📷 از راست: #احمد_لیایی ( #قاری پیشکسوت و بین المللی #قرآن ) ، #حاج_همت - #دشت_شیلر - عملیات #والفجر_چهار - آذر ۱۳۶۲
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚁 عملیات #والفجر_چهار 🚀
🔥
💣
💥
📞 مکالمۀ بیسیم #حاج_همت ( فرمانده سرافراز #لشکر۲۷ ) با #شهید_اسماعیل_لشکری ( فرمانده دلاور #گردان_عمار ) در بحبوحۀ عملیات #والفجر۴ - آبان ۱۳۶۲
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌹 #سالروز_شهادت 🌸
اهل شهرستان #فامنین ، استان همدان
مدرس حوزه و موفق به اخذ دکترا در رشته #فلسفه
بارها تبعید و زندان به علت مبارزات سیاسی خستگی ناپذیر
💥 ایشان روز ۲۷ آذر ۱۳۵۸ ، توسط گروه منحرف #فرقان ، مقابل دانشگاه الهیات تهران به همراه محافظانش ترور شد و به #شهادت رسید.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
سردار #شهید_سید_ابراهیم_کسائیان
فرمانده #گردان_میثم در عملیات #والفجر_چهار
بچه #سوادکوه #مازندران
ولادت: ۱۰ شهریور ۱۳۳۹
شهادت: ۱۹ دی ۱۳۶۵ ، #کربلای_پنج ، #شلمچه
✍ اگر به پست قبلی یه نگاهی بندازین، #حاج_همت تو مکالمش با #شهید_اسماعیل_لشکری به #کسائیان هم اشاره می کنه که تیربارچیش بمونه و نیاد عقب...☺️
.
.
.
📷 اطلاعات عکس: همون عملیات یعنی #والفجر۴ ، آبان ۱۳۶۲ ، #قلاجه
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌺 #سالروز_شهادت 🌺
سردار #شهید_سید_مهدی_خندان (معاون تیپ یکم عمار) از #لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)
🌹 شهادت: ۲۸ آذر ۱۳۶۲ ، ارتفاعات #کانی_مانگا ، عملیات #والفجر_چهار
📷 نفر سمت راست:
سردار #شهید_سید_مهدی_خندان
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@yousof_e_moghavemat
🐅 #شیر_کوهستان 🐅
💥
💣
🔥
در کردستان که بود، بهش لقب #شیر_کوهستان داده بودند. #ضدانقلاب برای سرش، جایزه گذاشته بود.
عاشورای ۱۳۴۱ به دنیا آمد و روز #اربعین ۱۳۶۲ به #شهادت رسید.
یكی از همرزمانش میگوید: «یك بار یك كُرد آمد پیش #مهدی و گفت: یك مطلبی میخواهم به شما بگویم و اعتراضی بكنم، اما قول بده كه مرا نَكُشی. #مهدی گفت: نترس بگو. آن كُرد پنجاه هزار تومان پول درآورد، روی میز گذاشت و گفت: این پول را به من دادهاند كه تو را بُكُشم. #مهدی سرش را روی میز گذاشت و گفت: من یك سر بیشتر ندارم و آن را هم #در_راه_خدا میدهم. كُرد گریه كرد و دست و صورت #مهدی را غرق بوسه كرد.» ☺️
🌺 سردار #شهید_سید_مهدی_خندان
@yousof_e_moghavemat
🌺 از سمت راست، نفر اول: سردار #شهید_سید_مهدی_خندان
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درد و دل سردار #شهید_حاج_علی_خوش_لفظ با حضرت امام خامنه ای ( مد ظله العالی )
@yousof_e_moghavemat
🌸 #خداحافظی_با_حاج_احمد 🌸
💕
💕
💕
...جلوتر که رفتیم، یک زن و مرد کُرد، لب جاده ایستاده بودند و می خواستند از روستا به #مریوان بروند. #حاجی آن دو را که دید ایستاد و سوارشان کرد و باز هم من متعجب شدم که اگر این دو نفر مُسلّح باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و #حاجی چجوری به این آدم ها اطمینان دارد؟ اگر این دو نفر یک دام و تله باشند که گروهک ها سر راه #حاجی گذاشته اند چه؟! غرق در این افکار بودم که مرد کُرد با دست به پشت شیشه زد.انگار به مقصد خود رسیده بود. پیاده شد و گفت: « #کاک_احمد دعاگویت هستم. »
به #مریوان رسیدیم. یاد کانکس مرغ افتادم و با خودم گفتم خدا به دادمان برسد، اما آنجا یک آیفا آمادۀ رفتن به #همدان بود. دلم نمی خواست با #حاج_احمد خداحافظی بکنم. تمام وجودم سرشار از پیوند روحی با او و بچه های #سپاه_مریوان و نیروهای در خط #دزلی بود. #بغض راه گلویم را بست.
#حاج_احمد گفت: «برادر #خوش_لفظ ٬ ما را فراموش نکنی. منتظرت هستم.» 😃
💗
✅
💗
📖 منبع: کتاب جالب و واقعاً خواندنی #وقتی_مهتاب_گم_شد به روایت سردار #شهید_حاج_علی_خوش_لفظ
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد
🔹متوسلیان حتى نمىگذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد.
شبها بچه ها را در اتاق جمع مىكرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مىكشيد.
مثلا يک بار ميگفت:
«من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.»
آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا
مي كشيد!
خدا بيامرز شهيد #دستواره آخر سر كم میآورد و ميگفت:
«حرفِ من درست است اما تو چون فرماندهای نمیخواهى قبول كنی.»
حاج احمد ميگفت:
«نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم».
🔸يک شب هم گفت:
«هر كسى هر چه دلش مىخواهد بگويد.»
يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.»
حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»!
—( راوی: مجتبی عسکری)
پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ...
ایستاده از راست: #شهید_رضا_چراغی ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی
نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ #شهید_سید_محمد_رضا_دستواره ٬ جبار ستوده ، #حاج_احمد_متوسلیان علی خرم
@yousof_e_moghavemat
32.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #بدون_تعارف شب یلدا با حضور رزمنده جانباز، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس ، #حمید_داود_آبادی
🌺 داودآبادی در این مصاحبه کوتاه اعلام کرد که #حاج_احمد_متوسلیان در همان درگیری اول توسط #روبرت_مارون_حاتم معروف به «کبری» به شهادت رسیده است.
⚠️ البته این را هم باید گفت ، تا از منابع معتبر و رسمی اعلام نشود، ما خبر #شهادت را نخواهیم پذیرفت.
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌺 سالروز #شهادت سردار عزیز و شجاع اسلام
#شهید_محمد_علی_شاهمرادی
قائم مقام لشکر ۴۴ قمر بنی هاشم علیه السلام
✍ عملیات کربلای پنج ، ۲ دی ۱۳۶۵
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌷امشب، سال گشت عملیات کربلای چهار است...
□روزگار راه خود را رفت و باز مانده گان و ملت جنگ دیده نیز راه خود را بر گزیدند و هر کسی به سمت و ذائقه ای رفت...
□اما یاد آن مردان فداکار و بریده از قید و بند های دنیا، وجه مشترک همه ی ساکنان و دل بسته گان به این بوم و بر بوده و هست...
□به خصوص همراهان آن شهیدان مظلوم، که اینک جز خاطرات و غم و غصه های یاران سفر کرده ی خویش و تنی رنجور، متاعی از آن زمان ندارند....
#یاد_شان_گرامی
باز مانده: عبدالصمد زراعتی جویباری
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تصاویر دلخراش #شهدا در عملیات لو رفته #کربلای_چهار از تلویزیون عراق - دی ماه ۱۳۶۵
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
😂 #نامردها_کجا_می_روید ؟؟؟ 😥
😖
😞
😩
"نصرت الله غریب" ، همان هم بازی دوران کودکی #شهید_سید_رضا_دستواره است که اگر کتاب زندگیش را ورق بزنی، پر است از خاطرات دوران جنگ که هر کدام برای خودشان حکایتی دارد.
⬇
"نصرت الله غریب" ، در گفتو گو اختصاصی خود با #خبرگزاری_دفاع_پرس از دوران زندگی و خاطرات خود با #شهید_دستواره گفت. از #دستواره ای که هیچ گاه حتی در شرایط سخت هم #لبخند از روی لبانش پاک نشد و تا آخرین لحظه در این جنگ باقی ماند. سرانجام در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۶۵ در #کربلای_یک ، آزادسازی #مهران ، شهد شیرین #شهادت را نوشید.
✅
⬅ ⬅ نامردها کجا میروید
↘
در #مریوان، #ارتفاعات_تته، برف سنگینی آمده بود. به بالای ارتفاعات رفتیم. همین طور که مسیر را طی می کردیم، ناگهان احساس کردم که #رضا افتاد. دیدم شروع به لرزیدن کرد. انگار #رضا غش کرده بود. همه بچه ها نگران و سراسیمه خودشان را بالای سرش رساندند. همه ما نگران که در عین ناباوری ، #دستوار ه بلند شد و شروع کرد به #خندیدن.😁😁 ما همین طور او را نگاه می کردیم.
✅
این موضوع در کوچه های ذهنمان چند باری تکرار شد.
✅
یک بار دیگر در #عملیات_مسلم_ابن_عقیل، خمپاره ای در اطراف #رضا فرود آمد. روی زمین افتاد و شروع کرد به نال و فریاد زدن. بچه ها به واسطه کارهایی که انجام داده بود، باور نمی کردند که زخمی شده باشد. من گفتم: " بچه ها ولش کنید. این دوباره دروغ میگه". اما هم چنان صدای فریاد #رضا به گوش می رسید که " نامردها کجا میرید". ما همچنان اهمیتی بهش نمی دادیم. گفتم: "دوباره رضا می خواهد ما را دست بندازد. کارش همین است." اما یکدفعه دیدیم که واقعاً چهار دست و پا راه می آید. برگشتیم، متوجه شدیم که وقتی خمپاره افتاده است، خاک به سر و صورت و چشمانش پاشیده. صورتش دیده نمی شد. من یک آن احساس کردم که ترکش به چشمانش اصابت کرده و نابینا شده است. #رضا همچنان ناله کنان فریاد می زد، "دیدید نامردا دروغ نمی گم".
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
😅 #مرخصی_می_خواستی_نه ؟؟!!!! 😂
😛
😜
😩
زمانی که #تیپ_محمد_رسول_الله (ص) تشکیل شد، #رضا_دستواره با توجه به استعدادی که داشت٬ به عنوان #مسئول_پرسنلی شروع به کار کرد. محل کار او در یک #کانکس بود که در آن یک پنجره تعبیه شده بود و این کانکس در سطح بالاتری از زمین قرار داشت. این طوری #رضا بر رزمنده های مراجعه کننده تسلط داشت؛ از طرفی بچه های #رزمنده باید بر روی بلوکی می رفتند.
یک روز که آماده می شدیم برای #عملیات_بیت_المقدس ٬ یک #بسیجی رزمنده پشت پنجره قرار گرفت و گفت: "مرخصی می خوام." #رضا گفت: "طبق دستور #فرمانده_تیپ ، چون #عملیات نزدیک است نمی توانیم #مرخصی بدهیم." #بسیجی خیلی اصرار کرد.
#رضا گفت : "آقا، #فرمانده_تیپ گفته است مرخصی ندهید. چرا اینقدر اصرار می کنید؟"
ولی وقتی #رضا دید این #بسیجی همچنان پافشاری می کند٬ یه #پارچ_آب بغل دست #رضا بود.
گفت: "وایسا الان بهت مرخصی می دم". تقریباً سر و صورت #بسیجی مقابل پنجره بود. پارچ آب را روی سر #بسیجی خالی کرد گفت: "حالا متوجه شدی...مرخصی نمی دیم". 😂😂😂
😖
😞
👤 راوی: سردار «نصرت الله قریب»
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📷 پادگان #دوکوهه ، آبان ۱۳۶۳ ، قبل از #عملیات_بدر
۱- سمت چپ: #شهید_سید_محمدرضا_دستواره
۲- سمت راست: رزمنده با اخلاص و باصفا «حاج حمیدرضا فرزاد»
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌸 #حکومت_بر_قلب_ها 🌸
✅
🌷
وقتی #مریوان بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز یک نفر وظیفۀ نظافت را به عهده داشت. روزهای چهارشنبۀ هر هفته نوبت #حاج_احمد بود. او با وجود مسئولیت سنگین #فرماندهی ، در هر حالت و موقعیتی، سخت مقیّد بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند. هیچ کاری، هرچقدر هم که مهم بود، مانع حضور سر وقت او برای نظافت نمی شد. سفره می انداخت و جمع می کرد. غذا و چای، آماده و تقسیم می کرد. خیلی تمیز ظرف ها را می شست. سنگر، محوطه و حتی دستشویی و توالت ها را به دقت #نظافت و #ضدعفونی می کرد.
شاید بعضی ها چنین اَعمالی را برای یک فرماندۀ شاخص نظامی جایز نمی دانستند، اما #حاج_احمد منطق دیگری داشت. او می گفت: « #فرمانده کسیه که توی #خط_مقدم ، برادر بزرگ تره و در سایر مواقع، کمترین و کوچک ترین برادر بچه #رزمنده هاست.» #حاج_احمد با این رفتار خود بر قلب های بچه ها #حکومت می کرد.
📙 برگرفته از کتاب #می_خواهم_با_تو_باشم
@yousof_e_moghavemat
💓 #شب_جمعه_یاد_شهدا 💓
🌸
✅
🌺
سردار #شهید_علی_حسین_عامری (سمت چپ)
اهل #مازندران ، شهرستان #بهشهر ، روستای #آسیاب_سر
از یاران وفادار و شجاع #حاج_احمد_متوسلیان در #مریوان و #فتح_المبین
◼ این #پاسدار عزیز اسلام، در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۶۱ در عملیات غرورآفرین #فتح_المبین به #شهادت رسید.
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔺خاطره سردار قالیباف
از آخرین دیدارش با برادرش:
« سخت ترین روزهای من آن روزهایی بود که درست در شلمچه نشسته بودیم. با همه آن نفراتی که آنجا بودیم ولی به خاطر شرایط خط امکانش نبود و نمی توانستیم با هم وداع و خداحافظی کنیم من هم فرمانده لشگر بودم و دوست داشتم برادرم را در بغل بگیرم ولی نمی توانستم و سزاوار نبود باید با همه خداحافظی می کردم که به خاطر شرایط خط امکانش نبود نمی دانم بگویم تلخ، شیرین، چه بگویم این برادرم (حسن) اینقدر مرا نگاه کرد که من او را یک لحظه در آغوش بگیرم ولی برایم خدا شاهده اصلا به خاطر بچه هایی که آنجا بودند و من فرمانده لشگرشان بودم، امکانش نبود. به من اطلاع دادند که جنازه برادر شما پیدا شده است. من رفتم و گفتم حداقل آن موقع نشد همدیگر را ببینیم. حالا شهید شده جنازه اش را ببینم، رفتم وارد شدم، دیدم حدود دویست تا سیصد نفر از خانواده ها آنجا جمع شده اند همه منتظر جنازه های شهدای خودشان هستند به همه گفتند این آقای قالیباف فرمانده لشگر نصر است. حالا شما تصور کنید جنازه برادرم را آوردند بیرون و همه آرزوی من این بود که یکبار او را ببوسم ولی وقتی دیدم آن خانواده های شهیدی که جنازه ای ندارند و من را نگاه می کنند نتوانستم برای آخرین بار...»😔😢
@yousof_e_moghavemat