eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی۱
265 دنبال‌کننده
583 عکس
681 ویدیو
238 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 در روضه الریاحین آورده است که : وقتی که علیه السلام در یکی از کوچه‌های بصره می‌گذشت جمعیت زیادی را دید که اطراف یک هندی حلقه زده‌اند و گردن‌ها را کشیده‌اند و تماشا می‌کنند امیرالمومنین علیه السلام نزدیک رفت تا ببیند چه خبر است امیرالمومنین علیه السلام دید که میان جمعیت جوان خوشرویی که دارای متانت و وقار است لباس پاکیزه‌ای را پوشیده است و با عزتی تمام روی چهارپایی نشسته است و مردم برای اینکه از این جوان استفاده کنند نوبت می‌گرفتند در بین این مراجعین کسانی بودند که شیشه‌هایی از و ادرار و یا مایعات بدن را به دست داشتند آنها شیشه‌ها را به این طبیب و جوان می‌دادند و این جوان با دقت به آنها نگاه می‌کرد و برای صاحبان هر یک از آنها طبق آنچه را که می‌فهمید دارو و یا دستور صادر می‌کرد امیرالمومنین علیه السلام جلوتر رفت و سلام کرد و فرمود : آیا برای درد گناهان هم دارویی آورده‌ای ؟ طبیب گفت : مگر هم درد و بیماری است ؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمود : آری گناه هم است و مردم را به زحمت انداخته است طبیب مدتی سر را به زیر انداخت و ساکت شد بعد از مدتی جوان سرش را بلند کرد و گفت : من که چیزی نمی‌دانم آیا شما داروی گناه را می‌شناسید ؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمود : آری من هم گناه و هم دارویش را و هم معالجه‌اش را می‌شناسم طبیب و جوان گفت : آیا ممکن است برای ما توضیح بفرمایید ؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند : آری از اینجا برخیزید به بوستان بروید و چون وارد بوستان ایمان شدید مقداری از ریشه درخت و دانه‌های پشیمانی و مقداری از برگ تدبر و تخم و میوه و چند شاخه و مغز و پوست و مقداری هم از ساقه‌های و زهر برگردان همه را با حواسی جمع و با دلی متوجه و فهمی سرشار با انگشتان و کف میان تشت می‌ریزید و به چشم‌هایتان شستشو می‌کنید آنگاه همه را بین دیگ می‌ریزید و با آتش آنها را آنقدر می‌جوشانید تا مواد زائدش رسوب کند و عصاره به دست بیاید بعد از آن حاصل را در بشقاب و می‌ریزید نسیم بر آن می‌دمید تا قبل از اینکه فاسد گردد خنک شود این بسیار گوارا است آنگاه در جایی که انسانی نباشد و جز خدا تو را نبیند آن را می‌نوشید این همان دارویی است که درد گناهان را ساکن می‌کند و جراحات را التیام می‌بخشد طبیب و جوان هندی از شنیدن این کلمات در بهت و حیرت فرو رفت و و اخلاص و عجز و ناتوانی و کوچکی خود را به ساحت مقدس امیرالمومنین علیه السلام تقدیم کرد درد است آنکه درمانش بود پیش طبیبان درد الا تولای علی درمان ندارد الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 طی شد این تو دانی به چه سان؟ و بس تند چنان دمان همه تقصیر من است این و خودم می دانم که نکردم که تأمّل ننمودم ساعتی یا آنی که چه سان می گذرد عمر گران؟ کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط فارغ از نیک و بد و و حیات همه گفتند:کنون تا است بگذارید بخندد شادان که پس از این دگرش نیست بایدش نالیدن من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن؟ نتوان فارغ و وارسته ز همه شادی دیدن؟ همچو مرغی هر زمان بال گشادن؟ سر هر بام که شد خوابیدن؟ من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو بایدم نالیدن؟ هیچ کس نیز نگفت: چیست چرا می آییم………؟ بعد از چند به چه سان باید رفت؟ به کجا باید رفت؟ با کدامین به باید رفت؟ من نپرسیدم هیچ هیچکس نیز به من هیچ نگفت. نوجوانی سپری گشت به بازی به فراغت به نشاط. فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات بعد از آن باز نفهمیدم من که چه سان عمر گذشت؟ لیک گفتند همه که است هنوز بگذارید جوانی بکند بهره از عمر بَرَد کامروایی بکند. بگذارید که خوش باشد و بعد از این باز ورا عمری هست یک نفر بانگ بر آورد که او از هم اکنون بباید آینده کند. دیگری آوا داد: که چو بشود فکر فردا بکند. سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت بگذرد امروزش همچنین فردایش با همه این احوال من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت؟ آن همه و نیروی عظیم به چه ره مصرف گشت؟ نه نه تعمّق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بی حاصلی و . چه توانی که زکف دادم من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت. قدرت می توانست مرا تا به پیش بَرَد لیک بیهوده گشت آن کسانی که نمی دانستند یعنی چه رهنمایم بودند عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده ومرا می گفتند که چو آن ها باشم که چو آنها دایم فکر باشم گشتن باشم فکر تأمین فکر باشم فکر یک زندگی بی جنجال فکر باشم. کس مرا هیچ نگفت زندگی نیست زندگی داشتن همسر نیست زندگانی کردن فکر خود بودن و ز بودن نیست من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت. ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم. حال می پندارم از زیستن این است : من شدم که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم گام در حقایق بنهم با دلی آسوده فارغ از و آز و و کینه و مملو از و جوانمردی و در ره کشف حقایق کوشم جرأت و و شهامت نوشم زره برای بد و نا پوشم ره حق پویم و جویم و پس حق گویم آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم راه دگران گردم و با شعله ی خویش نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم. من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زائد و بی و خروش عمر بر باد و به حسرت خاموش ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت: کودکی بی نوجوانی وقت پیری به زبانی دیگر : کودکی در نوجوانی در کهولت الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 طی شد این تو دانی به چه سان؟ و بس تند چنان دمان همه تقصیر من است این و خودم می دانم که نکردم که تأمّل ننمودم ساعتی یا آنی که چه سان می گذرد عمر گران؟ کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط فارغ از نیک و بد و و حیات همه گفتند:کنون تا است بگذارید بخندد شادان که پس از این دگرش نیست بایدش نالیدن من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن؟ نتوان فارغ و وارسته ز همه شادی دیدن؟ همچو مرغی هر زمان بال گشادن؟ سر هر بام که شد خوابیدن؟ من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو بایدم نالیدن؟ هیچ کس نیز نگفت: چیست چرا می آییم………؟ بعد از چند به چه سان باید رفت؟ به کجا باید رفت؟ با کدامین به باید رفت؟ من نپرسیدم هیچ هیچکس نیز به من هیچ نگفت. نوجوانی سپری گشت به بازی به فراغت به نشاط. فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات بعد از آن باز نفهمیدم من که چه سان عمر گذشت؟ لیک گفتند همه که است هنوز بگذارید جوانی بکند بهره از عمر بَرَد کامروایی بکند. بگذارید که خوش باشد و بعد از این باز ورا عمری هست یک نفر بانگ بر آورد که او از هم اکنون بباید آینده کند. دیگری آوا داد: که چو بشود فکر فردا بکند. سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت بگذرد امروزش همچنین فردایش با همه این احوال من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت؟ آن همه و نیروی عظیم به چه ره مصرف گشت؟ نه نه تعمّق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بی حاصلی و . چه توانی که زکف دادم من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت. قدرت می توانست مرا تا به پیش بَرَد لیک بیهوده گشت آن کسانی که نمی دانستند یعنی چه رهنمایم بودند عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده ومرا می گفتند که چو آن ها باشم که چو آنها دایم فکر باشم گشتن باشم فکر تأمین فکر باشم فکر یک زندگی بی جنجال فکر باشم. کس مرا هیچ نگفت زندگی نیست زندگی داشتن همسر نیست زندگانی کردن فکر خود بودن و ز بودن نیست من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت. ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم. حال می پندارم از زیستن این است : من شدم که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم گام در حقایق بنهم با دلی آسوده فارغ از و آز و و کینه و مملو از و جوانمردی و در ره کشف حقایق کوشم جرأت و و شهامت نوشم زره برای بد و نا پوشم ره حق پویم و جویم و پس حق گویم آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم راه دگران گردم و با شعله ی خویش نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم. من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زائد و بی و خروش عمر بر باد و به حسرت خاموش ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت: کودکی بی نوجوانی وقت پیری به زبانی دیگر : کودکی در نوجوانی در کهولت الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b