#شهدا_را_یاد_کنیم
📖 #امام_خمینی گفته آنهایی که پولشان زیاد است، کمک کنند تا آنهایی که پولشان کم است، پولشان زیاد بشود. برای همین بابا امروز یخچال خانه را برد داد به همسایهمان، توران خانوم.
آخر یخچال توران خانوم آب میداد و پول نداشت درستش کند.
بابا به توران خانوم یک گونی برنج هم داد.
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
شهید #علی_بیطرفان
#برشی_از_کتاب وقتی بابا رئیس بود، کار مشترکی از کنگره ملی شهدای استان قم و انتشارات کتاب جمکران
📙 #وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 #تقی_شجاعی
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖از بابا پرسید: «ما اینهمه نماز میخوانیم تا خدا کمکمان کند، پس چرا زور بعثیها از ما بیشتر است؟» بابا گفت: «کی گفته بیشتر است؟» اکبر آقا گفت: «معلوم است دیگر. آنها برای هر پنجتا ایرانی، یک تانک دارند. سنگرهایشان هم همش بتونآرمه است. تازه بمب شیمیایی هم دارند که کل نسل ما را مُنقرِز کنند.» بابا گفت: «اگر اینهمه زور دارند، چرا شش سال است نتوانستهاند ما را شکست بدهند؟ حالا تازه ما یک نفریم، صدام سی-چهل نفر. یعنی سی-چهل کشور به صدام کمک میکنند و بهش تفنگ و تانک و توپ و موشک و هواپیما میدهند تا ما را بکشد و شکست بدهد، ولی کسی به ما کمک نمیکند و هیچی به ما نمیدهد. ما تنهایی داریم میجنگیم و تا الان هم تنهایی پدر صدام را درآوردهایم.»
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
معلم شهید #علی_بیطرفان
#برشی_از_کتاب
📙 #وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 #علی_بیطرفان
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖چهره خندان مصطفی جزئی از خاطراتت است. نه فقط با تو؛ از هرکس دیگری هم که بپرسی، همین آدرس را میدهد: «آدم بشّاشی بود... خنده از چهرهش نمیافتاد... با همه میگفت و میخندید... جُکهای دست اول تعریف میکرد که شاید بیمزه بود، اما محال بود نخندونه... از اون آدمها بود که وقتی حدیث آقا رسول خدا رو میخوندی که مؤمن غمش تو دلشه و چهرهش شاده، یاد اون میافتادی... »
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
شهید مدافع حرم #مصطفی_نبی_لو
#برشی_از_کتاب
📙 #لبخند_مصطفی
🖋 #مریم_دوست_محمدیان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/131524
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖پروین تمام آن روزها را دوست داشت؛ تمام خندهها و گریههایشان را. آن روزها وقتی ناهید به دانشگاه میآمد برای تنها دوستش از کشتار مردم میگفت و از کودکانی که در آغوش مادرانشان در میدان ژاله شهید شده بودند و جنازههایی که بار کامیون ارتشی کرده بودند و کسی نمیدانست کجا دفنشان کردهاند. پروین چند باری خودش را رساند به بیمارستان و زخمهای مجروحان را بخیه زد. او وقتی از پدرش میپرسید: «آخه چرا شاه داره با مردم کشور خودش این کار رو میکنه؟» پدر سرش را پایین میانداخت و با حسرتی عمیق، همانطور که به فرش دستباف مادر خیره میماند، جواب میداد: «اونا به زائرای امام رضا رحم نکردن، میخوان به مردم کوچه و بازار رحم کنن.»
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
شهیده #پروین_ناصحی
#برشی_از_کتاب
📙 #همه_خبرها_اینجاست
🖋 #نجمه_جوادی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123988
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖جواب شنیده بود: «صِرف جانبازی مجوز رفتن به سوریه نیست. » اما مگر مصطفی کسی بود که به این راحتی قانع شود؟ از تخصصش در آن سالهای دفاع مقدس گفت؛ از پزشکیاری در واحد بهداری، تا قایقرانی و قایقسازی در یگان دریایی و رانندگی لودر و بولدوزر و بیلمکانیکی در واحد رزمی مهندسی. دستآخر هم التماس را چاشنی کرده بود و شماره تلفن گذاشته بود که هروقت نیرو لازم داشتند، با او تماس بگیرند.
اما به همین راحتی نیرو به سور یه اعزام نمیکردند و او را سر میدواندند. آرزوی شهادت، داشت او را سر میدواند. تماس نگرفتند و او هم تماس نگرفت. آن شب پس از تمامشدن شیفت خادمیش در بارگاه کر یمه اهلبیت، رو کرده بود به گنبد طلایی ولینعمتش و به او گفته بود: «دیگه به هیچ بنیبشری زنگ نمیزنم! این راه لیاقت میخواد که من ندارم. »
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
#شهید_مدافع_حرم #مصطفی_نبی_لو
📙 #لبخند_مصطفی
🖋 #مریم_دوست_محمدیان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/131524
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
❁﷽❁ا
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖بعد از برگشتن از عملیات محرم، خودش را به آب وآتش میزد تا یک دوره آموزشی آبی و خاکی را برای فرماندهان سپاه تدارک ببیند. شدیداً به این نکته اعتقاد داشت که فقط فرماندهای که خوب آموزش دیده است میتواند نیروی خوبی هم تحو یل دهد. از روی نظم و انضباطی که جزء ذاتش بود، قبل از انجام هر کاری باید مقدماتش را فراهم میکرد و اولین قدم، مشورت با افراد خبره و اهل فن بود.
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
شهید #محمد_اویسی
📙 #و_دریا_آتش_گرفت
🖋 #فاطمه_سلطانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/121549
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖عباس گربه را برداشت و بغلش گرفت. روی بدنش دست کشید و بعد به صورتش نگاه کرد. به چشمانش زل زد. پای گربه شکسته بود و درد را از چشمانش میشد خواند.
عباس گفت: «اینجوری نگاه نکن. خودم برات عصا میشم، ویلچرت میشم. خودم میبرمت پیش مرغهای بتولخانوم.»
رضا از بالا به حرفهای عباس خندید.
عباس داد زد: «ننه! وقتی پات درد میگیره، زردچوبه رو با چی قاتى میکنی؟»
معصومه گفت: «وا، مگه گربه آدمه؟ »
عباس گفت: «به چشمهاش نگاه کن؛ باهات حرف نمیزنه؟»
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖چطور یک نفر میتوانست طوری #قرآن بخواند که حاجبابا از خواندن خودش خجالت بکشد و هنوز به خانه خودش برنگشته، هی قربانصدقهاش برود و تعریف کند که #ابوالفضل مزد کاری که کرده را جمع کرده و گذاشته جیب سعید، چلاقی که همیشه خدا تکیه میدهد به دیوار مسجد و از جایش جم نمیخورد. بخت و اقبال بود که در همان لحظه، حاجبابا رسیده و این کار #ابوالفضل را دیده بود. اگر بخت و اقبال با کسی یار نباشد، چطور میتواند طوری صورت یک آدم را نقاشی کند که حاجبابا خیال کند که عکس است... عکس را هم حاجبابا بیاورد و بگذارد لای قرآن خانه... خب چرا عکس را میگذاری لای قرآن؟ گناه دارد... هیس، زن! این عکس جرم دارد. تازه عکس نیست، آقا ابوالفضل کشیده. عکس #آیت_الله_خمینی است...
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
خلبان شهید #ابوالفضل_مهدیار
📙 #به_نام_مادر
🖋 #سید_میثم_موسویان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/126229
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
❁﷽❁ا
📖زنها همه بلند شدند.
_ #عباس! کجا بودی ننه؟ دورت بگردم!
_وای داداش! چه بلایی سرت اومده؟
زن علیاکبر دستان خیسش را به دامنش کشید و آمد وسط اتاق.
دستان گچگرفته #عباس از گردنش آویزان بود و درد از چشمانش معلوم بود، اما #لبخند روی لبانش جا خوش کرده بود. همیشه لبخندش جلوتر از خودش وارد میشد. ننه #عباس را محکم بغل کرد...
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122/%D8%B3%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7/
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖اگر #مهدی خانه بود، حتماً به احترام بابا بلند میشد و سلام میداد و به من نیم نگاهی میکرد که «تو هم بلند شو». لم داده بودم. من هم حرصش را درمیآوردم. بااینکه خیلی #مظلوم است و من خیلی او را #دوست_دارم، نمیدانم چرا همهاش میخواهم لجش را دربیاورم. گوشۀ لبم را کج کردم و این پا و آنپا کردم، ولی بالاخره بلند شدم و گفتم: «سلام بابا! خسته نباشید.»
به نقل از رضا قربانیان، برادرِ شهید #مهدی_قربانیان
📙 #نشانی_گنج
🖋 #فاطمه_بهبهانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123123
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖حجت از ما کوچک تر است و هی آزارمان می دهد. دهن کجی می کند و گوسفندهایش را به هوای ما ول میکند و میرود دنبال بازیگوشی!
یک روز دوباره مثل همیشه، زودتر از ما از دشت برگشت، گوسفندهایش را هم نبرد، من گفتم حتماً این بار هم میخواهد برود پیش پدر و مادرش و به دروغ بگوید: «این ها من رو کتک زدن.» ولی #سیدعلی صبورتر از من است، مثل پدرش، عمو محمد. حوصله می کند و می گوید: «کاری به کارش نداشته باش... اون داره نادونی می کنه،
ما که نباید مثل اون باشیم!»
شهید #سید_علی_هاشمی
📙 #سید_لری
🖋 #صدیقه_شاهسون
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/135460
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/2154430515C2570438306
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖جواب دادی: «عزیزدلم! منظورم اینه که این پرچم بهدرد ما نمیخوره، جز از این کشو به اون کشوکردن. »
بعدها همهتان فهمیدید که این پرچم مأموریت دارد. وقتی برای دفن #مصطفی داشتی لباسها را آماده میکردی، لباسهایی که موقع خدمت به #بانوی_کریمه میپوشید و وصیت کرده بود با همانها دفن شود، رو به بچهها گفتی: «بچهها لباسهای بابا پرچم نداره. کاش یکی میخریدیم و میذاشتیم رو لباسهای بابا».
دخترت با صدای گرفته جواب داد: «پرچمی که روی وسایل #شهید میذارن، باید از جای خاصی اومده باشه و متبرک باشه».
میان هقزدنهای بچهها بود که زرد کهربایی #پرچم_فاطمیون، چشمت را روشن کرد. #مصطفی پرچم متبرک را خودش آورده بود. همان شد زینت لباسهای سورمهای خدمتش...
شهید مدافع حرم #مصطفی_نبی_لو
📙 #لبخند_مصطفی
🖋 #مریم_دوست_محمدیان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/131524
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
📖خانه همسایه #عروسی است و صدای ساز و دهلشان توی گوش آبادی پیچیده. هرچه مادر اصرار کرد: «برو لباسهات رو بپوش تا با هم بریم عروسی. » من قبول نکردم؛ حسابی از دست من شاکی شده است. بابا سمت من میآید، من را بغل میکند و نوازشم میکند: «بو مَنیم قِیزیم دِ... این #خدیجه منه... این دختر ، #نوه_حضرت_زهراست... بایدم اینطور باشه... من به خدیجه افتخار میکنم.» رو به مادر میکند.
-مریم! میگن دوره آخرالزمون #دجال میآد... دجال شیطونه و هرکی بهش علاقه پیدا کنه گولش رو میخوره... رقص و اینجور کارها هم کار دجاله... ول کن تو هم اگه از من میشنوی، نمیخواد بری مریم!»
شهید #سید_محمد_هاشمی
📙 #سید_لری
🖋 #صدیقه_شاهسون
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/135460
📘📘📘📘📘
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/2154430515C2570438306
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖داخل پارکینگ، محسن افشار چشمش به دو ماشین ضدگلوله افتاد که فقط ماشینبازهای حرفهای میدانستند چه جواهری هستند، یک آلفارومئو و یک بنز. چشمهای افشار برقی زد و رو به محمد کرد. پرسید: اینا مال شماس؟
محمد نگاهی به ماشینها انداخت و گفت: «اون آلفارومئو رو برا من آوردن، اون بنزم برا حاج داوده.» محسن جلو رفت و باعشق، دستی روی ماشین آلفارومئو کشید.
_ پس ما رو ببر یه دوری بزنیم.
_ چی میگی برادر من؟ اینا بهدرد ما میخوره؟
_ یعنی نمیخوای سوارش شی؟
_ من همون ماشین پیکان از سرمم زیاده. بیا... بیا برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه.
شهید #محمد_اویسی
📙 #و_دریا_آتش_گرفت
🖋 #فاطمه_سلطانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/121549
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/2154430515C2570438306
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖هنوز چند قدمی از میز خدمت دور نشده بود که پرستار صدایش زد.
_ خانم دکتر ناصحی یه لحظه...
پروین برگشت. نگاهی به او انداخت. دختر جوان مقنعه سفیدش را تکاند تا خوردههای بیسکویت از روی آن بریزد. چند قدم نزدیکتر آمد و برگهای به او داد و از کودکی گفت که پایش رفته روی مین و آسیب دیده است.
_ میگن زنده موندنش معجزه بوده.
پروین برگه را گرفت. بااینکه در تمام این سالهای جنگ، کارش جراحی بود، اما کودکان جنگزده قلبش را میآزرد. نگاهی به مشخصات کودک انداخت. هنوز نُه سالش نشده بود..
شهیده #پروین_ناصحی
📙 #همه_خبرها_اینجاست
🖋 #نجمه_جوادی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123988
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/2154430515C2570438306
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖میگفت: «ده روز است از سر برج گذشته. پول ندارم برای بچهام لباس بخرم. این چه «وَزِ» مملکت است؟ وقتی نمیتوانید حقوق بدهید، برای چی «مسول» شدید؟ حالا امروز هم میگویید: برو فردا بیا. چقدر بروم فردا بیایم؟ فردا مُردم چی؟ فردا تو مُردی چی؟ کی جواب زن و بچه من را میدهد؟» بابا جلو رفت و دست مرد را گرفت و آورد اتاقش و به حاج داوودی گفت که برایش چایی بیاورد. بعدش بابا بهش گفت که: «میفهمم چی میکشی. حق با تو است. من شرمندهام. همه ما شرمندهایم. ما را حلال کنید تو را به خدا. بهخاطر جنگ «وَزیت» دولت هم خراب است. فعلاً این پول را بگیر تا فردا ایشالا حقوقها را میدهیم. از ما ناراحت نباش. به خدا اگر دست ما بود، ما یک روز هم عقب نمیانداختیم.» مرد اشکش را پاک کرد و چاییاش را خورد و با بابا دست داد و گفت: «قربان «مَرِفتت» حاجی! ببخشید به خدا. «وزَم» خیلی خراب بود، تو خودم نبودم. دو هفته است جیبم خالی خالی شده. به کارمندتان هم بگویید مرا ببخشد.»
بعدش پول را گرفت و رفت.
معلم شهید #علی_بیطرفان
📙 #وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 #تقی_شجاعی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123126
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖طیبه هم آن شب به مادرش فکر میکرد، به فاطمهخانم؛ اینکه او هم باردار بود. تصمیم گرفت از فردا بیشتروبیشتر ببافد؛ هم جای خودش، هم جای مادر. دلش خواست جای مادر روزه بگیرد و نماز بخواند و کمکخرج خانوادهاش باشد. کوچک بود، اما میدانست و میفهمید شهریۀ بابا کفاف زندگیشان را نمیدهد. سنوسالی نداشت، اما این را هم میفهمید که مامان و بابا، نماز و روزه اجارهای میگیرند تا اموراتشان بگذرد؛ میدانست تکه زمین شریکی دهنو پی خشکسالی، محصول چندانی نداشته. همه اینها را میدانست و خوب میفهمید.
شهیده #طیبه_واعظی
📙 #روزگار_طیبه
🖋 #مریم_فهیمی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/131523
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖مهدی مشغول نقاشی کردن بود. برای مسابقههای مختلف طرح میکشید و هِی پاک میکرد و دوباره میکشید. بیشتر اوقات در قم مقام اول تا سوم را میآورد. عاشق این بود که عکس شهیدی را به او بدهند، تا از روی آن با سیاه قلم و مداد نقاشی کند. خیلی جایزه برده بود، ولی باز هم بسش نبود! خانم بزرگ که میدید، اینقدر دلنازک و مهربان و دلسوز است، خیلی دوستش داشت و به قول مامانزهرا «عزیزکردۀ خانم بزرگ» صدایش میکردیم.
شهید #مهدی_قربانیان
📙 #نشانی_گنج
🖋 #فاطمه_بهبهانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123123
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖مادر #شهید_دهقان را مانند همه #مادران_شهید دیگری که در تهران به دیدنشان میرفت، دوست داشت. تصمیم داشت هر دو هفته یک بار به دیدنش برود. همین کار را هم کرد. هر دو از دیدن یکدیگر خوشحال میشدند. بعد هم باهم از گذشته و زمان قدیم صحبت میکردند.
پروین از مادرش میگفت؛ از سرسبزی کیلان و زیبایی بیحد آنجا، از سکوت کوهستانیاش، از #مراسمات_مذهبی و مردمی که از نان شبشان میزدند تا ظهر #تاسوعا و #عاشورا به #عزاداران_امام_حسین(ع) ناهار بدهند. او از مادرش حرف میزد و تلفنهای پیدرپیاش برای رفتن به آمریکا.
بارها به مادر شهید گفته بود: «اگر همه بخوان برن که #ایران میافته دست اجنبی».
شهیده #پروین_ناصحی
📙 #همه_خبرها_اینجاست
🖋 #نجمه_جوادی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/123988
📘📘📘📘📘
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔸 #قم_شهر_قیامواقامه
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom