چهارشنبه 6 اسفند ماهتون✨
زیباتر از هر روز
یک روز قشنــگ
یک دل خـــوش
یک لـب خنـدان
یک تـن سالـــم
و گشـوده شــدن هزار در خوشبختی به روی تک تکتون👑
دعای امروز ماست برای تک تک شما😍🤲🏻
@mahruyan123456 🍃
سلام بہ همہ همراهان ڪانالـ😍
بنابر دلایلی اعم از ڪپی و... خاطره پاكترازگل تصمیم بر این شد که این رمان واقعی و زیبا پاڪ بشھـ😕
ولی براے ڪسانی که تازه به جمع ما پیوستند و مشتاق خوندن این رمان کاملا واقعی هستند توضیحی داریمـ😍👇🏻
این رمان زندگی واقعی نویسنده عزیز کانال خانم دلآرا هست😉 یه رمان پر از نڪات زندگۍ که هر بانو و جوانی باید بخونه👌🏻(دوستان به یک شب نکشیده تمومش کردند🤭😍)
تصمیم جدید ما این هست که هرکس مایل به خوندن هست از طریق ایدی زیر پیگیری کنہ (پیام بدید که میخواید خاطره رو دریافت کنید)⇩
@rmrtajiii
عجله ڪنید که پاسخگویی و ظرفیت به شدت محدود هست🏃🏻♀️🏃🏻♀️
❌❌و فقط به این صورت میتونید رمان رو دریافت ڪنید جای دیگه ای نشر نشده❌❌
به احترام نماز🤲🏻...
طواف کعبه تعطیل می گردد🚫
کار شما چطور!؟!
#نماز_اول_وقت🕛
@mahruyan123456 🍃
🌙مَہ رویـــٰــان
💗| #رمان_مسیحـا ✨| #پارت_دویست_بیست_دو لبخند میزنم و با شیطنت می گویم :_بگم قبح چی رو شکسته؟ خ
💗| #رمان_مسیحـا
✨| #پارت_دویست_بیست_سه
احساس عجیبی،وجودم را گرفته.. نمیدانم کرختی فیلم تکراري است
یا حضور او..
نیکی نگاهی به ساعتش میاندازد
+:وقت نمازه...من...میتونم اینجا نماز بخونم؟
شانه بالا میاندازم
:_حتما..
بلند میشود،چادرش را سر میکند و از کیفش، جعبه ي کوچکی
بیرون میآورد.
جعبه را باز میکند،مُ هر و تسبیحی فیروزه اي،از جعبه خارج میکند و
روي زمین میگذارد.
دست هایم را پشت سرم،روي تخت تکیه گاه بدنم میکنم و با دقت به
حرکاتش خیره میشوم.
دست هایش را تا بالاي گوشش میآورد و بعد میاندازد.
چند دقیقه اي به همان حالت میماند،خم میشود. به خاك میافتد و
دوباره بلند میشود.
همیشه شیوه ي این حرکات برایم عجیب بوده و هست..
دست هایش را جلوي صورتش بالا میآورد و چیزهایی زیر لب
میخواند.
گاهی به سقفـ نگاه میکند و گاهی لبخند میزند.
تعجب میکنم،تا به حال اینطور نمازخواندنی ندیده بودم..
دوباره خم میشود،به خاك میافتد و حرکاتش را مدام تکرار میکند.
نماز دومش را هم شروع میکند.
همان حرکات را انجام میدهد،بدون خستگی، باطمأنینه..
نماز که تمام میشود،دوباره سجده میکند.
تسبیحش را از کنار مهر برمیدارد و مشغول میشود.
نمیخواهم خلوتش را بهم بزنم،ولی دوست دارم سؤال هایم را از
<<او>> بپرسم..
بلند می شوم و چراغ اتاق را روشن می کنم،بعد جلو میروم و روبه
رویش روي زمین مینشینم و به دیوار پشت سرم تکیه میدهم.
:_قبول باشه
قسم میخورم که ناخودآگاه گفتم... اصلا مگر من به نماز اعتقاد دارم
که براي مقبول بودنش دعا کنم...
نکند بلایی به سرم آمده... شاید هم سرِ دلم!
لبخند میزند،چقدر صورتش نورانی به نظر میرسد.
:+ممنون
:_همیشه اینقدر آروم نماز میخونی؟
:+آروم؟
:_آره دیگه.. یواش و آهسته...و بلافاصله بعد اذان...
لبخند میزند.
:+معمولا..
:_اگه عجله داشته باشی چی؟
نمیدانم منظورم از این سؤال هاي مسخره چیست؟
فقط حس میکنم به خداي نیکی حسودي کرده ام.. چقدر قشنگ و
باحوصله با او حرفـ میزد..دلم میخواهد با من هم حرف بزند...
:+خب اگه کار خیلی ضروري داشته باشم یه کمی از این تندتر...
:_اگه خیلی خیلی عجله داشته باشی چی؟
باز هم میخندد،دوست ندارم اما....
اعتراف میکنم چهره اش زیباست..
:+خب اگه،اول وقت نشه.. سعی میکنم زودتر کارمو انجام بدم و
نذارم نمازم خیلی دیر بشه..
:_چرا؟
:+نماز،اول وقت میچسبه.. مثل چایی داغ.. نباید بذاري سرد بشه
وگرنه از دهن میافته..
:_حالا چرا پیشونیت رو میذاري رو خاك؟
این سؤال هاي بی هدف،چرا از دهان من بیرون میآیند؟
✍🏻نویسنده:
#فاطمهنظری
@mahruyan123456
💗| #رمان_مسیحـا
✨| #پارت_دویست_بیست_چھار
آشفته ام و نیکی منبع آرامش!
:+خب این نشونه ي خاکساري بنده است..نشونه ي تواضعمون در
برابر خدا... البته یه هدف دیگه ام داره،اونم اینکه سجده روي تربت
سیدالشهدا،باعث مقبول بودن نماز میشه.
ناخودآگاه دست میبرم تا مهر را بردارم،نرسیده به زمین.. دستم در
هوا خشک میشود ؛ شاید دوست نداشته باشد..
مهر را بین انگشتانش میگیرد و با مهربانی به طرفم میگیرد.
نگاه پر از سؤالم را به سمتش میدوزم.
سرش را تکان میدهد و لبخند میزند.
سعی میکنم بدون اینکه دستش را لمس کنم،مهر را بگیرم.
:+بو کنید..
:_چی؟
:+بوش کنید..
هواي مهر را با تمام وجود میبلعم.. حس خنکی در رگ هایم جریان
مییابد.
:_این خاك،چه فرقی داره که میگی باعث میشه نماز قبول بشه؟
مهر را به طرفش میگیرم،صورتش غمگین شده و بغض دارد اما
همچنان لبخند میزند
:+اینم یکی از معجزات سیدالشهدا ست دیگه..
:_چرا نماز میخونی؟
شکم تبدیل به یقین میشود...
من به خداي نیکی حسودي کرده ام..
به خاطر داشتن محبت نیکی.. به خاطر اینکه نیکی دوستش دارد...
اصلا من به امام حسین و خاك کربلایش هم حسودي میکنم، وقتی
نیکی به یادش بغض میکند...
از جوابی که میدهد،شوکه میشوم.
:+چرا غذا میخوریم؟
:_غذا میخوریم تا نمیریم
:+غذا،به جسم انرژي و توان میده،نماز به روح...
مشکل ما آدما از همون جایی شروع شد که یادمون رفت ما روح
داریم..واسه آسایش جسممون دویدیم و با هم سر و کله زدیم..
براي بیشتر خوردن،براي بهتر خوردن جنگ راه انداختیم و کشتیم و
نابود کردیم... دزدي کردیم،حق همدیگه رو خوردیم.. روح بیچاره هم
تک و تنها،لاغر و مریض شد... ما مسلمونا نماز میخونیم،تا روحمون
سالم و پرانرژي بمونه..
این جسم نابود میشه.. مهم سلامتی و زیبایی روحه
:_از کجا معلوم که روح هست؟
باز هم لبخند میزنم،خودم را پسربچه ي سربه راهی میبینم که
مؤدب،رو به روي معلمش نشسته..
+پونزده ساله بودم، بزرگترین تغییر عمرم رو کردم. اونقدر عجیب و
غریب عوض شدم که هیچکس باور نمیکرد...بعد اون تو آینه که
خودم رو دیدم،همون نیکی بودم.. با اینکه عوض شده بودم ولی قیافه
ظاهرم عوض نشده بود..از اون موقع چهار سال میگذره، من بزرگتر
شدم ولی همون نیکی ام...
در حالی که واقعا اون نیکی نیستم.. جسمم که عوض نشده،پس اون
همه تغییر مربوط به کجا بود؟ به روحم.. روحم عوض شده بود
سرم را تکان میدهم،استدلال هایش منطقی است.
بلند میشود و مهر و تسبیحش را برمیدارد.دوباره میگوید
+:یه چیز دیگه.. شما فکر کنین هر روز پنج بار میرین حموم.. چی
میشه؟
_:تمیز میشم دیگه..
+:نمازم همون طوریه..مثل اینکه پنج بار،روحمون رو میشوریم و
شاداب و سلامتش میکنیم..
_:حالا چرا این شکلی؟یعنی چرا با دولا و راست شدن؟
+:شما ورزش میکنین؟
سرم را تکان میدهم
✍🏻نویسنده:
#فاطمهنظری
@mahruyan123456
#میانبر
#رمان_آنلاین_طهورا
#بهقلمدلآرا
🌹🌹🌹
#پارت_اول
https://eitaa.com/mahruyan123456/6760
#پارت_پنجم
https://eitaa.com/mahruyan123456/6987
#پارت_دهم
https://eitaa.com/mahruyan123456/7181
#پارت_پانزدهم
https://eitaa.com/mahruyan123456/7392
#پارت_بیستم
https://eitaa.com/mahruyan123456/7662
#پارت_بیست_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/7862
#پارت_سی
https://eitaa.com/mahruyan123456/8194
#پارت_سی_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/8390
#پارت_چهل
https://eitaa.com/mahruyan123456/8584
#پارت_چهل_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/8789
#پارت_پنجاه
https://eitaa.com/mahruyan123456/9135
#پارت_پنجاه_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/9326
#پارت_شصت
https://eitaa.com/mahruyan123456/9640
#پارت_شصت_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/10019
#پارت_هفتاد
https://eitaa.com/mahruyan123456/10192
#پارت_هفتاد_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/10575
#پارت_هشتاد
https://eitaa.com/mahruyan123456/10800
#پارت_هشتاد_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/11061
#پارت_نود
https://eitaa.com/mahruyan123456/11317
#پارت_نود_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/11555
#پارت_صد
https://eitaa.com/mahruyan123456/11950
#پارت_صد_و_پنج
https://eitaa.com/mahruyan123456/12127
#پارت_صد_و_ده
https://eitaa.com/mahruyan123456/12324
#پارت_صد_و_پانزده
https://eitaa.com/mahruyan123456/12660
#پارت_صد_و_بیست
https://eitaa.com/mahruyan123456/13052
#پارت_صد_و_بیست_و_پنج
https://eitaa.com/mahruya