ندارند؛ بلکه یک ارتباط واضح بین این دو برقرار است. ما دلایل خوبی برای این باور داریم که تجربیات درونی با رفتار و فرآیندهای مغزی بنحوی سیستماتیک همبستهاند. به بیان دیگر، هروقت اشخاص دارای یکسری فرآیندهای مغزی مناسب باشند، یکسری تجربیات درونی مرتبط هم خواهند داشت. ولی حتماً لازم است که بین «همبستهگی» و «تبیین»، تمایز بگذاریم.
🚩 به بیان #دیوید_چالمرز، یک استدلال ساده برای تردید در این تصور که متدولوژی رایج نوروساینس برای تبیین #تجربه_آگاهانه کفایت میکند، به قرار زیر است:
۱) دادههای سومشخص، دادههایی درباره دینامیکها و ساختار عینی در سیستمهای فیزیکی است.
۲) دینامیکها و ساختار در سطح خُرد، فقط واقعیاتی درباره دینامیکها و ساختار در سطح بالا (کلان) را تبیین میکنند.
۳) تبیینکردن ساختار و دینامیکها برای تبیین دادههای اوّلشخص کافی نیست.
۴) پس: دادههای اوّلشخص نمیتوانند به طور کامل در قالب دادههای سومشخص تبیین شوند.
🚩 مقدمه اوّل دربردارنده نکتهای درباره دادههای سومشخص است: ایندادهها همواره بر ساختارهای فیزیکی و دینامیکهایشان تمرکز دارند.
مقدمه دوم میگوید تبیین در قالب فرآیندهایی از این دست، فقط فرآیندهایی بیشتر از همان سنخ را تبیین میکند. البته میتواند تفاوتهای قابل توجهی بین این فرآیندها وجود داشته باشد؛ ولی به هرحال هیچ خروجی از دایره ساختاری/دینامیکی اتفاق نمیافتد.
مقدمه سوم خلاصه نکاتی است که میگوید تبیین ساختار و دینامیکها فقط عبارتست از تبیین کارکردهای عینی، و تبیین کارکردهای عینی برای تبیین دادههای اوّلشخص درباره تجربه درونی کافی نیست.
از این سه مقدّمه، نتیجه 4 به دست میآید.
🚩 آیا این بمعنای منتفیبودن هرگونه علم آگاهی (science of Consciousness) است؟ الزاما نه. ممکن است بتوان دانشی فراهم آورد که حاوی اصول پلزننده بین دادههای اولشخص و سومشخص باشد. ولی آن علم با متدولوژی رایج در نوروساینس محقق نمیشود.
@PhilMind
فلسفه ذهن
برنامه مدرسه تابستانی فلسفه ذهن؛ انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
🔥صوت و اسلاید تمام کلاسهای مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (۱۴۰۲) در کانال تلگرامی فلسفه ذهن با همین آیدی @PhilMind بارگذاری شد.
https://t.me/PhilMind
متاسفانه در ایتا بدلیل محدودیت حجم ۵۰ مگابایت، امکان بارگذاری فایلها فراهم نشد.
دوستانی که علاقمند هستند، میتوانند از کانال تلگرام دریافت نمایند.
🌕حالت ذهنی تفکر درباره ابژهای (مثلاً اسب) را فرض کنید. تئوری علّی محتوا میگوید علامات نمادین در ذهن، بر علتهای خودشان در خارج دلالت میکنند و انواع نمادها، ویژگیهایی را بیان میدارند که مصادیق این ویژگیها، علت بارگذاری آن نمادها هستند (Fodor, 1989, Psychosemantics, p.99).
🌖اما تئوری علّی با معضل بسیار مهمی روبهروست که به معضل ترکیب فصلی (Disjunctive Problem) مشهور است. طبق تئوری علّی محتوا، تمام اُبژههایی که علّت بارگذاری نماد «الف» میشوند، معنا و محتوای آن خواهند بود. در نتیجه تمامی موارد اشتباه در بارگذاری نیز، باید محتوا و معنای نماد در نظر گرفته شود.
به بیان جیگون کیم، باور به اینکه اسبی در مزرعه است، فقط معلول مصادیق اسب در مزرعه نیست؛ بلکه میتواند معلول وجود گاو یا گوزن در تاریکیِ مزرعه، یا معلول وجود اسبی کاغذی در فاصله دور و ... باشد. در نتیجه وقتی شما دارید به یک اسب در مزرعه نگاه میکنید، باور شما یک محتوای فصلی صحیح خواهد داشت: «اسب یا گاو یا گوزن یا اسب کاغذی یا ... در مزرعه است»! (Kim, 2010, Philosophy of Mind, P.132)
🌗فودور برای حل این معضل به "وابستگی نامتقارن" دو ارتباط علّی بین گاو و نماد «اسب» و بین اسب و نماد «اسب»، توسل میجوید و آن را در قالب عدم تشابه دو حالت بازنمایی صحیح و بازنمایی اشتباه در ویژگیهای خلاف واقعشان، تبیین میکند: "شناسایی غلط گاو بعنوان اسب، مرا وانمیداشت که آن را «اسب» بنامم، مگر آنکه یک ارتباط معنایی مستقل بین نماد «اسب» و خود اسب وجود داشته باشد. ... [اما] این واقعیت که وجود اسب علّت بارگذاری نماد «اسب» شده، وابسته به این نیست که یک ارتباط معنایی بین نماد «اسب» و گاو، برقرار باشد. ... پس ارتباط علّی بین گاو و نماد «اسب»، یک وابستگی نامتقارن دارد با ارتباط علّی بین اسب و نماد «اسب». حال ما یک وضعیت ضروری برای این داریم که نماد «الف» ناشی از ب، غلط باشد؛ نماد «الف» ناشی از ب، غلط است، فقط اگر وابستگی نامتقارن به نماد «الف» ناشی از الف داشته باشند." (Ibid, pp.107-108.)
🌘اما اشکال مهم و اساسی بر تئوری علّی محتوا (همانطور که زیگِر در 1993، آدامز و آیزاوا در 1994، والیس در 1995 و گیپسون در 1996 خاطرنشان کردهاند)، اینست که وابستگی نامتقارن از سوی فودور پیشنهاد شده تا معناداری به سمت جهان خارج را نتیجه دهد؛ نه اینکه از آن نتیجه شود.
🌓بعبارت دیگر، اینکه مصداق ب - فقط بخاطر علیت مصداق الف برای بارگذاری نماد «الف» - باعث بارگذاری نماد «الف» میشود، نباید ناشی از هیچ واقعیت سمانتیکی درباره نماد «الف» باشد. اما چه فرآیندهایی میتوانند سبب چنین وابستگی نامتقارنِ نحوی (سینتاکتیک) باشند؟
🌔یک اسب واقعی را فرض کنید که از پهلو، روبهروی مشاهدهگر «م» نشسته است. شرایط مناسبی را فرض کنید (مانند نور کافی و فاصله مناسب) که نماد «اسب» در ذهن شخص «م» بارگذاری میشود. حال بدون اینکه شخص مشاهدهگر بفهمد، نصف اسب را از خط عمودی جدا میکنیم. واضح است که در اینصورت، نماد «اسب» همچنان در ذهن شخص «م» بارگذاری میشود، در حالیکه هیچ هویتی که دارای ویژگی اسببودن باشد، بعد از این اقدام در آن محل باقی نمانده است. این آزمایش نشان میدهد که بسیار بعید است ویژگی اسببودن، بدون هیچ ربط معنایی اوّلیه، در ابتدای زنجیره ارتباط علّی به بارگذاری نماد در ذهن مشاهدهگر قرار گیرد.
🌕توجه داشته باشیم که وابستگی نامتقارن نمیتواند این مسئله را حل کند؛ زیرا برای بکار افتادن وابستگی نامتقارن باید قبلاً یک رابطه قانونی بین ویژگی اسببودن و نماد «اسب» وجود داشته باشد. در واقع وابستگی نامتقارن فرض شده تا علیت را بنحوی طبیعیسازی شده و بدون پیشفرض معنا، تبیین نماید. اما اشکال اساسی این است که چطور میتوان بدون لحاظ معناداری برای اسب بودن، رابطه قانونمند آن با نماد «اسب» را استوار کرد؟
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕کتاب «پنسایکیزم؛ چشماندازهای معاصر» به اهتمام برونتراپ و جسکولا (هردو از دانشگاه مونیخ) و توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 2017 و در 407 صفحه به چاپ رسیده است.
📘فصل اول این کتاب به «جایگاه منطقی #پنسایکیزم» اختصاص دارد که دو مقاله از دیوید چالمرز و برونتراپ، برای ارائه تبیینی جدید از #همه_روان_دار_انگاری و فرار از اشکالاتی مانند #مسئله_ترکیب را منتشر کرده است.
📗فصل دوم در چهار مقاله به تنوع هستیشناسیهای پنسایکیستی میپردازد و فصل سوم، مسئله ترکیب (#CombinationProblem) را با مقالاتی از دیوید چالمرز و ویلیام زیگر و فیلیپ گاف و ... محور بحث قرار میدهد.
📒در نهایت فصل چهارم، پنج تئوری آلترناتیو پنسایکیزم (#اینهمانی، #ایمرجنتیزم، #مونیسم خنثی، #دوئالیسم، #ایده_آلیسم) را با مقالاتی از برایان مکلافلین، لوپولد استپنبرگ، چارلز تالیافرو، و ...) بررسی میکند.
📙این کتاب برای علاقمندان به دیدگاههای معاصر و مباحث بهروز #فلسفه_ذهن و متافیزیک #آگاهی، منبع بسیار مناسبی بنظر میرسد.
@PhilMind
#همه_روان_دار_انگاری یا #همه_روان_انگاری؟
🍀 واژۀ #panpsychism از pan به معنای همه و psyche به معنای روان یا روح، و پسوند -ism كه نشانگر نظریه یا آموزه است، مركب است. با نگاه به همین سه جزء، ممكن است به نظر برسد كه ترجمۀ دقیق این اصطلاح، همهروانانگاری است، دراینصورت بیانگر این آموزه است كه همه چیز روح و رواناند.
☘️ در سال 1398 پایانهنامهای با عنوان «همه روانانگاری در فلسفه ذهن معاصر» دفاع شده است
https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/d9aa5a792d61c0992348d4cb232f5cc9
در ص3 گفته است: «همهروانانگاری در لغت بهمعنای اعتقاد به روح و روان بودن همه اشیاست» و در ص4 از دیوید چالمرز نقل میكند: «همهروانانگاری این برنهاد است كه برخی از هویات بنیادین فیزیكی آگاه هستند». مقالهای نیز برگرفته از همین پایاننامه در 1401در مجله پژوهشهای فلسفی و كلامی چاپ شده است با عنوان «بررسی استدلال از طریق نفی نوخاستگی آگاهی بر دیدگاه همهروانانگاری».
https://pfk.qom.ac.ir/article_2366.html
🌿 اما بهرغم ترجمۀ تحتاللفظی، برابرنهاد بهتر این اصطلاح، چنانكه رایج و جاافتاده است، همهرواندارانگاری است. مطابق این آموزه، همه چیز دارای روح و روان است. در مدخل panpsychism دانشنامه استنفورد در تعریف این واژه آمده است:
The word “panpsychism” literally means that everything has a mind
🌱 باید توجه كرد كه این آموزه ویژگی خاصی را برای اشیای طبیعی در بر دارد و مفادش این است كه اشیای طبیعی روان یا ذهن یا آگاهی یا ... دارند، نه اینكه روان یا ... هستند. نباید واژۀ «همه» را بسیار وسیع و مطلق نگریست. مراد این است كه همۀ اشیای طبیعی (هر طور كه شیء طبیعی را تفسیر كنیم) روان یا ... دارند یا روانمند، ذهنمند یا آگاهیمندند. غالباً این نظریه در دایرۀ فیزیكالیزم غیرتحویلگرا قرار میگیرد، بنابراین نوعی دوگانگی میان شیء فیزیكی و روان آن را میپذیرد.
🎄 لزوماً با شناسایی اجزای لفظی یك اصطلاح مركب و در نظر گرفتن معناهای آنها، نمیتوان به معنای دقیق آن اصطلاح رسید. هرچند بهصورت تحتاللفظی، همهروانانگاری برابرنهاد درستی برای panpsychism به نظر میرسد، معنای دقیق اصطلاحی آن متفاوت است. به تعبیر یكی از نویسندگان:
the etymology of a concept does not necessarily determine its meaning.
اصطلاح فلسفی كوتهواژهای است برای اشاره به معنایی دقیق و نمیتوان حضور تمام ظرائف را در آن انتظار داشت.
🌳 دیوید كلارك در فصل درآمد از كتابش (همهرواندارانگاری و نگرش دینی) تصریح میكند كه ریشهشناسی این واژه تا حدی میتواند ما را به معنایش برساند (ص1):
The etymology of “panpsychism” provides us some suggestions of its meaning.
به همین ترتیب، pancognitivsm را نباید همهشناختیانگاری ترجمه كرد، بلكه مثلاً «همهشناختمندانگاری» میتواند معادل مناسبی باشد.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
🔥 ند بلاک، جوزف لوین، پیتر ون اینواگن، ریچارد سوئینبرن، تیم کرین، اوریا کریگل، سوزان بلکمور، چارلرز تالیافرو و برخی دیگر از اساتید شناختهشده بینالمللی در اولین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن ایران به ارائه بحث خواهند پرداخت👆
⏰ این کنفرانس قرار است هفته اول اسفندماه امسال به صورت حضوری و آنلاین برگزار شود: دو روز آنلاین به زبان انگلیسی و سه روز حضوری به زبان فارسی.
📣 ارسال مقاله کوتاه (۲۵۰۰-۲۰۰۰ کلمه) تا ۱۵ آبان از طریق آدرس ایمیل info@philmind.ir یا از طریق فرم مربوطه در صفحه اختصاصی کنفرانس بر روی سایت www.philmind.ir امکانپذیر است.
🗓 پوستر فراخوان مقالات و محورهای محتوایی همایش و سایر جزئیات در سایت فوق قابل مشاهده است.
@PhilMind
🎗دیدگاه #همه_روان_دار_انگاری (#پنسایکیزم) نوعی #آگاهی و شعور را - ولو در حد پتانسیل آن - به تمامی موجودات هستی (از جمله جمادات) نسبت میدهد. طبق این دیدگاه، آگاهی را نیز باید همانند سایر ویژگیهای بنیادین که در علم فیزیک به رسمیت شناخته شده (مانند جرم، بار الکتریکی، نیروی الکترومغناطیس، گرانش، فضا – زمان)، یک ویژگی بنیادین در جهان دانست که قابل تبیین از طریق ویژگیهای دیگر نیست.
این دیدگاه فینفسه درباره ماهیت فیزیکی یا غیر فیزیکی بودن ویژگی آگاهی، خنثی است و آگاهی – بعنوان یک ویژگی بنیادین – میتواند غیر فیزیکی باشد؛ کما اینکه دیوید چالمرز – بعنوان یکی از مهمترین لیدرهای پنسایکیزم – چنین نظری دارد.
🎗در #فلسفه_اسلامی، آگاهی برای جمادات و حتی گیاهان، انکار شده و برای #تجرد_نفس ناطقه انسانی و نیز تجرد نفوس حیوانات، استدلالهایی ارائه شده است.
البته برخی محققان #حکمت_متعالیه، با استناد به عباراتی از #ملاصدرا، قول به وجود آگاهی در نباتات را نیز به وی نسبت دادهاند. اما بر اینکه جمادات در نظر #صدرالمتالهین – مانند سایر فیلسوفان صاحبنظر مسلمان - فاقد آگاهیاند، اتفاق نظر وجود دارد.
بدینترتیب همه رواندار انگاری – هرچند با #عرفان_اسلامی و نیز ظاهر برخی آیات قرآن که نحوهای شعور را به تمامی ذرات و موجودات زمین و آسمان نسبت میدهد، همخوانی دارد – طرفدار قابل توجهی در میان فیلسوفان مسلمان نداشته است.
🎗براساس دیدگاه ملاصدرا – که هماهنگ با نظر جمهور فلاسفه مسلمان نیز است - وجود علم در ماده و جسمانیات بدلیل غیبت هر جزء از اجزای دیگر و وجود مشوب به عدم اجزاء مادی، منتفی است (اسفار، ۱۹۸۱م، ج۳، صص۲۹۸ ـ ۲۹۷ / ج۶، ص۱۶۳).
ولی شاید بتوان مبانی حکمت متعالیه را برای تصدیق و تأیید پنسایکیزم بکار گرفت. آنجا که علم را مساوق وجود میداند، و وجود نیز بنحوی تشکیکی در تمامی مراتب عالم، تحقق و اصالت دارد، چه بسا باید چنین نتیجه گرفت که علم و شعور در تمام عالم وجود جاری است و البته همانند خود وجود، دارای مراتب شدت و ضعف است. بدینترتیب هر موجود (ولو جمادات) بسته به میزان بهره وجودی که دارد، واجد علم و آگاهی هم خواهد بود.
🎗جالب توجه آنکه خود ملاصدرا در جایی از #علم_النفس اسفار بدین مطلب تصریح کرده است (همان، ج ۸، ص ۱۶۴). برخی گفتهاند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد از باب همراهی با دیدگاه جمهور بوده است (که البته بلحاظ فلسفی، توجیه مقبولی نیست). علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش میکند برای تأیید وجود جنبهای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ چه اینکه مطابق نظر وی و مؤسس حکمت متعالیه، آگاهی و شعور را باید در سطح مجرد (غیر فیزیک) جستجو کرد.
🎗در هر حال این خوانش از حکمت متعالیه که نوعی سازگاری با پنسایکیزم را میرساند، با دیدگاه #حدوث_جسمانی نفس – که نفس مجرد و آگاهی را برآمده از سطح جسمانی میداند – متضاد خواهد بود؛ کما اینکه اساساً پنسایکیزم در برابر ایمرجنتیزم مطرح شد تا آگاهی را نه بمثابه ویژگی برآمده از شرایط خاصی در سطح ویژگیهای فیزیکی، بلکه بعنوان یک ویژگی بنیادین در جهان معرفی نماید. بدینترتیب طرفداران خوانش اخیرالذکر از ملاصدرا و علامه طباطبایی، باید بدنبال تبیینی برای سازگاری #حرکت_جوهری و حدوث جسمانی از یکسو (که آگاهی را برآمده از سطوح پیشین و ویژگیهای بنیادین جهان میداند)، با مساوقت علم و وجود از سوی دیگر (که علم و شعور را بنحوی بنیادین در تمام عالم هستی لحاظ میکند)، باشند.
@PhilMind
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧲 گلن استراوسون به تبع راسل و دیگران، از دیدگاهی دفاع میکند که علاوه بر ویژگیهای بیرونی اشیاء مادی، یکسری ویژگیهای درونی هم برای آنها قائل هستند. ویژگیهای بیرونی از طریق علوم تجربی - از جمله فیزیک و #نوروساینس - کشف میشوند، اما ویژگیهای درونی اساسا قابل مطالعه و بررسی توسط علوم تجربی نیستند. در نظر ایشان، تجربه پدیداری، (بخشی از) ویژگیهای درونی اشیاء است.
📌 #پنسایکیزم (#همه_روان_دار_انگاری) نتیجه چنین نگرشی است و احساسات پدیداری را به تمام عالم مادی، تعمیم میدهد. هرچند که درباره نحوه تحقق بالفعل یا بالقوه این ویژگی پدیداری، اختلافاتی بین نسخههای مختلف پنسایکیزم وجود داشته و دارد. اما اساس همه رواندار انگاری بر این دیدگاه راسلی بنا شده است.
💥استراوسون البته قائل به پنسایکیزم مادیانگار است و ویژگیهای پدیداری را هم مانند سایر ویژگیها، کاملا مادی میداند. در مقابل ایشان، گروه دیگری از پنسایکیستها به رهبری چالمرز هستند که ویژگی پدیداری را هرچند از ویژگیهای بنیادی جهان، اما غیر فیزیکی میدانند و بنحوی دوئالیسم طبیعیانگارانه گرایش دارند؛ اینکه ویژگیهای پدیداری - بعنوان تنها نامزد مقبول برای ویژگیهای غیر فیزیکی - در قلمرو همین جهان طبیعی حضور دارند.
🧠 همانطور که استراوسون توضیح میدهد، پنسایکیزم مادیانگار به نظریه #اینهمانی مغز و ذهن بازگشت دارد و در واقع توضیحی جدید برای همان نظریه ارائه میدهد. توضیحی که بنظر استراوسون قابل رد شدن توسط هیچ استدلالی نیست. درباره این ادعای او سخن خواهیم گفت.
@PhilMind
#جنسیت و #نفس
☘️ مطابق تفسیر برخی محققان #حکمت_متعالیه از مبانی نفسشناسانۀ #ملاصدرا، نفس انسان جهتمندی جنسیتی دارد.
از نظر ایشان نفس همان حیثیت تعلقی به بدن مادی است، كه صورت بدن است و با بدن، مركب واحدی را تشكیل میدهند.
حال پرسش جنسیتمندی نفس این است: آیا تفاوتهای جنسیتی به نفس و سپس به حقیقت انسان نیز سرایت میكنند یا فقط به بدن مادی تعلق دارند؟
🌱 اگر نفس جنسیتمند باشد، همانگونه كه بدن بر دو قسم مردانه و زنانه منقسم میشود، نفس نیز زنانه یا مردانه خواهد بود؛ نفس زنانه مدبر بدن زنانه است و نفس مردانه مدبر بدن مردانه. (البته كسانی مدعیاند كه روحیات زنانه دارند ولی بدنشان مردانه است و بالعكس. قاعدتا صاحبان دیدگاه فوق باید تبیین خود از این موارد را نیز عرضه كنند).
🌿 استدلال این مفسران، دو مبنای اصلی دارد: (A) نفس انسانی جسمانیة الحدوث است و با حركت جوهری اشتدادی به تجرد میرسد، (B) بدن جسمانی مرتبۀ نازلۀ نفس است و نفس و بدن با هم گونهای اتحاد دارند. (در اینجا فرض میكنم كه این دو مبنا درستاند).
🍀 توضیح استدلال بر پایه مبانی فوق میتواند چنین باشد:
(1) بدن انسانی یا زنانه است یا مردانه؛
(2) نفسی كه برای هر انسانی حادث میشود، متأثر از خصوصیات بدنش است (لازمۀ A و B)
(نتیجه) نفسی كه حادث میشود، یا زنانه است یا مردانه؛ یعنی نفس بصورت جنسیتمند حادث میشود.
به بیان دیگر، زنانه بودن بدن، موجب میشود كه نفسی زنانه حادث شود و با آن بدن متحد و مدبر آن گردد و در نتیجه چنین نفسی دارای حالات زنانه خواهد بود. اساساً جنسیتمندی نفس، لازمۀ ضروری جسمانیة الحدوث بودن نفس و اتصال و ارتباط شدیدش با بدن است.
🌲 اما لازمۀ اینگونه تفسیر و نتیجهگیری از مبانی مزبور، تنها زنانه یا مردانه بودن نفس نیست، بلكه بر این اساس تمام ویژگیهای غیراكتسابی و اكتسابی هر انسانی وابسته به بدنش و ویژگیهای آن متعین میگردند. این نوعی #فیزیكالیسم را نتیجه میدهد، زیرا پیدایش و تعین هر ویژگی نفسانی را وابسته به/ و برخاسته از ویژگیهای بدنی میداند.
🌴بنظر میرسد این تفسیر از مبانی و اصول #علم_النفس صدرایی، چندان با نظرات وی سازگار نیست و نیازمند تكمیل است. برای نمونه با آنکه ملاصدرا اعتقاد دارد «نفس»، جنبۀ تعلقی انسان به بدن است و ارتباط و وابستگی به بدن مادی، ذاتی وجود «نفس» است، حقیقت انسان را در این تعلق خلاصه نمیکند و انسان را دارای جوهر و ذاتی مجرد و غیر بدنی میداند كه پس از قطع تعلق نفس با بدن، حتی لحظهای پس از حدوث نفس، باقی میماند و حقیقت شخص انسان هم همان است.
در این صورت، زنانگی یا مردانگی میتواند صفت نفس باشد، اما حقیقت ذات انسان، كه با قطع تعلق به بدن باقی میماند، میتواند زن یا مرد نباشد.
🌳 بدین ترتیب پرسیدنی است كه آیا حقیقت انسان، كه (موافق دیدگاه ملاصدرا) پس از مرگ باقی میماند، نیز زن یا مرد خواهد بود؟ آیا زنانه یا مردانه شدن نفس در طول حیات دنیایی، موجب میشود كه ذات مجرد انسان نیز زن یا مرد شود و هنگام انتقال به سرای دیگر، زن یا مرد باشد؟ اگر چنین نیست، تقریر مزبور چندان نكتۀ مهم و تازهای را در بر ندارد، و اگر چنین است، تقریر فوق توان اثباتش را ندارد؛ چراکه نفس پس از مرگ، از حالت نفسیت تبدل یافته و به جوهری مجرد و غیر متعلق به بدن مادی تبدیل میشود.
🍀چنین مینماید كه برای تثبیت جنسیتمندی در ذات انسان، باید تبیینی عرضه كرد كه مطابق آن، زنانگی و مردانگی، هرچند در حدوث وابسته به / و برخاسته از تعلق بدنی باشند، در بقا و در ضمن حركت جوهری نفس، ارتقا يابند و از بدن مادی و تعلق بدان مجرد شوند تا بسان ديگر صفات مجرد نفس، متحد با آن بمانند و با حادثۀ مرگ زوال نپذیرند.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
📚#معرفی_کتاب
📗کتاب «جوهر آگاهی؛ یک دفاعیه جامع از دوئالیسم جوهری معاصر» نوشته ریکابوف و مورلند بتازگی توسط انتشارات ویلی بلکول و در 390 صفحه بچاپ رسیده است.
📙فصل اول کتاب پس از مرور #دوگانه_انگاری جوهری در قرن 21، به برخی مناقشات از سوی #طبیعی_گرایی که آنها را نوعی انحراف وجودشناختی مینامد، میپردازد و با تکیه بر #آگاهی، رویگردانی نسبی از #فیزیکالیسم در دو دهه اخیر را به بحث میگذارد.
📕نویسندگان در فصل دوم با تکیه بر #درون_نگری، #حیث_التفاتی و #خودآگاهی، استدلالهایی را بسود #دوئالیسم ارائه میدهند.
📘فصل سوم با عنوان «وحدت بنیادین موجودات آگاه»، با استفاده از #پدیدارشناسی و #ذات_گرایی، بر وحدت و تحقق یکجای نفس غیرفیزیکی استدلال میکند که خود در هفت بخش با رفتوبرگشتهای متعدد همراه است.
📒مؤلفان در فصل چهارم با تکیه بر بروزرسانی استدلال موجهات (مودال) و عاملیت آزاد، سعی در تقویت #دوئالیسم_جوهری دارند.
📔فصل پنجم و ششم نیز به پاسخ به کامنتها علیه دوئالیسم و ترسیم چشماندازی برای آینده #دوگانه_انگاری_جوهری اختصاص دارد و برنامههای پژوهشی جدید برای دوئالیسم جوهری در قرن 21 را تشریح میکند.
@PhilMind
🔐رویکرد محاسباتی به ذهن، حاصل پیشرفتها و دستاوردهایی بود که از نیمه قرن بیستم در حوزه مهندسی کامپیوتر و هوش مصنوعی اتفاق افتاد و رفته رفته این نگرش را گسترش داد که چه بسا #مغز هم دقیقا – و نه بعنوان تشبیه - یک سیستم کامپیوتری باشد. بدین ترتیب ذهن را باید بمثابه نرمافزاری که بر روی سختافزار مغز اجرا میشود، در نظر گرفت.
در نگاه طرفداران این دیدگاه، فرآیندهای مهم ذهنی مانند استدلالکردن، تصمیمگیری، حل مسئله و ... قابلیت تطبیق بالایی با الگوی محاسباتیای داشتند که در ماشین تورینگی اجرا میشد؛ بدین معنا که محاسبات ذهنی با دستکاری نمادها اتفاق میافتد و این نمادها در واقع، همان #بازنمایی محتوای حالات ذهنیاند.
🔐دیدگاه فوق البته بعدها در دهه 70 و 80 توسط جری فودور تکمیل شد. او با تمرکز بر دستکاری نمادها در فرآیند محاسباتی، سیستمی از بازنمایی ذهنی را مطرح کرد که حاوی نمادهای #زبان_ذهن (mentalese) یا زبان تفکر(Language of Thought: LOT) بودند. گرایشات گزارهای (حالات ذهنی مانند باور و میل و تردید و امید و ... که معطوف به یک گزاره هستند)، در نگاه فودور در واقع با این نمادهای زبان ذهن مرتبطاند و این نمادها نیز حاصل زنجیره علّی ارتباط با محیطاند که درون سیستم عصبی بازنمایی میشوند. (Fodor, 1975, The Language of Thought)
فودور بدنبال انتقادات فراوانی که به درونگرایانه بودن #نظریه_محاسباتی_ذهن میشد، بعدها تلاش کرد #محتوای_وسیع (wide content) ذهنی را در قالب محاسبات به شیوهای که شبیه قوانین بازنمایی وسیع باشد، توضیح دهد (Fodor, 1994, The Elm and the Expert)، هرچند قابلیتهای بازنمایی محلی (local) در نظریه وی برای این هدف کفایت نمیکرد و مناقشات در اینباره را باقی گذاشت.
🔐اما به هرحال تئوری محاسباتی فودور که در واقع تلفیقی از محاسبهگرایی (#computationalism) و #بازنمودگرایی (#representationalism) است، با استقبال فراوانی در حوزه #علوم_شناختی مواجه شد و بعدها نیز #رویکرد_محاسباتی در چارچوب #پیوندگرایی تداوم یافت.
در واقع دیدگاه فودور اگرچه فرآیند محاسباتی را منتزع از ساختار بیولوژیک بازنماییکننده لحاظ میکرد تا بتواند مدل محاسباتی ماشین تورینگی را فارغ از دستگاه سیلیکونی یا نورونی بازنماییکننده لحاظ نماید، بعدها با اهمیتیافتن ساختار نوروبیولوژیک در چارچوب علوم شناختی، به دیدگاه پیوندگرایی (#connectionism) شیفت کرد که فرآیند محاسباتی و بازنمایی محتوای ذهنی را در قالب اتصالات و شلیکهای شبکه نورونی تبیین کند.
هرچند هسته اصلی دیدگاه محاسباتی همچنان برقرار باقی ماند و شلیکهای نورونی در مسیرهای توزیعشده موازی، در جایگاه همان نمادهای زبان ذهن مینشستند که توسط سیستم عصبی دستکاری میشوند.
@PhilMind
برونگرایی تجربه پدیداری 1
🌏 پاتنم در مقاله "معنای معنا"، یک آزمون فکری با استفاده از همزاد زمین مطرح میکند؛ زمینی که از هر جهت دقیقاً شبیه زمین واقعی است؛ فقط با این تفاوت که مایع شفاف و بیرنگ و بیبویی که از ابرها میبارد و «آب» نامیده میشود، دارای ترکیب مولکولی XYZ است و نه H2O.
اسکار در زمین واقعی و همزاد اسکار در همزاد زمین، بلحاظ درونی مولکول به مولکول شبیه هم هستند و حتی تاریخچه و سوابق علّی یکسانی هم دارند.
پاتنم بنحوی مقبول استدلال میکند که وقتی همزاد اسکار در همزاد زمین، واژه «آب» را به كار میبرد، همان معنایی را نمیدهد که برای اسکار در زمین واقعی دارد. «آب» برای همزاد اسکار، به معنای مایعی با ترکیب مولکولی XYZ است و برای اسکار به معنای مایعی با ترکیب مولکولی H2O (ولو اینکه هیچکدام از آنها اطلاعی از ترکیبهای مولکولی نداشته باشند).
🌍 بنابراین با اینکه تمامی وضعیتهای دروني اسکار و همزاد اسکار، یکسان و مشترک بود، معنای واژه «آب» برای آن دو متفاوت گردید، و این تفاوت از اختلاف بیرونی و محیطی ناشی میشود.
نتیجه استدلال پاتنم آنست که باورهاي ما درباره انواع طبیعی، #محتوای_وسيع (برونگرا) دارند و صرفاً به آنچه در درون ذهنها و سرهاي ما رخ ميدهد، وابسته نيستند و نمیتوانند صرفاً بر حالات نوروفیزیولوژیک یکسانمان سوپروین شوند (Putnam, 1975, "The Meaning of Meaning").
البته پاتنم خود در برونگرایی معنا متوقف میماند، اما تایلر برج چند سال بعد، به سادگی استدلال وی را به #برون_گرایی_محتوا هم تعمیم داده است.
🌎 یکی از مهمترین انگيزههای فیلسوفان برای پذيرش #برون_گرایی، استدلالیست كه بواسطه آزمونهاي فكري پاتنم و بِرج تثبيت شد. بعنوان مثال لایکن در مواجهه با رویکرد درونگرايانه هورگان و تینسون، از همین آزمون بهره میگیرد. هورگان و تینسون #تجربه_پدیداری را مبتنی بر حالات درونی شخص ادراککننده میدانند، و نقش ویژگی بیرونی را صرفاً در حد علت ایجادکننده حالت درونی، به رسمیت میشناسند. طبق این دیدگاه، اگر حالت درونی مذکور به هر نحو دیگری – حتی مغز در خمره - هم تحقق یابد، تجربهی آگاهانه ظاهر خواهد شد. طبق تبیین ایشان، عوامل محیطی، علّت دور تجربههای حسی بشمار ميآيند که بوسیله تحریکات فیزیکی در سیستم ادراکی بدن تأثیرگذارند. این تأثیرات بوسیله تکانههای نورونی - که حاصل عبور دادهها از گیرندههای حسی بدن است – پدید میآیند. بنابراین تجربه آگاهانه شما میتواند دقیقاً بلحاظ پدیداری مشابه الان باشد، حتی اگر علل بیرون از مغز که باعث فعالیتهای نورونی میشوند، کاملاً متفاوت از چیزی باشند که الان هستند. فقط کافیست فعالیتهای درونی سیستم نورونی، مشابه و یکسان باقی بمانند. (Horgan & Tienson, 2002, "The Intentionality of Phenomenology and The Phenomenology of Intentionality"pp.526-527).
🌏 لايكن در اعتراض به اين ديدگاه خاطرنشان ميكند كه در آزمون پاتنم نیز تمام زنجیرههای علّی بین ابژه بیرونی و سیستم ادراکی درونی، ميان اسكار و همزاد اسكار يكسان است، و حالات درونی آنها هم کاملاً مشابه است. پس اگر در مثال پاتنم ميپذيريم كه بدليل تفاوت در محيط، محتوای باورها متفاوت ميشود، چرا در حالات پديداري به ديدگاهي مشابهی قائل نشويم؟ لايكن از هورگان و تینسون میخواهد که در متن توضيح ديدگاهشان، واژگانی مانند «#پدیدارشناسی» و «تجربه» را با «محتوای باور» جایگزین کنند. به باور لايكن، نتيجه اين جايگزيني، استدلالی غلط علیه برونگرایی خواهد بود. (Lycan, 2008, "Phenomenal Intentionalities" p.246)
🌍 یکی از مهمترین نتایج بحث از این قرار است که طبق استراتژی درونگرایانه، هر دو شخص S1 و S2 که در لحظه t بلحاظ درونی اینهمان بوده و حالات نوروفیزیولوژیک کاملا یکسانی داشته باشند، حالات ذهنی دقیقا یکسانی هم در آن زمان خواهند داشت. اما براساس برونگرایی کاملاً ممکن است که S1 و S2 در زمان t دارای #حالات_پدیداری متفاوتی باشند؛ با اینکه شلیکها و شبکه #اتصالات_نورونی این دو دقیقاً مشابه هم باشد. بدین ترتیب صرفا مطالعه محاسبات مغزی و #پردازش_اطلاعات نمیتواند تبیینکننده درستی برای حالات ذهنیشان باشد.
ادامه دارد ...
@PhilMind
قید «طبیعی» در تعریف #نفس و امکان #هوش_مصنوعی_قوی (1)
❇️ فیلسوفان مسلمان در تعریفی که تبارش را به ارسطو میرسانند، نفس را چنین تعریف میکنند: «کمال اول برای جسم طبیعی آلی دارای حیات بالقوه» و با تکتک این قیود، نکتهای را در نظر دارند و چیزی را خارج میکنند یا توضیح میدهند، ازجمله بسته به اینکه «طبیعی» صفت جسم باشد یا کمال، جسم صناعی یا کمال صناعی را از تعریف بیرون میکنند.
✳️ برای نمونه، فارابی جسم را بر دو قسم طبیعی و صناعی دانسته است. چیزهایی مانند تخت، لباس، شمشیر و شیشه نمونههایی از جسم صناعیاند و بدن انسان و بدن حیوانات و عناصر چهارگانه از نمونههای اجسام طبیعیاند. (الاعمال الفلسفیة، ص341/ فصول منتزعة، ص26). دیگران نیز از ابنسینا تا ملاصدرا و پس از وی، همگی همین تقسیم و تعریف را میپذیرند.
📚 بر این اساس، نفس تنها در/برای جسم طبیعی متحقق میشود و جسم صناعی نمیتواند نفسمند باشد.
⚒ مراد از جسم صناعی، آن است که توسط انسان یا حیوان ساخته شده باشد و به همین صورت در طبیعت موجود نباشد. فارابی بهخوبی اشاره کرده است که «وقتی میگوییم صناعی، دلالت بر فاعل دارد» (المنطقیات، ج3، ص400). ابنسینا هم در جایی گفته است که صناعی آن است که از صناعت به وجود آید. (رساله نفس، ص۱۰-۱۱) البته ملاصدرا حتی شهر را از مصادیق چیزی صناعی دانسته (اسفار، ج8، ص15) و توسعهای معنایی داده است.
🛎 نیز تقسیم سهگانهای برای افعال به افلاطون نسبت دادهاند: فعل اختراعی، طبیعی و صناعی. فعل اختراعی فعل مخصوص خداوند است، که موجود کردن چیزی از هیچ است (أیس از لیس)؛ فعل طبیعی موجود کردن چیزی از چیزی است (أیس از أیس)، بدیننحو که صورت اولی از میان برود و مبدل به صورت دومی شود. فعل طبیعی مخصوص علتهاست که به اذن خداوند کار میکنند؛ فعل صناعی موجود کردن چیزی از چیزی است (أیس از أیس)، بدون اینکه صورت اولی از میان برود. فعل صناعی، فعل معلولهاست که با اراده و مشیت خداوند کار میکنند. (رسائل ابنحزم اندلسی، ص391)
💢 بر این اساس، به نظر میرسد بنا بر تعریف، نفسشناسی ارسطویی فیلسوفان مسلمان امکان ساخته شدن ماشینی با هوش مصنوعی قوی را رد میکند، زیرا:
- اگر ماشين دارای هوش مصنوعی قوی ممکن باشد، جسم صناعی باید بتواند نفسمند شود؛
- جسم صناعی نمیتواند نفسمند شود (نفس کمال جسم صناعی نیست)؛
- نتیجه: ماشين دارای هوش مصنوعی قوی ممکن نیست. (مطابق قاعدۀ رفع تالی).
⭕️ اما آیا این نتیجه صحیح است؟
ادامه دارد ...
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind