eitaa logo
مسجود
214 دنبال‌کننده
136 عکس
5 ویدیو
2 فایل
تصدقت گردم! این یادداشت ها، آئینه‌یِ تمام نمایِ من هستند، همیشه پر از غلط املایی، نگارشی و محتوایی! غلط‌هایی که فقط تو آن‌ها را پوشاندی.. راه ارتباطی: @Masjoudrahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
ِ اَلْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ» » . ترجمه: از امام أبو جعفر محمد بن علىّ‌ الباقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: نام پيمبر صلى اللّٰه عليه و آله در صحف ابراهيم «ماحى» و در تورات «حادّ» و در انجيل «احمد» و در فرقان «محمّد» است. گفتند: پس تأويل ماحى چيست‌؟ فرمود: تأويل آن، محوكنندۀ اصنام، و اوثان و ازلام، و هر معبودى جز خداوند رحمان است، گفتند: پس تأويل حادّ چيست‌؟ فرمود: تأويل آن اينست كه او با هر كس كه با خدا و دين او دشمنى كند، چه نزديك باشد و چه دور دشمنى ميكند، گفتند: پس تأويل احمد چيست‌؟ فرمود: تأويل آن حسن ثناى خداى عزّ و جلّ‌ در كتب پيمبران پيشين، در مقابل اعمال حميده و رفتار پسنديدۀ او است. گفتند: پس تأويل محمد چيست‌؟ فرمود: تأويل آن چنين است كه خدا و فرشتگانش و همگى انبياء و مرسلينش، و كليّۀ امّتهاشان او را ميستايند، و بر او درود و رحمت ميفرستند، و آن نام او كه بر عرش نوشته شده « مُحَمَّدٌ رَسُولُ‌ اَللّٰهِ‌ ». است، و آن بزرگوار از انواع كلاه‌ها كلاه يمنى، و بيضاء بر سر مينهاد و كسائى داراى دو گوش را در جنگها ميپوشيد، و زوبينى داشت كه بر آن تكيه ميكرد، و در عيد فطر و أضحى آن را بيرون مى‌آورد، و در حين خطبه آن را بدست ميگرفت، و قضيبى بنام ممشوق داشت (و آن عصاى بلند نازكى بود كه آن را هم بهنگام ايراد خطبه بدست ميگرفتند) و نيز قبّه‌اى موئين يا فسطاطى بنام كنّ‌، و كاسه‌اى بنام سعه، و قدح بزرگى بنام رىّ‌، و دو اسب يكى بنام مرتجز و ديگرى بنام سكب، و دو استر، يكى بنام دلدل، و ديگرى شهباء، و دو شتر يكى بنام عضباء و ديگرى جدعاء، و دو شمشير يكى بنام ذو الفقار، و ديگرى عون، و دو شمشير ديگر، يكى بنام مخذّم، و ديگرى رسوم، و حمارى بنام يعفور، داشت. و آن حضرت را عمامه‌اى بنام سحاب، و زرهى بنام ذات الفضول داراى سه حلقۀ نقره، يكى در بخش جلو، و دو تا در بخش پشت، و درفشى بنام عقاب، و شترى مخصوص حمل بار، بنام ديباج، و علمى بنام معلوم، و مغفرى بنام اسعد بود، كه بهنگام وفات همگى آنها را بعلىّ‌ عليه السّلام سپرد، انگشتريش را بيرون كرد، و به انگشت او كرد، پس علىّ‌ عليه السّلام گفت كه در قبضۀ يكى از شمشيرهاى آن حضرت ورقه‌اى يافته است كه سه جمله بر اين گونه در آن نوشته بوده است:«با هر كه از تو ببرد بپيوند و حقّ‌ را بگوى اگر چه بزيان خودت باشد، و در باره كسى كه با تو بدى كند نيكى كن». مسعودرحمانی ۲۷/صفر/۱۴۴۴ ۲/مهر/۱۴۰۱ https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
سلامِ خدا بر تو به عددِ دخترانی که از زنده به گور کردن، رهانیدی!
حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل بس است ز آب خشک ملولم بگو شراب کجاست
لسان ادله و تعیین جایگاه آن بر اساس آنچه در خصوص استصحاب از قدمایِ علمایِ علم اصول بیان شده ایشان با ارائه سه حد وسط؛ سیره عقلایی، عقل و اجماع، قائل به اماریتِ استصحاب شده و آن را از حیث «ظنون معتبره» حجت دانسته‌اند. از سوی دیگر متاخرین از علمایِ علم اصول( منظور حسین بن عبدالصمد حارثی «متولد۹۱۸ه‍‌ج»، والد مرحوم شیخ بهایی به بعد است) بواسطه دلیل قرار دادن اخبار و روایات ائمه طاهرین علیهم السلام، استصحاب را در جایگاهِ اصول عملیه و با محوریتِ موضوعِ «شک» آن را حجت قرار داده اند. اما بنظر می رسد از جهت چرایی جایگاه استصحاب ، در متنِ مساله خلطی رخ داده و سبب ایجاد یک غلطِ مشهوری شده است. و آن این که اگر کسی حد وسطِ حجیتِ استصحاب را بنای عقلا، حکم عقل و یا اجماع قرار دهد، قائل به اماریتِ استصحاب گشته اما اگر دلیل بر حجیت استصحاب را اخبار بداند؛ قائل به اصل عملی بودن آن شده است. لکن اشکال این حرف را میتوان اینچنین تقریر کرد؛ فرق اصلی میان اصل عملی و اماره در «محتوا و لسانِ دلیل» است و نه در «دلیل حجیت» آنها. شاهد بر مطلب این است که دلیلِ حجیتِ خبرِ واحد _ مثل اخبار ارجاعیه_ که از امارات است و هم دلیل حجیت برائت_مثل حدیث رفع_ که از اصول عملیه می باشد هردو از اخبار و روایات می باشند، اما تبویب هردو نیز با این وجود متفاوت است. و من هنا یظهر؛ آنچه تعیین کننده اماره بودن چیزی و یا اصل عملی بودن آن است دلیل حجیت آن مساله نیست بلکه ملاکِ تعیینِ جایگاه، لسان آن دلیل است. مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
عدم ملاکیت غلوه در طلب الماء 1.pdf
104.6K
عنوان یادداشت؛ «تأملی در عدم ملاکیت دائمی غلوه در طلب الماء» تالیف: مسعودرحمانی موضوع: این فرسته صرفا جهت نمایش دخالتِ عملی دو عنصرِ زمان_مکان و قاعده وحدت مفهوم و تعدد مصداق بیان شده است.
شرایط عامه تکلیف در اصول فقه حکومتی یکی از بزرگترین ضعف‌های اصول‌فقهِ مشهوریِ شیعه (مضافا بر فقه شیعه) اینچنین است که اساسا این اصول فقه، سازنده‌یِ فقهِ ولایی_اجتماعی_حکومتی نیست و صرفا توانِ استنباط و استنتاجِ «فقه در ساحت فرد» را دارد، از این رو نمی تواند برای «انسانِ در ساحت اجتماع» فتوا و حکم بدهد، پس فقه حکومتی بر خلاف فقه فردی با یک عدمِ عقبه‌یِ اصولی مواجه است. زیرا علوم اعتباری(و حتی علوم حقیقی) در زمین فرایند عقلایی مثل مواجهه با مساله‌ای جدید، شکل می‌گیرند. یعنی فقهایِ شیعه، به دلیل عدم مواجهه با حکومت، اصولی جهت استنتاجاتِ فقه حکومتی پی ریزی نکرده اند. و من هنا یظهر؛ برای ساخت یک نظام فقهی حکومتی یا به تعبیر بعضی بزرگان فقه ولایی، ابتدائا به پی‌ریزی نظام‌ اصولی حکومتی و ولایی احتیاج است که این نظام توانایی و قدرت تشخیصِ موضوع و تعیینِ حکم در ساحت اجتماع را داشته باشد. این نکته، بزرگترین و مهم ترین فرق اساسیِ اصول فقه مرحوم امام خمینی با سایر علما است. مثال زیر می‌تواند به روشن شدن این نکته کمک کند؛ شرایط عامه تکلیف مانند بلوغ، اختیار، عقل و قدرت، شرایطی هستند که همه‌ی تکالیف شرعی، جهتِ فعلیت یافتن باید به آن ها مقید شوند و الا آن تکلیف فعلیت نمیابد. این نظر مشهور علمای اصول است و شاید بتوان آن را متفقٌ علیه دانست. نتیجه‌ی کلام ایشان آن است که اگر کسی قدرت بر انجام ندارد، در حقیقت هیچ حکمی در حقّ او فعلیّت نمی یابد و به طریق اولیٰ منجّز نمی گردد. اما مرحوم امام خمینی از آن جهت که اصول فقه شان حکومتی است و در اصل، اصول فقه ایشان دستگاه استنباط فقه اجتماعی یا همان «علم التقنین» است، نظام این علم و در نتیجه شرایطِ عامه در لسان ایشان با توجه به «قانونی بودنِ خطابات» متفاوت است. مرحوم امام مثلا قدرت را در خطابات قانونی شرط تنجّز می دانست و معتقد بود که احکام بین «قادر و غیر قادر» مشترک است و حکم همان طور که در حقِّ قادر فعلیت دارد، در حقّ غیر قادر نیز فعلیت دارد و غیر قادر تنها در محضر حق معذور است. به عبارت دیگر، حکم در حقّ او منجّز شده است. پس مقتضی موجود است اما مانع مفقود نیست. در نتیجه، عجز مانع است. این شیوه نگرش به مطالب اصول فقه، می تواند بسیاری از ابواب فقهی، همچون جهاد،هدنه و.. معاملات مانند شخص الاعتباری ، نکاح و ربا و.. _بلکه جمیع احکام _را تغییر داده و آن‌ها را به ساحت حکومتی_ولایی بکشاند. مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
بحثی در خصوص سند حدیث رفع یکی از پُر بحث ترینِ روایت‌ها ، حدیث رفع است، که در باب برائت شرعی در علم اصول فقه، از قرون ابتداییِ تدوینِ این علم، مورد بحث و فحص قرار گرفته است. در سلسله‌ی معنعنِ حدیثِ رفعِ تسعه(نه گانه) شخصی مسمی به «احمد ابن محمد ابن یحیی العطار» جای دارد، که فرزند محمد ابن یحیی، استاد کلینی و طبق بعضی نقل ها راوی کتاب پدر و هم‌درس مرحوم کلینی بوده است. همانطور که در کتب رجالی و فهرستیِ متقدمین مثل کشی، نجاشی و طوسی مشخص است، برای ایشان وثاقت و تحسینی ذکر نشده است و با بطلانِ منهجِ وثاقتِ جمعی و اصالة العدالة که برخی ذکر کرده اند، وثاقت وی ثابت نمی گردد و باید ایشان را مجهول خواند. از این رو علمایِ «روشِ رجالی» با رد وثاقت ، حدیث رفع را ضعیف شمرده و آن را از حجیت ساقط می کنند. اما بنظر باید توجه داشت؛ دائما صحت یک روایت به صحت روّات آن نیست، گاهی ممکن است بخش‌ هایی از یک روایت در قرآن آمده باشد، بخش هایی در روایات صحیحه‌ی دیگر ، و بخش های آن حتی به نحو تواتر نقل شده باشد. از این رو حتی بنا بر عدمِ قبولِ حجیتِ تعبدیِ خبر و قبولِ حجیتِ خبر واحد محفوفِ به قرائن، می‌توان فقراتی و بعضِ از یک خبر را صحیح تشخیص داد و بعض دیگر را غیر صحیح و نامعتبر دانست! حتی بعضی از یک خبر را واحد و بعضی دیگر را مستفیض و یا متواتر فهمید. والذی توصلتُ الیه؛ مساله مورد استفاده از حدیث رفع در برائت شرعیه، فقره‌ی «مالایعلمون» است. این فقره در جوامع روایی شیعه و اهل سنت، گاهی همراه با بعضی فقرات دیگر و گاهی متفرد، به نحو تواتر نقل شده است. مثلا مرحوم کلینی و صدوق، حدیث رفع را به نحو سه‌فقره‌ای نقل می کنند و مرحوم شیخ طوسی در استبصار به نحو نه‌گانه! در کُتب روایی اهل سنت نیز در مستدرک علی الصحیحن حاکم نیشابوری، سنن ابن ماجه، صحیح ابن حبان، کنزالعمال متقی یا همان جامع الصغیر سیوطی و دیگر کتب حدیثی آنها با اندک اختلافاتی در تعداد فقرات و محتوایِ دیگر فقرات نقل شده است، اما همه‌ی آن‌ها در این فقره‌ی مربوطه مشترک اند. از این رو اساسا فقره «مالایعلمون» حدیث واحد نیست که نیازمند بحث های سندی و رجالی باشد، بلکه با این روش در زمره‌ی روایات متواتر بین فریقین قرار می گیرد فلذا باید بدان عمل شود. البته تمام آنچه گفته شد در روش و منهج رجالی است، اما اگر روش دیگری همچون «منهج فهرستی» به میان بیآید شاید مسیر، آنچنان طولانی نشود.و الی الله مصیر. مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام –: لَیْسَتِ الْعِبادَهُ کَثْرَهُ الصّیامِ وَالصَّلاهِ، وَ إنَّمَا الْعِبادَهُ کَثْرَهُ التَّفَکُّرِ فی أمْرِ اللهِ. امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بی منتهای خداوند در امور مختلف می‌باشد. «مستدرک الوسائل، جلد. ۱۱، صفحه. ۱۸۳، ح. ۱۲۶۹۰» «بحارالانوار جلد جلد ۶۸ ص ۳۲۵» البته این روایت شریف در «تحف العقول» از امام رضا علیه السلام نقل شده است.
سلام خدا بر تو که امامِ بَر زمانی.. و نه امامِ در زمان!
سلام خدا بر تو که صاحبِ زمانی.. و رها از آن!
وجود بشرط لا، تهوع و ممنوعیت تفکر در بحر وجود گاهی بسیاری از مسائلی که در تفکرِ متفکران، چه در شرق و چه در غرب وجود دارد قرابت های معنوی و حتی قرابت های لفظی زیادی با یک دیگر دارند. ژان پل شارل ایمار سارتر(به تخفیف ژان پل سارتر_به فرانسوی: Jean-Paul Charles Aymard Sartre_ متوفای ۱۵ آوریل ۱۹۸۰) از فلاسفه‌یِ بزرگِ مکتبِ اگزیستانسالیسم بود. او علاوه بر نوشته‌جات فلسفی، چند رمان بسیار معروف مثل «دیوار، تهوع و دوزخ» دارد، که هرسه آنها به فارسی ترجمه شده اند.سارتر در کتاب «وجود و عدم» خود تقسیمانی را برای وجود ذکر می کند؛ وجود فی نفسه، وجود لنفسه و وجودلغیره! مطالبی که او در خصوصِ وجود فی نفسه بیان کرده است؛ شباهتِ بسیاری به مرتبه «وجودِ بشرط لا» در فلسفه‌ی اسلامی دارد. که حتی او با عبارت«عین خود بودن» و تلازم با «پُر بودن و تنومدی» به توضیح این قِسم یا مرتبه می پردازد. از نظر سارتر وجود فی نفسه دارای هیچ‌گونه ادارکی نیست و توانایی ادارک آن وجود ندارد. این فیلسوف فرانسوی اما همین مطلب و نحوه‌یِ تفکر در خصوص وجود فی نفسه را به نحوی از انحای شهود در رمان «تهوع» بیان می کند. تهوع که نوبل ادبیات ۱۹۶۴ را برده است، یکی از مهم ترین آثار در زمینه‌ی فلسفه و روانشناسیِ اگزیستانسیالیسم است. «آنتوان روکانتن» شخصیت اصلی داستان سارتر است، که بواسطه تفکر در بحرِ وجودِ بشرطِ‌ لا و وجود فی نفسه، به آزادی، تعقل و روحیه‌اش ضربه می‌خورد، تا جایی که از شدت این ضربه و عدم توان تعقل، حالت تهوع برای‌ او رخ می دهد. هرگاه این مساله از رمان تهوع را با خود مرور می کنم، آن را پُر شباهت به ممنوعیت تفکر در حقیقت توحید می یابم. روایات متعددی در این خصوص وارد است. یکی آن ها به سند معتبر در امالی صدوق اینچنین آمده است؛ الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إيّاكُم و التَّفَكُّرَ في اللّه ِ؛ فإنَّ التَّفَكُّرَ في اللّه ِ لا يَزيدُ إلاّ تِيها ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ لا تُدرِكُهُ الأبصارُ و لا يُوصَفُ بِمِقدارٍ . شاید از همین روست که عارف حقیقی و شاعرِ واصل، لسان الغیب فرمود: «عنقا شکار کس نشود دام باز چین». چرا که گویی فرگشت ادبی این کلام پیامبر ختمی مرتبت را بیان کرده‌ اند: «وما عرفناک حق معرفتک.» مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
اَللَّـهُمَّ اِنّا نَشْكوُ اِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَالِهِ، وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا، وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَالِهِ، وَاَعِنّا عَلي ذلِكَ بِفَتْح مِنْكَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَكْشِفُهُ، وَنَصْر تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَة مِنْكَ تَجَلِّلُناها، وَعافِيَة مِنْكَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.