eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
824 عکس
282 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
موج اگر موج است، باید ترک آرامش کند هرچه ساحل سنگدل‌تر بیشتر کوشش کند ساقیا جام مرا پیش از طلب لبریز کن شاه را عیب است گر درویش از او خواهش کند این سخن بر تارک تاج سلیمان حک شده است محترم‌تر می‌شود سلطان اگر بخشش کند زینت ظاهر کجا، حسن خدادادی کجا زشت‌رو زیبا نگردد هرچه آرایش کند عشق رهوار است اما بر زمین هم می‌زند رخش اهلی را، سوار نابلد سرکش کند آنکه در صلح‌ است با خود، با جهان در جنگ‌ نیست کاش می‌آموخت انسان با خودش سازش کند عشق زنجیر قوافی را ز دستم باز کرد می‌برم فرمان دل را تا چه فرمایش کند @golchine_sher
کشیدم در طفولیت چنان بار اسیری را که خم شد کودکی هایم چشیدم رنج پیری را خمیدم پای داغ تو چنان نیلوفر حیران عطش نوشانده ام ازلب ؛ ترک های کویری را من اقیانوس آرامم؛ که طوفان در جگر دارم و می آموزدم سیلی سکوت و سربه زیری را صدایت می‌کنم بابا؛ جوابم می دهد کوفی فرو خوردم من از مشتش همه دندان شیری را پدر جان !جانِ من واکن دوپلک گریه خیزت را ببین بر سینه ام دارد سرت نقش امیری را تنم می لرزد از سرمای طاقت سوز یلداها بسوزان آفتاب من!هوای زمهریری را بیا کنج خرابه تا ببینی حال و روز من که می بافم ز اشک و خون کفن های حصیری را نمک گیرند از بس که به طعم نان و خرمایت تصدق می کنند اینجا به طفل تو فقیری را @golchine_sher
خدا کند من و تو در کنار هم باشیم در این خزان پر از غم بهار هم باشیم اگر که غرق در آشفتگی شدیم، ای‌کاش کنار ساحل غم‌ها قرار هم باشیم همیشه خواسته‌ام از خدا نگاهت را تو هم بخواه که عمری نگار هم باشیم بیا غزل بسراییم در ستایش عشق بیا غزالِ دلم! شهریار هم باشیم چه خوب می‌شود ای نازنینِ شیرینم همیشه همدم و همراه و یار هم باشیم بیا که راز درون را به بوسه فاش کنیم و تا ابد من و تو رازدار هم باشیم @golchine_sher
با اینکه بار بست، خدا را چه دیده‌ای فرصت هنوز هست، خدا را چه دیده‌ای شاید به بازگشتن خود دلخوشم کند با یک تکان دست! خدا را چه دیده‌ای بی‌رحم! داستان مرا نیز گوش کن شاید دلت شکست، خدا را چه دیده‌ای هرچند می‌رود، بروم چای دم کنم شاید کمی نشست...خدا را چه دیده‌ای @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
چقدر خوبست یک روز صبح چشمت را باز کنی‌ وضو بگیری صف اول بایستی بشنوی مُکبِّر بگوید دو رکعت نماز صبح به امامت مهدی فاطمه (عج) @golchine_sher
صَلَّ الله عَلیکِ یٰا عَمّّةَ المَهدي (عج) برآنم که بگویم سخن از غربت مهتاب ز معصومیت حضرت خورشید، وَ شرمندگی آب و دل خسته و بی تاب کنم مدح قرار دل زینب و مهین دختر دردانهٔ ارباب نمودند چنین بر دل غمدیده حواله که روی ورقی از گل لاله قلم ساقه‌ای از یاس و مرکّب نم ژاله پس از بردن اسماء جلاله ز سویدای دل خسته و واله نویسم کمی قبلهٔ عشّاق و از مرقد زهرای سه ساله همان قبله هم که قدس به تعبیر وَ هم کعبه به تفسیر بر آرند به گلدستهٔ آن نغمهٔ تکبیر به گلبانگ اذانش چه نفسها شده تسخیر چه آیات که با جذبهٔ هر روضه ای از آن شده تفسیر ضریحی که علی رقم همه کوچکی اش قبلهٔ دلهاست چنان سینهٔ سیناست همان کعبه وَ یا مَسجِدُالأقصٰاست زیارتگه مولاست که در عطر خوشش رایحهٔ کوثر طاهاست به سرگشتگی شیعه همان تربت پنهانی زهراست ضریحی که نماد ستم آل اُمَیّه ست نشان از ظلمات پسر نحس سمیّه ست همین کعبه که امروز شکوه شب ویرانهٔ شام است و حریم حرم پاک رقیّه ست که این باغ گل یاس ، وَ این آیهٔ احساس که شد باب عنایت به همه ناس بود نام خوشش زینت شش گوشهٔ ارباب و صفابخش ضریح حرم حضرت عبّاس حریمی که بود بحر معارج وَ هر بابی از آن باب مدارج به خلق است گدایی درش عادت رایج و چون قبر عمو باب عطا و کرم و باب حوائج وَ در هر شب و هر روز پس از آن که به هنگام عبادات وَ در سوز مناجات به سمت حرم کرببلا رو کنم و عرض تحیّات کنم عرض حوائج به کرمخانهٔ این علَّت إثبات و گویم که سلام ای حرمت قبلهٔ حاجات سلام ای رخ تو جلوهٔ آیات سلام ای نگهت باب عنایات سلام ای نفست بحر کرامات سلام عرض أدب عمّهٔ مظلومهٔ سادات(س) دخیل توأم ای خاک نشینِ حرمت أهل سماوات سلام ای گل آلالهٔ نیلی که بی هیچ دلیلی به گلبرگ تو مانده اثر کعب نی و ضربهٔ سیلی سلام ای تن رنجور و نحیفه سلام ای سند خفّت عمّال خلیفه سلام ای که به هر زخم تو پیدا ستم أهل سقیفه سلام آینه در آینه چون مادر بیمار تن خسته و تبدار زدی دست به دیوار و وَ ای مرهم زخم دل تو نیزهٔ خونین علمدار سلامم به تو و روضهٔ گودال و غم هرولهٔ تو سلامم به تو و خستگی قافلهٔ تو به حیرانی صحرا و بر آن فاصلهٔ تو به مرثیهٔ جانسوز مغیلان و به خونابهٔ پاهای پر از آبلهٔ تو سلامم به مناجات نشسته به شب و نافلهٔ تو دخیل نخی از چادر خاکی توأم آینهٔ حضرت زهرا (س) «ساده» @golchine_sher
هزار عقد محبت به این و آن بندی همین به کشتن من تیغ بر میان بندی تورا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟ ز تلخ‌گویی من عیش عالمی تلخ است به بوسه‌ای چه شود گر مرا دهان بندی؟ دراین دوهفته که گل می‌توان ز روی تو چید درِ وصال چه بر روی دوستان بندی؟ به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟ چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب دراین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟   @golchine_sher
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی «ساده‌ای! دورم از دیدار با هر پیش‌ پا افتاده‌ای» کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو دیگران کوهند و من سنگ کنار جاده‌ای شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم هیچ‌کس حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای با دل آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای باز بر دوری صبوری می‌کنم اما مگیر امتحان ساده‌ای از امتحان پس‌داده‌ای @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبرنگار بگو از نگار من چه خبر از آن شکفته گل نوبهار من چه خبر نسیم قاصدکی را درون حوض انداخت ولی نگفت که از چشم یار من چه خبر نبرده است کسی سوی او پیام از من نگفته است که از حال زار من چه خبر بدون او شده ام در وطن غریب ترین همین بس است که از روزگار من چه خبر تو را به جان غریبان در سفر مانده بگو بگو که از آن تکسوار من چه خبر خبرنگار سکوت تو را نمی فهمم خبرنگار بگو از نگار من چه خبر؟ @golchine_sher
بغض اندوه نگاهت را به مژگانت نریز اشکهای بی حسابت را به دامانت نریز مو پریشان کن به روی شانه اما بعد ازآن ناز را مابین اندام گل افشانت نریز اخم زیبای میان طاق ابرو را بگیر غمزه ها را دردوچشم اشک ریزانت نریز صبر کن وقت دقایق های تلخی طی شود بیش ازاین غمباد را در چشم گریانت نریز مست کن با عطر گیسویت تمام باغها را دلبریها بر لبان و چشم خندانت نریز سروخوش بالا بلندم شور شیرین کیمیاست عشق را برکوهکن بسپار و بر جانت نریز حاصلی جز غم ندارد عاشقی ؛ دیوانگی عاقلی کن یک نظر ایمان و پیمانت نریز @golchine_sher
خیلی دلم خواست که حالا کنارم باشی امّا نیستی، تو آنجایی و آنجا نمی‌داند که چقدر خوشبخت است ...! @golchine_sher
راه می‌آمد و خوش بود اوایل با من دارد امروز اگر این همه مشکل با من صبر کن ای دل دیوانه! ببین تا چه کند عاقبت رفتن معشوقه‌ی عاقل با من نام «دل» بردم و از سینه‌ام آتش برخاست تا بدانی که چه کرده‌ست همین دل با من عمری از عشق چنان بود نصیبم که شده‌ست معنی «حسرت» و «اندوه»، معادل با «من» با چنین بخت سیاهی، چه امیدی به وصال؟! نیست از مزرعه‌ی سوخته، حاصل با من «مرگ، بهتر که از او دور بمانم» این را گفت یک ماهی افتاده به ساحل، با من @golchine_sher
امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: 🌸خداوند، زمین را پس از آنکه اهل آن کفر بورزند، به دست حضرت قائم(عج) زنده خواهد کرد. حضرت باقر علیه السلام در روایت دیگری، در این باره می‌فرمایند: منظور از مردن زمین، کفر ورزیدن اهل آن است. خداوند، آن را به یاری حضرت قائم(عج) زنده خواهد کرد؛ یعنی عدالت را در آن استقرار خواهد بخشید. 📙تاویل الآیات الظاهره،ص۶۳۸ از کفر خَلق و خُلق زمین را رها نما درهای رو به سوی خدا را تو وا نما احیای آفرینش امکان به دست توست تکیه بزن به کعبه و ما را صدا نما @golchine_sher
آقا زِ پشت پرده برون آ ببینمت بنما رخ محمّدیت را ببینمت ای وارث رسالت طاها ظهور کن تا اینکه در سراسر دنیا ببینمت از دوریَت گرفته دلم یابن العسکری هست آرزویِ قلبیِ من تا ببینمت لطفی نما به عاشق چشم انتظار خود یابشنوم صدای تو را یا ببینمت اینجا برای جَدِّ شما مجلسی بپاست لطفی نما بیا که در اینجا ببینمت امشب میان مجلس ما آمدی اگر اصلا اجازه میدَهی‌ام تا ببینمت؟ لایق نیَم اگرچه به من جلوه‌گر شوی امّا بیا بخـاطر زهـرا ببینمت چون روسیاهم و خجلم از نگاه تو زین رو مراقبی که مبادا ببینمت یک شب بیا به خوابم و منّت سرم گذار تا لااقل به عــالَمِ رؤیـا ببینمت (فیضی)غزل غزل به تو دلبسته میشود شاید که لابِه لای غزلها ببینمت @golchine_sher
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار ! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من ! نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من @golchine_sher
پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی باز با لطف فراوان همه را بخشیدی ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی گفته بودند به ما سخت نمی‌گیری تو... همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی یک نفر توبه کند با همه خو می‌گیری یک نفر گشت پشیمان، همه را بخشیدی پس گنه‌کاریِ امروزِ مرا نیز ببخش تو که ایام قدیم، آن همه را بخشیدی حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود تو همان نیمۀ شعبان همه را بخشیدی داشت کارم گره می‌خورد ولی تا گفتم: "جانِ آقای خراسان" همه را بخشیدی بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت "حسین جان"، همه را بخشیدی @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
صبح آمد و آفتاب سر زد از راه دستان ِبلــندِ تیرگی شد کوتــاه برخیز، به آب و روشنی دست بده خورشید، دوباره همنشین شد با ماه @golchine_sher
تا کنم از سینه بیرون آهِ بی تاثیر را از کمانِ خود رها سازم پس از این تیر را از نقوشِ جای پایم پیکرِ صحرا پُر است! در دلِ آیینه چون بینم ز خود تصویر را صیدِ آزادم مرا را در دامِ صیادی مجو خود به تسخیر خودم آورده ام نخجیر را تلخ و شیرین جهان را کی دهم نسبت به جبر؟ من که می سازم کنون از جبرِ خود تقدیر را خوابِ آشفته پریشان گر کند حالِ مرا می نهم بر دوشِ خود بار غم تعبیر را در قفس ماندن مرا آشفته خاطر کرده است بعد از این وا می کنم از پای خود زنجیر را بارِ پیری قامتم را کرده خَم امّا چه باک رنجِ پیری کی کند تسلیمِ خود این پیر را؟ ناله ام[ شایق] که در هفت آسمان پیچیده است می کند ویران شبی این خانه ی دلگیر را @golchine_sher
آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟ بی‌ وفا، حالا که من افتاده‌ ام از پا چرا؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل، این زودتر می‌ خواستی، حالا چرا؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟ نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده‌ ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟ وه که با این عمرهای کوته بی‌ اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟ شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟ ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب‌ آلود من لالا چرا؟ آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌ کند در شگفتم من نمی‌ پاشد ز هم دنیا چرا؟ در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟ شهریارا بی‌ حبیب خود نمی‌ کردی سفر این سفر راه قیامت می‌ روی تنها چرا؟ @golchine_sher
دوست دارد یا نمی‌خواهد مرا معلوم نیست عشق، بازی می‌کند با من چرا! معلوم نیست می‌کشم سر، هرچه می‌ریزد به جامم دست دوست کی در این میخانه می‌افتم ز پا معلوم نیست برگ دست شاخه را وقتی رها می‌کرد گفت: باد با خود می‌برد ما را، کجا؟ معلوم نیست یا نمی‌آید به چشم باغبان پاییز ما یا زمستان و بهار کاج‌ها معلوم نیست با طبیبان رنج ما را بازگوکردن خطاست جای زخم عشق بر دل‌های ما معلوم نیست @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم از غصه سر به نرده‌ی ایوان گذاشتم... دست و دلم به شعر نمی‌رفت مدتی! عکسِ تو را کنارِ قلم‌دان گذاشتم... شعرآمدو توآمدی‌و خط‌به‌خط‌به‌خط اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..! با طعــمِ قهوه‌ای که نخـوردم کنارِ تو بر ذهن‌میزِخسته دو فنجان گذاشتم... عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم... ازگریه‌خیس‌وخالی‌ام‌امشب‌که‌نیستی چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم... عشقت مرا به‌حاشیه‌رانده‌ست ازخودم این‌گــونه شد که‌سـر به‌بیابان گذاشتـم. @golchine_sher
ماه من زیبا که هستی ، مهر پیدا کن کمی امشبی را با دل تنگم مدارا کن کمی این قدر دل دل نکن حالا که دیگر آمدی لا اقل در رفتنت این پا و آن پا کن کمی این قدر تلخی نکن ، لبخند شیرین پیشکش از کمان ابروانت این گره وا کن کمی یاد کن از روزگارانی که دور از چشم شرم ... بر سر آن بوسه ی مستوره دعوا کن کمی ‌ خلوت عریانیِ تو حسرت آیینه هاست خویش را در اشک شوق من تماشا کن کمی @golchine_sher
نشسته در گلوی حق دوباره خارها بیا امید قلب جمع بی قرار ها به ضجه می زند جهان تو را صدا، بیا ز حنجر بلا چشیده روی دارها نشسته غزه در میان خاک و خون ،بیا نجات بخش شهر مانده در حصارها به عرش می رسد صدای ضجه هایشان ولی به خاکیان نمی رسد هوار ها! سکوت کرده سازمان کور ناملل برای قتل عام موج انفجارها بیا اگرچه در کنار تو نبوده ایم شبیه وعده های داده در شعار ها نشسته ایم بی وجود درک معرفت گلایه مند از تمام انتظار ها نشسته ای در انتظار ما و دلخوشی به انقلاب روح و ذهن بی بخارها برای ما که نه ولی ظهور کن بیا برای التماس و اشک داغدارها @golchine_sher
پایی برای رفتنم از این معما نیست اینجا برای پای من یک جای پا جا نیست افتاده ام بر خاک و دستی بر نمی آید بر شانه ی تنهایی ام جز بار غمها نیست تا چند لقمه خون دل خوردن خداوندا اصلا کسی  هم سفره ی  ما بین اینها نیست هرچند مثل قطره ای تنها و سرگردان افسوس ؛ ما را فهمی از مفهوم دریا نیست دیروزهای تا همیشه خون دل خورده امروزِ ما را وعده ی شیرین فردا نیست کابوس هایی که به ما پیچیده خوابت را روشنگر یک قصه ی دلچسب رؤیا نیست عزم عروج از خاک دارد پای پروازم تصمیم من که کمتر از تصمیم کبری نیست اینقدرها هم زندگی کردن نمی ارزد بی قدر و بی مقدار بودن هیچ زیبا نیست وقتی هوای آسمان دارد دل تنگت حالِ زمین گیرِ کسی ماندن در این پا نیست @golchine_sher
غمخوار من! به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت، برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم، اما خوش آمدی @golchine_sher
حضرت_زینب_س_کوفه خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند همان‌هایی که بر مهمانشان بستند درها را همان‌هایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را و باد آرام درها را به هم می‌زد، صدا پیچید که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را... خبر آمد، سری بر نیزه‌ای قرآن تلاوت کرد کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را @golchine_sher