eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
248 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 روایت قم بخش پنجاهم از جاده خاکی که بگذری به بلواری می‌رسی که بین‌الحرمین حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها و مسجد مقدس جمکران است. قرار است این خیابان محل تشییع شهدا باشد. نزدیکترین مسیر به محل تشییع، مسیر خاکی بود. سیل جمعیت بود که از این راه می آمد. با همه فراز و نشیبی که راه خاکی داشت به خاطر نزدیکی آن به محل تشییع، بسیاری از مردان و زنان، ترجیح می‌دادند از همین مسیر خود را به خیابان اصلی برسانند. چادرهای خاکی، لباسهای خاکی. گویی این خاک است که خود را به لباس مشائین، متبرک می‌کند تا او نیز سهم خویش از این تشییع را برده باشد. خاک نیز انتظار رسیدن به خیابان و نظاره کردن تشییع را می‌کشد. خاکی که باشی آسمانی می‌شوی‌. خاکی‌ها سبکبالند و عروج سبکبال‌ها عرش است. این صحنه‌ها را که می‌بینم یاد تصاویری می‌افتم که بسیجی‌ها از سرشوق و اشتیاق از خاک‌ها و رمل‌ها می‌گذشتند تا خود را به میدان رزم برسانند و جان فشانی کنند... ادامه دارد... علیرضا امین سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
ز غوغای جهان فارغ.mp3
7.05M
📌 📌 ز غوغای جهان فارغ تازه قوه‌ی قضاییه جان گرفته بود و داشتیم یه نفس راحتی می‌کشیدیم. یک‌جور نظم و مدیریت خاصی توی همه کارها دیده میشد که حتی ما از دل خانه هم این آرامش تزریق شده را حس می‌کردیم. خیلی دوستشان داشتم. نه بخاطر هدیه‌ی روز زن که جرینگی به حسابم ریخته شد، نه، بیشتر بخاطر توجهشان به خانواده و همسرِ نیروهایشان بود که به جانم چسبید. 📃 متن کامل ✍ زهره نمازیان | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت زنجان بخش نهم یک رو عکس حاج‌قاسم بود و روی دیگر صیاد. می‌گفت سالهاست این عکس را دارم، هر روز به هردو نگاه می‌کنم و برایشان قرآن می‌خوانم. نمی‌دانم چرا ولی عشق ویژه‌ای به اینها دارم. حالا باید عکس آقای رئیسی و شهید قدیمی را هم نگهدارم... ادامه دارد... فریده عبدی پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 بدرقه بخش یازدهم گفت برای مادرش دعا کنم. گفت همینکه ضریح را دیدم و به سمتش رو کردم برای مادرش دعا کنم. قبلا از مادرش برایم گفته بود. مادرش عشایر بودند، کل زندگیش به سختی گذشته بود می گفت وقتی پدرش فوت شد مادرش برای سیر کردن شکمشان خیلی بی چارگی کشیده بود. رو به رویم ضریح اصلی امام رضا بود زیارت آل یاسین خواندم و هم زمان سعی داشتم، مادرهای با معرفت قدیمی که دستار می بستند را تصور کردم و برایش ویژه دعا کنم. برایش فاتحه خواندم. مقابل در سمت چپم ازدحام بود رو کردم ببینم چه خبر است، عکس آیت الله رئیسی را دیدم و حجله ای که برایش گذاشته بودند. به سمتش رفتم. یک آن یاد مادر زحمتکش دوستم افتادم. اینجا باید ویژه دعایش می کردم. اینجا باید اسمش را هم می آوردم باید می گفتم شما الان رتبه تان از ریاست جمهوری بالاتر رفته است برای محرومین ویژه تر دعا کنید باید می گفتم تا روی زمین بودید برای فقرا دویدید حالا که آسمانی شدید ویژه تر هوایشان را داشته باشید. در چوبی به اندازه ده سانت باز شد خادم ها اطراف قبر نشسته بودند و قرآن می خواندند یک نگاه انداختم به ضریح و یک نگاه به قبر آیت الله. می دانستم آقا سید داخل حرم دفن شدند اما نه اینقدر نزدیک ضریح. امام رضا چقدر ویژه خادمش را بغل کرده است... رئیس جمهور را آورده پهلوی دستش انگار به او گفته اینجا بیشتر کار داریم، اینجا همه می آیند مشکل دارند، بیمار دارند یا نه اصلا درددل دارند تو هم بیا پهلوی دستم که خیلی کار داریم. ادامه دارد... رحیمه ملازاده | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 بدرقه بخش دوازدهم آفاق را یک طور دیگر دیده بودم.یک طور دیگر می شناختم. آن روز که با شوق می رفتیم گلزار شهدا برای سالگرد حاج قاسم. آنجا دیدمش توی موکبِ چریک پیر. خانمی سفید پوست،زیبا و میانسال. امروز باز اینجا آفاق را دیدم سفید پوست و با زیبایی دو چندان. مادرش دو رکعت دو رکعت نماز می خواند و آفاق می گفت، مامان بریم صب شد دیگه. مادرش سر از سجده برداشت و گفت، بزار یه دو رکعت دیگه برا دایی ات هم بخونم. آفاق موهای طلایی اش را تاب می داد و دور خودش می چرخید. گفتم، تو چطوری صبح به این زودی بیدار شدی؟ با همون زبان شیرینش گفت، من که اصلا نخوابیدم. مادرش سلام نمازش را داد و خندید و گفت، آفاق خواب نمی رفت گفتم پاشم بیام زیارت. اشک پیچید توی چشمهایش و گفت: شب جمعه بود، شب اول قبر آیت الله رئیسی هم بود، آمدم برایش نماز خوندم. سرش را تکاند و گفت، از یه هفته پیش قرار بوده بیاییم مشهد. وقتی این اتفاق افتاد دونستم، قسمت ما بوده که این روزها اینجا باشیم، سعی کردم کم نذارم برا این قسمت و سعادت. باز زبانم چرخید که بگویم چه مردم خوبی داریم. ادامه دارد... رحیمه ملازاده | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 روایت مشهد بخش بیست‌وهفتم مگر رود را پایانی نیست؟ پس چرا این جمعیت تمام نمی‌شوند؟ قریب به یک ساعت است که کناره‌ای از این رود ایستاده‌ام و تماشایشان می‌کنم. غم به تعداد آدم‌های روی زمین تکثیر شده و تمام این جغرافیا را پر کرده... جمعیت اوج می‌گیرد، رود طغیان می‌کند و من را به درون خودش می‌کشد... تابوتی از دور پیدا می‌شود و فاضل توی ذهنم شعر می‌خواند :«همیشه رود با خود میوه‌ی غلتان نخواهد داشت...» گاهی تابوت عزیزی ‌ست بر شانه‌ی رود... ادامه دارد... محدثه نوری | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۴:۰۰ | حوالی میدان پانزده خرداد ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت تبریز بخش شصت‌وهشتم بساط کوچک و مجهزش را پهن کرده بود جلویش. روی یک قطعه کاغذ نوشته بود: «واکس صلواتی». با جان و دل داشت یک جفت کفش را واکس می‌زد. دانه‌های عرق از پیشانی تا فک‌اش می‌غلتید. گفتم: «خسته نباشین، کارتون خیلی قشنگ و بجاست.» یک لحظه گوشه‌ی لبش پرید بالا. بعدش گفت:« ای وای! آخه نمیدونی که. سوختم. پام معلوله. مستاجرم و راه درامدم همینه. زن و بچم گذاشتن رفتن. شبا تو محل خواب بی‌خانمان‌ها می‌خوابم. ولی از اون روز که خبر سقوط هلیکوپتر رو شنیدم، حالیم پوزولوپ(خیلی بهم ریختم). امروز گفتم بساطمو بیارم و برا مردم کاری کنم بلکه دلم آروم بشه.» + «تا حالا با اقای آل‌هاشم برخورد داشتین؟» _آآآآآره! نمازجمعه‌ها دیده بودمش. از طرف حمایت مستمندان برامون حساب باز کرده بودن. قرار بود ۶خرداد هم بریم دیدنشون. نشد.» ادامه دارد... سنا عباسعلیزاده پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۴۵ | گلزار شهدای وادی رحمت ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت بیرجند بخش چهل‌وسوم زن و مرد یک‌هو هجوم آوردند. مغناطیس پیکر می‌کشیدشان. همه می‌رفتند سمت رئیس جمهور. طنین حیدر حیدر، فضا را پر کرد. تابوت روان بود و جسم و جان مردم هم روان. شانه به شانه هم در پی شهدای خدمت می‌رفتیم. جلویم پسر بچه‌ای یک‌هو توقف کرد، دولا شد و عکس رئیس جمهور که زیر دست و پا بود را برداشت. ادامه دارد... محمدحسین ایزی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | میدان جانباز ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت قم بخش پنجاه‌ویکم مسیر شلوغ، سیل جمعیت و پیاده‌روی حرم تا حرم زائرین و مشائین؛ همه در ذهن طنین‌انداز ایام اربعین است. پیرو جوان آمده‌‌اند، بین‌الحرمین شهر قم. راه را که می‌خواهی طی کنی، خواه‌ناخواه تنه‌ات به تنه زائرین می‌خورد، از بس که شلوغ است و ازدحام زیاد. برخی پیاده یا با دوچرخه از حرم حضرت معصومه به جمکران می‌روند. بعضی جاها آنقدر ازدحام شدید می‌شود که موتورسوار کناریم از موتور پیاده شده و موتورش را به دست گرفته و پیاده سعی دارد خود را به جمکران برساند. بعضی در مسیر نشسته و ایستاده منتظرند تا ماشین حامل پیکرها بیاید و همراه پیکرهای سوخته به زیارت مسجد مقدس روانه شوند. حال وهوا، حال و هوای اربعین است. انگار محرم نشده مردم قم به استقبال اربعین آمده اند. پرچم‌های برافراشته، موکب‌های روضه‌خوان، دل‌های آماده و چشمان اشکبار همه یادآور اربعین است. هلابیکم یا زواری هلابیکم... ادامه دارد... علیرضا امین سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت زنجان بخش نهم توی ظل آفتاب داغ ایستاده و برای عزیزِ شهرش اسفند دود می‌کند... می‌گفت: «تنها کاری که برای مهمان ابا عبدالله می‌توانم بکنم؛ آخه ماه محرم هم جلو دسته عزاداری امام حسین اسفند دود می‌کنم.» ادامه دارد... فریده عبدی پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا