eitaa logo
حیات معقول
232 دنبال‌کننده
160 عکس
268 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 نکاتی از صحیفه سجادیه ✍ اصغر آقائی ______________________ 💠 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَی التَّوْبَةِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا، لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَینَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَینَا 💠 سپاس خدای را که ما را به توبه و بازگشت راهنمایی کرد که این حقیقت را جز از عطای او نیافتیم، اگر همین یک عنایت را از فضل او به حساب آوریم هر آینه اِنعام او درباره ما نیکو، و احسانش در حق ما بزرگ، و بخشش او بر ما عظیم است. 🔻 امام علیه السلام در این فقره چنان جایگاه را بالا معرفی می‌کنند که اگر تنها همین خداوند را در نظر بگیریم کافی است که او نسبت به خود را تمام کامل و عظیم بدانیم. 🔻 اما چرا؟ 🔻 پاسخ به این سؤال از یک سو به جسارت بزرگ‌بودن هر گناهی چه صغیر و چه کبیر در برابر عظمت خداوند وابسته است؛ و از سویی دیگر وسیع و گسترده خداوند رحمان را می‌رساند. 🔻 اهمیت توبه بر کسی پوشیده نیست و تنها دو روایت در این زمین تقدیم می‌شود: ✔️ امام باقر علیه ‏السلام: 🔹 التائب من الذنب کمن لا ذنب له: 🔹 توبه‌کار از گناه، مانند کسی است که گناهی ندارد. ✔️ امام صادق علیه السلام: 🔹 ان الله تعالى یفرح بتوبه عباده المومنین اذا تابوا کما یفرح احدکم بضالته اذا وجدها 🔹 خداوند چنان از توبه بندگان مؤمن خویش شاد می‌شود که گویی یکی از شما گم‌شده خویش را می‌یابد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چیستی حیات معقول ✍ اصغر آقائی _______________ 🔻 یعنی: ✔️ ۱) شناخت مستقیم ✔️ ۲) و توجه به این صراط یعنی آمیخته به به ✔️ ۳) شناخت مصداق بارز و تمام و کمال این احسان و این ؛ یعنی اميرالمؤمنين عليه السلام و ایشان ✔️ و ۴) دعا برای قدم در این صراط مستقیم و محبت که تمام است؛ هرچند ورود در دین امری آنی است؛ اما بقا در مقامات دین امری تشکیکی و بی‌نهایت است؛ چراکه ولایت امری پایان‌ناپذیر است ✅ پس در یک جمله یعنی ورود و به تبع آن عمل در حوزه عقل و عشق و ایمان که در یک کلمه یعنی ، و تلاش در ارتقا و عقبگردنکردن در این مسیر. ✅ و ثبات قلب در مسیر ولایت که آن است و جز با تمسک به دو اسم و خداوند میسر نیست؛ لذا حیات معقول یعنی مدام طلب کردن: 💠 یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۸) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۱۰): کشتی نجات 🔻در آن همهمه، صدایی لرزان به گوش می‌رسید: پسرم سوار شو و با کافران مباش. «وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ». 🔻، مظهر رحمت حق، پیش از قطعی‌شدنِ امر حق تعالی، آخرین تلاش‌های خویش برای نجات قوم؛ به ویژه فرزند نابخردش، انجام می‌دهد. پدر است دیگر. 🔻 در آن بارش سهمگین که دیگر به راحتی مناظر قابل رویت نبود، من نوح و فرزندش را به سختی زیر نظر داشتم. برایم مهم بود نوح در این فضای پرالتهاب چگونه می‌کند. 🔻البته در طولِ سفر هم خوب آموخته‌ بودم در کلاس پرتلاطم انبیا و ، جسارت و پی‌گیری می‌خواهد، نه خمودگی و کاهلی. 🔻... و فرزند نوح با صدایی پر نخوت و گفت: ضرورتی نمی‌بینم؛ اگر آب زیاد شود، بلندای این کوه، مرا کفایت می‌کند. «قَالَ سَآوِي إِلَی جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ». نمی‌دانستم، صدای پر از غرورش را باور کنم یا چشمانِ ازحدقه‌بیرون‌زده‌اش را. و من در مکتب انسان کامل آموخته بودم، در پسِ هر غروری، ذلّتی درونی نهفته است. 🔻نوح، بار دیگر صدای نحیفش را با تمامِ مهربانیِ معصومانه‌ی خویش همراه کرد و گفت: فرزندم امروز جز حق نیست «قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ» و آن صدای پر نخوت با موجِ آب طغیان‌کرده خاموش شد «وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ». 🔻نوح که از اطاعت فرزندش ناامید شده بود، سراسیمه خداوند را می‌دهد: پروردگارا! فرزندم که از من است را دریاب. «وَنَادَی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي». 🔻و البته در قاموسِ انسان کامل، حکمِ خداست، نه احساسِ جدا از عقلانیت و حکمِ حق؛ و نوح ادامه می‌دهد: و امر، امر توست، و وعده‌های تو حق است. «وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ». 🔻و خدا گفت: اهلِ انسان کامل، مؤمنان راستین او هستند، نه فرزندان ناخلف "قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ". و خداوند همیشه بندگان مطیعش را رشد می‌دهد؛ و به نوح آموخت: درخواست‌هایش نه بر پایه احساس، که علم باشد "فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ" 🔻 و نوحِ همیشه نیازمند به لطف حق، آموخت که درخواست نابجا نشانه جهل است و جهل، زیان و خسران. نوح باادب سر به زیر افکند و گفت: خدایا اگر مغفرت و رحمت تو نباشد، من از زیانکاران خواهم بود. "وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ" 🔻و فرزند نوح با ظالمان غرق شد «وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»؛ و من آموختم معیار از اهلان‌بودن است، نه از تبار نااهلان؛ و قومِ غرق‌شده در کورباطنی و تاریکیِ جهل، اینک در تاریکیِ آب‌هایِ انباشته، غرق می‌شود. «وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا عَمِينَ» 🔻دیگر طوفان به اوج رسیده است و آب طغیان‌کرده، قهاریّت خداوند را با تمام زیبایی و قدرت، به نمایش گذاشته است؛ که همیشه موجود تحتِ فرمانِ حق، قدرتمند و زیبا است. «إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ». موج‌های سهمگین چون کوه بر هم کوفته می‌شدند «وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ». و در آن غوغای آسمان و زمین تنها یک جا ایمن بود: کشتی نجات نوح «فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ» 🔻و همیشه کشتی نجات، نجات‌بخش است. بار دیگر تمام وجودم را حزن نامی از تبار نوح پر کرد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۶) ✍ اصغر آقائی ____________________ گام سوم: با ابراهیم ع (۱۵): در آرزوی فرزند(۴) 🔻 باز دارد. من دیگر به حضور میهمانان عادت کرده بودم. مهمانانی که یا خودشان می‌آمدند و یا تقریبا روزی نبود که ابراهیم، دست کسی را نگرفته و با خود برای پذیرای به منزل نیاورد. البته من نیز که برای روزهای طولانی میهمان او بودم، گویی در منزل خود هستم. 🔻روزی مهمانانی وارد خانه ابراهیم شدند. من هیچگاه آنان را ندیده بودم و از هیبت آنان توان قدم‌ازقدم‌برداشتن و سلام‌گفتن را نداشتم؛ اما ابراهیم سوی آنان رفت. حتما برای او، مهمانان بسیاری عزیزی هستند. من با خود چنین می‌گفتم. 🔻ابراهیم که رسید آنان سلام کردند و پاسخ شنیدند. وارد خانه شدند. ابراهیم با آنان شروع به سخن کرد. 🔻مدتی گذشت. ظهر شده بود و زمان پذیرایی بود. که آوردند احساس کردم ابراهیم کمی دگرگون شده است. 🔻به خود جرأت دادم و علّت دگرگونی حالش را پرسیدم. گفت: نمی‌دانم، به این مهمانان تازه‌وارد دارم. نمی‌دانم شاید غذا خوب نشده است یا آن را نپسندیده‌اند؟ 🔻ابراهیم همیشه دوست داشت بهترین را از مهمانان خویش داشته باشد و سنگ تمام می‌گذاشت. 🔻خواستم بگویم که راستش من هم از دیدن آنها، حسی عجیب داشتم؛ اما را با زبانم چرخاندم و ته حلقم فرستادم. هرچند سخنم گلوگیر شده بود، اما بهتر از آن بود که به ابراهیم بگویم و با نگاه سنگین او در زمین فرو روم. 🔻او همیشه نسبت به مهمانانش، هر که باشند، داشت و ترسیدم نکند این سخنم بی‌ادبی باشد. خب راستش حال ابراهیم مرا نگران کرده بود. 🔻در مدت کوتاهی که با خود می‌رفتم، صدای ابراهیم مرا به‌خود آورد. ابراهیم نزد مهمانان بازگشته بود و این‌بار به‌گونه‌ای دیگر با آنان سخن می‌گفت. 🔻ابراهیم در حالی که از سرش را پایین انداخته بود، به آنان گفت: رفتار عجیب شما من و خانواده‌ام را نگران کرده است؟ نکند غذا خوب نیست؟ شاید در شأن شما نبود؟ «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ» 🔻آن مهمانان که هیبت‌شان مرا گرفته بود، این بار لبخندی زیبا و دلشنین بر لبانشان جای گرفت. گویی تمام وجودم با لبخند آنان گرفت. چه لبخند دلربایی. اما این آرامش تنها لحظه‌ای با من بود. آنان به ابراهیم مژده‌ای عجیب دادند: ابراهیم، تو را به فرزندی دانا بشارت باد. قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ 🔻من که چشمانم از حدقه بیرون زده بود، نگاهی به سپید ابراهیم کردم. مژده فرزند به یک پیرمرد می‌دهند!! 🔻راستش نمی‌دانستم عصبانی باشم یا از تعجّب بخندم. عجب گستاخی. خانه ابراهیم آمده‌اند. غذا که نمی‌خورند هیچ؛ حالا او را به گرفته‌اند. دلم برای ابراهیم سوخت و با خود اندیشیدم: باز هم عده‌ای از مردمان ناسپاس، ابراهیم را شکستند. آخر خیلی‌ها او را به دلیل نداشتن فرزند به سخره می‌گرفتند. 🔻با پاسخ عجیب و البته به گونه‌ای توبیخ‌وار ابراهیم بیشتر دلم گرفت. او گفت: مرا در پیری به داشتن می‌دهید؟ این چه بشارتی است؟ شما مرا به چه چیزی بشارت می‌دهید؟ «قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ». 🔻هرچند ابراهیم همیشه مهربان بود و با جاهلان بسیار صبورانه برخورد می‌کرد؛ امّا گویی این بار خبری دیگر در راه است! میان او و آن مهمانان پرهیبت و عجیب، سرّی بود که من نمی‌دانستم. 🔻آنان پاسخ دادند: ابراهیم، آیا از رحمت حق تعالی مأیوس شده‌ای؟ ما حق، از سوی خدای تعالی برای تو آورده‌ایم. «قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ» 🔻همین کافی بود که نام در برابر کوه آورده شود. ابراهیم چون کوهی استوار که زلزله‌ای عظیم آن را از جای بکند و تکه‌تکه کند و تمام هستی آن را به باد دهد، محو می‌شد. در برابر خدا هیچ در هیچ می‌شد و گویی غلامِ‌ حلقه‌به‌گوشی است که به خدمت ایستاده است. 🔻ابراهیم گفت: از خداوند جز گمراهان نامید نمی‌شوند. «قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» و امید بار دیگر تمام وجود ابراهیم را فراگرفت. 🔻در آن لحظه تنها یک چیز را دوست داشتم: در دریایی ابراهیم شنا کنم و با نسیم وزیده‌شده در قلب او به پرواز در آیم. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 اصلاح اجتماعی (۲): اصلاح‌طلبی، عامل جذب رحمت حق تعالی ✍ اصغر آقائی ______________________ 🔻جهان بر محور «رحمانیّت» حق تعالی خلق شده است. در این میان، ویژه خداوند نصیب کسانی خواهد شد که صفاتی ممتاز داشته باشند. 🔻یکی از این صفات ممتاز «» است. خداوند در سوره هود می‌فرماید: «وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ: و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند!» (هود/۱۱۷) 🔻طبق این آیه شریف الهی، هیچ فرد یا گروهی دچار بلای الهی نمی‌شوند مگر آنکه از مسیر اصلاح جداشده باشند. 🔻اما نشانه فرد چیست؟ هرچند سخن در این باره بسیار است؛ ولی یکی از اوصاف بارز انسان مصلح، دوری از خودبرتر بینی است. خداوند در آغازین آیات سوره مبارک بقره منافقانِ خودبرتر بین را چنین معرفی می‌کند که هرگاه به آنان گفته می‌شود اهل اصلاح باشید، متکبّرانه تنها خود را صالح و در مسیر اصلاح معرفی ‌می‌کنند. خداوند می‌فرماید: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ: و هنگامی که به آنان گفته شود «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم»! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul