eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
820 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمام جرعه های زندگی را تلخ مينوشم نخواهد شد نخستين اخم شيرينت فراموشم و ديگر از تو تصويری نمانده در ته فنجان دلم ميگيرد و بارانی ام را باز ميپوشم بدون چتر جاری ميشوم سوی خيابان ها چه سنگين ميشود بار جدايی تو بر دوشم تمام شهر در چشم ترم حل ميشود انگار نمی آيد صدايی جز صدای عشق در گوشم خدا را شكر جای خالي ات پر ميشود گاهی گرفته جای اندام تو را زانو در آغوشم بدی های تو را از ياد بردم سخت بود اما نشد لبخند تلخ آخرت هرگز فراموشم زمانی بر مشامت ميرسد عطر گلاب من كه غرق گريه دارم روز و شب در عشق ميجوشم @golchine_sher
ايهام و استعاره و تمثيل و نقـطه چين آسان كه نيست شاعر چشمان او شدن... @golchine_sher
عشق ناگهانِ یک باغچه است روزِ شکفتنِ گلی... @golchine_sher
چون آینه لب ز خنده بستیم ای دوست با دیدن داغ تو شکستیم ای دوست شمع ایم و کنار دل تو می باریم ما در غم تو شریک هستیم ای دوست @golchine_sher
با دمای دل خود چای مرا دم کردی شعر خواندی و مرا چشمه ی زمزم کردی! تا که لبخند زدی، طعم زمان شیرین شد قند را از سر صبحانه ی من کم کردی زندگی بی تو بنا بود که دق مرگ شود ضربان دلمان را چه منظّم کردی! در قرنطینه ی آغوش تو جایم عالی است! گره ی وا شده ای داشت که محکم کردی. دستی از مهر کشیدی به سر گلدان ها خانه را تابلوی میخک و مریم کردی خواستم تا خط پایان به کنارت باشم و مرا باز در این کار مصمّم کردی! انجمن ها همه مهمان دو چشمت هستند : در"شب شعر " ِ قشنگی که فراهم کردی‌ @golchine_sher
شیرین شد و پرشورتر از هر موقع، وقتی به لبت نهاد لب                دریایم @golchine_sher
چنان گرفته تو را بازوانِ پیچکی‌ام که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام! نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین که می‌شناسمت از خواب‌های کودکی‌ام عروس‌وارِ خیالِ منی که آمده‌ای دوباره باز به مهمانیِ عروسکی‌ام همین نه بانوی شعرِ منی، که مدحتِ تو به گوش می‌رسد از بانگِ چنگِ رودکی‌ام نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود به یک اشاره‌ی تو روحِ بادباکی‌ام چه برکه‌ای تو که تا آب آبی است در آن شناور است همه تار و پودِ جلبکی‌ام؟! به خونِ خویش شوم آبروی عشق آری اگر مدد برساند سرشتِ بابکی‌ام کنارِ تو نفسی با فراغِ دل بکشم اگر امان بدهد سرنوشتِ بختکی‌ام. @golchine_sher
با یک دل و هفتاد و دو سر می‌آید مرد است که در دل خطر می‌آید این‌ جان به کفی و غیرت و شیردلی از خادم اهلِ بیت بر می‌آید @golchine_sher
نگاه می‌کنم از هر طرف سوار تویی نشسته یک‌تنه بر صدر روزگار تویی هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم به سینه سر زد و... دیوانه را قرار تویی تو را ندارم و دلتنگم و... دلم قرص است که انتهای خوش صبر و انتظار تویی خزان اگرچه شکسته‌ست شاخه‌هامان را بیا پرستو جان، مژده‌ٔ بهار تویی بخوان به نام گل سرخ، عاشقانه بخوان بخوان که سایه و سیمین و شهریار تویی به‌رغم ابر سیه‌جامه، روشنایی هست که آفتاب بلند طلایه‌دار تویی به اعتبار تو امید تازه خواهد شد در این زمانه‌ٔ بی‌مایه اعتبار تویی اگرچه بخت به من پشت کرده باکی نیست «مرا هزار امید است و هر هزار تویی»* @golchine_sher
روحت به طهارت نرسد می میرد جانت به سلامت نرسد می میرد ما را به شهادت برسانید که گفت: "هرکس به شهادت نرسد می میرد" @golchine_sher
از حال دل من و تو آگاه؛ "حسین" کشتی نجات هرچه گمراه حسین ای‌دوست دلت تا وسط روضه شکست با قصد فرج صدا بزن؛ "آه حسین" @golchine_sher
روزی فِکند یار نگاهی به سوی غیر... باز است چشم حسرت من سوی او هنوز...! @golchine_sher
در دو چشمِ تــو نشستم به تماشایِ خودم که مگر حالِ مرا چشمِ تو تصویر کند... @golchine_sher
با نان و پنیر ساختم شکلی نو مادر‌ که شدم، هندسه را فهمیدم با اینکه غریبه ام به دنیای هنر نقاشی بر البسه را فهمیدم از بس که دلت بازی جنگی میخواست هومر خواندم، اُدیسه را فهمیدم شد خواسته های تو مقدم بر من فرق هوس و وسوسه را فهمیدم آغوش تو طعم عشق دارد، با تو معنای دقیق بوسه را فهمیدم! @golchine_sher
حاجت روا نبودم و حاجت روا شدم شکر خدا به عشق شما مبتلا شدم لطف شماست ، گرچه خطا کاربوده ام در جمع عاشقان عزادار جا شدم مِهر تو را نشانده در این سینه فاطمه (س) از هر غمی به غیر غم تو رها شدم پیراهن سیاه مرا هم بیاورید ماه محرم آمد و صاحب عزا شدم شکر خدا گدای در خانه ی توام اصلا به عشق بذل شما ها ، گدا شدم یعنی بدون آل علی (ع) چیست زندگی ؟ من با حسین (ع) بودم اگر با خدا شدم نام تو می برم همه جا گریه می کنم هر جا که هست روضه به پا گریه میکنم بغضی عجیب در دل تنگم نهفته است آری ، بدون چون و چرا گریه می کنم وقتی به مُهر کرب و بلا سجده می برم حس می کنم کنار شما گریه می کنم تا زنده ام همیشه به یاد مُحرّمت با شعر خود هجا به هجا گریه می کنم با هر سلام سمت تو حاجت روا شدم گفتم حسین ، زائر کرب و بلا شدم @golchine_sher
با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟ ای وفادارِ رقیبان، بی‌وفایی بیش از این؟ گرمِ احساسِ منی، سرگرمِ یادِ دیگران، من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این؟ موجی و بر تکه‌سنگی خُرد، سیلی می‌زنی با به‌خاک‌افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟ زاهدِ دلسنگ را از گوشه‌ی محرابِ خود ساکنِ میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟ پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود حال، تنها بنده‌ی عشقم، رهایی بیش از این؟ @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
باز نقاره‌ها خبر دادند ناگهان ساعت شهادت را اشک‌ها مستجاب خواهد کرد حاجت آخرین زیارت را اشک‌ها دانه های تسبیحند، اشک‌ها قطره های بارانند قطره‌هایی که روی بال مَلَک با خود آورده استجابت را سجده ها پر شده‌ست از شبنم، ربناها پر است از شب‌بو و قیامی همیشه رو به بهشت تا تداعی کند قیامت را دانه های انار پاشیدند، سرخ شد صحن سبز شاهچراغ ذکرها گرچه ناتمام ولی نور دادند بی نهایت را زائران در مسیر خورشیدند، قطعه‌ای از بهشت را دیدند بچه گنجشک ها نترسیدند بنگر معنی شجاعت را در بزنگاه نزد بابایش، پدری می‌کند اگر پسری هدفش بی‌گمان شجاعت نیست،خواست ثابت کند رفاقت را قطره قطره به خاک افتادند، آسمان سجده می‌کند به زمین قطره قطره تمام باران‌ها می‌نویسند این روایت را هم وطن معنی حرم دارد، هم حرم نزد عاشقان وطن است مادری آمده به استقبال تا که معنا کند شفاعت را باز نقاره از نفس افتاد، باز دیر آمدیم سمت قرار پشت در مانده ایم و می‌گوییم برسان ساعت شهادت را 💠 کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا 💠 https://eitaa.com/ahmadiraninasab 💠 کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام 💠 https://t.me/ahmadiraninasab
اول کار است بسم الله الرحمان الرحیم باب اسرار است بسم الله الرحمان الرحیم نغمهٔ جان است بسم الله الرحمان الرحیم بال عرفان است بسم الله الرحمان الرحیم شعر من مست است بسم الله الرحمان الرحیم شهد یک دست است بسم الله الرحمان الرحیم شعر من ناب است بسم الله الرحمان الرحیم همچو مهتاب است بسم الله الرحمان الرحیم @golchine_sher
چون صبح برآید زِ افق خوردن یک چای محشر شود از دست نگاری که تو باشی! @golchine_sher
غزل در روزنامه خوانده ام اوضاع ِ حادی نیست! حال همه خوب است و ....جز این رویدادی نیست! خواندم دعای بارش باران و سیل آمد! دیگر به ایمان خودم هم اعتقادی نیست! کمپی برای ترک ِ غم خوردن نشد پیدا! با آنکه ویرانگرتر ازاین اعتیادی نیست در دفتر نقاشی ات آبی است دریاچه در جعبه ام امّا چنین رنگ و مدادی نیست تنها هوایی مختصر کنج قفس بفرست! این انتظار از زندگی چیز زیادی نیست حالا که فریاد ِ گلویم تیرباران شد حالی برای مرده باد و زنده بادی نیست وقتی تمام دوستان خنجر به کف دارند بر دشمنان نازنینم انتقادی نیست! ای آینه! در چشم معشوقم نشو خیره! حتی به چشمان تو دیگر اعتمادی نیست! @golchine_sher
ای دریغا در حصار خویشتن ، زندانی ام چون بنای کُهنه ای در حالتِ ویرانی ام گر چه خاموشم ولی در سینه ام فریادهاست همچو اُقیانوس از اعماقِ خود طوفانی ام! هیچکس از راز پنهانم نباشد با خبر رهروی در سایه ی دنیای خود پنهانی ام خطِّ پیری گر چه بر پیشانی ام افتاده است در حریمِ دل ، ولی در فکر آبادانی ام زندگی طی شد بدون حاصل ای عمر عزیز توشه ی راهی ندارم تا کجا می رانی ام؟ تا حقیقت گُم نگردد زیر پای دیو و دد روز و شب دنبال نور مکتبی انسانی ام جادّه های عاشقی را طی نمودم در غبار! شادم اما با تمامِ بی سر و سامانی ام اصلِ خود را گُم نکردم در غریب آبادِ دهر اهلِ تبریزم ولی از ریشه یک ایرانی ام بعد از عمری، فلسفه آیینه ای دستم نداد در طریقت عابرِ بیراهه ی حیرانی ام همچو ( شایق) دل به خورشید ولایت بسته ام سرخوشم تا بهره مند از مکتبِ قرانی ام @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتيم عشق و طاقت آن را نداشتيم چيزی كه ما لياقت آن را نداشتيم گفتيم در كشاكش تقدير با هميم حرفی زديم و قدرت آن را نداشتيم بعد از هزار مرتبه تكرار دوستی يكبار هم صداقت آن را نداشتيم بسيار ساده بود سخن گفتن از گذشت اما دريغ! جرأت آن را نداشتيم حالا بيا كمی سخن از عاشقی بگو كاری كه هيچ فرصت آن را نداشتيم @golchine_sher
با هر که به غیر از غم‌تو‌فاصله دارم با من بنشین با تو‌دلی یک دله دارم سر می رود از دست همه حوصله ی من یعنی که برای تو فقط حوصله دارم... @golchine_sher
میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست هزار سال برآید همان نخستینی... @golchine_sher
ای حنجره ی رسای توحید، اذان! ای اول و انتهای توحید ،اذان! آفاق معطر شده از نغمه ی تو ای سبزترین ندای توحید،اذان! @golchine_sher
نگاه غنچه ها می سوخت،تا اعماق دلها را که می جستند، درجام عطش هرلحظه سقا را نوای العطش چون دود، از هر خیمه برمی خواست که می دانست جز ساقی کلید این معمّا را صدای آب آب، کودکان تشنه چون آتش شرر می زد ،دل افسرده و بی تابِ مولا را چگونه بنگرد ساقی به چشم طفل عطشانی که رنگ آب می بیند سراب دشت و صحرا را اگر رخصت دهی مولای من، عباس را،شاید رساند برلب شش ماهه ات آب گوارا را دو چشم کودکی بر راه دریا مانده تا شاید برایش آورد یک جرعه ای از آب دریا را زمانی هم صدا زد ای برادرجان بیا بنگر کنار علقمه این ساقی بی دست و تنها را @golchine_sher
در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود آرزوهایم ،همین کاخی که برپا کرده ام زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود @golchine_sher
حاشا! اگر باشد خيالی در سرم جز تو آری نمی گنجد كسی در باورم جز تو كی آن زمان كه خسته بودم می كشيد آرام دست تسلی و نوازش بر سرم جز تو سر می كنم با دردهايم تا كه برگردی كی می نهد مرهم به زخم پيكرم، جز تو؟ وقتی كه می باريد از هر سمت تنهايي كی جان پناهم شد، گل نيلوفرم! جز تو؟ خوابيده در چشم تو هر شعری كه از عشق است از كس نمی گويم سخن در دفترم جز تو آخر چگونه می توان دل كند از چشمت آری ز هر كس می توانم بگذرم، جز تو درفكر آنم گر بسوزانی مرا اي عشق! چيزی به جا می ماند از خاكسترم، جز تو @golchine_sher