eitaa logo
فلسفه ذهن
892 دنبال‌کننده
138 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
📣📣 📚📚 معرفی سیر مطالعاتی مباحث فلسفه ذهن در پاسخ به یکی از دوستان کانال☝️ البته مطالعه این منابع، بدون آشنایی با ادبیات فلسفه تحلیلی و حوزه های همپوشان در فلسفه زبان و متافیزیک و ...، و بدون استفاده از استاد فن، چندان واصل به مقصود نخواهد بود. @PhilMind
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را در کانال فلسفه ذهن ببینید: @PhilMind همراه با ترجمه کلیپهای آکادمیک و بخشهایی از مناظرات علمی مرتبط و معرفی منابع فارسی و انگلیسی و ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔒 کریپکی در بخشی از سخنرانی مشهور خود که با عنوان «نامگذاری و ضرورت» (Naming and Necessity) منتشر شده، می‌گفت این‌همانی (یکی بودن) آب و ساختار مولکولی H2O یک رابطه ضروری است که در هر جهان ممکنی برقرار است. اما این‌همانی حالت ذهنی درد با مثلا شلیک عصب C اینچنین نیست؛ در شرایطی دیگر (ولو در یک جهان ممکن مفروض)، می‌تواند حالت پدیداری درد از طریق/طرق دیگری ایجاد شود و حالت مغزی شلیک عصب C هم می‌تواند متناظر با حالت ذهنی دیگر (غیر از درد) یا اصلا متناظر با هیچ حالت ذهنی دیگر باشد. بنابراین رابطه این‌همانی بین آنها برقرار نیست. 🔒 دیوید چالمرز نیز با استناد به میان حالات مغزی و حالات ذهنی پدیداری، توضیح () در قالب واژگان نورو-فیزیولوژیک را ناممکن دانسته و از آن به عنوان یاد می‌کند. 🔒 دنیل دنت - فیلسوف مادی‌انگار دانشگاه تافتس آمریکا - و کیث وارد - فیلسوف الهیاتی بریتیش آکادمی - در این بخش از گفتگوی خود (سال ۲۰۱۸) درباره و امکان/عدم امکان تبیین آن براساس و بیولوژی صحبت می‌کنند. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
علیه دوئالیسم دکارتی ♨️ چالش الیزابت علیه دکارتی، به بیان جدید از این قرار است: هر چیزی که بخواهد علّت حرکت یک اُبژه فیزیکی باشد، یا هرگونه تغییری در آن ایجاد نماید، باید یک جریان انرژی یا انتقال حرکت از سوی علّت به اُبژه فیزیکی شکل بدهد. اما چگونه می‏ تواند یک جریان انرژی از ذهن غیرمادّی به شیء مادّی وجود داشته باشد؟ این از چه نوع انرژی‏ ای می‏ تواند باشد؟ اساساً چگونه یک چیز می‏تواند از شیئی فرامکان به سوی شیئی مکان‏ مند، جریان یابد؟ ♨️ در واقع طبق دیدگاه دوئالیستی، نفس و بدن بنحوی رادیکال از هم متفاوت و متمایز هستند و هیچ ویژگی مشترکی ندارند. به قول گیلبرت رایل، هویّات موجود، یا وجود فیزیکی دارند یا وجود ذهنی. بدین ترتیب مطابق دیدگاه ، ویژگی‏های بدنی، جنبه‏ های مختلفی از امتداد داشتن یا سه بُعدی بودن دارند؛ حال آن‏که ویژگی‏های ذهنی، کاملاً متفاوت و فاقد هرگونه بُعد و امتدادند. با این اوصاف، امکان اعمال نیروی علّی بین آنها وجود ندارد. ♨️ هرچند که این تفسیر و تعبیر از علیّت، امروزه با تئوری‌های فیزیک جدید درباره نحوه تأثیرگذاری میدان‌ها، کنار گذاشته شده و برخی فیلسوفان نیز تفسیر فوق از علیّت را نفی می‌کنند. ♨️ دکارت اما در پاسخ به الیزابت می‏‌نویسد: «ما فقط یک نظریه پایه‏ ای (Primitive) از اتّحاد ذهن با بدن داریم که تصویر ما از قدرت ذهن برای تحریک بدن و قدرت بدن برای تأثیرگذاری بر ذهن (و ایجاد احساسات و هیجانات)، بدان بستگی دارد.» ♨️ در واقع دکارت از این موضع دفاع می‌کند که نظریه اتّحاد ذهن فرافیزیکی با بدن فیزیکی، یک نظریه پایه است؛ نظریه‌ای مبنایی که فی‌نفسه عقلانی است و نمی‌تواند در قالب واژگانی از دیگر نظریه‌های پایه‏ ای‌تر تبیین گردد. ♨️ اما الیزابت قانع نمی‌شود و بلافاصله می‌پرسد: «برای من، تعمیم مادّیت به ذهن، آسان‏تر از این است که توانایی حرکت کردن و به حرکت درآوردن را بین دو چیز مادّی و فرامادّی بپذیرم.» ♨️ بنظر کیم، این یک جمله مشهور است که می‌تواند اوّلین ظهور استدلال علّی به نفع تلقّی شود. چراکه پاسخ دکارت نمی‌توانست الیزابت یا هر کس دیگر را قانع سازد. داعیه دکارت بسادگی در برابر انتقادات، جاخالی می‌داد و از پذیرش مسئله‌ای جدّی که پیش روی نظریه قرار دارد، امتناع می‌ورزید. (See: kim, 2010, Philosophy of Mind, pp.29-31.) مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
💠 «نظریه های و در »، اولین مجلد از چهار کتاب ترجمه مجموعه مقالات کلاسیک درباره تئوریهای مسئله ذهن - بدن است که این جلد به دیدگاه دوئالیستی و نقد آن می پردازد. 💠 مجموعه مقالات کتاب - که توسط دکتر حمید وحید انتخاب و بوسیله جمعی از مترجمان (دکتر جعفر مروارید، دکتر بیژن منصوری، محمدرضا محسنی نیا و ...) ترجمه شده - معرفی امهات دیدگاه دوئالیستی را در کنار تبیین اشکالات عمده فیزیکالیستی علیه آن انجام می دهد. 💠 اولین بخش در واقع فصل نخست کتاب فلسفه ذهن جیگون کیم درباره چیستی و انواع این حالات است. سپس مقاله هاورد رابینسن درباره تقریرهای مختلف دوگانه انگاری را می خوانیم. در ادامه گزیده هایی از کتاب تأملات ، ارائه می شود. 💠 آنگاه مقاله گیلبرت رایل - فیلسوف رفتارگرا - در حمله به با عنوان «اسطوره دکارت» می آید که در واقع فصلی از کتاب او بنام «مفهوم ذهن» است. 💠 سپس نوبت به برخی دفاعیه های معاصر از دوگانه انگاری می رسد که مقاله «دفاعی کوتاه از دیدگاه دکارتی» از جان فاستر و مقاله «اصالت ظهور دفعی و آگاهی» از چارلز تیلور، آنها را نمایندگی می کنند. 💠 صورت‌بندی جدید کیم از اشکال تعاملات علیه دوئالیسم و پاسخ دیوید جل به او، مقالات بعدی هستند. در انتها نیز مقاله همپل در دفاع از رفتارگرایی و مقاله هیلری پاتنم در نقد آن آمده است. 💠 این کتاب در ۴۵۰ صفحه و توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است. @PhilMind
پرسش یکی از دوستان کانال که توضیحش در پست بعد می آید👇
اهمیت تبیین تجربی 🔰 رابطه صورت با مادّه را رابطه اتّحادی می‏داند که بر اساس آن، در ترکیب و - هرچند می‏توان بلحاظ تحلیل عقلی، یک حیث مجرد و یک حیث مادّه در نظر گرفت - در متن وجود خارج با یک حقیقت واحد روبرو هستیم. 🔰 همچنین مطابق قاعده "النفس فی وحدتها کلّ القوی"، قوای متکثّر – بعنوان مرتبه نازله نفس واحد بسیط – فعل خویش در عضو متناسب بدن را به انجام می‏رسانند و در عین حال، تمام این قوا به نحو اندماجی در وحدت جمعی نفس بسیط، موجودند. 🔰 برخی اساتید و محققان فلسفه اسلامی، به تحلیل عقلی حکمت متعالیه درباره اتحاد صورت با مادّه در یک وجود واحد، اکتفا کرده یا بحث کثرت اندماجی قوا در بسیط را برای تبیین رابطه علّی نفس – بدن کافی میدانند. اما دو مرحله از تأمّل در این‏جا وجود دارد: 🔰 اوّل آن‏که اگر کسی آموزه‏ های عرفانی درباره توحید افعالی و وحدت شخصیه وجود را مقبول و مستدلّ نداند، بسیاری از توضیحات صدرا در مورد شئون متکثّر قوا در عین وحدت جمعی نفس را هم در نخواهد یافت و این قبیل تبیین‌ها قابل تخاطب با فیلسوفان و دانش‌پژوهان خارج از منظومه فکری عرفانی و اسلامی نیست. 🔰 دوّم آن‏که با فرض پذیرش تعابیر فوق بعنوان یک تصویر روشن فلسفی، باز پرسش اساسی رخ می‏نماید که این نفس مترفّع در سطح و مرتبه مادّه نیست و تحت قوانین فیزیکی قرار نمی‏گیرد. کما این‏که صدرا نیز سخن از بساطت و و کثرت اندماجی و ... می‏گوید که بوضوح متمایز از ساختار و قواعد عالَم فیزیکی است. 🔰 در نتیجه کما کان اشکال فیزیکالیست‏ها برقرار می‏ماند که همان تبیین چگونگی اتّصال سطح غیرمکانی و فرافیزیک با سطح مکانی، جهت‏ مند و فیزیکی است و ابهامات از منظر فیزیکالیستی را اعاده می‏کند. 🔰 بنابراین اگر قصد یافتن پاسخ و تخاطبی با پارادایم فیزیکالیستی باشد، بنظر می‏رسد یا باید تبیین‏های فوق با بیانی روشن و قابل تفاهم در فضای ایضاح شوند (که البته بعید می‏نماید)، یا بسراغ تبیین‏های تجربی رفت که قرابت بسیار بیشتری با مباحث فیزیولوژیک و پرسش‏های فیزیکالیستی دارد. 🔰 شایان ذکر است خود صدرالمتألهین نیز در مباحث مربوط به روح بخاری، چنین تلاشی را – هرچند اشکالاتش خواهد آمد - مبتنی بر علوم طبیعی زمان خویش انجام داده است. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ سینوی - دکارتی، جوهر نفس را بکلی متمایز از جوهر بدن توصیف می کرد. در این دیدگاه متصدی دو نوع عملکرد است: یکی در نسبت با بدن که تدبیر آنست، و دیگری در نسبت با خودش که ادراکات است. این دو دسته افعال از نظر بوعلی مانع یکدیگرند و جمع این دو برای نفس بسیار صعب است. ( ، شفا، ج۲، النفس، ص۱۹۵) ♻️ نقش بدن در افعال مختص نفس (ادراک معقولات و حتی ادراک حسی و ...) در حد «علت اِعدادی» و زمینه ساز آن معرفی شد. علیتی که از هیچ نوع چهارگانه علیت (فاعلی، غایی، مادّی، صوری) نبوده و توصیف نقش علّی مغز برای ادراکات نفس را کماکان مبهم باقی می گذارد. ♻️ یافته های اما نشان داد با آسیب دیدن نواحی مختلف مغز، کارکرد خاصی از ذهن ناپدید یا مختل می شود. اگر حافظه چهره ها یا مکان ها در نفس مجرد نگهداری و بکارگرفته می شود، چرا با آسیب دیدگی ناحیه خاص یا کیفیت خاص نورونها، این اطلاعات بکلی از بین می رود؟ ♻️ این قبیل دستاوردهای ، دیدگاه بویژه از نوع (و نه در ) که جوهر و قلمرویی کاملا جدا برای نفس ترسیم می کند را به چالش می کشد. هرچند فلسفه صدرائی نیز برای تبیین چگونگی علت مُعدّه - یا هرگونه نقش علّی و بدن برای ادراکات و - با پرسشهایی جدی روبروست. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
صوت و فایل پی دی اف نشست در پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی، با موضوع «امکان ؛ از رویکردهای کلاسیک محاسباتی در تا و »، دکتر مهدی همازاده، دوشنبه ۲۲ دیماه ۹۹ 👇👇 @PhilMind
🖥 تیم کرین در کتاب «ذهن مکانیکی» (انتشارات راتلج)، نظریه‌های مختلف پیرامون تفکّر و بازنمایی ذهنی و ارتباط آن با مسئله ذهن - بدن و آگاهی را توضیح داده است. 🖥 این کتاب مقدماتی در ویراست سوم (سال 2016) بنحوی اساسی بازنویسی و به روز رسانی شده و فصولی درباره ذهن بدن‌مند و برون‌گرایی در باب محتوا نیز بدان افزوده شده است. 🖥 کرین - فیلسوف دانشگاه کمبریج - سعی کرده با رویکرد فیزیکالیستی مباحث ذیل را برای مخاطبان غیر آشنا با مباحث تخصصی فلسفی و در ۱۳ فصل توضیح دهد: 🖥 فصول ۱ تا ۳ چیستی بازنمایی و بازنمایی ذهنی را بررسی می کند. فصل ۴ از تصویر علًی تفکرات می گوید و فصل ۵ به روان‌شناسی عرفی و ماهیت علّی تفکّرات می‌پردازد. فصل ۶ به بازنمایی و‌ محاسبه گرایی اختصاص دارد و فصول ۷ و ۸ امکان تفکر ماشین و مکانیسم تفکر را مرور می کند. فصول ۹ و ۱۰ خطاهای بازنمایی و پایه های زیست شناختی بازنمایی ذهنی را به بحث می گذارد. فصل ۱۱ امتداد ذهن و فصل ۱۲ نیز مفهوم غیر تحویل گرایانه از بازنمایی ذهنی را بررسی می کند و فصل ۱۳ ارتباط ذهن مکانیکی و آگاهی را دنبال کرده است. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مغز/ذهن ماشینی 🔲 ماروین مینسکی، استاد شناخته شده MIT در ویدیوی فوق درباره الگوی ماشینی مغز و امکان ساخت تمام حالات ذهنی آگاهانه در قالب پردازش های سطوح بالای کامپیوتری صحبت می کند. 🔲 این نگرش بطور کلی در چارچوب مطرح می شود که فرآیندهای پیچیده پردازش داده ها را تأمین کننده تجربه های سابجکتیو در و و ... می داند. 🔲 ند بلاک در قالب آزمایش فکری در مقابل این دیدگاه استدلال می‌کند: تصوّر کنید تمام جمعیت چین، یک ذهن انسان را شبیه‏ سازی می‏ کنند (هرکدام از یک میلیارد جمعیت چین، نماینده یک نورون مغز باشند). به تمام شهروندان چینی بیسیم‌هایی داده شده که آن‏ها را با یکدیگر مرتبط می‏ سازد. مردم همچنین از طریق بیسیم به یک بدن مصنوعی مرتبط هستند که از طریق آن می‏ توانند محرّک‏های حسّی را دریافت کنند و سیگنال‏های خروجی را برای تولید رفتار فیزیکی به آن برسانند. 🔲 طبق کارکردگرایی ماشینی باید نتیجه گرفت که چنانچه انتقال‏های درست با یکدیگر و با ورودی‏ها و خروجی‏ها شبیه‏ سازی شود، آن‏ها در مجموع یک ذهن آگاه به شمار خواهند آمد. ولی این نتیجه، اگر نگوییم یاوه‏، لااقل خلاف شهود است. 🔲 برخی کارکردگرایان حاضر به پذیرش نتیجه شده‏ اند که مغز چینی (یا یک روبات برنامه‏ نویسی شده)، واقعاً دارای حالات ذهنی حقیقی است. 🔲 ولی آزمون فکری فوق خیلی‏ها را متقاعد کرد که به افراط رفته است. (Arkoudas & Bringsjord, 2014, The Cambridge Handbook of AI.) مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
درباره روح بخاری 🎗روح حیوانی یا در ، واسطه اتّصال بین نفس مجرّد و بدن مادّی است که بگونه‌ای هم‌سنخی بین این دو را تأمین می‌کند. در این دیدگاه بین بدن و قوای نفس، جرم لطیف گرمی وجود دارد که در درون اعصاب نفوذ می‏ یابد و حامل قوای مختلف نفس است. (‏_سینا، المبداء و المعاد، صص95-94) 🎗در واقع در وهله اوّل به این بخاری تعلّق می‏ یابد و بواسطه آن در وهله ثانی، در اعضاء بدن منتشر می‏ شود. (، الاسفار الأربعه، ج۴، صص۱۵۲-۱۵۱) 🎗در نگرش صدرا البته همین حدّ واسط نیز خود دارای دو واسطه دیگر در دو طرف بالا (بسمت ) و پایین (بسمت ) است؛ در طرف نفس و خون لطیف در طرف بدن. (همان، صص۷۶-۷۵) وی همچنین تأثیر علّی نفس بر را بواسطه روح حیوانی می‏ داند که بوسیله رشته‏ های عصبی از مغز در سایر اعضاء بدن جاری می شود. (صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، ص27) 🎗مهم‏ترین دلیلی که صدرا بر وجود این روح بخاری ارائه می‏ دهد این است که اگر قطع رشته‏ های عصبی یک عضو اتّفاق بیفتد، آن عضو هم چه بسا فاقد حسّ و حرکت شود. وی این مسئله را بمعنای نفوذ و سریان روح بخاری از طریق رشته‏ های اعصاب در تمامی اعضاء بدن می‏ داند که بدلیل شدّت لطافت، توانسته در شبکه عصب‏ها نفوذ یابد. (ن.ک: صدرالمتألهین، المبداء و المعاد، ص250 / نیز: الاسفار الأربعه، ج۹، ص۷۶) 🎗از منظر تجربی اما یافته‏ های و بیوشیمی، مواد و مکانیسم‏های قطعی در ارگانیسم بدن و بویژه در کارکردهای نورونی را مشخّص و فرضیه فوق را ابطال کرده است. 🎗بدین ترتیب آن‏چه بعنوان روح بخاری تلقّی می‏ شد که قوای را از طریق عروق و عصب‏ها به اعضاء بدن انتقال می‏ دهد، متناظر با همین انرژی الکتریکی خاصّی است که توسّط مایع درون آکسون‏ها و رشته‌های عصبی جریان می‏ یابد و مثلاً به انرژی حرکتی در ماهیچه تبدیل می‌شود. در واقع یک واسطه که حظّی از تجرّد دارد (انرژی)، همان نقشی که فیلسوفان مسلمان برای روح بخاری در نظر داشتند را ایفا می‏ نماید. 🎗از منظر استدلالی نیز اشاره به یک جرم لطیف واسطه که هم واجد بخشی از خصوصیات مادّي باشد و هم بخشی از خصوصیات مجرّد، پرسش درباره قواعد تأثیر علّی موجود فرامکان (نفس مجرّد) بر موجود مکان‌مند (جرم لطیف) را پاسخ نمی‏ گوید و بلکه بر ابهامات می‏ افزاید. 🎗آیا مکان و مکان‏مندی را باید دارای درجات مختلف از شدّت و ضعف بدانیم که در تمامی مراتب مادّی تا مجرّد بنحوی حضور دارد، یا این‏که بالاخره مکان‏مندی در نقطه‏ ای به پایان می‏ رسد و موجود فراتر از آن، مجرّد تامّ است؟ اگر شقّ دوّم صحیح است - که در ظاهر بسیاری عبارات فیلسوفان اسلامی نیز همین‌طور آمده - همچنان پرسش از قوانین و چگونگی اتّصال علّی دو طرف این مرز، وجود خواهد داشت. 🎗حتّی تأثیر و تأثّر جرم لطیف (روح بخاری) از / بر جرم غلیظ (بدن مادّی) و این‏که چطور یک نیروی علّی از جرم لطیف (بدون وزن) به / از جرم غلیظ منتقل می‏ شود، خود ابهامی مجزّا درست می‏ کند. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
آزمون علیه 🌖 پاتنم در مقاله مشهور «The Meaning of Meaning» سیاره ای فرضی ترسیم می کرد که کاملا شبیه زمین ماست؛ فقط با یک تفاوت که مایع شفاف رافع عطش در آن سیاره که اقیانوس های آنجا را هم پر کرده و آن را «آب» می نامند، از ساختار مولکولی XYZ تشکیل شده و نه H2O. هرچند ویژگیهای ظاهری این دو مایع (شکل و رنگ و بو و ...) و کارکرد آنها (رفع عطش برای ساکنان هر سیاره و آبیاری گیاهان و ...) یکسان است. 🌖 حال همزاد مرا در آن سیاره فرض کنید که مولکول به مولکول، مشابه من است. باور همزاد من در آن سیاره به اینکه «آب، خنک است»، درباره XYZ است و باور من به جمله فوق، درباره H2O است. 🌖 در تبیین تفاوت دو باور مذکور ناتوان بنظر می رسد. زیرا باور من و همزاد من از نظر ساختار علّی ورودی ها و خروجی ها یکسانند. سیگنالهای حسّی کاملا مشابهی از مایع H2O و XYZ به مغز من و همزادم وارد می شوند (چون ویژگیهای ظاهری هر دو مایع کاملا یکسانند)، و کارکردهای خروجی هم یکی است. در حالیکه حالت ذهنی (باور) ما یکی نیست؛ باور من درباره H2O است و باور او درباره XYZ. 🌖 البته در برابر این اشکال، به تفاوت کارکردهای خروجی - برمبنای نظریه غایت شناختی و به انضمام تئوری طبیعت گرایانه درباره محتوا - پاسخ می دهد: کارکرد باور من، بازنمایی از / یا دلالت بر H2O است و کارکرد باور همزاد من، بازنمایی از / یا دلالت بر XYZ. 🌖 در واقع کارکردگرایان غایت شناختی (مانند سوبر) با استفاده از مفاهیم ، کارکردهای زیستی در گونه های طبیعی را با وجود یا بقای آن گونه ها مرتبط می دانند که به فرآیندهای بیوشیمی هر نوع ارگانیسم و نیز ویژگیهای محیطی آنها بستگی دارد. 🌖 اشکال کارکردگرایی ماشینی این بود که هر حالت ذهنی را منحصرا در قالب یک ساختار ورودی و خروجی خاص تبیین می‌کرد و هرچند در ساختار فیزیکی ( انسان یا مغز اسب یا مغز سیلیکونی یا تراشه های الکتریکی یا ...) را می پذیرفت، اما تحقق پذیری چندگانه در ساختار خروجی ها را بر نمی تابید. 🌖 کارکردگرایی غایت شناختی مشکل تنوع ساختار خروجی ها را با فراروی از آنها در تعریف کارکردگرایی و جایگزینی اهداف زیست شناختی حل می کند، اما محدود به گونه های طبیعی می ماند و قابل تعمیم به نیست. 🌖 همچنین اشکال (که قبلا در پست ۲۳ دسامبر آمد) و اشکال و (که خواهند آمد) نیز علیه هر دو نسخه کارکردگرایی، کار می کنند. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
🚆 سوفیا - از نسل روباتهای اجتماعی - برای رسیدگی به سالمندان و بیماران کرونایی به تولید رسید. 🚆 هرچند وقتی آن بیمار سالمند از سوفیا در پاسخ ناله های خویش میشنود که: «حالت رو درک میکنم»، یا در واکنش به بهترشدن شرایطش، میشنود: «خوشحالم که می بینم بهتری»، احتمالا به پای همدلی واقعی نمیگذارد. آن پیرمرد/زن بیمار میداند که سوفیا براساس برنامه نویسی یا طراحی مدل کارورزی، جملات فوق را در این موقعیت‌ها بر زبان می آورد. 🚆 این البته به مسئله معروف مربوط میشود: ما چطور وجود ذهن در دیگران را احراز میکنیم؟ کارکردگرایان میگویند از طریق رفتارهای مشابه من. در نتیجه به اعتقاد آنان که را براساس ساختار محرّکهای ورودی و خروجی‌های رفتاری تعریف میکند، مسئله اذهان دیگر را هم حل کرده و راه اسناد آن به دیگران را توضیح داده است. از نظر ایشان (لااقل )، سوفیا هم اگر بدرستی طراحی شده باشد، دارای همان حالات درونی خواهد بود. 🚆 اما در اینجا اشکالی با الهام از استدلال زبان خصوصی ویتکنشتاین وجود دارد؛ ما انسانها وقتی میتوانیم الفاظ دالّ بر حالات خصوصی و سابجکتیو را استفاده کنیم که وضع آنها برای معانیشان را بشناسیم و در نتیجه، آن معانی را تجربه کرده باشیم. (بنابراین احراز در دیگران صرفا برمبنای خروجی‌های رفتاری نیست). ولی سوفیا الفاظ «خوشحالی» و «تأسف» و ... را نه با ارجاع به حضور معانیشان، بلکه با ارجاع به الگوی برنامه نویسی یا مدل کارورزی استعمال میکند. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چالمرز در این گفتگو👆 (مانند تفکرات) را برخلاف (مانند و درد و ...)، فاقد جنبه تجربه ای میداند. از این منظر، منحصر در دسته دوم است و تبیین دسته اول در انجام پذیر است. 🔻در اما تبیین خاصی برای احساسات و هیجانات صورت نگرفته (که نقص بزرگی است) و در عین حال، جایگاه ویژه ای برای علم و ادراک مفهومی و ادراک کلیات و ... وجود دارد که امکان تحقق این حالات در سطح صرفا مادی نفی میشود. از این منظر حتی هم هرچند با فرآیندهای دریافت و پردازش اطلاعات همراه است اما نهایتا با ادراک میشود. 🔻به عقيده گروهی از فیلسوفان تحلیلی معاصر هم البته (در تقابل با دیدگاه رایج)، نیز دارای ویژگی پدیداری خاص خودشان هستند. به بیان پيت، شخص می‏تواند این سه تمایز را انجام دهد: الف) تفکّرات آگاهانه‏ اش را از دیگر حالات ذهنی، ب)‌ هریک از تفکّرات آگاهانه‏ اش را از یکدیگر، ج) محتوای فکری هر یک از تفکّرات آگاهانه‏ اش را. به اعتقاد وی هیچ‏یک از اینها جز در صورت وجود یک پدیدارشناسی اختصاصی برای هر نوع از تفکّرات، ممکن نیست. (Pitt, 2004, "The Phenomenology of Cognition", pp.7-8.) 🔻سیورت هم استدلال آورده که نحوه پدیداری ادراک یک جمله قابل فهم، متفاوت است از نحوه‏ ای که یک جمله‏ خالی از معنا (صرفاً متشکّل از یک‏سری اصوات) به گوش‏مان می‏خورد. (Siewert, 1998, The Significance of Consciousness, pp.275-276.) مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی: @PhilMind
۱ 🚧 تفکیک گرایشات گزاره ای (مانند تفکرات و باور و میل و قصد و ...) از تجربه های درونی (مانند درد و غم و لذت و ...)، و اختصاصی دانستن ویژگی پدیداری برای دسته اخیر، به استراتژی (Representationalism) در تبیین انجامید که از اواخر دهه ۹۰ مطرح شد و همچنان بعنوان پرطرفدارترین نظریه در تبیین رواج دارد. 🚧 این استراتژی بدنبال پیوندزدن آگاهی با است و البته هدف از آن نیز – که گاه تصریح شده – تقلیل مسئله به حیث التفاتی است تا پس از تبیین فیزیکالیستی حیث التفاتی، آگاهی نیز خود به خود تبیین شده باشد و یکی از مهمترین حربه‏ های علیه فیزیکالیسم، خنثی گردد. 🚧 در واقع به بیان جَنزن امروزه وقتی بازنمودگرایان می‏ گویند تجربیات آگاهانه بازنمودی هستند، چیزی بیش از این مدّ نظر دارند که تجربیات آگاهانه، التفاتی‏ اند (یا درباره چیزی هستند). امروز بازنمودگرایی – در رویکرد غالب آن - به پروژه ‏_سازی آگاهی گره خورده است. بنابراین وقتی یک بازنمودگرا از واژه استفاده می‏ کند، آن را مترادف با نوعی دلالت بکار می‏ برد و از منظر وی تجربیات آگاهانه، حالاتی فیزیکی اند که حاملِ (یا دلالت‏ گر بر) اطلاعاتی درباره وقایع یا ویژگی‏های خارجی اند. (Janzen, 2008, The Reflexive Nature of Consciousness, p.138.) 🚧 اهمیّت رویکرد بازنمودگرایانه درباره آگاهی تا آن حدّ است که ند بلاک از نزاع سنگین بین طرفداران و مخالفان آن بعنوان «بزرگترین شکاف در و شاید کلّ فلسفه» یاد می‏ کند؛ چه این‏که نتیجه آن، تکلیف چشم‏ اندازهای آتی در فلسفه ذهن و بلکه کلّ فلسفه را تا حدّ‌ زیادی روشن خواهد کرد. Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.533.) و چالمرز می‏ گوید: «من انتظار دارم که فصل مشترک بین آگاهی و حیث التفاتی، موضوع محوری فلسفه ذهن در سال‏های آینده باشد». (Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, p.371.) 🚧 درباره رویکرد بازنمودگرایی در ادامه پستها بتدریج توضیحاتی خواهد آمد. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
📣 کارگروه انسان شناسی فلسفی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی برگزار می‌کند: 🔰سلسله نشست‌های تخصصی 🔻«نشست پنجم» ❇️ موضوع: برونگرایی در محتوای حالات ذهنی و برخی لوازم آن 👤 ارائه دهنده: دکتر محمود مروارید پژوهشگاه دانش‌های بنیادین (IPM) 🗓 سه شنبه، ۲۱ بهمن ⏰ ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۶ 🌐 لینک ورود به اتاق نشست: https://room.gharar.ir/ab3e75dc-be7b-4054-859c-fa2d7456ca7a
نظریه اینهمانی (Identity Theory) از مهمترین دیدگاههای درباره ماهیت ذهن در دهه های اخیر بوده و هست. کتاب ۴۰۰ صفحه ای نظریه اینهمانی در ، ترجمه گزیده هایی از مقالات مهم و کلاسیک در این زمینه را ارائه می کند که پس از گزینش دکتر وحید دستجردی و ترجمه گروهی، توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است. مقالات «احساسات و فرآیندهای مغزی» از جی. جی. سی اسمارت، «نظریه علّی ذهن» از دیوید آرمسترانگ، و «اینهمانی های روانی - فیزیکی و نظری» از دیوید لوئیس به دفاع از تئوری اینهمانی می پردازند. سپس مقاله «رویدادهای ذهنی» از دانلد دیویدسون اینهمانی مصداقی (یگانه انگاری قاعده مند) را پیشنهاد می دهد. در ادامه هیلری پاتنم در مقاله «ماهیت حالات ذهنی» را می خوانیم که اشکال مشهور (Multiple Realizibility) را علیه تئوری اینهمانی مطرح می کند. سپس نوبت به گزیده «نامگذاری و ضرورت» از سول کریپکی می رسد که براساس ضروری بودن رابطه اینهمانی، دیدگاه اینهمانی ذهن و مغز را به چالش می کشد. در انتها مقاله «رد آموزه اینهمانی» از جرج بیلر ترجمه شده (که صورت‌بندی دیگری از اشکال موجهه کریپکی طرح می کند) و مقاله «ارتباط روانی-فیزیکی» از تامس نیگل که سعی در ارائه پاسخی به اشکال کریپکی دارد. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
صوت نشست فلسفه ذهن👆در پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی با موضوع «برونگرایی در محتوای حالات ذهنی و برخی پیامدهای آن»؛ دکتر محمود مروارید، 21 بهمن 99 @PhilMind
۲ 🎈 طبق ، اولاً حالات ذهنی پدیداری نیز دارای حیث التفاتی‌اند، و ثانياً خصیصه پدیداری حالات ذهني از طریق محتوایی که دارند، تأمین می‏شود. نسخه‌هاي متفاوت بازنمودگرايي (از جمله بازنمودگرایی خالص و غیرخالص، بازنمودگرایی قوی و ضعیف، و بازنمودگرایی وسیع و محدود) همگي در اين دو مؤلّفه مشترك هستند. 🎈 ساده‏ ترین و البته مناقشه برانگیزترین نسخه بازنمودگرایی، صِرف محتوا را برای بازنمایی پدیداری کافی می‏داند؛ بدین معنا که ويژگي‌هاي پديداري هر حالت ذهني، صرفاً تابعي است از محتواي التفاتی آن حالت. این نسخه را «بازنمودگرایی خالص» می‏نامند. بازنمودگرایی غیر خالص اما علاوه بر محتوای التفاتی، شیوه خاص بازنمایی را هم در خصیصه پدیداری دخیل می‏داند. 🎈 عمده بازنمودگرایان از نسخه‌ای غیرخالص دفاع می‌کنند و بسندگی صِرف محتوای بازنمایی را برای خصیصه پدیداری کافی نمی‌بینند. مثلاً چالمرز استدلال می‌کند فرض كنيد كسي باور به «سبزی چمن‌هاي مزرعه روبرو» داشته باشد. از سوي ديگر، ممكن است شخصي ادراك حسّي با همين محتوا داشته باشد. لازمه بازنمودگرايي خالص اين است كه دو حالت ذهني يادشده (يعني باور و ادراك حسّي با محتواي يكسان)، ويژگي پديداري يكساني داشته باشند. ولي اين بوضوح نادرست است؛ چرا که تجربه ادراک حسّی دارای برخی خصیصه‏ های پدیداری متمایز است؛ حال آن‏که باور دارای هیچ خصیصه پدیداری نیست، یا لااقل خصیصه پدیداری متفاوتی از خصیصه پدیداری ادراک حسّی دارد. 🎈 بازنمودگرایی براساس یک ملاک دیگر، به دو شاخه برون‏گرا و درون‏گرا تقسیم می‏شود و البته اکثر تئوریسین‏های بازنمودگرا، از نسخه برون گرایانه دفاع می‏کنند. (Thompson, 2010, "The Spatial Content of Experience", p.150.) 🎈 بازنمودگرایی درون‏گرا به این استراتژی تعهّد دارد که ویژگی پدیداری (ویژگی بازنمایی کردنِ یک محتوای خاص)، فقط به حالات درونی شخص وابسته است. حال آن‏که بازنمودگرایی برون‏گرا، محیط شخص را دست‏کم بعنوان بخشی از عوامل دخیل در ویژگی پدیداری در نظر می‏گیرد. (Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, p.354.) 🎈 تفکیک دیگری با عنوان بازنمودگرایی «ضعیف» و «قوی» هم در ادبیات بحث مطرح شده و بازتاب فراوانی یافته است. طبق تبیین مایکل تای، بازنمودگرایی قوی دیدگاهی است که ويژ‌گي پدیداری را با گونه‏ ای خاص از ويژگي بازنمودی محتوا، این‏همان می‏داند. حال آن‏که در بازنمودگرایی ضعیف، بجای تئوری این‏همانی، شاهد تئوری وقوع تبعی (Supervenience) هستیم؛ بدین معنا که ضرورتاً تجربیاتی كه ويژگي‌هاي بازنمودي يكساني دارند، ويژگي پدیداری یکسانی دارند. نکته مهم درباره بازنمودگرایی ضعیف اینست که برخلاف نسخه قوی - هیچ توضیحی درباره ماهیّت ويژگي پدیداری ارائه نمی‏دهد و صرفاً نوعی هم‌تغییری بین ویژگی‌های بازنمودی و ویژگی‌های پدیداری را مطرح می‌نماید و البته برای رویکرد تحویلگرایی جذابیت چندانی ندارد. (Tye, 2009, Consciousness Revisited, p.112.) مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 در این ویدیو👆 ساختار و کارکرد شگفت انگیز مغز و نورون‌ها را می بینیم که مانند سایر کشفیات علمی (اینهمانی ساختار مولکولی H2O با آب، اینهمانی جنبش مولکولی با حرارت، و ...) به موجی گسترده برای پذیرش اینهمانی ذهن و مغز انجامید. 🔷 مک لافلین می‌گوید بهترین تبیین برای رابطه همبستگی (Correlation) بین یک فعالیت خاص نورونی و یک حالت خاص ذهنی، آنست که این دو در واقع اینهمان باشند. استدلال بهترین تبیین (IBE) یکی از الگوهای فلسفی برای توضیح پدیده های تجربی است که در عرض قیاس و استقراء مطرح می شود. در این استدلال، فرضیه ای که بهتر از سایر فرضیه ها یک پدیده تجربی را تبیین نماید، فرضیه درست یا لااقل فرضیه معقول تلقی میگردد. 🔷 دکتر حمید وحید در انتقاد به مک لافلین می‌گوید برای اینکه تبیین کنیم نظم همبستگی بین حالت ذهنی m1 (مثلاً درد) با حالت نورونی n1 تصادفی نیست، آن را دارای نوعی رابطه ضروری در نظر می‌گیریم؛ کاری که معمولاً در مورد قوانین طبیعی انجام می‌دهیم. به عبارت دیگر، می‌گوییم بهترین تبیین برای این همبستگی که «m1 رخ می‌دهد اگر و تنها اگر n1 رخ دهد»، اینست که: «از نظر قانونی ضروری است که m1 رخ می‌دهد اگر و تنها اگر n1 رخ دهد». و معمولاً برای مستدل کردن این رابطه ضروری، به رابطه ضروری بین کلّی های M1 و N1 متوسّل می‌شویم. یعنی بهترین تبیین برای همبستگی بین مصادیق m1 و n1 اینست که رابطه‌ای ضروری بین کلّی‌های M1 و N1 برقرار باشد. این روشی است که برای تبیین نظم‌های طبیعی استفاده می‌کنیم. حال پرسش اینست که چرا باید در تبیین همبستگی بین m1 و n1 به اینهمانی آن‌ها متمسّک شویم؟ @PhilMind
📙 «مباحث معاصر در علوم شناختی» که از مجموعه مجلدات «مباحث معاصر در فلسفه» انتشارات بلک ول به چاپ رسیده، یک کتاب مقدّماتی مفید و معتبر در است. 📗 این جلد که به اهتمام رابرت استینتون فراهم آمده، مشتمل بر 8 فصل است: فصل نخست به ماجولار بودن (پیمانه‌ای بودن) ذهن می‌پردازد. فصل دوم میزان فطری بودن زبان‌دانی را بررسی می‌کند. فصل سوم این پرسش را محور قرار می‌دهد که آیا نشان داده انسان‌ها بلحاظ شناختی، محدود و غیرعقلانی هستند؟ فصل چهارم به این مسئله اختصاص دارد که آیا قوانین و بازنمایی‌ها برای سیستماتیک بودن ذهن و زبان، ضروری هستند؟ فصل پنجم، سؤال مهم تحویل‌پذیری و را در قالب دو مقاله موافق و مخالف بررسی می‌کند. فصل ششم نیاز به محتوای بیرونی در علوم شناختی را به بحث می‌گذارد. فصل هفتم از این پرسش سخن می‌گوید که آیا هدف ادراک حسّی، فراهم‌آوردن بازنمایی‌های درست است؟ فصل آخر نیز این مسئله را محور قرار می‌دهد که آیا حالات ذهنی می‌توانند به یک مؤلفه محدود (درونی) و یک مؤلفه وسیع (بیرونی) تقسیم شوند؟ 📕 این کتاب در سال 2006 و در 320 صفحه به چاپ رسیده و جزو آثار قابل توجه در میان معدود منابع منتشر شده با عنوان فلسفه علوم شناختی است. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind