eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
996 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۲ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #فرزندآوری #سقط_مکرر #معرفی_پزشک من ۲۴ سالمه، ۱۸
۳۱۳ من سال ۸۱ در حالی که ۱۸ سالم بود ازدواج کردم، در سن ۲۰ سالگی پسر اولم به دنیا آمد، در حالی که بارداریش خدا خواسته بود. بعد از اینکه پسرم ۳ سالش شد، تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم در استانی که کیلومترها از شهر خودم دور بود. تحصیلم حدود ۵ سال طول کشید ولی فکر من دیگه خیلی عوض شده بود من دیگه مثل زمان قبل از تحصیل به یکی دو بچه راضی نبودم؛ نمی خواستم سربازی باشم که فقط دعای فرج می خوانم ولی حرف نایب امام زمانم را گوش نمیدم. علت این تغییر نگاه هم، برنامه های رادیو معارف بود. یکی از برنامه هاشون که من خیلی دوست داشتم، از سال ۹۰ با کارشناسی استاد عباسی ولدی شروع شد. ایشون به تمام سوالات ذهنی من جواب دادند اولا گفتند یک مادر نباید به روزمرگی عادت کنه، باید دائما خودش رو به روز رسانی کنه و اینکه ما از آوردن و تربیت بچه گریزان هستیم، ممکنه به خاطر نداشتن اطلاعات باشه، پس تصمیم گرفتم در این زمینه خودم رو مجهز کنم. چون توی مدرسه که بودم همیشه ممتاز بودم و در دوران تحصیلات عالیه هم همیشه رتبه ممتاز بودم و به کتاب علاقه داشتم در این قضیه مشکل نداشتم؛ بیشتر مشکل من در مورد مسکن و خونه کوچک بود که استاد عباسی برای این مشکل هم راه حل دادند آن هم راه حلی که خودشان هم به آن عمل کرده بودند. گفتند میتونیم از مرکز شهر مقداری فاصله بگیریم و با پولی که به اندازه پول پیش یک خونه نمی شه زمین وسیعی بگیریم و یک خونه بسازیم در همون برنامه رادیویی افرادی که این تجربه رو داشتند تماس می گرفتند و کاملا راضی بودند از اینکه تصمیم گرفتند از شهر دور بشن و در عوض خونه بزرگ داشته باشند. ما هم با توکل به خدا و سنجیدن جوانب مختلف، همین کار رو کردیم در یک روستا که حدودا یک کیلومتر با ایستگاه بی آر تی فاصله داشت یک زمین ۳۷۰ متری خریدیم و ساختیم و الان خیلی راحتیم و از مستاجری هم راحت شدیم. قبل از اینکه فارغ التحصيل بشم تصمیم به بارداری دوم گرفتم که متاسفانه سقط شد، اما ناامید نشدم برای بار سوم باردار شدم و خدا به ما یک پسر زیبا و بسیار باز یگوش و باهوش به ما داد اما متاسفانه فاصله سنی پسر اول و دومم حدود ۸ سال بود به خاطر ادامه تحصیلم و نمی خواستم این اشتباه رو تکرار کنم. وقتی پسرم ۲ سالش بود، دوباره باردار شدم پسر سومم هم شکر خدا برخلاف آزمایش های غربالگری و دردسرهای آزمایش ژنتیک و اضطراب های زیاد سالم به دنیا آمد. حالا سه تا بچه داشتم ۱۲ ساله ۳ ساله و نوزاد نازی که گرمی خونه ما رو مضاعف کرده بود و خدا خواست بعد از سه سال یه فرشته کوچولو به ما بده و ما یک خانواده شش نفره بشیم در حالی که به لطف خدا پسر بزرگم حافظ قرآن و و بچه های دیگه هم در این مسیر هستن. به لطف خانه حیاط دار و بزرگ مون ۴تا پسرام بدون اینکه تو این ایام کرونایی اذیت بشن، بیشتر وقتشون رو تو حیاط میگذرانند از ماسه بازی و بازی با خاک و گِل گرفته تا تاب بازی و دوچرخه سواری و...... همسرم خیلی آدم معتقدیه با این که یک معلم ساده هستند هیچ وقت از اوضاع بد اقتصادی شکایت نمی کنند. میگه همیشه برام سواله که مگر ممکنه خدا بنده خودش رو رها کنه؟! همسرم با اینکه در سن ۴ سالگی مادرش رو از دست داده اما خیلی آدم آرام و متینی هستند. همسرم با تحقیق، مذهب تشیع رو انتخاب کرده و واقعا میشه گفت یک شیعه ی واقعیه. همسرم قبل از سخنرانی های رهبر انقلاب در مورد افزایش جمعیت، هیچ نظری در مورد تعداد بچه نداشت اما بعد از فرموده های مکرر ایشان این سه تا پسر رو به دنیا آوردیم خیلی عاشق بچه است و تا جایی که بتونه کمک میکنه مثلا بچه ها تا مقطع ابتدایی هستند تو مدرسه خودشون هستند و من دغدغه ای بابت انتخاب معلم و....ندارم ولی حفظ قرآن بچه ها و رسیدگی به تکالیفشون با خودم هست. من خیلی اطرافیان رو به آوردن بچه تشویق میکنم از بیان روایت گرفته تا بیان آسیب های تک فرزندی و....و موفق شدم تا حالا خواهرم رو ۴ تایی کنم و همچنین چند تا از دوستام رو. اطرافیان اصلا موافق نیستند ولی من خودم باید به فکر آینده ی خودم و بچه هام باشم و به خدا اعتماد کنم. من در تمام این سال ها هیچ کمکی نداشتم، چون همیشه از خانواده دور بودم. حالا هم از خدا ممنونم که تربیت ۴ بنده خودش رو به من سپرده، دعا کنید من این مسئولیت رو به نحو احسن انجام بدم، من هم برای شما دعا میکنم. 🆔 @asanezdevag
به جای تعیین یکسری ملاک های غلط❌ و تیتر وار برای ازدواج و شروع زندگی مشترک، بهتره تا جزئی تر👌 به این امر توجه کنیم و عوامل مهم دخیل در این امر رو بررسی کنیم...🧐 قبلاً به توضیح کلی در مورد رسیدن افراد به انواع بلوغ صحبت کردیم😃 ‌🆔 @asanezdevag
❤️ امروز نیاز جامعه‌ی ما به این است که بداند مادری، زنِ خانه بودن، کدبانو بودن یعنی چه؟ 🌷 فاطمه‌ی زهرا با آن رتبه و مقام و عظمت، یک خانم خانه‌دار است؛ این تحقیر او نیست؛ مگر این عظمت را می‌شود کوچک شمرد؟ 🏡 یکی از شؤون و یکی از مشاغل همین عظمت عبارت است از بودن یا بودن و خانه‌داری کردن؛ با این چشم به این مفاهیم نگاه کنیم. 🔰رهبر انقلاب ، ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ 🆔 @asanezdevag
❤️ ۵۵ ✔️ وقتی نظام کلامی در یک فرد اصلاح می شود؛ خداوند آرام آرام بقیه اعمال او را اصلاح میکند! 🆔 @asanezdevag
📌برخی والدین امروزی، خود نیاز به تربیت دارند! در منزل دوستی بودم که پسرش دانش آموز ابتدایی و در حال انجام تکالیفش بود. زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی. الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون ‌زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کردم آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قندی داد، یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست. پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد، هر چه برایتان بیاورد هدیه است. وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم قنددان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادر جان داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود..... ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۳ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #سبک_زندگی_اسلامی من سال ۸۱ در حالی که ۱۸ سالم بود
۳۱۴ من در سال ۹۶ تونستم بورسیه تحصیلی دانشگاه آلمان رو برای مقطع ارشد بگیرم. در حال انتخاب خوابگاه و ... بودم که همسرم به خواستگاری من اومدن و دقیقا همون خصوصیاتی رو داشتن که همیشه دوست داشتم همسر آیندم داشته باشه. بین دوراهی سختی قرار گرفتم. و در نهایت به این نتیجه رسیدم که بعدا میتونم برای تحصیل دوباره اقدام کنم اما شاید در آینده دوباره فردی که انقد به دلم بشینه سر راهم قرار نگیره ( شرایط پذیرش من طوری بود که نمی تونستم با همسرم برم.) همون اول زندگی با همسرم صحبت کردم تا پس انداز ایشون و پول جهیزیه من رو روی هم بذاریم و یک خونه کوچیک بخریم به جای اینکه کلی وسیله بخریم و توی خونه اجاره ای زندگی کنیم. خوشبختانه خانواده خودم و همسرم از تصمیم ما حمایت کردن و ما چند سال اول زندگیمون رو در زیرزمین خانه مادرشوهرم که ۴۰ متر بیشتر نبود زندگی کردیم و از یخچال و فرش و تلویزیون و .. دست دوم اونها استفاده کردیم. منم دوست داشتم جهاز کاملی ببرم، اما راحتی آینده رو به خوشی چند روزه ترجیح دادم و الان خیلی خوشحالم که وسوسه نشدم و حرف بعضی از دوستامو گوش نکردم که میگفتن آدم فقط یک بار عروس میشه و فلان و بهمان. مراسم عروسی ما خیلی ساده برگزار شد و از ریخت و پاش های الکی صرف نظر کردم. بعدها همون دوستام بهم گفتن خوش بحالت که انقد عاقلانه تصمیم گرفتی و کاش ما هم یکم بیشتر روی تصمیماتمون فکر میکردیم. ۶ ماه خونه دار بودم که تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم چون آدم هرچی جوونتر باشه، بیشتر حوصله بچه رو داره و دوران بارداری و زایمان راحت تری هم داره. در دوران بارداری برای کنکور ارشد درس خوندم و وقتی پسرم به دنیا اومد از پا قدمش و تلاشهای خودم رتبه ۴ کشوری رو در رشته خودم آوردم. دوباره وارد دانشگاه شدم و با حمایتهای همسرم درسم تموم شد همزمان اقساط خونه ای که خریده بودیم هم به کمک اجاره ای که می گرفتیم، تمام شد و به خونه خودمون رفتیم. موندنم تو ایران باعث شد حمایت خانواده ها به ویژه مادرم رو داشته باشم کلاسهای ارشد ۲ روز در هفته از صبح تا عصر بود. پسرم هنوز غذا نمیخورد بخاطر همین از چند روز قبل شیر خودمو فریز میکردم و بچه رو پیش مامانم میذاشتم. البته صبحها تا وقتی که خواب بود همسرم هم پیشش بود بعد که بیدار میشد همسرم بچه رو میبرد پیش مادرم. زمانیکه پسرم حالش خوب نبود یا واکسن داشت از غیبت هام استفاده میکردم و نمیرفتم کلاس. اساتیدم بخاطر اینکه نوزاد داشتم خیلی خیلی باهام راه میومدن، همه تشویقم میکردن حتی مسئولین آموزش و بخش اداری وقتی میفهمیدن خیلی تحسین میکردن و من با انگیزه بیشتری درس میخوندم. ۳ روز در هفته هم سرکار میرفتم و برای درس خوندن شبها بیشتر بیدار میموندم. زمانیکه پسر خواب بود همزمان با شام درست کردن کارهای ناهار فردام رو هم میکردم و برای اینکه به کارها برسم سرعتمو بیشتر کرده بودم و بازدهی کارم بیشتر شده بود. زیاد نمیرسیدم خونه رو مرتب کنم یا مثل قبل برای غذا درست کردن وقت بذارم ولی همسرم خیلی همراهی میکردن، در کل مشوق من بودن و توی کارها کمک میکردن. کم کم داریم به آوردن بچه دوم فکر می کنیم تا هم پسرمون همبازی داشته باشه و با هم بزرگ بشن و هم فرصت داشته باشیم بچه های بیشتری بیاریم. همیشه تلاش کردیم حرف مردم روی تصمیماتمون تاثیر نذاره و الان خدا رو شاکرم که طی این مدت کوتاه، هم ازدواج کردم، هم خونه دار شدم، هم یه پسر ناز دارم و هم ارشد گرفتم در حالیکه اگر رفته بودم الان احتمالا فقط یک مدرک ارشد داشتم. خواهش میکنم رسم و رسوم غلط رو کنار بذاریم همه چیزو ساده بگیریم و طبق صلاحمون عمل کنیم. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا (که گوشی تلفن همراهش توی خونه جامونده بود) ، به خانمش زنگ زد و گفت : "گوشیمو گم کردم ، چندتا قرار کاری داشتم که قرار بود با من تماس بگیرن" ... خانمش گفت : "ناراحت نشو ، گوشیت توی خونه جامونده . — مهندس شهرتی ‌(شهره خانم) پیام داده ؛ ناهار بیا عشقم ، همون لباس زیری که برام خریدی رو پوشیدم ، بیا ببین !!! — حاج سهیلی زاده (سهیلا خانم) پیام داده که ؛ عصر ، ساعت ۶ میام همون جای قرار همیشگی تا بریم دربند به خاطر سالگرد آشناییمون جشن بگیریم !!! — از میناب دکتر حاجتی (مینا جون) پیام داده فردا حتمآ بری پیشش آمپول داره براش بزنی !!! — آقای شکوهی شهرداری منطقه (شکوه خانم همسایه) پیام داده ؛ شب شام بری پیشش تا (به خاطر چک پاس شده اش) ازت تشکر کنه !!! — منم دیدم سرت شلوغه و برای تحکیم خانواده تلاش میکنی ، به همه شون پیام دادم : "خانمم خونه نیست ، شب بیان خونه خودمون ... عزیزم ! عاشق کار و تلاشتم . داداش هام و بابام ، دایی هام و عموهام هم میان کمکت کم نیاری !!! هروقت مهمونی تمام شد بگو تا بیام خونه رو جمع و جور کنم ... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سلسله صوت های تربیت جنسی نوجوانان👫 🔺دکتر حبشی - چهار بحران دوران نوجوانی 🔺بحران بلوغ (نشانه های روانی فردی و جمعی)(شماره۴) 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۴ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #تحصیل #فرزندآوری من در سال ۹۶ تونستم بورسیه تحص
۳۱۵ تو یه دوره ای ازدواج کردیم که هنوز فرزند بیشتر باب نبود و رهبری امر به فرزندآوری بیشتر نکرده بودند. فضای دانشجویی و فرهنگ خانوادگی هم مزید بر علت شده بود. البته اینها فقط ۳ سال تصمیم برای بارداری رو عقب انداخت. ۴ سالم ناباروری، خلاصه با عنایت امام حسین علیه السلام بعد از برگشت از پیاده روی اربعین فهمیدم باردارم. علی رغم اینکه یه سقط داشتم اینبار با اینکه کوله به دوش کل مسیر نجف تا کربلا رو هم پیاده رفته بودم، چیزی نشده بود. خلاصه مرداد سال ۹۵ گل پسرمون به دنیا اومد اما علی رقم میل باطنی به خاطر وضعیت بریچ سزارین شد. بلافاصله بچه بعدی رو از امام حسین علیه السلام میخواستیم. و اینبار همین که از سفر کربلا برگشتم باردار شدم و مرداد سال ۹۷ هم با عمل سزارین دخترم متولد شد. و ما همچنان منتظر نعمت دیگری از جانب امام حسین علیه السلام، الحمدلله بازم پیاده روی اربعین با بچه ها روزیمون شد. اون سال که دخترم ۲ ماهه بود نه ولی سال بعدش بازم از امام حسین علیه السلام روزی خواستم وقتی تو حرم فکر میکردم الان بهترین دعا چیه داشته باشم چیزی به ذهنم نرسید به جز باردار شدنم، الحمدلله امام حسین علیه السلام اینبار هم عنایت کردن و من بعد از بازگشت از سفر آزمایش دادم و با نتیجه مثبت مواجه شدم. ولی وقتی برگه آزمایش رو به یه دکتر زنان و زایمان نشون دادم شروع کرد به توپ و تشر که با خودت چیکار کردی چسبندگی رحم میگیری و رحمتو در میارن و ...😒 مگه شوخیه دوتا سزارین پشت سر هم منم تصمیم گرفتم یه دکتر خوب انتخاب کنم. خلاصه با پرس و جو متوجه شدم خانم دکتر مرضیه شریفی تخصص دارن تو بحث وی بک (یعنی زایمان طبیعی بعد سزارین ) با لطف و محبت ایشون و تشویق هایی که داشتن مصمم شده بودم برا زایمان طبیعی و الحمدلله اینبار وضعیت جنین هم خوب بود اما مشکلی که وجود داشت شروع دردها بود که باید بدون هیچ آمپول و قرصی خودش بوجود میومد و پیاده روی های سنگین یکی، دوساعته هم کاری رو پیش نبرده بود ۴۰ هفته ام داشت پر میشد که با اصرار به دکتر یه هفته دیگه رو هم مهلت گرفتم. یعنی فقط یک هفته فرصت داشتم برای اینکه یه بار دیگه سزارین نشم. تو درمانگاه یه خانومی گفتن تو شرایط من بودن، رفتن پیش مامای خصوصی و با ورزش کردن دردهاشون شروع شده بود، خلاصه رفتم پیش ماما و تو یه جلسه کلی ورزش یاد گرفتم و از فردا صبح و شب انجام میدادم. الحمدلله دردام شروع شد، از صبح نم نم درد داشتم تا بازم ورزش و پیاده روی ،شب شدید تر شد، خواهر همسرم اومده بودن پیش بچه ها بمونن و ما بریم بیمارستان ،با اصرار ایشون شب رو خونه موندم تا دردها قابل تحمل بشه، فکر خیلی خوبی بود ساعت ۶ گذشته بود که راه افتادیم توی ترافیک صبحگاهی خودمون رو بیمارستان برسونیم، دردها همچنان ادامه داشت وقتی بیمارستان ویزیت شدم ساعت ۹ بود، ساعت ۱۱ هم گل دخترم به دنیا اومد، یه نوزاد۴ کیلویی (میخوام بگم صرف وزن زیاد نوزاد به بخیه ها فشار نمیاره ) دکترم میگفت چه نذری و نیازی کردی که انقدر سریع روند زایمان طی شد، اونجا یاد این افتادم که وقتی خاطره یکی از عزیزان رو تو کانال خوندم برا زایمان راحت گفته بودن چله زیارت عاشورا گرفتن با صد لعن و صد سلام ،منم انجام دادم و اونجا بود که متوجه شدم همه زندگیم مدیون امام حسینم و اینبار دخترم با زایمان طبیعی بعد از دوبار سزارین متولد شد. اینم بگم که همه کادر بیمارستان از خدمه تا پرستار و دکتر همه متعجب بودن از اتفاقی که افتاده بود، میگفتن ما زایمان طبیعی بعد یه سزارین دیده بودیم ولی این مدلی رو ندیده بودیم به گفته دکترم یک سال و نیم بعد از سزارین میشه زایمان طبیعی داشت و مشکلی نیست اما این واقعیتم یکی از همون چیزهایی هست که متاسفانه وزارت بهداشت درموردش سکوت کرده خواستم به عزیزانی که تو امر جهاد فرزند آوری میخوان قدم بذارن و سابقه سزارین داشتن بگم حتما زایمان طبیعی رو هم تجربه کنن و به راحتی زیر بار زایمان سزارین نرن. 🆔 @asanezdevag
شما یه گلدون بخر بذار کنج خونه یه هفته کاریش نداشته باشی و بهش نرسی پژمرده میشه دوستی نگهداری می‌خواد حالا اینو می خونی و از کنارش رد می‌شی فردا که از دستش دادی میشینی کاسه‌ی چه کنم دست می‌گیری خب دوست من همین حالا وقتشه ببین همه چی مث روز اوله ببین به همون کیفیت دوستش میداری؟ همون حرفا رو می زنی؟ همون وقتا رو میذاری؟ اگه جوابت به این سوالا منفیه همین حالا دست بجنبون که فردا دیره حس‌های قشنگ رو زنده کن برای تو کاری نداره کاری که یه بار انجام دادی رو بازم می‌تونی انجام بدی نگهش دار محکم و دودستی ✍️ ژوان | غلیان 🆔 @asanezdevag
به نظر شما چه عاملی پدر و مادرتان را در کنار همدیگر نگه داشته است این سوال مهمیست زیرا مشخص میکند نگاه شما نسبت به پدر و مادرتان چه چیزی است و در واقع چیزی آنها را با هم نگه داشته است؟ اگر این سوال را اول خودتان پاسخ دهید و بعد از طرف مقابل بپرسید باعث می شود به این پی ببرید که چه چیزی از نگاه شما یا طرف مقابل می تواند دو نفر را در کنار همدیگر نگه دارد! 🆔 @asanezdevag
✨🌈 🔹از تل زینبیه که وارد حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام میشوی اول باید قبر "ابراهیم مجاب" را زیارت کنی. 🔺* ابراهیم مجاب * کيست؟ ابراهیم پدر و مادری داشت پیر و فرتوت هر هفته شبهای جمعه به رسم ادب یکی از آنان را (به نوبت) بر دوش خود به زیارت امام حسین علیه السلام میبرد اگر چه در این راه بسيار اذیت میشد. این شب جمعه موصوف پدر را بزیارت برد اما در بازگشت مادرش به او گفت ابراهیم پسرم به دلم برات شده که هفته دیگر در دنیا نخواهم بود بیا و مرا هم همین هفته به زیارت مولا و آقايم امام حسین علیه السلام ببر. و ابراهیم که از شدت درد کمر رنج میبرد به رسم ادب مادر را بر دوش گرفته و راهی حرم میشود و در مسیر از شدت درد به نجوای با امام مشغول میشود که : آقا آیا این خدمت را از من قبول میکنی؟ آیا اين خدمت جبران گوشه ای از زحمات مادرم خواهد بود؟ آیا...؟ و مادرش نیز آرام بر دوش ابراهیم و در بیخ گوش فرزند اینگونه با خدای خویش راز میگوید که: "الهی امام حسین جواب این زحمت و خوبی تورا بدهد مادر" ابراهیم مادر بر دوش وارد حرم شده و در مقابل مضجع شریف عزیز دل فاطمه سلام الله علیهما میگوید: "السلام علیک یا ابا عبدالله" اما همه آنهایی که در حرم بودند به گوش خود می شنوند که از داخل ضریح مطهر صدایی بس دل نواز پاسخ میگوید: 🌺 "و علیک السلام یا ابراهیم"🌺 از این پس برخی علما و بزرگان و مردم در حرم به انتظار ابراهیم مينشستند تا وارد شده و سلام دهد و جواب امام را بشنوند وبه همین او را ابراهیم مجاب (یعنی اجابت شده از سوی أقا) ناميدند. سالها بعد هم که ابراهیم از دنیا رفت به هدایت امام حسین علیه السلام در محل فعلی به خاک سپرده شد و اينک هرکس از تل زینبیه وارد حرم شود لاجرم ۲ بار ابراهیم را زیارت خواهد کرد. 🆔 @asanezdevag
✅ تمیز و بودن (قابل توجه آقایون) 🌹______(ლ‌◉🌻🌻◉ლ)_____🌹 ❤️پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «لباس های خود را تمیز کنید، موهای خود را اصلاح نمایید، مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید که بنی اسرائیل چنین نکردند و زنانشان بدکار شدند.» نهج الفصاحه، ص 72، ش 377. 💫امامان علیهم السلام به این مطلب توجّه خاصّی داشتند. این بزرگواران خود را برای همسرانشان آراسته و مرتّب می کردند، لباس مناسب می پوشیدند و موهای خود را رنگ می زدند. ❤️حسن بن جهم ـ از دوستان امام کاظم علیه السلام ـ گوید: آن حضرت را دیدم که موهای خود را خضاب کرده است، ➖گفتم: فدایت شوم، شما هم خضاب می کنید؟! ➖حضرت فرمود: آری، اصلاح و مرتّب بودن وضع، بر عفّت زنان می افزاید. زنانی بودند که پاکدامنی را رها کردند به این دلیل که شوهرانشان اصلاح و مرتّب بودن خود را رها کردند. سپس فرمود: دوست داری همسرت را در حالی همانند حال خودت که خود را آراسته ننموده ای، ببینی؟ ➖گفتم: نه! ➖فرمود: او نیز چنین است. آنگاه فرمود: نظافت و استعمال بوی خوش و اصلاح مو، از اخلاق پیامبران است. وسایل الشّیعه، ج 14، ص 183؛ کافی، ج 5، ص 567. ⚡️امام صادق"ع"می فرماید: هر كس بيشتر دوستدار ما (خاندان عصمت و طهارت) باشد، به همسرش نيز بيشتر دوستي مي كند . همان، ج 103، ص 227 . ⚡️ حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرماید: هميشه با همسرت مدارا كن، و با او به نيكي همنشيني كن تا زندگيت باصفا شود . مکارم الاخلاق، ص 218 _______________________ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۵ #فرزندآوری #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین #معرفی_پزشک تو یه دوره ای ازدواج کردیم که ه
۳۱۶ در مورد نیاز سالمندان به محبت فرزندان شون تجربه ای داشتم که میخواستم اینجا مطرح بشه ... وقتی حرف از فرزند زیاد زده میشه خیلی ها موضوع مالی، تربیت، کنایه اطرافیان، فرهنگ، مسائل جسمی و خیلی چیزهای دیگه رو مطرح میکنند ... اما متاسفانه هیچکس حواسش نیست که دنیا همین یکی دو روز حال نیست و ان شاءالله قرار ۶۰ ،۷۰ سال زندگی کنیم ... تک فرزند هر چقدر هم خوب باشه بالاخره اندازه یک نفر میتونه کار انجام بده و گاهی خیلی سخت میشه .. من خودم سه تا خواهر و برادر هستیم. یه دختر دوتا پسر، دوتا مون ازدواج کردیم و یک برادرم هم مجرد هستند .. خودم هم سه تا بچه دارم .. متاسفانه مادرم در اثر ترس از کرونا و بالا رفتن سن دچار مشکلاتی شدند. حالشون خیییئلی بد شد و اوایل که همه قرنطینه بودن بیماریشون سریع به بدترین حالت ممکن تغییر کرد. من دیدم اگر کرونا مادرم رو نکشه خدای نکرده این ترس و اضطراب و تنهایی حتما یه بلایی سرش میاره. این شد که با تمام ریسکی که داشت چمدان بستم و رفتم خونه شون، بعدا به قول خودشون مثل فرشته نجاتی بودم که در چارچوب در ظاهر شدم.... بهشون آرامش دادم و از لحاظ غذایی کلی بهشون رسیدم. گفتیم و خندیدیم ... بادکش انداختم براشون و هر کاری از دستم بر میومد انجام دادم ...البته پسر کوچکم رو هم بردم چون حضور بچه در هر خانه ای نشاط آور هست و ناخودآگاه تقاضا هایی که از مادر بزرگ میکنن و مادر بزرگ از روی دلسوزی مجبور به انجام دادن میشه، معجزه میکنه ..چون هم باعث میشه حرکتی بکنن هم اینکه احساس کفایت بهشون دست میده و حرف ها و حرکات با نمک بچه ها همیشه پدربزرگ و مادربزرگ ها رو به خنده وا میداره.... الحمدلله مادرم حالشون رو به بهبودی رفت... اما من خودم بخاطر اینکه بچه ها رو گذاشته بودم خونه کلی عذاب وجدان و دل مشغولی داشتم ... الحمدلله برادرم از لحاظ خرید و ... کلی کمک بود ولی خب مردها هیچوقت مثل خانم ها و مخصوصا دختر ها نمیتونن ابراز محبت کنن ... البته برادرم چند بار خواستند تا مادرم ببرن خونه شون ولی خب مادرم راحت نبودند... عروسمون خیلی خوبن ولی بچه کوچیک دارن ... این شد که به زور مادرم برداشتم بردم خونه خودم ... چند روز هم خونمون بودند .. اما خب من باید حواسم به همه چیز می بود، درس خودم، درس بچه ها، امتحانات، جسم و روح مادرم، پخت و پز .... واقعا شرایط سختی بود. اما همش یه جمله در ذهنم تکرار میشد، کاش تنها نبودم ... کاش یه خواهر داشتم ... حتی یک سری زنگ زدم برادرم اومدند و تو ماشین کلی پیشش گریه کردم ... الحمدلله حال مادرم بهتر شد ... اما من دلم برای خودمون و بچه هامون می سوزه که چطور میخوان تنهایی ۴ تا پدر و مادر خودشون و همسر شان رو نگهداری کنند؟! آیا ما واقعا به فکر خوشبختی فرزندانمان هستیم که بچه کم میاریم؟آیا آینده ای نیست ؟ پیری نیست؟مریضی نیست؟ همه جنبه های زندگی رو باید با هم دید ... شاید حتی ده تا بچه هم به فکر ما نباشند ولی واقعا چقدر احتمال داره کسی که این همه فک و فامیل داره تنها بمونه؟ یه کم واقع بین باشیم و نذاریم این تفکرات غلط و مسخره جلو لذت های عمیق زندگی و فرزندآوری رو از ما بگیره برای همه بیماران دعا کنید... 🆔 @asanezdevag
💓 مرد حق ندارد به زنش جفا کند... 🆔 @asanezdevag
با عصبانيت فرياد نزنيد چرا اين كار رو كردی😤 شما همه چیز کودک یا به تعبیری خدای او هستید دليل كارش رو بپرسيد و تا پايان به حرفش گوش كنيد بعد تصمیم بگیرید که ببخشید یا تنبیه*کنید *بیدار کردن از خواب غفلت نه کتک زدن و.... 🔶و بدانید: 🔸اگر كودك شما است به اين دليل است كه ترس و اضطراب شما را در برخورد با حوادث ديده است 🔷اگر كودك شما است، 🔹به اين دليل است كه شما او را با ديگران مقايسه كرده ايد. 🆔 @asanezdevag
✅ پرسش: همسرم وقتي به خانه مي آيد بلافاصله تلويزيون روشن مي کند يا به سراغ گوشي موبايل خود مي رود و زمان کمي را به حرف زدن با من يا دخترم صرف مي کند.چکار کنم تا او زماني که در منزل است بيشتر با سرگرم باشد؟ 🌸☘☘☘☘☘🌸 🌺پاسخ: پذيرش بي قيد و شرط همسر، يك شرط اساسي روابط عاشقانه است. رعايت خواسته‌ها‌ي همسر و توجه به نگراني‌ها‌ي او، براي ايجاد روابط بهتر ضرورت دارد. با آنكه بعضي‌ها طبيعتاً حساس‌تر از ديگران هستند، ولی حساسيت ويژگي‌اي پرورش دادني است. اگر همسرتان نسبت به بعضي از رفتارها حساسيت بيش از اندازه نشان مي‌دهد، مي‌توانيد از اين رفتارها دوري كنيد. مي‌توانيد با ملايمت با همسر خود صحبت كنيد و از نگراني‌ها و خواسته‌ها‌ي او آگاه شويد. در برخورد با واكنش‌ها‌ي بي‌تناسب همسرتان خونسردي خود را حفظ كنيد. علاقه نشان دادن به مسائل همسر، از اهميت زيادي برخوردار است. مي‌توانيد به سخنان همسرتان با علاقه گوش دهيد و نشان دهيد كه او را درك مي‌كنيد. به مسائلي كه همسرتان مطرح مي‌كند، از دريچة چشم او بنگريد و احساسش را درك كنيد. دوستي و رفتار دوستانه با همسر، از جمله عوامل تعيين كنندة كيفيت زندگي زناشويي است. مصاحبت و با هم بودن يكي از سرمايه‌ها‌ي ازدواج‌ها‌ي موفق و عشق‌ها‌ي بالغانه است كه اشخاص مي‌توانند به سادگي و صرفاً با برنامه‌ريزي به آن دست يابند. با عشق و علاقه در چشمان او بنگريد. زماني كه همسرتان با شما صحبت مي كند، مستقيم به چشمان او نگاه كنيد. نه تنها اين كار نشانگر اين است كه شما به آنچه او مي گويد علاقه منديد، بلكه چيزي در نگاه كردن در چشمان او وجود دارد كه به شما والايي خواهد داد. وقتی عذر شرعی در کار نیست، در پاسخگویی به نیازهای جنسی شوهرتان دریغ نکنید و بهانه نیاورید. یکی از مهمترین عوامل استحکام روابط زناشویی همین مسائل جنسی (س*ک*س با همسر) است. پس به آن توجه ویژه داشته باشید تا معجزه آن را در زندگی زناشویی تان ببینید. از او حمايت كنيد. به ديگران اجازه ندهيد به همسرتان بي احترامي كنند. در برابر ديگران او را مورد انتقاد قرار ندهيد. اگر حس مي كنيد همسرتان نياز به كمي انتقاد سازنده دارد، به هيچ وجه آن را مطرح نكنيد مگر خصوصي و با لحني دوستانه؛ مورد انتقاد قرار گرفتن در جمع، سبب پايين آمدن عزت نفس و جريحه دار شدن احساسات مي گردد. در مقابل ديگران با او مخالفت نكنيد. عكس او را در صفحه كامپيوتر و يا موبايل خود قرار دهيد. با اين كار ، اجازه دهيد او بداند كه مردي خوش تيپ است. در برابر ديگران به او افتخار كنيد. مردها به طور ذاتي روي بالا بردن خود حساب مي كنند. گاهي اوقات به منظور دلگرمي دادن به او بگذاريد تعريف هاي شما را در مورد رفتارها و كردارهاي خوبش بشنود. درباره آينده گفت وگو كنيد. آينده خيلي هم از آنچه كه به نظر مي رسد دور نيست. درباره جاهايي كه دوست داريد وقتي چند سال از ازدواجتان گذشت برويد، با هم حرف بزنيد و سعي كنيد تا آن روياها به واقعيت تبديل شوند. خوراكي هاي مورد علاقه او را تهيه كنيد. با هم بخنديد. دوران بزرگسالي خود را براي لحظاتي فراموش كنيد و با هم كارهاي بچه گانه و شادي آور انجام دهيد. همچنين، اگر كار اشتباهي انجام شد، سعي كنيد با شوخي و خنده از آن بگذريد. اين كار سبب كاهش استرس در آن شرايط خواهد شد. به خانواده شوهرتان احترام بگذارید. احترام به خانواده اش یعنی احترام به شوهرتان و تاریخ زندگی اش. همانگونه که دوست دارید شوهرتان از اشتباهات شما بگذرد شما نیز از اشتباهاتش بگذرید. توقعات بي جا نداشته باشید؛ زندگي زناشويي ميدان مشترك كمال زن و مرد محسوب مي شود. بنابراين براي داشتن آرامش و رضايت از زندگي، بايد ميزان خواسته ها و انتظارات زن و مرد از هم متناسب با قدرت و توان طرف مقابل باشد. در غير اين صورت فشار هاي رواني بر زندگي حاكم مي شود و روابط خانوادگي دچار اختلال مي گردد. انتظار نداشته باشيد آنچه در ذهنتان مي گذرد را بخواند. اگر موضوعي هست كه مي خواهيد همسرتان بداند، به او بگوييد، از او انتظار نداشته باشيد كه از افكار و احتياجاتتان باخبر باشد؛ اين موجب اعتماد او به شما و افزايش علاقه بين شما مي شود. عاشقانه او را صدا بزنيد و براي او پيامك هاي عاشقانه بفرستيد. 🌺 ☘🌺 🌺☘🌺☘🌺☘ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 🎙 سخنران: استاد تراشیون 🔻 موضوع : نام گذاري فرزندان (قسمت اول) 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۱۶ #فرزندآوری #سالخوردگی #آینده_نگری در مورد نیاز سالمندان به محبت فرزندان شون تجربه ا
۳۱۷ ۳۷ ساله ام، دو پسر دارم و یک دختر و همسری که مهربانه، ۲۶ ساله بودم که به عقد همسرم دراومدم و بعد از ۶ ماه ازدواج کردیم، سال ۹۰ پسر بزرگم به دنیا آمد. درد زایمان رو تحمل کردم و آخر سر سزارین شدم ، ۹۴ دخترم به دنیا آمد و ۹۵ پسر دومم به قول معروف به طور ناخواسته. با اینکه بچه سوم ام ناخواسته بود اما من هیچ حس بدی نداشتم و اصلاً هم به فکر سقط و این کارهایی که این روزها خیلی باب شده نیفتادم، ولی کلی سوژه شدم؛ سوژه همکارانم، سوژه خانواده ام، سوژه در و همسایه، سوژه هر رهگذری که خانواده ی ما رو میدید و بگذریم که هر کسی در حد و اندازه خودش اظهار نظر می کرد در مورد تعداد فرزندان دیگران که به نظر من جزء خصوصی ترین مسائل یه خانواده هست و کسی نباید دخالتی و حتی اظهار نظری بکنه. مرخصی زایمان بچه اولم، شش ماه بود و بعد بچه رو میبردم خونه مادرشوهرم میذاشتم و میرفتم سر کار و بعد از کار دوباره میرفتم و تحویل میگرفتم، کمی که بزرگتر می شد، می گفت مامان نرو سر کار و هر روز با گریه ازم جدا می شد. بچه ای که مفهوم زمان رو نمی فهمه هر روز با صحنه خداحافظی مادرش روبرو میشه انگار که هر روز مادرش میمیره و اون چند ساعت غصه میخوره و بعد مادر بر میگرده و فردا دوباره همان قصه تکرار میشه و خدا می دونه چه صدمات جبران ناپذیر عاطفی می بینه ... کمترینش انگشت مکیدنش بود. مادرشوهرم خیلی مهربونه و هم در حق من و هم در حق نوه ش مادری کرده و وجود اون دلگرمیه زیادی برای من و بچه م هست. سر زایمان دخترم ؛ ۹ ماه تو مرخصی بودم و بالتبع خیلی بهتر بود، دخترم که چهار ماهه بود فهمیدم بچه سومم رو باردارم هفت الی هشت ماه به دخترم شیر دادم و بعد هم شیر خشک. تقریبا چهار ماه بعد از اتمام مرخصی زایمان دوم، دوباره به مرخصی زایمان رفتم، سزارین سوم ، کودک یک ساله ، مادر و خواهری که ازت دور هستن و مشکلات خودشونو دارن ، تنهایی ، شوهری که خسته از کار به خونه پناه میاره و ... بیشتر وقتا کم میاوردم. مرخصی سوم که تموم شد سه تا بچه رو نمیتونستم با هم ببرم پیش عزیزشون ، شوهرم اون روزا صبح زود و بدون ماشین میرفت سر کار اما من باید سه تا بچه ی ۵ و ۲ و ۱ ساله رو هر روز از خواب بیدار می کردم از طبقه چهارم میاوردم تو پارکینگ و سوار ماشین می کردمشون تا ببرم تحویل عزیزشون بدم و برم سر کار... سرما و گرما، خواب ،گریه، شرایط رو سخت میکرد. با مادرشوهرم (که بهش میگیم عزیز) صحبت کردیم و آپارتمان خودمونو اجاره دادیم و خودمون رفتیم پیش عزیز، خونه ویلایی نقلی دو طبقه، طبقه بالا برادرشوهرم و خانمش بودن و طبقه پایین خانواده ۵ نفری ما با عزیز و مادربزرگ همسرم. اون روزا صبحا با خیال راحت میرفتم سر کار و بچه ها تا ساعت نه ونیم ده می خوابیدن و وقتی هم بیدار میشدن عزیز پناهشون بود. چهار ـ پنج ساعت بعدش منم میرسیدم و خوشحالی شون دو چندان میشد. ناهارم همیشه آماده بود و بعد از ناهار ظرفا رو میشستم و استراحت می کردم.... عزیز مهربونتر از مادرم بود. یکسال هم اینطوری سپری شد و بچه ها بزرگتر شدن، روا نبود عزیز مهربون رو بیشتر از این اذیت کنیم، دنبال آپارتمان طبقه اول نزدیک خونه ی عزیز بودیم و میتونم بگم شش ماه تمام، مشاورین املاک محل، سایت دیوار و ... رو گشتیم تا بالاخره با دوتا کوچه فاصله یه آپارتمان ۸۵ متری پیدا کردیم. اصرار بر طبقه اول هم به خاطر این بود که قبلا که تو آپارتمان خودمون در طبقه ۴ بودیم همسایه پایینی خیلی از دستمون شکار بود، تقی به توقی می خورد، سریع میومد بالا که بچه ها تون سرو صدا می کنن، نمیدونم واقعاً انتظار داشتن من با بچه های سه چهار ساله با چه ادبیاتی حرف بزنم که مثلا شلوغ نکنن، سر وصدا نکنن... به نظر من که خودم در یک خانواده ۸ نفره و فقیر بزرگ شدم، وضعیت روحی و عاطفی پدر و مادر خیلی خیلی تأثیر گذارتر از وضعیت مالی خانواده در تربیت و روحیه فرزندان هست. خود من به شخصه هیچ گله و شکایتی از پدر و مادرم به لحاظ کمی امکانات مالی شون ندارم ــ من تا کلاس چهارم دبستان کیف مدرسه نداشتم، کتابام و لوازم التحریرم رو که تو یه مداد و یه پاک کن خلاصه می شد که اغلب هم گمشون می کردم. تو یه کیسه پلاستیکی میذاشتم و میرفتم مدرسه ، پول تو جیبی نداشتم، دفتر نقاشی نداشتم، گاهی وقتا که کفشم پاره میشد مثل شخصیت های داستان فیلم بچه های آسمان مجید مجیدی، با خواهرم به صورت مشترک می پوشیدیم تا وقتی که پدر بتونه کفش جدید بخره ــ اما منکر این هم که فقر چهره تلخی داره ، نیستم. کما اینکه گاهی وقتها این که " کادَ الفقرُ ان یکونَ کفراَ " رو به صورت ملموس حس کردم. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
❤️ ۵۶ 🌸 رسول مهربانی ها میفرمایند؛ بهترینِ شما کسی ست که برای خانواده اش، بهترین باشد. 🆔 @asanezdevag
⭕️ ‏با این وضع عجیب خواستگاری ها ادم به خودش میگه کاش کنار درس تنظیم خانواده، مهارت خواستگاری و انتخاب همسر هم تو دانشگاههامون تدریس میشد! 🆔 @asanezdevag