eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
976 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 ۳۴ ❤️ قلب مردان؛ در اعتماد به همسرشان، آرامش می یابد. 🆔 @asanezdevag
🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍🏻 "ازدواج" يعنى؛ جسم و روحمان  با هم زيرِ يك سقف بروند مبادا روحمان را پشت درب بگذاريم  و فقط جسممان به عقدِ يكديگر درآيد! مبادا براى فرار از گذشته، آينده ى آدمِ ديگرى را سياه كنيم! پاك كنيم  گذشته مان را از هر چه به سرمان آمد... اگر لايق بودند، جايشان در گذشته مان نبود! 🆔 @asanezdevag
✅ این خود یك روش تربیتی است كه انسان باید افراد را ذره ذره عادت بدهد. در ماه رمضان وقتی بچه می‌خواهد صبحانه بخورد، بگویید كه این غذا، سحری تو باشد. بعد بگو حالا تو روزه‌ای، بعد از یك ساعت اگر آب خواست، بگو حالا بیا افطار كن. ✅ دوباره كه آب خواست، مثل دفعه‌ی قبل بگو خوب، دوباره روزه باش. بعد بگو كه حالا دو مرتبه بیا و افطار كن. یعنی غذای بچه‌های كوچك را در ماه رمضان سحری و افطاری برایشان قلمداد كنید و مابینش را بگویید روزه هستید. مسئله‌ی روزه را باید از كوچكی به بچه تلقین كنید. 🆔 @asanezdevag
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️حتما شنیدید که به عنوان یه توصیه ازدواجی به جوونای در شرف شروع زندگی میگن " بروید و بسازید" این جمله به‌ظاهر ساده دو تا معنای طلایی داره که عمل بهشون میشه اساس یه زندگی شیرین و پایدار. اول اینکه باهم مدارا کنید و به هم سخت نگیرید. دوم اینکه زندگی‌تون رو باهم بسازید و منتظر شروع یه زندگی حاضرآماده و مجهز در حد یه زندگی چند ده ساله نباشید. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #سبک_زندگی #رزاقیت_خداوند #قسمت_هفتم خیلی ها تا میفهمند من چهارتا بچه د
۲۵۹ یک روز در حال مطالعه بودم که به حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برخوردم به این مضمون که سه زن فشار قبر ازشون برداشته میشه و در بهشت با حضرت زهرا سلام الله علیها محشور میشن. "یه عده زنانی که با فقر همسرشان بسازند و قناعت کنند، دوم زنانی که بر بداخلاقی و بدغیرتی همسرانشان صبر کنند، و سوم زنانی که مهریه خودشون رو به همسرشان ببخشند." دیدن این حدیث برام مثل پیدا کردن گنج بود. من که جزو دسته ی اول و دوم نمی‌شدم چون همسرم الحمدلله وضع مالی متوسط داره و خوش اخلاقه، پس می‌تونستم به بهایی بسیار اندک و ناچیز ارزشمندترین گنج خدا رو به دست بیارم. همسرم اول که شنید قبول نکرد اما دست به دامنش شدم و حدیث رو براش خوندم، گفتم تو رو خدا قبول کن و بذار مهریه ام رو بهت ببخشم و به این گنج بزرگ برسم، این رو که شنید قبول کرد. یک سوال دیگه هم که ازم زیاد پرسیده میشه اینه که کی به کارهای دیگه ات میرسی؟ خب من وقتی بچه دار شدم، و حتی با بچه ی دوم هم هنوز توی شوک بودم و از فعالیتهای اجتماعی ام تا حد زیادی کم شد، نتونستم زود خودم رو جمع و جور کنم و از این بابت خیلی احساس خلاء میکردم. مخصوصا من که همیشه خیلی پر انرژی بودم و همیشه چندتا کار اجتماعی و علمی با هم داشتم که انجام بدم. کم کم با به دنیا اومدن فرزند سومم و همبازی شدن دو تا پسر اولم، تونستم خودم رو جمع کنم و کارهام رو شروع کنم. مهمترین کاری که بعد از آمدن به ایران با کمک دوتا برادرام انجام دادم، شروع یک کار اقتصادی در زمینه تولید محصولات خانگی و عرضه مواد غذایی طبیعی بود. هم به خاطر اینکه آقا فرموده بودند امروز جهاد اقتصادی واجبه، هم به خاطر کسادی کار و اوضاع که این روزها همه کم و بیش درگیرش هستند. بیشتر کارهای تولید محتوا و بازاریابی رو من انجام میدم که از خونه قابل انجام دادن باشه، برادرها هم کارهایی که بیرون از منزل هست رو انجام میدن. علاوه بر این داریم با همسرم و خانواده ی ایشون هم استارت تهیه و تولید کتاب داستان برای کودکان رو میزنیم، من هم مسئول داستان پردازی و نوشتن قصه هایی هستم که ایده اش رو سایر اعضای خانواده میدن و هم مدیریت کار عمدتا به عهده ی من خواهد بود. و خیلی فعالیت های پراکنده ی دیگه که الان همه با وجود ۴ تا بچه داره انجام میشه. پس شدنیه، مخصوصا الان با وجود اینترنت و وسایل دیگه خیلی کارها رو میشه از داخل خونه کرد. فقط کافیه انسان ذهنش رو باز کنه و از چهارچوبی که برای خودش تعیین کرده بیاد بیرون و فعالیتهای جدید و متفاوتی رو امتحان کنه، کاری که با شرایط و تواناییهاش سازگار باشه. و اما قصه ی من و «نقش خاص خاصی» که یک عمر دنبالش بودم. نقشی که خدا برای من تعیین کرده و باید پیداش میکردم، نقشی که در تاریخ هیچ کس به جز من نمیتونه بازی کنه و قراره دنیا رو تکون بده. یعنی به چیزی کمتر از این راضی نبودم. امروز که در این نقطه از زندگیم ایستادم، هیچ وقت به این اندازه، انقدر از صمیم قلب و اعماق وجودم مطمئن نبودم که دارم همون نقشی رو ایفا میکنم که باید. منی که یک روز میخواستم با طرح تئوری حقوق بین‌الملل جدید دنیا رو متحول کنم و آماده ی ظهور آقا امام زمان، کی فکرش رو میکرد که به این نتیجه برسم که امروز نقش من باید در خانه ایفا بشه و با همسرداری و فرزندآوری!! یقین دارم که هیچ کس به جز من نمیتونه بچه هایی مثل بچه های من به دنیا بیاره و هیچ کس به جز من نمیتونه اونها رو مثل بچه های من تربیت کنه. این «من» که عرض میکنم «من» نوعی هست و هر مادری می‌تونه اسم خودش رو جای اون بذاره. چون به نظرم، امروز این بزرگ ترین نقش تاریخی هستش، که به تک تک ما مادران شیعه و ایرانی تحویل داده شده، مثل اعطای مهمترین فرمان تاریخی از دست مهمترین فرمانده دوران به کلیدی ترین سربازهای خودش. واقعا به نقش خودم و نقش همه ی مادران عزیزی که به نیت ازدیاد نسل شیعه و به فرمان رهبر عزیزمون دارن جهاد میکنند و سربازی به ارتش امام زمان عج اضافه میکنند ایمان دارم. از خدا می‌خوام در این راه به هممون کمک کنه. 🆔 @asanezdevag
4_546012028335030369.mp3
1.54M
کارشناس برنامه : 💢 قسمت چهارم 🎵 چند سال پیش مصاحبه ای داشتم با متخصص زنان که فکر می کنم خیلیاتون ایشون رو بشناسید. 🔰 تا به حال حدود ۲۵ هزار نوزاد به دست ایشون به دنیا اومدن. بعضی از بچه هایی که به دست ایشون به دنیا اومدن، پدر یا مادرشون هم به دست ایشون به دنیا اومدن. موضوع مصاحبه بارداری تو سن بالا بود. 🔰 امروز یه باوری بین خانم ها رواج داره که بارداری تو سن بالای ۳۵ سال خطرناکه. 🔰 جالبه بدونید که خانم دکتر لباف، شش تا بچه دارن و بچۀ ششمشون هم تو سن بالای چهل سال به دنیا اومده. 🔰 قسمت چهارم این مصاحبه دربارۀ خانم‌هاییه که در زایمان‌های اول و دومشون سزارین کردن و الان برای بارداری سوم به شدت نگرانن. 🔰 در قسمت پنجم مصاحبه هم به این پرسش جواب می دن که آیا درسته که خانم ها به دلیل ادامۀ تحصیل فرزندآوری رو به تاخیر بندازن. 🔰حتما گوش کنید و این فایلها رو به دیگران هم هدیه بدید. 🆔 @asanezdevag
(۷) ⛔️ انقلاب جنسی و پروژه‌ی انتقال بحرانِ فروپاشی خانواده! 🔻نهایتاً اندیش‌مندان غربی اعم از اقتصاددان‌ها، سیاست‌خوانده‌ها و سیاست‌مداران، به این نتیجه رسیدند که غرب برای حفظ هیمنه‌ی جهانی خود و فائق آمدن بر سلسله بحران‌هایی که پس از انقلاب جنسی رخ داده بود، دو راه بیشتر ندارد: 🔻نخست، بازگشت به سبک زندگی خانواده‌محور که با توجه به عمق تغییرات صورت گرفته در غرب، محال می‌نمود و گزینه‌ی دیگر که اجرایی‌تر بود، ترفندی بود به نام انتقال بحران!! 💢 به بیان ساده‌اش، غرب این‌گونه استدلال نمود که [ما خانواده و جمعیت را به عنوان دو مؤلفه‌ی اساسیِ قدرت از دست دادیم، راهی هم برای بازگشت به زندگی خانواده‌محور نداریم. پس چه کار کنیم؟! خب، بهتر است این دو مؤلفه‌ی قدرت را در حوزه‌های سیاسیِ رقیب از بین ببریم، چرا که وقتی جمعیت تمام دنیا پیر شود و خانواده‌ها در سرتاسر گیتی فروپاشد، دیگر مزیت‌هایی چون جمعیت جوان و خانواده‌ی مستحکم وجود نخواهد داشت که ما نگران آن باشیم!] و این دسیسه‌ی بزرگ، همان پروژه‌ی انتقال بحران است که گفته شد. 🆔 @asanezdevag
❤️ مردها هم ناز دارند... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #مادری #فرزندآوری #سبک_زندگی #فعالیت_اجتماعی_اقتصادی #قسمت_پایانی یک روز در حال م
۲۶۰ بنده متولد سال ۱۳۶۰ هستم متولد شهر اهواز، در دوره دبیرستان درسم خیلی خوب بود طوریکه همه فکر میکردن حتما پزشکی قبول میشم اما خودم دنبال راهی بودم که بتونم با اون به خدا برسم. بالاخره در دوره ی پیش دانشگاهی تصمیم گرفتم دانشگاه نرم و برم حوزه.... اینو هم بگم که سال آخر دبیرستان به همراه خانواده ام برای ادامه زندگی آمدیم تهران، چون برادرم که دو سال از من بزرگتر بودن، در تهران دانشگاه قبول شده بودن و ما بخاطر ایشون هجرت کردیم که من همیشه از این هجرت در اون سالها ناراحت بودم حتی با همون تفکر ساده ی خودم ی مدتی با خدا قهر کردم که چرا ما اهواز رو ترک کردیم اما نمیدونستم که قراره داستان های زیبایی رو خدا برام رقم بزنه، بالاخره حوزه چیذر در تهران قبول شدم و چون خیلی دوست داشتم زود ازدواج کنم😅 خداوند دعام رو مستجاب کرد و بلافاصله بعد از قبولی در حوزه و در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم و جالب اینجا بود که اون روزها خیلی به شهید مفتح متوسل میشدم که کمکم کنن ی همسر مومن و انقلابی قسمتم بشه. همسرم از خطه سرسبز شمال بودن و بخاطر اینکه در دانشگاه تهران رشته ی پزشکی قبول شده بودن سه چهار ماه بود که به تهران اومده بودن. ازدواج ما، ماجرای جالبی داشت. من مادرم روانشناس بنیاد شهید بودن و ایشون هم دوست داشتن با یک فرزند شهید ازدواج کنن برا همین چندبار به بنیاد شهید رفته بودن تا بتونن از طریق اونجا با یک فرزند شهید آشنا بشن که چندین بار هم با مامان خودم خواستگاری رفتن و بالاخره یکی از همکاران مادرم به همسرم گفتن این خانمی که باهاشون خواستگاری میری یه دختر خانم دارن که حوزه درس میخونن و همسرم هم یه روزی که رفته بودن بنیاد شهید که یه خواستگاری دیگه ای با مادرم برن، توی راه با مادرم مطرح کرده بودن که اجازه میدید بنده خواستگاری دخترتون بیام؟ ایشون سه سال از من بزرگتر بودن و ۲۰ سالشون بود، این رو هم بگم که کل فامیل پدری و مادریم هم با ازدواج در این سن، بشدت مخالف بودن. به هرحال با وجود همه ی انرژیهای منفی ای که از جانب فامیل به سمت من سرازیر میشد که چرا داری با آدمی که نه پول داره و نه ماشین و حالا حالاها درسش طول میکشه ازدواج میکنی؟!! ما واقعا به معنای اکمل کلمه از صفر زندگی رو با هم شروع کردیم منکه تک دختر بودم و به نوعی در ناز و نعمت بزرگ شده بودم هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم با سختیهای یک زندگی دانشجویی و با دست خالی، به میدان زندگی وارد بشم اما انگار تقدیر یه جوری رقم خورده بود که خداوند رشد من رو در این ازدواج قرار بده، بالاخره من جنوبی، همسرم شمالی، من حوزه، ایشون دانشگاه ولی ما وحدت حوزه و دانشگاه رو به دعای شهید مفتح رقم زدیم😁 من از اولش هم یعنی قبل از ازدواج خیلی به بچه علاقه داشتم خیلی زیاد بطوریکه توی خواستگاری چندین بار به همسرم تاکید کردم‌که من بچه ی زیاد دوست دارم دلم میخواد ۴ تا بچه داشته باشم. اون موقع یعنی اواخر دهه ی هفتاد، بشدت با فرزندآوری مقابله میشد و تبلیغات خیلی گسترده و وسیعی ای در این زمینه صورت میگرفت طوری که همه ی اطرافیان ‌ما به یک بچه بسنده کرده بودن، حتی متاسفانه بچه مذهبی هامون... وقتی ما زندگیمون رو شروع کردیم، یه کم بابت گذران زندگی اذیت شدیم. البته خداوند لطفش رو در حق ما کامل کرد و هیچ وقت دستمون جلوی کسی دراز نشد، الان که بیش از ۲۰ سال از عقدمون گذشته واقعا میگم خدا رو شکر که از ابتدای زندگی روی پای خودمون ایستادیم و رزاقیت خداوند رو با تمام وجود لمس کردیم. اونموقع قانونِ دانشگاه علوم پزشکی این بود که هرکس دو سال و نیم از درسش گذشته باشه تازه میره تو نوبت تا یه سوییت در حد یک اتاق توی خوابگاه دانشجویی بهش بدن. به همین دلیل بهمون خوابگاه نمیدادن که مجبور شدیم یکسال و نیم عقد بمونیم که خیلی واقعا سخت بود ایشون خوابگاه، من خونه ی بابا، بالاخره رفت و آمد چون یکطرفه بود کار سخت میشد و همزمان با من، برادر مرحومم عقد کردن که واقعا کار رو در دوران عقد، دو چندان سخت ولی خاطره انگیز کرده بود. خلاصه ما با حداقل امکانات بدون هیچ گونه تشریفات، ازدواج کردیم و فقط یک حلقه خریدیم. پدرمم اعتقاد خیلی محکمی داشتن که به بچه هام به هیچ عنوان کمک نمیکنم باید روی پای خودشون بایستن و مادرم هم که یه دونه دختر داشتن اصرار داشتن که حتما عروسی بگیریم به هرحال خانواده ی همسرم هم چندان وضع مالی خوبی نداشتن ما دلمون نمیومد اذیتشون کنیم فقط اینو بگم که همه چیز رو خدا جور کرد و عروسی به ساده ترین شکل ممکن صورت گرفت. 🍀ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
☘تقسیم کار بین حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) ☘امام صادق (ع): حضرت امیر با حضرت زهرا (ع) راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر (ص) فرمودند: « کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سر و کار داشتن با ها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند.» 📚مستدرك الوسائل، جلد18 ص43 🆔 @asanezdevag