eitaa logo
حیات معقول
234 دنبال‌کننده
160 عکس
268 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
گام به گام با انسان کامل ۶ ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام اول: با آدم (5): سرگشتیِ طغیان 🔻 نیز دچار شد؛ اما حکایت او با بیرونی شروع شد «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ» و با چهره شیطان ادامه یافت؛ تا جایی که شیطان به متوسل می‌شود؛ چراکه آدم حریف سرسختی است: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»؛ و در حکایت آدم، خداوند از نفسانی و آدم هیچ سخنی نگفته است؛ هرچند هر خطائی از به گونه‌ای به خود است «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»؛ اما نفس انسان کامل، خدامحور است؛ نه خودمحور. 🔻 اما قصه در فرزند آدم، ، به گونه‌ای دیگر ادامه یافت. در او طغیانگر و اسیر خود که نه تقوا دارد و نه خوف الهی، او را به اوّلین ظلم تاریخ، ظلم خودخواسته، می‌کشاند «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ». آری او چون شیطان، در برابر پروردگار خویش می‌کند؛ و هر طغیانی، حسادتی؛ و هر حسادتی، ظلمی؛ و هر ظلمی، فسادی؛ و هر فسادی، ندامتی در پی دارد؛ لذا او نیز شد، و در خودساخته غلطید «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ». آری نفس آدم بود، و شیطان از این خواسته ذاتی او بهره جست؛ اما نفس قابیل، و ؛ لذا در آدم، محور سخن آن محرک بیرونی است و در قابیل، نفس طاغی او. 🔻 مباد که هیچ‌کس ظلم خویش شود؛ و بدتر از آن، مباد که فردی در این سرگشتگی، به خدای خویش پناه نبرد و به ظلم خودکرده، نکند؛ بلکه در پی آن ظلم باشد و قابیل چنین کرد. او که جسد برادر خویش را بر دوش می‌کشید، مانده بود با آن چه کند. توبه نداشت، اما قتل برادر و جسد بی‌جان او و پاسخگوبودن در برابر پدر و دیگران را خوب می‌فهمید؛ لذا در پی چاره بود. و کلاغ آمد «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ» 🔻 او کار را دید که چگونه شیئی را در زمین پنهان می‌کند، باز فریبکارش، به ، و با غرور سخن گفت؛ بدون آنکه به درگاه خداوند، چون پدر کند و این فهم جدید باشد که خدایش به او آموخت؛ و با خود، غرور خویش را فریاد زد که آیا من از این کلاغ عاجزترم؟ «قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي» 🔻 نمی‌دانم قابیل در نهایت کرد یا خیر ولی آنچه از بر می‌آید، تنها فریب‌ نفس را خوردن و ندامت اوست و جالب آنکه خداوند دو بار بر او تاکید می‌کند؛ اما از توبه او سخنی نمی‌گوید. او ابتدا پس از قتل برادر نادم شد، و در پسِ دفن جسد بی‌جان برادر نیز همچنین «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ». ندامت با ندامت فرق می‌کند. پدر قابیل، آدم ع، ، خداوند، چون نادم می‌شود؛ بدون هیچ تأمّلی بر خویش می‌کند؛ اما قابیلِ نادم، توبه‌ای نمی‌کند؛ و این یعنی ندامتی که در پسِ آن و بازگشت نباشد؛ نه توبه است و نه ندامتی که در احادیث، توبه خوانده شده؛ بلکه تنها یک و فهم کار نادرست است. 🔻 آری ندامتی، در مسیر و برآمده از و صفت انسان کامل است که فرد را به تکاپو وادارد و او را بی‌خور و خواب سازد و او در وجودش جوشش کند و سراسر او را بگیرد؛ و حاصل این عقل و عشق در هم‌آمیخته، صفت زیبای باشد که حریّت را در پی دارد؛ نه آنکه با حساب و کتابی محدود، که فریبی عقل است؛ خود و دیگران را نه به حیات معقول بکشاند و نه از عشق سیراب کند. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۷ ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام اول: با آدم (۶): اعتراض 🔻 در تعجبند. خلیفه خداوند و خاک. اما امر الهی صادر شده بود: ای فرشتگان بشری از خاک خواهم آفرید. «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ». 🔻 شاید همین «خاک» مایه فرشتگان را فراهم آورد؛ اما اعتراض داریم تا اعتراض. 🔻فرشتگان چون اهل بودند با نظاره به کالبد خاکی این مخلوق جدید تنها سؤالی پرسیدند؛ هرچند که بوی اعتراض می‌دهد: آیا موجودی سفّاک و خونریز را خلیفه قرار خواهی داد؟ «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ ». آنان که خوب معنای اللهی را می‌دانستند و خلقت، یعنی ، را درک می‌کردند؛ بنابراین اعتراضشان را به تسبیحِ خویش مستدل می‌کنند که خدایا چرا چنین موجودی می‌آفرینی؟ در حالی که ما به تسبیح تو مشغولیم «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ». گویی فرشتگانِ غیرتمند، آفرینش موجودی با وصف «خلیفه» را، کنایه‌ای به تسبیح خویش می‌بینند؛ گویی تحفه آنان، تسبیح‌شان، لایق درگاه حق نیست؟ فرشتگان غصه‌دارند و از شدت غیرت و محبّت، معترض. 🔻 اما اعتراض به گونه‌ای دیگر بود. او نیز معترض است؛ اما اعتراض او بوی می‌دهد؛ نه بوی سؤال و طلب فهم جدید مانند فرشتگان. شیطان صریح و بی‌پرده می‌گوید چگونه چو منی بر این ازخاک‌آفریده سجده کند؟ «قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا». 🔻 آن اعتراض از روی غیرت و فهم و ادب کجا؛ و این اعتراض نشأت‌گرفته از و تکبر و انکار و جحود؛ لذاست که خداوند حرکت شیطان را، استکبار، طغیان، و گمراهی نامید؛ و تمام اینها یعنی ؛ و شیطان کافر بود «أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» 🔻 نشانه اعتراض از روی آن است که هرگاه مسئله برای فرد حل می‌شود؛ دیگر منیّت و به کناری می‌رود؛ و تمام او ادب می‌شود و فهم و اطاعت؛ و فرشتگان وقتی کار خلقت آدم، در ظاهر و باطن، تمام شد؛ و او به شرافت خلیفه اللهی هم در ظاهر و هم در باطن مفتخر شد؛ و چون خداوند ظاهر و باطن، در او جمع شد؛ خطاب رسید سجده کنید، و فرشتگان ناگاه بر سجده افتادند جز ابلیس که جنّی کافر بود و خودفریب و گستاخ و خودبین و خودبرتربین و تمام اینها یعنی کفر «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ» ... و سفر ادامه دارد ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۹ ✍ اصغر آقائی ________________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۱): دعوت برادرانه 🔻 وقتی با در سفری، هم غصه‌دار هستی و هم شاد؛ شاد از اینکه با او همراهی و غصه‌دار از انسان‌های بسیاری که سخن او را درک نمی‌کنند. این ع است که با سخنی رسا، برادرانه و پرمهر قوم خویش را فرامی‌خواند: ای قوم من خدا را عبادت کنید؛ تقوا پیشه کنید؛ و سخن من را که فرستاده خدایتان هستم، گوش فرا دهید «قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ*أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ» 🔻 به مردمان زمان نوح، به صاحبان ثروت و مکنت و پیروانِ بی‌توجه به عقل و فطرتِ آنان که می‌نگری، گویی گوش‌هاشان کر است و چیزی نمی‌شنوند و چشمان‌شان نابینا و با خود زمزمه می‌کنم: کافران گویی از سخنان پیامبرانشان جز صدایی بی‌معنا به گوششان نمی‌رسد، به راستی کر و کورند و تعقل نمی‌کنند «وَمَثَلُ الَّذينَ كَفَروا كَمَثَلِ الَّذي يَنعِقُ بِما لا يَسمَعُ إِلّا دُعاءً وَنِداءً ۚ صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَعقِلونَ» 🔻آنان به‌جای آنکه سخن او را بشنوند، او را به و گمراهی متهم می‌کنند «قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ»؛ اما این نوح صبور است که بیهوده و زبان‌های نیش‌دار آنان را تحمل می‌کند. 🔻 نوح بار دیگر به نرمی و پرمهر سخن می‌گوید؛ گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است. او می‌گوید: قوم من، عزیزان من، من نه نادانم و نه گمراه؛ من تنها فرستاده کسی هستم که شما را آفریده؛ جهان را آفریده است. «قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» من تنها پروردگاری را به شما می‌رسانم که مرا مأمور به این کار کرده است. 🔻 و نوح، در حالی که تمام قلب و روح او به میدان آمده، و بغض گلویش را گرفته است؛ با گردش چشمی در چهره‌هایی که او را پرکینه می‌نگرند، استوار، اما با قلبی پردرد، ادامه می‌دهد: آیا تا کنون غیر از از من دیده‌اید؟ آیا من خیر شما را نمی‌خواهم؟ چرا به سخنان من گوش نمی‌کنید؟ اگر من آنچه را که می‌دانم، نمی‌دانستم؛ آیا چنین خود را به جدال بی‌انتها با شما مشغول می‌کردم؟ من به خاطر آنچه می‌دانم و شما نمی‌دانید، صبورانه و برادرانه تنها شما را به خیر و نیکی دعوت می‌کنم؛ فقط همین. «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». و باز قصه تکراری انکار؛ از مردمانی که نوح غصه‌دارشان است؛ گویی نوح وام‌دار آنان است؛ وام‌دار آن مردمان ناسپاس؛ و من ناگاه با حیرت به دیواری تکیه می‌کنم و آهسته در حالی که قطره اشکی از کنج چشمانم سرک می‌کشد، این قطعه دردناک از دعای را زمزمه می‌کنم: [خدایا] تو دائما با مهرورزی به من نزدیک می‌شوی؛ اما من کینه‌توزی می‌کنم؛ و تو در برخورد با من از در دوستی وارد شده، به من محبت می‌کنی؛ اما من قبول نمی‌کنم؛ گویی من بر تو منّت دارم و تو وام‌دار منی 😭 "وتَتَحَبَّبُ إلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إلَيكَ ، وتَتَوَدَّدُ إلَيَّ فَلا أقبَلُ مِنكَ ، كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيكَ" 🔻 آه آه از سه همیشه همراه و و . تا وقتی سران قومی اهل نفاق باشند و مردمان آن، جاهلانه پیرو آنان؛ فریب تنها زاده آنان خواهد بود؛ و در پس آن ؛ و قوم نوح نیز با او چنین کردند. 🔻 اما نوحِ مهربان، که ناله‌ها و مویه‌هایش دلم را به رنج آورده است؛ و گاه گاه منِ به ظاهر محبّ و همسفر او، با خودخوری و تعصبِ کنترل‌نشده، که گویی طاقتم تاب شده است، در دلم او را قضاوتی نادرست می‌کنم و با زمزمه‌ای ریز که خود هم از شنیدنش عاجزم، می‌گویم بس است دیگر؛ و قبل از آنکه با نگاهم او را متوجه آنچه در دلم بود کنم، او خود آن را فهمیده بود، و باز آن لبخند تکراری اما شیرین و دلربایش، آرامم می‌کند و وقتی در پسِ لبخند او، علت را کنجکاوانه جستجو می‌‌کنم، جز محبت و عشق به مخلوق پرودگارش چیزی نمی‌بینم. 🔻 و نوح دردمند، خسته نمی‌شود چرا که او بر پیمانی که خداوند با او بسته است، مردانه متعهد است؛ پیمانی مستحکم که خداوند از همه پیامبران گرفته است «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» 🔹 راستش دیگر احساس می‌کنم طاقت همراهی با را ندارم.😔 گویی اصلا او را نمی فهمم، اما یک چیز مرا به ادامه راه تشویق می‌کند ... و آن اینکه اگر علت چیزی را نمی‌دانم و درک نمی‌کنم، آن را لااقل انکار نکنم؛ و به سخن خداي خویش اعتماد می‌کنم که همیشه مرا به تبعیت از پیامبرانش، این انسان‌های کامل دعوت کرده است ... ... و باز سفر ادامه می‌یابد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۱۰ ✍ اصغر آقائی ____________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۲): در خانه نوح 🔻 سفر با ع که نزدیک به هزار سال عمر کرد و تبلیغ؛ سفر کوتاهی نخواهد بود. گاه و بی‌گاه خسته می‌شوی و از خود می‌پرسی او چه کرد که شکور لقب گرفت؟ «إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا» 🔻در این اندیشه بودم که ناگاه صدایی از میان کافران برخواست؛ صدایی که از گفتارش همراهی او با کافران بی‌ایمان آشکار بود. وقتی دانستم او کیست؛ بهت مرا فرا گرفت. او نوح بود. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ». 🔻 بهت که تو را فرا می‌گیرد گویی دیگر آن انسان حسابگر و عاقلی نیستی که به راحتی مسائل را تحلیل می‌کردی. آخر چگونه می‌شود که ولیّ خدا باشی و باز بر خویش پایبند؛ 🔻و تو آنگاه افزون می‌شود که بدانی این عبد شکور خدا با همسر خویش بسیار مدارا می‌کرد و با او به نیکی رفتار می‌نمود؛ اما افسوس و صد افسوس از حاصل این مدارا و نیکی؛ آن همسر نابخرد نه ندای فطرت خویش را لبیک گفت نه نیکی و صلاح عبد صالح خدا نوح را «كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَین». 🔻و او چون همسر لوط، جز خیانت پاسخی به همسر خویش نداشت و نوح همچنان عبد صبور و شکور خداوند بود. «كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا» 🔻 خدای من عالم ، چقدر متفاوت است؟ نیکی می‌کند اما خیانت می‌بیند و باز صبر می‌ورزد و شکر در زبان در کام‌پیچیده او که جز به حق گشوده‌ نمی‌شود، لطفی دیگر دارد که فرمود مؤمن، عاقل و شکور است و شِکر جان او است که شُکر زبانش می‌شود. ... و سفر ادامه می‌یابد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۱۱ ✍ اصغر آقائی ____________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۳): آرامش قبل از طوفان 🔻 صبور که قلبش مدام از سخنان قوم خویش در رنج است؛ اما به روی خود نمی‌آورد. 🔻 پاسی از شب گذشته و نوح در کنجی به نجوا نشسته است. روی صخره‌ای می‌نشینم تا نجوای دلداده‌ای با خداوند را گوش دهم. 🔻 دستان نوح با تمام زاویه خویش به آسمان گشوده شده است. این بار حال و هوای او متفاوت است. به صورتش که زیر نور ماه کمی روشن شده است، می‌نگرم؛ اشک او بر محاسن سپیدش جریان یافته است؛ و نسیم شبانگاهی، گاه و بیگاه بر محاسنش می‌وزد و من کمی به جلو نیم‌خیز می‌شوم. 🔻 صدای لرزان نوح بر قلبم لرزه می‌افکند: خدایا من شب و روز قوم خویش را به سویت دعوت کردم اما این فراخواندنِ من جز نفرت و دورشدن بر آنان نیافزود «قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا* فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا». 🔻 می‌دانستم در اوج هم که باشی، چون کمال انسانی در توست، باز محضر حق تعالی را نگاه خواهی داشت و نوح گویی باز خود را مقصر دوریِ قوم خویش می‌داند؛ چرا که می‌گوید «فراخواندن من» بر دوری آنان افزود؛ گویی او در دعوت خویش نقصی می‌بیند. 🔻 خدایا چگونه می‌اندیشد؟ این عبد شکور تو سال‌هاست که آن قوم لجوج را به سویت خوانده است؛ اما ... باورم نمی‌شود؛ گاه یک کار ناقص خویش را چنان با منّت در سفره دیگران می‌گذارم که گویی ... . 🔻 خدای من چقدر دورم دور، دور از انسان‌بودن و این سفر چه میزان تاب‌آوری‌اش سخت است و شاید اکنون فهمیدم راز فرار بسیاری از افرادی که امام زمان‌شان را با ناله‌ می‌خوانند اما وقتی بیاید تاب حکم‌اش را نخواهند داشت. 🔻 و نوح ادامه می‌دهد و البته تواضع او هیچگاه به ذلت نمی‌انجامد و می‌داند بت‌پرستی و ولیّ خدا، کم گناهی نیست؛ و جایگاه خویش را خوب در می‌یابد. او می‌گوید: پروردگارم، آنان هم مرا عصیان ورزدیدند و هم سراغ بت‌هایی رفتند که هیچ نفعی برایشان نداشت؛ و مکری بزرگ ورزدیدند. «قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا*وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا» 🔻 دعاهای نوح را که شنیدم، احساس غریبی در من افتاد ... . نوح، عبد صبور خدا، این بار گویی از قوم خویش شکایت می‌کرد ... ... و سفر ادامه می‌یابد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۲) ✍ اصغر آقائی ____________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۴): شک سازنده 🔻 هر آنچه در توان دارد به میدان آورده است. و من همچنان نظاره‌گر دو سوی میدان هستم؛ نبرد نوح با قومی خودبرتربین که سخن حق نوح را باور نمی‌کند؛ میدانی که گاه وقتی به خود توجه می‌کنم، نیز کارزاری شبیه آن را می‌ بینم. 🔻 لحظه‌ای به خود بازگشتم و پرسیدم نکند نوح را فردی می‌دانند و از این رو سخن او را برنمی‌تابند، هنوز گرفتار این بودم که سخن نوح مرا به خود آورد: قوم من هیچ مال و ثروتی از شما نمی‌خواهم «وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ». و من آرام شدم؛ آرامشی که می‌دانستم، موقت است؛ چراکه سکون و آرامش درونی چیزی نیست که به راحتی به دست آید. 🔻 شکار وقتی خالی از قوای بازدارنده باشد، شکارچیانی که جز خواسته خویش را نمی‌بینند، یورش خواهند برد و بار دیگر دل ناامن و ضعیف من، به یورشی دیگر پر تلاطم خواهد شد: نکند مخالفان نوح، بهانه‌هایی سترگ دارند ... هرچه باشند انسان‌اند و منطق و فکر دارند. 🔻 هیچگاه دوست نمی‌داشتم که جولانگاه چنین پرسش‌هایی باشد؛ اما می‌دانم قلب یک انسان گاه از روی است و گاه از روی و گاه از روی ؛ و تا به میدان پرسش وارد نشوی، نه منبع آن پرسش دقیق روشن خواهد شد و نه آگاهی بیشتری، نصیبت. 🔻 با گوشه چشمی به نوح کمی از او، با هراس و دلهره فاصله گرفتم، از برخورد نوح با من و این که با نزدیکی به مخالفانش، چه چیزی نصیبم خواهد شد. اما نوح به من نگاه کرد، گویی با نگاهش به من گفت، جستجوگر حقیقت، از من است و با من است؛ هرچند که در کنارم نباشد. 🔻 از نوح که می‌گرفتم با خود می‌گفتم: مگر می‌شود سال‌ها کسانی را به حق دعوت کنی و جز اندکی نپذیرند؟ مگر می‌شود ... . نمی‌دانم این چه حسی بود، اما خوب درک می‌کردم با هر فاصله‌ای که از نوح می‌گرفتم گویی دیگر با من همراه‌تر می‌شد و این را در ذهنم به تازش در می‌آورد و من در خود احساس غروری خاص می‌کردم که گویی تفکراتم جوشش کرده است و من هم برای خود کسی شده‌ام. 🔻 میان حق و باطل گویی در هروله بودم، نه می‌خواستم خود را باطل و در باطل ببینم؛ و نه دوست داشتم لذت آن پرسش‌های درونی خویش را که دقیق منبع آنها را نمی‌دانستم، ترک کنم؛ و من بی‌توجه به نوح سوی مخالفانش رفتم. ... و سفر ادامه می‌یابد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۳) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۵): همراهی با مخالفان نوح 🔻به نوح که نزدیکتر شدم. دو گروه بودند؛ عده‌ای که بیشتر از قوم بودند، پر شرر و داغ سخن می‌گفتند و گروه دیگر که بیشتر از افراد ضعیف جامعه بودند، گوش می‌دادند؛ اما یک امر میان همه آنها بود، سخنان نوح. البته نمی‌دانم سران قوم نیز سخنان نوح برایشان عجیب بود یا خود را به تعجب می‌زدند تا دیگران سخنان آنها را باور کنند. 🔻 آن قومِ درتعجب فرورفته، با یکدیگر می‌گفتند: نوح نیز مانند ما بیش نیست؟ ادعاهای او عجیب است؟ مگر چنین چیزی ممکن است ... . «َقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ». آنان ادامه دادند: نوح تنها فردی قدرت‌طلب است «يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ» و اگر خداوند می‌خواست فرشتگانی را نازل می‌کرد «وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً»؛ او سخنانی عجیب می‌گوید که پیش از این سابقه ندارد «مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ». حتما او دیوانه است که چنین سخنانی می‌گوید او را تا زمانی رها کنید شاید از دیوانگی دست بردارد «إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ» 🔻 تمام سخنان آنان همین بود: «نمی‌شود، قدرت‌طلب است، دیوانه است و مانند آن»؛ مجموعه‌ای از تهمت‌ و جهل و غرور؛ حق با نوح بود آنان قومی جاهل بودند «وَلَكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ» 🔻سخنان قوم نوح من را یاد چند روز پیش انداخت. کنار صخره‌ای بلند ایستاده بودم و به این خویش در طول تاریخ و همراهی با می‌اندیشیدم که عاقبتش چه خواهد بود؛ که محاجّه همیشگی نوح با قومش مرا به خود آورد. 🔻 نوح می‌گفت: آیا تعجب می‌کنید که ذکری از سوی پروردگارتان بر فردی از شما نازل شود «أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ». 🔻من هم راستش آن موقع تا حدی به مخالفان حق داده بودم؛ اما گویی نوح در ادامه پاسخ من و امثال من را داد. او گفت: آمدن این «ذکر» از آن جهت است که شما را انذار کند، شاید اهل تقوا شده، مورد رحمت قرار گیرید «لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». 🔻در غوغای درونم، پاسخ حق واضح بود و آن اینکه مگر می‌شود فردی که نه است و نه در پی موقعیت، بیخود ادعایی کند که خود را در چنین دردسرهای بی‌شماری قرار دهد. به ویژه آنکه او ادعای خاصی هم ندارد، نه می‌گوید خزائن حق تعالی و غیب او نزد من است و نه آنکه فرشته‌ای هستم که شما را نمی‌فهمم. او تنها انذاردهنده بود، همین. «وَلاَ أَقُولُ لَكُُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ». 🔻من که گویی کم کم آرام می‌شدم و یقین می‌یافتم حق با نوح است؛ با دوباره نوح توسط قوم جاهلش، مطمئن شدم که تمام حق با نوح است؛ زیرا هیچگاه فرد منطقی و حق‌طلب، در برابر یک فرد بی‌سلاح که تنها سخن حق می‌گوید، دست به خشونت و تهدید نمی‌زند؛ اما قوم نوح باز چون گذشته تهدیدات خویش را تکرار کردند: ای نوح اگر دست برنداری، سنگسار خواهی شد. «قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ». 🔻و نوح نیز در مقابل این تهدید، پرتکرار در کلامش را بیان کرد: «قومِ من». آنقدر این عبارت در زبان نوح تکرار شده بود، که من نمی‌دانستم چه کنم و چه گویم؛ گاه حرصم می‌گرفت و خودخوری می‌کردم؛ آخر این چه قومی است که تو داری؛ و پشت سر هم قومِ من، قومِ من، می‌گویی؟! آخر این میزان محبت و دلسوزی از چه روست؟! 🔻نوح در پی آن عبارت پر مهر، گفت: خدایا قوم من مرا تکذیب کردند. «قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ». گویی نوح باز تمام اشکال را به خود بازمی‌گرداند. ... و سفر ادامه می‌یابد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۴) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۶): بازگشت دوباره 🔻 آنقدر یکسویه قوم نوح فراوان بود که تمام وجود و قلبم سخن نوح را تکرار کرد که ای قوم شما را جز افرادی جاهل نمی‌بینم «وَلَكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ» 🔻نشانه‌های در آن قوم نگون‌بخت را فراوان می‌دیدم و جاهل وقتی تاب مقاومت در برابر استدلال را ندارد، از روی خانمان‌سوز، نابودی خویش را می‌طلبد و آنان نیز گفتند: ای نوح بسیار با ما جدال کردی، عذابی که به ما وعده می‌دهی بیاور اگر راست می‌گویی. «قَالُواْ يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» 🔻و در این میان که حاضر نبود نه از مأموریت خویش و نه به خاطر آن قوم جاهل، از اندک‌مؤمنان اطراف خود دست بردارد «وَمَا أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ » که هر دو را چون دُرّی گرانبها می‌دید و دست‌برداشتن از آنها را بزرگ می‌دانست «وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ» 🔻من که از خویش از نوح به اسم ، در رنج بودم، به کناری رفتم تا ببینم نوح با این خواسته آن متکبران که حاضر بودند نابود شوند اما سخن حق را نشنوند، چه رفتاری خواهد کرد. قلبم به تپش افتاده بود. فضای سنگین سکوت همه جا را گرفته بود، و گویی همه منتظر نوح بودند. مؤمنان از یک سو، نگران؛ و دیگران با نگاهی پر تکبر و گران، منتظر بودند. 🔻نوح به سخن آمد؛ اما این بار نیز که هرچند با همان عبارت پر از دلسوزیِ «قوم من» شروع شد، اما در کنار این عطوفت تهدیدی لطیف دیده می‌شد. نوح گفت: قوم من اگر جایگاه وعظ و دعوت به حق من برای شما سنگین است، من به خدای خویش توکل می‌کنم و شما و آن بت‌ها و شریکانِ باطل، هر آنچه می‌توانید انجام دهید و هر حیله‌ای که می‌توانید به کار بندید. «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ» 🔻این سخنان او بر یقین من افزود که نوح و تواضع او از روی نبود که ، حتی در اوج تنهایی نیز هیچگاه ضعیف نیست؛ زیرا با حق است و حق با او. و نوح، با صلابت، روی از قوم خویش برگرداند و به آسمان گشود. 🔻او گفت: خدایا هر آنچه توانستم کردم و از آنها جز استکبار و دوری و اصرار بر باطل ندیدم «وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا*ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا*ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا» خدایا به آنها گفتم، هر آنچه کرده‌اید، بازگردید که خداوند بسیار آمرزنده است «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا*يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا» 🔻ناگاه به یاد پیشین نوح افتادم که مجموعه‌ای از تواضع و مهر و شکوه بود و گویی باز قصه دعوت نوح و انکار قوم ادامه خواهد داشت. در این اندیشه بودم که ناگاه دعای پر صلابت نوح را شنیدم: بارخدایا از این کافرین هیچ جنبده‌ای را باقی مگذار «وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا» 🔻آنقدر نوح با دلسوزی و تواضع و صبر با این قوم لجوج برخورد کرده بود که باورم نمی‌شد؛ اما نوح بود که می‌کرد و انسان کامل، خانمان‌سوز است. 🔻و دانستم عذابی در راه است؛ و من از این که دوباره به آغوش انسان کامل بازگشته‌ام، خوشحال بودم‌. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۵) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۷): نشانه‌های عذاب 🔻 نوح ع در حالی که بر خویش با خداوند متعال، بر تسلیم خویش در برابر او، وفادار بود، و جز او را نمی‌خواست، دست بر دعاشد «فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» 🔻 او گفت: خداوندا من را به خاطر این و تکذیب و حق‌ناسپاسی این قوم عنود یاری ده «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ» 🔻 و دعای همیشه مستجاب است، چه رسد به آنکه مضطر شده، دست بر دعا شود. «فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ» 🔻من که در کناری نظاره‌گر نجوای دلسوزانه عاشقی با معشوق خود، بودم؛ ناگاه در قلبم صدایی را حس کردم. او با من گفت اگر نوح انسان کامل است و دلسوز، چرا نفرین می‌کند؟ چرا از هدایت قوم خسته می‌شود؟ 🔻 من که بارها و بارها این صدای آشنا را شنیده‌ بودم و هر باری که آن را پی گرفته، بدان اهمیت داده بودم، سراغم آمده بود؛ باز گویی سوی آن به حرکت درآمده بودم. 🔻 اما لحظه‌ای به خود آمده، در سویدای قلبم با خود گفتم: وقتی آشکار، حقایق را کامل بیان نمی‌کند چرا به سخنش اهمیت دهم؟ چرا عهد الهی را با خود فراموش می‌کنم که فرمود: ای فرزندان آدم مگر [در فطرت شما] با شما عهدنبستم که شیطان را عبادت نکنید، که او دشمنی آشکار برای شما است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» 🔻و من بار دیگر می‌رفتم تا در ظلم و جهل خودساخته‌ام گرفتار شوم که انسان بسیار ظلوم و جهول است «إِنَّ الْإِنْسانَ‌ لَظَلُومٌ‌ كَفَّارٌ». 🔻اما این بار همراه انسان کامل بودم و این همراهی بار دیگر در بزنگاهی خانمان‌سوز دستگیرم شد و دل به خدای خویش سپردم و با عمق قلبم از وسوسه‌ها و دروغ‌پردازی‌های شیطان به خدا پناه بردم که فرمود: هرگاه وسوسه‌ای از سوی شیطان سوی تو آمد، و تو را در راه باطل به جنبش در آورد، به خداوند شنوا و بینا، پناه ببر. «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» 🔻 و من تا به خدای خویش بردم، گویی گوش و چشم دیگری یافتم و آنچه از خاطرم بردم بود را بار دیگر به یاد آوردم. به‌یاد آوردم زمانی را که خداوند به نوح گفت: دیگر بیش از آن افرادی که به تو ایمان آورده‌اند، کسی دیگر ایمان نخواهد آورد. «وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ». 🔻 و من به‌یقین دانستم که هیچگاه انسان کامل، از روی و مانند آن، تنها به خاطر آنکه از سختی‌ هدایت‌گری، خویش را رها کند، دست بر دعا نمی‌شود و قوم خویش را نفرین نمی‌کند. 🔻و نوح نفرین کرد. 🔻 وقتی یک‌دله، به آنچه در جریان بود بازگشتم، دیدم نوح با خود وحی الهی را زمزمه می‌کند. خداوند فرمود: ای نوح پیش چشمان ما و به وحی ما، کشتی بساز. «فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا» 🔻 و نوح، عبد مطیع خداوند، بدون آنکه سؤالی کند، و به درد سرهای ساخت کشتی، دور از دریا، و بدون آنکه به قوم، بیاندیشد؛ شروع به ساخت کرد، که انسان کامل جز خواست حق چیزی نمی‌خواهد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۶) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۸): ساخت کشتی 🔻نوح به ساخت کشتی مشغول شده بود و باز قوم نادان دست از بر نمی‌داشتند. «وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ» 🔻من که شنیده‌بودم تمسخر روش جاهلان است؛ از وقتی با همراه شده‌ام، این را با عمق جانم درک کرده‌ام که هر میزان دشمنِ انسان کامل بیشتر می‌شد، تمسخر او نیز بیشتر. 🔻قوم نوح بدون آنکه ذره‌ای در اندیشه خویش کنند، دست به تمسخر زدند. و من دانستم از عقل و ایمان می‌جوشد و و لجاجت از جهل و کفر. 🔻 هر گروهی که او را در حال ساخت کشتی می‌دید، به نحوی او را به سخره می‌گرفت؛ اما این بار سخنان دیگری داشت. 🔻نوح بدون آنکه سخن خویش را با پرتکرار و دلسوزانه «قوم من» همراه کند، سخنی گفت که از آینده‌ای هولناک خبر می‌داد. من به تجربه آموختم که نوح در مقام وعظ و دعوت و ارشاد، دلسوزانه قوم خویش را به حق فرامی‌خواند؛ و عبارت پرمهر "قوم من" از زبانش نمی‌افتاد؛ اما اکنون که لحظه دردناک عذاب کوبنده نزدیک می‌شد، دیگر جای دلسوزی نبود. «وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» 🔻 نوح صبورانه و باصلابت به آنان گفت ما را به‌سخره بگیرید که زمان به سخره‌گرفتن شما نیز خواهد رسید؛ که سخره‌ی باطل از روی نادانی؛ و سخره‌ی مؤمن از روی ایمان است؛ نوعی بروز شادی درونی از دیدن وعده‌های حق تعالی «قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ» 🔻ساخت که به پایان رسید، و من با صحنه‌ای عجیب مواجه شدم. از هر سو مختلفی رو به سوی کشتی نهاده بودند. آشکار بود امری بسیار عظیم در پیش است که زمین و زمان را به هم خواهد ریخت و این مهر حق است که حیوانات را جفت‌جفت به داخل کشتی نوح می‌راند تا جهان نابودی کامل را نبیند. «قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» «فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» 🔻من بر تخته سنگی نشسته همه جا را زیر نظر داشتم و نوح به‌سختی در تلاش. عرق‌ِ برجبین‌نشسته او، عجیب بود. او غرق در ذات حق تعالی بود و جز اجرای امر او، چیزی نمی‌خواست. 🔻از جا بلند شده به سویش رفتم. کمی به او تعارف کردم. آب را که دید کشید و با نگاه مهربانش، تشکر کرد. و من از آهِ او به جای خود بازگشتم. 🔻متحیر از اینکه این آه نشان از افسوس او نسبت به هلاکت قوم خویش است؛ یا باز یاد در آینده افتاد. در طول سفر با انسان کامل بارها از بر بالین نهری خروشان شنیده بودم. 🔻اما از انسان کامل آموخته بودم، بر لجوج نوعی ابلهی است. 🔻و من بر آن کشته فتاده به هامون گریستم. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۷) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۹): و اینک طوفان 🔻 نهصد و پنجاه ساله قوم به پایان رسیده است؛ و چه پایانی تلخی. پایانی که در انتظار هر قوم و فرد لجوجی است که نه حق‌جوست؛ و نه حق‌پذیر. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا» 🔻و این‌چنین قوم و فردی، ظالم است‌. آری به هر میزان از حق دور شده، آن را نپذیری، آگاهانه در وادی ستم قرار گرفته‌ای؛ ستم به خود، خدای خود و نعمتهای او؛ و وای از زمانی که در غفلت و ظلم، عذاب الهی نازل شود. «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ» 🔻من با چند نفر دیگر در حال جابه جا کردن حیوانات داخل کشتی بودم که ناگاه کشتی با تکانه‌ای سهمگین به حرکت درآمد، حرکتی که با فرمان نوح و به نام "الله" ایجاد شده بود. «وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» 🔻طوفانی که از فوران‌کردن آب در تنور شروع شده بود «حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ» به طغیان آمد. هرچند واژه طغیان که پیش از این در قرآن خوانده بودم، عظمت و مهیب‌بودن طوفان را نشان می‌داد؛ اما درون کشتی غوغائی بود. «إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ» 🔻زمین و آسمان به هم ریخته بود. با سرعت خود را به عرشه کشتی رساندم. خدای من به هر جای زمین که می‌نگریستی، چشمه جوشانی، دهان باز کرده بود و آب چون آتشفشانی فوران می‌کرد. از کوه و دشت آب بود که جاری شده بود و اولین موجها با رسیدن این آب‌ها به هم، ایجاد می‌شد و دانستم که هیچ راه نجاتی نخواهد بود. «وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ» 🔻به جایگاه امن خویش در کشتی بازگشتم. کشتی با آن مسافران مختلفش، با تکانه‌های شدید در راه بود. حسی توأمان از ترس و آرامش در چشمان همه موج می‌زد؛ ترس از اتفاقی که در حال وقوع است؛ و آرامش از بودن با نوح. این شاید اولین باری بود که من با تمام وجود، آرامشِ بودن در کنار ولیّ خدا، انسان کامل را درک می‌کردم. 🔻 و من با خود تکرار کردم: و ما او و همراهانش را نجات دادیم. "فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ" ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۸) ✍ اصغر آقائی ________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۱۰): کشتی نجات 🔻در آن همهمه، صدایی لرزان به گوش می‌رسید: پسرم سوار شو و با کافران مباش. «وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ». 🔻، مظهر رحمت حق، پیش از قطعی‌شدنِ امر حق تعالی، آخرین تلاش‌های خویش برای نجات قوم؛ به ویژه فرزند نابخردش، انجام می‌دهد. پدر است دیگر. 🔻 در آن بارش سهمگین که دیگر به راحتی مناظر قابل رویت نبود، من نوح و فرزندش را به سختی زیر نظر داشتم. برایم مهم بود نوح در این فضای پرالتهاب چگونه می‌کند. 🔻البته در طولِ سفر هم خوب آموخته‌ بودم در کلاس پرتلاطم انبیا و ، جسارت و پی‌گیری می‌خواهد، نه خمودگی و کاهلی. 🔻... و فرزند نوح با صدایی پر نخوت و گفت: ضرورتی نمی‌بینم؛ اگر آب زیاد شود، بلندای این کوه، مرا کفایت می‌کند. «قَالَ سَآوِي إِلَی جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ». نمی‌دانستم، صدای پر از غرورش را باور کنم یا چشمانِ ازحدقه‌بیرون‌زده‌اش را. و من در مکتب انسان کامل آموخته بودم، در پسِ هر غروری، ذلّتی درونی نهفته است. 🔻نوح، بار دیگر صدای نحیفش را با تمامِ مهربانیِ معصومانه‌ی خویش همراه کرد و گفت: فرزندم امروز جز حق نیست «قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ» و آن صدای پر نخوت با موجِ آب طغیان‌کرده خاموش شد «وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ». 🔻نوح که از اطاعت فرزندش ناامید شده بود، سراسیمه خداوند را می‌دهد: پروردگارا! فرزندم که از من است را دریاب. «وَنَادَی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي». 🔻و البته در قاموسِ انسان کامل، حکمِ خداست، نه احساسِ جدا از عقلانیت و حکمِ حق؛ و نوح ادامه می‌دهد: و امر، امر توست، و وعده‌های تو حق است. «وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ». 🔻و خدا گفت: اهلِ انسان کامل، مؤمنان راستین او هستند، نه فرزندان ناخلف "قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ". و خداوند همیشه بندگان مطیعش را رشد می‌دهد؛ و به نوح آموخت: درخواست‌هایش نه بر پایه احساس، که علم باشد "فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ" 🔻 و نوحِ همیشه نیازمند به لطف حق، آموخت که درخواست نابجا نشانه جهل است و جهل، زیان و خسران. نوح باادب سر به زیر افکند و گفت: خدایا اگر مغفرت و رحمت تو نباشد، من از زیانکاران خواهم بود. "وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ" 🔻و فرزند نوح با ظالمان غرق شد «وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»؛ و من آموختم معیار از اهلان‌بودن است، نه از تبار نااهلان؛ و قومِ غرق‌شده در کورباطنی و تاریکیِ جهل، اینک در تاریکیِ آب‌هایِ انباشته، غرق می‌شود. «وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا عَمِينَ» 🔻دیگر طوفان به اوج رسیده است و آب طغیان‌کرده، قهاریّت خداوند را با تمام زیبایی و قدرت، به نمایش گذاشته است؛ که همیشه موجود تحتِ فرمانِ حق، قدرتمند و زیبا است. «إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ». موج‌های سهمگین چون کوه بر هم کوفته می‌شدند «وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ». و در آن غوغای آسمان و زمین تنها یک جا ایمن بود: کشتی نجات نوح «فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ» 🔻و همیشه کشتی نجات، نجات‌بخش است. بار دیگر تمام وجودم را حزن نامی از تبار نوح پر کرد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255