اوریا
سرودهها و نگاشتههای امید شمسآذر (شهسوار)
شاعر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ایران اسلامی
دبیر انجمن ادبی منهاج
👈 بشتابید برای ارتقاء آرامش و معرفت:
https://eitaa.com/ooriya
🌻🌻🌻🌻
🙏 برای آنها که برای #کربلا به آب و آتش می زنند
دست از طلب ندارم
.................................
دست از طلب ندارم تا نام من درآید
«یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن درآید» ۱
در #مرزِ_بیقراری، خورده گره به کارم
دور از وطن...!
تنِ من، کی از #وطن درآید!؟
از لطمه، گُل نشسته بر صورتی شکسته
از لاله های مرده، خون از کفن درآید
هر واژه یک درخت است! آتش به باغ
افتاد...
از داغِ روضه هایش، دادِ سخن درآید
هر روز با مرورِ گودالِ قطعه قطعه
فریادِ #یاحسینِ هیزم شکن درآید ۲
آمد کسی به مقتل! غارت کند خدا را...!
هی کرد زیر و رویش...! تا پیرهن درآید!
#دختر اگر ببیند اینگونه صحنه ها را
از قتلگاهِْ بی جان، یک #پیرزن درآید
مربع
نیلوفرانه غرقم! کو دستی آسمانی -
تا با صدای پایش، ماه از لجن درآید
دل چیست!؟ خاکِ سردی، کز شعله... جان بگیرد
با دست کوزه گر، باز... از سوختن درآید!
با گریه های نم نم، با سینه های محکم
گرد و غبار کینه، از سینه زن درآید
«#هیهات_مِنَّ_الذلّه»، یعنی #سقوط_طاغوت
از نسل او #خمینی، آن #بتشکن درآید!
«از دوست یک اشارت، از ما به سر دویدن» ۳
از لاک خویش، یک روز... این مرد و زن درآید
با چشم های سبزش، با خشم های سبزش
دنیای بدگمانی، از سوءظن درآید
با لطف چشمِ #ساقی، با دستِ انتقامی
از غربت و خرابی، قبر #حسن درآید!
#محمد_عابدی
#اشعار_اربعینی
قم المقدسه
............................................
۱. به استقبال غزلی از خواجه حافظ شیرازی با مطلع:
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
۲. هیزم شکن به معنای یک. هیزم شکن/ دو. مرثیه خوان و هر که روضه ی اباعبدالله الحسین (ع) را مرور می کند.
۳. اشاره به بیتی از هُمام تبریزی
موقوفِ التفاتم تا کی رسد اجازت
از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 #چهل_بیت در رثای #اربعین
#چهل بیت
..................
من به فکر #اربعینم، گور حرف این و آن
زنده بادا عشق، ماییم و #حسین_آبادمان
مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش
باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران
گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض
سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان
ساعتم رأس #حسین است و قدم ها عقربه
می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان
این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم
ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان!
آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب
یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان
#موکبت جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام
سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان
آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود
بغض های تلخ من حل شد درون استکان
عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند
یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران...
#کربلا نزدیک تر می شد به من از هر جهت
بوی #عباس و #حسین آمد، دلم شد آستان
در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟
#خودشناسی، اولین گام است در این داستان!
خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام
پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان
در همین #مشایّه خواهد خواند چندین سال بعد
«لشکر صاحب زمان» را #صادق_آهنگران
حس و حال #اربعین را قبل از این هم داشتم
با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ #راهیان ۱
در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها
زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان
مستی انگورِ #مولا از سرم انگار رفت
یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران
لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه
سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان
روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد
گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان
خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب
ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان
چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز
نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان
ساعتی نگذشت #ساقی روبرویم ایستاد
رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان
راهی صحنت شدم از #باب_قبله با #عطش
#آتشی در #کعبه ام افتاد و رازم شد عیان
موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم
ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان
«#اُدخلوها» را که دیدم ذکر من شد #اَلعَجل
از #فرج بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان
#قتلگاهت از #عقیق_سرخ و #انگشتر پُر است
گوشه ای اما کمین کرده ست مرد #ساربان!
بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت
می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان
با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود
روضه آوردم برایت، روضه ی #داغ_جوان
با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود
روضه آوردم برایت، روضه ی #تیر_و_کمان
کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم
چون #سهساله، بی صدا و بی هوا و بی زبان
قبل از این #ناکام بودم، حال هستم در بهشت
حک شود بر برگه ی ترحیم من، #خُلدآشیان
کوچه های #کربلا را گشتم و حیران شدم
هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان
هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک
از #امام_صادقِ خود خواستم #صدق_بیان ۲
هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم
روز و شب قلبم تو را می زد صدا، #صاحبْ_زمان!
یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش
بر لبم بارید ذکر #اَلامان و #اَلامان
#گنبد_سبز تو را دیدم لب #نهر_فرات
#کربلا بودم دلم پر زد به سمت #جمکران
خیل عشاقت به #تاجِ_بیمحلِّ_نی خوشند
آرزوی #کربلا دارند از #شاهِ_جهان
پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من
پر کشیدم در زمان، #آتش گرفتم از #خزان
در #شریعه، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد
با غروب #کربلا، خون می چکید از آسمان
آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد
آن زمان که دختری جا مانده بود از #کاروان
حالِ #مولا را در آن شب، درک خواهی کرد اگر...
#دخترت را گم کنی در #ازدحام_زائران
#محمد_عابدی
قم المقدسه
..........................................
۱. اردوی راهیان نور
۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🔰 در این #شب_جمعه فقط باید به #بابالحوائج متوسل شد تا گره #اربعین امسالمون رو وا کنه😢
🤦🏻😭 به ساحت #شش_ماهه_اباعبداللهالحسین
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
حیران تر
..............
نپندارید ای نامردمان آشفته و پیرم
عطش دارم ولی بُرّنده تر از هرچه شمشیرم
اگرچه داغ دیدم روی داغ اما #علی دارم
دلم قرص است و از لبخند شیرینش، نمک گیرم
میان خیمه ها سرباز من آماده ی رزم است
#علی هست و به لطف نام پاکش، بیشتر شیرم
#علی، قرآن شد و بر رحل دستانم گرفت آرام
نفهمیدند بی دینان که من مشغول تفسیرم!
همینکه آمدم چشم از تو بردارم مرا کشتند
#سه_شعبه بر تو خورد و باز من هستم که درگیرم
کمان شد منجنیق و... از گلویت هیچ باقی ماند
نفهمیدم چه شد! دیدم فقط حیران تر از تیرم
تو را باران شدم دریا شدم، حالا ببین اما
میان موجی از خونِ گلویت غرق تکبیرم
همان ها که تو را کشتند تکه تکه ام کردند
که در گودالِ زینب کُش، هزاران حلقه، زنجیرم
من اما بر خلاف تو، سه ساعت منتظر بودم
قضا می خواست اینگونه مرا، راضی به تقدیرم!
نمی دانم همانجایی که خاکت کرده ام هستی!؟
«تو را من چشم در راهم» اگر بر نیزه ها خیره م
#رباب از حال خواهد رفت اگر حال تو را پرسم
شدم دلتنگ تو اما سراغت را نمی گیرم
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
✋🏻⭐ تقدیم به آنها که مردانه جنگیدند و آزادی واقعی را در زندان های عراق تجربه کردند
#۲۶_مردادماه_سالروز_بازگشت_آزادگان_به_میهن_اسلامی
#انتظار
.............
نوجوانی بودم و راهی شدم سمت جنوب
چون بسیجی ها به سر #شوق_شهادت داشتم
#حصر_سوسنگرد باید می شکست آن روزها ۱
من شدم مین و خودم را پیش دشمن کاشتم
کشتم از خرچنگ ها چندین و چند و... عاقبت ۲
تیری از یک «حرمله» بر گردن تُردم نشست
«زجر» با قنداقه ی یک اسلحه می زد به من
تا «مغیره» آمد و دست مرا با زور بست
قبل از اینکه چشم خود را وا کنم گفتم به خود
#حضرت_ارباب می آید به استقبال من
چشم وا کردم ولی آنجا جهنم بود و «شمر»
روی تخت سرد بهداری گذشت از حال من
راهی زندان شدم در حال خونریزی و درد
بی خبر بودم از اردوگاه اجباری و کار
ما اسیر نفْس بودیم و #رسالت داشتیم
#انتظار و #انتظار و #انتظار و #انتظار
انتظارِ در اسارت بود یک #باب_فرج
ما به #مهدی اقتدا کردیم پشت میله ها
از خدا ممنون که بین چند میلیارد آدمش
گوشه ای پنهانمان کرد از هجوم حیله ها
#محمد_عابدی
قم المقدسه
...............................................
۱. صدور فرمان امام خمینی(ره) در روز ۲۵ آبان ماه ۵۹ یعنی یک روز قبل از آزادسازی سوسنگرد که در آن امام(ره) فرمودند: «بایستی تا فردا سوسنگرد آزاد شود» و رزمندگان اسلام در پاسخی سریع و بیدرنگ به فرمان رهبر خود فردای همان روز، دشمن متجاوز را از خاک کشور بیرون راندند و سوسنگرد را آزاد کردند
۲. خرچنگ: اصطلاحی که رزمندگان به تانک می گفتند
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی_کوتاه
📌توصیه آیت الله فاطمی نیا(ره) برای کسانی که #اربعین کربلا مشرف نمی شوند....
اگر تا به حال عاقبت بخیر نشدیم دلیلش همین است 😔
🔰 کانال مذهبی انقلابی نجم الثاقب
https://eitaa.com/oommaahh