تو نیمی از غزلی! نیمه ی قشنگ ترش
که داشت روسری قرمزی به روی سرش
همان غزل که مرا نیمه اش هوایی کرد
همان که مردم دنیا شدند در به درش
همان غزل که در این روزگار پر آشوب
شده است تیتر یک روزنامه ها، خبرش
همان غزل که هزاران هزار شعر سپید
نشسته نرم و غزلگون به گونه های ترش
همان غزل که خداوند نیمه اش را گفت
ولی سپرد نگویند نیمه ی دگرش
همان غزل که خداوند نیمه کاره گذاشت!
.............................................
@shearhayeziba
#محمدمهدی_حاتمی
عشق درخششی جادویی است
که از درون هسته سوزان روح می تابد
و زمین پیرامونش را روشنی می بخشد
و توانمان می دهد تا زندگی را
در قالب رویایی شیرین و زیبا
بین دو بیداری درک کنیم
@shearhayeziba
شاعر لبنانی ( متوفای ۱۰ آوریل ۱۹۳۱)
#جبران_خلیل_جبران
جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست
جز صبر عاشق نگران را علاج نیست
درمانده ام به دست دل هرزه گرد خویش
در دست باد برگ خزان را علاج نیست
تن در کشاکش فلک سفله داده ام
جز پیروی دست، کمان را علاج نیست
عنقا اگر نه گرد فشاند ز بال خویش
ناسور زخم تیغ زبان را علاج نیست
طوفان اگر نه شعله کشد از دل تنور
خار و خس بسیط جهان را علاج نیست
آن را که زد شراب، علاجش بود شراب
دردسر فلک زدگان را علاج نیست
صائب به دست باد بود تا عنان زلف
جز پیچ و تاب رشته جان را علاج نیست
@shearhayeziba
#صائب_تبریزی
چشمان گريه ام را
دادم به دشت باران
شايد مرا بگريد
بر تربت بهاران
هرگز كسي نفهميد
مفهوم غربتم را
من واژه اي غريبم
در شعر روزگاران
من كه هزار و يك شب
تا شهر قصه رفتم
با هيچكس نگفتم
يك قصه از هزاران
اي ساحل رسيدن
اين موج خسته درياب
درياي اشتياق است
دلهاي بي قراران
شب تا سحر نشسته
در كنج خلوت خويش
تا روي ماه بينم
در قاب چشمه ساران
در اين سراب تشنه
آهوي دل غريب است
ما را ضمانتي كن
اي اعتبار باران
@shearhayeziba
🖋استاد (اسحاق انور) شاعر ، قاری قرآن و آهنگساز (متوفای ۵ تیر ۱۳۹۸)
#اسحاق_انور
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
@shearhayeziba
#وحشی
نگاه اول
عید «حول حالنا»است
که واجب است بفهمیم
عید، شوقی است
که پدرم را به مزرعه میخواند
عید، تنپوش کهنه باباست
که آن را مادر به قد من کوک میکند
و من آنقدر بزرگ میشوم
که در پیراهن میگنجم
عید، تقاضای سبز شدن است
یا مقلبالقوب
نگاه دوم
عید، سوپر مارکتی است
که انواع خوردنیها در آن است
عید، بوتیکی است
که انواع پوشیدنی ها در آن هست
عید ملودی مبارک باد است
که من با پیانو مینوازم
شب به خیر دوست من!
@shearhayeziba
#سلمان_هراتی
گرمی آتش خورشید فسرد
مهرگان زد به جهان رنگ دگر
پنجهٔ خسته این چنگی پیر
ره دیگر زد و آهنگ دگر
زندگی مرده به بیراه زمان
کرده افسانهٔ هستی کوتاه
جز به افسوس نمی خندد مهر
جز به اندوه نمی تابد ماه
باز در دیدهٔ غمگین سحر
روح بیمار طبیعت پیداست
باز در سردی لبخند غروب
رازها خفته ز ناکامی هاست
شاخهها مضطرب از جنبش باد
در هم آویخته می پرهیزند
برگها سوخته از بوسهٔ مرگ
تکتک از شاخه فرو میریزند
میکند باد خزانی خاموش
شعلهٔ سرکش تابستان را
دست مرگ است و ز پا ننشیند
تا به یغما نبرد بُستان را
دلم از نام خزان می لرزد
زان که من زادهٔ تابستانم
شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله کشد در جانم
می رسد سردی پاییز حیات
تاب این سیل بلاخیزم نیست
غنچهام نشکفته به کام
طاقت سیلی پاییزم نیست
@shearhayeziba
#فریدون_مشیری
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا میخواند
@shearhayeziba
#سهراب_سپهری
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
@shearhayeziba
#وحشی
به گرد گریه من ابر درفشان نرسد
به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد
مجردان چو مسیح از علایق آزادند
کمند رشته مریم به آسمان نرسد
مرا ز خرمن گردون چه چشمداشت بود؟
که برگ کاه به چشمم ز کهکشان نرسد
به زهد خشک به معراج قرب نتوان رفت
که کس به عالم بالا به نردبان نرسد
ز سطحیان مطلب غور نکته های دقیق
هما به چاشنی مغز استخوان نرسد
گشایش از دم پیران بود جوانان را
به خاکبوس هدف تیر بی کمان نرسد
به خواری وطن از عیش غربتم قانع
که هیچ گل به خس و خار آشیان نرسد
کمند آه ستمدیدگان عنان تاب است
نمی شود به سر چاه، کاروان نرسد
حضور همنفسان مغتنم شمر صائب
که لذتی به ملاقات دوستان نرسد
@shearhayeziba
#صائب
ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار این کند؟
دل زپیمان برگرفتی، هیچ دلدار این کند؟
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها، یار با یار این کند؟
جور تو با عاشق سرگشته امروزینه نیست
آزمودم عشق را صدبار، هر بار این کند
طالب عشق رخ خوب تو بودم سالها
خود ندانستم که با من آخر کار این کند
نرگست در عین بیماری کند قصد دلم
کس ندانم در جهان با هیچ بیمار این کند
@shearhayeziba
#صائب
کافه شعروسمـــــــــــاع
🔘 علم عروض... عروض علمی است که به وسیله آن به اوزان شعر و تغییرات آن پی میبریم. در عروض، مصراعها
🔘 اوزان عروضی
🔹طبقه بندي اوزان :
تعداد اوزان شعر فارسي بسيار زياد است و اوزاني که از نظر نظم ميان هجاهاي کوتاه و بلند يکسان هستند يک گروه را تشکيل مي دهند
اوزان شعر فارسی از 4 رکني (مثمن )،
3 رکني ( مسدس ) و
2 رکني ( مربع ) ساخته مي شوند.
🔹نام اوزان :
نام اوزان حاصل از تکرار ارکان چنين است:
مفاعيلن --> هَزَج
مستفعلن --> رَجَز
فاعلاتن --> رَمَل
فعولن --> متقارب
🔹پر کاربرد ترين اوزان :
پر کاربردترين اوزان شعر فارسي 29 تاست. اين اوزان را بر مبناي نظم ميان هجاهاي کوتاه و بلند آن مي توان به 9 گروه که هر کدام شامل 2 يا 3 وزن هستند و 5 تک وزن مرتب کرد.
برای آشنایی بیشتر با اوزان شعری به سایت زیر مراجعه کنید 👇🏼👇🏼
http://tarannomsokoot.blogfa.com/post/15
@shearhayeziba
خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را
خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است
قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را
گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را
می ز رطل عشق خوردن کار هر بی ظرف نیست
وحشیی باید که بر لب گیرد این پیمانه را
@shearhayeziba
#وحشی
نبوده به جز او کسی دشمن من
که بوده فقط دشمن من "من" من
همین "من من" من شده سیل آتش
و افتاده بر دامن خرمن من
نشسته "من فتنه" در دشمنی تا
بیاندازد او لکه بر دامن من
زلیخا مآبانه آمد ولیکن
شد از روبه رو پاره پیراهن من
دقیقا چنان قصه ی آب و آهن
شده شکل ترکیب پوسیدن من
شکستم درآیینه خود را که شاید
" من" من شود زنده با مردن من
@shearhayeziba
#هادی_قاسمی
إنّ العُيونَ ترَى كلّ يومٍ وجوهًا جميلَة، ولكنّ القلبَ لا يَفتحُ أبوابَهُ إلا لوجهٍ واحِدٍ...
چشم ها هر روز چهرگانی زیبا میبینند واما قلب در را تنها برای یک چهره باز میکند...
@shearhayeziba
#فاروق_جویدة
منبع: کانال تلگرامی محمود درویش
سَلاماً عَلى لَوْنِ الحُزنِ فِي عَينَيكِ...
سلام بر رنگ اندوه در چشمانت...
@shearhayeziba
🖋محمود درویش شاعر و نویسنده فلسطینی (متوفای ۹ اوت ۲۰۰۸)
#محمود_درويش
در اين روزگار مه آلود
در اين شكست ثانيه ها
در اين كسر كوتاه
كوتاه مثل آه
قدمهايم
در اشتياق كوهپايه هاست
كوهپايه هايى
پر از مرزه هاى وحشى
پر از عطر سوسن هاى بى دريغ
آنجا كه هرگز قدم نگذاشتيم
و فردايمان
هرگز نيامد
و خورشيد بر دستان نجيبمان بوسه نزد
ما اقاقيهاى چالاك دشت ايمان
ما گلبرگهاى جلگه هاى عشق
ما «پرستوهاى سبكبال»
#گلاره_سادات_اخوى
@shearhayeziba
منبع: کانال تلگرامی باغ آینه و نور
فریاد کز این رِباط کَهگِل جان میکَنم و نمیکَنَم دل نه طاقت رفتن و نه خفتن نه حال شنیدن و نه گفتن جز وهمِ محال پرورم نیست میمیرم و مرگ باورم نیست
@shearhayeziba
#جلالالدین_همایی
🖋 داستان سرودن شعر ( بوی جوی مولیان...)
علت سرودن این شعر را چنین نوشته اند که پادشاه بخارا امیر "نصر بن احمد سامانی" در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان میرفت. در سالی که به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمت ها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدین سان اقامت او چهار سال طول کشید. سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد. رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پردهی عشاق آغاز به خواندن کرد:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
هنگامی که رودکی به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامهی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد.
در طول تاریخ عدهی زیادی از شاعران از جمله سنایی، مولوی، حافظ، آذر بیگدلی و جز آنها از این قصیدهی رودکی استقبال کردهاند.
🖋 جعفربن محمد معروف به رودکی نخستین شاعر بزرگ زبان فارسی است. رودکی در رودک سمرقند چشم به جهان گشود و در ۶۹ سالگی در سال ۳۱۹ زندگی را بدرود گـفـت.
@shearhayeziba
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرد تاوان از که جوید
دریغا نیست همدردی موافق
که بر بخت بدم خوش خوش بموید
مرا گفتی که ترک ما بگفتی
به ترک زندگانی کس بگوید؟
کسی کز خوان وصلت سیر نبود
چرا باید که دست از تو بشوید
ز صد بارو دلم روی تو بیند
ز صد فرسنگ بوی تو ببوید
گل وصلت فراموشم نگردد
وگر خار از سر گورم بروید
غم درد دل عطار امروز
چه فرمایی بگوید یا نگوید
------------------
🖋فرید الدین محمد عَطّار نیشابوری شاعر و عارف فارسیزبان قرن ششم و هفتم قمری است. او با علوم مختلفی مانند قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، طب، نجوم و کلام آشنایی داشت.
الهینامه، اسرارنامه، خسرونامه و منطقالطیر از آثار منظوم عطارند و تذکرةالاولیا تنها اثر او به نثر است.
او در حمله سربازان مغول به نیشابور، اسیر و سپس در سال ۶۱۷ ق و یا ۶۲۷ق در سن ۹۰ سالگی کشته شد.
عطار نیشابوری اشعار بسیاری در فضیلت امام علی(ع) سروده است. همچنین اشعاری در فضیلت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دارد.
@shearhayeziba
#عطار_نیشابوری