eitaa logo
حیات معقول
221 دنبال‌کننده
144 عکس
216 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 گام‌به‌گام با انسان کامل (۳) ✍ اصغر آقائی ___________________ 🌀 گام اول (با آدم ع): ... افتاد مشکل‌ها 🔻 که پا بگیرد تازه خواهی دانست که راه آنچنان که می‌نماید هموار نیست؛ و حسادت‌ها، کژه‌فهمی‌ها، قضاوت‌ها و ده‌ها مانع از درون بیرون در مسیر پرواز خواهد بود. 🔻 ع بر دو پای خویش ایستاده است. فرشتگانی، نه همه آنها، او را برانداز می‌کنند. فهم و علم ناقص همیشه دردسرساز است و شکوه شروع می‌شود و آن هم شکوه‌ای دوسر: ۱) از یک سو موجود جدید را می‌کوبند "يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ" و ۲) از سویی دیگر خود را بر قلّه عبادت می‌نشانند "وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ" 🔻 شاید همیشه کار حسادت، فضل دیگری را ندیدن، و مانند آن همین بلا را سر فرد می‌آورد: دیگری را بکوب؛ و خود را از نقص بروب. یک‌نوع تفرعن خفته. خدا نصیبمان نکند مگر آنکه قدمی در راه باشد. 🔻 مهم این نیست که ناقص داری یا کامل؛ مهم‌تر آن است که در برابر کامل‌تر، وقتی می‌فهمی حق را کنی و این کار است و فرشتگان چنین بودند؛ لذا آن اعتراض از روی عشق، به فرمان‌پذیری از رو عقل انجامید: "قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا" 🔻 آدم که از دست فرشتگانِ دوست کم‌بصیر نیازمندِ آگاهی رها می‌شود؛ خرامان با حوّایش در بهشتی در گردشند "وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا" که ناگاه پای دیگر می‌رسد. مانعی کاربلد، آگاه، و چون آتش پر جنب و جوش و خستگی ناپذیر. 🔻 نه مانند فرشتگان دردِ عبودیت و حق‌نمک‌شناختن را داشت و نگران جایگاه حق تعالی بود؛ بلکه حسادتی آمیخته به کینه در او موج میزد؛ اما خوب می‌دانست اگر عشق را از عقل جدا کند کارش پیش می‌رود. 🔻 و عشقِ آدم وقتی از پرتو عقل جدا می‌شود و کار خودش را می‌کند و شیطان از این عشق لحظه‌ای جامانده از دامان عقل بهره می‌گیرد "هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ'" و آدم و حوّا از بهشت اخراج می‌شوند. ... ادامه دارد ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۴) ✍ اصغر آقائی _____________________ 🌀 گام اول: (با آدم "۲"): ... اوّلین توبه 🔻 ع همراه با حوّایش اخراج می‌شوند؛ ، برای بازگشتی دوباره. آری اوّلین اخراج، تنبیهی از روی الهی بود و این اخراج، تنبیهی از روی الهی و این دو با هم بسیار متفاوتند. وقتی باد در کبکبه می‌کند و از امر الهی سرباز می‌زند؛ از درگاه الهی رانده می‌شود «فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ» و آدم نیز اخراج می‌شود؛ اوّلی می‌ورزد و اخراج می‌شود و دومی می‎ورزد و زیاده‌طلبی می‌کند؛ و این دو، بسیار متفاوتند. 🔻 آدم در زمین با حوّایش، از آنچه اتفاق افتاده است، در پیِ پوششی برای خود هستند «وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ». و او خوب می‌داند، خطائی بزرگ کرده است؛ و باید برای آن نیز پوششی چیزی بیابد. 🔻 آدم به درد آمده است. مانده چه کند. او که خداست و نام گرفته است، با خود می‌اندیشد و افسوس می‌خورد. گویی آنچه اتفاق افتاده است را با خود مرور می‌کند: خیلی از زمانی که خداوند با آفرینش تو به خود بالید «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» و از تو، ای تازه به دوران رسیده، در برابر مدعی، تمام‌قد دفاع کرد، نگذشته است؛ امّا تو ... و آدم، اشک می‌ریزد ... اشک و اشک و اشک. 🔻 گریه تمامی ندارد. شاید خوب نمی‌داند شویِ او از چه چنین گریان است؛ و حق دارد. او چون آدم، کامل کامل نبود و آدم را نداشت و از شدّت گناه و خطای انجام شده خبری ندارد؛ و وای از روزی که انسان بداند و عمق گناه را درک کند؛ است که تمام وجود او را می‌گیرد. 🔻 و آدم شرمسار است. او خوب می‌داند گناه کرده است؛ گنااااااه. خطا کرده است، خطاااااا. آه آه آه از این شرمساری. اشک امان نمی‌دهد. و آدم، در حال آدم‌تر شدن است. 🔻و شرمساری و توبه دو مقام خاص مؤمنان است. بدون شرمساری و توبه، نه نمی‌شود و شرمساری و توبه، حیا می‌خواهد و حیا، ایمان لازم دارد «لا ایمان لمن لا حیاء له» 🔻 و آدم توبه می‌کند «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ». کلماتی می‌آموزد. او شفاعت می‌شود و آن کلمات تامّه الهی، آن موجودات حقّ نورانی، آن مدارهای هستی، آن ، به فریاد پدر خاکی خویش می‌رسند و توبه آدم پذیرفته می‌شود. و ارث آدم برای فرزندانش می‌شود ... تا آنان نیز چون پدر عقل و عشق را یکی کرده در فراق یار بگریند ... تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۵ ✍ اصغر آقائی _______________ 🌀 گام اول: با آدم (۴): ... اوّلین جدال خونین ŸŸ آدم ع پذیرفته شد؛ و او در زمین ساکن شد. تا پیش از ع گویا نه زمینیان با آسمانیان داشتند و نه آسمانیان با زمینیان. به خویش مشغول بودند و به خویش مسرور. 🔻 با آمدن آدم ع گویی غوغای در آسمان و زمین به پا شد. از همان ابتدا، اهل آسمان چون به دید ناقص به آدم نگریستند، او را مزاحم تسبیح خود یافتند؛ و اهل زمین او را چون رقیبی دیدند و آغاز شد. 🔻 و این جدالِ آغازشده، چیزی نبود که به زودی تمام شود. آری که به وصف «عِبَادٌ مُكْرَمُونَ» نشان لیاقت گرفته بودند؛ در جدال میان خویش و انسان، به حکم ذاتی خویش، سر به حکم حق نهادند و بر این موجود تازه به دوران آمده، کردند «قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا» که سجده برای آنکه در مقام است؛ نه چیز غریبی است و نه سخت. 🔻 اما اهل زمین چون برخی آدم، به راحتی توان در برابر ، که همان مقام عبودیت است، را ندارند. و هر کس به هر میزان از تواضع در برابر حق سرباززند، به همان میزان از دور شده است و این‌چنین شروع شد. 🔻 از همان ابتدا به حق، آموزه به فرزندان خویش بود؛ اما آموزشِ هادی حق، هیچگاه فرد را به در مسیر هدایت، قرار نخواهد داد که نیّت امری درونی است و از هویّت شکل‌گرفته فرد نشأت می‌گیرد و سلطه‌جویانه و کینه‌توزانه، برادر خویش را به قتل تهدید کرد «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ». اما که درس پدر و فطرت خویش را خوب آموخته بود سلطه‌جو نبود «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ». 🔻 قابیل چون از تقوا به‌دور بود «قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» و به همین دلیل از مقام الهی نیز دور بود، دست به جنایت زد؛ اما خوفِ محضر الهی جان هابیل را فراگرفته بود «إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ» و این مقام اهل تقوا است که فرمود «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ» 🔻 و هابیل، به ظلم اهل طغیان، کشته شد؛ و اولین راه حق شد. او که پیش از این با تقرب به حق، و عدم سلطه‌جوئی، خویش را کرده بود؛ اینک آماده قربانی‌کردن خاکی خویش نیز شده بود؛ و او قربانی شد و تمام قابیل را گرفت. چرا که سرگشتگی نصیب هر دورشده از حق است. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┄ 💠 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۷ ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام اول: با آدم (۶): اعتراض 🔻 در تعجبند. خلیفه خداوند و خاک. اما امر الهی صادر شده بود: ای فرشتگان بشری از خاک خواهم آفرید. «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ». 🔻 شاید همین «خاک» مایه فرشتگان را فراهم آورد؛ اما اعتراض داریم تا اعتراض. 🔻فرشتگان چون اهل بودند با نظاره به کالبد خاکی این مخلوق جدید تنها سؤالی پرسیدند؛ هرچند که بوی اعتراض می‌دهد: آیا موجودی سفّاک و خونریز را خلیفه قرار خواهی داد؟ «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ ». آنان که خوب معنای اللهی را می‌دانستند و خلقت، یعنی ، را درک می‌کردند؛ بنابراین اعتراضشان را به تسبیحِ خویش مستدل می‌کنند که خدایا چرا چنین موجودی می‌آفرینی؟ در حالی که ما به تسبیح تو مشغولیم «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ». گویی فرشتگانِ غیرتمند، آفرینش موجودی با وصف «خلیفه» را، کنایه‌ای به تسبیح خویش می‌بینند؛ گویی تحفه آنان، تسبیح‌شان، لایق درگاه حق نیست؟ فرشتگان غصه‌دارند و از شدت غیرت و محبّت، معترض. 🔻 اما اعتراض به گونه‌ای دیگر بود. او نیز معترض است؛ اما اعتراض او بوی می‌دهد؛ نه بوی سؤال و طلب فهم جدید مانند فرشتگان. شیطان صریح و بی‌پرده می‌گوید چگونه چو منی بر این ازخاک‌آفریده سجده کند؟ «قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا». 🔻 آن اعتراض از روی غیرت و فهم و ادب کجا؛ و این اعتراض نشأت‌گرفته از و تکبر و انکار و جحود؛ لذاست که خداوند حرکت شیطان را، استکبار، طغیان، و گمراهی نامید؛ و تمام اینها یعنی ؛ و شیطان کافر بود «أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» 🔻 نشانه اعتراض از روی آن است که هرگاه مسئله برای فرد حل می‌شود؛ دیگر منیّت و به کناری می‌رود؛ و تمام او ادب می‌شود و فهم و اطاعت؛ و فرشتگان وقتی کار خلقت آدم، در ظاهر و باطن، تمام شد؛ و او به شرافت خلیفه اللهی هم در ظاهر و هم در باطن مفتخر شد؛ و چون خداوند ظاهر و باطن، در او جمع شد؛ خطاب رسید سجده کنید، و فرشتگان ناگاه بر سجده افتادند جز ابلیس که جنّی کافر بود و خودفریب و گستاخ و خودبین و خودبرتربین و تمام اینها یعنی کفر «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ» ... و سفر ادامه دارد ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۰) ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۱۲): پایان طوفان 🔻در کشتی فرصت مناسبی بود تا بیشتر را زیر نظر داشته باشم. دیگر می‌دانستم که برای آموختن، همه زندگی درس‌آموز است. 🔻راستش گویی باز گرفتار شیطان شده‌ام. این روزها که نوح را بیشتر زیر نظر دارم، بارها از خود پرسیدم: او که مانند ما است. غذا می‌خورد، راه می‌رود، ... و هر آنچه یک انسان عادی انجام می‌دهد، او نیز چنین است. 🔻تا این سخنان به ذهنم آمد یاد یکی از دشمنان نوح افتادم. روزی در بازار راه می‌رفتم که دیدم جمعی گرداگرد فردی را گرفته‌اند. او می‌گفت: اگر نوح پیامبر خداااااااااییییییییییییی در آسمانهاااااااااست، چرا چونان فرشتگان نیست؟ چرا مانند ما راه می‌رود، غذا می‌خورد و ...؟ ای مردم این را رها کنید. اگر راست می‌گوید چرا ما فرشتگانی را نمی‌بینیم که به او کمک کنند و ما را اندرز دهند؟ «وَقَالُوا مَالِهَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا» 🔻تا یاد این خاطره افتادم، سریع به خود آمده، استغفار کردم؛ و از این شیطانی به خدا پناه بردم «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه»، چرا که از خود انسان کامل آموخته بودم که افراد همیشه در پیِ انکار و بهانه‌اند. او به من گفت فرض بگیر فرشته‌ای برای هدایت آنان مبعوث می‌شد، آنان چه می‌گفتند؟ می‌گفتند برو پیِ کارت، تو چه می‌دانی که ما انسان‌ها چه دردهایی داریم و چه زجری از غرائز خود می‌کشیم؟ فرشته جان برو که آب نیست، اگر بود خودت نیز شناگر خوبی بودی. 🔻و من دانستم که سنت همیشگی خداوند آزمایش و امتحان است و حتی اگر قرار بود مبعوث شوند باید در صورت و شکل و شمایل انسانی قرار می‌گرفتند «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ» 🔻دوباره با خاطری جمع، به نوح نگریستم. لبخند نوح در آن کشتی و بر فراز آن موج‌های سهمگین، آرامشی که از پناه‌بردن به خدا گرفته بودم را بیشتر کرد، لبخندی که انسان کامل در پی با نفسم، به من هدیه داده بود، و چه هدیه زیبایی. دیگر شیوه انسان کامل تا حدی دستم آمده بود و به قول خودمان ماهی‌گیری یادم می‌داد، نه آنکه انتظار بیجا داشته باشم که تنها و بی‌‌دلیل، با یک نگاه او تغییر کنم؛ که گفته‌اند بی‌مایه فطیر است. 🔻شاد از این مبارزه و لبخند رضایت بودم که ناگاه نوح از جای بپاخواست. دیگر این حالت‌های او برایم عجیب نبود. روح بیدار و گوش تیز و شنوای انسان کامل، فراتر از آن چیزی است که ما می‌پنداریم. 🔻گویی دیگر زمان فرود کشتی رسیده است. تعجب نکنید چنان موج‌ها عجیب‌بودند که گویی کشتی بر فراز کوه‌ها در حال حرکت بود و اکنون زمان فرودش رسیده است. «وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ». 🔻و دستور رسید: ای زمین آب خویش فروکش، و ای آسمان بارشت، در هم کش، و امر انجام شد و کشتی بر فراز جودی شد و گفته شد دور از رحمت باد هر قوم ظالمی. «وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» 🔻و کشتی به آرامی و سلامت بر فراز کوه جودی قرار گرفت «قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَركَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» 🔻غوغائی هنگام خروج در کشتی بر پا شده بود. لذت آزادی از یک سو و نگرانی از آنچه اتفاق افتاد بود، از سوی دیگر، قدم‌ها را گاه سست می‌کرد و گاه به وجد می‌آورد، اما همه می‌دانستند که نجات از بلای بزرگ، تحفه خداوند مهربان به همراهان انسان کامل، نوح مهربان است. گویی همه از حوادث سهمگین قیامت به بهشت امن الهی راه‌ یافته‌اند و برق نجات در چشمان همه می‌درخشید و تمام وجودشان حمد الهی شده بود "وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ" 🔻از کشتی خارج شدم. وقتی از آن دور می‌شدم با خود تکرار می‌کردم: و ما آن کشتی را نشانه‌ای [برای آیندگان] باقی گذاشتیم، آیا پندگیرنده‌ای هست؟ «وَلَقَد تَّرَكْنَاهَا آيَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» 🔻و من بار دیگر سر به زیر شرمنده شدم؛ چرا که پاسخی برای چنین سؤالی نداشتم؟ ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul