eitaa logo
جوان انقلابی
89 دنبال‌کننده
432 عکس
273 ویدیو
5 فایل
چیست دشمن تا نگاه دوست فرمان می دهد وای از آن وقتی که مولا اذن میدان می دهد نظرات: @JAHAD79
مشاهده در ایتا
دانلود
برجی نشست و قامت تهران خمیده شد اسباب غم، دوباره سر سفره چیده شد فریاد آتش است، به هر جا که می‌روی چندین فرشته بین مه و دود دیده شد جانم به لب رسیده و برگشته در تنم، مُجری که ذره‌ذره بخواند نوشته را : «چنگال پیر و سنگی این برج، همچنان محکم گرفته بال و پر سی فرشته را «مادر! ببخش از پسرت، پیرهن فقط... خواهر! ببخش... با خبری تلخ آمدم تازه عروسِ حادثه! شرمنده‌ام اگر با این خبر مراسمتان را به هم زدم...» باور نمی‌کنم خبری را که داده است! با حجم گریه می‌رود اما نمی‌روم... همکار توست، پس تو کجایی که نیستی؟ من تا نبینمت که از اینجا نمی‌روم! مادر نشسته روی زمین داد می‌زند: دیدی دوباره یوسفم از چاه برنگشت؟ دیدی سیاوشم وسط شعله مانده است؟ دیدی کسی سلامت از این راه برنگشت؟ پروانه‌های عاشق از اینجا نرفته‌اند! این عشق جاودانه که حاشا نمی‌شود! «آتش بگیر تا که ببینی چه می‌کشم احساس سوختن به تماشا نمی‌شود» سیده نرگس میرفیضی #شهدای_آتشنشان #پلاسکو @javane_enghelaby
امام خامنه ای(مد ظله العالی): روز به‌ روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. و اگر این شد، آن‌وقت مسئله‌ی شهادت که به معنای مجاهدت تمام‌ عیار در راه خدا است، در جامعه ماندگار خواهد شد. و اگر این شد، برای این جامعه دیگر شکست وجود نخواهد داشت و شکست معنا نخواهد داشت؛ پیش خواهد رفت. #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند : کسی که مزد کارگری را کم دهد، خداوند عملش را باطل گرداند و بوی بهشت را که از مسافت پانصد ساله به مشام می‌رسد، بر وی حرام کند. من لا یحضره الفقیه، جلد 4 @javane_enghelaby
شب سوم گفت: "ترس چشم های تو مادر زادیست مطرود." زبیده داخل چادر شد. مطرود نیز به دنبال او رفت. همیشه ظروف و فلزات مختلف با ریسه های مهره و کتیبه ها و مجسمه های بزرگ و کوچک چوبی در داخل چادر زبیده چشم مطرود را خیره می کرد. مطرود به دنبال آب گشت. گفت: "اول آب بیاور که آدم تشنه، خون برادرش را هم می خورد، چه برسد به زبیده که خونش حلال است." زبیده مشک آب را به دست مطرود داد، مطرود آن را سر کشید. زبیده در حالی که وسایل رمالی خود را آماده می کرد، گفت: "توی این دنیا، هرکس به قدر صبر و تحملش نصیب و قسمت دارد. مباشر شيخ الشيوخ بیشتر از این ها باید تحمل داشته باشد." مطرود که سیراب شد، مشک را زمین گذاشت، زبیده دو گوی درشت فلزی در دست گرفت. یکی را به دست مطرود داد و گفت: "بنشین! خوب توی مشتت فشار بده!" بعد در چشم های مطرود خیره شد. مطرود گوی را زمین گذاشت سکه ای از جیب بیرون آورد و به زبیده داد و گفت: "امورات من بدون رمالی هم می گذرد، بگیر! برای کسی اسطرلاب بیانداز که ترس جان و مال دارد، یا سر سلطانی و سروری." و بیرون رفت. زبیده نگاهی به سکه انداخت و آن را در جیب گذاشت. ویلسون همان روز به تلگرافخانه محمره رفت. تلگرافخانه در بازار شهر بود و تابلو بالای سر در آن به انگلیسی نوشته بود تلگرافخانه محمره. . مامور تلگرافخانه در حال چرت زدن بود. ویلسون نگاهی به اطراف انداخت و مامور را از خواب بیدار کرد: " هی پیر مرد! بلند شو تلگراف دارم ." تلگر افچی از جا پرید و ترسیده سلام کرد: "سلام مستر، بفرمایید!" ویلسون گفت: "اگر خودت این تلگراف را درست کرده بودی، هیج وقت پاش چرت نمی زدی." تلگرافچی گفت: " بله البته، خدا شما را از ما نگیرد مستر، به کجا تلگراف می زنید؟" "تهران، دربار شاه صاحقران!" تلگر افچی ترسیده گفت: "بله سرور، بفرمایید!" ویلسون متن تلگراف را خواند: "حضور اقدس سلطان صاحبقران، شاه قوی شوکت، ناصر الدین شاه قاجار! چنان که مسموع افتاده شیخ الشيوخ، شيخ جابر، مدتی است که دار فانی را وداع گفته و حالیه عربستان بدون صاحب قادر و دانا امورات می گذراند. طبق سنت طایفه ای، باید شیخ محمد فرزند ارشد شیخ جابرخلعت شیخ الشیوخی را بر تن کند. اما عشيره محيسن محتمع شده، به واسطه ملاحظات قومی و طایفه ای و لیاقت و كیاست، پسر دوم شیخ مرحوم، یعنی شيخ مزعل را خلعت پوشانده اند. البته همان طور که استحضار دارید، بنا بر سیاست عدم مداخله دولت علیه بریتانیای کبیر در تصمیمات حکومتی و ولایتی ایران، به رأی و نظر عشایر عربستان احترام گذاشته و شیخ مزعل را شیخ الشیوخ عربستان می داند. خاصه این که شیخ محمدچندان سر سازگاری با ترقیات دولت دوست، بریتانیای کبیر ندارد.. ادامه دارد‌... @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسرائیل بیست و پنج سال آینده را نخواهد دید... با fatf و تحمیل جام زهر به رهبر و ناراضی کردن مردم هم، نه جلوی چهل سالگی انقلاب گرفته میشه، نه افول آمریکا نه نابودی اسرائیل. حالا آقای روحانی هی بیاد با حرفاش نمک بپاشه رو زخم مردم که خسته بشن از مشکلات و قید انقلابو بزنن... #اسرائیل #آمریکا #روحانی #بی_کفایتی @javane_enghelaby
امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند : هر که ظلمی کند به سبب آن ظلم در جانش یا مالش یا فرزندانش گرفتار شود. وافی ج 5 @javane_enghelaby
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه‌ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛ اما عراقی‌ها اجازه عبور نمی‌دادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدت‌ها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخ‌ترین روز دوران تفحص بود. ۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم‌های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می‌دیدم باور کردنی نبود؛ بعثی‌ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند. پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند. در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛ انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدت‌های طولانی مونس من شده بود؛ هر وقت کار ما گره می‌خورد به سراغ این دست می‌آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد.. شهید گمنام #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک @javane_enghelaby
37.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بجای گردن سگ ها، باید به گردن صاحبانشان قلاده انداخت... آقازاده هایی که مملکت و جان آدم ها را ارث پدری شان میدانند و از سگ هایشان هار ترند. بعضی سلبریتی های غرب زده و وطن فروش هم که مروج سگ بازی و فرهنگ غرب شده اند، بدجور نیاز به قلاده دارند؛ اما آنکه مسئول این کنترل هاست، تمام هم و غمش شده فیلترینگ اینستاگرام و چند وقت یکبار با مسائل بی اهمیت حواس مردم را از وعده های عمل نکرده دولتش پرت میکند... #آقازاده #لواسان #بی_کفایتی @javane_enghelaby
امام خامنه ای (مد ظله العالی): هیچگاه به برنامه‌ها و توصیه‌های غربی‌ها اعتماد نکنید. کشورهای غربی که امروز بیشترین پیشرفت‌ها را در زمینه علوم جدید دارند، بیشترین جنایات را نیز در طول تاریخ بر ضد ملت‌ها مرتکب شده اند. #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند : هر كس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نكند، دروغ نگويد و خلف وعده ننمايد، جوانمرديش كامل، عدالتش آشكار، برادرى با او واجب و غيبتش حرام است. خصال ،ص 208 @javane_enghelaby
شب سوم اما برای قبولاندن شیخ مزعل به طوایف مختلفه خوزستان، حکم مبارک مقام شاهانه لازم و بلکه واجب است و اگر سلطان صاحبقران اراده صدور حكم ولايتی فرمودند، برای حصول فوری نتیجه، نماینده ای از حکمران فارس مامور ابلاغ حکم فرمایند تا به کاخ فيليه وارد شود و به دست خود، حکم شاهانه را تقدیم نماید. پادشاه برای اطمینان از وفاداری و صداقت شیخ مزعل، بهتر است برادر کوچک تر او، شیخ خزعل را به در بار تهران احضار فرموده، موجبات خاطر جمعی مقام شاهانه را فراهم نمایند. با تقديم واجبات احترام، نایب حکومت بریتانیای کبیر - ویلسون " ویلسون از طریق مطرود به ترکان خاتون خبر داد که منتظر باشد تا شاه به تلگرافش پاسخ دهد و دعا کند نماینده شاه پیش از بازگشت شیخ محمد از جنگ با بني لام، به فيليه برسد. اما پیش از آن که ترکان خاتون فرصت دعا کردن پیدا کند، شیخ محمد از جنگ برگشته بود. در قبیله شیخ زائر علی، با فریادهای گنگ و شادمانه حداد، همه فهمیدند که مردان جنگی شان برگشته اند. وریده از خانه بیرون دوید و به طرف حداد رفت. توجه مردمی که در میدان بودند، به حداد جلب شد. حداد با لال بازی به وریده فهماند که شیخ محمد و مردان شوش از جنگ بابنی لام برگشته اند. وریده نیز خوشحال شد و به داخل خانه دوید و حداد هم به دنبال او رفت. زائر علی در بستر بیماری خوابیده بود و همسرش در حال شستشوی زخم های او بود که وریده با شادمانی وارد خانه شد و مژدگانی داد: "مردها برگشند، همه فاتح برگشتند." زائرعلى نفس عمیقی کشید. چنان از جا بلند شد که گویی زخمی در بدن نداشته، یا داشته و با این خبر یکجا محو شده بود. لشكر شيخ محمد، بدران و مردانش با مصالح و یارانش، و به سمت قبیله آمدند. از بیت زائرعلی هم گروهی مرد و زن و کودک با ساز و دهل و هلهله به استقبال آن ها رفتند. از گروه شیخ محمد یکی کشته شده و چند نفر نیز زخمی شده بودند. هر یک از زنان و کودکان به طرف مرد خانواده خود می ر فتند. کودکان به آغوش پدران رفتند و افراد زخمی نیز به کمک خانواده از اسب پیاده شدند. وریده به طرف صالح دويد. حداد نیز صالح را در آغوش گرفت. وریده سر برگرداند و بدران را دید، همگی در میدان جمع شده بودند. بدران از اسب پیاده شد. وریده حداد را صدا زد: "های حداد، اسب سردار حویزه را تیمار کن!" همین جمله، به علاو، نگاهی که بین او و بدران گره خورد، شروع عشقی به سوزندگی دشتهای جنوب بود که ماجراهای غمبار آینده را شکل داد.حداد اسب باران را به طرف اصطبل برد. وریده نگاهی به بدران انداخت و به طرف خانه رفت و نگاه بدران او را دنبال کرد تا به جلو درخانه رسید و سر برگرداند. بار دیگر نگاهش در نگاه بدران گره خورد و مکثی کرد و وارد خانه شد. معلوم نیست دعای ویلسون بود، یا دعای ترکان خاتون که مستجاب شد و پیش از رسیدن شیخ محمد به محمره، نماینده ناصرالدین شاه در لباس مخصوص به همراه پنج همراه مسلح به کاخ فیليه وارد شد. یکی از خادم های مطرود را صدا زد و مطرود به گرمی از نماینده شاه استقبال و به سرکرده خادمان کاخ گفت که همه جا چو بیاندارد که نماینده شاه صاحبقرانیه به فیلیه مشرف شده اند. بعده او را به داخلی راهنمایی کرد. نماینده وارد تالار شد. هیچ کس در تالار حضور نداشت. به اطراف نگاه کرد. به تخت شیخ جابر نزدیک شد و شمشیر و خلعت شیخ جابر را بر تخت دید. ادامه دارد.... @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای نوبخت! خودتان چراغ اول را روشن کنید... #نوبخت #بی_کفایتی #استعفا @javane_enghelaby
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم! همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم! @javane_enghelaby
امام على عليه السلام فرمودند : خيانت، در رأس نفاق است . غرر الحكم، ۹۶۹ @javane_enghelaby
شب سوم شمشیر را برداشت و برانداز کرد. صدای ترکان خاتون را از پشت سر شنید: "آن شمشیر شیخ سلمان، جد بزرگ عشيرة محیسن است. این شمشیر نسل به نسل به شیوخ محمره رسیده." و نماینده هم لبخندی زد و حرف او را تکمیل کرد: " و حالیه به حکم پادشاه قدر قدرت، به فرزند شیخ جابر می رسد." ترکان خاتون شمشیر را از دست او گرفت و دوباره روی تخت گذاشت و گفت: " به چه کسی باید خیر مقدم بگویم؟" "نایب والي فارس پیک مخصوص سلطان صاحبقران ناصرالدین شاه. کجا باید شیخ مزعل را ملاقات کنم؟" ترکان خاتون گفت: "مزعل و خزعلی به شکار رفته اند، شما باید حامل حکم شاهانه برای شیخ مزعل باشید." نماینده پرسید: "و شما؟" "ترکان خاتون بانوی محمره و همسر شیخ مرحوم. تا در فيلیه از شما پذیرایی شود، میزعل و خزعل از شکار بر می گردند." دست به سوی نماینده دراز کرد و با تحکم گفت: "حکم را بینم!" .نماینده پوزخندی تحقیر آمیز زد و جوری سر تکان داد تاترکان خاتون بفهمد که نباید یک زن از نماینده شاه این گونه چیزی بخواهد: "حکم فقط به دست شیخ مزعل داده می شودو در حضور قاطبه شیخ خوزستان قرائت می شود. حال بفرمایید کجا باید استراحت کنم؟" چهره ترکان خاتون درهم شد، نماینده برگشت و ناگهان پشتی خود پلنگ ترکان خاتون را دید. از وحشت دهانش باز ماند و نفس در سینه اش حبس شد. نگاه ترس آلود به ترکان خاتون انداخت و وقتی دید او خونسرد لبخند می زند، رنگ نگاهش تغییر کرد. فهمید به ترکان خاتون نباید به چشم زنان دیگر نگاه کند. ترکان خاتون دوباره دست دراز کرد. "حداقل میتوانید حکم را برای من قرائت کنید!" نماینده ترسیده و دستپاچه گفت: " البته، حتما!" و حکم را بیرون آورد و در حالی که یک نگاه به حکم و یک نگاه به پلنگ داشت، ترس آلود شروع به خواندن کرد: "ما، سلطان صاحبقران، شاه قوی شوکت قدر قدرت، طبق حکم جاریه، شیخ مزعل پسر ارشد مرحوم شیخ جابر را شيخ الشيوخ خوزستان اعلام می کنیم و او را به لقب نصرت الملک مفتخر می نماییم و انتظار آن داریم که خراج و مالیات آن بلاد را مره بالمره به خزانه دولت عليه پرداخت نماید. به موجب همین حکم دستور می دهیم، شیخ خزعل فرزند صغير شيخ الشيوخ را برای تربیت شاهانه به تهران اعزام نماید. شاه شاهان ناصرالدین شاه قاجار، سنه یکهزار و سیصد و ده هجری قمری" ترکان خاتون پس از شنیدن حکم نگران شد و به فکر فرو رفت. گفت: " احضار خزعل به تهران، دلیل عدم اعتماد شاه است؟" نماینده گفت: "حکم شاهانه بدون کاستی باید اجرا شود." فقط ترکان خاتون زبان وریده را می فهمید. وقتی پلنگ سر چرخاند و به در تالار نگاه کرد... ادامه دارد.... @javane_enghelaby
داشتم پیش خودم فکر میکردم که چی بنویسم، درباره چی؟ اینکه آقای عراقچی در رو محکم بسته و اجازه نداده دیپلمات های خارجی حرف بزنن یا cft و تصمیم مرجع تشخیص مصلحت؟ اینکه ۸ وزیرِ... نامه نوشتن به رهبر و خواستن یه جام زهر دیگه رو تحمیل کنن یا جشن تولد لاکچری آقای معاون اول تو کاخ سعد آباد؟ حرفای بی ربط آقای روحانی به مسائل کشور هم. میتونست موضوع خوبی برای یه متن تیکه دار سیاسی باشه! اما با خودم گفتم این چند وقت خیلیا این حرفارو گفتن. گرچه بازهم باید گفته بشه ولی الان میخوام با دشمنا حرف بزنم و از ۴۰ سال عداوت بنویسم. از حوادث سال ۶۰ و انقلاب نوپامون و دشمن فرصت طلب وحشی، با ستون پنجم بی رحم و خونخوارش، از رئیس جمهور خائنی که رسوا شد و رئیس جمهور هایی که گرگ بودن در لباس میش و مهره دشمن، از سال پرتلاطم ۸۸ و پوزه هایی که با بصیرت ملت به خاک مالیده شد، از کدخدا کدخدا کردن بعضیا و بدعهدی دیدنا و باز پافشاری کردناشون، از دی ماه ۹۶ و دراویش و پسربچه ۱۴ ساله ای که بی گناه زیر چرخای ماشین له کردن و از محمد حسین حدادیان که تکه تکه تش کردن و او فقط به فکر خوشحال کردن رهبرش بود، تا رسیدم به آخرین تلاش های دشمن در قالب نامه ۸ وزیر به رهبری برای پذیرش cft... مطمئنم این یکی هم مثل بقیه براشون نتیجه ای جز سرخوردگی و ترکیدن از عصبانیت نداره پس به همشون( داخلی و خارجی) میگم: شما سخت مشغول ضربه زدن های بی نتیجه تون باشید تا ما با خیال راحت برای جشن بزرگمون آماده بشیم و بند کفشامونو محکم ببندیم که ان شاء الله انقلابمونو وصل کنیم به انقلاب آقا... متین @javane_enghelaby
امام على عليه السلام فرمودند:از خيانت دورى كنيد ؛ كه خيانت كردن، دور شدن از اسلام است. غرر الحكم ،۴۷۴۲ @javane_enghelaby
شب سوم ترکان خاتون با اشاره دست نماینده را به سکوت فرا خواند. بعد در گوش پلنگ آهسته چیزی گفت و منتظر ایستاد. پلنگ به سمت در رفت و با دو دست در را به طرف بیرون هل داد و باز کرد. مطرود که گوش به در چسبانده بود، با هجوم پلنگ و باز شدن ناگهانی دره به عقب پرت شد و بر زمین افتاد و پلنگ ترکان خاتون را بالای سر خود دید. از ترس لرزید. نیم خیز و آهسته به عقب رفت، ترکان خاتون نیز رسید مطرود التماس آمیز به ترکان خاتون نگاه کرد. ترکان خاتون گفت: "گورت را کم کن شیطان مطرود، وای به روزگارت اگر چیزی بروز بدهی." این جمله را با چنان خونسردی تهدید آمیزی گفت که مطرود بیشتر از پلنگ، از لحن او ترسید. آهسته بلند شد و عقب عقب رفت و کمی دور شد و به تندی دوید و فرار کرد. ترکان خاتون به سرپلنگ دست کشید و به تالار بازگشت. همان شب ترکان خاتون ضیافت شامی به افتخار نماینده شاه برپا کرد. با خوراک قرقاول پشتکوه و قليه برنج با گوشت گوزن زرد که زبان نایب ولی فارس را قفل کرده بود. "سفره رنگینی است. فکر نمی کردم در این بیابان های سوزان از این چیزها هم پیدا شود." غیر از سفره رنگین، ترکان خاتون ناچار شده بود پنجاه قران به نماینده شاه مژدگانی بدهد، تا او فرمان شاه در مورد رفتن خزعل به تهران را فعلا مسکوت بگذارد، تا او فرصت کند. در این باره چاره ای بیاندیشد. از نورا خانم هم خواسته بود در این ضیافت شرکت نکند تا او بتواند نماینده شاه را برای مسکوت گذاشتن حكم شاه راضی کند. وقتی به همراه نماینده ناصر الدین شاه از راهرو کاخ فیلیه به سمت تالار اصلی کاخ می رفتند، دوباره تأکید کرده بود که نماینده شاه تا مجتمع شدن شب طوایف هیچ حرفی از خزعل در بین نیاورد. نماینده هم گفته بود: "اگر خشم بانوی محمره را نادیده بگیرم، الطاف ایشان را نادیده نمی گیرم." ترکان خاتون لبخندی زده بود و هر دو وارد تالار شده بودند. مزعل و خزعل بر سر سفره شام نشسته بودند و خدمه آخرین ظرف های غذا را در سفره می چیدند. مزعل شادمانه ناخنک می زد. اما خزعل در خود فرو رفته بود. مزعل با دیدن نماینده ناصرالدین شاه برخاست، اما خزعل از جا بلند نشد. ترکان خاتون که از این حرکت خزعل دریافته بود او پی به متن حکم شاه برده، زیر لب گفت: "مطرود ملعون!" مزعل به نماینده خوش آمد گفت و او را بالای مجلس نشاند. ترکان خاتون او را معرفی کرد: " ایشان شیخ مزعل، جانشین شیخ الشيوخ محمره هستند، و ایشان هم شیخ خزعل...البته از شکار برگشته و خسته است شما بفرمایید!" همگی بر سفره نشستند. ترکان خاتون در حالی که خزعل را زیر نگاه داشت،مشغول شد. "بفرمایید میل کنید! این غذای مخصوص شکار است،به افتخار نماینده شاه صاحبقران،بفرمایید!" مزعل نیز متوجه رفتار خزعل شد. نگاهی به ترکان خاتون انداخت که با اشاره او را به سکوت دعوت کرد. نماینده با ولع قرقاول را جلو خودکشید. ادامه دارد... @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت جانگداز مظلوم ترین مادر شهید ایران از فرزندش: دو روز با پسر بی سرم تو یه اتاق بودم 😭😭😭 شهید یوسف داور پناه #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک @javane_enghelaby
یکی از راه‌هایی که دشمنان در پیش میگیرند، نفوذ در جوانان و نوجوانان ما است؛ متوجّه این نفوذ باشید. سعی کنید به خودتان مصونیّت ببخشید؛ نه فقط به خودتان، [بلکه] به پیرامونیان خودتان در مقابل دشمنان مصونیّت ببخشید. #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
امام على عليه السلام فرمودند: خيانت كردن، نشانگر كمبود پارسايى و نبود ديندارى است. غرر الحكم، ۱۴۳۱
شب سوم ترکان خاتون گفت: "از آن هم بردارید، گوشت گوزن زرد است، آخرین شکار شیخ مرحوم." و ناشیانه بغض کرد: "عفو کنید! آخر ما هنوز عزا داریم، علی الخصوص خزعل که..." " می فهمم... می فهمم!" و قرقاول را به دندان کشید. ترکان خاتون مقداری گوشت گوزن زرد جلو خزعل گذاشت و گفت: "می دانم چقدر دلتنگی، اما تا قیامت که نمی شود عزادار بمانی، شیخ!" خزعل نگاه نگرانی به بانو انداخت و ظرف غذا را آرام جلو خود کشید. مزعل که با اشتها غذا می خورد. گفت: "شاید علاوه بر مرگ پدر از امر دیگری ناراحت است." خزعل یکباره در چشم های مزعل خیره شد، خواست چیزی بگوید که نگاه تند ترکان خاتون و توجه نماینده، هر دو را به سکوت واداشت. ترکان خاتون سرفه ای کرد و مشغول شد. در همین هنگام در بزرگ تالار باز شد و مطرود به داخل آمد، گفت: "مژدگانی! شیخ محمد باقشون فاتح محمره برگشتند." مزعل در پاسخ معطل نکرد: " مگر کوری؟ نمی بینی مهمان داریم، عین گراز داخل میشوی!" ترکان خاتون که انگار منتظر ورود مطرود بود، بلند شد و به طرف او رفت. مطرود گفت: "اگر مژدگانی شيخ الشیوخ خوزستان دشنام است. وای به عقوبتش!" ترکان خاتون روبروی مطرود ایستاد و با خشم به او نگاه کرد و آهسته گفت: "عاقبت تخم فتنه را پاشیدی، لقمه حرامه؟!" مطرود هم آهسته پاسخ داد: "من فتنه کردم یا حکم شاه؟!" ترکان خاتون گفت: " اگر تا فردا صبح گورت را گم نکرده باشی، قیر مذاب توی حلق کثیفت می ریزم." مطرود هراس آلود به ترکان خاتون نگاه کرد و بعد چشمش به خزعل افتاد که همه چیز را زیر نظر داشت. ناچار سر تکان داد و رفت. در همین حال، شیخ محمد وارد تالار شد. ترکان خاتون با تبخیر به او نگاه کرد. سفره رنگین، توجه شیخ محمد را جلب کرد. گفت: "پیداست برای فتح قشون فاتح فیلیه ضیافت به پا کرده اید!" به سمت سفره رفت. ترکان خاتون همان جا جلو در ایستاده بود. خزعل با کنایه گفت: "شیخ الشیوخی و حکمرانی شیخ مزعل را هم به اش علاوه کنید!" ترکان خاتون می خواست مجال اندیشیدن را از شیخ محمد بگیرد. گفت: "نمی خواهی به شیخ الشیوخ خوزستان تبریو بگویی، شیخ محمد؟!" "شیخ الشیوخ!؟ با کدام حکم و نظر؟!" نماینده با آرامشی رذیلانه گفت: "با حکم سلطان قدر قدرت،ناصرالدین شاه صاحبقران." محمد جا خورد. نگاهش میان نماینده و بعد مزعل و ترکان خاتون چرخید و دوباره روی مزعل ماند. مزعل گفت: "حالا برادرم از گرد راه رسیده خسته است، بگذارید معارفه صورت بگیرد، بعد!" بعد نماینده را به مزعل معرفی کرد. ادامه دارد... @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه معتمدآریا در جشنواره فیلم فجر: ۴۰ سال تلاش کردید متوقفم کنید اما نتونستید پیرو این افاضات خانم بازیگر، یه درخواست از جمهوری اسلامی دارم. لطفا برای متوقف کردن بنده هم تلاش کنید.. خانم معتمد آریا شما مگه کی هستی که یک نظام چهل سال تلاش کنه که متوقفت کنه؟ مثل اینکه اینجا هرچی بیشتر یکی رو گنده میکنی و بیشتر به یکی بها میدی گردنش کلفت تر میشه و بیشتر شاخ و شونه میکشه... اصلا غوغا سالاری و فرار رو به جلو خصوصیت بارز سلبریتی هاست. نمونه ش آقای کیروش که ۸ سال پول مملکتو دو لپی خورد و آخرشم بدون اینکه تیم ملی نتیجه ای گرفته باشه، چندتا فحش حواله مون کرد و رفت... هرچی میگذره به این جمله بیشتر ایمان میارم: ارزش ها که عوض بشوند، عوضی ها با ارزش میشوند... #سلبریتی #فرار_روبه_جلو @javane_enghelaby
امام على عليه السلام فرمودند: از خيانت كردن بپرهيز كه آن بدترین گناه است و خائن به سبب خيانت كارى خود به آتش عذاب شود . غرر الحكم، ۲۶۶۷ @javane_enghelaby
قصد ازدواج داشتم اما از نظر اقتصادی دچار مشکل بودم. با خود اندیشیدم که نامه‌ای بی‌نام ‌و نشان خدمت آقا بنویسم و از ایشان تقاضای کمک مالی کنم. این کار را کردم ولی دلهره‌ای داشتم. چند روز بعد آقا به مدرسه آمد و از طلاب احوال‌پرسی و دل‌جویی کرد. هنگام رفتن رو به من کرد و گفت: «آقای --- حاجتت برآورده است. بعدا به منزل ما بیایید.» دهانم از تعجب باز مانده بود. نمی‌دانستم که ایشان چطور فهمیده‌ است که نامه را من نوشتم، در صورتی که هیچ کس جز خودم از این ماجرا خبری نداشت. از طرفی مقدار پولی که ایشان به من داد درست به اندازه مخارج ازدواجم بود. نه کمتر و نه بیشتر. خاطره ای از شهید عبدالحسین دستغیب #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک @javane_enghelaby