eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
246 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 روایت تبریز بخش شصت‌وهشتم بساط کوچک و مجهزش را پهن کرده بود جلویش. روی یک قطعه کاغذ نوشته بود: «واکس صلواتی». با جان و دل داشت یک جفت کفش را واکس می‌زد. دانه‌های عرق از پیشانی تا فک‌اش می‌غلتید. گفتم: «خسته نباشین، کارتون خیلی قشنگ و بجاست.» یک لحظه گوشه‌ی لبش پرید بالا. بعدش گفت:« ای وای! آخه نمیدونی که. سوختم. پام معلوله. مستاجرم و راه درامدم همینه. زن و بچم گذاشتن رفتن. شبا تو محل خواب بی‌خانمان‌ها می‌خوابم. ولی از اون روز که خبر سقوط هلیکوپتر رو شنیدم، حالیم پوزولوپ(خیلی بهم ریختم). امروز گفتم بساطمو بیارم و برا مردم کاری کنم بلکه دلم آروم بشه.» + «تا حالا با اقای آل‌هاشم برخورد داشتین؟» _آآآآآره! نمازجمعه‌ها دیده بودمش. از طرف حمایت مستمندان برامون حساب باز کرده بودن. قرار بود ۶خرداد هم بریم دیدنشون. نشد.» ادامه دارد... سنا عباسعلیزاده پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۴۵ | گلزار شهدای وادی رحمت ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت بیرجند بخش چهل‌وسوم زن و مرد یک‌هو هجوم آوردند. مغناطیس پیکر می‌کشیدشان. همه می‌رفتند سمت رئیس جمهور. طنین حیدر حیدر، فضا را پر کرد. تابوت روان بود و جسم و جان مردم هم روان. شانه به شانه هم در پی شهدای خدمت می‌رفتیم. جلویم پسر بچه‌ای یک‌هو توقف کرد، دولا شد و عکس رئیس جمهور که زیر دست و پا بود را برداشت. ادامه دارد... محمدحسین ایزی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | میدان جانباز ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت قم بخش پنجاه‌ویکم مسیر شلوغ، سیل جمعیت و پیاده‌روی حرم تا حرم زائرین و مشائین؛ همه در ذهن طنین‌انداز ایام اربعین است. پیرو جوان آمده‌‌اند، بین‌الحرمین شهر قم. راه را که می‌خواهی طی کنی، خواه‌ناخواه تنه‌ات به تنه زائرین می‌خورد، از بس که شلوغ است و ازدحام زیاد. برخی پیاده یا با دوچرخه از حرم حضرت معصومه به جمکران می‌روند. بعضی جاها آنقدر ازدحام شدید می‌شود که موتورسوار کناریم از موتور پیاده شده و موتورش را به دست گرفته و پیاده سعی دارد خود را به جمکران برساند. بعضی در مسیر نشسته و ایستاده منتظرند تا ماشین حامل پیکرها بیاید و همراه پیکرهای سوخته به زیارت مسجد مقدس روانه شوند. حال وهوا، حال و هوای اربعین است. انگار محرم نشده مردم قم به استقبال اربعین آمده اند. پرچم‌های برافراشته، موکب‌های روضه‌خوان، دل‌های آماده و چشمان اشکبار همه یادآور اربعین است. هلابیکم یا زواری هلابیکم... ادامه دارد... علیرضا امین سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت زنجان بخش نهم توی ظل آفتاب داغ ایستاده و برای عزیزِ شهرش اسفند دود می‌کند... می‌گفت: «تنها کاری که برای مهمان ابا عبدالله می‌توانم بکنم؛ آخه ماه محرم هم جلو دسته عزاداری امام حسین اسفند دود می‌کنم.» ادامه دارد... فریده عبدی پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت قم بخش پنجاه‌ودوم وقتی که با شوهر و سه پسرش برای تشییع شهدا آمده بود ابتدای بلوار پیامبر اعظم مدام با چشمهای خیس و بغضی گلوگیر می‌گفت: «شب حادثه خیلی نذر و دعا کردم که آقای رئیسی صحیح و سالم پیدا بشه. با دوستانم ختم صلوات گرفته و دعای مشمول خواندیم.» خیلی تلاش می‌کرد بغضش را قورت بدهد ولی باز لرزش صدای زنانه از گلوی ورم کرده‌اش را حواله دلم می‌کرد و می‌گفت؛ "یعنی می‌شه الان از خواب بیدار بشم و ببینم همه این‌ها فقط یه خواب بوده؟" زبیده خاتونِ اهل هندوستان وقتی اینطور حرف می‌زد و می‌بارید هم افتخار می‌کردم به داشتن رئیس جمهور بین المللی‌ام، هم داغی تازه به دلم می‌نشاند. زبیده خاتون امروز پیامم داد: برای آقای رئیسی در قم مراسم گرفته‌ام. خوشحال می‌شوم شرکت کنی. ادامه دارد... ملیحه خانی | از جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
مستمعان کوچک.mp3
2.38M
📌 📌 مستمعان کوچک برای واگذاری زمینهای طرح جوانی جمعیت، جشن گرفته بودند. آیت‌الله رئیسی به تیم هماهنگی گفته بود مردمی که می‌خواهند زمین‌هایشان را تحویل بگیرند، با بچه‌هایشان بنشینند روی صندلی‌های جلو و مسئولین اگر می‌خواهند بیایند، عقب‌تر بنشینند. جمعیتِ توی سالن زیاد بود و صدا به صدا نمی‌رسید. مشمولان طرح جوانی جمعیت با بچه‌هایشان آمده بودند و صدای بچه‌ها سالن را پر کرده بود. آیت‌الله که وارد سالن شد، مسئولین هم پشت‌سرش آمدند توی سالن. 📃 متن کامل ✍🏻 محسن حسن‌زاده | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 چله بعد از شهادت محمدعلی رجایی مردم ۴۰ روز زیارت عاشورا خواندند، که رئیس‌جمهور خوب نصیبشان شود؛ امام خامنه‌ای شد رئیس‌جمهورشان. حالا تا انتخابات [نزدیک] ۴۰ روز مانده... از امروز روزی یک مرتبه زیارت عاشورا بخوانیم به این نیت که رئیس‌جمهور انقلابی و عزیزی چون شهید رئیسی نصیب مردم و انقلاب شود. شنبه | ۵ خرداد ۱۴۰۳ | یزد قهرمان @yazde_ghahraman ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت تبریز بخش شصت‌ونهم حدس می‌زنم مادر شهید باشد. می‌نشینم کنار مزار و فاتحه‌ای می‌خوانم. آه می‌کشد و می‌گوید: «فقط همین پسر را داشتم.» حاج خانوم خودش سر حرف را باز می‌کنم: - شما خانواده شهیدین! حتماً حاج آقا رو از نزدیک دیدین! - نه. من اصلا راضی نمی‌شدم به خاطر دیدار خصوصی حاج آقا رو به زحمت بندازم. جمعه‌ها توی نماز جمعه می‌دیدمشون. سه سال هم هست که به خاطر کمرم خونه نشین شدم، ولی امروز دیگه تاب نیاوردم و اومدم. - حاج خانوم! اگه الان آیت‌الله آل‌هاشم رو ببینین چی می‌گین بهشون؟ صدایش را بلندتر می‌کند: «هیچی، هیچی، به خدا هیچی فقط شفاعت می‌خوام.» ادامه دارد... لیلا طهماسبی پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۱:۰۰ | وادی رحمت ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت بیرجند بخش چهل‌وچهارم ساعت هفت که رسیدم میدان جانباز، مردِ پرستار داد می‌زد: - برید کنار، کنار! و پیرزنی که چشم‌هایش بسته بود را روی برانکارد برد توی اورژانس. چشم‌هایم همین طور تعقیبش می‌کرد که یک هو پوشش یک زن توجه‌ام را جلب کرد. پرچم فلسطین انداخته بود روی دوشش. یک خانم میان سال بود با شوهر و پسرهایش. - چرا فلسطین؟ - چون راه رئیس جمهورو ادامه بدم. جلوتر را که نگاه کردم، پرچم حزب‌الله لبنان را هم دیدم. ادامه دارد... محمدحسین ایزی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | میدان جانباز ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش بیست‌وهشتم موعد آمدنت نزدیک شده. جایی می‌ایستم که تا وقتی رسیدی، خوب ببینمت. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شود. خورشید نور مستقیمش را به سرمان می‌کوبد. گرما بی‌تابم کرده که ماشین حامل شما راه می‌افتد. مگر می‌شود؟ به محض راه افتادنت ابرها می‌آیند و نمِ باران شروع می‌شود... تپش قلبم بالا رفته و ناخودآگاه فریاد می‌زنم باران! مگر می‌شود؟ باران... دیگر می‌شنوی... حتی نجواهایمان را زنده‌ای! بیشتر از قبل... تابوتت به چند قدمی‌مان رسیده. دیگر حتی جا برای نفس‌کشیدن‌مان هم کم است. اشک امانم نمی‌دهد. نمی‌بینمت. تار شده‌ای. خیلی تار. تمام جانم را می‌ریزم توی صدایم و بلندتر از جمعیت داد می‌زنم: سفرت به خیر سید... بهشتی باشی. آرزو‌صادقی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۴:۳۰ | خیابان امام رضا ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت تبریز بخش هفتادم توی شلوغی جمعیت به ماشین نظامی تکیه داده و ایستاده است. سن و سالی ازش گذشته و ایستادن سختش است. نزدیکش می‌شوم؛ عینک دودی چشمانش را قاب گرفته است. دقت که می‌کنم کبودی بزرگی زیر چشم راستش نمایان است. می‌پرسم: «مادر برای چی اومدی؟» می‌گوید: «برای حاج آقا» چشمش پرِ‌ اشک می‌شود: «خبرش رو که شنیدم از ناراحتی زمین خوردم.» می‌پرسم: «خبر شهادت؟» می‌گوید: «نه همون لحظه که گفتن هلیکوپترش سقوط کرده با دو دست به سر کوبیدم. اومدم بلند بشم از هوش رفتم و با سر زمین خوردم زمین. کبودی چشمم یادگار همون زمین خوردنه.» می‌گوید: «من پدر شهید آل‌هاشم رو هم می‌شناسم. اینا خیلی مردم‌دار بودن. مردم رو درک می‌کردن.» ادامه دارد... حکیمه برتینا پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۴۰ | میدان شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا