eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
262.4هزار عکس
73هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
هم که می‌رفت همواره وقتی از ما می‌کرد و می‌رفت به ما می‌گفت : که «ممکن است دیگر برنگردم و این بار آخر باشد». 🍃🌷🍃 بسیار اهل به بود. هر وقت از برمی‌گشت را با و ر با برایمان می‌کرد و در خانه خیلی می‌کرد. 🍃🌷🍃 از روز و هفته تا 10 بود اما همیشه احوال بود و هر وقت هم که تماس می‌گرفت می‌گفت: «کمبودی ندارید؟ 🍃🌷🍃 وقتی از برمی‌گشت و ما و می‌کردیم با و ما را می‌کرد و آن‌قدر و بود که را می‌کردیم. 🍃🌷🍃 به فرمان بودند، سرهبر انقلاب را داشت از آن داشتن‌هایی که واقعاً بود خود را کند و این را در کرد.😭 🍃🌷🍃 سرانجام ماشاالله شمسه هم درتاریخ    ۱۳۹۴/۱/۱۳#  و با تیرانداز تکفیری به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : روستای سراب ، شهرستان بروجرد. 🍃🌷🍃
همه کار‌های و بود. خیلی پسر بود. در دینی‌اش بسیار محکم بود. اهل و واجبات بود و تأکید زیادی هم روی این مباحث داشت.، و بود. 🍃⚘🍃 در و در فعالیت‌های بسیجی و به مردم در شکل‌گیری بسیجی‌اش نقش بسزایی داشت. هر چهارشنبه برای توسل، کمیل و به پایگاه بسیج می‌رفت. شب در حضور داشت تا اینکه به استخدام انتظامی درآمد. 🍃⚘🍃 کارش بود. در مدتی که وارد نیرو شده و نتوانسته بود به پایگاه بسیج سربزند، پایگاه به خانه‌مان آمد تا پیگیر حال و احوال شود. از من پرسید چرا به پایگاه بسیج نمی‌آید؟ من هم گفتم استخدام شده و در حال حاضر سراوان است. یکی از پسرم این بود که دوست داشت به کمک کند. سال قبل از وقتی و را گرفت، رفت به استثنایی و برای از سر تا پایشان را خرید کرد، برای هر کدام‌شان یک جفت کفش، شلوار و پیراهن خرید. به من هم گفت امسال هم برای بچه‌ها با هم می‌رویم و خرید می‌کنیم که با این آرزویش محقق نشد.💔 🍃⚘🍃
يكي از بارز در سال 73 با ضد انقلاب در شهر بود كه منجر به تعدادي از انقلابيون بود وبراي بار در اين ایشان شد. 🍃🌷🍃 تا سال 1376# در 3 با اجراي چندين از جمله طرح ا مرز و طرح‌هاي با قاچاقچيان با سمت، قرارگاه را پذيرفت. 🍃🌷🍃 به و و و را در نيز مانند ديگر شهرهاي محل آغاز كرد. 🍃🌷🍃 ایشان هنگام از با تمام خانواده صحبت مي‌كرد و با و فراوان به و فصل آنها مي‌پرداخت. 🍃🌷🍃 هنگام براي يكايك و از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه مي‌برد و باعث مي‌شد. 🍃🌷🍃 حتي به اروميه جهت به مراجعه مي‌كردم به نحوي كه ساعت 12 به بعد به منزلش باز مي‌گشت. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر برادر: مدتها بود مشتاق بود که به برود اما هر چه کرد نتوانست برود. جعفری ایرانی و ساکن شهرستان باخرز خراسان رضوی بود. با وجود تلاش‌هایی که کرد اما نتوانست اعزام شود. بالاخره موفق شد با به برود و این و بار به بود. 🍃🌷🍃 جعفری را خیلی داشت هر وقت منزل ما بود را روی سر و کولش می‌گذاشت. 🍃🌷🍃 وی ازدواج کرد ولی فرزندش را هم ندید و رفت.😔 🍃🌷🍃 جعفری 25 بود و دو ماه بعد به دنیا آمد😔. ایشون به همراه #3 دیگرش 23 در به رسید.😔 🍃🌷🍃
ایشان در روز‌های نخست ، خود را به و رساند و به یاری جمعی از دفاع جانانه‌ای کرد و دشمن را از اشغال آبادان مایوس کرد. 🍃🌷🍃 با ایجاد خط ، ایشان خط شد، شب‌ها خود در سنگر کمین، می‌داد. زمانی که دشمن سر چند آموز را در سنگر روباهی از جدا کرد.😔 🍃🌷🍃 دیگر اجازه نداد شب‌ها بدهند ، به می‌گفت: «من پست نگهبانی شما را با صد برای سلامتی و می‌خرم.» 🍃🌷🍃 از ساعت ۱۲ تا خود صبح پشت می‌داد و می‌گفت. دم صبح به سمت دستشویی‌ها می‌رفت و آفتابه‌های خالی را پر می‌کرد. 🍃🌷🍃 در این چند ماه با بچه‌ها بسیار رفتار می کرد و....وبه قول دوستش : به قدری هستی که اصلا مشخص نیست هستی با بچه‌ها خاکی زندگی می‌کرد، ظرف غذا و لباس‌ها را می‌شست و.... 🍃🌷🍃 ایشان داشت، در اگر این را کردیم برای در داریم و لاغیر. 🍃🌷🍃
مجید بودند. قرار بود هفت سال دیگر  از و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به دینی و خاصی داشتند.😭 🍃🌷🍃 جمکران و معصومه(س)🌷 بود، در هم می‌کرد. همچنین بود و حوزوی را دنبال می‌کرد، صالحین شده بود و را می‌داد. 🍃🌷🍃 شون باعث شده بود که با ایشان خیلی باشند. بیشتر بودند تا و . بود و زیادی برایشان می‌گذاشت. بچه‌ها هم بودند.😭😭 🍃🌷🍃 را که بود دیگری داشت. به خاطر و خاصش، زیادی به نشان می‌داد. اما از نظر سعی می‌کرد به هر تایشان . 🍃🌷🍃 همیشه به من می‌گفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت می‌توانم بگویم که لحظه از سرش نیفتاد.😭 🍃🌷🍃