eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 قوانیـــــن دعـــــوا بین مریــــــخ و ونـــــوس 😊 👇👇 ❄️ ۱. حق نداریم به خانواده‌های هم توهین كنیم. ❄️۲. حق نداریم مسائل و مشكلات كهنه را مطرح كنیم. در حین دعوا فقط راجع به همان موضوع بحث می‌كنیم. ❄️۳. شام و ناهار نپختن و نخوردن نداریم. همه اعضا باید مثل قبل برای غذا خوردن حاضر باشند. ❄️۴. سلام و خداحافظی در هر صورت لازم است. ❄️۵. هیچ‌كسی حق ندارد جای خودش را عوض كند. ❄️۶. هر كسی برای آشتی پیشقدم شود، نفر دیگر باید برایش كادو بخرد. ❄️۷. حق نداریم اشتباه طرف مقابل را تعمیم دهیم؛ مثلا عبارت تو همیشه. . . ممنوع است چون این كار دعوا را به اوج می‌رساند. ❄️۸. باید به هم فرصت دهیم كه هر فردی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت كند و طرف دیگر هم پنج دقیقه فرصت پاسخگویی دارد. در صحبت همدیگر نمی‌پریم. اگر حرفی هم باقی ماند باید به فردا موكول شود تا سر و ته بحث مشخص شود. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #زایمان_خانگی #سبک_زندگی #رزاقیت_خداوند #قسمت_پنجم برای زایمان سوم هم
۲۵۹ اومدیم ایران و دوباره غرق شدیم در نعمت‌هایی که فقط تو ایران عزیزمون پیدا میشه، غرق محبت خانواده ها، کمک و یاری خانواده ها به وقت نیاز، مشهد، قم و... 😊 صدای اذان که به وقت نماز توی شهر میپیچه، عزاداری های محرم و صفر، انسانیتی که هنوز تو ایران هست و غرب بویی ازش نبرده و هزاران نعمتی که اینجا دارم و به عشقشون زندگی میکنم. خیلی ها ازم میپرسن پشیمون نیستی برگشتی؟ اونجا بهتر نبود؟ من همیشه جواب میدم همه جای دنیا سختی هست، انسان به هیچ جای دنیا نمیتونه پناه ببره که از سختی ها در امان باشه و زندگی راحتی داشته باشه، راحتی مال بهشته، دنیا سختی داره. فقط شما بین اینکه چه سختی هایی رو تحمل کنی، میتونی انتخاب کنی. زندگی توی کانادا هم سخته، فقط سختی هاش با ایران متفاوته، ولی همچنان هست. خدا رو شکر همسرم بلافاصله مشغول کار شد و حسسسابی هم مشغول شد و کمتر دیگه میتونست کمکم کنه. تو این فاصله به خاطر اوضاع بیکاری و شرایط نامساعد اقتصادی با برادرهام تصمیم گرفتیم یه یا علی بگیم و یه کسب و کاری راه بندازیم. الحمدلله الان یک سال و نیمه ادامه دادیم و کار داره نم نم پیش میره. (در کنار بچه داری و خونه داری هم میشه کارهای مفید اینطوری هم انجام داد.) یکسالی طول کشید تا در ایران هم جا بیفتیم و با شرایط سازگار بشیم. وسایل اولیه زندگی رو که قبلاً مادر و پدرم تهیه کرده بودند، ازشون خواسته بودم فقط وسایل ضروری خریداری بشه و تجملاتی نشه. حتی تلویزیون و مبلمان هم گفتم نخرند. گرچه این اواخر لازم شد مبلمان تهیه کنیم، که ساده ترین و جمع و جورترینش رو انتخاب کردیم. برخی وسایل رو هم خودمون درست میکنیم، اینطوری هم هزینه ها پایین میاد و مهم تر از اون، آدم هر کار مثبتی که انجام بده اعتماد بنفس خودش بالاتر می‌ره. چند وقت پیش همسرم با خلاقیت خودش یک تخت چهار طبقه درست کرد که هم توی اتاق خواب کوچیک بچه ها جای کمتری بگیره، هم بشه سالها استفاده اش کرد. هزینه اش شاید یک دهم تخت های آماده بیرون شد و هم اینکه بسیار با کیفیت تر و زیباتر از اونها. من هم کارهایی که بتونم رو خودم انجام میدم و کمتر به بیرون مراجعه میکنم، چون به نظرم ارزش مادی و معنوی کاری که خود آدم انجام بدم خیلی بیشتره. از خرید و آماده کردن سبزی قورمه و آش .. گرفته تا دوخت کاور مبل و رو تختی و رو بالشتی و ... رو همه رو خودم انجام میدم. اگر خیاطی بلد بودم لباسهای بچه ها رو هم خودم میدوختم. ان شاالله اون هم تو برنامه ام گذاشتم که یاد بگیرم. علت این کارها، فقط هم مسئله ی مالی نیست، مهم تر از اون این هست که انسان کار مثبتی انجام بده و چیزی به این دنیا اضافه کنه، تا کی آدم فقط از دسترنج دیگران استفاده کنه؟! دیگه کم کم داشت یک سال از اومدن ما می‌گذشت. زایمان سخت سوم و افسردگی بعد از اون، منو از بارداری و زایمان مجدد می‌ترسوند. در عین حال میدونستم که باز هم بچه می‌خوام و نمیخوام فاصله سنی هاشون زیاد باشه ولی نمیتوستم مجددا تصمیم بگیرم، چون میدونستم این بار همسرم هم حتما مخالفت می‌کنه. این شد که شب قدر همین ها رو به خدا گفتم و از خدا خواستم بدون اینکه نیازی به تصمیم و برنامه ی ما باشه، خودش یک فرشته ی دیگه نصیبمون کنه. شب قدر، در اوج ناامیدی، از خدا فرشته ی دیگه ای خواستم و خدای مهربانم خیلی زود مهر اجابت پای حاجتم زد و بدون برنامه ریزی، فرشته ی چهارمی در وجود من شکل گرفت. خیلی خوشحال بودم. حالا در عمل انجام شده قرار گرفته بودم و مجبور بودم بر ترسم غلبه کنم و شرایط رو جور کنم. مثل بارداری های قبلیم تمام سونوها و آزمایش های غیرضروری رو انجام ندادم. از جمله آزمایش و سونوی غربالگری که اصلا بهش اعتقادی ندارم. به نظر من سونوگرافی های اضافه و تأکید زیاد بر اونها بیشتر باعث اضطراب مادر میشه، دقیقا همون چیزی که یک مادر نباید داشته باشه. یادمه باردار که بودم یکی از دوستانم زایمان کرده بود و باهاش صحبت میکردم، می‌گفت برای کاهش هزینه های دوره ی بارداری، چک آپ های ماهیانه اش رو بیمارستان دولتی میرفته که پول ویزیت نخواد بده. ازش پرسیدم خب حالا چقدر هزینه کردی در طول بارداری؟ گفت حدود دو سه میلیون!!! من خیلی تعجب کردم، چون خودم شاید بیشتر از ۵۰۰ هزار تومان خرج نکردم. با تعجب ازش پرسیدم چرا این همه هزینه کرده، گفت بیشترش خرج غربالگری ها شده و مولتی ویتامین خارجی که دکتر براش تجویز کرده!! بهش گفتم حالا فرضا اگر غربالگری می‌گفت بچه مشکل داره، میخواستی بچه ات رو بکشی؟ گفت نه!! پرسیدم خب چرا مولتی ویتامین ایرانی نگرفتی؟! اکثر قرص ها و کپسولهای خارجی توش ژلاتین داره که از ذبح حرام به دست اومده و عمدتا هم ژلاتین خوکی ... این دوره ی بارداری هم طی شد و خدا رو شکر پسرم چند روزی هست که جمع ما رو شادتر و گرم تر کرده. 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
❣هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قرار دهد. 🆔 @asanezdevag
🌸🍃🌸🍃 آنچه که به فرزندمان می گوییم و از تبعاتش بی خبریم !!!!! این لقمه رو برات درست کردم ببر مدرسه ؛ فقط خودت بخور... عروسکتو نده به نگار باهاش بازی کنه چون ممکنه خرابش کنه ؛ گرون خریدم... حالا در اتاقتو قفل کن دیگه؛ بچه ها میان میرن تو اتاقت همه چیو به هم میریزن... به فرزاد نگو ماشین کنترلی خریدی لازم نیست که بدونه؛ با یه چیز دیگه بازی کنین... نزاری بچه ها به فلان وسیلت دست بزنن خرابش میکنن ... و ... جملاتی که به سادگی می گوییم ❌غافل از اینکه چه آثار مخربی برای فرایند "صحیح اجتماعی شدن " فرزندان مان در پی خواهد داشت. با گفتن این جملات فرزندتان دیگر قدرت عبور ندارند و قطعا در آینده با همسر خود دچار مشکل خواهد شد قدرت عبور و گذشت از چیزهای کوچک در کودک نهادینه می‌شود. 🆔 @asanezdevag
📕 سر دلبران نویسنده: امیرحسین بانکی‌پورفرد ناشر: حدیث راه عشق ✍️ این کتاب با هدف بیان و نشر عوامل آرامش‌بخش و نشاط‌آفرین در خانواده نگاشته شده است. 🔻محور اصلی کتاب مباحث بعد از ازدواج؛ استمرار زندگی و عوامل تحکیم و تعالی خانواده می‌باشد. 📒 بخشی از متن کتاب: 🔹 سر دلبران، شرح رازهایی است میان زن و شوهر؛ رازهایی که باید چون مروارید در صدف خانواده نگهداری شود و پرورش یابد. زندگی زوجی می تواند بر پایه بندگی موجب کمال هر دوطرف باشد؛ شرط اینست که هر دوسوی این رابطه آسمانی، بخواهند و گام بردارند. 💑 زن و مرد وقتی تموم پایه های زندگی رو بر اساس بندگی بچینن، به اون چیزی که همه دنبالش هستن میرسن. آرامش گمشده همه‌س. این آرامش توی با برنامه ریزی و مراقبت دوطرفه بدست میاد. «سر دلبران» را از طاقچه دریافت کنید taaghche.ir/book/33213 🆔 @asanezdevag
وقتی دو فرزند شما بر سر اسباب بازی یا خواسته ای دعوا داشتند، به نفع کودک کوچکتر، آنها را راضی نکنید... با وعده دادن یا گفتن اینکه تو بزرگتری پس از حقت بگذر، کودک کوچکتر نباید یاد بگیرد که حق تجاوز و زیاده خواهی دارد. یا هر دو با هم استفاده میکنند یا اینکه از بازی کنار میرود، در این موضوع قاطعانه رفتار کنید و از گریه زاری کودک خود نترسید. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #سبک_زندگی #قسمت_ششم اومدیم ایران و دوباره غرق شدیم در نعمت‌هایی که فقط
۲۵۹ خیلی ها تا میفهمند من چهارتا بچه دارم بهم میگن حتما کسی کمکت میکنه که جرات کردی چهارتا بیاری!! خب من سه تا بچه ی اول رو در غربت داشتم و به معنی واقعی کلمه کمکی نداشتم. و خب واقعا هم گاهی خستگی امانم رو میبرید. اما همیشه با خودم فکر میکنم به خاطر اهداف و خوشی های بلند مدت، میشه سختی های کوتاه مدت رو تحمل کرد. خدا هم خیلی کمکم میکنه، مثلاً اومدیم ایران، کمک کرد تا پیش خانواده ی همسرم باشیم. البته من آدمی نیستم که زحمت بچه هامو به دیگران بدم، ولی در مواقع ضروری ازشون کمک میگیرم. یا مثلاً یکی دیگه از امدادهای خدا این بود که یکی از آشناهای ما که خیلی طرفدار ازدیاد نسله، وقتی فهمید من فرزند چهارم رو باردارم، خودش هفته ای یکبار کارگر می‌فرسته خونه ی ما😃 هر چقدر هم همسرم اصرار کرد که خودش انجام میده، اون بنده خدا راضی نشد و گفت بذارید من هم تو ثوابش شریک بشم. خب اینم از نمونه برکت هاییه که به خاطر تعداد بیشتر بچه ها قسمتمون شد. سخت نیست؟! چرا سخته😊 مخصوصا برای من که تو جامعه و خانواده ای بزرگ شدم که یه عمر بهم گفتند: تو فقط درس بخون و‌ متأسفانه من رو برای واقعیت های زندگی تربیت نکردند. ولی به هر حال هیچ وقت برای بزرگ شدن دیر نیست، منم دارم دوباره با بچه هام رشد میکنم. البته فقط سختی هم نیست، چندین برابر شیرینی داره. من همیشه به این فکر میکنم که مگه یه بچه داشتن راحته؟ مگه بچه نداشتن راحته؟ فکر نمیکنم کسی تو این دنیا باشه که زندگی بدون سختی بگذرونه، فقط سختی هامون متفاوته. در عوض من این سختی رو به جون میخرم که هزار تا منفعت کسب کنم. مثلاً: من نگران هم بازی نداشتن بچه هام نیستم. مجبور نیستم بچه هام و بذارم مهدکودک و در نتیجه صد تا مشکل جدید برام به وجود بیاد. بچه هام در ارتباط با همدیگه بسیار مسئولیت پذیر و از نظر اخلاقی سالم تر و واقع بینانه تر بزرگ میشن. طوری که من گاهی بچه ها رو دکتر میبرم یا جای دیگه، بهم میگن از برخورد بچه تون معلومه تک فرزند نیست، لوس نیست، چقدر عاقله و بسیاری از منافع در آینده ان شاء الله. اینم درگوشی بهتون بگم که خیلی از بزرگ ها میگن سخته و ما نمی‌تونیم و در ظاهر از کار من خوششون نمیاد، ولی همیشه بچه های فامیل با حسرت بچه های منو نگاه میکنند و حتی یکیشون چند وقت پیش اومد به من گفت: خوش به حالتون که ۴ تا بچه دارید، من هم بزرگ بشم می‌خوام صد تا بچه داشته باشم😂 چطوری خرجشون رو میدید؟ ما که خرج نمیدیم، خدا میده. از رزقی هم که خدا به ما میده، سعی میکنیم درست استفاده کنیم. پولمون رو خرج تجملات و حرف مردم نمی‌کنیم (نمی‌گم ما خیییلییی زاهدیم، نه، ولی در مقایسه با هم طرازهای خودمون، تجملات رو کنار گذاشتیم. به خاطر حرف مردم و نگاه مردم هم خرج اضافه نمیکنیم). لباسهای بچه ها رو دسته بندی میکنم و بچه ها از لباسهای همدیگه استفاده میکنند. از خلاقیت و تواناییهامون برای درست کردن وسایل مورد نیاز استفاده میکنیم، خیلی زیباتر و با کیفیت تر از وسایل موجود در بازار. برای قرض گرفتن برخی وسایل، حتی با وجود اینکه توان خریدش رو ‌داریم، از خواهر و برادرها مون خجالت نمیکشیم. مثلاً تخت بچه که قراره نهایتا یک سال استفاده بشه، خواهر همسرم داشتند و سالها توی انبارشون بود. ازشون خواستیم و همون رو ازشون قرض گرفتیم. البته این رو هم بگم که من خودم آدمی بودم که اصصصصلا غرورم اجازه نمی‌داد از کسی چیزی قرض بگیرم یا چیز دست دومی بخرم، ولی این اخلاقم با کانادا رفتن تغییر کرد. اونجا کلا عموم مردم خیییلییی ساده تر از ایرانی ها زندگی میکنند. خرید و فروش اجناس سالم دست دوم خیییلییی متداوله و حتی افراد پولدار برای خودشون عیب نمیدونند، اصلا بخشی از طرز زندگیشونه. منم به مرور دیدم که این دیدگاهم یک دیدگاه واقع بینانه نیست. برعکس میبینیم که با استفاده ی کامل و صحیح و چندباره از وسایل، چقدر به محیط زیست خدمت میکنیم، چقدر در مدیریت هزینه ها موفق تریم، چقدر از استرس های زندگی کم میشه و ... ضمن اینکه قناعت میکنیم، در عین حال از رحمت خدا هم ناامید نیستیم. مثلاً الان تو یه آپارتمان ۶۰ متری هستیم. من اصلا خودم رو به این خاطر زجر نمیدم، یا نمی‌گم خونمون کوچیکه دیگه بچه نمیخوام، بلکه امیدوارم خدا از فضل خودش خونه ی بزرگ و حیاط دار بهمون بده که راحتتر فرشته هامون رو بزرگ کنیم، که ان شاء الله میده، شاید با بچه ی بعدی.😊 🍀ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
💞 ۳۴ ❤️ قلب مردان؛ در اعتماد به همسرشان، آرامش می یابد. 🆔 @asanezdevag
🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍🏻 "ازدواج" يعنى؛ جسم و روحمان  با هم زيرِ يك سقف بروند مبادا روحمان را پشت درب بگذاريم  و فقط جسممان به عقدِ يكديگر درآيد! مبادا براى فرار از گذشته، آينده ى آدمِ ديگرى را سياه كنيم! پاك كنيم  گذشته مان را از هر چه به سرمان آمد... اگر لايق بودند، جايشان در گذشته مان نبود! 🆔 @asanezdevag
✅ این خود یك روش تربیتی است كه انسان باید افراد را ذره ذره عادت بدهد. در ماه رمضان وقتی بچه می‌خواهد صبحانه بخورد، بگویید كه این غذا، سحری تو باشد. بعد بگو حالا تو روزه‌ای، بعد از یك ساعت اگر آب خواست، بگو حالا بیا افطار كن. ✅ دوباره كه آب خواست، مثل دفعه‌ی قبل بگو خوب، دوباره روزه باش. بعد بگو كه حالا دو مرتبه بیا و افطار كن. یعنی غذای بچه‌های كوچك را در ماه رمضان سحری و افطاری برایشان قلمداد كنید و مابینش را بگویید روزه هستید. مسئله‌ی روزه را باید از كوچكی به بچه تلقین كنید. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️حتما شنیدید که به عنوان یه توصیه ازدواجی به جوونای در شرف شروع زندگی میگن " بروید و بسازید" این جمله به‌ظاهر ساده دو تا معنای طلایی داره که عمل بهشون میشه اساس یه زندگی شیرین و پایدار. اول اینکه باهم مدارا کنید و به هم سخت نگیرید. دوم اینکه زندگی‌تون رو باهم بسازید و منتظر شروع یه زندگی حاضرآماده و مجهز در حد یه زندگی چند ده ساله نباشید. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #سبک_زندگی #رزاقیت_خداوند #قسمت_هفتم خیلی ها تا میفهمند من چهارتا بچه د
۲۵۹ یک روز در حال مطالعه بودم که به حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برخوردم به این مضمون که سه زن فشار قبر ازشون برداشته میشه و در بهشت با حضرت زهرا سلام الله علیها محشور میشن. "یه عده زنانی که با فقر همسرشان بسازند و قناعت کنند، دوم زنانی که بر بداخلاقی و بدغیرتی همسرانشان صبر کنند، و سوم زنانی که مهریه خودشون رو به همسرشان ببخشند." دیدن این حدیث برام مثل پیدا کردن گنج بود. من که جزو دسته ی اول و دوم نمی‌شدم چون همسرم الحمدلله وضع مالی متوسط داره و خوش اخلاقه، پس می‌تونستم به بهایی بسیار اندک و ناچیز ارزشمندترین گنج خدا رو به دست بیارم. همسرم اول که شنید قبول نکرد اما دست به دامنش شدم و حدیث رو براش خوندم، گفتم تو رو خدا قبول کن و بذار مهریه ام رو بهت ببخشم و به این گنج بزرگ برسم، این رو که شنید قبول کرد. یک سوال دیگه هم که ازم زیاد پرسیده میشه اینه که کی به کارهای دیگه ات میرسی؟ خب من وقتی بچه دار شدم، و حتی با بچه ی دوم هم هنوز توی شوک بودم و از فعالیتهای اجتماعی ام تا حد زیادی کم شد، نتونستم زود خودم رو جمع و جور کنم و از این بابت خیلی احساس خلاء میکردم. مخصوصا من که همیشه خیلی پر انرژی بودم و همیشه چندتا کار اجتماعی و علمی با هم داشتم که انجام بدم. کم کم با به دنیا اومدن فرزند سومم و همبازی شدن دو تا پسر اولم، تونستم خودم رو جمع کنم و کارهام رو شروع کنم. مهمترین کاری که بعد از آمدن به ایران با کمک دوتا برادرام انجام دادم، شروع یک کار اقتصادی در زمینه تولید محصولات خانگی و عرضه مواد غذایی طبیعی بود. هم به خاطر اینکه آقا فرموده بودند امروز جهاد اقتصادی واجبه، هم به خاطر کسادی کار و اوضاع که این روزها همه کم و بیش درگیرش هستند. بیشتر کارهای تولید محتوا و بازاریابی رو من انجام میدم که از خونه قابل انجام دادن باشه، برادرها هم کارهایی که بیرون از منزل هست رو انجام میدن. علاوه بر این داریم با همسرم و خانواده ی ایشون هم استارت تهیه و تولید کتاب داستان برای کودکان رو میزنیم، من هم مسئول داستان پردازی و نوشتن قصه هایی هستم که ایده اش رو سایر اعضای خانواده میدن و هم مدیریت کار عمدتا به عهده ی من خواهد بود. و خیلی فعالیت های پراکنده ی دیگه که الان همه با وجود ۴ تا بچه داره انجام میشه. پس شدنیه، مخصوصا الان با وجود اینترنت و وسایل دیگه خیلی کارها رو میشه از داخل خونه کرد. فقط کافیه انسان ذهنش رو باز کنه و از چهارچوبی که برای خودش تعیین کرده بیاد بیرون و فعالیتهای جدید و متفاوتی رو امتحان کنه، کاری که با شرایط و تواناییهاش سازگار باشه. و اما قصه ی من و «نقش خاص خاصی» که یک عمر دنبالش بودم. نقشی که خدا برای من تعیین کرده و باید پیداش میکردم، نقشی که در تاریخ هیچ کس به جز من نمیتونه بازی کنه و قراره دنیا رو تکون بده. یعنی به چیزی کمتر از این راضی نبودم. امروز که در این نقطه از زندگیم ایستادم، هیچ وقت به این اندازه، انقدر از صمیم قلب و اعماق وجودم مطمئن نبودم که دارم همون نقشی رو ایفا میکنم که باید. منی که یک روز میخواستم با طرح تئوری حقوق بین‌الملل جدید دنیا رو متحول کنم و آماده ی ظهور آقا امام زمان، کی فکرش رو میکرد که به این نتیجه برسم که امروز نقش من باید در خانه ایفا بشه و با همسرداری و فرزندآوری!! یقین دارم که هیچ کس به جز من نمیتونه بچه هایی مثل بچه های من به دنیا بیاره و هیچ کس به جز من نمیتونه اونها رو مثل بچه های من تربیت کنه. این «من» که عرض میکنم «من» نوعی هست و هر مادری می‌تونه اسم خودش رو جای اون بذاره. چون به نظرم، امروز این بزرگ ترین نقش تاریخی هستش، که به تک تک ما مادران شیعه و ایرانی تحویل داده شده، مثل اعطای مهمترین فرمان تاریخی از دست مهمترین فرمانده دوران به کلیدی ترین سربازهای خودش. واقعا به نقش خودم و نقش همه ی مادران عزیزی که به نیت ازدیاد نسل شیعه و به فرمان رهبر عزیزمون دارن جهاد میکنند و سربازی به ارتش امام زمان عج اضافه میکنند ایمان دارم. از خدا می‌خوام در این راه به هممون کمک کنه. 🆔 @asanezdevag
4_546012028335030369.mp3
1.54M
کارشناس برنامه : 💢 قسمت چهارم 🎵 چند سال پیش مصاحبه ای داشتم با متخصص زنان که فکر می کنم خیلیاتون ایشون رو بشناسید. 🔰 تا به حال حدود ۲۵ هزار نوزاد به دست ایشون به دنیا اومدن. بعضی از بچه هایی که به دست ایشون به دنیا اومدن، پدر یا مادرشون هم به دست ایشون به دنیا اومدن. موضوع مصاحبه بارداری تو سن بالا بود. 🔰 امروز یه باوری بین خانم ها رواج داره که بارداری تو سن بالای ۳۵ سال خطرناکه. 🔰 جالبه بدونید که خانم دکتر لباف، شش تا بچه دارن و بچۀ ششمشون هم تو سن بالای چهل سال به دنیا اومده. 🔰 قسمت چهارم این مصاحبه دربارۀ خانم‌هاییه که در زایمان‌های اول و دومشون سزارین کردن و الان برای بارداری سوم به شدت نگرانن. 🔰 در قسمت پنجم مصاحبه هم به این پرسش جواب می دن که آیا درسته که خانم ها به دلیل ادامۀ تحصیل فرزندآوری رو به تاخیر بندازن. 🔰حتما گوش کنید و این فایلها رو به دیگران هم هدیه بدید. 🆔 @asanezdevag
(۷) ⛔️ انقلاب جنسی و پروژه‌ی انتقال بحرانِ فروپاشی خانواده! 🔻نهایتاً اندیش‌مندان غربی اعم از اقتصاددان‌ها، سیاست‌خوانده‌ها و سیاست‌مداران، به این نتیجه رسیدند که غرب برای حفظ هیمنه‌ی جهانی خود و فائق آمدن بر سلسله بحران‌هایی که پس از انقلاب جنسی رخ داده بود، دو راه بیشتر ندارد: 🔻نخست، بازگشت به سبک زندگی خانواده‌محور که با توجه به عمق تغییرات صورت گرفته در غرب، محال می‌نمود و گزینه‌ی دیگر که اجرایی‌تر بود، ترفندی بود به نام انتقال بحران!! 💢 به بیان ساده‌اش، غرب این‌گونه استدلال نمود که [ما خانواده و جمعیت را به عنوان دو مؤلفه‌ی اساسیِ قدرت از دست دادیم، راهی هم برای بازگشت به زندگی خانواده‌محور نداریم. پس چه کار کنیم؟! خب، بهتر است این دو مؤلفه‌ی قدرت را در حوزه‌های سیاسیِ رقیب از بین ببریم، چرا که وقتی جمعیت تمام دنیا پیر شود و خانواده‌ها در سرتاسر گیتی فروپاشد، دیگر مزیت‌هایی چون جمعیت جوان و خانواده‌ی مستحکم وجود نخواهد داشت که ما نگران آن باشیم!] و این دسیسه‌ی بزرگ، همان پروژه‌ی انتقال بحران است که گفته شد. 🆔 @asanezdevag
❤️ مردها هم ناز دارند... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #مادری #فرزندآوری #سبک_زندگی #فعالیت_اجتماعی_اقتصادی #قسمت_پایانی یک روز در حال م
۲۶۰ بنده متولد سال ۱۳۶۰ هستم متولد شهر اهواز، در دوره دبیرستان درسم خیلی خوب بود طوریکه همه فکر میکردن حتما پزشکی قبول میشم اما خودم دنبال راهی بودم که بتونم با اون به خدا برسم. بالاخره در دوره ی پیش دانشگاهی تصمیم گرفتم دانشگاه نرم و برم حوزه.... اینو هم بگم که سال آخر دبیرستان به همراه خانواده ام برای ادامه زندگی آمدیم تهران، چون برادرم که دو سال از من بزرگتر بودن، در تهران دانشگاه قبول شده بودن و ما بخاطر ایشون هجرت کردیم که من همیشه از این هجرت در اون سالها ناراحت بودم حتی با همون تفکر ساده ی خودم ی مدتی با خدا قهر کردم که چرا ما اهواز رو ترک کردیم اما نمیدونستم که قراره داستان های زیبایی رو خدا برام رقم بزنه، بالاخره حوزه چیذر در تهران قبول شدم و چون خیلی دوست داشتم زود ازدواج کنم😅 خداوند دعام رو مستجاب کرد و بلافاصله بعد از قبولی در حوزه و در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم و جالب اینجا بود که اون روزها خیلی به شهید مفتح متوسل میشدم که کمکم کنن ی همسر مومن و انقلابی قسمتم بشه. همسرم از خطه سرسبز شمال بودن و بخاطر اینکه در دانشگاه تهران رشته ی پزشکی قبول شده بودن سه چهار ماه بود که به تهران اومده بودن. ازدواج ما، ماجرای جالبی داشت. من مادرم روانشناس بنیاد شهید بودن و ایشون هم دوست داشتن با یک فرزند شهید ازدواج کنن برا همین چندبار به بنیاد شهید رفته بودن تا بتونن از طریق اونجا با یک فرزند شهید آشنا بشن که چندین بار هم با مامان خودم خواستگاری رفتن و بالاخره یکی از همکاران مادرم به همسرم گفتن این خانمی که باهاشون خواستگاری میری یه دختر خانم دارن که حوزه درس میخونن و همسرم هم یه روزی که رفته بودن بنیاد شهید که یه خواستگاری دیگه ای با مادرم برن، توی راه با مادرم مطرح کرده بودن که اجازه میدید بنده خواستگاری دخترتون بیام؟ ایشون سه سال از من بزرگتر بودن و ۲۰ سالشون بود، این رو هم بگم که کل فامیل پدری و مادریم هم با ازدواج در این سن، بشدت مخالف بودن. به هرحال با وجود همه ی انرژیهای منفی ای که از جانب فامیل به سمت من سرازیر میشد که چرا داری با آدمی که نه پول داره و نه ماشین و حالا حالاها درسش طول میکشه ازدواج میکنی؟!! ما واقعا به معنای اکمل کلمه از صفر زندگی رو با هم شروع کردیم منکه تک دختر بودم و به نوعی در ناز و نعمت بزرگ شده بودم هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم با سختیهای یک زندگی دانشجویی و با دست خالی، به میدان زندگی وارد بشم اما انگار تقدیر یه جوری رقم خورده بود که خداوند رشد من رو در این ازدواج قرار بده، بالاخره من جنوبی، همسرم شمالی، من حوزه، ایشون دانشگاه ولی ما وحدت حوزه و دانشگاه رو به دعای شهید مفتح رقم زدیم😁 من از اولش هم یعنی قبل از ازدواج خیلی به بچه علاقه داشتم خیلی زیاد بطوریکه توی خواستگاری چندین بار به همسرم تاکید کردم‌که من بچه ی زیاد دوست دارم دلم میخواد ۴ تا بچه داشته باشم. اون موقع یعنی اواخر دهه ی هفتاد، بشدت با فرزندآوری مقابله میشد و تبلیغات خیلی گسترده و وسیعی ای در این زمینه صورت میگرفت طوری که همه ی اطرافیان ‌ما به یک بچه بسنده کرده بودن، حتی متاسفانه بچه مذهبی هامون... وقتی ما زندگیمون رو شروع کردیم، یه کم بابت گذران زندگی اذیت شدیم. البته خداوند لطفش رو در حق ما کامل کرد و هیچ وقت دستمون جلوی کسی دراز نشد، الان که بیش از ۲۰ سال از عقدمون گذشته واقعا میگم خدا رو شکر که از ابتدای زندگی روی پای خودمون ایستادیم و رزاقیت خداوند رو با تمام وجود لمس کردیم. اونموقع قانونِ دانشگاه علوم پزشکی این بود که هرکس دو سال و نیم از درسش گذشته باشه تازه میره تو نوبت تا یه سوییت در حد یک اتاق توی خوابگاه دانشجویی بهش بدن. به همین دلیل بهمون خوابگاه نمیدادن که مجبور شدیم یکسال و نیم عقد بمونیم که خیلی واقعا سخت بود ایشون خوابگاه، من خونه ی بابا، بالاخره رفت و آمد چون یکطرفه بود کار سخت میشد و همزمان با من، برادر مرحومم عقد کردن که واقعا کار رو در دوران عقد، دو چندان سخت ولی خاطره انگیز کرده بود. خلاصه ما با حداقل امکانات بدون هیچ گونه تشریفات، ازدواج کردیم و فقط یک حلقه خریدیم. پدرمم اعتقاد خیلی محکمی داشتن که به بچه هام به هیچ عنوان کمک نمیکنم باید روی پای خودشون بایستن و مادرم هم که یه دونه دختر داشتن اصرار داشتن که حتما عروسی بگیریم به هرحال خانواده ی همسرم هم چندان وضع مالی خوبی نداشتن ما دلمون نمیومد اذیتشون کنیم فقط اینو بگم که همه چیز رو خدا جور کرد و عروسی به ساده ترین شکل ممکن صورت گرفت. 🍀ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
☘تقسیم کار بین حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) ☘امام صادق (ع): حضرت امیر با حضرت زهرا (ع) راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر (ص) فرمودند: « کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سر و کار داشتن با ها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند.» 📚مستدرك الوسائل، جلد18 ص43 🆔 @asanezdevag
✅ ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ «سیاست های کلی جمعیت» توسط مقام معظم رهبری در سال ۹۳ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
✅ ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ «سیاست های کلی جمعیت» توسط مقام معظم رهبری در سال ۹۳ #روز_ملی_جمعیت
🔴علل اصلی که هرگز دیده نشده است! 💠 امروز، سال‌روز ابلاغ سیاست‌های کلی جمعیت توسط رهبر انقلاب در ۳۰ اردیبهشت ۹۳ است. ✅ سرمایه اجتماعی با تمرکز بر و ، که نقش مهم و بسزایی در «صلابت قدرت ملی» کشورها دارد از هم‌اکنون تا افق ۱۴۱۴ با چه خطرات جدی روبروست: 🔴 نگرانی از کاهش جمعیت و پیری جمعیت کشور، امروز نقل مجالس است. کاهش سن ازدواج، ازدواج آسان، تشویق زادوولد، توانمندسازی فرهنگی ـ اجتماعی و اقتصادی مردان، پیشنهادهایی است که مطرح می‌شود، اما چالش‌های جدی‌تری در این راه وجود دارد: ⭕️الف ـ کاهش جمعیت، یک متغیر مهم دارد: . پدر و مادری که اسیر ویروس تفرد Individualism شده‌اند قطعاً تحمل کودک و فرزند را ندارند. ⭕️ب ـ وقوع در ایران: انقلاب جنسی، مانند آنچه در دهه‌ی ۱۹۵۰ در آمریکا رخ داد، در حال وقوع است. پایه‌ی ایدئولوژیک این انقلاب جنسی، و هدونیسم است. به نوشته‌ی آلن بلوم Alan Bloom، پروژه‌ی مرکزی فمینیست‌ها، به منظور تحقق انقلاب جنسی است. جنبش فمینیستی ایران نیز در دو دهه‌ی اخیر، نقش کلیدی در حیازدایی برای تحقق انقلاب جنسی ایفاء کرد. از این‌رو، این جنبش عمیقاً مورد حمایت سرویس‌های جاسوسی غرب بوده و هست. اصالت لذت، بخش مکمل حیازدایی در انقلاب جنسی است...ایران امروز، توفان انقلاب جنسی را در نسل زیر ۳۵ سال خود در دوره‌ی ۲۵ ساله‌ی اخیر از سر گذرانده است. برای مواجهه با انقلاب جنسی نوین در ایران، مدیریت و هدایت آن تا نیل به یک رژیم شرعی ـ عرفی جنسی جدید در افق ۱۴۱۴ ترند اصلی این حوزه است. ✅ تبیین رژیم جنسی نوین ایرانی ـ اسلامی، به عنوان یک الگوی کارآمد و مؤثر که گزاره‌های زیر را در بر داشته باشد، در افق ۱۴۱۴ از ترندهای اساسی تربیتی، فرهنگی و اجتماعی محسوب می‌شود: 🔸۱- متضمن حقوق جسمی، عاطفی، روانی، ذهنی ـ قلبی و اجتماعی فرد باشد. 🔸۲- تفریح و لذت جنسی مشروع را تضمین کند. 🔸۳- میان زوجین، مناسبات مطلوب را ایجاد کند (به منتج شود). 🔸۴- مناسبات جنسی مطلوب زوجین، استحکام خانواده را رقم زند. 🔸۵- به اصلاح و تقویت مناسبات اجتماعی و ایجاد جامعه‌ی جنسی سالم منجر شود. 🔻با توجه به رخوت مدیریت علمی- فرهنگی- تربیتی- هنری و رسانه‌ای کشور، اقدام مناسبی از سوی نهادهای رسمی انجام نمی‌شود. از این رو، گفتمان‌سازی ـ که آغاز شده است ـ با حرکت خودجوش مردمی، شتاب روزافزون بگیرد. ⭕️ پ ـ عصر زن‌سالاری: خانواده‌ی ایرانی تا سال ۱۳۶۰ مردسالار بود. از ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۰ دوره‌ی فرزندسالاری شکل گرفت؛ اما این وضعیت به مرور به عصر زن‌سالاری در خانواده‌ی ایرانی تغییر ماهیت می‌دهد. آمار بالای طلاق، خانه‌های مجردی و پدیده‌ی هم‌باشی از مؤلفه‌های اصلی زن‌سالاری است. زن‌سالاری در ۱۴۱۴ در ایران تعدیل می‌شود؛ چون نسل آینده‌ی دختران، آن‌چه در جامعه‌ی کنونی می‌بینند، وضعیت زنان ظاهراً مستقل و تنهایی است که دوره‌ی پیری تلخی را خواهند گذراند و مایه‌ی عبرت نسل بعد می‌شوند، مانند اتفاقی که اکنون در غرب می‌افتد. ⭕️ ت ـ رواج شهرنشینی مفرط: در سال ۱۳۵۷ اکثر جمعیت ایران روستانشین بود، اما در سال ۱۳۹۷ این وضعیت به زیر ۳۰% کاهش یافت. ترقی شهرها و شیوع پدیده‌ی شهرنشینی، بستر شکل‌گیری گسترده‌ی سبک زندگی بورژوایی در جوامع شهری ایران شده است. شیوع سبک زندگی بورژوایی یک نشانه‌ی مهم انحطاط و اضمحلال اجتماعی است. تبلور سبک زندگی بورژوایی در حوزه‌ی کسب‌وکار و در حوزه‌ی خانواده‌ی طبقه‌ی متوسط شهری ایرانی دیده می‌شود. سینمای بورژوایی ایران در یک دهه‌ی اخیر در بیش از یک‌صد فیلم، تصویر تمام نمایی از وضعیت خانواده‌ی بورژوایی ایران ارائه کرده است که شش مؤلفه‌ی کلی را در بر دارد: ۱- خانواده متلاشی شده یا در آستانه‌ی طلاق است. ۲- همواره یکی از زوجین در حال ترک وطن و بیتوته در اروپا و آمریکاست. ۳- خانواده بدون فرزند یا تک فرزند است. ۴- پیرها در خانواده جایی ندارند یا منزوی هستند. ۵- چشمان یکی از زوجین ناپاک است و دچار فساد اخلاقی و خیانت است. ۶- منابع مالی خانواده حرام و شبهه‌ناک است. 🔻سینماگر لیبرال و بورژوا به خوبی توانسته است انحطاط این طبقه را در ایران امروز به نمایش بگذارد. ⭕️ ث ـ خشونت شهری: رواج شهرنشینی به ویژه با مدل بورژوایی، یک پیامد مهم دارد؛ خشونت شهری. خشونت شهری همان گانگستریسم موجود در آمریکاست که در سینمای آن مشهود است و هر هفته در مدارس و دانشگاه‌ها و ورزش‌گاه‌های آمریکا، با کشتار و جنایت اجتماعی بروز دارد. 📎 ترندگذاری برنامه‌ ششم پیشرفت در افق طرح‌ریزی استراتژیک ۱۴۱۴ - اندیشکده یقین - ویراست فروردین ۱۳۹۴ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️یکی از سمی‌ترین باورهای ازدواجی اینه که وقتی فرد مشکل، ضعف یا کمبودی داره، تو زندگی مشترک خودبه‌خود درست میشه؛ چیزی که تجربه برعکسش رو ثابت کرده!!!☺️ 🆔 @asanezdevag
❣️ 🍃 گاهی به همسرتان سفارش کنید هوای مادرش را بیشتر داشته باشد و بیشتر از قبل جویای حال و احوالشان باشد. 👈 این کارتان هم همسرتان را به شما دل گرم می‌کند هم باعث میشه مادر همسرتان برایتان احترام و محبتی بیش از قبل قائل شوند. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۰ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_اول بنده متولد سال ۱۳۶۰
۲۶۰ یادمه برای اولین بار چله عاشورا رو زمانی گرفتم که دیدم یکسال و نیم از عقدمون گذشته و هنوز هیچ سرپناهی نداریم که بریم زیر یک سقف باهم زندگیمون رو شروع کنیم لذا متوسل شدم به اقااباعبدالله الحسین علیه السلام و چله زیارت عاشورا گرفتم تا قبل از اون گاهی زیارت عاشورا میخوندم ولی چله نگرفته بودم روز ۳۸ ام از چله بود که همسرم با خوشحالی اومد خونمون و بهم گفت توی پاکدشت ورامین، خوابگاه دانشکده بهداشت حاضر شده به ما یه سوئیت بده. باورم نمیشد داشتم بال در میاوردم از خوشحالی و بالاخره بدست عنایت سیدالشهدا علیه السلام ما در مرداد سال ۸۰ بعد از یکسال و نیم عقد رفتیم سرخونه و زندگیمون. اون موقع فقط ۱۵۰۰۰ تومن همسرم درآمد داشتن که اونم از شیفتهای شبانگاهی که در کتابخونه بیمارستان سینا می ایستادن درمیاوردن یعنی بعضی شبها مجبور بودن خونه نیان و من توی اون منطقه که واقعا به بیابون بیشتر شبیه بود تا خوابگاه از ترس گاهی شب تا صبح توی اون سوییت راه میرفتم. سه ماه ما اونجا زندگی کردیم که من دوباره شروع کردم چله گرفتن که بلکه از اون مکان هجرت کنیم آخه عینِ این سه ماه کلا خوابگاه آب نداشت و ما برای آب شرب و ظرف شستن و غیره باید کلی مسافت میرفتیم. یه خوابگاه دیگه که دبه دبه آب بیاریم واقعا شرایط اونجا از نظر زندگی سخت بود. بعد از سه ماه و با عنایت مجدد حضرت سیدالشهدا علیه السلام به ما توی کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج شهرک دانشگاه تهران خونه دادن که البته سوئیت اونجا از سوییت قبلی خیلی کوچکتر بود، ماهم که دیدیم همسرم واقعا داره از درس خوندن عقب می افته بخاطر اینکه هم باید درس سنگین پزشکی رو میخوندن، هم کار میکردن تصمیم گرفتیم همه ی جهاز من رو بفروشیم و پولش رو بذاریم پیش دوست داداشم در بازار تا باهاش کار کنه، که یه مبلغی کمک خرج بهمون برسه و هم همسرم فرصت بیشتری پیدا کنه درس بخونه. یه نکته که این وسط جا انداختم اینکه وقتی همسرم اومدن خواستگاری من بهشون گفتم من دوست دارم مهریه ام ۱۴ سکه باشه که همون رو هم بعد از ازدواج هم زبانی و هم قانونی به همسرم بخشیدم چون دوست داشتم در جوار حضرت زهرا سلام الله علیها در بهشت باشم البته والعاقبه للمتقین خدا باید رحم کنه که عاقبتمون ختم به این آرزو بشه. سه ماه بعد از ازدواج و در حالیکه ما تازه ساکن یک اتاق ۱۲ متری در خوابگاه شهرک دانشگاه تهران شده بودیم با اصرارهای پی در پی بنده و دوباره بدست عنایت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و با چله عاشورا خداوند به ما یک دختر نازنین هدیه داد که متاسفانه به جای تبریک و پشتیبانی از جانب خانواده ها، خیلی شماتت شدم اما اونقدر عشق مادر شدن در من متبلور بود که گویا گوشهام، هیچ نقدی رو نمیشنید، دوران بارداری فوق العاده سختی رو گذروندم تماما ویار سنگین و تمام بارداری من بدنم کهیر میزد اما عشق به مادر شدن تمام سختیها رو برای من آسون میکرد. بهمن ۸۱، الحمدلله دخترم طبیعی بدنیا اومد. اونقدر دوران بارداری و زایمانم سخت گذشته بود که همه به من میگفتن تو دیگه بچه نمیاری ولی من همچنان گوشم بدهکار نبود. 😅 استاد زنان همسرم موقع زایمان اومدن بالاسرم، یک دکتر بسیار مومن و بسیار دلسوز و مهربان مثل یک مادر در بیمارستان نجمیه زایمان کردم. هنوز دخترم یکماهش نشده بود که خوابگاه به ما یک سوییت دو اتاقه داد و البته اون پولی که از جهاز داده بودم، دوست داداشم که متاسفانه با اون پولا و پول سایر مردم فرار کرد رفت خارج از کشور که ما واقعا یک لحظه احساس کردیم پشتمون خالی شد ولی من چون مطمئن بودم وعده های الهی حقه به همسرم گفتم نگران نباش ما تقوا پیشه کردیم زود ازدواج کردیم با دست خالی و به خدا ایمان داشتیم و زود بچه دار شدیم پس خداوند هم به ما رحم میکنه و همین هم شد دخترم فاطمه خانم سه ماهش بود که یه وام برامون جور شد و با اون پول همسرم یک پیکان سفید دهه ۶۰ 😄خریدن و هر وقت میخواستن برن دانشگاه با اون پیکان مسافر میزدن تا دانشگاه و اینجوری درآمدمون تامین می شد. دخترم ماشاءالله بمب انرژی بود فوق العاده باهوش و فعال، طوریکه همه بهم میگفتن همین یدونه بسه، دیگه به بچه فکر نکن ولی من از بعد از دو سالگی دخترم به همسرم اصرار میکردم که بیا برای فاطمه یه همبازی بیاریم بالاخره با همه تبلیغات منفی ای که اطرافیان میکردن، دخترم ۴سال و ۵ ماهش بود که خداوند پسرم رو به ما داد اما واقعه ی تلخی که در دوران بارداریم رخ داد این بود که متاسفانه برادرم در اثر سانحه ی تصادف فوت شد، اونموقع من ۴ ماهه باردار بودم و دیگه پدرمم در جمع ما نبود. 🍀 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا