eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
346 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای کربلای۴🇮🇷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر و زهرا_حسنی _سعدی ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
34.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 فیلم معرکه و کامل حضور استاد مرتضی خدامی اعجوبه بابلسری 👈در برنامه تلویزیونی محفل که همه را شگفت زده کرد 🔹بخاطر مطالبی که در باب بزرگی اسلام و قرآن در این ویدیو مطرح می‌شود، شک نکنید با نشر حداکثری این ویدئو می‌توانید در ثواب آن شریک شوید.
من صام لله عزوجل يوما في شدة الحر فاصابه ظما و كل الله به الف ملك يمسحون وجهه و يبشرونه حتي اذا افطر. هر كس كه در روز بسيار گرم براي خدا روزه بگيرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مي گمارد تا دست به چهره او بكشند و او را بشارت دهند تا هنگامي كه افطار كند. 📚 الكافي، ج 4 ص 64
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 كارگران عزيز و برادران عزیزی که در كارخانه ها شبانه روز مشغول هستيد و كار و كوشش را به خواب خوش شب ترجيح داده ايد و چرخهاي صنعت را بكار انداخته ايد ، قدر خود را بدانيد كه خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نكند و كار خود را نيكو انجام دهيد كه خدا به شما اجر نيكو عطا می فرمايد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 💐🌼
دعای روز هفدهم بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الی التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ علی محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهای شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم ای که نیازی به سویت تفسیر وسؤال ندارد ای دانای به آنچه در سینه های جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان
PAR17.MP3
17.3M
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺 هر کس در یک آیه از کتاب خدا را کند، مثل این است که در ماه‌هاى دیگر را کرده باشد. ترتیل خوانی استاد پرهیزکار 💐 💐 🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 بعد از مراسم تشییع دو نفری زیر سایه دیوار گلزار درچه نشستیم . با شوخی به من گفت : دعا کن در ماه رمضان نشوم و یا اگر شدم ، پیکرم را بعد از ماه رمضان بیاورند که مردم در گرما اذیت نشوند ... صحبتش یک شوخی بود ولی درست سال بعد ، در ماه رمضان به رسید و پیکرش جا ماند تا بعد از ماه مبارک همینست دیگر ... در ماه رمضان شد ... اما طبق قراری ڪه با خدا داشت پیڪرش بعد از ماه مبارک تفحص و تشییع شد . 🌹 🕊🌷
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 همه ما روزه می‌گرفتیم ولی عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش می‌گرفتیم. حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمی‌دانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری می‌کردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک «حبانه» که از آنها برای ذخیره آب استفاده می‌کردیم. حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعه‌ها را بر می‌داشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه می‌رفتند. وقتی بر می‌گشتند همه را در یک قصعه می‌ریختند و لای پتو می‌پیچیدند. سر ظهر چهار قصعه دیگر را بر می‌داشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه می‌رفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملاقه خوروش در طرف دیگر آن می‌ریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا می‌دادیم و لای پتو می‌پیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده می‌کردیم. نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچه‌ها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا می‌شدند. این بیماری عفونی برای بعضی‌ها چنان شدید می‌شد که نای راه رفتن را از آنها می‌گرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
💐🌼🌺🌴🌺🌼💐 که می آید... باز دلتنگـ می شوم بی قرار می شوم یاد آنانی که مجنون بوده اند تشنه و کارون بوده اند شادی روح و 🥀 🕊🌹
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀 کاسه و بشقاب‌ها از دستشان امان نداشت. اگر تنبلی می‌کردی و ظرف غذا را نمی‌شستی، نیمه‌های شب با صداهای شلپ شلوپ بیدار می‌شدی و می‌دیدی موش‌ها با زبان خود کاسه‌ها را برق انداخته اند! پاتک زدنشان هم دست کمی از عراقی‌ها نداشت. گاهی نصف شب فریادت به هوا می‌رفت و یکی شأن انگشت پایت را گاز می‌گرفت و و دیگری دستت را، و دیگری هم می‌پرید روی صورتت. سنگر که تمیز می‌شد، حال و هوای دیگری داشت؛ فقط شانس آوردیم که پنجره‌های ۴۰ در ۳۰ سانتی متری، هیچ شیشه‌ای نداشتند که مجبور باشی به دستور مادرت، آنها را برق بیندازی! یک تکه گونی زمخت، بهتر از هزار شیشه، نقش بازی می‌کرد؛ فقط کافی بود آن را بالا بزنی؛ تا کلی نسیم به داخل سنگر هجوم بیاورد و وجودت را صفا بدهد. ... 🌼 💐🍀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 که در بین بعثیون عراقی به ( شکارچی ناوهای اوزای عراقی) معروف بود . از سوی فرماندهی نیروی هوایی، مأموریتی به پایگاه ابلاغ و خلعتبری برای انجام آن برگزیده می‌شود و مأموریت بدین شکل بود که: هدف پشت سر نیرو‌های پشتیبانی عراق بمباران شدید شود، مأموریت حیاتی بود و جنگنده‌ها باید ۴۶۰ مایل از وسط پدافند قوی عراق در ارتفاع بالا پرواز کنند و در حین مأموریت لحظه به لحظه به سمت اف ۴‌های نیروی هوایی موشک می‌زدند. فانتوم‌ها درست روی هدف رسیده بودند که ناگهان یک موشک سام ـ ۶ از بالای کاناپی رد شد و هواپیما لرزید، در وسط نیرو‌های عراقی، شماری از خانه‌های متحرک دیده می‌شود و متوجه این خانه‌ها می‌شود و گویا به او الهام شده بود که این خانه‌ها را بزند، هدف بمباران تانک‌های دشمن بود، ولی ارتفاع هواپیما را زیاد می‌کند و در یک آن به سمت خانه‌ها شیرجه می‌رود. با توجه به مهارتی که او در این کار داشت، خانه‌ها را هدف گرفته و دقیقاً با یک شیرجه همه آن‌ها را نابود می‌کند. در این هنگام ساعت شش و نیم صبح را نشان می‌دهد، بلافاصله پس از مأموریت با سرعت به پایگاه برمی‌گردد و در گزارش پس از پرواز خود این گونه می‌نویسد که شماری از خانه‌های متحرک را دیدم و به جای اهداف از پیش تعیین شده آن‌ها را آماج گرفتم. روز پس از آن، از اتاق ویژه اطلاع دادند که: به بگویید دیدت عالی بود و زمانی که آنجا را زدی ۴۸ افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی داخل این خانه‌ها بودند که به درک واصل شدند. در حضورش در دوران جنگ تحمیلى، بیش از ۷۰ پرواز برون مرزى بر فراز خاک دشمن انجام می‌دهد و البته این تنها پرواز‌های عمقی به خاک عراق است و پرواز‌هایی که او روی خلیج فارس، از جمله در عملیات مروارید انجام می‌داد، بسیار بیشتر از این است. با این که پزشکان او را به خاطر پروازهاى متعدد و پى در پى و فشارهایى که بر جسم او وارد شده بود، از ادامه پرواز منع کرده بودند، ولی کسی نبود که جسمش را بر خاک و مردم کشورش ترجیح دهد و از این روی، توصیه پزشکان و فرماندهان جنگى‌اش را براى توقف پروازهاى جنگى نپذیرفت. ... 🥀🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 نامہ گلگون نوشتند نامہ را با خون نوشتند بنازم این همہ ایمان و ایثار بہ تاریخ جهان قانون نوشتند شادی روح و 🕊 🌹🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 📚کتاب زندگی به سبک شهدا📚 🕊خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 آمد پیشم و مرخصی خواست تا برود امیدیه. خیلی کم مرخصی می گرفت،ولی این بار بد جور پیله کرده بود. گفتم «اگه یه حمله جدید بشه و مجروح بیارن چی؟ من این جا دست تنها می مونم.» گفت «قول میدم صبح برم و عصر برگردم.» گفتم «آخه چه فایده داره این همه راه بکوبی بری و نرسیده برگردی. بزار یه وقت دیگه برو .به جای یه روز ،یه هفته ،ده روز برو. این طوری می تونی بیشتر پیش خونواده ت بمونی .» باز هم اصرار کرد. گفت «یه کار ضروری پیش اومده .شما باید اجازه بدی من برم.» هروقت می خواست از اصرارش مطمئنم کند،قسم می خورد و می گفت « به خدا.»این را که می گفت می فهمیدم به آخرش رسیده. گفت «به خدا عصر میام.» گفتم «حالا که این قدر واجبه ،باشه برو.» صبح رفت. روی قسمش ماند و عصر هم برگشت . نگاهش که کردم ،فهمیدم این مریم همان مریمی نیست که صبح رفته بود.. 📚ادامه دارد... 🌷 🌷🌷 🌷🌷🌷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 📚کتاب زندگی به سبک شهدا📚 🕊خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 آمد پیشم و مرخصی خواست تا برود امید
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🕊قسمت ۲ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 به سختی راه می رفت و پایش می لنگید . اول فکر کردم تصادف کرده ، اما این طور نبود . هرچه ازش پرسیدم فایده نداشت. مجبور شدم از در تحکیم وارد شوم. گفتم «باید به عنوان یه مسئول به من گزارش بدی چه اتفاقی افتاده ؟» بالاخره راهم جواب داد و به حرف آمد؛اما قسم داد به کسی چیزی نگویم و من هم تا امروز روی قسمم مانده بودم. گفت «وقتی رسیدم بتول خواهرم رو برداشتم و رفتم سمت لوله های نفت جاده ارومیه تا روشون راه برم.» با شنیدن حرفش مغزم متلاشی شد. لوله های نفت داغ شده توی گرمای ۵۰درجه جنوب جلوی چشمم نقش بست . وحشت کردم. لوله ها آن قدر داغ می شد که حتی اگر از کنارشان رد می شدی صورتت را هُرم آتشش می سوخت. پرسیدم «برای چی راه بری؟!» گفت:«حقیقتش،مدتی بود خودم رو از خدا دور می دیدم. قبل از این شلوغ پلوغی ها همیشه فکر جهنم بودم. اما کار رسیدگی به مجروح ها و کار های دیگه داشت از اصل مطلب که خدا باشه دورم می کرد. وقتی روی لوله ها راه می رفتم بندبند بدنم رو حس می کردم که داشت می سوخت، ولی با خودم می گفتم باید این کار رو بکنی تا دیگه جهنم از یادت نره و از خدا غافل نشی.» 📚ادامه دارد... 🌷 🌷🌷 🌷🌷🌷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🕊قسمت ۲ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 به سختی راه می رفت و پایش می لنگید . اول فکر کردم تصا
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🕊قسمت ۳ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 تازه داشتم می فهمیدم چه اتفاقی افتاده . تعجبم بیشتر برای این بود که مریم اصلا آدم دروغ و غیبت نبود که بخواهد خودش را این طور تنبیه کند. گفتم «پاهات رو ببینم چی شده؟» واو هم نشان داد. هنوز که هنوز است بعداز ۲۶سال وقتی یادم می آید دلم به جوش می افتد . کف هر دو پایش تاول هایی پر از آب وچرک جمع شده بود. گفتم « مریم این چه کاریه با خودت کردی؟!» گفت«باید این کار رو می کردم. تازه فهمیدم آتیش این دنیا یک میلیونیم آتیش آخرت هم نیست. منی که.... 📚ادامه دارد... 🌷 🌷🌷 🌷🌷🌷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🕊قسمت ۳ خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 تازه داشتم می فهمیدم چه اتفاقی افتاده . تعجبم بیشتر بر
🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🕊قسمت ۴خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊 از یه تاول کف پا عاجز می شم چطور می تونم آتیش جهنم رو تحمل کنم.» راوی: فاطمه جوشی 🌱یکی از یاران پیامبر (ص)می گوید: در یکی از روز ها که هوا بسیار گرم بود. من وگروهی از دوستان با رسول خدا(ص) زیر سایه درختی نشسته بودیم. ناگهان جوانی از راه رسید،لباس های خود را از بدن بیرون آورده وبا پشت و صورت خود بر ریگ های داغ بیابان غلتید ودر حال غلتیدن می گفت« ای نفس !بچش؛ زیرا عذابی که نزد خداست،خیلی بزرگ تر از اعمال توست.» رسول خدا (ص) این منظره را تماشا می کرد،چون کار جوان تمام شد ولباس پوشید و قصد حرکت کرد،حضرت او را به حضور طلبید وفرمود «ای بنده خدا!کاری که از تو دیدم که از کسی سراغ نداشتم،چه علتی سبب این برنامه بود؟» عرض کرد«خوف از خدا» فرمود«حق خوف را به جای آوردی ،خداوند به سبب تو به اهل آسمان ها مباهات می کند.»سپس رو به یاران کرد وفرمود«هرکس در این محل حاضر است به نزد این مرد برود تا او برایش دعا کند.» همه نزد او آمدند واو هم بدین گونه دعا کرد«خداوندا ! تمام برنامه های ما را در گردونه ی هدایت قرار ده و پرهیز از گناه را توشه ی ما کن و بهشت را نصیب ما فرموده و جایگاه ما قرار بده.» منبع:بهارالانوار،ج۷۰،ص۳۷۸ 📚پایان. 🌷 🌷🌷 🌷🌷🌷