🙏🏻💚 پیشکش به #حسن_بن_علی_ع
#حسن سبز است!
.....................
به لطف چشم او، دشت و دمن سبز است
چنانکه شال ساداتِ وطن سبز است
تمام شهر از چشمش گذر کردند
چراغ چارراهش دائماً سبز است
تفاوت می کند سبزیِ او اما...!
وگرنه مثل خیلی ها لجن، سبز است
یقین دارم به اینکه دوستش دارم
چنانکه مطمئن هستم چمن سبز است
نخیلِ اشک از من، ربّنا از او
که پایان دخیل او شدن سبز است
به خاکِ #مجتبی افتاده بذرِ دل
تمام واژه ها در شعر من سبز است
#علی... جان است و #زهرا... قلب و #احمد... تن
#حسین، آه و #حسن مثل سخن، سبز است
#حسین از روز اول پرچمش سرخ و
عَلَم در دست #عباس و #حسن، سبز است
#حسین آنکه به خون غلتید و غارت شد
اگرچه تا ابد... آن پیرهن سبز است!
#حسن، آیینه ی درد است چون #مادر
ولی آهی که دارد در دهن، سبز است
بلندای نگاهش، #روز_موعود است
که چشم اندازِ یک سرو کهن، سبز است
خیانت می کند یک شاخه در این باغ
تبر بر شانه ی هیزم شکن سبز است
خدا...! بنویس بر تختهْ سیاهِ دل
دروغ است اینکه می گویند زن سبز است
چنان کرده اثر زهرِ جفا در او
که وقتِ دفن او دیدم کفن، سبز است
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_فاطمی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🤦🏻🖤😭 به پیشگاه #سبط_اکبر_امام_حسن_مجتبی_ع
سکوت و صبر
..............
#کریم است و کرامت خصلت اوست
سلیمان است هر انگشتر او
به سائل داده یکجا روزی اش را
#علی بوده ست الگویش، بگو هو...!
#مدینه، آسمانی خشک دارد
ولی کافیست چشم او ببارد
شراب ناب می آید به هر جوی
اگر که پا به نخلستان گذارد
عبا بر شانه و عمامه بر سر
بهار از کوچه ها رد می شود باز
به منبر تکیه خواهد زد کمی بعد
خدای وحی و شعر و خطبه و راز
حسودان از نمازش خسته بودند
که او عین #علی غرق خدا بود
#حسین از سینه و دردش خبر داشت
#سکوت و #صبر او، #کرب و #بلا بود
#حسن را زهر کین نه... کوچه ها کشت
همانجا که عزیزش بر زمین خورد
نمی دانم چه آمد بر سر او
چگونه #مادرش را تا کجا برد!؟
گذشت و سال ها بعد از سقیفه
خیانت باز رویش را نشان داد
زنی، مرد خودش را کشت و می دید
امامی در میان خانه جان داد
دم آخر، دهانش غرق خون بود
تمام طشت را پر کرد آهش
رسید از راه #زینب، خون جگر شد
همینکه خورد بر لب ها نگاهش
#مدینه بعد او چیزی ندارد
به جز آسیب و آشوب و خرابی
بقیع آماده ی دفن #حسن شد
چه تشییعی! چه استقبال نابی!
برای بوسه بر آن پیکر پاک
سپاهِ تیرها سبقت گرفتند
تن و تابوت چون درهم تنیدند
برای دفن او مهلت گرفتند
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
اوریا
سرودهها و نگاشتههای امید شمسآذر (شهسوار)
شاعر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ایران اسلامی
دبیر انجمن ادبی منهاج
👈 بشتابید برای ارتقاء آرامش و معرفت:
https://eitaa.com/ooriya
🌻🌻🌻🌻
🙏 برای آنها که برای #کربلا به آب و آتش می زنند
دست از طلب ندارم
.................................
دست از طلب ندارم تا نام من درآید
«یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن درآید» ۱
در #مرزِ_بیقراری، خورده گره به کارم
دور از وطن...!
تنِ من، کی از #وطن درآید!؟
از لطمه، گُل نشسته بر صورتی شکسته
از لاله های مرده، خون از کفن درآید
هر واژه یک درخت است! آتش به باغ
افتاد...
از داغِ روضه هایش، دادِ سخن درآید
هر روز با مرورِ گودالِ قطعه قطعه
فریادِ #یاحسینِ هیزم شکن درآید ۲
آمد کسی به مقتل! غارت کند خدا را...!
هی کرد زیر و رویش...! تا پیرهن درآید!
#دختر اگر ببیند اینگونه صحنه ها را
از قتلگاهِْ بی جان، یک #پیرزن درآید
مربع
نیلوفرانه غرقم! کو دستی آسمانی -
تا با صدای پایش، ماه از لجن درآید
دل چیست!؟ خاکِ سردی، کز شعله... جان بگیرد
با دست کوزه گر، باز... از سوختن درآید!
با گریه های نم نم، با سینه های محکم
گرد و غبار کینه، از سینه زن درآید
«#هیهات_مِنَّ_الذلّه»، یعنی #سقوط_طاغوت
از نسل او #خمینی، آن #بتشکن درآید!
«از دوست یک اشارت، از ما به سر دویدن» ۳
از لاک خویش، یک روز... این مرد و زن درآید
با چشم های سبزش، با خشم های سبزش
دنیای بدگمانی، از سوءظن درآید
با لطف چشمِ #ساقی، با دستِ انتقامی
از غربت و خرابی، قبر #حسن درآید!
#محمد_عابدی
#اشعار_اربعینی
قم المقدسه
............................................
۱. به استقبال غزلی از خواجه حافظ شیرازی با مطلع:
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
۲. هیزم شکن به معنای یک. هیزم شکن/ دو. مرثیه خوان و هر که روضه ی اباعبدالله الحسین (ع) را مرور می کند.
۳. اشاره به بیتی از هُمام تبریزی
موقوفِ التفاتم تا کی رسد اجازت
از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 #چهل_بیت در رثای #اربعین
#چهل بیت
..................
من به فکر #اربعینم، گور حرف این و آن
زنده بادا عشق، ماییم و #حسین_آبادمان
مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش
باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران
گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض
سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان
ساعتم رأس #حسین است و قدم ها عقربه
می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان
این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم
ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان!
آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب
یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان
#موکبت جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام
سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان
آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود
بغض های تلخ من حل شد درون استکان
عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند
یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران...
#کربلا نزدیک تر می شد به من از هر جهت
بوی #عباس و #حسین آمد، دلم شد آستان
در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟
#خودشناسی، اولین گام است در این داستان!
خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام
پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان
در همین #مشایّه خواهد خواند چندین سال بعد
«لشکر صاحب زمان» را #صادق_آهنگران
حس و حال #اربعین را قبل از این هم داشتم
با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ #راهیان ۱
در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها
زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان
مستی انگورِ #مولا از سرم انگار رفت
یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران
لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه
سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان
روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد
گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان
خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب
ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان
چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز
نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان
ساعتی نگذشت #ساقی روبرویم ایستاد
رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان
راهی صحنت شدم از #باب_قبله با #عطش
#آتشی در #کعبه ام افتاد و رازم شد عیان
موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم
ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان
«#اُدخلوها» را که دیدم ذکر من شد #اَلعَجل
از #فرج بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان
#قتلگاهت از #عقیق_سرخ و #انگشتر پُر است
گوشه ای اما کمین کرده ست مرد #ساربان!
بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت
می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان
با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود
روضه آوردم برایت، روضه ی #داغ_جوان
با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود
روضه آوردم برایت، روضه ی #تیر_و_کمان
کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم
چون #سهساله، بی صدا و بی هوا و بی زبان
قبل از این #ناکام بودم، حال هستم در بهشت
حک شود بر برگه ی ترحیم من، #خُلدآشیان
کوچه های #کربلا را گشتم و حیران شدم
هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان
هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک
از #امام_صادقِ خود خواستم #صدق_بیان ۲
هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم
روز و شب قلبم تو را می زد صدا، #صاحبْ_زمان!
یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش
بر لبم بارید ذکر #اَلامان و #اَلامان
#گنبد_سبز تو را دیدم لب #نهر_فرات
#کربلا بودم دلم پر زد به سمت #جمکران
خیل عشاقت به #تاجِ_بیمحلِّ_نی خوشند
آرزوی #کربلا دارند از #شاهِ_جهان
پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من
پر کشیدم در زمان، #آتش گرفتم از #خزان
در #شریعه، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد
با غروب #کربلا، خون می چکید از آسمان
آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد
آن زمان که دختری جا مانده بود از #کاروان
حالِ #مولا را در آن شب، درک خواهی کرد اگر...
#دخترت را گم کنی در #ازدحام_زائران
#محمد_عابدی
قم المقدسه
..........................................
۱. اردوی راهیان نور
۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15