eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
260.3هزار عکس
71.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : مرتضی، به شدت معظم رهبری♥️ بودند و را در برابر می دانست بیشتر هایشان را دنبال می کردند. 🍃🌷🍃 به و   هم از را می کردند حتی می گفتند کنیم تا راحت های را   کنند. 🍃🌷🍃 سپاه  و، بود و آن جا به اعزام نمی شدند  البته چند نفر از از آن جا عازم شده و باز گشته بودند بنابراین او را تصور نمی کردم.😭 🍃🌷🍃 و چون و را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند. 🍃🌷🍃 در ها می گفت انتخاب با خودت هست، جواب زینب (س)🌷 و حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، شدن و خانواده بودن می خواهد.😭 🍃🌷🍃 هر چه بود بین و 🤍 بود، در که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21 96# قطعی شد.😭 🍃🌷🍃
را قلبی خود می‌دانست و حتی مثل که قراره به مهمی برود قبل از کرده و حتی با می‌کرد. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : در سال 1366# وقتی تنها 16 سال بیشتر نداشتم به همسری آقا «ماشاالله شمسه» درآمدم و حاصل 28 زندگی با همسرم یک فرزند پسر و دو دختر است. 🍃🌷🍃 من و هر دو اهل روستای «سراب»  بروجرد بودیم و آشنایی دورادوری با هم داشتیم.  وقتی به خواستگاریم آمد، در بحبوحه بود و آن زمانی بود که به می‌رفت. 🍃🌷🍃 مادرم می‌ترسید و می‌گفت ممکن است در این رفتن‌هایش شود اما او در جواب مادرم گفت: «هیچ‌کس نمی‌داند در آینده چه پیش می‌آید، شاید ما این را نداشته باشیم» 🍃🌷🍃 در 28 ماه سال 66# ازدواج کردیم و هفته بعد به منطقه شد و پس‌ از آن به صورت متناوب به جنگی غرب کشور مانند ایلام شد. 🍃🌷🍃 آقا «بشیر» اولین فرزندم در سال 67 زمانی که در مناطق غرب کشور بود به دنیا آمد، فرزند دومم «اسماء» سال 68 و دختر دومم سال 78  در بروجرد به دنیا آمد. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : مرتضی، به شدت معظم رهبری♥️ بودند و را در برابر می دانست بیشتر هایشان را دنبال می کردند. 🍃🌷🍃 به و   هم از را می کردند حتی می گفتند کنیم تا راحت های را   کنند. 🍃🌷🍃 سپاه  و، بود و آن جا به اعزام نمی شدند  البته چند نفر از از آن جا عازم شده و باز گشته بودند بنابراین او را تصور نمی کردم.😭 🍃🌷🍃 و چون و را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند. 🍃🌷🍃 در ها می گفت انتخاب با خودت هست، جواب زینب (س)🌷 و حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، شدن و خانواده بودن می خواهد.😭 🍃🌷🍃 هر چه بود بین و 🤍 بود، در که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21 96# قطعی شد.😭 🍃🌷🍃
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
ایشان خاصی به# امام حسین(ع)🌷 داشت، سال میداد و به ازاین که روزی شود توسل و عاشورا میخواند. 🍃🌷🍃 می گفت از هرچی ام داده فقط هست و دارم این را داشته باشم که همانند حسین(ع)🌷 به برسم. 🍃🌷🍃
به روایت از خواهر : ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام . که شروع شد بارونی به رفت و سال 61 رمضان به رسید.😭 🍃🌷🍃 پیکرش  هم تا 9 بود. خیلی برای ‏مان بود و خالی اش ما را بسیار می داد.😭😭 🍃🌷🍃 آرزو می کردیم که بعد از ، به ما عطا کند که دیگر خالی را در زندگی و طعم برادری را ؛ تا اینکه خدا را ما کرد. 🍃🌷🍃 ماهه بود که #بارونی را هم آوردند.خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای ، دیگری به ما داد که می توانست خالی او را برای‏ مان کند. 😭😭 🍃🌷🍃 سه سال قبل از اینکه به در بیاید، روزی با هم رفتیم ؛ سر بزرگمان . با صدای بلند داشتم سر می کردم.😭😭😭 🍃🌷🍃 گفت: خواهرم با بلند . کن که شده. می خواهد. کن این هم، مثل آن شود.😭 🍃🌷🍃
به روایت از خواهر : ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام . که شروع شد بارونی به رفت و سال 61 رمضان به رسید.😭 🍃🌷🍃 پیکرش  هم تا 9 بود. خیلی برای ‏مان بود و خالی اش ما را بسیار می داد.😭😭 🍃🌷🍃 آرزو می کردیم که بعد از ، به ما عطا کند که دیگر خالی را در زندگی و طعم برادری را ؛ تا اینکه خدا را ما کرد. 🍃🌷🍃 ماهه بود که #بارونی را هم آوردند.خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای ، دیگری به ما داد که می توانست خالی او را برای‏ مان کند. 😭😭 🍃🌷🍃 سه سال قبل از اینکه به در بیاید، روزی با هم رفتیم ؛ سر بزرگمان . با صدای بلند داشتم سر می کردم.😭😭😭 🍃🌷🍃 گفت: خواهرم با بلند . کن که شده. می خواهد. کن این هم، مثل آن شود.😭 🍃🌷🍃
روایت ازخواهر شهید: همیشه مادرم به بیت(ع) توسل ویژه‌ای داشت و در نمازهایش متوسل به این بزرگان می شد تا صالح داشته باشد و همیشه این جمله را می گفت که من فرزندانم را به حسین (ع)سپرده ام.🍃⚘🍃 زمانی که برادرم شد همسرم باجمله برادرت به و رسید نگرانم کرد و با بغض در گلو و چشمانی پر از اشک به دلهره ام پاسخ داد که برادرت شد. ایشان در بی نظیر بودند و من همیشه سعی می کردم مواردی که به صبر ویژه نیاز داشت از ایشان مدد جویم و او همیشه نتیجه این اطمینان عاطفیم را باصبر وحوصله ویژه و متفاوت تری از تمامی کسانی که می شناختم همراهی می کرد.🍃⚘🍃
' تشویق و نوازش، جایزه ی فرزند است. ✖️پدر نباید محبت خودش را مجانی به فرزند بدهد. باید "خرده خرده" به درجه ی محبت بیفزاید تا فرزند احساس کند کسب محبت نیاز به بیشتر دارد و هر چه بیشتر از خودش لیاقت نشان دهد، می‌تواند چیز بیشتری کسب کند. "آیت الله حائری شیرازی" رحمت الله علیه/