eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
83 ویدیو
118 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت دوازدهم. ⬅️نحوه ی ادراک مفهوم وجود! ⬅️در اثر ارتباط اندام های حسی با چیزی ، مفا
🔴شرح فلسفه. ♨️قسمت سیزدهم. ⬅️اینجا به نقل مویدات متون دینی برای طرز اکتساب مفهوم وجود می‌پردازیم . «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(نحل : ۷۸) و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید! 💠شرح : قرآن کریم وجود بالفعل و تحقق هرگونه مفهوم قبل از تولد را نفی می‌کند ، بنابراین مفهوم وجود یا از اولیات و همراه با سایر تصورات ماهوی است و یا بعد از مفاهیمی کسب و انتزاع می‌شود ، صورت دوم باطل است ، چون داشتن هر مفهومی بدون داشتن تصوری از وجود آن ممکن نیست ، پس فقط صورت اول می‌ماند . ⬅️آگاهان می‌دانند که معرفت شناسی کانت و پیروان او ، مبنی بر فطری بودن مفهوم وجود ، با مبنای ما نمی‌خواند . 💠مفاهیم بدیهی و اولیات ، "خود موجه" هستند .یعنی تعریف محتوایی تصورات اولیه مانند "وجود" و استدلال برای پذیرش تصدیقات اولیه مانند "اصل هویت" و "اصل تناقض" امکان ندارد ، اولیات خودشان واضح هستند و نیازی برای تعریف و استدلال ندارند. 💠این اولیات در توجیه و درستی ، به خودشان متکی هستند ، از این جهت "نیازی به توجیه با استفاده از مفاهیم دیگر" ندارند . 💠نکته ی بسیار دقیقی که باید مد نظر قرار داد این است که در ذهن ما ، علیت نیز برقرار است . علیت در ذهن همان دلالت و استدلال است. 💠یعنی مفهومی داریم که بدیهی و اولی نیست و برای توجیه و پذیرش آن نیاز به مفاهیم دیگری داریم (معلول) . اولیات در توجیه ، معلول مفاهیم دیگر نیستند بلکه علت توجیه مفاهیم دیگر می‌شوند و در توجیه به خودشان متکی هستند (همانند واجب الوجود که علت هستی مخلوقات است ، اما چیزی هستی بخش آن نیست). ⬅️با فهم دقیق نکته ی بالا ، برهان علیت نیز به خوبی فهمیده می‌شود و تسلسل در معلول ها نیز واضح البطلان می‌شود . چه اینکه اگر تسلسل در معلول ها ممکن می‌بود ، آنگاه اولیات نیز در توجیه نیاز به علت می‌داشتند و این باعث انکار معرفت می‌شود.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
(قسمت دوم) مدرکات‌حسی مااز کثرات خلقی حکایت میکنند، و همه چیزرا درقالب میفهمد.زیرا برای رسیدن به تنها به گزارشات حسی اکتفانکرده بلکه درمتن ماهیات عالم، وحدتی آفاقی راجستجو میکند وحکم به تقررآن میدهد.اگر به یافت قوای حسی اعتناکنیم وبگوییم درعالم‌خارج کثرات‌اصیل‌هستنداین سوال بوجودمی‌آید که چگونه صفتی راحمل بر موجودی میکنیم؟ مثلا میگوییم آب‌گرم است؟ لازمه قول به این است که گرما وآب هرکدام ماهیتی مستقل و وجودی متباین از هم باشند،دراین‌صورت چگونه حکم به حمل و آن دومیدهیم؟؟ اگرحقیقت عبارت‌است از کثرات متباینه، صفات‌وجودی یا چگونه تبیین میشوند؟ مثلا حرکت چیست؟؟پاسخ آنکه ماهیتی مستقل. سوال بعد،ظرف این ماهیت‌کجاست؟؟ پاسخ دوچیز است: اول:درعالم خارج، سوال به چه نحودرخارج موجوداست؟؟ یا ،که این حالت محال میباشد(زیرالازم می‌آید که حرکت به عنوان موجودی مستقل درعالم خارج درکنار درخت وسنگ تقرر داشته باشد.وآنگاه مساله حمل آن به موجودات دیگر دارای محذوریت میشود.زیرا در حمل، محمول باید به نحو لابشرط اخذشود واگرحرکت وجود مستقلی باشد یعنی به نحو بشرط‌شی اخذشده وامکان حملش منتفی است) یا (یعنی در ضمن یک متن اصلی وموضوعی به‌نحواندماجی موجوداست مثل کشتی درحال حرکت)که این سخن فقط با قابل توجیه است. دوم:قائلین‌به اصالت ماهیت معقولات‌ثانی را وساخته میدانند (زیرا اعتقاد اگراز وجود چیزی درخارج تکرر نوعش لازم آید، وجودخارجی آن امر محال است زیرا سبب میشود.مثلا اگر حرکت درخارج وجود مستقل داشته باشد، اگر آن موجود دچار حرکت شود یعنی حرکتی غیراز خودش باید موجودباشد که اورامتصف به حرکت کرده‌ایم، وبرای حرکت دوم هم باید حرکتی دیگر باشد که آنرا حمل براو کرده‌ایم و..الخ...این امرتسلل وباطل است) دراین صورت این سوال مطرح میشود که آیا ذهن صفتی راکه موجود حائزآن نیست به او حمل میکند؟؟؟ اگربله،پس انسان درتوهم بزرگی بسرمیبرد، زیرااز چیزی سخن میگوید که حظی ازهستی ندارد واین آغازشکاکیت است.واگرپاسخ خیرباشد بازهم سوال است که پس چگونه درخارج موجودند؟؟؟ وپاسخهای قبل تکرار شده وبه مرحله اول بازمیگردیم. چنانچه خارج راوعاء موجودات متباین بدانیم حقیقت عبارت است از کثرت.درجهانی که کثرت‌حقیقت است، ساحت و چگونه توجیه میشود؟؟؟ در اتاق من که تمام فضا توسط وسائلم پرشده، وهرمکانی مختص به چیزی است، چگونه دارد؟؟؟ ایا اودر موجودات است؟؟ یاخارج آنها؟؟ اگرخارج آنهاست چگونه مکانی رااشغال نکرده( زیراهرمکانی اختصاص به یک ماهیت دارد) ولی همه جا هست؟؟؟ براین اساس ساحت قدسی عالم در مکانی بعیداز ماتقرر دارد.پس رابطه ماباآن عالم چگونه است؟؟؟زیرا مرزهای ماهوی مانع از اتحاد حضوری سالک با مراتب مجردعالم میباشد. اصلا رابطه و چه میشود؟؟؟دو مستقل متباین که هرکدام خاص خودرادارند،چگونه میتوان باماهیتی به نام نفس که ازسنخ است جواهرغیرهم‌سنخش که جسمانیات اطرافش می‌باشند رادرک کند؟؟؟ واینها نیمی از ابهامات پیش آمده از اصیل دانستن‌کثرات ماهوی است. تاریخ اثبات کرد که درصورت اعتقاد به ، به گونه‌ای که تمام لوازم ومفردات ونتایج وخروجی آن پذیرفته شود، اگر و تشرع‌دینی ونگاه راکنار بگذارد،قطعا منتهی به میشود.(البته این بدان معنانیست که همان است.بلکه اصالت ماهیت کماهی‌علیه منتهی به این مساله میشود) آیا کثرات عالم رااصیل نمیدانست؟؟؟ اوهرگز نتوانست ازتباین دوماهیت مستقل به نام‌نفس وبدن فراتر رود.چگونه جوهری مجرد(نفس)میتواند جوهری جسمانی(بدن ومثلا درخت)را درک کند؟؟؟ از طریق ؟؟ از کجا بفهمیم صورت حاصله مطابق خارج است؟؟ راهی جز انشاءنفس باقی نمیماند. اینکه مانند نتیجه راپذیرفته وصراحتا اعلام کنیم حقایق مدرکه همگی ذهن انسان هستند، وگرنه راهی به فهم خارجی نیست.ماآنچیزی را میفهمیم که ذهن میسازد نه آنچه را که او بازتاب میدهد. قائلین به اصالت ماهیت‌درعالم بیشتر دعوِ تنزیه حضرت از ماسوای‌خلقی‌اش را داشته‌اند،وگرنه‌نتایج‌ اصالت‌ماهیت به هیچ‌عنوان‌توجیه پذیرنیست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔸فلسفه نظری @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
یکی از قوی‌ترین استدلالها در اثبات وجود خداوند است. برهان علیت میگوید: هر ممکن الوجودی نیازمند به است...وخداوند علت تامه ممکنات است. البته این را برخی اشتباه تقریر کرده ومیگویند: هر موجودی نیازمند به خالق است. آیا خدا، موجود نیست؟ قاعدتا هست...پیش‌تر گفتیم...هرموجودی نیازمند خالق است...براین اساس خداوند هم به عنوان یک موجود، نیازمند خالق است...اگر خدا خالق ندارد ومیتواند از قانون علیت مستثنی باشد پس سایرموجودات هم میتوانند مستثنی باشند. درحالی که اگر قانون علیت، به نحو صحیح تقریر وبیان شود، اِشکال فوق مطرح نمیشود. واما بیان دقیق قانون علیت این است که: هر ممکن‌الوجودی نیازمند به علت، موجِد وخالق میباشد.نه این هر موجودی نیازمند به علت است. توضیح آنکه: موجودی است که و برایش ضرورت ندارد، به تعبیری وجود وعدم در تعریفش اخذ نشده وذاتی آن نیست. در تعریف انسان میگوییم: جسمِ جوهری نامی حیوانِ ناطق در این تعریف وجود وعدم جزء مقومات وذاتیات تعریف انسان نیست، این بدان معنا است که وجود وعدم جزء ذاتیات واجزاء تشکیل دهنده ماهیت بشر نمی‌باشد. لذا چنین ماهیتی بین وجود وعدم سرگردان است. به خودی خود، نه ضرورتی بروجودش است ونه ضرورتی برعدمش. این حالت را میگویند وچنین موجودی را ممکن الوجود میخوانند. حال اگر ممکن الوجودی، موجود شود وبوجود آید، نشانه آن است که کسی او را به سمت وجود حرکت داده، زیرا خودش به تنهایی حائز وجود نیست پس به تنهایی نمیتواند موجود شود. آیا تصور صندلی که در ذهن من است به تنهایی وخودبخود میتواند از ذهن من خارج شود وموجود بشود؟ قاعدتا خیر...پس هیچ ممکن الوجودی نمیتواند به تنهایی موجود شود. لذا هرگاه ممکنی را موجود دیدیم بدان معناست که علت ایجاد کننده داشته که وجود رابه او افاضه کرده است. علت یک ممکن الوجود، یا خودش ممکن الوجود است یا ممکن نیست. اگر ممکن باشد، آن علت هم برای وجودش نیاز به علت دیگر داشته واین سلسله (وابستگی ممکن فعلی به علت مقدم) ادامه پیدا میکند... ( وجود یک سلسله‌ بهم وابسته که ابتدا ومبدا ندارند) عقلا محال است...این سلسله باید مبدائی داشته باشد، آن مبدا نباید یک موجود ممکن الوجود باشد، چون دوباره نیاز به موجِد وعلت پیدا میکنند وتسلسل ادامه می‌یابد، آن مبدا باید باشد، یعنی وجود ذاتی اوباشد وازکسی به عاریت نگرفته باشد.موجودی که وجود ذاتیش است در موجود بودنش به علت مقدمی متکی نیست، خداوند میباشد. پس هر ممکن الوجودی برای رهایی از سرگردانی بین وجود وعدم نیاز به علت دارد، خداوند ممکن الوجود نیست بلکه واجب الوجود است، یعنی بین وجود وعدم سرگردان نیست، پس نیازمند به علت وخالق دیگری ندارد. ┅┅┅┅──✺──•⊰➺ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari