🔥✈️
هواپیما در حالی که آتش گرفته بود به زمین افتاد. زمین لرزید. صدای مهیبی چهارستون بدن همه را لرزاند. تا چشم کار میکرد آتش بود و دود. همان دقایق اول صبح، اهالی روستا جمع شدند برای تماشا. ترسیده بودند و با بهت و ناباوری فقط نگاه میکردند. کاری از دست کسی برنمیآمد. جلوی چشمان همه، از آن هواپیمای بزرگ، جز چند تکه آهنپاره و تکههای سوخته بدن مسافران چیزی باقی نمانده بود.
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
یادمان شهدای کربلای۴🇮🇷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهیدان_محمد_صالحه و
زهرا_حسنی _سعدی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
34.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 فیلم معرکه و کامل حضور استاد مرتضی خدامی اعجوبه بابلسری
👈در برنامه تلویزیونی محفل که همه را شگفت زده کرد
🔹بخاطر مطالبی که در باب بزرگی اسلام و قرآن در این ویدیو مطرح میشود، شک نکنید با نشر حداکثری این ویدئو میتوانید در ثواب آن شریک شوید.
#حدیث_روز
#امام_صادق_عليه_السلام
من صام لله عزوجل يوما في شدة الحر فاصابه ظما و كل الله به الف ملك يمسحون وجهه و يبشرونه حتي اذا افطر.
هر كس كه در روز بسيار گرم براي خدا روزه بگيرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مي گمارد تا دست به چهره او بكشند و او را بشارت دهند تا هنگامي كه افطار كند.
📚 الكافي، ج 4 ص 64
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
كارگران عزيز و برادران عزیزی که در كارخانه ها شبانه روز مشغول هستيد و كار و كوشش را به خواب خوش شب ترجيح داده ايد و چرخهاي صنعت را بكار انداخته ايد ، قدر خود را بدانيد كه خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نكند و كار خود را نيكو انجام دهيد كه خدا به شما اجر نيكو عطا می فرمايد .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #ابراهیم_جلالی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌺 💐🌼
دعای روز هفدهم
#ماه_مبارک_رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الی التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ علی محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهای شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم ای که نیازی به سویت تفسیر وسؤال ندارد ای دانای به آنچه در سینه های جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان
#التماس_دعای_فرج
دعا+روز+هفدهم+رمضان.mp3
785.7K
دعای روز هفدهم
#ماه_مبارک_رمضان
#التماس_دعای_فرج
17.mp3
5.15M
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
#در_محضر_استاد
تفسیر دعای روز هفدهم
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_آیت_الله
#مجتهدی_تهرانی_ره
#التماس_دعای_فرج
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
PAR17.MP3
17.3M
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
#امام_رضا_علیه_السلام
هر کس در #ماه_رمضان یک آیه از کتاب خدا را #قرائت کند، مثل این است که در ماههاى دیگر #قرآن را #ختم کرده باشد.
ترتیل خوانی
#قرآن_کریم
استاد پرهیزکار
💐 #جزء_هفدهم 💐
#التماس_دعای_فرج
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهدا
#ماه_رمضان
#شهید_مدافع_حرم
#جواد_محمدی
بعد از مراسم تشییع #شهید_مهدی_اسحاقیان
دو نفری زیر سایه دیوار گلزار #شهدای درچه نشستیم .
با شوخی به من گفت :
دعا کن در ماه رمضان #شهید نشوم و یا اگر #شهید شدم ، پیکرم را بعد از ماه رمضان بیاورند که مردم در گرما اذیت نشوند ...
صحبتش یک شوخی بود ولی درست سال بعد ، #جواد در ماه رمضان به #شهادت رسید و پیکرش جا ماند تا بعد از ماه مبارک
همینست دیگر ...
در ماه رمضان #شهید شد ...
اما طبق قراری ڪه با خدا داشت
پیڪرش بعد از ماه مبارک تفحص و تشییع شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
🌹 🕊🌷
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#یاد_ایام
#خاطرات
#ماه_رمضان
#در_اسارت
همه ما روزه میگرفتیم ولی عراقیها اجازه نمیدادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش میگرفتیم.
حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمیدانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری میکردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک «حبانه» که از آنها برای ذخیره آب استفاده میکردیم.
حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعهها را بر میداشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه میرفتند. وقتی بر میگشتند همه را در یک قصعه میریختند و لای پتو میپیچیدند. سر ظهر چهار قصعه دیگر را بر میداشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه میرفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملاقه خوروش در طرف دیگر آن میریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا میدادیم و لای پتو میپیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده میکردیم.
نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچهها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا میشدند. این بیماری عفونی برای بعضیها چنان شدید میشد که نای راه رفتن را از آنها میگرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#سید_محمدعلی_بصری
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🕊
💐🌼🌺🌴🌺🌼💐
#پنجشنبه که می آید...
باز دلتنگـ #شهیدان می شوم
بی قرار #یاد_یاران می شوم
یاد آنانی که مجنون بوده اند
تشنه #اروند و کارون بوده اند
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
68.mp3
2.25M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی_دوم
#خاطرات_ارتشبد_فردوست
💐 #قسمت68💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🇮🇷🇮🇷🌹
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#خاطرات
#حمید_داودآبادی
#نوروز_در_جبهه
#قسمت_چهارم
کاسه و بشقابها از دستشان امان نداشت. اگر تنبلی میکردی و ظرف غذا را نمیشستی، نیمههای شب با صداهای شلپ شلوپ بیدار میشدی و میدیدی موشها با زبان خود کاسهها را برق انداخته اند! پاتک زدنشان هم دست کمی از عراقیها نداشت. گاهی نصف شب فریادت به هوا میرفت و یکی شأن انگشت پایت را گاز میگرفت و و دیگری دستت را، و دیگری هم میپرید روی صورتت.
سنگر که تمیز میشد، حال و هوای دیگری داشت؛ فقط شانس آوردیم که پنجرههای ۴۰ در ۳۰ سانتی متری، هیچ شیشهای نداشتند که مجبور باشی به دستور مادرت، آنها را برق بیندازی! یک تکه گونی زمخت، بهتر از هزار شیشه، نقش بازی میکرد؛ فقط کافی بود آن را بالا بزنی؛ تا کلی نسیم به داخل سنگر هجوم بیاورد و وجودت را صفا بدهد.
#ادامه_دارد ...
🌼 💐🍀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#حسین_خلعتبری
#شهیدی که در بین بعثیون عراقی به #حسین_ماوریک ( شکارچی ناوهای اوزای عراقی) معروف بود .
#قسمت_هشتم
از سوی فرماندهی نیروی هوایی، مأموریتی به پایگاه ابلاغ و خلعتبری برای انجام آن برگزیده میشود و مأموریت بدین شکل بود که: هدف پشت سر نیروهای پشتیبانی عراق بمباران شدید شود، مأموریت حیاتی بود و جنگندهها باید ۴۶۰ مایل از وسط پدافند قوی عراق در ارتفاع بالا پرواز کنند و در حین مأموریت لحظه به لحظه به سمت اف ۴های نیروی هوایی موشک میزدند.
فانتومها درست روی هدف رسیده بودند که ناگهان یک موشک سام ـ ۶ از بالای کاناپی #خلعتبری رد شد و هواپیما لرزید، در وسط نیروهای عراقی، شماری از خانههای متحرک دیده میشود و #خلعتبری متوجه این خانهها میشود و گویا به او الهام شده بود که این خانهها را بزند، هدف بمباران تانکهای دشمن بود، ولی #خلعتبری ارتفاع هواپیما را زیاد میکند و در یک آن به سمت خانهها شیرجه میرود.
با توجه به مهارتی که او در این کار داشت، خانهها را هدف گرفته و دقیقاً با یک شیرجه همه آنها را نابود میکند. در این هنگام ساعت شش و نیم صبح را نشان میدهد، #خلعتبری بلافاصله پس از مأموریت با سرعت به پایگاه برمیگردد و در گزارش پس از پرواز خود این گونه مینویسد که شماری از خانههای متحرک را دیدم و به جای اهداف از پیش تعیین شده آنها را آماج گرفتم.
روز پس از آن، از اتاق ویژه اطلاع دادند که: به #خلعتبری بگویید دیدت عالی بود و زمانی که آنجا را زدی ۴۸ افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی داخل این خانهها بودند که به درک واصل شدند.
#شهید_خلعتبری در حضورش در دوران جنگ تحمیلى، بیش از ۷۰ پرواز برون مرزى بر فراز خاک دشمن انجام میدهد و البته این تنها پروازهای عمقی به خاک عراق است و پروازهایی که او روی خلیج فارس، از جمله در عملیات مروارید انجام میداد، بسیار بیشتر از این است.
با این که پزشکان او را به خاطر پروازهاى متعدد و پى در پى و فشارهایى که بر جسم او وارد شده بود، از ادامه پرواز منع کرده بودند، ولی #خلعتبرى کسی نبود که جسمش را بر خاک و مردم کشورش ترجیح دهد و از این روی، توصیه پزشکان و فرماندهان جنگىاش را براى توقف پروازهاى جنگى نپذیرفت.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴
#مادرانه
#مادر_شهید
#شهید_والامقام
#حسین_افشاری
فقط ۲ قطعه استخوان ساعد از #حسین برایم آوردند!
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🌴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#شهیدانه
#شهیدان نامہ گلگون نوشتند
#شهادٺ نامہ را با خون نوشتند
بنازم این همہ ایمان و ایثار
بہ تاریخ جهان قانون نوشتند
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🌴
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
📚کتاب زندگی به سبک شهدا📚
🕊خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊
آمد پیشم و مرخصی خواست تا برود امیدیه.
خیلی کم مرخصی می گرفت،ولی این بار بد جور پیله کرده بود.
گفتم «اگه یه حمله جدید بشه و مجروح بیارن چی؟ من این جا دست تنها می مونم.»
گفت «قول میدم صبح برم و عصر برگردم.»
گفتم «آخه چه فایده داره این همه راه بکوبی بری و نرسیده برگردی. بزار یه وقت دیگه برو .به جای یه روز ،یه هفته ،ده روز برو.
این طوری می تونی بیشتر پیش خونواده ت بمونی .»
باز هم اصرار کرد.
گفت «یه کار ضروری پیش اومده .شما باید اجازه بدی من برم.»
هروقت می خواست از اصرارش مطمئنم کند،قسم می خورد و
می گفت « به خدا.»این را که می گفت می فهمیدم به آخرش رسیده.
گفت «به خدا عصر میام.»
گفتم «حالا که این قدر واجبه ،باشه برو.»
صبح رفت.
روی قسمش ماند و عصر هم برگشت .
نگاهش که کردم ،فهمیدم این مریم همان مریمی نیست که صبح رفته بود..
📚ادامه دارد...
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 📚کتاب زندگی به سبک شهدا📚 🕊خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 آمد پیشم و مرخصی خواست تا برود امید
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
🕊قسمت ۲ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊
به سختی راه می رفت و پایش
می لنگید .
اول فکر کردم تصادف کرده ، اما این طور نبود .
هرچه ازش پرسیدم فایده نداشت.
مجبور شدم از در تحکیم وارد شوم.
گفتم «باید به عنوان یه مسئول به من گزارش بدی چه اتفاقی افتاده ؟»
بالاخره راهم جواب داد و به حرف آمد؛اما قسم داد به کسی چیزی نگویم و من هم تا امروز روی قسمم مانده بودم.
گفت «وقتی رسیدم بتول خواهرم رو برداشتم و رفتم سمت لوله های نفت جاده ارومیه تا روشون راه برم.»
با شنیدن حرفش مغزم متلاشی شد.
لوله های نفت داغ شده توی گرمای ۵۰درجه جنوب جلوی چشمم نقش بست .
وحشت کردم.
لوله ها آن قدر داغ می شد که حتی اگر از کنارشان رد می شدی صورتت را هُرم آتشش می سوخت.
پرسیدم «برای چی راه بری؟!»
گفت:«حقیقتش،مدتی بود خودم رو از خدا دور می دیدم.
قبل از این شلوغ پلوغی ها همیشه فکر جهنم بودم.
اما کار رسیدگی به مجروح ها و
کار های دیگه داشت از اصل مطلب که خدا باشه دورم می کرد.
وقتی روی لوله ها راه می رفتم بندبند بدنم رو حس می کردم که داشت می سوخت، ولی با خودم می گفتم باید این کار رو بکنی تا دیگه جهنم از یادت نره و از خدا غافل نشی.»
📚ادامه دارد...
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🕊قسمت ۲ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 به سختی راه می رفت و پایش می لنگید . اول فکر کردم تصا
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
🕊قسمت ۳ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊
تازه داشتم می فهمیدم چه اتفاقی افتاده .
تعجبم بیشتر برای این بود که مریم اصلا آدم دروغ و غیبت نبود که بخواهد خودش را این طور تنبیه کند.
گفتم «پاهات رو ببینم چی شده؟»
واو هم نشان داد.
هنوز که هنوز است بعداز ۲۶سال وقتی یادم می آید دلم به جوش می افتد .
کف هر دو پایش تاول هایی پر از آب وچرک جمع شده بود.
گفتم « مریم این چه کاریه با خودت کردی؟!»
گفت«باید این کار رو می کردم. تازه فهمیدم آتیش این دنیا یک میلیونیم آتیش آخرت هم نیست.
منی که....
📚ادامه دارد...
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷