eitaa logo
اندیشمندان جوان سپنتا
217 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
139 ویدیو
15 فایل
کد شامد 1-2-736791-61-0-10 Andishmandan Javan Sepanta Tel: +98 (26) 34 81 92 10 +98 (26) 34 82 41 70 SMS: 1000 26 34 81 92 10 Web: https://ajs.org.ir e-mail: info@ajs.org.ir Channel Admin: @ajs_org_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 به غیر عشق از جهان نخواهد ماند بماند ولیکن نخواهد ماند عمر من آمد عمر تو شد بهار عمر تو هم ای نخواهد ماند به زیر سایهٔ دیوار نیستی است سرم رهین منت هفت آسمان نخواهد ماند بدان که مملکت و کشور جم به دست فتنهٔ بیگانگان نخواهد ماند به رنج‌بر ببر از من پیام کز اشراف دگر به دوش تو بار گران نخواهد ماند به کار باش، مده وقت را ز کف مِن‌بَعد مجال و وقت به عاجزکُشان نخواهد ماند گدای کوی خرابات را بشارت ده هم عن‌قریب شَهِ کامران نخواهد ماند بماند از پس سی قرن عدل مزدک لیک به غیر ز نوشیروان نخواهد ماند بگو به عارف بی‌خانمان خانه‌به‌دوش که جز و تو کس لامکان نخواهد ماند لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 در بدان فرقِ و گدا نیست کس نیست که در کوی بُتان بی‌سر و پا نیست در حُسن تو انگشت‌نما هستی و لیکن در عشقِ تو جز من کسی انگشت‌نما نیست رسوای تو گشتیم به جهان نیست جایی که در آن قصهٔ رسواییِ ما نیست مستم بگذارید بگریم به غمِ جز اشک کسی در غمِ دل عقده‌گشا نیست این مهر که دارد به تو دل در همه نه وین جای که داری تو به دل در همه جا نیست با یار سخن دوش شد از عالمِ وحدت گفتم مشنو هر که تو را گفت نیست بد گفت از پی و بشنیدم و گفتم با که دل بد مکن این نیز به ما نیست در فتنهٔ یغماگریِ تو ای شوخ آن چیست که غارت‌زده در کشورِ ما نیست گر پُر شود همه از حضرتِ اشرف یک بی‌شرفی مثل نیست به ادب کن برِ اهلِ ادب عارف اینجاست که جای سخنِ پرت و پلا نیست لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت تاریخ همه در درد سر گذشت گویند اینکه سفر کوته است و من دیدم که عمر من ز سفر زودتر گذشت بستی درم ز وصل و گشودی دری ز هجر آوخ ببین چه‌ها به منِ دربه‌در گذشت هجر تو دل به حسابت کرد در دوری‌ات معیشتم از این ممر گذشت با کوه کوه بار غمت به کوه رفتم، رسید سرشک از کمر گذشت بازیچه نیست عشق و محبت مگر نبود در راه عشق از گذشت؟ و زیان و نفع و دخل و خرج عشق کردم پس از هزار ضرر سربه‌سر گذشت ما را چه خوب دست‌به‌سر کرد تا که آمد ببیندش که چو از نظر گذشت کو، تا دگر پدید شود گویمش چه‌ها بر من ز دست تو بیدادگر گذشت!» کاری مکن که خلق ز جورت به رسند ای جورپیشه، ورنه ز من یک گذشت مشکل بُوَد که از خطرِ بگذری عارف تو را که عمر ز چندین گذشت لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را زیبِ تو کرد این همه را قدرتِ عشق تو بگرفت به سرپنجهٔ حُسن طرفة العین ز من قوهٔ بینایی را هم مگر فتنهٔ چشم تو بخواباند باز در تماشای تو آشوب تماشایی را ای بت شرق بنه پا به اروپا تا پای به زمین خشکد بت‌های را کرد سودای سر تو دیوانه مرا چه نهی سربه‌سر این آدمِ سودایی را فقط اندوخته در عشق بود کرد تاراج غم شکیبایی را به دریا زد و سر راه بیابان بگرفت دل دریایی من بین سر را به یکی خضر ره عالم شد و هیچ کس نیابد به از این عالم را اغلبم جا بس کوچهٔ بی‌سامانی است با چنین جا چه خورم غصهٔ بی‌جایی را منحصر شد همه دار و ندارم به در چه ره خرج کنم این همه دارایی را سر تا که نخورده است به یک سنگدلی پند سودی ندهد هرزه و هرجایی را حسّ من جان کیست نمی‌دانستم که به من دشمنی است این همه دانایی را عارف از خطهٔ سوی گریخت تا تحمل نکند آن همه رسوایی را لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ز طفلی آنچه به من یاد داد استادم به برفت آنچه بود از یادم بکند غم بیخ و بنیانم به باد رفت ز بیداد هجر بنیادم برای پیروی از ملامتم نکنید برای این که ز برای این زادم به از منِ بی‌خانمانِ خانه‌به‌دوش گرفت هستی و من هرچه داشتم دادم از آنچه رنگ تعلق به غیر بی‌رنگی گرفت یا که بخواهد گرفتن آزادم مرا به آنکه به هستی ز نیستی آورد قسم، به سایهٔ دیوار نیستی شادم ز پا درآمده در خون نشسته آن صیدم که رستم از غم و راحت نشست صیادم گرفت جا به دلم کوه ناله مبهوتم چه شد که گوش تو نشنیده داد و فریادم فغان و ناله و فریاد من جهانی را فرا گرفت نیامد کسی به امدادم به نام به نقش بی‌رنگی خوشم به در خیال ارشادم اگر ناتوان شدی عارف نگفتم و در ناتوانی افتادم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عوض اشک ز نوک مژه می‌آید با خبر باش از دیده برون می‌آید مکن ای دل سلسله زلف بتان که از این سلسله آثار می‌آید اضطرابی به دل افتاد حریفان، بی‌شک آنکه صید دل ما کرد، کنون می‌آید پی قتلم صف ز چه آراسته‌ای بهر یک تن ز چه صد فوج قشون می‌آید همچو دو مار سیه افکنده به دوش که به مغز سر به فسون می‌آید بس که تیر از مژه بر بال و پر دل زده‌ای پر برآورده و زبون می‌آید خیمه زد پادشه به خلوتگه دل بیچاره چو برون می‌آید گذر باد صبا تا که بر آن افتاد مشک‌آمیز شد و غالیه‌گون می‌آید از دست تو با چرخ فلک در جنگست که نفاق از فلک می‌آید لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عشقِ تو مُلکِ وجود ویران کرد بنای هستیِ عمرم به یکسان کرد چه گویمت که چه کرده است خواهی ار دانی بدان که آنچه که ناید به گفت‌وگو آن کرد چه کرد تو عاجز ز گفتنم آن کرد به من که دورهٔ شومِ قَجَر به کرد خدا چو طُرّهٔ زلفت کند پریشانش کسی که و ملّتی کرد الهی آنکه به تنگِ ابد دچار شود هر آن کسی که به مُلکِ ساسان کرد به اردشیرِ غیورِ درازدست بگو که خَصم مُلکِ تو را جُزوِ کرد خرابی آنچه به کرد والیِ حُسنش به اصفهان نتوان گفت ظلّ سلطان کرد چو جغد بر سرِ ویرانه‌های عباس نشست عارف و لعنت به گورِ خاقان کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 از سر کوی تو یک چند سفر باید کرد ز اندیشهٔ وصل تو به در باید کرد رخسار تو گر سر زند از زلف صنما گردش یک دور باید کرد در ره بتان دست ز جان باید شست طی این وادی پر خوف و باید کرد بر سر کوه ز دست تو باید جست گریه از دست غمت تا به باید کرد پیش از آنی که جهان گِل نکند دیدهٔ من مشت خاکی ز غم به سر باید کرد در ره عشقش سر و باید باخت عمدا اندر سر این کار ضرر باید کرد مستش ز مژه تیر بر ابرو پیوست ترک است و کماندار حذر باید کرد عارفا گوشهٔ عزلت مده از کف که دگر از همه خلق صرف نظر باید کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست مرو ای خضر که این مرحله را نیست نیست یک دست که از دست تو بر کیوان نیست نیست یک سر که ز سودای تو سرگردان نیست بس که سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی یک نفر مرد به تو سرگردان نیست گر به دریای تو افتد داند نوح جز غرق خلاصیش از این نیست ندهید از پی بهبودی من رنج درد است به جز ورا درمان نیست خواست زاهد به خرابات نهد پا گفتم سر خود گیر که این وادی اردستان نیست شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید عمر پایان شد و هجران نیست وقتی ای یوسف گم‌گشته تو پیدا گردی که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست من شد و خونابه‌اش از دیده بریخت تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است ما را هوس سرو و و بستان نیست «ارنی»گویان مشتاق توام رخ بنما «لن ترانی» نگو عارف پسر نیست لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 بیمار درد و پرستارم آرزوست بهبود زان دو بیدارم آرزوست یاران شدند بدتر از اغیار گو به کای غار صحبت اغیارم آرزوست ای دیده خون ببار که یک ملتی به رفته است و من دو دیدهٔ بیدارم آرزوست ایران خراب‌تر ز دو چشم تو ای صنم کار از تو در این کارم آرزوست هر که گشت در ایران رود به دار بیدار و زندگانی بیدارم آرزوست فدای بوالهوسی‌های خائنین گردیده یک قشون فداکارم آرزوست خونریزی آنچنان که ز هر سوی جوی ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست در زیر بار حس شده‌ام خسته راه دور با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست بیزار از آن بُدَم که در آن ننگ و عار نیست امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست مشت معارف ار دهن بشکند زین مشت کم نمونهٔ خروارم آرزوست حق واقف است وقف به چنگال ناکسان افتاده دست واقف اسرارم آرزوست تجدید عهد دورهٔ سلطان حسین گشت یک مرد نو چو نادر ما را به بارگاهِ شَه عارف اگرچه راه نَبوَد و لیک پاکیِ دربارم آرزوست لینک کانال 👈 @ajs_org