eitaa logo
اندیشمندان جوان سپنتا
217 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
139 ویدیو
15 فایل
کد شامد 1-2-736791-61-0-10 Andishmandan Javan Sepanta Tel: +98 (26) 34 81 92 10 +98 (26) 34 82 41 70 SMS: 1000 26 34 81 92 10 Web: https://ajs.org.ir e-mail: info@ajs.org.ir Channel Admin: @ajs_org_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 دلم ز کف سر تو را رها نکند از کمند تو وارستگی خدا نکند اگرچه مرا بی‌گنه بریخت ولیک کسی از خون‌بها نکند هر آنکه از کف جامِ می گیرد نظر به جانب جام جهان‌نما نکند بسوخت ندیدم اثر ز آه سحر ز من گذشت، کسی بعد از این نکند به بلبلان چمن از من گویید به ناز گلم رفته کس صدا نکند تو ده که مَنَت جان نثار خواهم کرد کسی بهتر از این دو تا نکند بگفتمش که دلت جای است بگفت کسی به دیر شهان بوریا نکند لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 گر مراد خود حاصل از اختر نکنم ، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم مادر دهر اگر مثل تو زاید بی‌پدر باشم اگر حرمت نکنم این تویی در بر من یا که بود و که من از خود این واقعه باور نکنم سر از آن شب که ز تو برداشته‌ام خویش را در دو جهان با فلک نکنم نیست یک شب که از حسرت چشمت تا صبح متصل خون دل از دیده به نکنم شعلهٔ آه من به خواهد زد ز آب چشم خود اگر روی تر نکنم من ریز میندیش تو از که من شکوه از دست غیر از تو به نکنم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 به سر اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ندهندم چه کنم من ز در بستن و واکردن به جان آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم غم و و بدبختی من تو پسندیدی اگر من نپسندم چه کنم مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف می‌کشد، می‌روم افتاده به بندم چه کنم من به اوضاع تو ای بی‌صاحب جم نکنم گریه پس از نخندم چه کنم آیت روی تو ز است من بر آن آتش چو سپندم چه کنم من ریختی و وصل تو شد کام رقیب من به ناچار از تو کندم چه کنم شرط است سپس راه گیرم و بس عارف آسوده من از ناصح و پندم چه کنم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 دیشب به یاد روی تو ای رشک شُستم ز سیلِ من از دیده نقشِ خواب تا صبحدم که جیب چاک زد شفق صد رنگ ریخت به خیال رُخَت بر آب بنشسته‌ام میانهٔ سیلابِ که گر بینی گمان بری که حبابی است روی آب شد غمزه‌ات آن سان که مستی‌اش افزون بُوَد ز نشئهٔ یک خُمِ چشمت به زیرچشمی با یک اشاره کرد در هر کجا دلی است شد ز روی تو زاهد، باد محروم ز آستین خطا دامن با خانه خرابه دل آنچه را که کرد چشمت، به آن نکند پیرو وهاب افتاد طُرّه بر سر مژگانت آگه است اوفتاده به سرپنجهٔ از مهوشان چو تو را انتخاب کرد گفت از این حُسنِ لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ز بس به زلفِ تو دل بر سرِ دل افتاده چه کشمکش که میانِ افتاده ز فرقه‌بازیِ اَحزابِ دل در آن سرِ زلف گذارِ شانه بر آن طُرّه مشکل افتاده دلم بسوخت که بر صورتِ تو خالِ سیاه به سانِ ملّتِ محکومِ افتاده بسوز از آتشِ رخ این و روی نما تو بخواه که جان غیر قابل افتاده ز بس که ز غمت ریختم به دل از دلم چو غرقه ز به افتاده به جز نَبَرَد رَه به سوی عشق که بارِ در این راه بر افتاده گرفته نورِ جهان‌تابِ عالَم و پیِ مُباحِثه بسی دلایل افتاده سپردمت به رقیبان و با تو کارم نیست از آنکه کار به دست افتاده تو هرج و مرجیِ دربارِ بین، عارف میانِ این همه افتاده لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود به کوی باده‌فروشانم اعتباری بود بیار باده که از عهد همین مانده است به ، چه خوش و روزگاری بود به اقتدار چه نازی که روزی را مزیت و و و اعتباری بود چو وقتی نامداری داشت در این دیار چو سیروس بود به این محیط که امروز بی‌کس و است کمان کشیده چو اسفندیار یاری بود کسی که کرد گرفتار یکه‌تازان را اسیر پنجه یک طفل نی سواری بود بنای تمدن به باد می‌دادم اگر به دست من ای چرخ بود کشیده بار تو بارها این بار خمیده شد قدم از زحمت این چه باری بود قرار داد دو چمشش که خون به دل سپس نریزد پیمان‌شکن قراری بود به دستیاریت ای دیده به غلتید الهی آنکه شوی کور این چه کاری بود دلی است از من کس ار نشان خواهد بگو که چون لاله داغداری بود گذار عارف و عامی به دار می‌افتاد اگر برای چوب داری بود لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت تاریخ همه در درد سر گذشت گویند اینکه سفر کوته است و من دیدم که عمر من ز سفر زودتر گذشت بستی درم ز وصل و گشودی دری ز هجر آوخ ببین چه‌ها به منِ دربه‌در گذشت هجر تو دل به حسابت کرد در دوری‌ات معیشتم از این ممر گذشت با کوه کوه بار غمت به کوه رفتم، رسید سرشک از کمر گذشت بازیچه نیست عشق و محبت مگر نبود در راه عشق از گذشت؟ و زیان و نفع و دخل و خرج عشق کردم پس از هزار ضرر سربه‌سر گذشت ما را چه خوب دست‌به‌سر کرد تا که آمد ببیندش که چو از نظر گذشت کو، تا دگر پدید شود گویمش چه‌ها بر من ز دست تو بیدادگر گذشت!» کاری مکن که خلق ز جورت به رسند ای جورپیشه، ورنه ز من یک گذشت مشکل بُوَد که از خطرِ بگذری عارف تو را که عمر ز چندین گذشت لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 دیشب خرابی میم از و حد گذشت این کوه ساز خم آمد ز گذشت گفتم حساب شماری به دست کیست جواب گفت چه پرسی ز صد گذشت قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت با صحبت از گله‌های گذشته بود آمد رقیب و دید نماند از حسد گذشت نگذاشت دست رد به کس هر جا نظر فکند ریخت چشم تو بی‌دست رد گذشت تعداد تو نتوان همینقدر بی‌شمارهٔ خون از جسد گذشت بد کرده را بگوی که «بد از تو تا ابد ای بی‌خبر بماند ز ما خوب و بد گذشت» بی‌صاحبیِ خانهٔ من بین ز هر طرف هرکس رسید بی‌پته و بی‌سند گذشت که در نتیجه‌اش عمرم تمام شد عارف، هزار ، گذشت ار چه بد گذشت لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عوض اشک ز نوک مژه می‌آید با خبر باش از دیده برون می‌آید مکن ای دل سلسله زلف بتان که از این سلسله آثار می‌آید اضطرابی به دل افتاد حریفان، بی‌شک آنکه صید دل ما کرد، کنون می‌آید پی قتلم صف ز چه آراسته‌ای بهر یک تن ز چه صد فوج قشون می‌آید همچو دو مار سیه افکنده به دوش که به مغز سر به فسون می‌آید بس که تیر از مژه بر بال و پر دل زده‌ای پر برآورده و زبون می‌آید خیمه زد پادشه به خلوتگه دل بیچاره چو برون می‌آید گذر باد صبا تا که بر آن افتاد مشک‌آمیز شد و غالیه‌گون می‌آید از دست تو با چرخ فلک در جنگست که نفاق از فلک می‌آید لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست مرو ای خضر که این مرحله را نیست نیست یک دست که از دست تو بر کیوان نیست نیست یک سر که ز سودای تو سرگردان نیست بس که سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی یک نفر مرد به تو سرگردان نیست گر به دریای تو افتد داند نوح جز غرق خلاصیش از این نیست ندهید از پی بهبودی من رنج درد است به جز ورا درمان نیست خواست زاهد به خرابات نهد پا گفتم سر خود گیر که این وادی اردستان نیست شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید عمر پایان شد و هجران نیست وقتی ای یوسف گم‌گشته تو پیدا گردی که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست من شد و خونابه‌اش از دیده بریخت تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است ما را هوس سرو و و بستان نیست «ارنی»گویان مشتاق توام رخ بنما «لن ترانی» نگو عارف پسر نیست لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 بیمار درد و پرستارم آرزوست بهبود زان دو بیدارم آرزوست یاران شدند بدتر از اغیار گو به کای غار صحبت اغیارم آرزوست ای دیده خون ببار که یک ملتی به رفته است و من دو دیدهٔ بیدارم آرزوست ایران خراب‌تر ز دو چشم تو ای صنم کار از تو در این کارم آرزوست هر که گشت در ایران رود به دار بیدار و زندگانی بیدارم آرزوست فدای بوالهوسی‌های خائنین گردیده یک قشون فداکارم آرزوست خونریزی آنچنان که ز هر سوی جوی ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست در زیر بار حس شده‌ام خسته راه دور با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست بیزار از آن بُدَم که در آن ننگ و عار نیست امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست مشت معارف ار دهن بشکند زین مشت کم نمونهٔ خروارم آرزوست حق واقف است وقف به چنگال ناکسان افتاده دست واقف اسرارم آرزوست تجدید عهد دورهٔ سلطان حسین گشت یک مرد نو چو نادر ما را به بارگاهِ شَه عارف اگرچه راه نَبوَد و لیک پاکیِ دربارم آرزوست لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 جور این قدر به یک تن نمی‌شود گویی اگر که می‌شود حاشا نمی‌شود ظالم‌تر از و مظلوم‌تر ز من تا ختم آفرینش نمی‌شود ای طبع من ز زشتی کردار روزگار گویا دگر تو گویا نمی‌شود گویند عقده باز می‌کند گریه می‌کنم دل من وانمی‌شود بنیانم دیده ز جا کند ای عجب کاین سیل کوهکن ز چه نمی‌شود با درد هجر ساخته در چنگ غم کاری به نقد ساخته از ما نمی‌شود نام تو گشته ورد زبانم ولی چه ، دهن به گفتن نمی‌شود رجعت اگر دوباره کند ز آسمان دردی است من که مداوا نمی‌شود خاک تمام عالم اگر من به سر کنم در خاک رفته من پیدا نمی‌شود از بعد یار ز من گو به دیگر ما و تو یک جا نمی‌شود عارف چنان ز ماتم عبدالرحیم خان گشته است بستری که دگر پا نمی‌شود لینک کانال 👈 @ajs_org