eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 آنها که نمی توان توصیفشان کرد..‼️ 🍃 شاید به آنها بگویم مقاوم ترین ، چون همانند کوه در استوار بودند. می گویند درِ دروازه را می شود بست اما در مردم را نمی توان بست. هر چه کوچک تر و هر چه سنتی تر باشد، و حدیث، غیبت و تهمت، افترا و حسادت هم است. 🍂 در کتاب بینوایان وقتی می خواهد از کشیش پیری که ژان والژان نقره هایش را دزدیده است ولی وی به ژاندارم ها می گوید که نقره ها را خود به ژان والژان داده است، تعریف کند، می گوید: "آقای میریل باید سرنوشت همه آدم هایی که در شهرهای کوچک می کنند را تحمل کند. در شهرهایی که دهان های بسیاری برای حرف زدن و بسیار کمی برای وجود دارد." 🍃 آنها دست به زده بودند. دست به کاری که سالهای سال و تا زنده بودند برخی از مردم آنها را می کردند. در دعواها، کارشان را به رخشان می کشیدند و را به آنها نسبت می دادند که نبودند. آن ها با یک که به هر دلیل در خرابه ها جسمش را در اختیار این و آن گذاشته بود کرده بودند و او را داده بودند. من تا ۱۸ سالگی ۵ نفر آنها را از نزدیک می شناختم. عباس آقا، خلیل آقا، حسینعلی، اکبرآقا، آقارضا. یک نفر از آنها ماشین دار بود یک نفر آپاراتی، دو نفر کارمند گاراژ و یکی مسگر بود. معلوم است که خود آنها روزی و روزگاری به خراب خانه ها رفت و آمد داشته اند. حالا چرا با یکی از آن زنها ازدواج کرده بودند، من نمی دانم. 🍂 عاشق و شیدا شده بودند؟ به گفته ی عده ای تحت تاثیر سحر و جادو قرار گرفته بودند؟ نمی دانم! اما می دانم وقتی من این مردان را سالها بود که با آن زنها زندگی می کردند و تا آخر عمر هم با آنها کردند. در سال ۱۳۸۷ از ۵ نفری که اسم بردم فقط یک نفرشان زنده است و بقیه در سنین ۸۵_۷۵ سالگی مُردند.این یکی هم حدود ۸۰ سال دارد. یعنی بیش از ۵۰ سال است که با زنش زندگی می کند. وقتی این مردان را با آن مردی که حداقل چند زن را روانه خراب خانه کرده است مقایسه می کنم می بینم این ها چه کرده اند. 🍃 تصورش را بکنید در که مردم فقط به خاطر یک ناموسی آدم می کشند. یک ، زنی هر جایی را به زنی بگیرد و به اصطلاح آب بر سر آن بریزد و او را بنشاند. چه کار بزرگ و پر دردسری است. می گفتند: وقتی عباس آقا دست آن زن را گرفت وپیش برد تا به اصطلاح آن روحانیِ بزرگوار آب توبه بر سر آن بریزد و او را به عقد او در آورد، حاج شیخ گفت: تو از همه ی آسمان است. اما مادر و خواهرهای عباس آقا آن قدر کردند که همه فهمیدند که چه افتاده است. او دست زنش را گرفت و از آن محله رفت؛ اما شهر کوچک بود، اخبار زود پخش می شد. زن های محله دهانشان را باز کردند و گفتند توبه گرگ مرگ است. این دخترهای ما را به می کشد و آن تواب را آزردند. 🍂 در محل کار انواع متلک ها را نثار عباس آقا می کردند و هرگاه دعوا می شد مردانِ ادعا می کردند که آنها هم با زن او بوده اند. اما عباس آقا، خلیل آقا و...چون استوار بودند. دو نفر از آنها بالاخره دست زن هایشان را گرفتند و برای همیشه از یزد کردند. یک نفر هم در همان یزد شغلش را عوض کرد. یک نفرشان خود آنچنان فحاش شد که هیچ کس جرات نداشت کوچک ترین اشاره ای از این بابت به او بکند. اگر کسی کوچک ترین اشاره ای به او می کرد آنچنان فحش های رکیک دریافت می کرد که پشیمان می شد که چرا چنین اشاره ای کرده است.... @zarrhbin 👇👇👇👇
🍃 اندیشه های ناب... 💠 بیشتر است...⁉️ ✅ همانا دانشمند و اهل از شخص روزه دار و شب زنده دار و که در راه خدا می کند. است! @zarrhbin
🍂 حاجی به رفت. من نیم ساعتی دیگر با کتاب افلاطون ور رفتم و سپس رفتم کتاب را به شیخ محمدباقر دادم. آشیخ محمد باقر در حالی که کتاب حکمت افلاطون را از من می گرفت با حالت به من گفت: آقای حالا از افلاطون بگویید. 🍃 گویا متوجه نشده بود که تمام صبح آقای افشار به من می داده است. او فکر کرد خودم کتاب را خوانده ام. او رو کرد به دو سه نفری که در بودند، گفت: این آقای فیلسوف صبح آمدند و کتاب حکمت افلاطون را می خواستند و حاجی افشار هم گفتند کتاب را به ایشان بدهیم. حالا فیلسوف می خواهند راجع به افلاطون کنند. 🍂 شروع کردم به سقراط، افلاطون و ارسطو صحبت کردن که بحث مُثُل افلاطونی را کردم. یعنی هر چی به من داده بود، دوباره گفتم. آشیخ محمدباقر دهنش بود. گفت: بچه تو روی این کتاب را هم نمی توانی بخوانی، من کتاب را باز کردم و شروع کردم به خواندن همان سه صفحه ای که حاجی به من یاد داده بود. 🍃 یکی از مردان که این بحث ها را می شنید گفت: آشیخ بچّه ها را دستِ می گیری و با آنها تا نمی کنی. آن به آشیخ گفت: یکی از حاجی آقایِ این است که بچه ها به کتابخانه بیایند و بچه ها را می دهی، اگر بار دیگر با بچه ها اینطور کنی، من به حاجی آقایِ وزیری خواهم گفت. قیافه ی شیخ شد و لاحول ولاگویان عازم مسجد شد. 🍂 آن به من گفت: پسرجان حرف این شیخ را گوش نکن. هرروز به بیا، من هم بیشتر روزها به اینجا می آیم. اگر داشتی از من بپرس. این مرد چندسال بعد من شد. او آقای کیانی لیسانس ادبیات فارسی بود. مردی متین و و دانا. آن موقع دبیران کافی بود. آنها در تابستان ها کتاب می خواندند یا برای استراحت به ییلاقات می رفتند. نداشت برای خود دست به هر کاری بزنند. این دبیر ، زیر ۵۰ سالگی بر اثر بیماری، فوت شد. خدایش بیامرزد. 🍃 فردای آن روز آشیخ با من ملایم شد و کتاب قصه ای به نام ده نفر قزلباش به من داد تا بخوانم. او به من گفت: اگر می خواهی کتاب ده نفر قزلباش را به خانه ببری ندارد. این کتاب ده جلد است. جلد اول آن را ببر و بعد که خواندی بیاور. اسم و آدرس مرا یادداشت کرد. جلو آن نوشت به حاجی افشار و به من گفت کن. شاید اولین امضاء رسمی و من همان باشد. 🍂 کتاب را گرفتم و با دو، به طرف خانه حرکت کردم و حدود ۲ بعدازظهر درخانه بودم. مادرم نگران شده بود که چرا دیر کردی؟ اما وقتی را در دستم دید شد. من داستان کتابخانه را به مادرم گفتم. جلد اول کتاب ده قزلباش را در دو روز خواندم. چند کلمه ای که نمی فهمیدم از اکبر دبیری پسر همسایه که کلاس دوم دبیرستان ( معادل سوم راهنمایی فعلی) بود پرسیدم. تا اول مهر من ۱۰ تا جلد کتاب ده نفر قزلباش را خوانده بودم. 🍃 شب ها من قصه ی ۱۰ نفر قزلباش را برای زن های سرکوچه یا مردانی که به مغازه ی آقای ابریشمی می آمدند تعریف می کردم. از شب سومی که من به کتابخانه می رفتم همه منتظر بودند که حسین پاپلی بیاید و بقیه داستان را بگوید . 🍂 جلوی مغازه ی آقای ابریشمی در تاریکی شب چند نفری از مردها جمع می شدند. مغازه با نور یک لامپای نفتی روشن بود، من می گرفتم و کم کم تعداد نفراتی که می خواستند قصه بشنوند زیادتر می شد. از شب هفتم، هشتم آمحمد یک سماور آورد و چای درست کرد. او قهوه خانه چی هم شد و به مردانی که آنجا کرده بودند چای می داد. هر چهار استکان چای قندپهلو درجه یک که یک تکه نبات یزدی اعلا هم پهلوی آن بود ( استکانی ۵ شاهی یا ۲۵ دینار) ولی چای من بود. شاید این اولین بود که من تا آن زمان در تمام عمرم می گرفتم، شبی دو چایی داشتم. هر شب مشتری ها زیادتر می شدند بعد از ۱۵ روز جلو مغازه ی آمحمد خیلی شلوغ می شد، آمحمد یک کاسه ماقوت یا شیره هم به من می داد که داستان را ادامه بدهم. 📚 کتاب شازده حمام/دکتر محمدحسین پاپلی یزدی 📩 سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
🍃 ..... ♦️امام جماعت یکی از مساجدِ تعریف می کرد 💠 به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود .هر روز با از مسجد به خانه بر می گشتم. 💠 هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد… 💠 سوار اتوبوس شدم و را به راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پنی بهم پس داد. 💠 با خودم گفتم باید این را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم! ⁉️ 💠 همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، است… 💠 هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اضافی دادید. 🍃 تبسمی کرد و گفت: 💠 ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره ی فکر می‌کنم.این مبلغ را هم عمداً به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک در چنین چگونه خواهد بود⁉️ 🍃 آن می گوید: 💠 وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان دادم… 💠 اشکهایم بی اراده سرازیر بودند نگاهی به انداختم و گفتم: ! نزدیک بود را به 20 پنی بفروشم!!! 🍃 ؛ 💠 کسانی که را می شناسند، اما را نمی شناسند،به واسطه ی با تو با آشنا شوند. 👌 @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...‌ 💠 آفتِ انقلاب اسلامی....⁉️ ✅ آفتِ این این است که دچار باشد که و هر چیزی را کنند؛ .... .... .... .... باید سخت باشیم که این که در طولِ ، همیشه انقلاب های را کرد و به آن زد. بلکه این بار جلویش را بگیریم؛ کسانی و باشند که هر چه به آنها می شوید به اسلام شود. 📽 @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 ناراضی ترند....⁉️ ✅ انسان‌هايی كه ، ناراضي‌ترند. انسان‌هايي كه تكاملِ بيشتر است و نيازهايشان ، برايشان است و هم از سير كردن آن‌ها . @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
🔴اصول و قوانین #آداب و #معاشرت_اجتماعی🔴 زیر #ذره____________________بین ها 🔎🔎چه کسانی هستند ⁉️🔴 💚#آ
🔴3️⃣🔴 ✅این که افراد بزرگ تر یا خانم ها به دلیل ؛ خود انتظار سلام داشته باشند کار پسندیده ای نیست و بی ادبی محسوب می شود چرا که پیشی گرفتن در سلام نشانه تواضع و ادب فرد است. افراد مسن بهتر است بجای سلام با فرد کوچکتر از خود نمایند. ✅هنگام سلام و احوالپرسی باید کاملا از جا برخاست یا اگر ایستاده هستید نگاه را به سمت سلام دهنده معطوف کنید نه اینکه نیم خیز شد یا نشسته سلام و احوالپرسی کرد. طرف مقابل هم باید از برخاستن مخاطبش تشکر کند و از او خواهش کند مجددا برجایش بنشیند. ✅در ادامه سلام باید صورت پذیرد و به سوالات طرف مقابل مختصرا پاسخ داده شود؛ اما نباید وارد مسایل و افراد شد چیزی که متاسفانه درمیان خیلی هست و یا در جواب احوالپرسی مثلا بحث پزشکی راه انداخت که حتی در میان مشترکین همین فضا هم افرادی با این قابل رصدهستند😍 هنگام سلام کردن باید به چشمان طرف مقابل نگاه کرد، در صورت امکان دست او را به گرمی فشرد و با خم کردن سر و یک لبخند ملایم اظهار خرسندی نمود. ✅کسی که وارد مکان یا جمعی می شود باید به دیگران سلام کند حتی اگر از همه بزرگ تر باشد. ✅با افراد ضعیفتر از خود یا حتی با سطح تحصیلات پایین تر از خود نباید با غرور و تکبر سلام و احوالپرسی کرد و یا حتی جواب سلام آنها را نداد ✅برای همه افراد حتی کودکان از ضمیر بجای استفاده کنید. ✅توجه داشته باشیدافرادی که به و رسیده اند؛اعم از ؛ ؛ و ؛ ؛ ؛ ؛ ؛و... زیر 🔎🔎 قرار دارند و لازم است که سلام و احوالپرسی و در مجموع خلق و خوی خود را از گذشته نشان دهند حتی با افراد پایین دست. ✅هنگام سلام و احوالپرسی در کوچه و خیابان و معابر و مجامع باید کامل کنیم و اگر طرف مقابل قصد ادامه صحبت یا پرسیدن سوالی داشت باید توقف نمودو به گفتگو پرداخت. راه رفتن و دیگران را خود هرچقدر هم سطحشان پایین باشد خلاف نزاکت است.( متاسفانه این روش در ؛ بیشتر در ها، ها و کاربرد دارد.) ✅اهمیت ندادن به افراد آشنایی که از کنار ما می گذرند نشانه بی ادبی کامل است و یک خودخواهی محض به حساب می آید. ✅هنگام سلام و احوالپرسی؛ داشتن به اندازه مهم است! به این معنی که از کردن سر بدون کلمات جدا خودداری کنیدچیزی که باز در میان شیوع زیادی دارد ✅وقتی سرگرم بحث مهم یا کار ارزشمندی هستید نباید به بهانه اینکه کار مهمی انجام می دهید از سلام و احوالپرسی غافل شوید. ❤️👋👋❤️ 👋طرز دست دادن مانند راه رفتن و حرف زدن نشان دهنده اخلاق و شخصیت افراد است و می توان از این طریق به میزان ، ، و فرد پی برد.👋 ✅👋هنگام دست دادن با افراد حواستان به مخاطب باشد و با دیگران صحبت نکنید. ✅👋هنگام دست دادن نباید با کسی که به او دست می دهیم زیادی داشته باشیم و دست خود را بیش از اندازه دراز کنیم. ادب حکم می کند که پاپیش گذاریم و به فرد مورد نظر نزدیک شویم. ✅هنگامی که دستانمان یا هستند یا وسیله ای در دست داریم باید قبل از این که طرف مقابل دستش را دراز کند با صدای بلند کنیم و از دست دادن با وی جلوگیری نماییم. طرف مقابل هم در صورت مشاهده چنین شرایطی باید از دست دادن خودداری کند. 👋👋😍 ✅بعضی ها عادت دارند هنگام دست دادن دستشان را به بدن خود متاسفانه این رفتار هم در بین ایرانیان و بخصوص زیاد دیده می‌شود است.این کار نشانه و است. ✅فشردن دست دیگران، تکان دادن یا نگه داشتن دست طرف مقابل برای مدت طولانی در دستان خود و گذاشتن دست دیگر بر روی دستان وی نشانه است. ✅خودداری از دست دادن به افراد سطح پایین یا فردی که دستش را دراز کرده، نشانه بی ادبی و غرور است. ✅دست دادن با دستکش صحیح نیست. ✅در یک به تک تک دست داد و احوالپرسی کرد و می توان بعد احوالپرسی با خانواده برای دیگران از داد و احوالپرسی کوتاهی انجام داد. ✅هنگام دست دادن باید به چشمان طرف مقابل کرد. شدن به اطراف و نگاه به دور و بر خلاف ادب است. ضمن این که نباید پاسخ دست دادن دیگران را با داد.🔴 https://t.me/zarrhbin