eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_546012028335030369.mp3
1.54M
کارشناس برنامه : 💢 قسمت چهارم 🎵 چند سال پیش مصاحبه ای داشتم با متخصص زنان که فکر می کنم خیلیاتون ایشون رو بشناسید. 🔰 تا به حال حدود ۲۵ هزار نوزاد به دست ایشون به دنیا اومدن. بعضی از بچه هایی که به دست ایشون به دنیا اومدن، پدر یا مادرشون هم به دست ایشون به دنیا اومدن. موضوع مصاحبه بارداری تو سن بالا بود. 🔰 امروز یه باوری بین خانم ها رواج داره که بارداری تو سن بالای ۳۵ سال خطرناکه. 🔰 جالبه بدونید که خانم دکتر لباف، شش تا بچه دارن و بچۀ ششمشون هم تو سن بالای چهل سال به دنیا اومده. 🔰 قسمت چهارم این مصاحبه دربارۀ خانم‌هاییه که در زایمان‌های اول و دومشون سزارین کردن و الان برای بارداری سوم به شدت نگرانن. 🔰 در قسمت پنجم مصاحبه هم به این پرسش جواب می دن که آیا درسته که خانم ها به دلیل ادامۀ تحصیل فرزندآوری رو به تاخیر بندازن. 🔰حتما گوش کنید و این فایلها رو به دیگران هم هدیه بدید. 🆔 @asanezdevag
(۷) ⛔️ انقلاب جنسی و پروژه‌ی انتقال بحرانِ فروپاشی خانواده! 🔻نهایتاً اندیش‌مندان غربی اعم از اقتصاددان‌ها، سیاست‌خوانده‌ها و سیاست‌مداران، به این نتیجه رسیدند که غرب برای حفظ هیمنه‌ی جهانی خود و فائق آمدن بر سلسله بحران‌هایی که پس از انقلاب جنسی رخ داده بود، دو راه بیشتر ندارد: 🔻نخست، بازگشت به سبک زندگی خانواده‌محور که با توجه به عمق تغییرات صورت گرفته در غرب، محال می‌نمود و گزینه‌ی دیگر که اجرایی‌تر بود، ترفندی بود به نام انتقال بحران!! 💢 به بیان ساده‌اش، غرب این‌گونه استدلال نمود که [ما خانواده و جمعیت را به عنوان دو مؤلفه‌ی اساسیِ قدرت از دست دادیم، راهی هم برای بازگشت به زندگی خانواده‌محور نداریم. پس چه کار کنیم؟! خب، بهتر است این دو مؤلفه‌ی قدرت را در حوزه‌های سیاسیِ رقیب از بین ببریم، چرا که وقتی جمعیت تمام دنیا پیر شود و خانواده‌ها در سرتاسر گیتی فروپاشد، دیگر مزیت‌هایی چون جمعیت جوان و خانواده‌ی مستحکم وجود نخواهد داشت که ما نگران آن باشیم!] و این دسیسه‌ی بزرگ، همان پروژه‌ی انتقال بحران است که گفته شد. 🆔 @asanezdevag
❤️ مردها هم ناز دارند... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #مادری #فرزندآوری #سبک_زندگی #فعالیت_اجتماعی_اقتصادی #قسمت_پایانی یک روز در حال م
۲۶۰ بنده متولد سال ۱۳۶۰ هستم متولد شهر اهواز، در دوره دبیرستان درسم خیلی خوب بود طوریکه همه فکر میکردن حتما پزشکی قبول میشم اما خودم دنبال راهی بودم که بتونم با اون به خدا برسم. بالاخره در دوره ی پیش دانشگاهی تصمیم گرفتم دانشگاه نرم و برم حوزه.... اینو هم بگم که سال آخر دبیرستان به همراه خانواده ام برای ادامه زندگی آمدیم تهران، چون برادرم که دو سال از من بزرگتر بودن، در تهران دانشگاه قبول شده بودن و ما بخاطر ایشون هجرت کردیم که من همیشه از این هجرت در اون سالها ناراحت بودم حتی با همون تفکر ساده ی خودم ی مدتی با خدا قهر کردم که چرا ما اهواز رو ترک کردیم اما نمیدونستم که قراره داستان های زیبایی رو خدا برام رقم بزنه، بالاخره حوزه چیذر در تهران قبول شدم و چون خیلی دوست داشتم زود ازدواج کنم😅 خداوند دعام رو مستجاب کرد و بلافاصله بعد از قبولی در حوزه و در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم و جالب اینجا بود که اون روزها خیلی به شهید مفتح متوسل میشدم که کمکم کنن ی همسر مومن و انقلابی قسمتم بشه. همسرم از خطه سرسبز شمال بودن و بخاطر اینکه در دانشگاه تهران رشته ی پزشکی قبول شده بودن سه چهار ماه بود که به تهران اومده بودن. ازدواج ما، ماجرای جالبی داشت. من مادرم روانشناس بنیاد شهید بودن و ایشون هم دوست داشتن با یک فرزند شهید ازدواج کنن برا همین چندبار به بنیاد شهید رفته بودن تا بتونن از طریق اونجا با یک فرزند شهید آشنا بشن که چندین بار هم با مامان خودم خواستگاری رفتن و بالاخره یکی از همکاران مادرم به همسرم گفتن این خانمی که باهاشون خواستگاری میری یه دختر خانم دارن که حوزه درس میخونن و همسرم هم یه روزی که رفته بودن بنیاد شهید که یه خواستگاری دیگه ای با مادرم برن، توی راه با مادرم مطرح کرده بودن که اجازه میدید بنده خواستگاری دخترتون بیام؟ ایشون سه سال از من بزرگتر بودن و ۲۰ سالشون بود، این رو هم بگم که کل فامیل پدری و مادریم هم با ازدواج در این سن، بشدت مخالف بودن. به هرحال با وجود همه ی انرژیهای منفی ای که از جانب فامیل به سمت من سرازیر میشد که چرا داری با آدمی که نه پول داره و نه ماشین و حالا حالاها درسش طول میکشه ازدواج میکنی؟!! ما واقعا به معنای اکمل کلمه از صفر زندگی رو با هم شروع کردیم منکه تک دختر بودم و به نوعی در ناز و نعمت بزرگ شده بودم هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم با سختیهای یک زندگی دانشجویی و با دست خالی، به میدان زندگی وارد بشم اما انگار تقدیر یه جوری رقم خورده بود که خداوند رشد من رو در این ازدواج قرار بده، بالاخره من جنوبی، همسرم شمالی، من حوزه، ایشون دانشگاه ولی ما وحدت حوزه و دانشگاه رو به دعای شهید مفتح رقم زدیم😁 من از اولش هم یعنی قبل از ازدواج خیلی به بچه علاقه داشتم خیلی زیاد بطوریکه توی خواستگاری چندین بار به همسرم تاکید کردم‌که من بچه ی زیاد دوست دارم دلم میخواد ۴ تا بچه داشته باشم. اون موقع یعنی اواخر دهه ی هفتاد، بشدت با فرزندآوری مقابله میشد و تبلیغات خیلی گسترده و وسیعی ای در این زمینه صورت میگرفت طوری که همه ی اطرافیان ‌ما به یک بچه بسنده کرده بودن، حتی متاسفانه بچه مذهبی هامون... وقتی ما زندگیمون رو شروع کردیم، یه کم بابت گذران زندگی اذیت شدیم. البته خداوند لطفش رو در حق ما کامل کرد و هیچ وقت دستمون جلوی کسی دراز نشد، الان که بیش از ۲۰ سال از عقدمون گذشته واقعا میگم خدا رو شکر که از ابتدای زندگی روی پای خودمون ایستادیم و رزاقیت خداوند رو با تمام وجود لمس کردیم. اونموقع قانونِ دانشگاه علوم پزشکی این بود که هرکس دو سال و نیم از درسش گذشته باشه تازه میره تو نوبت تا یه سوییت در حد یک اتاق توی خوابگاه دانشجویی بهش بدن. به همین دلیل بهمون خوابگاه نمیدادن که مجبور شدیم یکسال و نیم عقد بمونیم که خیلی واقعا سخت بود ایشون خوابگاه، من خونه ی بابا، بالاخره رفت و آمد چون یکطرفه بود کار سخت میشد و همزمان با من، برادر مرحومم عقد کردن که واقعا کار رو در دوران عقد، دو چندان سخت ولی خاطره انگیز کرده بود. خلاصه ما با حداقل امکانات بدون هیچ گونه تشریفات، ازدواج کردیم و فقط یک حلقه خریدیم. پدرمم اعتقاد خیلی محکمی داشتن که به بچه هام به هیچ عنوان کمک نمیکنم باید روی پای خودشون بایستن و مادرم هم که یه دونه دختر داشتن اصرار داشتن که حتما عروسی بگیریم به هرحال خانواده ی همسرم هم چندان وضع مالی خوبی نداشتن ما دلمون نمیومد اذیتشون کنیم فقط اینو بگم که همه چیز رو خدا جور کرد و عروسی به ساده ترین شکل ممکن صورت گرفت. 🍀ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
☘تقسیم کار بین حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) ☘امام صادق (ع): حضرت امیر با حضرت زهرا (ع) راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر (ص) فرمودند: « کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سر و کار داشتن با ها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند.» 📚مستدرك الوسائل، جلد18 ص43 🆔 @asanezdevag
✅ ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ «سیاست های کلی جمعیت» توسط مقام معظم رهبری در سال ۹۳ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
✅ ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ «سیاست های کلی جمعیت» توسط مقام معظم رهبری در سال ۹۳ #روز_ملی_جمعیت
🔴علل اصلی که هرگز دیده نشده است! 💠 امروز، سال‌روز ابلاغ سیاست‌های کلی جمعیت توسط رهبر انقلاب در ۳۰ اردیبهشت ۹۳ است. ✅ سرمایه اجتماعی با تمرکز بر و ، که نقش مهم و بسزایی در «صلابت قدرت ملی» کشورها دارد از هم‌اکنون تا افق ۱۴۱۴ با چه خطرات جدی روبروست: 🔴 نگرانی از کاهش جمعیت و پیری جمعیت کشور، امروز نقل مجالس است. کاهش سن ازدواج، ازدواج آسان، تشویق زادوولد، توانمندسازی فرهنگی ـ اجتماعی و اقتصادی مردان، پیشنهادهایی است که مطرح می‌شود، اما چالش‌های جدی‌تری در این راه وجود دارد: ⭕️الف ـ کاهش جمعیت، یک متغیر مهم دارد: . پدر و مادری که اسیر ویروس تفرد Individualism شده‌اند قطعاً تحمل کودک و فرزند را ندارند. ⭕️ب ـ وقوع در ایران: انقلاب جنسی، مانند آنچه در دهه‌ی ۱۹۵۰ در آمریکا رخ داد، در حال وقوع است. پایه‌ی ایدئولوژیک این انقلاب جنسی، و هدونیسم است. به نوشته‌ی آلن بلوم Alan Bloom، پروژه‌ی مرکزی فمینیست‌ها، به منظور تحقق انقلاب جنسی است. جنبش فمینیستی ایران نیز در دو دهه‌ی اخیر، نقش کلیدی در حیازدایی برای تحقق انقلاب جنسی ایفاء کرد. از این‌رو، این جنبش عمیقاً مورد حمایت سرویس‌های جاسوسی غرب بوده و هست. اصالت لذت، بخش مکمل حیازدایی در انقلاب جنسی است...ایران امروز، توفان انقلاب جنسی را در نسل زیر ۳۵ سال خود در دوره‌ی ۲۵ ساله‌ی اخیر از سر گذرانده است. برای مواجهه با انقلاب جنسی نوین در ایران، مدیریت و هدایت آن تا نیل به یک رژیم شرعی ـ عرفی جنسی جدید در افق ۱۴۱۴ ترند اصلی این حوزه است. ✅ تبیین رژیم جنسی نوین ایرانی ـ اسلامی، به عنوان یک الگوی کارآمد و مؤثر که گزاره‌های زیر را در بر داشته باشد، در افق ۱۴۱۴ از ترندهای اساسی تربیتی، فرهنگی و اجتماعی محسوب می‌شود: 🔸۱- متضمن حقوق جسمی، عاطفی، روانی، ذهنی ـ قلبی و اجتماعی فرد باشد. 🔸۲- تفریح و لذت جنسی مشروع را تضمین کند. 🔸۳- میان زوجین، مناسبات مطلوب را ایجاد کند (به منتج شود). 🔸۴- مناسبات جنسی مطلوب زوجین، استحکام خانواده را رقم زند. 🔸۵- به اصلاح و تقویت مناسبات اجتماعی و ایجاد جامعه‌ی جنسی سالم منجر شود. 🔻با توجه به رخوت مدیریت علمی- فرهنگی- تربیتی- هنری و رسانه‌ای کشور، اقدام مناسبی از سوی نهادهای رسمی انجام نمی‌شود. از این رو، گفتمان‌سازی ـ که آغاز شده است ـ با حرکت خودجوش مردمی، شتاب روزافزون بگیرد. ⭕️ پ ـ عصر زن‌سالاری: خانواده‌ی ایرانی تا سال ۱۳۶۰ مردسالار بود. از ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۰ دوره‌ی فرزندسالاری شکل گرفت؛ اما این وضعیت به مرور به عصر زن‌سالاری در خانواده‌ی ایرانی تغییر ماهیت می‌دهد. آمار بالای طلاق، خانه‌های مجردی و پدیده‌ی هم‌باشی از مؤلفه‌های اصلی زن‌سالاری است. زن‌سالاری در ۱۴۱۴ در ایران تعدیل می‌شود؛ چون نسل آینده‌ی دختران، آن‌چه در جامعه‌ی کنونی می‌بینند، وضعیت زنان ظاهراً مستقل و تنهایی است که دوره‌ی پیری تلخی را خواهند گذراند و مایه‌ی عبرت نسل بعد می‌شوند، مانند اتفاقی که اکنون در غرب می‌افتد. ⭕️ ت ـ رواج شهرنشینی مفرط: در سال ۱۳۵۷ اکثر جمعیت ایران روستانشین بود، اما در سال ۱۳۹۷ این وضعیت به زیر ۳۰% کاهش یافت. ترقی شهرها و شیوع پدیده‌ی شهرنشینی، بستر شکل‌گیری گسترده‌ی سبک زندگی بورژوایی در جوامع شهری ایران شده است. شیوع سبک زندگی بورژوایی یک نشانه‌ی مهم انحطاط و اضمحلال اجتماعی است. تبلور سبک زندگی بورژوایی در حوزه‌ی کسب‌وکار و در حوزه‌ی خانواده‌ی طبقه‌ی متوسط شهری ایرانی دیده می‌شود. سینمای بورژوایی ایران در یک دهه‌ی اخیر در بیش از یک‌صد فیلم، تصویر تمام نمایی از وضعیت خانواده‌ی بورژوایی ایران ارائه کرده است که شش مؤلفه‌ی کلی را در بر دارد: ۱- خانواده متلاشی شده یا در آستانه‌ی طلاق است. ۲- همواره یکی از زوجین در حال ترک وطن و بیتوته در اروپا و آمریکاست. ۳- خانواده بدون فرزند یا تک فرزند است. ۴- پیرها در خانواده جایی ندارند یا منزوی هستند. ۵- چشمان یکی از زوجین ناپاک است و دچار فساد اخلاقی و خیانت است. ۶- منابع مالی خانواده حرام و شبهه‌ناک است. 🔻سینماگر لیبرال و بورژوا به خوبی توانسته است انحطاط این طبقه را در ایران امروز به نمایش بگذارد. ⭕️ ث ـ خشونت شهری: رواج شهرنشینی به ویژه با مدل بورژوایی، یک پیامد مهم دارد؛ خشونت شهری. خشونت شهری همان گانگستریسم موجود در آمریکاست که در سینمای آن مشهود است و هر هفته در مدارس و دانشگاه‌ها و ورزش‌گاه‌های آمریکا، با کشتار و جنایت اجتماعی بروز دارد. 📎 ترندگذاری برنامه‌ ششم پیشرفت در افق طرح‌ریزی استراتژیک ۱۴۱۴ - اندیشکده یقین - ویراست فروردین ۱۳۹۴ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️یکی از سمی‌ترین باورهای ازدواجی اینه که وقتی فرد مشکل، ضعف یا کمبودی داره، تو زندگی مشترک خودبه‌خود درست میشه؛ چیزی که تجربه برعکسش رو ثابت کرده!!!☺️ 🆔 @asanezdevag
❣️ 🍃 گاهی به همسرتان سفارش کنید هوای مادرش را بیشتر داشته باشد و بیشتر از قبل جویای حال و احوالشان باشد. 👈 این کارتان هم همسرتان را به شما دل گرم می‌کند هم باعث میشه مادر همسرتان برایتان احترام و محبتی بیش از قبل قائل شوند. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۰ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_اول بنده متولد سال ۱۳۶۰
۲۶۰ یادمه برای اولین بار چله عاشورا رو زمانی گرفتم که دیدم یکسال و نیم از عقدمون گذشته و هنوز هیچ سرپناهی نداریم که بریم زیر یک سقف باهم زندگیمون رو شروع کنیم لذا متوسل شدم به اقااباعبدالله الحسین علیه السلام و چله زیارت عاشورا گرفتم تا قبل از اون گاهی زیارت عاشورا میخوندم ولی چله نگرفته بودم روز ۳۸ ام از چله بود که همسرم با خوشحالی اومد خونمون و بهم گفت توی پاکدشت ورامین، خوابگاه دانشکده بهداشت حاضر شده به ما یه سوئیت بده. باورم نمیشد داشتم بال در میاوردم از خوشحالی و بالاخره بدست عنایت سیدالشهدا علیه السلام ما در مرداد سال ۸۰ بعد از یکسال و نیم عقد رفتیم سرخونه و زندگیمون. اون موقع فقط ۱۵۰۰۰ تومن همسرم درآمد داشتن که اونم از شیفتهای شبانگاهی که در کتابخونه بیمارستان سینا می ایستادن درمیاوردن یعنی بعضی شبها مجبور بودن خونه نیان و من توی اون منطقه که واقعا به بیابون بیشتر شبیه بود تا خوابگاه از ترس گاهی شب تا صبح توی اون سوییت راه میرفتم. سه ماه ما اونجا زندگی کردیم که من دوباره شروع کردم چله گرفتن که بلکه از اون مکان هجرت کنیم آخه عینِ این سه ماه کلا خوابگاه آب نداشت و ما برای آب شرب و ظرف شستن و غیره باید کلی مسافت میرفتیم. یه خوابگاه دیگه که دبه دبه آب بیاریم واقعا شرایط اونجا از نظر زندگی سخت بود. بعد از سه ماه و با عنایت مجدد حضرت سیدالشهدا علیه السلام به ما توی کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج شهرک دانشگاه تهران خونه دادن که البته سوئیت اونجا از سوییت قبلی خیلی کوچکتر بود، ماهم که دیدیم همسرم واقعا داره از درس خوندن عقب می افته بخاطر اینکه هم باید درس سنگین پزشکی رو میخوندن، هم کار میکردن تصمیم گرفتیم همه ی جهاز من رو بفروشیم و پولش رو بذاریم پیش دوست داداشم در بازار تا باهاش کار کنه، که یه مبلغی کمک خرج بهمون برسه و هم همسرم فرصت بیشتری پیدا کنه درس بخونه. یه نکته که این وسط جا انداختم اینکه وقتی همسرم اومدن خواستگاری من بهشون گفتم من دوست دارم مهریه ام ۱۴ سکه باشه که همون رو هم بعد از ازدواج هم زبانی و هم قانونی به همسرم بخشیدم چون دوست داشتم در جوار حضرت زهرا سلام الله علیها در بهشت باشم البته والعاقبه للمتقین خدا باید رحم کنه که عاقبتمون ختم به این آرزو بشه. سه ماه بعد از ازدواج و در حالیکه ما تازه ساکن یک اتاق ۱۲ متری در خوابگاه شهرک دانشگاه تهران شده بودیم با اصرارهای پی در پی بنده و دوباره بدست عنایت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و با چله عاشورا خداوند به ما یک دختر نازنین هدیه داد که متاسفانه به جای تبریک و پشتیبانی از جانب خانواده ها، خیلی شماتت شدم اما اونقدر عشق مادر شدن در من متبلور بود که گویا گوشهام، هیچ نقدی رو نمیشنید، دوران بارداری فوق العاده سختی رو گذروندم تماما ویار سنگین و تمام بارداری من بدنم کهیر میزد اما عشق به مادر شدن تمام سختیها رو برای من آسون میکرد. بهمن ۸۱، الحمدلله دخترم طبیعی بدنیا اومد. اونقدر دوران بارداری و زایمانم سخت گذشته بود که همه به من میگفتن تو دیگه بچه نمیاری ولی من همچنان گوشم بدهکار نبود. 😅 استاد زنان همسرم موقع زایمان اومدن بالاسرم، یک دکتر بسیار مومن و بسیار دلسوز و مهربان مثل یک مادر در بیمارستان نجمیه زایمان کردم. هنوز دخترم یکماهش نشده بود که خوابگاه به ما یک سوییت دو اتاقه داد و البته اون پولی که از جهاز داده بودم، دوست داداشم که متاسفانه با اون پولا و پول سایر مردم فرار کرد رفت خارج از کشور که ما واقعا یک لحظه احساس کردیم پشتمون خالی شد ولی من چون مطمئن بودم وعده های الهی حقه به همسرم گفتم نگران نباش ما تقوا پیشه کردیم زود ازدواج کردیم با دست خالی و به خدا ایمان داشتیم و زود بچه دار شدیم پس خداوند هم به ما رحم میکنه و همین هم شد دخترم فاطمه خانم سه ماهش بود که یه وام برامون جور شد و با اون پول همسرم یک پیکان سفید دهه ۶۰ 😄خریدن و هر وقت میخواستن برن دانشگاه با اون پیکان مسافر میزدن تا دانشگاه و اینجوری درآمدمون تامین می شد. دخترم ماشاءالله بمب انرژی بود فوق العاده باهوش و فعال، طوریکه همه بهم میگفتن همین یدونه بسه، دیگه به بچه فکر نکن ولی من از بعد از دو سالگی دخترم به همسرم اصرار میکردم که بیا برای فاطمه یه همبازی بیاریم بالاخره با همه تبلیغات منفی ای که اطرافیان میکردن، دخترم ۴سال و ۵ ماهش بود که خداوند پسرم رو به ما داد اما واقعه ی تلخی که در دوران بارداریم رخ داد این بود که متاسفانه برادرم در اثر سانحه ی تصادف فوت شد، اونموقع من ۴ ماهه باردار بودم و دیگه پدرمم در جمع ما نبود. 🍀 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تجربه، چیزیه که توی زندگی همه ما کارایی داره😁 با وجود تجربه،خیلی اوقات نیازی نبوده که همه چیز رو خودمون پشت سر بذاریم😯 و از درست✔ و غلط ❌بودنش مطمئن بشیم بلکه فقط با مشورت از افرادی که تجربه بیشتری داشتن، تونستیم انتخاب راحت تری داشته باشیم👌 این موضوع توی قضیه معرف هم تاثیر گذاره!😍 وقتی معرف ازدواجت،کسی باشه که سن بیشتری داره🧓👵،از تجربه های باارزش تری هم برخورداره و میتونه بهتر دو نفر رو به هم معرفی کنه😉 ‌🆔 @asanezdevag
❤️ ۳۵ بهش بگین؛ چقـــدر زیبا شدی☺️ 🆔 @asanezdevag
(۸) ⛔️ چگونه انقلاب جنسی، آمریکا را برای همیشه تغییر داد؟ 💢 در سال ۱۹۵۷ میلادی (یعنی کمتر از شصت‌وپنج سال قبل)، نود درصد مردم آمریکا اعتقاد داشتند فردی که از ازدواج سر باز می‌زند، یا مریض و روان‌رنجور، یا بی‌بندوبار است!! 💢 بیش از نیمی از زنان آمریکا در اواسط ۲۰ سالگی، متأهل بودند؛ مردم به حال زنانی که تا ۲۵ سالگی ازدواج نکرده بودند، تأسف می‌خوردند. 🔻در سالی‌که رئیس‌جمهوری، جان.اف. کندی اعلام کرد آمریکا، انسان را به کره ماه خواهد فرستاد (۱۹۶۲.م) بیشتر زنان جوان آمریکا، آرزو داشتند در ۲۱ سالگی ازدواج کنند، از کار انصراف دهند و ۴ فرزند داشته باشند."! 📕 شماره ۱۰۵ ماهنامه سیاحت غرب، چگونه انقلاب جنسی، آمریکا را برای همیشه تغییر داد؟! نانسی ال کوهن، انتشارات مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۰ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #قسمت_دوم یادمه برای اولین بار چله عاشورا رو زمانی گرفتم ک
۲۶۰ خیلی روزهای سختی بود ۴۰ روز که از فوت برادرم گذشته بود احساس کردم روحم داره تحلیل میره پیش خودم گفتم من باید کاری بکنم وگرنه این بچه که پیش من امانته از دستم میره. شروع کردم به حفظ قرآن و عمل به احادیث، یادمه وقتی به آیه ی "ولنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص ....و بشرالصابرین "رسیدم انگار خداوند به من یک صبر جمیل عطا کرد و باقیمانده ی بارداریم رو به لطف و عنایت الهی با صبری عجیب گذراندم طوریکه به سایر برادرانم و مادرم هم دلداری میدادم و با خواندن روایات و احادیث و آیات اونا رو دعوت به صبر می کردم. بالاخره پسرمم الحمدلله در یک بیمارستان دولتی طبیعی بدنیا اومد زیر دست یک رزیدنت اما همه چیز خوب پیش رفت به لطف الهی. ما اونموقع دیگه پیکانمون رو عوض کردیم و پراید خریدیم و همسرم هم اونموقع دیگه اینترن شده بودن، توی یک موسسه ی کلاسهای رزیدنتی، یک کار دفتری بهشون پیشنهاد شد که گاهی از دانشگاه و بیمارستان به اونجا میرفتن و درآمد مون به برکت بچه ی دوم خیلی بهتر شده بود. بالاخره موعد خوابگاه ما تمام شد و ما به خاطر اینکه دخترم یک مدرسه ی خوب و مذهبی بره اومدیم سمت میدان بهارستان خونه اجاره کردیم و من به همسرم گفتم خیلی دلم میخواد برای بچه سوم اقدام کنیم اما متاسفانه چون ایشون برای تبلیغات موسسه در ماه سه هفته رو به شهرهای مختلف میرفتن واقعا نبودن که بخواییم در مورد این قضیه حتی کمی صحبت کنیم😔 پسرم آقا محمدمهدی که ۵ سالش شد ما تصمیم گرفتیم فرزند سوم رو بیاریم که خداوند زینب خانم رو قسمتون کرد. فاصله سنی پسرم با دختر دومم ۶ سال و ۳ ماه شد که بنظرم زیاد بود اما چه میشه کرد زمان رو به عقب نمیشه برگردوند. دختر اولم که خیلی ریز نقش بود ناگهان در ۱۲ سالگی رشد عجیبی کرد طوریکه هرجا میرفتم فکر میکردن ۱۸ سالشه و براش خواستگار می آمد. همین شد که ما تصمیم گرفتیم ایشون رو برای ازدواج و پذیرش مسئولیت زندگی تربیت و آماده کنیم. ناگفته نماند که ایشون هم مثل مامانش علاقه داشت زود ازدواج کنه😅 در این حین هم همسرم تخصص بیهوشی قبول شدن ولی در شهر قزوین من بخاطر مدرسه ی بچه ها و فضای فرهنگی ای که در تهران براشون فراهم کرده بودیم مجبور شدم تهران بمونم و ایشون رفتن قزوین روزهای سختی بود ولی انگار خداوند توانِ موتور وجود من رو چندین برابر کرده بود هم بچه داری هم خانه داری هم خرید بیرون و هم درس میخوندم برای امتحان کنکور سطح ۳ حوزه ولی همه ی سختیهایی که گذروندم توام با رشد بسیار زیادی بود هر سختی با خودش یک جهش عجیب و رشد تصاعدی داشت. بالاخره دخترم در سن ۱۷ سالگی با همسرشون که طلبه بودن در اسفند ۹۷ روز میلاد امام جواد علیه السلام در کهف الشهدای تهران یک عقد بسیار معنوی و زیبا کردن و منم تمام ۱۲ سالگی تا ۱۷ سالگی ایشون درِ خونه ی تمام شهدا و صلحا و امام رحمه الله علیه و تمام ائمه اطهار رفتم که خداوند یک همسر باتقوا و با ایمان قسمتشون بکنه. زمان عقد دخترم من سر فرزند چهارم باردار بودم و دختر بزرگم کلاس دهم بودن بعد از عقد مدرسه فهمید و ایشون رو بخاطر مصوبات دور از دین و شرعِ وزارت آموزش پرورش😡 اخراج کردن اما ما برامون مهم نبود ایشون درسشون رو غیرحضوری ادامه دادن و من که یک مقدار سختی کار برای آماده کردن دخترم برای عقد بهم فشار آورده بود در ۳۶ هفتگی یعنی ۹ روز بعد از عقد دخترم زایمان زودرس داشتم ولی به لطف الهی دخترم ریه اش کامل بود و زیر دستگاه نرفت. سر بچه دوم به بعد هیچ وسیله ای اعم از تختخواب و کریر و حتی لباس بچه هام رو نخریدم بلکه با دوستان مشترکمون عوض بدل میکردیم و این بود که میتونم بگم تقریبا بالای ۹۵ درصد با هزینه ی خیلی ناچیز سه تا بچه ی بعدی رو زایمان کردم و دوران کودکیشون تا سه سالگیشون رو گذروندم با اینکه همسرم از نظر وضع مالی هیچ مشکلی نداشتن که مایحتاج بچه ها رو تهیه کنن ولی ما اون هزینه رو برای مناطق سیل زده و زلزله زده میفرستادیم و خداوند هم برکتش رو چندین برابر به زندگی ما نازل میکرد. در حال حاضر فرزند چهارمم یکسال و یک ماهشه و ما ان شاءالله تصمیم داریم برای فرزند پنجم باز هم با توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اقدام کنیم و قراره از فرزند ششم به بعد اگر خداوند عمر و توان بده ان شاءالله با دخترم مسابقه بذاریم😅 من بعد از بچه ی سومم سطح ۳ حوزه قبول شدم ولی بخاطر بچه ها موقتا درس رو کنار گذاشتم چون واقعا با مشغله ی زیاد کاری همسرم‌ باید مسئولیت بچه ها تمام و کمال به دوش من باشه. از این که خداوند با حکمتهاش در سختیها نعمتهاش رو بر من و همسرم تمام کرد با تمام وجودم شاکرش هستم ان شاءالله خداوند نگاه مهربانش رو همون طور که بر زندگی ما تاباند بر زندگی نسلهای بعد از ما تا ظهور حضرت حجت عج بتابانه به برکت صلوات بر محمد و آل محمد🌹 🆔 @asanezdevag
💕در زندگی قاعده طلایی این است که همیشه... 🆔 @asanezdevag
✍ اگر جوانان انتظارهایی غیرمنطقی (که در تضاد با واقعیت هستند و افراد را از دست یابی به اهداف اساسی ازدواج بازمی دارد)، در مورد انتخاب همسر داشته باشند، بیش تر احتمال دارد دچار تردید، شکست و ناکامی در موقعیت پس از ازدواج شوند! در صورتی که اگر با شناخت کافی و با آگاهی کامل در مورد پدیده ی ازدواج و عوامل موفقیت آن بیندیشند، انتظارهای واقع بینانه از چالش های ازدواج خواهند داشت و این موضوع باعث می شود، در آینده تعارضات زندگی را به صورت منطقی و مناسب حل کنند و بر سر باورهای اعتقادی با یکدیگر توافق و نقش برابری را در روابط با همسرشان داشته باشند. درست است که نمی توان ازدواج را به طور کامل تضمین کرد؛ اما باید فاکتورهایی را که با موفقیت و عدم موفقیت در زندگی مشترک و ازدواج همراه است، تا حد امکان شناخت. بهتر است حتی برای یک بار هم شده به زندگی تان و انتظاری که از آینده ی ازدواج تان دارید، نگاه کنید و با دلایل منطقی تر در این مورد تصمیم بگیرید. 🆔 @asanezdevag
💕وقتی گلی را دوست دارید آن را میچینید. اما وقتی عاشق گلی هستید آن را هر روز آبیاری میکنید. فرق بین عشق و دوست داشتن این است.✨ 👤چارلی چاپلین 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۰ #فرزندآوری #سبک_زندگی #قسمت_سوم خیلی روزهای سختی بود ۴۰ روز که از فوت برادرم گذشته
۲۶۱ زندگی جدید من از روز عاشورا ۹۳ شروع شد. اون روز با شنیدن روضه عصر عاشورای حضرت زینب خیلی به حال خودم افسوس خوردم. ازون روز توی هیئت تصمیم گرفتم دیگه بشم نوکر امام حسین و حضرت زینب. شنیدین میگن شما یک قدم به سمت ما بیاید ما صد قدم میایم جلو. من اینو داشتم با چشمای خودم میدیدم و درک میکردم. از مقطع راهنمایی وارد یه دبیرستان عااالی شدم که اصلا خودمم باورم نمیشد که در اون دبیرستان قبول بشم یادمه خیلییی از دوستام که با هم آزمون و مصاحبه دادیم رد شدن... خلاصه من اینو کار حضرت زینب میدونستم و سعی میکردم از محیط معنوی اونجا به بهترین شکل استفاده کنم... روز به  روز جو معنوی اونجا بیشتر روم تاثیر میذاشت. همون سال قسمتم شد و به کربلا رفتم...چه کربلایی... فوق العاده بود همه چیزش... اونجا زیر قبه امام حسین دعا کردم خودشون، مسیر زندگیمو دستشون بگیرن... دعا کردم که میخوام توی ظهور پسرشون امام زمان موثر باشم و بچه زیاد بیارم، یار واسه پسرشون تربیت کنم. همونجا بهشون درگوشی گفتم که تصمیم دارم که زود ازدواج کنم و ازشون میخوام که خودشون یه مورد عاالی برام زود زود بفرستن. اون موقع ها خیلی تحت تاثیر صحبت های آقای پناهیان بودم و مدام تو گوشیم سخنرانی هاشونو دانلود میکردم و گوش میدادم. یادمه توی یه سخنرانیشون میگفتن...من از شما جوونا تعجب میکنم اینجوری اینجا نشستید و ازدواج نکردید...قشنگ یادمه...میگفتن آقاتون گفته بچه بیارید و نسل شیعه رو زیاد کنید اون وقت شما نشستید منو نگاه میکنید؟😂😂 میگفت  "برای خدا ازدواج کنید و برای خدا بچه بیارید " خیلی مصمم تر شدم برای هدفم. یه روز به مامانم گفتم من احساس میکنم آمادگی ازدواج رو دارم...مادرم هم زد زیر خنده و خیلی خندید ولی گفت باشه. یکم از خنده زیادش خجالت کشیدم و رفتم. خلاصه از آخر همون هفته اولین خواستگار اومد خونمون. اما هر کدوم از نظر من یه ایرادی داشت که جور نمیشد. خیلی متوسل به حضرت زینب و امام حسین میشدم تا دوسال همینطور اومدن و رفتن تا اینکه من بالاخره ۱۶ ساله شدم یه روز مادر شوهرم زنگ زد  خونمون برای خواستگاری، من دیگه خسته شده بودم و از پشت تلفن به مامانم اشاره میکردم که نه نه دیگه نمیخوایم. دیگه راه نمیدیم. مامانم همینطور داشت حرف میزد باهاش و میگفت " آهان طلبه هستن پسرتون... ملبس هم هستن؟؟" اینا رو که شنیدم دیگه چشام برق زد و آروم نشستم یه گوشه تا مامانم خودش بقیه حرفا بزنه. یادمه تو اون برهه از زمان داداش دوستم میرفت سوریه و خانوادش خیلی بی تابی میکردن... آقای پناهیان یه روز توی هیئت همه زن ها رو دعوا کرد که شما چه زن هایی هستید؟؟ اصلا برا چی میاید توی هیئت و برای حضرت زینب گریه میکنید، به چه دردی میخوره وقتی اجازه نمیدید شوهراتون برم از حرمش دفاع کنن؟؟ چرا انقدر خود خواهید؟؟خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ولی خوب شوهر نداشتم که بخوام بفرستمش😂😂 واسه همین رفتم به خواهرام گیییر که شماها باید شوهراتونو بفرستید سوریه و شماها مانع رشد همسراتونید و اونا رو فقط و فقط برای خودتون میخواید. خودتون رو بذارید جای اون زن ها که شوهراشون رفتن و شهید شدن و... خلاصه رفتم بالا منبر براشون اونا هم گفتن تو درک نمیکنی الان چون شوهر نداری تا حال ما رو بفهمی، وقتی ازدواج کنی متوجه میشی، اون موقع ببینیم خودت چیکار میکنی😏 در همین بین مراسمات خواستگاری من هم برگزار میشد. خیلی زیاد توی خواستگاری درباره بچه و بچه های زیاد و اینا از شوهرم پرسیدم که خداروشکر اون هم تو اصل قضیه با من موافق بود. یادمه توی یکی از جلسات یهویی ازش پرسیدم که شما نمیخواید برید سوریه؟؟خیلی تعجب کرد گفت والا دوست که خیلی دارم برم. ولی باید جراتشم باشه. نگو داشته کاراشو میکرده که بره. منم بهش گفتم خیلی اشتباه میکنید که نمیرین و تو این جور شرایط وظیفتونه که برید. اونم بنده خدا گفت ببینیم خدا چی میخواد. خلاصه گذشت، دیگه درباره سوریه حرفی نزدیم و من هم فکر کردم که واااقعا نمیخواد که بره. حدود ۳_۴ ماه از عقدمون گذشت که کم کم متوجه شدم ریز ریز داره کارای رفتنش رو میکنه شوکه شدم. خیلی گریه و زاری کردم. اما بعد یاد گذشته خودم، اون روز عاشورا و قرارم با حضرت زینب که قرار بود تا آخر عمر نوکریشونو بکنم افتادم. بهش گفتم خیلی دلم برات تنگ میشه و از ته قلبم راضی هستم که بری... به پدر مادرم هم هیچی نگفتم چون میدونستم مخالفت میکنن تا یه شب قبل از رفتنش اومد خونمون برای خدافظی، با همه خدافظی کرد و رفت. دوماهی اونجا بود. تو این مدت خیلی اذیت شدم. تحمل دوریش برام خیلی سخت بود. هم نگرانش بودم، هم دلتنگش شده بودم. از شدت استرس صورتم پر از جوش شده بود. اما نمیذاشتم که هیچ وقت خانوادم متوجه بشن از ناراحتیه تا بخوان خدایی نکرده ازون دلخور بشن به خاطر نبودنش. 🆔 @asanezdevag
🔅ضمن عرض سلام خدمت مخاطبین محترم؛ ✅ کانال ازدواج آسان جهت انجام تبادل نیاز به ادمین جهت انجام تبادلات اش دارد. ❇️ عزیزانی که علاقمندند به ما کمک کنند به @mohajere313 پیام ارسال نمایند. باتشکر💠
(۹) ⛔️ پروژه‌ی انتقالِ بحرانِ انقلابِ جنسی به ایران با پوشش تنظیم خانواده! ⭕️ زمانی کمیته کار و منابع انسانی سنای آمریکا اعلام کرده بود "در بین سال‌های ۱۹۸۱-۱۹۷۱، ایالت‌هایی که بیش‌ترین بودجه را صرف وسایل تنظیم خانواده کرده بودند، بیش‌ترین افزایش موالید نامشروع و سقط جنین را داشتند!*" ⭕️ همین مسأله که وسایل ممانعت از بارداری با القای فرهنگ تنظیم خانواده، منجر به افزایش آمار می‌شوند، نمونه‌ای از تجارب آمریکایی بود که در ایران نیز پیاده شد! 💢 متأسفانه فرهنگ تنظیم خانواده از طریق کم ارزش نشان دادن وجود نوزاد، دامن زدن به خودخواهی‌های افراد و همچنین القای بی‌بندوباری، منجر به ترویج جنایت بزرگ سقط جنین در کشور ما شد تا جایی که در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۷۷ تا ۱۳۹۲ با وجود آن که پوشش وسایل ممانعت از بارداری در کشور بیشتر شد، آمار سقط غیرقانونی قریب به سه برابر شد! 📚 * کتاب جنگ علیه خانواده، ویلیام گاردنر 🆔 @asanezdevag