✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیستم
👈تغییر قبله
🌴پیامبر اعظم (ص) برای تغییر قبله مسلمانان لحظه شماری می کرد و در انتظار نزول وحی خداوند بود. قرآن کریم لحظات انتظار را چنین بیان می کند:
✨نگاه های معنادار تو را به آسمان می بینم و تو را به سوی قبله ای که رضایتت را جلب کند برمی گردانیم(سوره بقره/آیه144)✨
🌴هفده ماه از ورود پیامبر به شهر مدینه گذشته بود که انتظار به پایان رسید و دستور تغییر قبله صادر شد.
🌴این دستور در روز پانزده رجب سال دوم هجری در حالی به پیامبر ابلاغ گردید که حضرت، دو رکعت از نماز ظهر را در مسجد بنی سالم به سوی بیت المقدس خوانده بود.
🌴در این حال جبرئیل امین نازل شد و بازوان پیامبر را گرفت و حضرت را به سوی خانه کعبه برگرداند. زنان و مردانی هم که در مسجد به پیامبر اقتدا کرده بودند، از حضرت پیروی کردند و به طرف کعبه برگشتند و دو رکعت آخر را به سوی کعبه خواندند.
🌴از آن روز، کعبه به عنوان قبله مستقل مسلمانان اعلام گردید. این مسجد هم اکنون نیز در شهر مدینه باقی است و به مسجد ذوقبلتین (دو قبله ای) معروف است.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_یکم
👈علت تغییر قبله
🌴در تفسير نمونه ذيل آيه 142 سوره مبارکه بقره آمده است: تغيير قبله يكى از تحولات مهم تاريخ اسلام كه موجى عظيم در ميان مردم به وجود آورد؛
🌴پيامبر اسلام (ص ) مدت سيزده سال پس از بعثت در مكه، و يك سال و چند ماه بعد از هجرت در مدينه به امر خدا به سوى «بيت المقدس» نماز مى خواند، ولى بعد از آن قبله تغيير يافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى«كعبه» نماز بگزارند.
🌴مسلمانان در اين مدت مورد سرزنش يهود قرار داشتند چرا كه بيت المقدس در اصل قبله يهود بود آنها به مسلمانان مى گفتند: اينان از خود استقلال ندارند و به سوى قبله ما نماز مى خوانند، و اين دليل آن است كه ما بر حقيم.
🌴اين گفتگوها براى پيامبر اسلام و مسلمانان ناگوار بود، آنها از يكسو مطيع فرمان خدا بودند، و از سوى ديگر طعنه هاى يهود از آنها قطع نمى شد، براى همين جهت پيامبر(ص)منتظر راه چاره ای از سوی پروردگار عالميان بود تا از دست طعنه های يهوديان خلاصی يابد.
🌴مدتى از اين انتظار گذشت تا اينكه فرمان تغيير قبله صادر شد و در حالى كه پيامبر دو ركعت نماز ظهر را در مسجد بنى سالم به سوى بيت المقدس خوانده بود جبرئيل مامور شد پيامبر(ص ) را به سوى كعبه بگرداند.
🌴يهودیان از اين ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شيوه ديرينه خود به بهانه جوئى و ايراد گيرى پرداختند. آنها قبلا مى گفتند: ما بهتر از مسلمانان هستيم ، چرا كه آنها از نظر قبله استقلال ندارند و پيرو ما هستند،اما همين كه دستور تغيير قبله از ناحيه خدا صادر شد زبان به اعتراض گشودند. چرا اينها از قبله پيامبران پيشين رو گردان شدند؟ اگر قبله اول صحيح بود اين تغيير چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحيح است چرا سيزده سال و چند ماه به سوى بيت المقدس نماز خوانديد؟
🌴خداوند به پيامبرش دستور ميدهد به آنها بگو:
✨شرق و غرب عالم از آن خداست ، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند. (سوره بقره /آیه141)✨
🌴اين يك دليل قاطع و روشن در برابر بهانه جويان بود كه بيت المقدس و كعبه و همه جا ملك خدا است ، اصلا خدا خانه و مكانى ندارد، مهم آن است كه تسليم فرمان او باشيد هر جا خدا دستور دهد به آن سو نماز بخوانند، مقدس و محترم است، و هيچ مكانى بدون عنايت او داراى شرافت ذاتى نمى باشد.و تغيير قبله در حقيقت مراحل مختلف آزمايش و تكامل است و هر يك مصداقى است از هدايت الهى ، او است كه انسانها را به صراط مستقيم رهنمون مى شود.(تفسير نمونه، جلد 1، صفحه 480 و 481)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_دوم
👈دورنمايى از جنگ احد
🌴بت پرستان در جنگ بدر، دستخوش ضربات شديد از جانب مسلمانان شده بودند، و بسيارى از سرانشان كشته شده بودند. آنها تصميم گرفتند با نيروى مجهزى براى انتقام و سركوبى مسلمانان به سوى مدينه حركت كنند، آنها با پنج هزار نفر به اضافه زنان و غلامان و ساز و برگ نظامى و استمداد از قبايل مختلف حركت نمودند در حالى كه شعار مى دادند: انتقام! انتقام.
🌴اين لشگر مجهز روز پنجشنبه 5 شوال سال سوم هجرت در دامنه كوه احد (يك فرسخى مدينه)مستقر شد.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روز جمعه را در مدينه ماند و نماز جمعه را خواند و در خطبه هاى نماز، مردم را به دفاع و جهاد دعوت كرد وسپس با سپاهى كه افراد آن حدود هزار نفر بودند، از مدينه به سوى احد حركت كردند.
🌴در بين راه عبدالله بن ابى سلول منافق كه معتقد به ماندن در مدينه بود با طرفداران خود كه حدود سيصد نفر از سپاه را تشكيل مى دادند به مدينه بازگشتند، و در نتيجه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه 700 نفرى به سرزمين احد وارد شد، و در نقطه اى در كنار كوه مستقر گرديد،
🌴در آنجا در پشت سر، دهانه شكاف كوهى را ديد، عبدالله بن جُبير را با پنجاه تيرانداز، نگهبان آن دهانه كرد، و به آنها تأكيد كرد كه تا پايان جنگ در آن جا بماند و حركت نكنند.
🌴در روز هفتم، پس از نماز صبح، چند نفر از دلاوران دشمن پياپى به ميدان تاختند و طلب مبارزه كردند، اميرمؤمنان على عليه السلام به ميدان آنها رفت و آنها را به هلاكت رسانيد، در اين هنگام جنگ دسته جمعى آغاز گرديد، پيامبر و على و حمزه در پيشاپيش سپاه اسلام با دشمن مى جنگيدند.
🌴در درگيرى شديد نبرد احد يكى از جنگجويان كافر به نام عمرو بن قميه سنگى به سوى پيامبر افكند كه موجب مجروح شدن پيشانى و شكستن بينى و دندان، و شكافته شدن لب پايين آن حضرت شد، به طورى كه خون چهره نازنين حضرت را پوشانيد، او خواست آن حضرت را بكشد، يكى از سرداران جوان و رشيد اسلام به نام مصعب بن عُمير كه شباهت زيادى به پيامبر داشت، خود را سپر آن حضرت قرار داد و با حمله هاى كوبنده اش از پيشروى دشمن جلوگيرى كرد و در اين ميان به شهادت رسيد.
🌴دشمن خيال كرد كه پيامبر را كشته است، از اين رو با صداى بلند همين خبر را اعلام كرد و موجب شايعه شد.
🌴اين شايعه باعث تضعيف روحيه مسلمانان گرديد، و عده اى از مسلمانان آن چنان خود را، باختند كه از ميدان گريختند.
🌴در اين هنگام آيه 144 آل عمران نازل شد كه: اگر فرضاً محمد صلى الله عليه و آله و سلم كشته شد، خداى محمد صلى الله عليه و آله و سلم هست، شما شخص و پيوند جسمانى را محور قرار ندهيد، بلكه شخصيت و پيوند مكتبى را محور خود سازيد. در اين آيه چنين مى خوانيم:
🍃وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِى اللّهُ الشَّاكِرِينَ🍃
✨محمد صلى الله عليه و آله و سلم فقط فرستاده خدا است، و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند، اگر او بميرد يا كشته شود، شما به عقب برمى گرديد؟ (اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت مى كنيد؟) و هر كس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى زند، خداوند به زودى شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد. (مجمع البيان، ج 1 و 2.ص 513)✨
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_سوم
👈عوامل شكست مسلمانان در جنگ احد
🌴چهار عامل زير، از عوامل مهم شكست در احد بود كه مسلمانان همواره بايد به آن توجه كنند:
1⃣ عبدالله بن ابى سلول منافق، در حساسترين شرايط، با حدود يك سوم لشكر اسلام از سپاه اسلام كنار گرفت و به مدينه برگشت، اين خود يك نوع تفرق و اختلاف بود كه مى توانست نقش و اثر مهمى در ضربه زدن به فشردگى و اتحاد كه در جنگ بسيار ضرورى است، داشته باشد. بنابراين نبايد مسلمانان به افراد منافق و دو رو تكيه كنند، چنين افرادى ياران ظاهرى نيمه راه هستند، و تا آن جا با اسلامند كه با هدفشان بسازد و گرنه از پشت، خنجر مى زنند.
2⃣ عدم رعايت انضباط نظامى، و هرج و مرج در كارها، يكى از عوامل شكست است، چنان كه اكثر نگهبانان دهانه شكاف كوه كه نقطه حساسى بود، به طمع غنائم و مال دنيا آن جا را رها كردند، و در نتيجه آن شد كه نمى بايست بشود. بنابراين نبايد هيچگاه در جنگ، انضباط و روحيه عالى معنوى و اخلاص و جنگ براى خدا را فراموش كرد.
3⃣ شايعه سازى در جنگ نقش مهم دارد. شايعه قتل حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اثرعجيبى در فرار و وحشت مسلمانان داشت، مسلمانان بايد به شايعه ها توجه نكنند، تا ناخودآگاه روحيه خود را نبازند.
4⃣ استقامت نكردن مسلمانان نيز عامل ديگر شكست بود، اگر آنها با ايمان قوى، همچون على عليه السلام و مقداد و ابودجانه ايستادگى مى كردند، آن طور شكست نمى خوردند.
🌴این عوامل باعث شکست مسلمانان شد، وافراد برجسته اى مانند: حضرت حمزه عليه السلام عموى پيامبر، مصعب بن عمير، عبدالله بن جحش، منظله و...در جنگ احد به شهادت رسيدند.
🌴در قرآن، از آيه 121 سوره آل عمران تا تقريبا آخر اين سوره در رابطه با جنگ احد است.
🌴اختصاص بالغ بر صد آيه به ماجراى احد بيانگر آن است كه ماجراى نبرد احد داراى درسهاى بسيار آموزنده براى مسلمانان هر عصر است كه فراگرفتن آن درسها موجب عزت آنان خواهد بود.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_چهارم
👈دورنمايى از غزوه حمراء الاسد
(بخش اول)
🌴در پايان جنگ احد، به فرمان ابوسفيان لشكر به ظاهر فاتح او به سرعت به سوى مكه حركت كرد، هنگامى كه اين لشكر به سرزمين روحاء رسيدند، از كار خود سخت پشيمان شدند، و تصميم به بازگشت به مدينه گرفتند تا بقيه مسلمانان را به قتل برسانند.
🌴دستگاه اطلاعاتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين موضوع را به پيامبر گزارش داد، پيامبر فوراً فرمان داد كه مجروحان نيز در اين جنگ شركت نمايند.
🌴مسلمانان همراه مجروحين، بسيج شده و به سوى لشكر دشمن، حركت كردند.(مجمع البيان، ج 2،ص 539)
🌴در ارزش كار اين دليرمردان كفر ستيز آيات 172 تا 174 سوره آل عمران نازل شد كه ترجمه آيات چنين است:
✨آنان كه دعوت خدا و پيامبر را، پس از آن همه جراحات اجابت كردند، از ميان آنها براى كسانى كه نيكى كردند و راه تقوا پيمودند، پاداش بزرگى خواهد بود✨
✨اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنها گفتند: مردم (لشكر دشمن) براى (حمله به شما) اجتماع كرده اند، از آنها بترسيد، اما آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما مى باشد.✨
✨به همين جهت، (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حالى كه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد، و از فرمان خدا پيروى كردند و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است.✨
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_پنجم
👈دورنمايى از غزوه حمراء الاسد
(بخش دوم)
🌴خبر حركت ارتش اسلام به لشكر دشمن رسيد، به خصوص كه شنيدند حتى مجروحين مسلمان همراه لشكرند، همين خبر كه حاكى از نهايت مقاومت مسلمانان بود، دشمن را به وحشت انداخت.
🌴در اين بين معبد خزاعى كه يكى از مشركان بود و از مدينه به سوى مكه مى رفت، در سرزمين روحاء به لشكر ابوسفيان رسيد، ابوسفيان در مورد چگونگى لشگر اسلام از او سؤال كرد، او گفت: محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم با لشكرى بسيار كه تا كنون، همانند آن را نديده بودم، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مى آيند.
🌴ابوسفيان با نگرانى و اضطراب گفت: چه ميگويى؟ ما آنها را كشتيم و تار و مار كرديم...
🌴معبد گفت: من نمى دانم شما چه كرديد؟ همين قدر مى دانم كه لشكر عظيمى در تعقيب شما است.
🌴وقتى ابوسفيان این خبر را شنید ، و دانست كه لشكر اسلام كمال آمادگى را دارد و تا حمراء الاسد آمده است، با ياران خود تصميم گرفتند كه به سرعت به مكه بگريزند.
🌴ولى به خيال خود، براى اين كه مسلمانان را بترسانند، نعيم بن مسعود اشجعى را در راه ديدند، به او گفتند: كجا مى روى؟ او گفت: براى خريد گندم به مدينه مى روم.
🌴ابوسفيان به او گفت: اگر به حمراء الاسد بروى و پيام مرا به محمد، برسانى، فلان قدر خرما و كشمش به تو خواهم داد، او گفت: مانعى ندارد، پيام شما را مى رسانم.
🌴ابوسفيان گفت: به پيامبر اسلام و مسلمانان خبر بده كه: ابوسفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سرعت به سوى مدينه مى آيد، تا بقيه ياران پيامبر را از پاى در آورند.
🌴نعيم بن مسعود به حمراء الاسد، آمد، و جريان را گفت كه انبوهى از لشكر دشمن به سوى مدينه مى آيند، برگرديد، خطر بسيار است.
🌴پيامبر و مسلمانان گفتند:
🍃حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَكِيلُ🍃
✨خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع است.✨
🌴آن گاه با پيام جبرئيل، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه بازگشت و دشمنان بر اثر رعب و وحشتى كه از مسلمانان، در دلشان افتاده بود، به سوى مكه گريختند.(بحار، ج 20،ص 99 و 111)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_ششم
👈جنگ احزاب (خندق)
🌴در سوره احزاب هفده آيه (از آيه 9 تا 26) پيرامون جنگ احزاب، و كارشكنى هاى منافقان، يهوديان و قبايل مختلف قريش و بت پرستان آمده كه همه دست به دست هم داده بودند، تا اسلام و مسلمين را نابود كنند.
🌴سرانجام امدادهاى غيبى، تدابير شجاعانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و قهرمانى هاى حضرت على عليه السلام در جنگ خندق، موجب شكست مفتضحانه دشمنان شد، و پس از جنگ خندق، همه يهوديان عنود، به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سرزمين حجاز، قلع و قمع شدند.اين حادثه بزرگترين و سخت ترين امتحان و آزمون براى مسلمانان بود، (چنان كه آيه يازده احزاب بيانگر اين مطلب است)
🌴سرانجام مسلمانان با پيروزى چشمگيرى، در اين امتحان، رو سفيد شدند، و لكه ذلت و روسياهى را تا ابد براى مشركان و منافقان كارشكن باقى گذاشتند.
🌴جنگ احزاب آن چنان ابعاد گستردهاى داشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
🍃بَرَزَ الايمانُ كُلُّهُ اِلَى الشِّركِ كُلِّهِ🍃✨تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت.✨(بحار، ج 20،ص 215)
🌴نفرات دشمن بيش از ده هزار نفر با تجهيزات بسيار، ولى نفرات مسلمانان سه هزار نفر با تجهيزات اندك بودند. كندن خندق با عرض وطول و عمق بسيار، براى مسلمانان طاقت فرسا بود، و در عين حال مسلمانان با كمال سربلندى پيروز شدند،
🌴در اين ماجرا، حوادث گوناگونى رخ داد كه مهمترين آنها؛ جنگ خندق، و ماجراى امداد غيبى و آمدن طوفان، و قلع و قمع يهوديان كارشكن و عهدشكنان بود.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_هفتم
👈جنگ خندق و قهرمانى هاى بى نظير على عليه السلام
🌴بزرگترين حادثه سال پنجم هجرت، ماجراى جنگ خندق بود، مردان اطلاعاتى پيامبر گزارش دادند كه بيش از ده هزار نفر كه از قبيله هاى مختلف تشكيل شده اند، از مكه براى براندازى اسلام و مسلمين به سوى مدينه حركت كرده اند.
🌴پيامبر بى درنگ با سران اسلام به مشورت پرداخت، سلمان پيشنهاد كندن خندق (سنگرى عظيم در سراسر راههاى ورودى مدينه) نمود. اين پيشنهاد پذيرفته شد و طبق فرمان پيامبر، مسلمانان گروه گروه به كندن خندق پرداختند. مسلمانان سه هزار نفر بودند، خندق كه طولى در حدود شش هزار متر و عرضى به وسعت مقدارى كه سواران دشمن نتوانند از آن سوى آن به اين سو بپرند داشت، ساخته و پرداخته شد. حدود يك ماه پشت خندق زمين گير شد و نتوانست وارد مدينه شود،
🌴سرانجام پنج نفر از قهرمانان، دشمن از نقطه باريكى عبور كردند، و در بين خندق و كوه سَلْع (مركز سپاه اسلام) به ميدان تاختند و مبارز طلبيدند، اين پنج نفر عبارت بودند از: 1 - عمرو بن عبدود 2 - عكرمة بن ابى جهل 3 - هبيرة بن وهب 4 - نوفل بن عبدالله 5 - ضرار بن خطاب.
🌴عمرو بن عبدود، قهرمان بى بديل عرب بود و او را با هزار مرد جنگى مى سنجيدند، با نعره هاى پياپى مبارز مى طلبيد و مى گفت: وَ لَقَد بُحِتتُ مِنَ النِّداءِ بَجمعِكُم هَل مِن مُبارِزٍ...؛
🌴صدايم از فرياد كشيدن، گرفت و خسته شدم، آيا كسى هست كه به نبرد با من به ميدان آيد؟
🌴مسلمانان از وحشت، در سكوت فرو رفته بودند، تنها حضرت على عليه السلام با شنيدن صداهاى پياپى عمرو، مكرر به پيامبر التماس مى كرد تا اجازه رفتن به ميدان را به او بدهد.
🌴سرانجام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام اجازه داد، و عمامه خود را بر سر او بست و شمشيرش را به دست او داد و هنگام بدرقه، در حق على عليه السلام چنين دعا كرد:
✨خدايا! در جنگ بدر عبيدة بن حارث (پسرعمويم) را از من گرفتيم، و در جنگ احد، حمزه (عمويم) را از من گرفتى، اينك اين على بن ابى طالب برادر من است، پروردگارا! مرا تنها نگذار.✨
🌴سپس فرمود: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفت.
🌴حضرت على عليه السلام شتابان به ميدان رفت، وقتى كه در برابر عمرو قرار گرفت، بين آنها چنين گفتگو شد:
🔸على عليه السلام: اى عمرو! تو در عصر جاهليت مى گفتى سوگند به لات و عزى، هر كس مرا به يكى از سه چيز بخواند همه سه تقاضاى او، يا يكى از آنها را مى پذيرم.
🔹عمرو: آرى، چنين است.
🔸على عليه السلام فرمود: من از تو تقاضا دارم و آن گواهى دادن به يكتايى خدا و رسالت محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد.
🔹عمرو: از اين تقاضا بگذر.
🔸على عليه السلام: بيا و از راهى كه آمده اى بازگرد.
🔹عمرو: نه، اين كار ننگ است و نُقل مجالس زنان قريش خواهد شد، هرگز اين ننگ را به زبان زنان نمى افكنم.
🔸على عليه السلام تقاضاى ديگرى دارم و آن اين كه از اسب پياده شو و با من بجنگ.
🔹عمرو، خنديد و گفت: گمان نمى كردم مردى از عرب، چنين پيشنهادى به من كند، من دوست ندارم مرد بزرگوارى چون تو را بكشم، با اين كه با پدرت در زمان جاهليت دوست بودم.
🔸على عليه السلام: ولى من دوست دارم تو را بكشم، اگر مى خواهى پياده شو و با من بجنگ.
🌴عمرو از اين سخن برآشفت، پياده شد و بر صورت اسبش ضربه اى زد، اسب از آن جا رفت، و درگيرى شديدى بين على عليه السلام و عمرو رخ داد، گرد و غبارى كه از زير پاى آنها برخاست، آنها را پوشانيد.
🌴جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: ناگاه صداى تكبير على عليه السلام را شنيدم، فهميدم كه على عليه السلام، عمرو را كشته است.
🌴ياران عمرو با اسب، خود را به خندق افكندند، از سوى ديگر مسلمانان با شنيدن صداى تكبير على عليه السلام، كنار خندق آمدند، ديدند نوفل با اسبش در ميان خندق افتاده، و آن اسب نمى تواند او را از آن جا بيرون برد، او را سنگباران كردند، نوفل گفت: چنين نكنيد، بلكه مردى از شما بيايد و با من بجنگد. در اين هنگام على عليه السلام به نوفل حمله كرد و او را نيز كشت، سپس به قهرمان سوم دشمن هُبيره حمله كرد، او نيز بر خاك هلاكت افتاد، و دو قهرمان ديگر (عكرمه و ضرار) گريختند.
🌴هلاكت اين قهرمانان به دست على عليه السلام از يك سو، و طوفان و شدت سرما و كمبود علوفه دشمن از سوى ديگر، موجب شد كه سپاه ده هزار نفرى دشمن با كمال خوارى، جبهه را ترك كرده و به سوى مكه عقب نشينى نمايد.(ترجمه ارشاد مفيد، ج 1،ص 89 و 90؛ تاريخ الخميس، ج 1،ص 486)
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_هشتم
👈اوج ارزش ضربت على عليه السلام
🌴هنگامى كه حضرت على با پيروزى به حضور پيامبر آمد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره ارزش ضربت و پيروزى على عليه السلام فرمود:
🍃ضَربَةُ عَلِىٍّ يَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عبادَةِ الثَّقَلَينِ🍃
✨ارزش ضربتى كه على در جنگ خندق بر دشمن فرود آمد، از ارزش عبادت جن و انس برتر است✨
🌴و در عبارت ديگر آمده است:
🍃لَو وُزِنَ اليَومُ عَمَلُكَ بِعَمَلِ جَميعِ اُمَّةِ محمَّدٍ، لَرُجِّحَ عَمَلُكَ عَلى عَمَلِهِم...؛🍃
✨اگر امروز ارزش عمل تو با ارزش عمل همه امت من سنجيده شود، ارزش عمل تو بر ارزش عمل همه امت، برترى مى يابد.✨
🌴سپس افزود: زيرا با كشته شدن عمرو بن عبدود، به همه خانه هاى مشركان، ذلت و خوارى وارد گرديد، و به همه خانه هاى مسلمانان، عزت و شكوه، وارد شد.(بحار، ج 20،ص 216)
🌴شرح كوتاه اين كه: اگر على عليه السلام به ميدان نرفته بود، هيچ يك از مسلمانان چنين جراتى را نداشتند، و ارتش ده هزار نفرى دشمن وارد مدينه شده و سپاه اسلام را تار و مار مى كرد، با كشته شدن عمرو و قهرمانان دشمن به دست على عليه السلام، حلقه محاصره دشمن شكسته شد، و كمر دشمن خم گرديد و داغ جانكاهى بر دل دشمن نهاده شد، كه موجب عقب نشينى آنان گرديد.
🌴اگر على عليه السلام قهرمانان پيشتاز دشمن را نمى كشت، عبور سپاه دشمن از خط دفاعى خندق، قطعى بود، وبر همين اساس است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ارزش ضربت على عليه السلام را برتر از ارزش اعمال جن و انس دانست.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_بیست_و_نهم
👈طوفان ويرانگر، يا امداد غيبى خدا
🌴دشمنان زياد كه از احزاب مختلف تشكيل شده بودند، مدينه را در محاصره شديد قرار داده بودند، و اين محاصره حدود يك ماه طول كشيد. مسلمانان در فشار سخت كمبود غذا قرار گرفتند، تا آن جا كه طبق بعضى از روايات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه مشغول كندن خندق بود، سه روز گرسنه ماند، و حضرت زهرا عليه االسلام قطعه اندكى از نان خشك براى آن حضرت برد.(مجمع البيان، ج 9، ص 252)
🌴مردم مدينه افسرده و غمگين بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد مشغول نماز بود، و از خداوند مى خواست تا با امدادهاى غيبى خود، موجب رفع و دفع فشارها و رنجها گردد.
🌴در اين ميان پيامبر به جمعيت مسلمانان متوجه شد و فرمود: آيا در ميان شما كسى هست كه به درون دشمن نفوذ كند و براى ما از آنها خبر بياورد تا در بهشت رفيق و همدم من گردد؟
🌴هيچكس جواب پيامبر را نداد، زيرا چنين مأموريتى بسيار سخت و دشوار بود، شدت گرسنگى همه را بى تاب نموده بود، در اين بحران، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، حذيفة بن يمان را كه شخص زيرك و زبردست و منافق شناس بود، طلبيد و به او فرمود: برخيز و به سوى دشمن برو، (و به طور كاملاً مخفيانه) در ميان دشمن نفوذ كن و چگونگى وضع آنها را به ما گزارش بده، به شرط اين كه جز اين، هيچ كارى انجام ندهى تا برگردى.
🌴حذيفه جواب مثبت داد. از مدينه و حصار شهر و خندق خارج شد، در ميان لشگر قريش نفوذ كرد ديد باد و طوفان شديدى كه در سرماى زمستان مى وزد، فرا رسيد، و تمام تشكيلات دشمن را در هم ريخت، نه خيمه اى باقى ماند و نه ظرف و اثاثيه و آتشى، لشگردشمن در فشار سختى قرار گرفت، در اين بين ابوسفيان رئيس دشمنان، بيرون آمد و فرياد زد: اى گروه قريش، هر كس از نام رفيق بغل دستى خود بپرسد تا مبادا جاسوسى در ميان ما باشد، كه مى خواهم مطلبى را اعلام كنم.
🌴حذيفه مى گويد: من خودم را آماده نمودم و پيشدستى كردم و بى درنگ به جانب چپ و راست خود متوجه شدم و به بغل دستى خود گفتم: تو كيستى و نامت چيست؟ به اين ترتيب كسى نفهميد كه من جاسوس لشگر اسلام هستم. در اين هنگام كه ابوسفيان مطمئن شد جاسوسى در ميان نيست، صدا زد: اى گروه قريش! سوگند به خدا! ديگر جاى توقف نيست، زيرا سُم دار و بى سُم همه هلاك شدند، يهود بنى قريظه نيز پيمان خود را شكستند، و اين باد و طوفان چيزى براى ما نگذاشت.
🌴سپس با سرعت به سراغ مركب خود رف تو آن را از زمين بلند كرد تا سوار شود، به قدرى شتابزده بود كه هنوز عِقال (بند) يك پاى شتر را باز نكرده بود، سوار بر آن شد و به شتر نهيبى زد، شتر روى يك پا برخاست، آن گاه عقال را از پايش گشود، در اين لحظه خواستم ابوسفيان را هدف تير قرار دهم و او را هلاك كنم، ياد آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود جز گزارش اطلاعاتى، هيچ كارى نكن. از تير انداختن خوددارى نمودم، و به سوى مدينه نزد پيامبر بازگشتم. او را در حال نماز ديدم، احساس كرد كه سرمازده شده ام، در همان حال نماز، عبايش را گشود، من زير عبايش رفتم، و پس از نماز، ماجراى خود را در مورد وضع ناهنجار دشمن، به آن حضرت گزارش دادم.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خدا متوجه شد و عرض كرد:
🍃اَلّلهُمَّ انتَ مُنزِلُ الكَتابَ سَريعُ الحِسابُ، اَهزِمِ الاَحزابَ، اَلّلهُمَّ اَهزِمهُم وَ زَلزِلهُم؛🍃
✨خدايا! تو نازل كننده كتاب، و سرعت بخش در حسابرسى هستى، خودت احزاب را نابود كن، خدايا آنها را نابود و متزلزل فرما.(تاريخ كامل ابن اثير، ج 2،ص 120؛ بحار، ج 20،ص 208)✨
🌴به اين ترتيب امداد غيبى به صورت باد و طوفان، دشمنان را از پاى در آورد و تار و مار كرد.آنها فرار را بر قرار ترجيح دادند و به طور كلى لشكر احزاب درهم شكست.(در آيه 9 سوره احزاب، ماجراى طوفان و باد، ياد شده است.)
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی
👈برخورد شديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با يهوديان عهدشكن
🌴از ماجراهاى تكان دهنده اى كه قرآن در آيات متعدد از جمله آيه 56 و 59 سوره انفال، و آيه 78 تا 82 سوره مائده، از آن ياد كرده، ماجراى عهدشكنى همه طوايف يهود، و برخورد شديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با آنها است. خداوند در آيه 82 مائده مى فرمايد:
✨به طور قطع دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت.✨
🌴توضيح اين كه: از فرازهاى حساس تاريخ پيامبر اسلام كه در آن عهد شكنى و خيانت و عدم وفاى يهود منعكس شده، و نشان دهنده لجاجت و نفاق يهوديان نسبت به مسلمين است، داستان عهدشكنى همه طوايف يهود با پيامبر اسلام در جنگ احزاب و... است.
🌴هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه مهاجرت فرمود، در اطراف طوايف مختلفى از يهود سكونت داشتند، كه به طور كلى به سه طايفه منشعب مى شدند به نامهاى:
1⃣ طايفه بنى قينقاع.
2⃣ طايفه بنى النضير.
3⃣ طايفه بنى قريظه.
🌴پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نخست، همه اين طوايف را كه اوصاف پيغمبر اسلام، را در تورات خوانده و مى شناختند به اسلام دعوت كرد، ولى آنها دعوت پيامبر را رد كردند؛ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با در نظر گرفتن شرايط زيست مسلمين و جنگهاى آينده و دشمنان بسيار از هر سو، وجود اين طوايف زيانبار و خطرناك مى دانست، از اين رو با آنها پيمان محكمى برقرار كرد، كه نه تنها در حوادث به دشمن كمك نكنند، بلكه به عكس در بحرانها به مسلمين كمك كنند.
🌴آنها با اين كه پاى اين پيمان را امضاء كرده بودند، هنگامى كه وقت وفاى به پيمان فرا مى رسيد با كمال بى پروايى پيمان خود را مى شكستند و به دشمن مى پيوستند، عجيب اين كه در تاريخ سراغ نداريم كه حتى به عنوان نمونه، مثلاً دسته اى از طوايف يهوديان به عهد و پيمان خود وفا كنند.(در قرآن نيز به اين مطلب اشاره شده است، چنان كه در آيات متعددى از جمله آيه 56 سوره انفال مى خوانيم: الَّذِينَ عاهَدتَ مِنهُم ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهدَهُم فِى كلِّ مرَّةٍ وَ هُم لا يتَّقُونَ)
در اين جا به طور فشرده به بيان پيمان شكنى هر يك از طوايف سه گانه نامبرده می پردازيم...
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_یکم
👈پيمان شكنى يهود بنى قَينُقاع و سزاى آنها
🌴نفرات يهود بنى قينقاع كه عموماً از شجاع ترين دلاوران يهود بودند به ششصد نفر مى رسيد، اينها در اطراف مدينه سكونت داشتند، وقتى كه جنگ بدر بين مسلمين و كفار در گرفت، در اين بحران خطرناك كه نقطه حساس وفاى به پيمان بود، آنها پيمان شكنى كردند. (و به زيان مسلمين و به نفع دشمن دست به كار شدند.)
🌴رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از پيمان شكنى آنها سخت آزرده شد؛ نيمه شوال آن سال كه بيست و چند روز بيشتر از واقعه بدر نگذشته بود، به سوى يهود بنى قينقاع لشكر كشيد تا آنها را سركوب كند و سزاى پيمان شكنى آنها را به آنها برساند.
🌴آنها در برابر لشكر اسلام نتوانستند مقاومت كنند، بلكه به قلعه هاى خود پناهنده شدند، و همچنان تا 15 روز در محاصره به سر مى بردند تا اين كه خودشان حاضر شدند كه فرمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را بپذيرند و هر حكمى درباره جان و مال و فرزندانشان كرد، قبول نمايند.
🌴رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد همه را كت بسته حاضر كنند؛ ولى عبدالله بن ابى سلول كه با آنها هم سوگند بود، وساطت كرد و در وساطت اصرار نمود سرانجام رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه اطراف مدينه را براى سكونت آنها پايگاهى خطرناك بر ضد اسلام مى دانست، دستور صادر كرد كه آنها اطراف مدينه را تخليه كنند.
🌴يهود بنى قينقاع به حكم پيامبر مجبور شدند كه از آن جا كوچ كنند، ناچار با زن و فرزند خود به سرزمين اذرعات شام كوچ كردند پس از آن رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اموالشان را به عنوان غنيمت گرفت.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_دوم
👈تصميم خطرناك يهود بنى نضير و پيمان شكنى آنها
🌴چندماه كه از جنگ بدر گذشت. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با جمعى از يارانش نزد يهود بنى نضير رفت، و به آنها فرمود:
🌴شما به من درباره گرفتن خون بهاى يك يا دو نفر از طايفه كلابى ها كه به وسيله عمرو بن اميه ضمرى به قتل رسيده اند، كمك كنيد.
🌴آنها در پاسخ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جواب مثبت دادند و اظهار داشتند: همينجا باش ما تو را يارى خواهيم كرد.
🌴ولى رفتند و جلسه سرى تشكيل دادند و با هم پيمان بستند حالا كه پيامبر با پاى خود به اينجا آمده است، فرصت خوبى است كه او را به قتل برسانيم.
🌴شخصى به نام عمرو بن جحش را براى قتل رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مأمور ساختند، او يك سنگ آسيا برداشت و تصميم گرفت آن را به سر آن حضرت بيندازد؛ شخصى به نام سلام بن مشكم او را ترساند و گفت: چنين كارى نكن، به خدا سوگند هر چه تصميم بگيرى او (پيامبر) از آن آگاه است، به علاوه اين كار عهدشكنى است، با اين كه بين ما عهد و پيمان كمك برقرار است.
🌴به رسول اكرم(ص)وحى شد كه يهود بنى نضير چنين تصميمى دارند، آن حضرت بى درنگ برخاست و به سرعت به طرف مدينه رهسپار شد و به دنبالش ياران او نيز به مدينه رهسپار گشتند و به محضر آن حضرت رسيدند، و از علت مراجعت پرسيدند. حضرت علت را به آنها فرمود.
🌴وقتى كه پيامبر(ص)به مدينه رسيد، براى بنى نضير پيام فرستاد كه بايد تا چند روز ديگر از اطراف مدينه بيرون برويد و ديگر حق نداريد در اين اطراف سكونت نماييد، فقط چند روز مهلت داريد، اگر بعد از اين چند روز كسى از شما در اين اطراف ببينم، گردنش را مى زنم.
🌴بنى نظير از اخطار شديد پيامبر ترسيدند، آماده كوچ كردن شدند؛ ولى منافق سرشناس عبدالله بن ابى براى آنها پيام فرستاد كه از خانه و زندگى خود دست نكشيد، همانجا باشيد، من دو هزار شمشيرزن براى كمك شما به قلعه هاى شما مى فرستم كه تا پاى جان از شما دفاع كنند، به علاوه يهود بنى قريظه و هم سوگندهاى آنها از طايفه بنى غطفان نيز شما را يارى مى نمايند.
🌴به دنبال اين پيشنهاد، رئيس يهود بنى نضير حى بن اخطب (كه از اين وعده ها جان گرفته بودند) براى رسول اكرم (ص) پيغام فرستاد كه ما هرگز از اين جا كوچ نمى كنيم هر چه درباره ما تصميم دارى عملى كن.
🌴رسول اكرم (ص)به محض رسيدن اين پيغام، صداى تكبيرش بلند شد. همه اصحابش به متابعت از آن حضرت تكبير گفتند، در اين هنگام به على عليه السلام فرمود:
🌴پرچم را برافراشته كن، و با اصحاب به طرف بنى نضير روانه شو، و آنها را محاصره كن.
🌴على عليه السلام طبق فرمان، به كمك اصحاب به طرف بنى نضير روانه شدند و قلعه هاى آنها را محاصره كردند.
🌴عبدالله بن ابى كه به آنها وعده داده و آنها را اغفال كرده بود هيچگونه كمكى به آنها نكرد؛ و همچنين بنى قريظه و هم سوگندهايشان از بنى غطفان، آنها را يارى ننمودند.
🌴در اين بحران، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دستور فرمود: درختان نخلستان بنى نضير را قطع كنند و آتش بزنند.
🌴بنى نضير از شنيدن اين دستور سخت پريشان و ناراحت شدند و براى آن حضرت پيام فرستادند كه نخلستان را قطع نكند، بلكه يا آن را ملك خودش قرار دهد، و يا براى آنها بگذارد.
🌴چند روز از اين جريان گذشت، يهود بنى نضير كه سخت در فشار بودند براى رسول اكرم (ص) پيام فرستادند كه ما حاضريم از ديار خود كوچ كنيم به شرط اين كه اموالمان را با خود ببريم.
🌴رسول اكرم(ص)در پاسخ آنها فرمود:
🌴به قدر يك بار شتر هر يك از شما مى تواند با خود ببرد نه بيشتر.
🌴آنها چند روز ماندند، ولى سرانجام راضى شدند كه به همان پيشنهاد پيامبر (بردن يك بار شتر) عمل كنند، مجدداً در مورد آن از رسول اكرم اجازه خواستند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين بار فرمود: نه، ديگر هيچ حقى نداريد تا چيزى را با خود ببريد، اگر ما همراه يكى از شما چيزى ببينيم او را به قتل مى رسانيم.(اين شدت عمل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين رو بود كه در برابر كارشكنى ها و نقض پيمان و خيانت يهود، راهى مؤثرتر از اين راه براى جلوگيرى از خطر آنها نبود.)
🌴ناگزير بنى نضير از آن سرزمين كوچ كردند؛ عده اى به فدك و وادى القرى رفتند و جمعى به طرف شام رهسپار شدند و اموالشان ملك خدا و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد واز آن به لشكر اسلام نرسيد.(اين داستان در سوره حشر آمده است؛ از حيله و كارشكنى هاى بنى نظير اين بود كه احزابى از قريش و بنى غطفان و قبايل ديگر را بر ضد پيامبر و اسلام تحريك مى كردند، آيا با اين وضع، سزاوار مجازاتهاى شديد از ناحيه حكومت اسلامى نبودند؟)
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_سوم
👈كارشكنى يهود بنى قريظه و سرانجام ذلت بار آنها
🌴يهود بنى قريظه، ابتدا با اسلام و مسلمين از راه صلح و سازش وارد شدند (ولى از آن جا كه صلح و صفاى آنها ظاهرى بود) وقتى كه جنگ خندق پيش آمد به دشمن پيوستند و صلح و صفايشان مبدل به عداوت و بغض و دشمنى سختى شد.
🌴حى بن اخطب (رئيس يهوديان بنى نضير) در اين بحران كه خود را به مكه رساند و قريش را بر ضد پيامبر اسلام تحريك كرد و طوايف عرب را شديداً بر ضد اسلام و مسلمين برانگيخت. اين دشمن شناخته شده اسلام شخصاً به ميان يهود بنى قريظه رفت و احساسات آنها را به تحريكات گوناگون و وعده ها و وعيدها بر ضد اسلام به جوش آورد، و رئيس آنها كعب بن اسد را براى پيمان شكنى و جنگ با پيغمبر راضى كرد، با اين شرط كه خودش نيز در جنگ شركت كند.
🌴سپاه احزاب كه از احزاب مختلف تشكيل شده بود، به سوى مدينه براى از ميان برداشتن پيامبر و مسلمين روانه شدند، بنى قريظه در اين موقعيت، به آنها پيوستند، طولى نكشيد اطراف مدينه را محاصره نمودند.
🌴اين يهوديان فرصت طلب وقتى كه خود را قوى ديدند، همه عهد و پيمان هاى گذشته را فراموش كرده و شروع به ناسزاگويى و فحاشى نسبت به پيامبر و مسلمين نمودند.
🌴جنگ احزاب به نفع مسلمين پايان يافت، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از طرف خداوند مأمور شد كه به طرف يهود بنى قريظه لشكركشى كند، از اين رو على عليه السلام را پرچم دار كرد و او را با جمعى روانه قلعه هاى بنى قريظه نمود.
🌴على عليه السلام و همراهان 25 روز قلعه هاى آنها را محاصره كردند، ادامه محاصره آنها را سخت در فشار قرار داد؛ رئيس آنها (كعب بن اسد) به آنها پيشنهاد كرد كه بايد يكى از سه كار را انجام دهيم:
1⃣ يا اسلام را بپذيريم و به پيامبر اسلام ايمان بياوريم.
2⃣ يا فرزندان خود را به دست خود كشته و شمشيرها را برداريم و از جان خود دست بشوييم و از قلعه ها بيرون رويم و با لشكر اسلام جنگ كنيم تا آخرين نفر كشته شويم.
3⃣ روز شنبه، مسلمين مى دانند كه ما جنگ نمى كنيم، در اين روز مسلمين را غافلگير كرده و با آنها بجنگيم.
🌴بنى قريظه پيشنهاد رئيسشان را رد كرده و گفتند: خوب است براى پيامبر اسلام پيغام بفرستيم تا ابولبابة بن عبدالمنذر را به سوى ما بفرستد، تا با او در اين باره مشورت كنيم. (ابولبابه دوست سابق آنها بود) پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ اين پيشنهاد ابولبابه را نزد آنها فرستاد، آنها وقتى كه ابولبابه را ديدند، گريه و زارى كردند و با او به مشورت پرداختند و گفتند: چه صلاح مى دانى؟ آيا هر چه محمد حكم كرد بپذيريم؟ ابولبابه به زبان گفت: آرى، ولى با دست به گلويش اشاره كرد يعنى اگر حكم پيامبر را بپذيريد، حكم او اين است كه شما را خواهد كشت.
🌴سرانجام بنى قريظه اعلام كردند كه فرمان رسول خدا را درباره خود مى پذيرند.
🌴آنها چون با قبيله اوس، رابطه دوستى داشتند، قبيله اوس نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده از آنها شفاعت كردند؛ كار به اين جا رسيد كه هم پيامبر و هم يهوديان بنى قريظه قبول كردند تا سعد بن معاذ كه از قبيله اوس بود درباره آنها حكم كند.
🌴رسول اكرم (ص)سعد بن معاذ را با اين كه زخمى و مجروح بود احضار كرد؛ وقتى كه سعد حاضر شد آن حضرت مطلب را با او در ميان گذاشت و فرمود: براى سعد پيشامدى شده كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نخواهد ترسيد.
🌴وقتى كه حكميت به سعد واگذار شد، حكم كرد كه همه مردان بنى قريظه كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسير گردند، و اموالشان گرفته شود.
🌴رسول اكرم (ص)حكم سعد را درباره آنها اجرا كرد تا آخرين افرادشان كه 600 يا 700 نفر و به قول بعضى بيشتر بودند جز عده كمى كه قبلا ايمان آورده بودند كشته شدند؛ تنها يك نفر از مردان آنها به نام عمرو بن سعدى آن هم در جريان عهد شكنى دخالت نداشت، پا به فرار گذاشت، و از زنان هم همه اسير شدند جز يك زن كه سنگ آسيا به سر خلاد بن سويد كوبيده بود و او را به قتل رسانده بود كه در نتيجه آن زن را به حكم قصاص كشتند و به اين ترتيب يهوديان از ميان رفتند. فقط يهود خيبر باقى مانده بودند، كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پس از نابود كردن يهود بنى قريظه، با تشكيل سپاهى روانه خيبر شد و پس از چند روز محاصره قلعه هاى خيبر، على عليه السلام پرچم را به دست گرفت و با عده اى روانه قلعه هاى خيبر شد، در قلعه را از جا كند و مرحب را كه از سركردگان يهود بود به قتل رساند، و قلعه ها را يكى پس از ديگرى به تصرف اسلام در آورد.
🌴آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بقيه يهوديانى را كه در مدينه و اطراف مدينه بودند بيرون كرد.(ترجمه و اقتباس از تفسير الميزان، ج9،ص 126 تا 129)
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_چهارم
👈پذيرش توبه ابولبابه
🌴چنان كه گفتيم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داورى در مورد برخورد با يهوديان را به سعد بن معاذ واگذار كرد، سعد بن معاذ حكم كرد كه بايد همه يهوديان بنى قريظه اعدام گردند، اين داورى، يك راز نظامى بود، كه بنابود قبل از اجرا، فاش نشود، ولى يكى از مسلمانان به نام ابولبابه بن عبدالمنذر، اين راز را با اشاره فاش كرد، و به اسرار نظامى سپاه اسلام خيانت كرد.
🌴توضيح اين كه: يهود بنى قريظه حكميت سعد را نپذيرفت، و به خاطر سابقه آشنايى با ابولبابه، براى پيامبر پيام دادند كه ابولبابه را براى مشورت نزد آنها بفرستد.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابولبابه را براى مشورت، نزد آنها فرستاد، آنها اطراف ابولبابه را (كه سابقه دوستى با آنها داشت) گرفتند، و اظهار عجز و بى تابى كردند، و از جمله به او گفتند: آيا ما به حكميت سعد بن معاذ راضى شويم؟
🌴ابولبابه گفت: مانعى ندارد، ولى با دست اشاره به گردن كرد، يعنى تسليم شدن به حكم سعد همان و گردن زدن همان!
🌴به اين ترتيب ابولبابه يكى از رازهاى نظامى سپاه اسلام را - آن هم با اشاره - فاش كرد، و همين افشاى راز او را به عنوان خائن به خدا و رسول معرفى نمود، و آيات 27 و 28 سوره انفال در سرزنش او نازل شد.
🌴ابولبابه، همان دم توبه كرد، و از شدت شرم نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نرفت، و يك راست به مسجد رفت و خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست و سوگند ياد كرد كه خود را از ستون رها نكند، تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را آزاد سازد. يا در همان جا بميرد، او مدت ده تا پانزده روز به مناجات و راز و نياز پرداخت و از درگاه خدا خواست تا توبه اش را بپذيرد،
🌴سرانجام آيه 102 سوره توبه نازل شد و قبول شدن توبه او، به او اعلام گرديد. او براى جبران گناه فاش نمودن، يكى از رازهاى نظامى، يك سوم اموالش را صدقه داد، و از اين كه به چنين گناهى مبتلا شده، سخت پريشان و شرمنده و پشيمان بود. او پس از توبه مى گفت: سوگند به خدا قدم از قدم بر نداشتم مگر اين كه فهميدم كه به خدا و رسولش خيانت كردهام. آيهاى كه در پذيرش توبه نازل شد چنين بود:
🍃وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ🍃
✨و گروهى ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند و كار خوب و بد را به هم آميختند، اميد مى رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد، به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است.✨
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_پنجم
👈غزوه بنی المصطلق
🌴بنی المصطلق، تیره ای از قبیله خزاعه هستند که با قریش همجوار بودند.گزارشهائی به مدینه رسید که: «حارث بن ابی ضرار» ، رئیس قبیله، در صدد جمع سلاح و سرباز است و می خواهد مدینه را محاصره کند.
🌴پیامبر گرامی، بسان مواقع دیگر تصمیم گرفت فتنه را در نطفه خفه کند.از این جهت، یکی از یاران خود به نام «بریده» را، برای تحقیق رهسپار سرزمین قبیله یاد شده کرد.وی به صورت ناشناس با رئیس قبیله تماس گرفت و از جریان آگاه شد.سپس به مدینه برگشت و گزارش را تأیید کرد.
🌴در این موقع، پیامبر با یاران خود، به سوی قبیله «بنی المصطلق» حرکت کرد، و در کنار چاه «مریسیع» با آنها روبرو گردید.جنگ میان دو دسته آغاز شد.جانبازی مسلمانان، و رعبی که در دل قبائل عرب از ناحیه مسلمانان افتاده بود، سبب شد که پس از زد و خورد کوتاهی با کشته شدن ده نفر از دشمن و یک نفر از مسلمانان، آنهم به طور اشتباهی سپاه دشمن متفرق گردند.سرانجام، اموال زیادی نصیب ارتش اسلام شد، و زنان آنها به اسارت درآمدند. (تاریخ طبری، ج2 ،ص 260)
🌴نکات آموزنده این جنگ سیاستهائی است که پیامبر اکرم در حوادث پس از این جنگ اعمال نمود .
🌴برای نخستین بار، آتش اختلاف میان مهاجر و انصار در این سرزمین روشن گشت.اگر تدابیر پیامبر نبود، نزدیک بود که اتحاد و اتفاق آنها، دستخوش هوی و هوس چند نفر کوته فکر شود.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_ششم
👈رسوا شدن منافق كوردل در جنگ بنى المصطلق
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه اسلام با پيروزى كامل در جنگ بنی المصطلق به سوى مدينه مراجعت كردند، در راه به چاه آبى رسيدند. جهجاه نوكر عمر و محافظ مركب او از مهاجران(مسلمانان اهل مکه) بود براى پيشدستى در گرفتن آب با سنان كه از انصار(مسلمانان اهل مدینه)بود، برخورد خشم كردند.
🌴همين برخورد باعث نزاع آن دو نفر شد، به طورى كه جهجاه مهاجران را به حمايت از خود دعوت كرد و فرياد بر آورد: اى گروه مهاجران مرا كمك كنيد!
🌴از سوى ديگر، سنان فرياد زد: اى گروه انصار به فرياد من برسيد. شخصى از مهاجران به نام جمال كه مردى فقير بود به حمايت از جهجاه برخاست و او را يارى كرد.
🌴عبدالله فرزند ابى كه از منافقان سرسخت اهل مدينه بود و در موارد حساس دشمنى خود را به اسلام ظاهر مى كرد، با خشونت و تندى به جعال گفت: تو مرد بى شرم و متجاوزى هستى! جعال نيز پاسخ او را با خشونت داد، عبدالله ناراحت شد، و اين گفتار جسورانه را به زبان آورد:
🌴اينها عجب مردمى هستند، از راه دور آمده اند و در وطن ما بر ما چيره شده اند. آرى، چنين مى گويند: اگر سگ خود را چاق كردى تو را مى خورد ولى آگاه باشيد! وقتى كه به مدينه رفتيم، آن كه عزيزتر است ذليل را بيرون مى كند.
🌴سپس به دودمان خود رو كرد و گفت:
🌴تقصير شما است كه اين مردم را در وطن خود جاى داده و ثروت خود را بر آنها حلال كرديد، به خدا سوگند اگر زيادى طعام خود را به جعال و امثال او نمى داديد كار به اين جا نمى كشيد كه امروز چنين بر شما سوار شوند. آنان را بيرون كنيد تا به ديار خود برگردند و به دودمان و اربابهاى خود بپيوندند.
🌴قيافه حق به جانب عبدالله جلوه حق مآبانه او را در صف مسلمانان قرار داده بود ولى اين گفتار، كه از كاسه نفاق و بى ايمانى آب مى خورد، به طور ناخودآگاه او را از صف مسلمانان با ايمان بيرون كرد و دادگاه اسلامى او را به عنوان منافق و آشوبگر معرفى نموده و با سرعت تمام جلو او را گرفت. اينك بقيه ماجرا را بخوانيد:
🌴سخنان جسارت آميز عبدالله، زيد فرزند ارقَم را كه در آن هنگام جوانى نورس بود سخت ناراحت كرد، به عنوان دفاع از حريم اسلام عزيز، به عبدالله رو كرد و گفت:
🌴سوگند به خدا، ذليل و خوار تو هستى، محمد صلى الله عليه و آله و سلم عزيز خدا و محبوب همه مسلمانان است، پس از اين گفتار، هرگز تو را به دوستى نمى گيرم.
🌴عبدالله از گفتار آتشين غلام جوانى بسان زيد در خشم فرو رفت و گفت: ساكت باش و اين طور با من سخن مگو!
🌴زيد به خاطر حفظ حوزه اسلام و طرد ناپاكان منافقى چون عبدالله، صلاح ديد كه سخنان وى را به رسول خدا گزارش دهد، وظيفه شناسى و احساس مسؤليت، او را پس از پايان جنگ به حضور پيامبر آورد، و با كمال صراحت به پيامبر عرض كرد:
🌴عبدالله فرزند ابى در راه كنار آبى چنين و چنان گفت و شما را ذليل و خود را عزيز معرفى كرد.
🌴رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه با سپاهيان به سوى مدينه رهسپار مى شدند عبالله ره به حضور پذيرفت و با گفتار صريح و جدى به او فرمود:
🌴به من خبر داده اند كه حرفهاى بى اساس و نادرستى زده اى! اين كجروى ها و گفتار بى پايه چيست؟!
🌴عبدالله با قيافه حق به جانب به پيامبر رو كرد و گفت:
🌴سوگند به آن كسى كه قرآن را بر تو نازل كرد، من چنين سخنانى نگفتم و زيد به دروغ اين گزارش ها را داده است.
🌴اطرافيان عبدالله از وى دفاع كردند و به تهمت او سرپوش گذاشته و گفتند: رسول خدا هرگز حرف سرور و بزرگ ما عبدالله را به خاطر گفته غلام جوانى رد نمى كند! شايد زيد اين طور خيال كرده، بلكه سخن او را پندارى بيش نيست.
🌴عبدالله در ظاهر معذور و بى گناه معرفى شد ولى به همين مناسبت زيد دروغگو و تهمت زننده قلمداد گشت و انصار از هر سوى او را سرزنش مى كردند، هنگامى كه زيد به مدينه آمد، بسيار دماغ سوخته و گرفته و پژمرده به نظر مى رسيد، به طورى كه به خانه خود رفت و در را به روى خود بست و در انتظار رفع اين تهمت وقيحانه به سر برد.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_هفتم
👈پيشنهاد فرزند
🌴فرزند عبدالله كه جوانى نيرومند و غيور بود، با شنيدن اين سر و صداها و گفتار نفاق آميز پدر، به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و چنين به عرض رساند:
🌴اى رسول خدا! شنيده ام مى خواهى دستور قتل پدرم را صادر كنى اگر ناگزير از اين دستور هستى به خود من اجازه بده تا او را بكشم و سرش را براى تو بياورم. زيرا خزرجيان مى دانند من نسبت به پدر و مادر خيلى خوشرفتار هستم، از آن مى ترسم كه اگر ديگرى او را بكشد نتوانم قاتل پدر را بنگرم، در نتيجه ممكن است مؤمنى را عوض كافرى به قتل رسانده و مستحق دوزخ گردم.
🌴پيامبر در پاسخ فرمود: نه، هرگز چنين نكن، تا وقتى كه پدرت با ما هست، با او نيكو رفتار كن.
🌴با اين كه رسول خدا اين سفارش را به فرزند عبدالله كرد، او جلو دروازه آمده وقتی كه پدرش را ديد به سوى مدينه مى آيد، جلو او را گرفت و گفت: تا پيامبر اجازه ندهد، نمى گذارم وارد مدينه شوى، تا بدانى كه ذليل تو هستى و پيامبر عزيز است.
🌴عبدالله براى رسول خدا پيام فرستاد و از وضع خود، آن حضرت را با خبر ساخت، حضرت براى فرزند او پيام داد كه از پدرت جلوگيرى نكن، او هم گفت: اينك كه پيامبر امر فرموده وارد شو!
🌴زيد كه به خاطر حفظ حوزه اسلام و معرفى دشمنان آشوبگر و خائن، گفتار عبدالله را به پيامبر رسانده بود، اينك خانه نشين گشت و او را به عنوان دروغگو لقب داده اند، شرم و خجلت او را افسرده كرده و همواره به خدا عرض مى كند: من از پيامبرت دفاع كردم تو هم از من دفاع كن!
🌴خداوند به زيد لطف فرمود، پس از چند روز سوره مباركه منافقون در تكذيب عبدالله و تصديق زيد از طرف خداوند نازل شد و به اين ترتيب زيد راستگو و بى تقصير معرفى گرديد.
🍃يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛🍃
✨مى گويند: هنگامى كه به مدينه برگشتيم، البته آن كه عزيز است ذليل را بيرون كند ، و حال آنكه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند.(سوره منافقون/ آیه 8)
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه زيد رفت و او را از خانه نشينى بيرون آورد و نزول آيات را خاطرنشان ساخت و فرمود:
✨اى زيد! زبانت راست گفته و گوشَت درست شنيده، خدا تو را تصديق كرده است.✨
🌴نفاق و خيانت و رسوايى عبدالله ظاهر شد، درست به عكس گفتارش، وقتى كه به مدينه آمد با بيچارگى و ذلت، چندصباحى زندگى كرد، ولى ديرى نپاييد كه با كفر و نفاق از اين جهان رخت بر بست و مارك ذلت خود را در صفحات تاريخ نصب نمودو براى هميشه اين درس را به جهانيان آموخت كه: به هيچ عنوانى گر چه زير ماسك ظاهرى آراسته و قيافه حق به جانب باشد نمى توان با حق جنگيد، اين طبيعت و سرنوشت است كه مردم تباهكار و كج رو را در همان راه تباهى و كج، به سرانجام ذلت بار مى كشاند، و اين انتقام را خداى طبيعت در دل طبيعت خود قرار داده است.(ترجمه و اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج 10،ص 293)
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_هشتم
👈صلح حدیبیه
🌴در سال ششم هجرت، ماه ذى القعده پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله به قصد عمره، به سوى مکّه حرکت کرد، و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از مهاجران، انصار و اعراب بادیه نشین، در خدمتش عازم مکّه شدند.
🌴این جمعیت، که در حدود یک هزار و چهارصد نفر بودند، همگى لباس احرام بر تن داشتند، و جز شمشیر، که اسلحه مسافران محسوب مى شد، هیچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند.
🌴هنگامى که به «عسفان» در نزدیکى مکّه رسید، با خبر شد که قریش تصمیم گرفته از ورود او به مکّه جلوگیرى نماید، پیامبرصلى الله علیه وآله به «حدیبیه» رسید(حدیبیه روستائى است در بیست کیلومترى مکّه، که به مناسبت چاه، و یا درختى که در آنجا بوده، به این نام، نامیده مى شد.)
🌴حضرت فرمود: همین جا توقف کنید، عرض کردند: در اینجا آبى وجود ندارد، پیامبرصلى الله علیه وآله از طریق اعجاز، از چاهى که در آنجا بود، آب براى یارانش فراهم ساخت.در اینجا سفیرانى میان قریش و پیامبرصلى الله علیه وآله رفت و آمد کردند، تا مشکل به نحوى حل شود،
🌴سرانجام «عروة ابن مسعود ثقفى» که مرد هوشیارى بود، از سوى قریش خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله آمد،پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: من به قصد جنگ نیامده ام و تنها هدفم زیارت خانه خدا است، ضمناً «عروه» در این ملاقات، منظره وضو گرفتن پیامبرصلى الله علیه وآله را که اصحاب اجازه نمى دادند، قطره اى از آب وضوى او به روى زمین بیفتد، مشاهده کرد.
🌴هنگام بازگشت به قریش گفت: من به دربار «کسرى» و «قیصر» و «نجاشى» رفته ام، هرگز زمامدارى در میان قومش را به عظمت محمّدصلى الله علیه وآله در میان یارانش ندیدم، اگر تصور کنید که آنها دست از محمّدصلى الله علیه وآله بردارند، اشتباه بزرگى است، شما با چنین افراد ایثارگرى روبرو هستید، تصمیمتان را بگیرید.
🌴پیامبرصلى الله علیه وآله به عمر پیشنهاد فرمود به مکّه رود، و اشراف قریش را از هدف این سفر، آگاه سازد،عمر گفت: قریش با من عداوت شدیدى دارد، من از آنها بیمناکم، بهتر این است: عثمان به این کار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مکّه رفت، چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد، او را کشته اند.
🌴در اینجا پیامبرصلى الله علیه وآله تصمیم بر شدت عمل گرفت، و در زیر درختى که در آنجا بود، با یارانش تجدید بیعت کرد،پيامبر اكرم(ص) از ياران خود خواست براى نبرد با مشركان تا پاى جان مقاومت کنند.آنان نیز با پيامبر پيمان بستند كه از جنگ فرار نكنند،به اين معنا كه بجنگند تا پيروز شوند، هر چند در اين راه قربانى دهند و هر اندازه سختى و دشوارى جنگ را احساس كردند، ازبرابر دشمن نگريزند.(این پیمان به نام «بیعت رضوان» معروف شد)
🌴قرآن اين بيعت را درسوره فتح ،آیه 18ياد آور شده و مؤمنينى را كه در آن بيعت، با پيامبر خويش پيمان بستند ستوده است. خداى متعال می فرماید:
🍃لَقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ المُؤْمِنِينَ إِذ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً🍃
✨آن گاه كه مؤمنين زير درخت با تو بيعت كردند، خداوند از آنها خرسند گرديد و آنچه را در دل داشتند می دانست و اطمينان و آرامش كامل بر آنها نازل كرد و آنها را به فتحى نزديك پاداش داد.✨
🌴مسلمانان مهياى نبرد شدند و در همين آمادگى به سر می بردند كه متوجّه شدند عثمان كشته نشده و ديرى نپاييد كه ناگهان با برگشتن او رو به رو شدند و بدين ترتيب مذاكرات بين طرفين از سر گرفته شد.
🌴بعد از گفتگوهاى زیاد، پیمان صلحى منعقد شد که: مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند، و سال آینده به مکّه بیایند، مشروط بر این که بیش از سه روز نمانند، و سلاحى جز سلاح مسافر، با خود نیاورند، و مواد متعدد دیگرى دائر بر امنیت جانى و مالى مسلمانانى که از مدینه وارد مکّه مى شوند، همچنین 10 سال متارکه جنگ میان مسلمین و مشرکین، و آزادى مسلمانان مکّه در انجام فرائض مذهبى، در آن گنجانیده شد.
🌴این پیمان، در حقیقت یک پیمان عدم تعرضِ همه جانبه بود، که به جنگ هاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتاً پایان مى داد.
🌴این صلح باعث شد پیامبر (ص ) از ناحیه دشمنان داخلی آسوده خاطر شود و مجال بیابد تا فرمانروایان کشورهای دیگر را به اسلام دعوت فرماید.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سی_و_نهم
👈نامه پيامبر براى سران كشورها و شهرها
(بخش اول)
🌴آيين اسلام آيين جهانى است، چنان كه در آيه 158 سوره اعراف مى خوانيم:
🍃قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي...🍃
✨بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم...✨
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال هفتم هجرت، پس از پيمان صلح حديبيه فرصت آن را يافت تا براى سران كشورها و شهرها نامه بنويسد و آنها را به اسلام دعوت كند. خاطر آن حضرت پس از پيمان حديبيه از ناحيه جنوب (مكه) آسوده شد و از آن زمان به بعد نامه هاى بسيارى براى سران نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد كه از اين نامه ها 185 نامه كه به عناوين مختلف نگاشته شده به دست آمده است.
🌴نويسندگان اين نامه ها بالغ بر 23 نفر بودند. بعضى 26 و نيز تا 42 نفر نوشته اند كه يكى از آنها حضرت على عليه السلام بود. افرادى كه براى آنها نامه نوشته شد بسيارند. از جمله:
🌴1 - نجاشى اول 2 - نجاشى دوم (دو پادشاه حبشه) 3 - خسرو پرويز امپراطور ايران 4 - منذر بن ساوى زمامدار بحرين 5 - عبدالقيس يكى از رؤساى بحرين 6 - اهل هَجَر 7 - هِرَقل امپراطور روم 8 - پاپ اعظم كشور روم صغاطر 9 - فروة بن عمرو جذامى فرماندار معان 10 - كيد بن عبدالملك پادشاه دومة الجندل 11 - يحنة بن رؤبه زمامدار ايله 12 - مقوقس پادشاه مصر 13 - حارث زمامدار ايران 14 - جَبلَة بن اَيهَم زمامدار دمشق 15 - اَكثَم صَيفى، حكيم معروف عرب 16 - هودة بن على زمامدار يمامه 17 - ثمامة بن اثال زمامدار ديگر يمامه 18 - مسليمه كذاب 19 - زمامداران عمان 20 - وائل بن حَجَر زمامدار حضرموت 21 - زمامداران نجران 22 - زمامداران حِميَر 23 - ملوك هَمدان از قبائل يمن 24 - قبيله بنى نهد 25 - زمامداران يبعث از نواحى كشور يمن 26 - يهود خيبر 27 - هلال بحرينى حاكم بحرين، نماينده منذر بن ساوى 28 - اسيحب مرزبان بحرين 29 - زرتشتيان و مجوسان و رؤساى هَجَر، در حاكم نشين بحرين 30 - زرعة بن سيف از رؤساى يمن 31 - ذوالكلاع 32 - پادشاه سماوه و... .(شرح اين نامه ها در كتاب مكاتيب الرسول، نوشته آيت الله على احمدى، در دو جلد و كتاب محمد و زمامداران نوشته آيت الله صابرى همدانى آمده است)
🌴ما در اين جا تنها به ذكر يك نامه اكتفا مى كنيم و همين نامه شما را از چگونگى نامه هاى آن حضرت و نتيجه آنها، تا حدودى آشنا مى سازد. و آن نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شاه ايران است.
🌴در آن زمان، هر چند كشورهاى متعدد وجود داشت، اما كشور ايران و كشور روم، دو كشور بزرگ و قدرتمند آن زمان بودند و به عنوان دو ابرقدرت جهان به شمار مى آمدند.
🌴در ميان پادشاهان و زمامداران كشورها، آوازه خسروپرويز طاغوت گردنكش ايران در دنيا پيچيده بود، او را شاهنشاه و خدايگان و اعلی حضرت قَدَر قدرت همايونى مى خواندند، او آن چنان در كبر و غرور فرو رفته بود كه كسى جرئت عرض اندام در مقابل او را نداشت.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامه اى براى او به عنوان دعوت به اسلام نوشت، و آن نامه را به يكى از ياران شجاع و با شهامت خود به نام عبدالله پسر حذافه داد تا آن را به دربار خسرو پرويز در مدائن برده و شخصاً آن را به دست پادشاه بدهد.
🌴عبدالله، سفير پيامبر، نامه را گرفت و سوار بر شتر شده از مدينه به سوى مدائن حركت كرد. و پس از پيمودن اين راه طولانى، خود را به كاخ بلند و پر هيبت شاهنشاه ايران رساند. و با اين كه خطراتى او را تهديد به قتل مى كرد به انجام اين وظيفه مهم همت گماشت.
🌴هنگامى كه عبدالله به مقابل قصر شاه ايران رسيد دربانان جلو او را گرفتند. او گفت: من سفير پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستم، نامه اى از طرف او براى خسروپرويز آورده ام و مأمورم كه خودم نامه را به دست خسرو بدهم.
🌴دربانان مطلب را به شاه گزارش دادند و او اجازه ورود داد. قبل از ورود سفير، خسرو پرويز دستور داد كاخ را به زيور و زينت آراستند تا زرق و برق كاخ، چشم سفير را خيره كرده و دل او را بربايد.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهلم
👈نامه پيامبر براى سران كشورها و شهرها
(بخش دوم)
🌴عبدالله بى آن كه تحت تأثير تشريفات و زرق و برق كاخ قرار گيرد در كمال خونسردى و با حالتى عادى، بى آن كه خم شود و يا خاك زمين را به احترام اعلى حضرت ببوسد، وارد كاخ شد و در برابر شاه ايستاد.
🌴خسرو به يكى از درباريان گفت: نامه را از سفير پيامبر بگير و به من بده.
🌴عبدالله: خير، من نامه را به كسى نمى دهم، مأمورم آن را فقط به دست تو بدهم.
🌴خسروپرويز ناچار دست دراز كرد و نامه را از عبدالله گرفت، آن را به دست ترجمه كننده داد تا به فارسى ترجمه كند، ترجمه كننده اولين فراز را چنين ترجمه كرد:
🌴از جانب محمد فرستاده خدا به سوى كسرى، بزرگ فارس...
🌴ترجمه كننده تا به اين جا رسيد، خسروپرويز دگرگون شد و فرياد كشيد كه واعجبا، فرستنده نامه كيست كه چنين جرئت كرده و نام خود را بر نام من مقدم داشته است، ديگر نگذاشت بقيه نامه را ترجمه كند، نامه را گرفت و قطعه قطعه كرد و فرياد مى كشيد كه آيا محمد بايد چنين نامه اى را براى من بنويسد او از رعيتها و بردگان من است، و سپس فرياد زد، اين نامه رسان جسور را بيرون كنيد.
🌴بعضى نوشته اند مقدارى خاك به نامه رسان (يا شخص ديگر) داد و گفت: اين خاك را ببر و به روى آن شخصى كه براى من نامه نوشته بپاش.
🌴عبدالله بى آن كه از اين بادها و توپ هاى خالى بلرزد، از مجلس بيرون آمد و سوار بر شترش شده و به طرف مدينه حركت كرد، خوشحال بود كه مأموريت خود را انجام داده است، پس از آن كه به مدينه رسيد يك راست خدمت پيامبر رفته و گزارش سفر خود را به عرض رساند.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها از اين خبر ناگوار نلرزيد و خود را نباخت، بلكه با كمال بردبارى فرمود: فال نيك بزنيد، او نامه را پاره پاره كرد، خداوند ملك و سلطنتش را از هم متلاشى خواهد كرد، و اين خاكى را هم كه داده در حقيقت خاك كشور ايران را با دست خود در اختيار ما گذاشته، به زودى ايران به دست مسلمانان خواهد افتاد.
🌴خسرو پرويز كه از اسب غرور پايين نيامده بود، نامه تهديدآميزى براى بازان، پادشاه يَمن فرستاد، يمن در آن روز تحت الحمايه ايران بود.
🌴در آن نامه نوشت وقتى كه نامه من رسيد دو مرد چابك به سوى مدينه نزد محمد بفرست تا او را دستگير كرده و به دربار من تحويل دهند.
🌴وقتى كه اين فرمان به دست بازان رسيد، بازان كه نمى توانست از فرمان همايونى اعلی حضرت سرپيچى كند، بى درنگ دو نفر از افراد ورزيده و شجاع از ميان ارتش خود برگزيد و آنها را همراه نامه اى به پيامبر، به ضميمه فرمان شاهنشاه ايران به سوى مدينه فرستاد.
🌴اين دو نفر به نام بابويه و خُرخُسره، كه اصلا ايرانى بودند و طبق مُد آن روز ايران، بند زرين به كمر بسته و بازوبند طلا در دست داشتند، با سبيلهاى بلند و ريش هاى تراشيده به حضور رسول اكرم رسيدند، و گزارش خود را دادند.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا هيات و شكل آنها را ديد فرمود: چه كسى به شما دستور داده كه به اين صورت در آييد؟
🌴گفتند: صاحب ما خسروپرويز چنين فرمان داده.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اما پروردگار من فرموده: سبيل را بچينم و موى صورت را بگذارم، خوب حالا بنشينيد.
🌴آن گاه پيامبر آن ها را دعوت به اسلام كرد و آياتى از قرآن را براى آنها خواند، آنها نپذيرفتند و اصرار كردند كه جواب ما را بده، تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: فردا صبح نزد من آييد تا پاسخ شما را بدهم.
🌴آن دو نفر صبح به حضور پيامبر رفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شب گذشته فلان ساعت، خسروپرويز به دست پسرش شيرويه كشته شد، برگرديد يمن و جريان را به بازان بگوييد، اگر بازان به اسلام گرويد كه حكومتش ادامه مى يابد و گرنه به سرنوشت خسروپرويز خواهد رسيد.
🌴اين دو نفر به يمن برگشتند و گزارش خود را به بازان دادند، از طرف ايران نيز نامه اى به دست بازان رسيد، در آن نامه شيرويه نوشته بود، من پدرم را كشتم، از مردم يمن براى من بيعت بگير و به آن مردى كه در حجاز، دعوت به پيامبرى مى كند، كارى نداشته باش.
🌴بازان با تطبيق نامه شيرويه و خبر دادن پيامبر در مورد قتل خسروپرويز، فهميد به راستى محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا است و به او وحى مى رسد. قلباً به او ايمان آورد و عده زيادى از مردم ايران كه در يمن بودند به اسلام گرويدند.(اقتباس از مكاتيب الرسول،ص 90 تا 100)
🌴به اين ترتيب، خسرو پرويز به نتيجه تكبر و غرور خود رسيد، و عبدالله سفير پيامبر با كمال عزت و شكوه، مأموريت خود را انجام داد.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهل_و_یکم
👈دورنمايى از فتح و آزادسازى پايگاه قريش و مشركان، (مكه)
🌴در سال ششم هجرت، جريان صلح حديبيه راه را براى فتح مكه هموار كرد و همچون نردبانى بود كه مسلمانان توانستند با پيمودن پله هاى آن بر بام فتح مكه گام نهند.
🌴با توجه به اين كه مكه پايگاه قريش و بت پرستان و مشركين جزيرة العرب بود و با آزادسازى آن بزرگترين پيروزى نصيب مسلمانان مى شد، به اهميت اين فتح بزرگ پى مى بريم.
🌴يكى از مواد پيمان نامه صلح حديبيه اين بود كه: بستن پيمان دوستى بين طوايف، آزاد است و شكستن اجبارى آن از ناحيه ديگرى بر خلاف اصول پيمان نامه است ولى اين صلح تا زمانى محترم است كه نقض نشود، ولى نقض آن توسط مشركان به منزله بطلان آن است و بر اين اساس، بعضى از طوايف با بعضى ديگر، پيمان بستند، از جمله: قبيله كنانه با قريش، و قبيله خزاعه با مسلمين پيمان بستند.
🌴ولى طولى نكشيد كه قبيله كنانه، به قبيله خزاعه (هم پيمانان اسلام) حمله ور شدند، و عده اى از آنها را با وضع رقت بار در بستر خواب كشته، و عده اى را اسير كردند.(و مطابق نقل ديگر قبيله بنى بكر پيمان شكنى كرده، و با كمك قريش به طايفه خزاعه شبيخون زدند و بيست نفر از آنها را كشتند. (منتهى الآمال، ج 1،ص 160)
🌴وقتى اين گزارش به پيامبر رسيد،آن حضرت از اين پيمان شكنى، سخت ناراحت شدند و به همين جهت تصميم به فتح مكه را گرفتند، چرا كه در جزيرة العرب مكه تنها پايگاهى بود كه در دست مشركان و مخالفان اسلام باقى مانده بود و آن را مركز كارشكنى هاى خود قرار داده بودند، و بديهى است كه مى بايست اين سرزمين مقدس، از لوث وجود مشركان پاك مى گرديد.
🌴پيامبر اعلام بسيج عمومى كرد، مسلمانان با شور و هيجان به اين اعلام، پاسخ مثبت دادند و طولى نكشيد كه ده هزار نفر مسلمانان مسلح آماده شدند.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه اصحاب و ده هزار نفر مسلمان در ماه رمضان از مدينه به سوى مكه حركت كردند(اول يا دوم رمضان سال هشتم هجرت حركت كردند دهم رمضان به مكه رسيدند و روز هفدهم رمضان مكه به دست مسلمين فتح گشت.)
🌴حركت سپاه محمد صلى الله عليه و آله و سلم به قدرى منظم و بر اساس اصول تاكتيك نظامى بود كه ده هزار نفر مسلمان همراه پيامبر تا سرزمين مرّ الظهران (چهار فرسخى مكه) آمدند؛ بدون آن كه قريش و مشركان، متوجه حركت سپاه اسلام بشوند، اين حركت غافلگيرانه و تلاشهاى رزمى سپاه مسلمين، رعب و وحشت عجيبى بر دل دشمن افكند.
🌴جالب اين كه عباس عموى پيامبر كه در خفا قبول اسلام كرده بود و در ظاهر در ميان مشركان مكه به سر مى برد، و آنها نمى دانستند كه او مسلمان است، نقش فعالى در سركوب معنوى دشمن داشت، از طرفى اخبارى كه به ضرر دشمن بود مخفيانه به آنها مى رساند، و بالعكس اخبار دشمن و مشركان را به مسلمين گزارش مى داد.
🌴ابوسفيان كه مورد احترام مشركان اهل مكه و رئيس آنان بود، وقتى در بيرون مكه، لشكر اسلام را مشاهده كردآن چنان وحشت زده و مرعوب لشكر پر صلابت اسلام گرديد كه به مكه برگشت و فرياد زد: ارتش اسلام كاملاً مجهز است و به زودى شهر مكه را محاصره خواهد كرد، بزرگ آنها محمد صلى الله عليه و آله و سلم قول داده كه هر كس به مسجد الحرام و كنار كعبه رود و يا اسلحه را به زمين بگذارد در امان خواهد بود.
🌴اين پيام، روح مقاومت را از مردم مكه سلب كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با تقسيم نمودن سپاه خود و كنترل دروازه ها، شهر مكه را محاصره نمود، و طولى نكشيد كه به آسانى مكه آزاد گرديد و تحت تصرف سپاه اسلام در آمد فقط گردانى كه به فرماندهى خالد بن وليد بود با جمعى از مشركان زد و خوردى نمودند كه مشركان با دادن 28 كشته متوارى شدند، و از مسلمانان سه نفر شهيد شدند، آن هم به خاطر اين كه راه را گم كرده بودند و در قسمت پايين مكه غافلگير شده و به دست كفار به شهادت رسيدند.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهل_و_دوم
👈ورود به مکه
🌴رسول اكرم و مسلمين وارد مكه شدند، آن حضرت كنار كعبه آمد، روبروى در كعبه ايستاد و گفت:
🍃لا اِله اِلَّاالّله وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، صَدَق وعدَهُ وَ نَصَرَ عَبدَهُ، وَ هَزَمَ الاَحزابَ وَحدَه🍃
✨معبودى جز خداى يكتا نيست، يكتايى كه شريك ندارد، او كه وعده اش را (در مورد پيروزى مسلمين) ادا كرد، و بنده اش را يارى فرمود و گروههاى مختلف شرك را به تنهايى شكست داد.✨
🌴و پس از طواف كعبه و انجام مراسم شكرگزارى، سخنرانى مشروحى براى جمعيت ايراد كرد و سپس خانه كعبه را با كمك على عليه السلام از لوث بتها پاك نمود، و هر جا كه بت و بتكده بود، از بين برد، و اعلام عفو عمومى نمود.
🌴به مردم مكه فرمود: درباره كردار من با شما، چه فكر مى كنيد؟
🌴گفتند: مانند كردار يك پدر بزرگ يا بردار بزرگ نسبت به فرزند و برادرش.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
🍃اليَومَ لا تَثرِيبَ عَلَيكُم🍃
✨امروز ملامت و توبيخ بر شما نيست. (همان سخنى كه حضرت يوسف به برادران جفاكارش فرمود كه در آيه 92 سوره يوسف آمده است.)✨
🌴و فرمود: اسير و برده بوديد: اَنتُم الطُّلَقاءَ؛ شما همه آزاديد. يعنى شما كه طبق قانون اسلام، مى بايست اسير و برده مى بوديد، و سزاوار بود همچون كالا در بازار به خريد و فروش در آييد، آزاد هستيد.
🌴همه را آزاد كرد جز چند نفر معدود را كه علت خاصى داشت.
🌴جالب اين كه در اين چند روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مكه بودند، دو هزار نفر از جوانان قريش به اسلام گرويدند و به لشكر اسلام پيوستند و در نتيجه تعداد لشكر اسلام به دوازده هزار نفر رسيد.
🌴اين است نتيجه صبر و پايدارى، اتحاد و شجاعت و پيروى از رهبرى صحيح و جانبازى در راه او.
🌴و به راستى چه فتح بزرگ و شيرينى، كه تمام تلخي هاى فراوان زندگى مسلمين را به شيرينى مبدل ساخت.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از 21 سال مبارزه و جنگ و پيكار، اكنون به ثمره زحماتش رسيد. يك روز او و مسلمين را از زادگاهش مكه، بيرون راندند و عده اى را كشتند و عده اى را آواره نمودند، و اموالشان را غارت كردند، و شكنجه ها بر مسلمين روا داشتند، اما امروز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خشنود است كه سرزمين مقدس مكه را از لوث شرك و طاغوتيان و بتها، پاك نموده، و پرچم توحيد را به اهتزاز در آورده و مركز استراتژى مشركان را آزاد نموده است بتها همه شكسته و نابود شدند و اگر بتى باقى مانده بود بت پرستان آنها را در پس خانه ها پنهان كرده بودند.
🌴پيامبر مهربان آن همه آزار مشركان را ناديده گرفت و در سخنرانى فرمود: اسلام آمد و به بركت آمدنش آنچه را كه در زمان جاهليت بود همه آنها را زير پايم نهادم (ملغى نمودم) و با آمدن اسلام، داد و ستدها و امور ديگر دوران جاهليت قطع گرديده و زندگى او نوشروع مى شود.(كامل ابن اثير، ج 2،ص 239 تا 372؛تاريخ يعقوبى، ج 2،ص 43؛ بحار، ج 21 و...)
🌴اين است فتح مبين (كه طبق نقل بعضى از مفسرين) در آغاز سوره فتح مى خوانيم:
🍃انَّا فَتَحنا لَكَ فتحاً مُبيناً🍃
✨ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم.✨
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهل_و_سوم
👈موقعيت استراتژى فتح مكه
🌴سرزمين مكه كه مى بايست پايگاه توحيد باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهيم خليل به بعد، تحت اين عنوان معرفى شده بود توسط مردم مكه و اطراف، به پايگاه شرك و بت پرستى و پايتخت همه بت پرستان تبديل شده بود. از اين جهت، فتح مكه بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى شمرده مى شد، و مسلمانان با فتح مكه از نظر سياسى، به بزرگترين امتياز، دست يافتند و از زندگى سخت و دشوار، به زندگى بهترين نايل شدند.
🌴بر همين اساس، در قرآن آمده است: پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مكه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مكه، يكسان نيست. چرا كه انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتيجه پاداش آن بيشتر است.
🌴چنان كه در قسمتى از آيه 10 سوره حديد مى خوانيم:
🍃لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا🍃
✨كسانى كه قبل از پيروزى (و فتح مكه) انفاق و پيكار نمودند، با كسانى كه بعد از فتح (مكه) انفاق كردند و جنگيدند، يكسان نيستند، گروه اول بلندمقامتر از گروه دوم مى باشند.✨
🌴از اين آيه به خوبى مى توان به اهميت فتح بزرگ مكه پى برد.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهل_و_چهارم
👈تحقق وعده حق وشکر گزاری پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
🌴هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مكه هجرت كرد، مشركان تصميم به قتل آن حضرت را داشتند، پيامبر مخفيانه از مكه به سوى مدينه هجرت نمود. وقتى كه به سرزمين جُحفه (كه فاصله چندانى با مكه ندارد) رسيد به ياد زادگاهش مكه شهرى كه حرم امن خدا است و خانه خدا، كعبه، كه قلب و جان پيامبر با آن پيوند ناگسستنى داشت، افتاد؛ آثار اين شوق كه با تأثّر و اندوه عميق آميخته بود، در چهره مباركش ديده مى شد.
🌴در همين جا جبرئيل (امين وحى) نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى.
🌴جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاد:
🍃انّ الَّذِى فَرَضَ عَليكَ القرآنَ لَرادُّكَ الى معادٍ....🍃
✨آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت (زادگاهت) باز مى گرداند. (سوره قصص/آيه 85؛مجمع البيان، ج 7،ص 269)✨
🌴سرانجام پس از گذشتن هفت سال از اين وعده، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه نيرومند اسلام، مكه را فتح كردند و پرچم اسلام را در آن جا به اهتزاز در آوردند و وعده خداوند تحقق يافت.
🌴هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله با شكوه و عزت همراه مسلمانان بسيار وارد مكه شد، و اين شهر مقدس را فتح نمود، سوار بر شتر بود، وقتى كثرت مسلمين و عظمت اسلام را ديد، همانجا پيشانى را بر فراز جهاز شتر نهاد و سجده شكر به جا آورد؛(منتهى الآمال، ج 1، ص 63)
🌴شكرى شيرين و بسيار پرمعنى، شكرى كه از قلب نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر مى داد كه لبريز از محبت و الطاف بيكران خدا است، و مى آموزد كه بايد همواره به ياد خدا بود، او است كه آن همه عزت و شكوه را به مسلمين داده، و دشمنان را خوار كرده است.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/Qoranekarim