🔘 آنها که نمی توان توصیفشان کرد..‼️
🍃 شاید به آنها بگویم مقاوم ترین #مردان، چون همانند کوه در #تصمیمشان استوار بودند. می گویند درِ دروازه را می شود بست اما در #دهان مردم را نمی توان بست. هر چه #شهر کوچک تر و هر چه #اقتصاد سنتی تر باشد، #حرف و حدیث، غیبت و تهمت، افترا و حسادت هم #بیشتر است.
🍂 #ویکتورهوگو در کتاب بینوایان وقتی می خواهد از کشیش پیری که ژان والژان نقره هایش را دزدیده است ولی وی به ژاندارم ها می گوید که نقره ها را خود به ژان والژان داده است، تعریف کند، می گوید: "آقای میریل باید سرنوشت همه آدم هایی که در شهرهای کوچک #زندگی می کنند را تحمل کند. در شهرهایی که دهان های بسیاری برای حرف زدن و #مغزهای بسیار کمی برای #اندیشیدن وجود دارد."
🍃 آنها دست به #کاربزرگی زده بودند. دست به کاری که سالهای سال و تا زنده بودند برخی از مردم آنها را #شماتت می کردند. در دعواها، کارشان را به رخشان می کشیدند و #صفتهایی را به آنها نسبت می دادند که #سزاورش نبودند. آن ها با یک #زن_گمراه که به هر دلیل در خرابه ها جسمش را در اختیار این و آن گذاشته بود #ازدواج کرده بودند و او را #سامانی داده بودند. من تا ۱۸ سالگی ۵ نفر آنها را از نزدیک می شناختم. عباس آقا، خلیل آقا، حسینعلی، اکبرآقا، آقارضا. یک نفر از آنها ماشین دار بود یک نفر آپاراتی، دو نفر کارمند گاراژ و یکی مسگر بود. معلوم است که خود آنها روزی و روزگاری به خراب خانه ها رفت و آمد داشته اند. حالا چرا با یکی از آن زنها ازدواج کرده بودند، من نمی دانم.
🍂 عاشق و شیدا شده بودند؟ به گفته ی عده ای تحت تاثیر سحر و جادو قرار گرفته بودند؟ نمی دانم! اما می دانم وقتی من این مردان را #شناختم سالها بود که با آن زنها زندگی می کردند و تا آخر عمر هم با آنها #زندگی کردند. در سال ۱۳۸۷ از ۵ نفری که اسم بردم فقط یک نفرشان زنده است و بقیه در سنین ۸۵_۷۵ سالگی مُردند.این یکی هم حدود ۸۰ سال دارد. یعنی بیش از ۵۰ سال است که با زنش زندگی می کند. وقتی این مردان را با آن مردی که حداقل چند زن را روانه خراب خانه کرده است مقایسه می کنم می بینم این ها چه #کاربزرگی کرده اند.
🍃 تصورش را بکنید در #مملکتی که مردم فقط به خاطر یک #فحش ناموسی آدم می کشند. یک #مرد، زنی هر جایی را به زنی بگیرد و به اصطلاح آب #توبه بر سر آن بریزد و او را بنشاند. چه کار بزرگ و پر دردسری است. می گفتند: وقتی عباس آقا دست آن زن را گرفت وپیش
#حاج_شیخ_غلامرضا_فقیه_خراسانی برد تا به اصطلاح آن روحانیِ بزرگوار آب توبه بر سر آن بریزد و او را به عقد او در آورد، حاج شیخ گفت: #ثواب تو از همه ی #فرشتگان آسمان #بیشتر است. اما مادر و خواهرهای عباس آقا آن قدر #شیون کردند که همه #عالم فهمیدند که چه #اتفاقی افتاده است. او دست زنش را گرفت و از آن محله رفت؛ اما شهر کوچک بود، اخبار زود پخش می شد. زن های محله دهانشان را باز کردند و گفتند توبه گرگ مرگ است. این #زن دخترهای ما را به #بیراهه می کشد و آن تواب را آزردند.
🍂 در محل کار انواع متلک ها را نثار عباس آقا می کردند و هرگاه دعوا می شد مردانِ #نامرد ادعا می کردند که آنها هم با زن او بوده اند. اما عباس آقا، خلیل آقا و...چون #کوه استوار بودند. دو نفر از آنها بالاخره دست زن هایشان را گرفتند و برای همیشه از یزد #مهاجرت کردند. یک نفر هم در همان یزد شغلش را عوض کرد. یک نفرشان خود آنچنان فحاش شد که هیچ کس جرات نداشت کوچک ترین اشاره ای از این بابت به او بکند. اگر کسی کوچک ترین اشاره ای به او می کرد آنچنان فحش های رکیک دریافت می کرد که پشیمان می شد که چرا چنین اشاره ای کرده است....
@zarrhbin
👇👇👇👇
🍂 حاجی به #نماز رفت. من نیم ساعتی دیگر با کتاب افلاطون ور رفتم و سپس رفتم کتاب را به شیخ محمدباقر دادم. آشیخ محمد باقر در حالی که کتاب حکمت افلاطون را از من می گرفت با حالت #تمسخر به من گفت: آقای #فیلسوف حالا از افلاطون بگویید.
🍃 #آشیخ گویا متوجه نشده بود که تمام صبح آقای افشار به من #درس می داده است. او فکر کرد خودم کتاب را خوانده ام. او رو کرد به دو سه نفری که در #کتابخانه بودند، گفت: این آقای فیلسوف صبح آمدند و کتاب حکمت افلاطون را می خواستند و حاجی افشار هم گفتند کتاب را به ایشان بدهیم. حالا فیلسوف می خواهند راجع به افلاطون #سخنرانی کنند.
🍂 #من شروع کردم #راجع به سقراط، افلاطون و ارسطو صحبت کردن که بحث مُثُل افلاطونی را #مطرح کردم. یعنی هر چی #حاجی به من #یاد داده بود، دوباره گفتم. آشیخ محمدباقر دهنش #بازمانده بود. گفت: بچه تو روی این کتاب را هم نمی توانی بخوانی، من کتاب را باز کردم و شروع کردم به خواندن همان سه صفحه ای که حاجی #بازحمت به من یاد داده بود.
🍃 یکی از مردان که این بحث ها را می شنید گفت: آشیخ بچّه ها را دستِ #کم می گیری و با آنها #خوب تا نمی کنی. آن #مرد به آشیخ گفت: یکی از #اهداف حاجی آقایِ #وزیری این است که بچه ها #بیشتر به کتابخانه بیایند و #تو بچه ها را #فراری می دهی، اگر بار دیگر با بچه ها اینطور #رفتار کنی، من به حاجی آقایِ وزیری خواهم گفت. قیافه ی شیخ #درهم شد و لاحول ولاگویان عازم مسجد شد.
🍂 آن #مرد به من گفت: پسرجان حرف این شیخ را گوش نکن. هرروز به #کتابخانه بیا، من هم بیشتر روزها به اینجا می آیم. اگر #سئوالی داشتی از من بپرس. این مرد چندسال بعد #دبیر من شد. او آقای کیانی لیسانس ادبیات فارسی بود. مردی متین و #باوقار و دانا. آن موقع #حقوق دبیران کافی بود. آنها در تابستان ها کتاب می خواندند یا برای استراحت به ییلاقات می رفتند. #لزومی نداشت برای #امرارمعاش خود دست به هر کاری بزنند. این دبیر #باسواد، زیر ۵۰ سالگی بر اثر بیماری، فوت شد. خدایش بیامرزد.
🍃 فردای آن روز #لحن آشیخ با من ملایم شد و کتاب قصه ای به نام ده نفر قزلباش به من داد تا بخوانم. او به من گفت: اگر می خواهی کتاب ده نفر قزلباش را به خانه ببری #اشکالی ندارد. این کتاب ده جلد است. جلد اول آن را ببر و بعد که خواندی بیاور. اسم و آدرس مرا یادداشت کرد. جلو آن نوشت به #سفارش حاجی افشار و به من گفت #امضا کن. شاید اولین امضاء رسمی و #تعهدآور من همان باشد.
🍂 کتاب را گرفتم و با دو، به طرف خانه حرکت کردم و حدود ۲ بعدازظهر درخانه بودم. مادرم نگران شده بود که چرا دیر کردی؟ اما وقتی #کتاب را در دستم دید #آرام شد. من داستان کتابخانه را به مادرم گفتم. جلد اول کتاب ده قزلباش را در دو روز خواندم. چند کلمه ای که نمی فهمیدم از اکبر دبیری پسر همسایه که کلاس دوم دبیرستان ( معادل سوم راهنمایی فعلی) بود پرسیدم. تا اول مهر من ۱۰ تا جلد کتاب ده نفر قزلباش را خوانده بودم.
🍃 شب ها من قصه ی ۱۰ نفر قزلباش را برای زن های سرکوچه یا مردانی که به مغازه ی آقای ابریشمی می آمدند تعریف می کردم. از شب سومی که من به کتابخانه می رفتم همه منتظر بودند که حسین پاپلی بیاید و بقیه داستان را بگوید .
🍂 جلوی مغازه ی آقای ابریشمی در تاریکی شب چند نفری از مردها جمع می شدند. مغازه با نور یک لامپای نفتی روشن بود، من #معرکه می گرفتم و کم کم تعداد نفراتی که می خواستند قصه بشنوند زیادتر می شد. از شب هفتم، هشتم آمحمد یک سماور آورد و #بساط چای درست کرد. او قهوه خانه چی هم شد و به مردانی که آنجا #پاتوق کرده بودند چای می داد. هر چهار استکان چای قندپهلو درجه یک که یک تکه نبات یزدی اعلا هم پهلوی آن بود #یک_ریال ( استکانی ۵ شاهی یا ۲۵ دینار) ولی چای من #مجانی بود. شاید این اولین #مزدی بود که من تا آن زمان در تمام عمرم می گرفتم، شبی دو چایی داشتم. هر شب مشتری ها زیادتر می شدند بعد از ۱۵ روز جلو مغازه ی آمحمد خیلی شلوغ می شد، آمحمد یک کاسه ماقوت یا شیره هم به من می داد که داستان را ادامه بدهم.
📚 کتاب شازده حمام/دکتر محمدحسین پاپلی یزدی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه.....
♦️امام جماعت یکی از مساجدِ #لندن تعریف می کرد
💠 به یکی از مساجد داخل شهر لندن
منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام
دور بود .هر روز با #اتوبوس از مسجد
به خانه بر می گشتم.
💠 هفته ای می شد که این مسیر را با
اتوبوس طی می کردم که یک روز
حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
💠 سوار اتوبوس شدم و #پول_کرایه را به
راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم
پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم
متوجه شدم راننده 20 پنی #بیشتر بهم پس داد.
💠 با خودم گفتم باید این #مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان #مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم! ⁉️
💠 همین طور داشتم با خودم یکی به دو
می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه
آن پول را پس بدهم چون بالاخره
حق، #حق است…
💠 هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به
راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این
20 پنی را #اشتباهی اضافی دادید.
🍃 #راننده تبسمی کرد و گفت:
💠 ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره ی #اسلام فکر میکنم.این مبلغ را هم عمداً به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک #مسلمان در چنین #موقعیتی چگونه خواهد بود⁉️
🍃 آن #امام_جماعت_مسجد می گوید:
💠 وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم
پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند.
به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان #تکیه دادم…
💠 اشکهایم بی اراده سرازیر بودند
نگاهی به #آسمان انداختم و گفتم:
#خدایا! نزدیک بود #دینم را به 20 پنی بفروشم!!!
🍃 #چنان_زندگی_کن؛
💠 کسانی که #تو را می شناسند، اما #خدا
را نمی شناسند،به واسطه ی #آشنایی
با تو با #خدا آشنا شوند.
👌
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 آفتِ انقلاب اسلامی....⁉️
✅ آفتِ این #انقلاب_اسلامی این است که دچار #بازیگرانی باشد که #اسلام_و_انقلاب و هر چیزی را #دکان کنند؛
#دکان_قدرت....
#دکان_ثروت....
#دکان_شهرت....
#دکان_ریاست....
باید سخت #مراقب باشیم که این #خطری که در طولِ #تاریخ، همیشه انقلاب های #الهی را #تهدید کرد و به آن #ضربه زد. بلکه این بار جلویش را بگیریم؛
کسانی #داعیان_انقلاب و #داعیان_اسلام باشند که هر چه به آنها #نزدیکتر می شوید #اعتقادت به اسلام #بیشتر شود.
📽 #شهیددکتربهشتی
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 ناراضی ترند....⁉️
✅ انسانهايی كه #کاملترند، ناراضيترند. انسانهايي كه تكاملِ #معنویشان بيشتر است و نيازهايشان #متعالیتر،
#مواهبمادی برايشان #کوچکتر است و #عجزطبیعت هم از سير كردن آنها #بیشتر.
#دکتر_علی_شریعتی
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
🔴اصول و قوانین #آداب و #معاشرت_اجتماعی🔴 زیر #ذره____________________بین ها 🔎🔎چه کسانی هستند ⁉️🔴 💚#آ
🔴3️⃣🔴
✅این که افراد بزرگ تر یا خانم ها به دلیل #اولویت؛ خود انتظار سلام داشته باشند کار پسندیده ای نیست و بی ادبی محسوب می شود چرا که پیشی گرفتن در سلام نشانه تواضع و ادب فرد است. افراد مسن بهتر است بجای سلام با فرد کوچکتر از خود #احوالپرسی نمایند.
✅هنگام سلام و احوالپرسی باید کاملا از جا برخاست یا اگر ایستاده هستید نگاه را به سمت سلام دهنده معطوف کنید نه اینکه نیم خیز شد یا نشسته سلام و احوالپرسی کرد. طرف مقابل هم باید از برخاستن مخاطبش تشکر کند و از او خواهش کند مجددا برجایش بنشیند.
✅در ادامه سلام باید #احوالپرسی صورت پذیرد و به سوالات طرف مقابل مختصرا پاسخ داده شود؛ اما نباید وارد مسایل #شخصی و #محرمانه افراد شد چیزی که متاسفانه درمیان #ایرانیان خیلی #شایع هست و یا در جواب احوالپرسی مثلا بحث پزشکی راه انداخت که حتی در میان مشترکین همین فضا هم افرادی با این #رویکرد_ناپسند قابل رصدهستند😍 هنگام سلام کردن باید به چشمان طرف مقابل نگاه کرد، در صورت امکان دست او را به گرمی فشرد و با خم کردن سر و یک لبخند ملایم اظهار خرسندی نمود.
✅کسی که وارد مکان یا جمعی می شود باید به دیگران سلام کند حتی اگر از همه بزرگ تر باشد.
✅با افراد ضعیفتر از خود یا حتی با سطح تحصیلات پایین تر از خود نباید با غرور و تکبر سلام و احوالپرسی کرد و یا حتی جواب سلام آنها را نداد
✅برای همه افراد حتی کودکان از ضمیر #شما بجای #تو استفاده کنید.
✅توجه داشته باشیدافرادی که به #مقام و #ثروتی رسیده اند؛اعم از #دانشمندان؛ #پزشکان؛ #مقامات_کشوری و #لشگری؛ #کارخانه_داران؛ #نویسندگان؛ #صاحب_نظران؛ #روزنامه_نگاران؛و...#بیشتر
زیر
#ذره_____________________________بین🔎🔎
قرار دارند و لازم است که سلام و احوالپرسی و در مجموع خلق و خوی خود را #گرمتر از گذشته نشان دهند حتی با افراد پایین دست.
✅هنگام سلام و احوالپرسی در کوچه و خیابان و معابر و مجامع باید #مکث کامل کنیم و اگر طرف مقابل قصد ادامه صحبت یا پرسیدن سوالی داشت باید توقف نمودو به گفتگو پرداخت. راه رفتن و دیگران را #دنبال خود #کشاندن هرچقدر هم سطحشان پایین باشد خلاف نزاکت است.( متاسفانه این روش در #ایران؛ بیشتر در #بیمارستان ها، #دانشگاه ها و #ادارات کاربرد دارد.)
✅اهمیت ندادن به افراد آشنایی که از کنار ما می گذرند نشانه بی ادبی کامل است و یک خودخواهی محض به حساب می آید.
✅هنگام سلام و احوالپرسی؛ داشتن #صدا به اندازه #تصویر مهم است! به این معنی که از #اشاره کردن سر بدون #بیان کلمات جدا خودداری کنیدچیزی که باز در میان #ایرانیان شیوع زیادی دارد
✅وقتی سرگرم بحث مهم یا کار ارزشمندی هستید نباید به بهانه اینکه کار مهمی انجام می دهید از سلام و احوالپرسی غافل شوید.
❤️👋#دست_دادن👋❤️
👋طرز دست دادن مانند راه رفتن و
حرف زدن نشان دهنده اخلاق و شخصیت افراد است و می توان از این طریق به میزان #اعتماد_به_نفس، #بیتفاوتی، #خونگرمی و #تکبر فرد پی برد.👋
✅👋هنگام دست دادن با افراد حواستان به مخاطب باشد و با دیگران صحبت نکنید.
✅👋هنگام دست دادن نباید با کسی که به او دست می دهیم #فاصله زیادی داشته باشیم و دست خود را بیش از اندازه دراز کنیم. ادب حکم می کند که پاپیش گذاریم و به فرد مورد نظر نزدیک شویم.
✅هنگامی که دستانمان #خیس یا #کثیف هستند یا وسیله ای در دست داریم باید قبل از این که طرف مقابل دستش را دراز کند با صدای بلند #عذرخواهی کنیم و از دست دادن با وی جلوگیری نماییم. طرف مقابل هم در صورت مشاهده چنین شرایطی باید از دست دادن خودداری کند.
👋👋😍
✅بعضی ها عادت دارند هنگام دست دادن دستشان را به بدن خود #میچسبانندکه متاسفانه این رفتار هم در بین ایرانیان و بخصوص #ریاکاران_مذهبی زیاد دیده میشود است.این کار نشانه #غرور و #تکبر است.
✅فشردن دست دیگران، تکان دادن یا نگه داشتن دست طرف مقابل برای مدت طولانی در دستان خود و گذاشتن دست دیگر بر روی دستان وی نشانه #بی_ادبی است.
✅خودداری از دست دادن به افراد سطح پایین یا فردی که دستش را دراز کرده، نشانه بی ادبی و غرور است.
✅دست دادن با دستکش صحیح نیست.
✅در یک #میهمانی #لازم_نیست به #تمام_افراد تک تک دست داد و احوالپرسی کرد و می توان بعد احوالپرسی با خانواده #میزبان برای دیگران از #فاصله_مناسب #سرتکان داد و احوالپرسی کوتاهی انجام داد.
✅هنگام دست دادن باید به چشمان طرف مقابل #نگاه کرد. #خیره شدن به اطراف و نگاه به دور و بر خلاف ادب است. ضمن این که نباید پاسخ دست دادن دیگران را با #دست_چپ داد.🔴
https://t.me/zarrhbin